با سلام
من چند تا سئوال عقیدتی داشتم که چند وقته ذهنم رو به خودش مشغول کرده ، خوشحال میشم که پاسخش رو بگیرم :

1-چرا در قرآن بعضی از آیات مخاطبشان مردها هستند (حتی آیاتی که درباره حجاب و زن می باشد) و هیچ آیه ای خطاب به زنان وجود ندارد؟؟ {مگر قرآن استغفرالله فقط برای مردها نازل شده !! }
2- چرا قرآن طبق آیه 34 سوره نساء(الرجال قومون علی النساء ... ) در صورتی که زنی از وظایف خودش سرباز زند مرد حق تنبیه او را دارد ولی اگر مرد از وظایف خود سر باز زند و بی دلیل همسر خود را آزار دهد زن هیچ حق دفاعی از خود ندارد و در قرآن در این رابطه هیچ اجازه ای به زن داده نشده است ؟؟

بسیار ممنون میشم که جواب سئوالاتم رو بدهید من فردی معتقد هستم ولی از وقتی که درباره موضوع زن در قرآن در تفاسیر مطالعه کردم سئوالات زیادی برایم ایجاد شده است .
با تشکر فراوان

پرسش: شبهات موجود در قرآن در رابطه با زنان
با سلام
من چند تا سئوال عقيدتي داشتم كه چند وقته ذهنم رو به خودش مشغول كرده ، خوشحال ميشم كه پاسخش رو بگيرم :

1-چرا در قرآن بعضي از آيات مخاطبشان مردها هستند (حتي آياتي كه درباره حجاب و زن مي باشد) و هيچ آيه اي خطاب به زنان وجود ندارد؟؟ {مگر قرآن استغفرالله فقط براي مردها نازل شده !! }

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
زبان قرآن عربي است و زبان عربي برخلاف زبان فارسي، براي مخاطب از دو نوع ضمايرو صفات مذكر و مؤنت برخوردار است. عرب‏ها در اموري كه مخصوص زنان باشد، با واژگان مؤنت و در امور مخصوص مردان با واژگان مذكر مطالب را بيان مي‏دارند( كه اين موارد محدودند) اما در اموري كه بين زنان و مردان مشترك باشد ( كه اكثر موارد را شامل مي شود) و اموري كه جنسيت در مورد آن ها اصلاً مطرح نيست مانند خدا و فرشتگان، ضميرو صفت خاص نداشته و در اين امور از ضماير وصفات و واژگان مذكر بهره مي‏گيرند.
طبيعي است كه هر كتابي بخواهد به زبان عربي نوشته شود، اگر چه كتاب الهي باشد، بايد از قواعد اين زبان پيروي كرده و بر آن ساختار باشد.
بنابراين، قرآن به مقتضاي اين كه به زبان عربي نازل شده است، با همين گفتمان سخن مي‏گويد زيرا قرآن براي خويش گفتمان ويژه مردانه يا زنانه ابداع نكرده ، بلكه زبان قرآن، زبان محاوره عربي است و قواعد و ادبيات و دستور زبان عربي در آن به كار رفته است.
در قران مخاطب انسان است ،اعم از زن و مرد زيرا زن يا مرد بودن دخالتي ندارد مگر در موارد خاص كه در آن موارد اگر مخاطب مرد باشد، از ضمير و صفت مذكر با قرينه استفاده مي شود . اگر مخاطب زن باشد، از ضمير و صفت مؤنث؛ هر گاه ضمير يا صفت مذكر به طور مطلق و بدون قرينه آمده باشد ، قطعا منظور عموم انسان ها اعم از زن و مرد هستند . مورد استفاده هم بيش تر اين نوع است. هر گاه ضمير يا صفت مذكر ديديم، اصل و قاعده اين است كه منظور عموم زن و مرد هستند، مگر اين كه قرينه اي بر دلالت بر مذكر تنها، موجود باشد.
