سلام
ایا کوروش کبیر در قران نام برده شده و ایا مورد تائید هم است؟
ایا کوروش موحد بوده یا اتش پرست؟
ایا تا اخر به یکتا پرستی باقی مانده و بهشتی است؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نسبت به جايگاه كورش در متون اسلامي مي توان به قضيه ذوالقرنين اشاره نمود.
در اينكه ذوالقرنين كه در قرآن مجيد آمده از نظر تاريخى چه كسى بوده، و بر كدام يك از مردان معروف تاريخ منطبق مى‏شود، ميان مفسران گفتگو بسيار است، نظريات مختلفى در اين زمينه ابراز شده كه مهم ترين آن ها سه نظريه زير است.
اول: كسى جز" اسكندر مقدونى" نيست. (1)
دوم: ذوالقرنين يكى از پادشاهان" يمن" بوده. پادشاهان يمن به نام" تبع" خوانده مى‏شدند كه جمع آن" تبابعه" است.
از جمله" اصمعى" در تاريخ عرب قبل از اسلام، و" ابن هشام" در تاريخ معروف خود به نام" سيره" و" ابو ريحان بيرونى" در" الآثار الباقيه" را مى‏توان نام برد كه از اين نظريه دفاع كرده‏اند.
حتى در اشعار" حميرى‏ها" (كه از اقوام يمن بودند) و بعضى از شعراى جاهليت اشعارى ديده مى‏شود كه در آن ها افتخار به وجود" ذوالقرنين"كرده‏اند (2).
سومين نظريه كه ضمنا جديدترين آن ها محسوب مى‏شود، همان است كه دانشمند معروف اسلامى" ابو الكلام آزاد" كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، در كتاب محققانه‏اى كه در اين زمينه نگاشته است گفته(3)طبق اين نظريه ذوالقرنين " كورش كبير" پادشاه هخامنشى است.
از آن جا كه نظريه اول و دوم تقريبا هيچ مدرك قابل ملاحظه تاريخى ندارد و از آن گذشته، نه اسكندر مقدونى داراى صفاتى است كه قرآن براى ذوالقرنين شمرده و نه هيچ يك از پادشاهان يمن، وي بايد كوروش باشد. از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى‏شود كه ذوالقرنين داراى صفات ممتازى بود:
- خداوند اسباب پيروزي ها را در اختيار او قرار داد.
- سه لشگركشى مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه‏اى كه در آن جا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد كه شرح صفات آن ها در تفسير آيات گفته شده است.
- مرد مؤمن و موحد و مهربانى بود، و از طريق عدل و داد منحرف نمى‏شد، به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنيا علاقه‏اى نداشت. هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز. سازنده يكى از مهم ترين و نيرومندترين سدها است، سدى كه در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد. اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد، تحت الشعاع اين فلزات بود. هدف او از ساختن سد كمك به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است. او كسى بوده كه قبل از نزول قرآن نامش در ميان جمعى از مردم شهرت داشت، و قريش يا يهود از پيغمبر در باره او سؤال كردند، چنان كه قرآن مى‏گويد: يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ؛ از تو در باره ذو القرنين سؤال مى‏كنند.(كهف، آيه 93)
اما از قرآن چيزى كه صريحا دلالت كند پيامبر بوده، استفاده نمى‏شود، هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه گوياي اين معنى است، چنان كه در تفسير آيات سابق گذشت.
در بسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر و ائمه نقل شده مى‏خوانيم: او ( ذوالقرنين) پيامبر نبود، بلكه بنده صالحى بود.(4)
اساس اين سخن (كورش كبير ذو القرنين بوده ) به طور بسيار فشرده بر دو اصل استوار است:
نخست: سؤال كنندگان در باره اين مطلب از پيامبر اسلام طبق رواياتى كه در شان نزول آيات نازل شده است، يهود بوده‏اند، و يا قريش به تحريك يهود، بنا بر اين بايد ريشه اين مطلب را در كتب يهود پيدا كرد.
