باسلام تمامي پاسخ هاي شما در رابطه با شق القمر را خواندم ولي متاسفانه پاسخ هاي شما را متقن و قابل دفاع نمي دانم به دلايل زير
1- تمامي معجزات پيامبران خدا به حسب ماموريت منطقه اي بوده است ( حتي اثبات مي گردد كه طوفان نوح بدلايل بيشمار عقلي و علمي منطقه اي بوده و جهاني نيست ) زيرا كه در هر منطقه اي عده اي كه شك دارند از پيامبر خود درخواست معجزه مي كنند و پيامبر به فراخور حال معجزه اي ارايه مي نمايد كه خرق عادت است . اصولا با هيچ دليل عقلي نميتوان قبول كرد كه پيامبر خدا كه علم او بر همه محرز است از خداوند بخواهد كه براي اثبات ادعاي خود كه ميتواند آن را با كمترين اثر مانند جابجايي كوهي ،‌مرده كردن زندهاي ،‌ ... و هر معجزه منطقه اي ديگر انجام دهد ،‌ درخواست نصف نمودن كره عظيمي را بنمايد كه نيم جهان آن را ببينيد و شبه و مشكلاتي بيش تر از تاثير اين معجزه بر چهار نفر آدم مشرك كه بقول شما در نهايم مي گويند سحر از و دو ديد شدن ماه از آن است ! نتيجه گردد !!!!!! در ضمن برخلاف نظرات شما در پاسخ هاي ديگر جهالت در زمان پيامبر مختص اعراب بوده و ايران و چين و مصر كشورهايي بوده اند كه تمامي يك چشم به آسمان داشتند زيرا امورات روزانه خود را از رصد كواكب تنظيم مي كرده اند پس غير ممكن است اين اتفاق مي افتاد در هيچ سندي در اين سه كشور يا امپراطوري بزرگ ثبت نشده باشد .
2- انجام معجزه اي نظر شق القمر نياز شديد به تغييرات عمده در قوانين كواكب دارد و تاثيرات نصف شدن ماه تاثيرات بصري نيست و اثرات آن در جهان شامل مواردي چون موج و سونامي ، زلزله و هزاران تغيير وحشتناك در زمين است . هر معجزه اي در جهان اتفاق افتاده است خرق عادتي بوده كه آثار خود را بر جاي گذاشته . اگر مرده اي زنده شده حيات واقعي بوده نه صوري ،‌اگر قسمتي از جهان به زير آب رفته اثر آن غرق شدن بسياري از انسانها و موجودات بوده نه نمايشي از غرق شدن ، اگر نيل دو نيم شده ( كه در كيفيت آن نيز جاي بحث است و آنچه به نظر من گفته ميشود افسانه است و كيفيت آن نه به اين صورت است كه نمايش داده مي شود ) تاثيرات آن شامل افرادي كه در آن معجزه ذينفع بوده اند ظاهر شده نميتوان فكر نميد كه ماه نيم ميگردد و كل تاثيرات آن خنثي مي شود تا اينكه چهار نفر ايمان بياورند !!!!!!‌
3- هيچ معجزه اي مانند معجزات نسبت داده شده به پيامبر اكرم و بعضا ائمه اطهار به اين شدت شديد و افسانه وار نيست دين را با افسانه هاي اساطيري در شيعه چنان آميخته اند گروهي كه من شيعه مشكل دارم با عالم و آدم !!!!‌ متاسفم در سايت هايي كه بيشتر در قم است ميخوانم از علي عليه السلام آن بزرگ مرد دين و تاريخ كه به او نسبت مي دهند سواري بر ابر و صبحت با استخوان و رد شمس ( آنهم سه بار )‌و كندن ريش معاويه و .... به نظر اينجانب آنان كه اين افسانه ها را مكرر مي كنند صد هزار بار بدترند از كافراني كه شمشير بر روي اسلام مي كشند كه دلم از اين داستانها خون است . پاك كنيد اين نوشته هاي كفر آميز را چه اصراري است كه براي شئونات آن مرد بزرگ علي عليه السلام به دروغ و افسانه دست بياوزيم كه جز خراب كردن وجهه ايشان هيچ ندارد من آن علي كه در سايت هايي اين دست مي بينيم نه ميشناسم و نه قبول دارم و نخواهم شناخت !