براي روشن شدن چند مثال مي زنيم:
«ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين الذين يؤمنون بالغيب و...اولئك هم المفلحون».در اين آيه قرآن كتاب هدايت متقيان ياد شده و "متقين" جمع مذكر سالم است . "الذين "هم موصول براي جمع مذكر سالم است . "يؤمنون "هم جمع مضارع غايب براي جمع مذكر سالم . "اولئك"اسم اشاره براي جمع مذكر . "هم" ضمير براي جمع مذكر غايب مي باشد ، در حالي كه منظور از متقين اعم از زن و مرد است و" الذين يؤمنون" هم در اين جا به معناي"كساني كه ايمان مي آورند" است ،خواه زن باشند يا مرد."اولئك"يعني ايمان آورندگان كه زن و مردند و "هم" يعني اينان.
«ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون» .در اين آيه نيز فعل ها و ضمير ها همه مذكرند، در حالي كه ناظر به انسان هاي مستكبري است كه ايمان نمي آورند و ارائه آيات آنان را هشيار نمي سازد . زن و مرد هستند و جنسيت هيچ دخالتي ندارد .
در بيان احكام، مخاطب باز به ظاهر مذكر است در حالي كه احكام عمومي هستند . جنسيت جز در احكام محدود و معدودي ،دخالت ندارد.
مخاطب احكام و معارف قرآن بني آدم ، انسان ، ناس ، ايمان آورندگان(الذين امنوا)، كفر ورزندگان ( الذين كفروا) با تقوايان( الذين اتقوا، متقين) ، نفاق ورزندگان(الذين نافقوا ، المنافقون) و... هستند . اين ها عموم زنان و مردان مي باشند . هر جا كه با خطاب« الذين آمنوا »اشاره مي كند ، منظور تمام ايمان اورندگان هستند . جنس زن و مرد مدخليت ندارد . وقتي خداوند آسيه همسر فرعون و حضرت مريم را الگو معرفي مي كند ، مي فرمايد: « براي كساني كه ايمان آوردده اند ، خداوند همسر فرعون را مثال آورده ... مريم دخت عمران را ، همان كه دامن خود را پاك نگه داشت».
آيا مي توان گفت كه منظور از ايمان آورند گان در اين آيه كه به لفظ مذكر آمده ، فقط مردان هستند و اين دو بانوي نمونه تاريخ ، الگوي زنان نيستند؟ مطمئناً چنين نيست. بله اينان هم براي مردان و هم براي زنان الگو و نمونه هستند.
بله جايي كه مخاطب زنان تنها هستند، از الفاظ "نساء" ،"مرأه "و ...استفاده مي كند:
"يا نساء النبي..."
"قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين ..."
"قل للمؤمنات يغضوا من ابصارهم"
همچنان كه براي بيان احكام اختصاصي مردان از الفاظ "رجال "و.. استفاده مي كند.
"و استشهدوا شهيدين من رجالكم"
با اين وجود قرآن برخلاف سيره متداول در محاورات عربي كه در امور مشترك بين زنان و مردان تنها به آوردن ضمير و واژگان مذكر بسنده مي كنند، در موارد ي براي زدودن توهم مردانه بودن ، مذكر و مونث را با هم ذكر مي كند، از جمله در سوره احزاب، آيه 35، از هر دو واژگان مؤنث و مذكر، آن هم به طور مكرر بهره گرفته است. مفسران در توضيح آن نوشته‏اند:
اسماء بنت عميس به پيامبر اسلام(ص) عرض كرد: چرا قر،ن فقط مردان را ياد مي كند و آنان را مي ستايد؟
به دنبال آن ،آيه مذكور نازل شد ويكايك صفات و فضايل اخلاقي با تأكيد به صورت مذكر و مؤنث بيان گرديد(1) تا بدين طريق شبهه مذكور برطرف گردد و كسي گمان نكند اگر به مقتضاي ادبيات عرب در امور مشترك، از گفتمان مردانه بهره گرفته شده ، مخاطب آن فقط مردانند.
در آيات فراواني با ذكر جداگانه زن و مرد بر يكسان بودن حكم بين زن و مرد و عمومي بودن آن تاكيد مي كند :
"للرجال نصيب ممل ترك الوالدان والاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون"
"للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن"
"من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مومن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب"
"ومن يعمل من الصالحات من ذكر او انثي و هو مومن فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيرا"
"ان المسلمين و المسلمات و .... و الذاكرين الله و الذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيم"
بنا بر اين مخاطب قرآن عموم انسان ها هستند . ضمير و صيغه مذكر در عربي بر عموم دلالت دارد مگر در موارد وجود قرينه بر اراده مذكر، كه آن هم بسيار محدود است .
