چرا اسم امام على در قران نيامده
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين كه چرا نام امامان در قرآن نيامده، سوال جالبي نيست زيرا از فلسفه كارهاي خدا آگاهي نداريم. خداوند كه عالم مطلق و آشنا به مصالح بندگان و دوست دار واقعي آنان است، حتما نياوردن اسم آنان را در قرآن به مصلحت بندگان نزديك تر ديده است.
از طرف ديگر، بناي دنيا بر ابتلا و امتحان است. براي اين كه امتحان درست انجام شود، خدا هم حق را آشكار بيان مي كند و هم راه توجيه و فرار قرار مي دهد. اگر راه فرار نباشد، بندگان در پذيرش حق ناچار مي شوند و ديگر امتحان معنا پيدا نمي كند.
علاوه اين كه با وجود پيامبر احتياجي به ذكر نام امامان در قرآن نيست. زيرا امامان در قرآن به نحو اشاره مانند تصريح بلكه در جاهايي بليغ تر و رساتر از تصريح معرفي شده اند، به گونه اي كه اگر كسي به واقع دنبال حق باشد، آن را به وضوح مي يابد و پيامبر هم در مواضع بسيار با تبيين آن آيات و تصريح و نام بردن از امامان، اين معرفي را كامل كرده و جاي هيچ عذر و حجتي براي نپذيرفتن نگذاشته است.
آنان كه با وجود معرفي هاي اشاره اي قرآن و معرفي هاي صريح پيامبر و تاكيدهاي قرآن بر اطاعت از پيامبر، سخن ايشان را ناشنيده گرفتند و مي گيرند و كلامش را هذيان خواندند و مي خوانند، اگر نام امامان در قرآن هم آمده بود، گوش نمي دادند و براي فرار چاره مي انديشيدند.
توضيح بيشتر :
عدم ذكر نام امامان در قرآن چند نكته دارد كه به پارهاي اشاره ميشود:
نكته اول: دعواي سياسي و پتانسيل آن:
انگيزه سياسي از مهمترين عوامل تأثير گزار در اجتماع بشري است. اگر كسي بگويد: پتانسيل انگيزه سياسي نيرومندتر از ديگر انگيزهها است، سخن گزافي نگفته است. حتي گاه مشاهده ميشود ديندار در تعاملات اجتماعي به جهت نيرومندي انگيزه سياسي از ارزشهاي ديني و مسئوليت ناشي از آن فاصله ميگيرد و به جهت جاه طلبي و نيل به آرمانهاي سياسي دين را فداي آن ميكند. براي اين سخن نمونه بسيار است.
اين انگيزه موجب شد كه گروهي از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامي اسلام(ص) با به فراموشي سپردن و ناديده گرفتن وصيتهايش در سقيفه بني ساعده براي تصدي امر حكومت به چانه زني بپردازند.
آري مسلمانان بعد از رحلت پيامبر در امر حكومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند.
گروهي در پي نظام خلافت بودند و به سقيفه بني ساعده رفتند و سرانجام ابوبكر قدرت سياسي را به دست گرفت.
گروهي ديگر در پي نظام امامت بودند و به طرفداري از امام علي(ع) برخاستند و انتقال قدرت سياسي به حضرت را خواستار شدند، ولي به نتيجه نرسيدند؛ چرا كه پتانسيل انگيزه سياسي قدرتمند بود و اين امر خود سدّي محكم در برابر بسياري از استدلالها قرار گرفت و نگذاشت حيات سياسي مسلمانان راه درست خويش را بپيمايد.
نكته دوّم: قرآن كتاب هدايت و معجزه جاويدان:
قرآن كتاب هدايت بشر است، اين هدايت فراتر از مرزهاي جغرافيايي و زماني است.