4- رد شمس داستاني وحشتناك تر از شق القمر است كه به نظر اينجانب قبول آن خارج شدن از دين است نه رد آن !!! رد شمس را بر اساس قوانين قديم كواكب كه خورشيد به گرد زمين مي چرخد ساخته اند . چه آسان بوده است خورشيدي كه دور زمين ميچرخيده است قدري به عقب بازگردد اتفاق خاصي نمي افتد !‌ امروز همه حتي بچه اي 5 ساله مي داند كه زمين گرد خود مي چرخد كه روز و شب ايجاد مي گردد رد شمس موكول به آن است كه زمين از گردش خود باز ايستدو در جهت مخالف بچرخد و دوباره بايستد و دوباره با سرعت زياد در جهت صحيح بگردد آيا تا به امروز دروغ تر و خنده دار تر و افسانه تر از اين از انسان شنيده ايد !!!!!! كل دنيا متوقف شود جهان به هم ريزد ساعت كل جهان از تنظيم خارج شود كه چه ؟؟؟‌ كه علي نماز خود به وقت بخواند !!!! پس اين همه احكام براي نماز قضا براي بشر ديگر از علي و پيامبراست ... يعني علي حق ندارد نمازش قضا شود !!! علي بشر است !!!!
استدعا دارم علمي تر و بدون پيش فرض در اين مسايل بررسي كنيد .

پرسش 1:
شق القمر، ‌رد شمس و معجزات افسانه اي
شرح : باسلام تمامي پاسخ هاي شما در رابطه با شق القمر را خواندم ولي متاسفانه پاسخ هاي شما را متقن و قابل دفاع نمي دانم به دلايل زير 1- تمامي معجزات پيامبران خدا به حسب ماموريت منطقه اي بوده است ( حتي اثبات مي گردد كه طوفان نوح بدلايل بيشمار عقلي و علمي منطقه اي بوده و جهاني نيست ) زيرا كه در هر منطقه اي عده اي كه شك دارند از پيامبر خود درخواست معجزه مي كنند و پيامبر به فراخور حال معجزه اي ارايه مي نمايد كه خرق عادت است . اصولا با هيچ دليل عقلي نميتوان قبول كرد كه پيامبر خدا كه علم او بر همه محرز است از خداوند بخواهد كه براي اثبات ادعاي خود كه ميتواند آن را با كمترين اثر مانند جابجايي كوهي ،‌مرده كردن زندهاي ،‌ ... و هر معجزه منطقه اي ديگر انجام دهد ،‌ درخواست نصف نمودن كره عظيمي را بنمايد كه نيم جهان آن را ببينيد و شبه و مشكلاتي بيش تر از تاثير اين معجزه بر چهار نفر آدم مشرك كه بقول شما در نهايم مي گويند سحر از و دو ديد شدن ماه از آن است ! نتيجه گردد !!!!!! در ضمن برخلاف نظرات شما در پاسخ هاي ديگر جهالت در زمان پيامبر مختص اعراب بوده و ايران و چين و مصر كشورهايي بوده اند كه تمامي يك چشم به آسمان داشتند. زيرا امورات روزانه خود را از رصد كواكب تنظيم مي كرده اند. پس غير ممكن است اين اتفاق مي افتاد در هيچ سندي در اين سه كشور يا امپراطوري بزرگ ثبت نشده باشد؟
پاسخ:

چند نكته در اين رابطه قابل توجه است:
1- چه دليلي وجود دارد كه ما معجزه شق القمر را داراي كاركردي محدود و منحصر به ايمان آوردن يا نياوردن چند مشرك بياباني بدانيم؟ و به همين دليل به ناموزون بودن درخواست مشركين و كار عظيم پيامبر را كه ممكن است به بر هم خوردن نظام منظومه شمسي منجر شود، حكم كنيم ؟ مخصوصا وقتي ملاحظه مي كنيم كه گزارش اين خبر و اين واقعه در كتابي ذكر شده است كه بايد براي آينده بماند و تا ابد مطالب آن مورد استفاده براي هدايت انسانها قرار بگيرد. چه دليلي وجود دارد كه اين واقعه رخ ندهد و آثار آن بر كره ماه باقي نماند تا آيندگاني كه از نزديك خواهند توانست آن آثار را ببينند به حقانيت ادعاي پيامبري، پيامبر اكرم (ص) پي نبرند؟ گزارشاتي كه از مشاهدات ناسا در سالهاي اخير منتشر شده است و وجود آثاري كه دونيم شدن ماه را در گذشته هاي دور نشان مي دهد مي تواند تاييدي بر وجه عمومي داشتن اين معجزه در آينده و غير منحصر به زمان پيامبر و اعراب جاهلي باشد.(1)
2- كار كرد معجزه، اثبات ادعاي نبوت پيامبران و اتمام حجت بر مردم است. بنابراين گاه معجزه اي را به عنوان مدرك اثبات كننده نبوت،‌ پيامبر خود راسا و بدون درخواست مردم، مي آورد و آن را دليل بر صدق ادعاي خود قرار مي دهد و گاه براي اتمام حجت بر مردم ، و قطع كردن بهانه هاي آنها براي فرار از ايمان آوردن، معجزه درخواستي آنها را مي آورد و با اين كار تمام راه هاي بهانه براي تكذيب نبوت را از بين مي برد.