از ميان كتب معروف يهود به كتاب دانيال فصل هشتم بازمى‏گرديم، در آن جا مى‏خوانيم:
در سال سلطنت" بل شصر" به من كه دانيالم رؤيايى مرئى شد، بعد از رؤيايى كه اولا به من مرئى شده بود، و در رؤيا ديدم، و هنگام ديدنم چنين‏ شد كه من در قصر" شوشان" كه در كشور" عيلام" است بودم و در خواب ديدم كه در نزد نهر" اولاى" هستم و چشمان خود را برداشته نگريستم و اينكه قوچى در برابر نهر بايستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخ هايش بلند ... و آن قوچ را به سمت" مغربى" و" شمالى" و" جنوبى" شاخ زنان ديدم، و هيچ حيوانى در مقابلش مقاومت نتوانست كرد، و از اينكه احدى نبود كه از دستش رهايى بدهد، لهذا موافق رأى خود عمل مى‏نمود و بزرگ مى‏شد...(5)
پس از آن در همين كتاب از" دانيال" نقل شده:" جبرئيل بر او آشكار گشت و خوابش را چنين تعبير نمود: قوچ صاحب دو شاخ كه ديدى، ملوك مدائن و فارس يا ملوك ماد و فارس است.
يهود از بشارت رؤياى دانيال چنين دريافتند كه دوران اسارت آن ها با قيام يكى از پادشاهان ماد و فارس، و پيروز شدنش بر شاهان بابل، پايان مى‏گيرد، و از چنگال بابليان آزاد خواهند شد.
چيزى نگذشت كه" كورش" در صحنه حكومت ايران ظاهر شد. كشور ماد و فارس را يكى ساخت، و سلطنتى بزرگ از آن دو پديد آورد، و همان گونه كه رؤياى دانيال گفته بود كه آن قوچ شاخ هايش را به غرب و شرق و جنوب مى‏زند، كورش نيز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد.
يهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطين به آن ها داد.
جالب اينكه در تورات در كتاب" اشعيا" فصل 44 شماره: 28 مى‏خوانيم:" آن گاه در خصوص كورش مى‏فرمايد كه شبان من اوست، و تمامى مشيتم را به اتمام رسانده به" اورشليم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد
اين جمله نيز قابل توجه است كه در بعضى از تعبيرات تورات، از كورش‏ تعبير به عقاب مشرق، و مرد تدبير كه از مكان دور خوانده خواهد شد ،آمده است (كتاب اشعيا فصل 46 شماره: 11).
دوم: در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر" مرغاب" مجسمه‏اى از كورش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است، و كورش را در صورتى نشان مى‏دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ‏هاى قوچ در آن ديده مى‏شود.
اين مجسمه كه نمونه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است، چنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند.
از تطبيق مندرجات تورات با مشخصات اين مجسمه اين احتمال در نظر اين دانشمند كاملا قوت گرفت كه ناميدن" كورش" به" ذو القرنين" (صاحب دو شاخ) از چه ريشه‏اى مايه مى‏گرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگى كوروش داراى بال هايى همچون بال عقاب است، به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است.
آنچه اين نظريه را تاييد مى‏كند، اوصاف اخلاقى است كه در تاريخ براى كورش نوشته‏اند.
هردوت مورخ يونانى مى‏نويسد:" كورش" فرمان داد تا سپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، و هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند، او را نكشند، و لشگر كوروش فرمان او را اطاعت كردند به طورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند.
نيز" هردوت" در باره او مى‏نويسد: كوروش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مهربان بود، مانند ديگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت، بلكه نسبت به كرم و عطا حريص بود. ستم‏زدگان را از عدل و داد برخوردار مى‏ساخت. هر چه را متضمن خير بيش تر بود، دوست مى‏داشت.
نيز مورخ ديگر" ذى‏نوفن" مى‏نويسد: كوروش پادشاه عاقل و مهربان بود . بزرگى ملوك با فضائل حكما در او جمع بود. همتى فائق، وجودى غالب داشت. شعارش خدمت انسانيت و خوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.
جالب اينكه اين مورخان كه كوروش را چنين توصيف كرده‏اند، از تاريخ‏نويسان بيگانه بودند، نه از قوم يا ابناي وطن او، بلكه اهل يونان بودند . مى‏دانيم مردم يونان به نظر دوستى به كورش نگاه نمى‏كردند، زيرا با فتح" ليديا" به دست كورش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت.