قرآن كتاب هدايت تمامي بشر از زمان خاتم پيامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهاني و جاوداني بودن دين اسلام "هدي النّاس"(1) است؛ يعني راهنماي همهبشر از زمان حضرت خاتم تا دميدن صور اسرافيل است؛ به همين جهت خداوند به حفظ آن اهتمام ورزيده است. فرمود: "انّا نحن نزّلنا الذّكر و انّا له لحافظون؛(2) قرآن را فرو فرستاديم و خود ما آن را حفظ ميكنيم.
مشيت خداوندي به مصونيت قرآن از تحريف تعلق گرفته است، و اين هم راهكار خاص خود را ميطلبد، چرا كه فرمود: "أبا الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب". (3)
بعد از بيان اين دو نكته، ميگوييم:
قرآن كتاب هدايت است و همواره بايد چراغ راه بشر قرار گيرد، تا شاهد صدقي براي رسالت رسول گرامي اسلام(ص) و دستور عمل زندگي بشر باشد. لازمة وصول به اين هدف مصون ماندن قرآن از تحريف است كه اين هم در مشيت خداوندي نهفته است. اين كه خداوند وعده داده است كه قرآن را از تحريفات مصون نگه ميداريم، به گفته مفسران وحي، اين امر راهكار ميخواهد.
يكي از راهكارهاي آن اين است كه قرآن در امر سياسي (به اين معنا كه بعد از پيامبر چه فردي قدرت سياسي مسلمانان را به دست بگيرد) كه از پتانسيل قدرتمندي بهرهمند است، با شفّافيت وارد ميدان كارزار نگردد؛ بلكه به گونهاي رهنمود دهد كه حساسيت جناحهاي سياسي را برنيانگيزد و حكومتها به تحريف قرآن رو نياورند.
با توجه به علم خداوندي از حوادث و رويدادهاي بعد از زمان پيامبر اگر در قرآن به امامت امام علي(ع) و يازده گوهر امامت از نسل حضرت با صراحت ياد ميشد، مخالفان سياسي اين دوازده گوهر امامت به جاي گفتن "حسبنا كتاب الله"ميگفتند:
قرآن را قبول نداريم، يا ميگفتند: برخي از آيات قرآن تحريف شده است. يا در پي مقابله بر ميآمدند و ميكوشيدند، تا اسمها را تغيير دهند و به جاي امامت امام علي(ع) امامت فلان فرد را مندرج ميكردند. در چنين وضعيتي حكومت نه تنها پشتيبان حفظ قرآن نميشد، بلكه يكي از عوامل بسيار مهم تحريف قرآن به شمار ميآورد.
آيات سياسي، يا به عبارتي رساتر آياتي كه به گونهاي از بار سياسي بهرهمند است و برخي از جناحهاي سياسي ميتواند، به نفع حركت سياسي خويش از آن كمك بگيرد، نه تنها به صورت برجسته و مشخص نمود ندارد، بلكه در لابه لاي ديگر آيات نيمه مخفي مانده است.
آيه تطهير (انما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً)(4) درباره عصمت اهل بيت پيامبر نازل شده، ليكن پيامبر دستور ميدهد كه اين آيه را در ميان آياتي كه درباره زنان پيامبر است قرار دهند.
آية اكمال دين و اتمام نعمت (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً)(5) بعد از حادثه غدير و درباره امامت و ولايت امام علي(ع) نازل شده امّا به دستور پيامبر در بين آياتي كه دربارهاحكام خوردن گوشتها و اين كه چه گوشتهايي خوردنش حرام است قرار گرفته است.
آيه تبليغ (يا ايها الرّسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من النّاس) كه قبل از حادثه غدير خم نازل شد و پيامبر با نزول اين آيه مأموريت يافت كه امامت و ولايت امام علي(ع) را براي مردم تبيين نمايد، در بين آياتي قرار گرفته كه مربوط به اهل كتاب است.