معجزه شق القمر در رديف معجزات از نوع دوم مي باشد و با توجه به اين كه اين معجزه قبل از هجرت پيامبر اكرم به مدينه رخ داد يعني در زماني كه جمعيت مسلمانان كم تعداد بود و ايمان آوردن يا نياوردن اهل مكه و بزرگان آن براي ادامه حيات نهال تازه كاشته شده اسلام ضروري بود، مي توان انتظار داشت كه پيامبر اسلام به اين درخواست اهل مكه پاسخ مثبت بدهد. هر چند كه در زمانهاي ديگر و در شرائط متعادل تر ممكن است چنين پاسخي به آنها ندهد و اينگونه درخواستهاي مردم را مورد اجابت قرار ندهد. همانگونه كه برخي از معجزات را از پيامبر درخواست كردند ولي چون هم قبلا به واسطه معجزه هاي ديگر اتمام حجت شده بود و جاي بهانه وجود نداشت و هم اجابت درخواست آنها تاييد بازيچه قرار دادن معجزه بود ، حضرت از اين كار امتناع ورزيده و پاسخ رد به آنها داد.(2)
اثبات معجزه شق القمر از طريق روايات است و دليل عقلي ندارد اما از لحاظ عقل منع و استحاله اي هم ندارد( يعني با نشستن و فكر كردن نه مي توان آن را اثبات كرد و نه مي توان آن را انكار كرد) بنابراين دليل عقلي هم بر عليه آن در دست نداريم. هر چند اکثر مفسرين آيه سوره قمر را اشاره به همين واقعه مي دانند، ولي سند اصلي، رواياتي است که در اين باره نقل شده و ادعاي تواتر نيز در مورد آن شده است.(3)
به هر حال در خصوص اين معجزه اشکالات و سوالات متعدد علمي مطرح شده، از اين قبيل که آيا اين امر يعني دو نيم شدن ماه و فاصله گرفتن آن در حدي که از زمين قابل رويت باشد، امري ممکن و معقول است و يا چرا اين امر باعث جزر و مد زياد درياها و طوفان و مانند آن نشد و چطور چنين واقعه اي از ديد همه مردم جهان پنهان ماند و کس ديگري اين حادثه عجيب را مشاهده ننمود؟
ابتدا بايد ديد که ما حقيقت معجزه را چه مي دانيم ؟ اگر داستان معجزات اموري عادي و طبيعي باشند، نتايج و لوازم طبيعي اين امور هم برجاي خود باقي اند، اما اگر حقيقت معجزه امري خارج از ضوابط و قوانين عادي و شناخته شده علمي است، نبايد تصور داشت که نتايج و لوازم عادي هم بر آن مترتب گردد.
