سلام
۱- من کلی تحقیق و تفکر در مورد توحید کرده ام اما یک مشکل داشتم که با این فرض که خداوند بر دنیای ماده و ... محیط باشد حل شد. اما برای درستی این فرض برهانی منطقی ندارم . آیا در این باره استدلالی وجود دارد ؟
۲- در مورد نفس مطمءنه کمی برایم توضیح دهید . آیا انسان های عادی دارای آن هستند ؟
۳ - مرز کبر و عزت نفس کجاست ؟
پرسش: توحيد + نفس مطمءنه + مرز كبر و عزت نفس
سلام
۱- من كلي تحقيق و تفكر در مورد توحيد كرده ام اما يك مشكل داشتم كه با اين فرض كه خداوند بر دنياي ماده و ... محيط باشد حل شد. اما براي درستي اين فرض برهاني منطقي ندارم . آيا در اين باره استدلالي وجود دارد ؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اي كاش در پرسش مذكور، مشكل و فرض حل مشكل خود را واضح تر بيان مي كرديد تا در نهايت راحت تر بتوان درباره فرض مطرح شده، استدلال كرد.
اما در عين حال ظاهراً مراد شما چگونگي احاطه خداوند بر عالم ماده و در مجموع رابطه وجود خداوند با سائر موجودات است كه در اين باره بايد گفت: انسان در تفكر فلسفي پس از پذيرش اصل وجود و هستي، بالوجدان مي يابد كه همه آنها در اصل وجود، محتاج غير بوده و معلول ديگري مي باشند يعني همه آنها موجوداتي بوده كه وجود و عدم آنها مساوي است؛ زماني نبوده و بعدها با علتي خاص بوجود آمده اند كه خود آن علت، از علت خاص ديگري به وجود آمده است و نيز آن علت از علتي ديگر و....در نتيجه عقل به ناچار در اين سلسله به علتي مي رسد كه خود علتي نداشته و علت العلل مي باشد.
لذا در اين سلسله تنها موجودي كه مستقل بوده و در وجود و آثار به ديگري نياز ندارد، همان وجود متعالي است و غير آنها از تمامي ممكنات از جمله نظم مشهود در اين عالم، همگي محتاج ديگري مي باشند.(1)
بر اين اساس تنها وجودي كه محتاج غير نبوده و مستقل از همه آنها است فقط وجود خداوند است. اما سائر موجودات در وجود خود محتاج غير بوده و غير مستقل مي باشند كه در اصطلاح از خداوند به عنوان موجود واجب و از ديگران به عنوان موجودات ممكن ياد مي شود. لذا ملاك نيازمندي موجودات مختلف به خداوند، ممكن بودن آنهاست و اين ملاك در ابتداء خلقت وجود داشته و در ادامه مسير نيز باقي است. لذا همه موجودات نه تنها در وجود ابتدايي خود نيازمند خداوند هستند. بلكه در ادامه نيز وجودي داشته و به آن علت نيازمند مي باشند.
بر اين اساس رابطه وجود خداوند با سائر موجودات رابطه علت و معلول است، براي معلول بدون علت، حتي لحظه اي امكان بقا وجود ندارد. در نتيجه، خود موجودات و روابط بين آن ها و تأثير گذاري علل و عوامل موجود در آن، عيناً همانند روز اول ايجاد تحت اراده مطلق خداوند است. اگر لحظه اي اين عنايت برداشته شود، چيزي به نام عالم و موجودات آن وجود ندارد.(2)
از آن جايي كه تمام موجودات، وجودشان نسبت به خدا، عين ربط، فقر، نياز و وابستگي است، روابط، آثار و افعال شان نيز وابسته به خداوند است. در قرآن به اين حقيقت اشاره كرده :"يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميم؛(3) اى مردم! محتاج به خداييد و خدا تنها بىنياز و ستوده است".
در نتيجه وابستگي محض معلول به علت، قاعده كلي عقلي است كه مطابق آن حتي يك لحظه معلول نمي تواند بدون وجود علت، باقي بماند و طبيعي است. علتي كه تمام وجود معلول به دست اوست بر همه آنها احاطه دارد و نمي توان علتي را تصور كرد كه درعين علت بودن، احاطه وجودي و علمي، به معلول خود نداشته باشد.
پي نوشت ها:
1. ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، چ مركز نشر دانشگاهي، تهران،1362 ه ش، ص 50.
2. طباطبايي، نهايه الحكمه، چ موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، قم 1381 ه ش، ج 1، ص 245.
3. فاطر(35)آيه 15.