همه اين آيات كه در قرآن تنظيم شده است، به دستور پيامبر در جايگاه خويش قرار گرفته اند، بعيد نيست كه پيامبر اين گونه چيدمان را براي جلوگيري از تحريف برگزيده باشد، چرا كه اين چيدمان حساسيت مخالفان سياسي را بر نميانگيزاند، و از سوي ديگر هدف قرآن كه "هدي للناس" و "هدي للمتقين" است، با توجّه به روايت و تفسير نبوي در هدايتگريش، به وظيفه خود عمل كرده است.
در بررسي بيشتر از اين موضوع ميگوئيم:
از نگاه كليتر و عامتر براي اين مسئله دو جهت عنوان شده است:
يكي اينكه قرآن راه و روشي دارد و آن اين است كه در مـوضوعات غالبا ميخواهد مطلب را به صورت اصل بيان كند، نه به صورت شخصي و فردي و ايـن خـود بـه عـنوان مزيتي براي قرآن محسوب ميشود.
ديگر اينكه پيامبر و يا خداوند نميخواست در اين مسئله كه به هر حال هوا و هوسها و انگيزههاي انسانها در آنها بسيار قوي بوده و در آنها دخالت خواهد كرد، مـطـلبي به صورت صريح و آن هم در كتاب مقدس قرآن
طرح شود، زيرا خطر تحريف آيات و يا مهجوريت قرآن بسيار بود.
اگر اين مسئله اتفاق ميافتاد، آن گـاه متقنترين و مقدسترين سند اسلام خدشه دار شده بود.
پيامبر در گـفـتار خود به طور صريح فرمود: (من كنت مولاه فهذا علي مولاه. . .) آيا صريحتر از اين هم ممكن است؟
از سوي ديگر شيوه قرآن مجيد در باره ائمه هدي(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) و خانواده حضرت اين است كه به معرفي"شخصيت" ممتاز و برجستگيهاي آنان بپردازد، نه به معرفي "شخص".
قرآن مجيد درموارد متعددي پرده از امتيازات و ويژگيهاي رفتاري ائمه بهويژه اميرالمومنين(ع) برداشته است از جمله:
1- "و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا"، (6) مفسرين بزرگ شيعه و سني آوردهاند كه اين آيه در شأن اميرالمومنين و خانواده ايشان است و مسئله روزهداري حضرت علي و. . . . و دادن افطار خود به مسكين و يتيم و اسير در سه شب متوالي را به طور متواتر نقل كردهاند.
2- "انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"، (7)
در خصوص اين آيه مقالات و كتب متعددي نگاشته شده و در اينكه شامل حضرت علي(ع) و فاطمه(س) و حسين(ع) است، نزد شيعه وسني هيچ اختلافي نيست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پيامبر است كه با ادله متعددي علماي شيعه شمول آن را نسبت به همسران پيامبر(ص) رد كردهاند.
3- "انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون"، (8) شان نزول اين آيه نيز در تمام تفاسير معتبر شيعه و سني در باره حضرت علي(ع) ميباشد.
البته آيات بسيارديگري نيز وجود دارد كه در اينجا به همين سه مورد اكتفا ميكنيم.
در آيه اول اوج ايثار در شدت نياز؛ در آيه دوم طهارت مطلق از هر كژي و كاستي و عيب و گناه؛ در آيه سوم تلفيق دو عبادت بزرگ با يكديگر همراه با اوج اخلاص وخدا دوستي نمايان گرديده است.
البته در آيه سوم نكته ديگري وجود دارد كه در قسمت بعد به آن اشاره خواهيم كرد.
شيوه ذكر شده حكمتهاي متعددي دارد از جمله:
1- اين مسئله ميتواند آزموني باشد تا كساني كه ايمان واقعي دارند، از افرادي كه به ظاهر ايمان آوردند، شناخته شوند كه آيا حقيقت را آن گونه كه هست خواهند پذيرفت يا آن گونه كه هواهاي نفساني شان اقتضا ميكند، آن را تحريف خواهند كرد؟
2-انگشت گذاردن روي اشخاص به طور اساسي شايد چندان نقشي در روشنگري نداشته باشد، بلكه نهايتا به نوعي تبعيت و پيروي كوركورانه ميكشاند. البته اين مانع از آن نيست كه در مورد لزوم افراد نيز معرفي شوند، ولي معرفي شخصيت معرفي الگوهاست. در نتيجه جامعه را به جاي گرايش متعصب آميز و جاهلانه به سمت تعقل و ژرف انديشي و توجه به ملاكها و فضايل و امتيازات واقعي سوق ميدهد.
