آیا قضیه شیر فضه در تعزیه امام حسین(ع) و کاروانها صحت و سقم و ریشه تاریخی مذهبی دارد ؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نقدي بر سند و محتواي اين ماجرا در تبيان نت يافتيم آن را خدمتتان ارائه مي دهيم.
قديمي ترين سندي كه براي اين داستان موجود است، نقلي است كه مرحوم شيخ كليني در كتاب شريف كافي آورده است. تذكر اين نكته لازم است كه ما از اين داستان به «نقل» تعبير كرديم نه «حديث» زيرا حديث آن است كه به معصوم منتسب است و اين داستان را مرحوم كليني به معصوم نسبت نمي دهد. متن اين است:
الْحُسَيْنُ بْنُ محمد قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو كُرَيْبٍ وَ أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ إِدْرِيسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَوْدِيِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ (ع) أَرَادَ الْقَوْمُ أَنْ يُوطِئُوهُ الْخَيْلَ فَقَالَتْ فِضَّةُ لِزَيْنَبَ: يَا سَيِّدَتِي إِنَّ سَفِينَةَ كُسِرَ بِهِ فِي الْبَحْرِ فَخَرَجَ إِلَى جَزِيرَةٍ فَإِذَا هُوَ بِأَسَدٍ فَقَال:َ يَا أَبَا الْحَارِثِ أَنَا مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَهَمْهَمَ بَيْنَ يَدَيْهِ حَتَّى وَقَفَهُ عَلَى الطَّرِيقِ وَ الْأَسَدُ رَابِضٌ فِي نَاحِيَةٍ فَدَعِينِي أَمْضِي إِلَيْهِ وَ أُعْلِمُهُ مَا هُمْ صَانِعُونَ غَداً قَالَ: فَمَضَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ: يَا أَبَا الْحَارِثِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَدْرِي مَا يُرِيدُونَ أَنْ يَعْمَلُوا غَداً بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) يُرِيدُونَ أَنْ يُوطِئُوا الْخَيْلَ ظَهْرَهُ قَالَ: فَمَشَى حَتَّى وَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى جَسَدِ الْحُسَيْنِ (ع) فَأَقْبَلَتِ الْخَيْلُ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَيْهِ قَالَ لَهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ): فِتْنَةٌ لَا تُثِيرُوهَا انْصَرِفُوا فَانْصَرَفُوا.(1)
ادريس بن عبد الله اودى گويد: چون حسين (ع) شهيد شد و آن لشكر خواستند اسب بر بدنش بتازند، فضه به زينب گفت: اى بانوى من سفينه، كشتي اش در دريا شكست و به جزيره‏اى افتاد و به شيرى برخورد، به آن شير گفت: اى ابا الحارث(2)من آزاد كرده رسول خدايم، آن شير در برابرش همهمه اي(3) كرد تا او را به راه آورد، در اين گوشه هم شيرى خوابيده است، بگذار من بروم‏ و به او آگاهى دهم كه اين مردم فردا چه خواهند كرد.
گويد: فضه نزد آن شير رفت و گفت: اى ابا الحارث، آن شير سر بلند كرد و فضه به او گفت: مى‏دانى فردا مى‏خواهند با امام حسين(ع) چه كار كنند، مى‏خواهند اسب بر پشتش بتازند.
گويد: آن شير آمد تا دو دست خود را روى جسد حسين(ع)نهاد، لشكر پيش آمدند و چون آن شير را ديدند عمر بن سعد به آنها گفت: اين فتنه‏اى است مبادا آن را برانگيزيد، برگرديد، آنها هم برگشتند.
بررسي سندي:
حسين بن محمد صحيح نيست و صحيح آن حسين بن احمد است به نظر مي رسد وي شيعه نباشد.(4)
ابوكُرَيب نامش محمد بن علاء بن كريب‏ از قبيله هَمْدان و كوفي است. وي سني مذهب و از نظر اهل سنت حديثش مقبول است. وي در سال 248 هجري وفات كرده است.(5)
ابو سعيد الاشج: وي عبد اللّه بن سعيد بن حصين كوفي است كه در سال 257هجري وفات كرد. نسايي و ابوحاتم وي را توثيق كرده اند.(6)
عبد الله بن إدريس: وي عبد اللّه بن إدريس بن يزيد بن عبد الرحمن است كوفي است و با امير المومنين دشمني مي كرده است او سال 192 هجري از دنيا رفت.(7)
إدريس بن عبد اللّه الأَوْدِي: نام صحيح وي ادريس بن يزيد بن عبد الرحمان الأودي است. شيخ طوسي وي را در زمره اصحاب امام صادق(ع) آورده است.(8) وي از ابان بن تغلب هم روايت مي كند(9) از اين رو وفات وي حدود نيمه قرن دوم هجري است.