پرسش: ۲- در مورد نفس مطمءنه كمي برايم توضيح دهيد . آيا انسان هاي عادي داراي آن هستند ؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
روح انسان كه موضوع علم اخلاق است داراى سه نيرو يا قوّه است كه عبارتند از:
1.«توانايى شناخت»،
2.«توانايى جذب»،
3.«توانايى دفع».
روح را به جهت نيروى نخست «نفس مطمئنه» يا داراى قوه ناطقه گويند، و با توجه نيروى جذب «نفس اماره» يا داراى قوه شهويه مىنامند، و با در نظر گرفتن نيروى دافعه «نفس لوامه» يا داراى قوه غضبيه مىنامند.(1)
در كتاب فرهنگ معارف اسلامى چنين آمده: نفس ناطقه را به اعتبارات مختلف اماره و لوامه و مطمئنه گويند و باعتبار آنكه متجلى به فضائل و خالى از رذائل بوده و با مقتضيات شهوات اندر معارضه افتد مطمئنه گويند.
نفس مطمئنه تارك هواى نفسانى و لذات فانيه دنيا است و راضيه و مرضيه است به آنچه خدا خواهد كه فرمود «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(2)(3)
نفسي كه راضى و خشنود و خالى از هم و غم (4) و منقاد عقل باشد و طلب خير ملكه او شده را نفس مطمئنّه گويند.(5)
نتيجه اينكه:نفس انسان داراى شؤون و مراتبى است. پايينترين مرتبه آن، نفس اماره بالسوء است كه مربوط به حالت نقص نفس و مرحلهاى است كه انسان از درون ميل به كجروى و افراط و تفريط در امور زندگى و گرايش به بدى و شرور دارد و از خير و حالت تعادل در انتخاب و گرايش منحرف مىشود.
مرتبه دوم نفس - كه مربوط به نفوس در حال كمال و خود ساخته است - نفس لوامه مىباشد. نفس آدمى در اين مرحله، بيشتر ميل به خير و نيكى و اعتدال دارد و چنانچه انسان احيانا دچار انحراف، بدى و افراط و تفريط شود، از درون او را ملامت و سرزنش مىكند تا دوباره او را به طرف اعتدال و خير وادار نمايد.
مرتبه سوم نفس (مرحله كمال نفس آدمى) نفس مطمئنه است. انسان با رسيدن به نفس مطمئنه، كمال و سعادت و آرامش حقيقى زندگى خود را پيدا مىكند و صاحب نفس راضيه و مرضيه مىشود؛ يعنى، هم او از خدا راضى مىگردد و هم حقتعالى از او رضايت دارد.
نفس ناطقه همان حقيقت و هويّت انساني است كه در هر انسان وجود دارد و مايه تشخيص و تميّز انسان از ساير حيوانات است. «ناطقه» به معني سخن گفتن نيست، بلكه به معني ادراك كليّات و تعقّل است. انسان در صورتي به كمال ميرسد كه بر مبناي تعقّل عمل كند. عقل - طبق روايتي از امام صادق(ع) چيزي است كه خداوند با آن پرستش مي شود و بهشت به وسيله او به دست مي آيد: «اَلْعَقلُ ماعُبِدَ بِهِ الرحمن وَاكْتُسِبَ بِه الجِنان». (6)
نفس ناطقه در صورتي به كمال خود مي رسد كه انسان، بنده كامل خدا شود و وظايف عبوديّت را به طور كامل انجام دهد و براي انجام تكاليف تلاش كند.
پس در نهاد هر انساني نفس مطمئنه بصورت بالقوه وجود دارد و هر كه در راه بندگي تلاش كند به فعليت خواهد رسيد.
پي نوشت ها:
1. شيخ طبرسي،الآداب الدينية للخزانة المعينية، ترجمه احمد عابدى،زائر، قم، 1380ش، ص 196.
2. فجر (89) آيه 27 و 28 .
3. سيد جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، انتشارات دانشگاه تهران، 1373ش، ج3، ص 2027.
4. جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى، فرهنگ فلسفى، حكمت، تهران،1366ش، ص447.
5. خواجه نصير الدين طوسى، اوصاف الاشراف، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران،1373ش، النص، ص 36.
6. شيخ كليني، اصول كافى، اسلاميه، تهران، 1362 ش، ج 1، ص 11.
پرسش: ۳ - مرز كبر و عزت نفس كجاست ؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
تكبر، مبدأش خودبينى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر او است، و غايتش نفس و خودنمائى است، و نتيجهاش سركشى و طغيان است.
اما عزّت نفس، مبدأش توكّل على اللّه و اعتماد بر حق تعالى، و غايتش خدا است، و ثمرهاش ترك غير است. (1)
پي نوشت:
1. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، مؤسسهى تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، چاپ سوم، 1378 ش، ص 336.
موفق و موید باشید