السلام و علیک یا اباعبدلله. با سلام و عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام محرم ایا روز الست واقعیت دارد؟ وما انسانها زمانی وجود داشتیم و در روز الست با خداوند عهد بستیم که ما را دوباره به دنیا برگرداند تا اعمالمان را اصلاح کنیم؟اگر روز الست حقیقت دارد چرا در رسانه ها رادیو تلوزیون و... حرفی در این مورد زده نمیشود؟چون روز الست روز بزرگ و مهمی برای ما انسانها میباشد؟!ایا در قران خداوند در مورد روز الست مطلبی فرموده است؟ التماس دعا
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
داستان "عهد الست"همان چيزي است كه در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، (1) ولي حقيقت و ماهيت آن چندان روشن و واضح نيست؛ محدثان اسلامي بر اساس فهم برخي از روايات بر اين باورند كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت:«ألست بربّكم» آنان گفتند«بلي»سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند. سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راههاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كردهاند. (3)
اما گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفتهاند:
انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواستهاي طبيعي و فطري به جهان گام مينهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذرهاي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقتهاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت ميرسد.
خدا انسانها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد. آفرينش آنها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند. هنگامي كه انسانها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته ميشود: من خداي شما نيستم؟ آنان ميگويند: چرا گواهي ميدهيم كه خداي ما هستي.(4)
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسانها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمدهاند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مييابد. يافتهاش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسانها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود ميكند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل ميگردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاههاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير اين آيه بود.
در مجموع مي توان گفت ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان ميباشد. در اين گفت و گو خداوند از انسانها اقرار ميگيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان ميباشد كه درآينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانستهاند.
أ) بيان تمثيلي:
هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسانها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسانها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانپذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت ميآييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است. پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است و بايد توجه داشت كه خود قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است مانند:
«اگر قرآن را بركوهي فرو ميفرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده ميديدي و اين مثلها را براي مردم ميزنيم؛ باشد كه آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند ميفرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي:
معناي دوم كه بيش تر مورد نظر است، اين ميباشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن ميگويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مينمايانند و ربوبيت او را بيان ميكنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نميتواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكتهاي كه از آيه به دست ميآيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان ميباشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام ميشود، سپس مكلف به تكاليف الهي ميگردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا ميباشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ ميدهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلكه آيه يا صرفاً يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن ميگويد كه مربوط به بعد از تولد انسان ميباشد؛ در نتيجه جزئيات اين امر چنان روشن و قطعي نيست كه به عنوان يك امر مسلم ديني مطرح گردد .
پينوشتها:
1. اعراف (7) آيه 172 - 174.
2. طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، دار احياء التراث العربى، بيروت، بي تا. ج 5، ص 27.
3. طبرسى ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.
4. مجمع البيان، ج 4، ص 766.
5. طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1417 ق.ج 8، ص 307- 323.
6. فصلت (41) آيه 16.
7. حشر (59) آيه21.
8. جوادي آملي، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.
موفق باشید.