معرفي شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است، در حالي كه معرفي شخص در مواردي موجب دافعه ميشود. چه بسا در ذهن توده انسانها كتاب آسماني را در حد يك كتاب خانوادگي و قبيلهاي تنزل دهد.
اين روش بهويژه در شرايطي كه شخص از جهاتي تحت تبليغات سوء قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلي آمادگي پذيرش وي را نداشته باشد، بهترين روش است.
اين مسئله دقيقاً در مورد اميرالمومنين و اهلبيت(ع) وجود داشته است. براي شناخت درست اين مسئله لازم است ابتدا شرايط و ويژگيهاي جامعه اسلامي زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تا در پرتو جامعه شناسي آن زمان و روانشناسي اجتماعي خاص آن جامعه بتوانيم به درك صحيحي از مسئله نايل آييم.
به استثناي اندكي از مومنان برجسته اكثر جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بيت بهويژه اميرالمومنين(ع) پذيرش نداشتند. پيامبر نيز در مقاطع مختلف با دشواريهاي زيادي مسئله امامت را مطرح ميساختند و در هر مورد با نوعي واكنش منفي و مقاومت رو بهرو ميشدند. دلايل اين امر متعدد است از جمله:
الف) بسياري از آنان كساني بودند كه تا چند صباحي قبل در صف مخالفان اسلام قرار داشتند و روياروي خود و شمشير علي (ع) را ديده و از همان جا كينه وي را به دل گرفته بودند، چنان كه حضرت فاطمه زهرا(س) يكي از علل رويگرداني مردم از آن حضرت را همين نكته (نكير سيفه) بيان فرمود.
ب)تفكرات و سنن غلط جاهلي هنوز برانديشه مردم حاكم بود. اموري مانند سن و. . . را در امور سياسي دخيل ميدانستند. به خاطر جوان بودن حضرت علي(ع) وي را چندان شايسته براي رهبري جامعه نميدانستند.
ج) اين تفكر خطرناك در سطح جامعه رايج بود و توسط كساني تبليغ ميشد كه پيامبر(ص) درصدد آن است كه خويشان خود را براي هميشه بر مسند قدرت و حكومت بنشاند. در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعي بازي سياسي و منفعت شخصي و خانوادگي تفسيرميكردند كه براي چنگ اندازي به حكومت براي خود و اهل بيتش انجام داده است.
اين مسئله چنان بالا گرفته بود كه روز غدير پس از معرفي اميرالمومنين يكي از حاضران صدا زد "خدايا! پيامبر به ما گفت كه از سوي خدا آمده و كتاب الهي آوردهام و ما پذيرفتيم. اكنون ميخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاكم و مستولي سازد، اگر او راست ميگويد سنگي از آسمان ببار و مرا بكش!! (9)
آيا در چنين وضعيتي تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و يا ائمه(ع) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذكر شود؟
ممكن است كسي با خود بينديشد كه اگر چنين شده بود، ريشه اختلافات از بن كنده ميشد و امت اسلامي يكپارچه و همآوا ميشدند و راه هدايت راپيشه ميساختند، زيرا قرآن مورد قبول همه است و برآن اختلافي نيست. اما آيا واقعيت چنين است؟
خير. زيرا اين خطر به طور جدي وجود داشت كه بر سر خلافت اميرالمومنين(ع) حتي اساس اسلام و قرآن به خطر افتد. اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن ميآمد، اين مشكل وجود داشت كه طيف عظيمي كه در جامعه پايگاه تبليغاتي وسيعي داشتند و در صدر اطرافيان پيامبر نيز بودند، رسالت حضرت و قرآن و. . . را يكسره نفي و انكار كنند و يا به تحريف آيات دست زنند و خطرجدي براي اساس اسلام و قرآن بيافرينند.