طرفداران اين عقيده مى‏گويند اوصاف مذكور در قرآن مجيد در باره ذوالقرنين با اوصاف كوروش تطبيق مى‏كند.
از همه گذشته كورش سفرهايى به شرق غرب و شمال انجام داد كه در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاى سه‏گانه‏اى كه در قرآن ذكر شده، قابل انطباق مى‏باشد:
نخستين لشگر كشى كوروش به كشور" ليديا" كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت، صورت گرفت، و اين كشور نسبت به مركز حكومت كوروش جنبه غربى داشت.
هر گاه نقشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم، خواهيم ديد كه قسمت اعظم ساحل در خليجك‏هاى كوچك غرق مى‏شود، مخصوصا در نزديكى" ازمير" كه خليج صورت چشمه‏اى به خود مى‏گيرد.
قرآن مى‏گويد ذوالقرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گل آلودى فرو مى‏رود.
اين صحنه همان صحنه‏اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب در نظر بيننده در خليجك‏هاى ساحلى مشاهده مي كند.
لشگركشى دوم كوروش به جانب شرق بود، چنان كه" هردوت" مى‏گويد: اين هجوم شرقى كوروشى بعد از فتح" ليديا" صورت گرفت، مخصوصا طغيان بعضى از قبائل وحشى بيابانى كورش را به اين حمله واداشت.
تعبير قرآن" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً" تا آنكه به محلّ طلوع خورشيد رسيد، آن را چنان يافت كه بر قومى طلوع مى‏كند كه جز خورشيد براى آنان پوشش و سايه‏بانى قرار نداده بوديم.و ما اينگونه به آنچه از امكانات و برنامه نزد او (ذو القرنين) بود، احاطه داشتيم (و كارهايش زير نظر ما بود).(كهف، آيه 90 -91).
اشاره به سفر كوروش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مى‏كند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند، اشاره به اينكه آن قوم بيابان‏گرد و صحرانورد بودند.
كوروش لشگر كشى سومى داشت كه به سوى شمال، به طرف كوه‏هاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد. براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آن جا بودند، در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد.
اين تنگه در عصر حاضر تنگه" داريال" ناميده مى‏شود كه در نقشه‏هاى موجود ميان" ولادى كيوكز" و" تفليس" نشان داده مى‏شود. در همان جا كه تاكنون ديوار آهنى موجود است، اين ديوار همان سدى است كه كوروش بنا نمود، زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذوالقرنين بيان كرده، كاملا بر آن تطبيق مي كند.(6)
درست است كه در اين نظريه نيز نقطه‏هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلا مى‏توان از آن به عنوان بهترين نظريه در باره تطبيق ذوالقرنين بر رجال معروف تاريخى نام برد.(7)
براساس اين ديدگاه ،وي فردي يكتاپرست و تا آخر نيز چنين بود و مورد تاييد است.
پي نوشت ها:
1. تفسير الآلوسي، ج16، ص25 ؛ كامل ابن اثير، ج 1، ص 287، 1386 - 1966م، دار صادر - دار بيروت.
2. الميزان، ج 13، ص 414، ناشر جامعه مدرسين.
3. اين كتاب به فارسى ترجمه شده و به نام" ذو القرنين يا كورش كبير" انتشار يافته، بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، اين نظريه را با لحن موافق در كتاب هاى خود مشروحا آورده‏اند.
4. تفسير نور الثقلين‏، عبد على بن جمعه عروسى حويزى، انتشارات اسماعيليان‏، قم‏‏، 1415 ق‏‏، نوبت چاپ: چهارم‏‏، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى‏،ج3،ص294 و 295.
5. كتاب دانيال، فصل هشتم، جمله‏هاى 1- 4.
6. براى توضيح به كتاب" ذو القرنين يا كورش كبير" و همچنين" فرهنگ قصص قرآن" مراجعه شود.
7. تفسير نمونه‏،مكارم شيرازى، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏، ج‏12، ص 543 و ص 550.
موفق باشید.