امااز جهت توصيف نعمت‌هاي بهشتي،در قرآن توصيفات بهشت متناسب با خواسته‌هاي نوع بشر است (اعم از زن و مرد) همانند "جنات تجري من تحتها الانهار" اما فقط در توصيف نعمت هاي جنسي بهشت، متناسب با خواسته‌هاي مردان بيان شده است همانند "فجعلنا هنّ أبكارا"(2) امّا متناسب با اشتهاي زنانه بيان نشده و راجع به شوهران بهشتي توصيفي موجود نيست. علت اين امر شايد اين باشد كه خداوند حكيم امور جنسي مربوط به زنان را در پرده عفاف و ادب زائد الوصفي قرار داده است. علاوه بر قرآن، در روايات پيامبر و امامان نيز در اين باره توصيفي نرسيده است. علت رعايت عفت و حيا براي زنان است.
شايد هم وجه ديگرش روحيات زنانه و مردانه باشد كه زن مي خواهد مطلوب باشد . توصيف هاي زنان بهشتي همان توصيفاتي است كه زنان مي خواهند و آنان را مطلوب مي سازد اما مردان شكارچي هستند و توصيف شكارشان براي آنان جذاب و انگيزه ساز است.
اما در مورد احكام و مجازات ها نيز شامل زن و مرد است اما در بعضي مواقع مثل دزدي و زنا به خاطر وجود پندار هاي غلط كه ممكن است اين احكام را اختصاصي مردان بشمرند، قرآن بر هر دو تصريح كرده است.
يكي از مفسران در اين مورد نوشته:
وجه ذكر "السارقه" با اين كه "السارق" مي توانست به جنس دزد دلالت داشته باشد، اين است كه گمان نكنند اين حكم مختص دزدان مرد است و بر زنان دزد جاري نمي شود ،زيرا عرب براي زن ارزشي قائل نبود و از نظر عرب ارزش اجراي حد نداشت.(3)
در ادبيات عرب صيغه مذكر براي جنس انسان است .اگر منظور مردها باشد، بايد قرينه دلالت كننده بياورد . احكام با همين لفظ مذكر كه براي زن و مرد است، وارد شده و اگر در مواردي به زن و مرد تصريح شده، با توجه به شرايط و براي رد توهم اختصاص حكم به مردان بوده است.
آيه 33 مائده مربوط به جرم "جنگ با خدا و رسول و فسادگري در زمين" است . كساني كه امنيت اجتماع را با اسلحه و دزدي مسلحانه و گردنه گيري و عربده كشي با قمه و...به هم مي ريزند يا جرثومه فساد شده و افراد زيادي را به گرداب هاي هلاكت انداخته اند ، جرم چنين كساني _مرد باشند يا زن_ اعدام با شديدترين وجه است. در اين جا موضوع حكم "محارب و مفسد" است و جنسيت در آن دخيل نيست. "الذين" با اين كه جمع مذكر است، ولي بر مبناي همان اصل اولي براي جنس انسان است، نه براي مذكر .اگر منظور فقط مردان بود، بايد قرينه دلالت كننده مي آورد. در اين جا هيچ قرينه اي بر اختصاص "الذين" به مردان نيست پس نتيجه مي گيريم كه اين لفظ در معناي جنس به كار رفته ، حكم محاربان و مفسدان را صرف نظر از جنسيت بيان مي كند.
پي نوشت ها:
1. تفسير نمونه، ج 17، ص 308.
2. واقعه(56)آيه36.
3. التحرير و التنوير،ج5،ص100.