نتيجه: اين نقل از نظر علم رجال ضعيف شمرده مي شود نيز از وفات آخرين راوي يعني عبدالله تا واقعه كربلا حدود يك قرن فاصله است و حداقل دو واسطه در اين ميان از قلم افتاده است. پس اين نقل مرسل است و سند تا زمان اين واقعه متصل نيست. ذكر اين نكته لازم است كه صرف ضعف سند نمي تواند به متن خدشه وارد كند. بلكه ممكن است متني سالم با سندي مخدوش يا به عكس متني مشكل دار با سندي صحيح باشد كه شواهد اين دو مورد بسيار است.
اما بررسي متن اين نقل:
در آغاز لازم است توضيحي درباره سفينه داده تا معناي متن روشن تر شود.
سفينه مولاي رسول الله(ص). سفينه لقب وي بوده است و 21 اسم براي وي برشمرده اند كه «قيس» يكي از آن نامهاست.(10)
در زندگي سفينه همه از مواجهه وي با شيري سخن گفته اند. عبدالرزاق نوشته است كه وي در روم سپاه را گم كرد يا اسير شد ولي فرار كرد. به دنبال لشگر مي گشت كه به شيري برخورد و با شير چنين سخن گفت:
اي شير من مولاي رسول الله هستم و چنين و چنان شده ام... شير رام شد و تا زماني كه سفينه به لشگر رسيد، همراه او بود.(11) در برخي نقلها شبيه آنچه در كافي آمده است نوشته اند كه كشتي اي كه سفينه در آن بود شكست و به سبب پاره تخته اي خود را به ساحل رساند و به شيري برخورد(12) ... .(13)
اكنون به اشكالات اين متن مي پردازيم:
1. فضه در اين نقل كسي است كه به سراغ شير رفته و از او خواسته تا مانع تاختن دشمنان بر بدن امام شود.
اشكال اين است كه در هيچ تاريخي بودن فضه در كربلا نقل نشده است. جز همين نقل. حال اين فضه كيست. آيا همان خادم حضرت زهرا (سلام الله عليها) است يا كس ديگري است، معلوم نيست، هرچند در تاريخ اهل بيت، نام فضه ديگري نيامده است به هرحال بعيد است كه چنين شخصي در كربلا باشد و كتابهاي تاريخي از بودن وي هيچ خبري نقل نكنند.
2. آيا شير در كربلا همان شيري است با سفينه برخورد كرده است؟ از ترجمه مرحوم كمره اي كه در ذيل نقل كافي آورديم معلوم مي شود ايشان شير در كربلا را غير از آن شير سفينه دانسته است؛ اما از ظاهر عبارت پيداست كه اين شير همان شير سفينه است. در اينجا سؤالي مطرح است كه آن شيرِ در سرزمين روم كه ساليان متمادي از آن زمان گذشته، چگونه به كربلا رسيده است و فضه از كجا فهميده است كه شير سفينه به كربلا آمده است؟
3. فضه به شير مي گويد كه آيا مي داني فردا با ابوعبدالله (ع) چه خواهند كرد.