همان گونه كه در مورد روايات پيامبر چنين كردند. شايد اين مسئله ابتدا اغراق آميز جلوه نمايد، در حالي كه رخدادهاي مهم تاريخي به خوبي از اين نكته پرده برگرفتهاند. در اين جا به ذكر يك نمونه كه در منابع تاريخي مهم اهل تسنن به تكرار آمده و از مسلمات تاريخي است، اكتفا ميشود:
همه مورخان برجسته آوردهاند كه چون پيامبر لحظات آخر عمر خويش را ميگذراندند، در خواست قلم و لوحي نمودند تا سندي براي امت به يادگار نهند كه هيچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. اين درخواست براي اطرافيان كاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضعگيريهاي پيشين پيامبر واضح بود.
در اين هنگام عمر صدا زد" ان الرجل ليهجر؛(10) اين مرد بر اثر شدت تب هذيان ميگويد"!! شگفتا پيامبري كه خداوند در وصفش فرموده است: "و ماينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي. . ." در خانهاش و نزد عزيزترين و بهترين حاميانش اين چنين جسارت آميز مورد طعن قرار گيرد !
كار به جايي ميرسد كه حضرت از تصميم خود منصرف ميشود! زيرا ترس آن وجود داشت كه اصرار بر آن، موجب انكار رسالت شود. مسلما ًكساني كه چنين در خانه پيامبر خدا با وي برخورد ميكنند، خود را مستظهر به پشتيباني وسيع اجتماعي ميبينند و گرنه هرگز جرات چنين جسارتي به خود نميدادند.
پس اصلاً بعيد نبود كه با نام بردن از حضرت علي (ع) و امامان ديگر، اصل وحي و رسالت و قرآن از طرف چنين مسلمان نماها زير سؤال رود.
از همين جا روشن ميشود كه سرّ شيوه قرآن چيست. يعني قرآن هم براي اهل فهم و درك و تعقل حرف خود را زده است و هم كاري كرده كه فاقدان چنان خصوصيتي يكسره از اصل دين جدا نشوند و يا در مقابل دين اقدام نكنند و انگيزههاي سياسي خاصي باعث نشود كه به طور كلي مردم را از اصل دين و ديانت جدا سازند.
علاوه بر آياتي كه به گونههاي مختلف ولايت اميرالمومنين (ع) را مطرح ساختهاند، سومين آيه اي كه در آغاز اين نگاشته آورده ايم، بسيار روشن اين پيام را داده و همراه با بيان امتيازات خاص حضرت، ولايت و رهبري امت را گوشزد ساخته است.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر. ك:
1- فروغ ابديت، جعفر سبحاني؛
2- رهبري امام علي(ع) از ديدگاه قرآن و پيامبر(ص)ترجمه سيد محمود سياهپوش؛
3- نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه سيد مرتضي عسكري؛
4- بررسي مسائل كلي امامت، ابراهيم اميني؛
5- خاطرات مدرسه، سيد جواد مهري؛
6- معالم المدرستين، علامه سيد مرتضي عسكري؛
7- اجتهاد در مقابل نص، علامه سيد شرفالدين.
پينوشتها:
1. بقره (2) آيه 185.
2. حجر (15) آيه 92.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 93.
4. احزاب (33) آيه 33.
5. مانده(5) آيه3.
6. الانسان(76) آيه 9.
7. احزاب، آيه 33.
8. مائده(5) آيه 55.
9. تفسيرنورالثقلين، ج2، ص151.
10. بحار، ج30، ص130و466و513.
موفق باشید.