پرسش: تفاوت زن
2- چرا قرآن طبق آيه 34 سوره نساء(الرجال قومون علي النساء ... ) در صورتي كه زني از وظايف خودش سرباز زند مرد حق تنبيه او را دارد ولي اگر مرد از وظايف خود سر باز زند و بي دليل همسر خود را آزار دهد زن هيچ حق دفاعي از خود ندارد و در قرآن در اين رابطه هيچ اجازه اي به زن داده نشده است ؟؟

بسيار ممنون ميشم كه جواب سئوالاتم رو بدهيد من فردي معتقد هستم ولي از وقتي كه درباره موضوع زن در قرآن در تفاسير مطالعه كردم سئوالات زيادي برايم ايجاد شده است .
با تشكر فراوان
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آيه مورد نظر شما به شرح زير است:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً ؛
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان (در مورد زنان) مى‏كنند. زنان صالح، زنانى هستند كه متواضعند، در غياب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏كنند. (امّا) آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفت شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! ( اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آن ها دورى نماييد! (اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آن ها به انجام وظايف شان نبود،) آن ها را تنبيه كنيد! اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدّى بر آن ها نجوييد! (بدانيد) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترين قدرت هاست.)
اين آيه مربوط به خانواده و زن و شوهر است و دو حكم را بيان مي كند:
1. تعيين سرپرست و مدير خانواده؛
زن و مرد با ازدواج، يك اجتماع دو نفره تشكيل مي دهند . در هر اجتماعي بايد نظام و قانون حاكم باشد تا هرج و مرج ايجاد نشود . نيروها هرز و هدر نرود . با اين كه زن و مرد بايد مبناي شان بر تعاون و همكاري و گذشت و ايثار باشد، با اين وجود بودن قانون و نظام لازم است .آيه فوق مرد را به عنوان مدير و ادراه كننده و سرپرست خانواده معين مي كند . براي اين تعيين دو دليل مي شمارد:
اول. مرد در تصميم گيري ها و رفتارها، عقلاني تر است . براي به عهده گرفتن مديريت خانواده كه به عقل و تدبير بيش تر احتياج دارد، مناسب تر است .
دوم مسؤوليت تامين هزينه زندگي و معاش زن بر عهده مرد است . چون هر جا تكليفي هست، در قبالش بايد حقي هم باشد، پس مديريت را هم مناسب است به مرد واگذار كنند تا تعادل حاصل بين حق و تكليف حاصل شود.
مطلب دومي كه در آيه مطرح شده، نشوز زن است.
نشوز آن است كه زن از اداي تكليف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد.
اگر زنى از انجام كارهاى خانه، بچه‏دارى و... سرباز زند، شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در اين موارد قرار نداده و مرد نمى‏تواند در اين موارد واكنش نشان دهد و همسرش را مورد اذيت و آزار قرار دهد و او را بر انجام كارهاي منزل وادارد. البته اسلام زن را به همكاري در خانواده و كمك به شوهر براي برداشتن بار زندگي دعوت كرده ، براي اين كار وعده پاداش عظيم داده، ولي اين را به عنوان تكليفي واجب بر زن و حقى براى مرد قرار نداده است.
تنها موردي كه زن با پيمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده ، تسليم در برابر تقاضاي جنسي همسر است .زن در اين مورد موظف به اجابت است مگر اين كه عذر شرعي داشته باشد. حالا اگر زني از انجام اين وظيفه و مقدمات آن( مثل سكونت در منزلي كه مرد تهيه مي كند و امكان آمد و شد شوهر به آن منزل هست و خارج نشدن بدون اجازه و هماهنگي از منزل ) سرپيچي كند و به شوهر بگويد كه نه تنها در بستر با تو حاضر نمي شوم ،بلكه غير تو را هم به اين بستر مي آورم، در اين جا شوهر بايد او را نصيحت كند.
حال اگر زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر سرپيچي از حقوق زوج پايدارى ورزيد، چه بايد كرد؟
در اين جا خداوند راه دومى را قرار داده است كه از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد. حال اگر مشكل حل شد ،ديگر كسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد ،چه بايد كرد؟
در اين جا چند راه قابل تصور است:
أ) در مقابل نشوز زن به كلي ساكت بود ؛يعني مرد حقوق خود را ناديده انگارد، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد.
چنين چيزى براساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچ يك از نظام‌هاى حقوقى جهان نمى‏توان صاحب حقى را مجبور كرد در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند. از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى‏توان چنين توصيه‏اى نمود ،ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط كرد.
ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن حقوق خود را به دست آورد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمى‏دهد و براى گرفتن حق، روش‌هاى معيّنى وضع نموده، زيرا در غير اين صورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.
ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذى‏ نفوذ ديگر، حقوق خود را بگيرد.
د) راه ديگر آن است كه مرد اندكى قاطعانه‏تر از برخورد منفى عاطفى برخورد نمايد. از اين رو قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته اين مسأله نيز حدودى دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى‏شود، سازگارى ندارد.
درباره حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتى از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است كه «والضرب بالسواك و شبهه ضرباً رقيقاً؛ زدن بايد با وسايلى مانند چوب مسواك و امثال آن باشد» آن‌هم با مدارا و ملايمت. ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مى‏دهد كه «ضرب» بايد در پايين‏ترين حد ممكن باشد. هرگز نبايد اندك آسيبى بر بدن وارد كند. وسيله‏اى كه در اين روايت اشاره شده ،چوبى بسيار نازك، سبك و كم ضربه است.
نكته ديگرى كه از آيه به دست مي‌آيد ،اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مى‏رود:
يكى آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اين صورت قرآن مى‏فرمايد:
فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛ اگر به اطاعت درآمدند، بر آن ها ستم روا مداريد.
اگر زن در برابر حقوقى كه بر آن پيمان بسته است ،تسليم شد ،ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختى نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى‏ثباتى نمايد، در اين‌باره در آيه بعد فرموده است:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً؛
اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس از ناحيه مرد ،داوري و داوري از بستگان زن برگزينيد. اگر از پى آن خواستار صلاح باشند ،خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.
خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مى‏شود:
1 - حكم زدن زن اختصاص به مورد سرپيچى زن از تكليف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى كه با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است.
2 - در راستاى حل مشكل در داخل خانه و خوددارى از بردن آن به خارج از منزل وضع شده؛
3 - سومين مرحله، حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.
4- حد آن نازل‌ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كم ترين آسيبى بر بدن زن شود؛
5- موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت يامنفى باشد، بايد زود از آن دست كشيد.
البته اجازه زدن خفيف در خصوص مساله نشوز و عدم تمكين زن از شوهر در امر جنسي ، آن هم بعد از مفيد واقع نشدن موعظه و قهر از بستر، قول مشهور است كه "ضرب" را به معناي زدن گرفته است ،ولي در مقابل قول مشهور، قول ديگري ضرب را به قطع يعني قطع ارتباط و نفقه و قهر از خانه تفسير كرده كه شديدتر از قهر از بستر است . اگر اين مرحله هم مفيد نيفتاد، بايد به دادگاه مراجعه كرده و اقامه دعوا كند.
قانون مدني جمهوري اسلامي نيز ظاهرا بر مبناي اين تفسير است زيرا نفقه زن ناشزه را بر مرد واجب ندانسته، ولي در جايي به مرد اجازه زدن نداده است.
بنا بر اين يكسان بودن زن و مرد در انسانيت ، به اين معنا نيست كه در همه حقوق و تكاليف شبيه باشند. بالاخره زن و مرد دو صنف هستند با ويژگي هاي متفاوت .هر كدام نقاط قوت و ضعفي دارند.با ازدواج و كنار هم قرار گرفتن كامل مي شوند .با توجه به ضعف و قوت ها و ويژگي هاي روحي و جسمي و جنسي مختلف ، احكام و حقوق متفاوت دارند ،ولي دو نكته مهم در اين قانونگذاري رعايت شده است:
1. هر كدام حقي دارد، در قبالش تكليفي هم دارد و بالعكس.
2. حقوق و تكالف متناسب با روحيات و ويژگي هاي شان است. در مجموع هر دو به يك نگاه همسان مورد تكليف و حق واقع شده اند. اين گونه نيست كه يكي حقوق بيش تر و تكاليف كم تر و ديگري عكس باشد. هر كدام مجموعه اي از حقوق و مجموعه اي از تكاليف دارند و برآيند هر دو يكسان است.

موفق و موید باشید