در نقلهايي كه بحث از تاختن دشمن بر بدن امام آمده است هيچ يك صحبت از فردا ( روز بعد از عاشورا) نيست؛ بلكه ظاهر يا صريح عبارات آن است كه بلافاصله پس از شهادت امام تصميم گرفتند و همان وقت هم اين تصميم را عملي كردند.(14)
4. بنابر نقل مورد بحث شير مانع تاختن اسبان بر بدن امام شد و تصميم دشمنان عملي نشد؛ اما در همه نقلهاي تاريخي از عملي شدن اين تصميم سخن گفته اند.(15)اما علامه مجلسي نقل كليني را پذيرفته و نقلهاي ديگر را قبول ندارد. دليل ايشان اين است كه دشمنان مي خواستند اين معجزه(16) پنهان بماند از اين رو اسب تاختن را مطرح كرده اند. و شايد به دليل همين دروغشان بود كه ابن زياد جايزۀ كمي به آنان داد.(17)
ولي ظاهراً نمي توان به سخن علامه مجلسي ملتزم شد؛ چرا كه نقلهاي مخالف نقل مرحوم كليني بسي بيشتر است از اين رو نمي توان بر اين نقل منحصر اكتفا كرد، تاختن بر بدن امام به گونه اي مشهور بوده است كه در قرن پنجم هجري كراجكي در كتاب التعجب از كساني با عنوان « بنو السَرْج‏» ياد مي كند و مي نويسد اينان فرزندان كساني هستند كه اسبانشان را براي پايمال كردن بدن امام حسين(ع) زين بستند و برخي از اين اسبان به مصر رسيدند و نعلهايشان را از سم اسبان كندند و براى تبرك به در خانه‏ها كوبيدند و اين كار ناهنجار شيوه آنها گرديد تا اينكه مانند آن نعلها را ساختند و بر در بيشتر خانه‏ها كوبيدند.(18) دليل ديگر براي نقد كلام مرحوم علامه مجلسي اين است كه سخن ايشان صرف يك احتمال است و در تاريخ نمي توان به صرف احتمال، واقعه اي را انكار كرد با وجود اينكه نقلهاي مخالف اين احتمال از شيعه و سني است. نيز بايد افزود كه اگر اين معجزه را دشمنان پنهان كردند. چرا برخي از دشمنان در سند اين روايت حضور دارند. گذشت كه عبد اللّه بن إدريس از دشمنان امير المؤمنين است و راوي همين واقعه. و ديگر اينكه بسياري از اتفاقات عجيب مانند سخن گفتن سر امام و و و را همين دشمنان نقل كرده اند و در كتابها آمده است. عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. علامه مجلسي كم بودن جايزه ابن زياد را به همين اسب سواران شاهدي بر مدعاي خود گرفته اند. ولي بايد گفت كه اين شاهد نمي توان با آن همه دلايل روشن معارضه كند و ممكن است ابن زياد به دليل ديگري كه ما از آن بي اطلاعيم جايزۀ كمي به آنان داد نه به دليل دروغگويي آنان.
در پايان يادآوري اين نكته بجاست كه اتفاق افتادن چنين چيزي ( منظور ما نقل مرحوم كليني است) امكان دارد و ما مدعي مجعول بودن چنين اتفاقي نيستيم؛ اما شواهدِ خلافِ اين نقل، آن را تضعيف مي كند. ضعيف بودن لزوماً به معناي جعلي بودن نيست.
بر گرفته از http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=750401
پي نوشت ها :
1. كليني،الكافي،اسلاميه‏، تهران‏، سال چاپ: 1362 ش‏، چاپ: دوم،‏ ج‏1، ص465 .
2. كنيه شير كه در زبان عربي رايج است.
3. صداي ضعيفي كه حييوان در سينه اش مي چرخاند.
4. رك: تاريخ بغداد، ج‏8، ص 4.
5. رك:تاريخ مدينة دمشق، ج‏55، ص52 - ص59.
6. تيسير المطالب في أمالي أبي طالب، ص611 .
7. تيسير المطالب في أمالي أبي طالب، ص629 ؛ و رك: تاريخ بغداد، ج‏9، ص422- ص427.
8. رجال شيخ، ص 162.
9. تهذيب الكمال، ج2، ص 300.
10. الإصابة، ج‏3، ص111.
11. المصنف عبدالرزاق، ج11، ص281 قسمتي از ترجمه نقل به مضمون است.
12. تا آخر داستان.
13. أسدالغابة، ج‏2، ص259.
14. رك: أسدالغابة، ج‏1، ص499؛ و اللهوف، ص 134.
15. رك: أسدالغابة، ج‏1، ص499؛ و اللهوف، ص 134.
16. آمدن شير.
17. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏5، ص371.
18. التعجب، ص116. بعيد نيست استفاده از نعل اسب براي رفع چشم زخم از همين جا نشأت گرفته باشد.
موفق باشید.