بر اساس کدام منطق علمي مي توان توجيه کرد که چرا حضرت ابراهيم در آتش نسوخت و يا بر اساس کدام قانون طبيعي هيزم و آتش تبديل به گياه سبز و گل و درخت مي گردد ؟ همچنين کدام قانون طبيعي حکم مي کند که رود خانه عظيمي مانند نيل از هم شکافته شود و کف آن به سرعت خشک گردد؟
به هر حال همه اين معجزات بر اساس قدرت الهي و به شکلي خارج از قوانين شناخته شده و متداول عالم رخ داده اند. نمي توان تصور کرد که حادثه غير عادي باشد اما لوازم طبيعي آن به شکل عادي محقق شده باشد، در نتيجه خداوندي که با قدرت خود ماه را به دو نيم مي کند، مي تواند مانع از تحقق تاثيرات مخرب نجومي يا جزر و مد و مانند آن گردد.
چرا اين امر در تواريخ و کتاب هاي نجومي ثبت نشده، اولا نمونه هايي نقل شده که احتمال رويت اين واقعه در ديگر مناطق را اثبات مي کند، از جمله در برخي روايات نقل شده که برخي از مسافران مسير مکه در همان شب شق القمر را مشاهده نمودند. در برابر انکار مشرکان قريش شهادت دادند، همچنين گفته شده: در همان زمان اهل منطقه "ميلبار" هندوستان شق القمر را ديدند. در نوشته‌هاي خود ثبت کردند . حاکم آن شهر پس از آن که تحقيقاتي در اين زمينه به عمل آورد، براي او ثابت شد که اين موضوع در اثر اعجاز پيامبر اسلام تحقق يافته و دين اسلام را پذيرفت. در مقاله يازدهم كتاب تاريخ فرشته نيز اين مطلب تصريح شده است.(4)
ثانيا بخش عمده نجوم و مکتوبات نجومي پس از اسلام و توسط انديشمندان مسلمان رشد کرد و به تکامل و تعالي رسيد . در آن زمان بخش هايي از آمريکاي جنوبي داراي تمدن هاي بزرگي مانند اينکا و مايا بود که توانايي بالايي در نجوم داشتند. اما از آن جا که اين بخش از جهان در نيم کره مقابل منطقه حجاز هستند ، در وقت اعجاز شق القمر روز را تجربه مي کردند، نه شب را.
به علاوه بسيار ساده انگارانه است که تصور کنيم منجمان گذشته مانند رصدخانه هاي امروزين در تمام ساعات شبانه روز و در طول سال با انواع و اقسام تلسکوپ ها و سيستم هاي رديابي اجرام آسماني مشغول ثبت و ضبط حوادث نجومي بودند .عمده فعاليت هاي نجومي در گذشته به محاسبات بر روي اسطرلاب و ديگر ابزار مربوط به اين علوم مربوط مي شد، نه چشم دوختن شبانه روز به آسمان.
احتمال رخداد اين حادثه در ساعات پاياني شب که احتمال اطلاع توده مردم از آن را بسيار بعيد مي سازد و يا ناآرامي هاي جوي مانند ابرناکي بسياري ديگر از مناطق نيم کره شرقي، احتمالاتي عقلاني است که در اين باره مي رود و نمي توان از اساس آن را انکار کرد.
بحث ما از زماني است که جهان در جهل و بي خبري به سر مي برد. با رخ دادن يک کسوف معمولي مردم هزار تفسير عجيب و غريب از اين حادثه مي کردند مثلا رعد و برق را خشم خدايان مي دانستند. تگرگ را تيرهاي شيطان؛ در اين دوران رخ دادن حادثه اي از اين دست چيزي مانند ساير حوادث مشابه است که توده جامعه همه را به يک چوب مي راند و تفاوت آن چناني بين آن ها نمي ديد.
در زمان کنوني است که به دليل کشف علت بسياري از رويدادهاي نجومي اين حادثه براي ما عجيب و غير عادي جلوه مي کند. آن را متمايز از رعد و برق و تگرگ و خسوف و کسوف مي بينيم، اما بديهي است که در آن زمان اين گونه نبوده و لااقل چيزي عجيب تر از بسياري از عجايب مانند خود تلقي مي شد.
