با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دابه و دواب از دبّ و دبيب است كه به معنيراه رفتنآرام و حركت خفيف است. درحيوان به كار مي رود و درحشرات بيش تر استعمال مي شود.(مفردات)قاموسنيز راهرفتنآرامگفتهاست.درصحاح مي گويد:
هرراهرونده برروي زمين دابّه است.(1)
اينكه دابّه را جنبندهگفتهاند، به اعتبار حركت و راهرفتن است.
درقرآنمجيد درباره تمامجنبندگان،اعمّ از انسان و حيوان و غيره به كار رفتهاست،مثل:«و اللّهخَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنماء».(2)
دربعضيموارد ازآنتمامحركتكنندگانمراد است،مثل: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُكمُ الَّذِينَ لا يَعقِلُونَ؛(3) يعنيبدترينجنبندگان نزد خدا
كفّارند كه كر و لالاند و نميفهمند» .
آيه :«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُملا يُؤمِنُونَ»(4) شاملانسان است. در بعضي از موارد مراد ازآن غير انسان و غيرچهار پايان سهگانه(بقر و غنم و شتر) است: «وَ مِنَ النّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الأَنعامِ مُختَلِفٌ أَلوانُهُ »(5)
در آيه 83 سوره نمل دابه به معناي ديگري استعمال شده كه اشاره به آستانه قيامت است :
«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ؛
هنگامى كه فرمان عذاب فرا مىرسد و آن ها در آستانه رستاخيز قرار مىگيرند، جنبندهاى را از زمين، براى آنان خارج مىكنيم كه با آن ها سخن مىگويد، و سخنش اين است كه مردم به آيات خدا ايمان نمىآورند».
منظور از" وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ" صدور فرمان خدا و مجازاتى است كه به آن ها قول داده شده، يا وقوع رستاخيز و حضور نشانههاى آن است، نشانههايى كه با مشاهده آن هر كس خاضع و تسليم مىشود . يقين پيدا مىكند كه وعدههاى الهى هم حق بوده و قيامت نزديك است، در آن حال درهاى توبه بسته مىشود، چرا كه ايمان در چنين شرائطى جنبه اضطرارى خواهد داشت.
البته اين دو معنى از يكديگر جدا نيست، زيرا نزديك شدن قيامت با عذاب و مجازات گنهكاران توأم است.
اما در اينكه " جنبنده زمينى" چيست و كيست و برنامه و رسالت او چگونه است؟ قرآن به صورت سربسته بيان كرده، گويى مىخواسته به اجمال از آن بگذرد كه گاهى تاثير سخن در آن است كه مطلب هولانگيز را در پرده بگويند.
همين اندازه مىگويد: موجود متحرك و جنبندهاى است كه خدا او را از زمين در آستانه رستاخيز، ظاهر مىسازد، او با مردم سخن مىگويد، سخنش اين است كه مردم به آيات خدا ايمان نمىآورند.كار او اين است صفوف را از هم جدا مىكند . منكران و منافقان را از مؤمنان مشخص مىسازد،
منكران با ديدن اين صحنه به خود مىآيند .از گذشته تاريك خويش پشيمان مىشوند ،ولى چه سود كه راه بازگشت بسته است.
در حديثى از حذيفه از پيامبر ص در توصيف" دابة الارض" چنين آمده است
لا يدركها طالب و لا يفوتها هارب فتسم المؤمن بين عينيه، و يكتب بين عينيه مؤمن و تسم الكافر بين عينيه و تكتب بين عينيه كافر، و معها عصا موسى و خاتم سليمان:
او به قدرى نيرومند است كه هيچكس به او نمىرسد و كسى از دست او نمىتواند فرار كند، در پيشانى مؤمن علامت مىگذارد و مىنويسد مؤمن و در پيشانى كافر علامت ميگذارد و مىنويسد كافر! با او عصاى موسى و انگشتر سليمان است (6)
و در روايات متعددى بر شخص امير مؤمنان على ع تطبيق شده است:
در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق ع مىخوانيم:" مردى به عمار ياسر گفت آيهاى در قرآن است كه فكر مرا پريشان ساخته و مرا در شك انداختهاست، عمار گفت: كدام آيه؟ گفت: آيه وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ اين كدام جنبنده است؟
عمار مىگويد: به خدا سوگند من روى زمين نمىنشينم، غذايى نمىخورم و آبى نمىنوشم تا دابة الارض را به تو نشان دهم! سپس همراه آن مرد به خدمت على ع آمد، در حالى كه غذا مىخورد هنگامى كه چشم امام ع به عمار افتاد، فرمود بيا، عمار آمد و نشست و با امام ع غذا خورد.
آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباورى به اين صحنه مىنگريست، چرا كه عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود كه تا به وعدهاش وفا نكند غذا نخورد، گويى قول و قسم خود را فراموش كرده است. هنگامى كه عمار برخاست و با على ع خدا حافظى كرد، آن مرد رو به او كرده گفت: عجيب است تو سوگند ياد كردى كه غذا نخورى و آب ننوشى و بر زمين ننشينى مگر اينكه" دابة الارض" را به من نشان دهى؟ عمار در جواب گفت:
اريتكها ان كنت تعقل!:" من او را به تو نشان دادم اگر مىفهميدى(7)ير همين حديث در تفسير عياشى از" ابو ذر" رحمة اللَّه عليه نقل شده است «8».
علامه مجلسى در بحار الانوار با سند معتبرى از امام صادق ع چنين نقل مىكند كه على ع در مسجد خوابيده بود، پيامبر ص آنجا آمد، على ع را بيدار كرد و فرمود قم يا دابة اللَّه!:" برخيز اى جنبنده الهى" كسى از ياران عرض كرد اى رسول خدا آيا ما حق داريم يكديگر را بر چنين اسمى بناميم؟
پيامبر فرمود: نه اين نام مخصوص او است، و او است" دابة الارض" كه خداوند در قرآن فرموده: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ ... سپس فرمود: اى على! در آخر زمان خداوند تو را در بهترين صورت زنده مىكندو وسيلهاى در دست تو است كه دشمنان را با آن علامت مىنهى" «9».
طبق اين روايات، آيه فوق مربوط به" رجعت" است و با آيهاى كه بعدا درباره رجعت مىآيد هماهنگ مىباشد.
مرحوم ابو الفتوح رازى در تفسير خود ذيل آيه فوق مىنويسد: بر طبق اخبارى كه از طريق اصحاب ما نقل شده،" دابة الارض" كنايه از حضرت مهدى صاحب الزمان ع است (10)
با در نظر گرفتن اين حديث و احاديث فوق، مىتوان از" دابة الارض" مفهوم كلىترى را استفاده كرد كه بر هر يك از پيشوايان بزرگ كه در آخر زمان قيام و حركت فوق العاده مىكنند و حق و باطل و مؤمن و كافر را از هم مشخص مىسازند منطبق مىشود.
اين تعبير كه در روايات وارد شده كه عصاى موسى و انگشتر سليمان كه رمز قدرت و پيروزى و حكومت است با او است قرينهاى است بر اينكه دابة الارض يك انسان بسيار فعال است نه يك حيوان.
و نيز اينكه در روايات وارد شده كه مؤمن و كافر را نشانهگذارى مىكند و صفوفشان را مشخص مىسازد با انسان سازگار است.
سخن گفتن با مردم كه در متن آيه قرآن به عنوان توصيف او آمده نيز مناسب همين معنى است.
در يك جمع بندى به اينجا مىرسيم كه از يك سو واژه" دابه" بيشتر در غير انسانها به كار مىرود (هر چند در قرآن كرارا در مفهوم اعم و يا در مورد انسانها استعمال شده) از سوى ديگر قرائن متعدد در خود آيه وجود دارد، و روايات فراوانى در تفسير آيه وارد شده است كه نشان مىدهد منظور از" دابة الارض"در اينجا انسانى است با ويژگيهايى كه در بالا ذكر كرديم، انسانى است بسيار فعال، مشخص كننده خط حق و باطل، مؤمن و منافق و كافر، انسانى است كه در آستانه رستاخيز ظاهر مىشود و خود يكى از آيات عظمت پروردگار است (11)
پي نوشت ها:
1.قاموس قرآن ، قرشي، ج3 ، ذيل كلمه دب.
2. نور(24)آيه 45.
3. انفال (8)آيه 22.
4. همان ، آيه 55.
5. فاطر(35) آيه 28.
6.مجمع البيان ذيل آيه 82 نمل
7.همان
8.همان
9.بحار الانوار ج 53 صفحه 52.
10. تفسير ابو الفتوح جلد 8 صفحه 423.
11.تفسير نمونه ، آيت الله مكارم ج 15 ص 551-555
موفق و موید باشید