بخش عمده مردم جهان در آن زمان امکان ثبت و ضبط اين رويداد و مانند آن را نداشتند . بر فرض که مردم يک قبيله اتفاقا چنين حادثه اي را ديده باشند، آيا ضرورتي هم براي مراجعه به دربار سلاطين و يا تلاش براي ثبت اين واقعه مي ديدند؟
به نظر مي رسد ثبت رصدهاي افراد معدود در مناطق مختلف نمي توانست به اثبات و يقيني بودن اين حادثه کمکي نمايد تا اين واقعه نزد پادشاهان و سلاطين و دانشمندان که قدرت ثبت و ضبط اين گونه حوادث را دارا بودند، به عنوان امري مسلم و رخدادي حتمي تلقي گردد . لااقل اين بود که چوپاني يا مسافري اين واقعه را ديده باشند و با تعجب بسيار آن را براي ديگران نقل کرده يا مردم قبيله و يا خاندان خود را نسبت به رخداد آن متقاعد کرده باشند، اما يقينا در آن وضعيت امکان ثبت چنين واقعه اي براي نسل هاي آينده به طور وسيع نبود .(5)
علاوه آنكه تاريخ گذشته در تمام جهات روشن و آشکار نيست، بلکه مملو از نقاط تاريک و مبهم است . مـثـلا زردشـت يکى از شخصيتهاى معروف تاريخى است که مرکز نفوذ او قسمت مهمى از دنياى مـتـمـدن آن زمان بوده، اما تاريخ او امروز از نظر تاريخ تولد، وفات، محل تولد ، و ساير مشخصات زندگى حتى به عقيده بعضى اصل وجود او مجهول و تاريک است.
جـايـيـکـه کـشـورهاى متمدن آن زمان در مورد حفظ و ضبط تواريخ مربوط به خود تا اين اندازه بى اعتنا باشند تعجب ندارد که اروپائيان در آن زمان به ضبط چنين حادثه اى اقدام نکرده باشند. عـلاوه بـنـاى تاريخ نويسان ضبط همه وقايع نبوده است، چون ما به طور قطع مى دانيم در طول تـايـخ بـشر صدها زلزله نابود کننده و طوفان وحشتناک رخ داده که شهرها وآباديهاى وسيعى را ويران نموده است در حاليکه تاريخ همه آنها را ضبط نکرده است و به خاطر ندارد.
شـمـا بـه تفسير طبرى مراجعه کنيد مى بينيد تقريبا 30 روايت در مساله شق القمر درکتاب آمده اسـت، ولـى صـاحب همين تفسير در تاريخى که نوشته است ( تاريخ طبرى )نامى از شق القمر به ميان نياوره است.
با توجه به اين جهات ذکر نشدن اين حادثه در تواريخ و غير آن تعجب ندارد و نبايد آن را دليل بر عدم وقوع اين حادثه دانست.
پي نوشت ها :
1. براي مشاهده شواهدي در اين جهت ر.ك : http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=235064&forumID
2. « يا تو را خانه‏اى از طلا باشد، يا به آسمان بالا روى. و ما به آسمان رفتنت را باور نكنيم تا براى ما كتابى كه از آن بخوانيم بياورى. بگو: پروردگار من منزه است. آيا جز اين است كه من انسانى هستم كه به رسالت آمده‏ام.» ر.ك : اسراء (17) ، آيه 93.
3. ر.ك : طبرسي، مجمع البيان، تهران ، انتشارات ناصر خسرو ،‌1372هـ.ش، ج 9، ص 186.
4. ر.ک: اظهار الحقّ، رحمت الله هندى ،بيروت ، مكتبه العصريه ، 1400هـ.ق، ج2، ص 105، به نقل از مقاله ي يازدهم تاريخ فرشته.
5. آيه الله مکارم ، پاسخ به پرسش‌هاي مذهبي، انشارات نسل جوان، قم 1383ش، ص 180.
پرسش 2:

2- انجام معجزه اي نظر شق القمر نياز شديد به تغييرات عمده در قوانين كواكب دارد و تاثيرات نصف شدن ماه تاثيرات بصري نيست و اثرات آن در جهان شامل مواردي چون موج و سونامي ، زلزله و هزاران تغيير وحشتناك در زمين است . هر معجزه اي در جهان اتفاق افتاده است خرق عادتي بوده كه آثار خود را بر جاي گذاشته . اگر مرده اي زنده شده حيات واقعي بوده نه صوري ،‌اگر قسمتي از جهان به زير آب رفته اثر آن غرق شدن بسياري از انسانها و موجودات بوده نه نمايشي از غرق شدن ، اگر نيل دو نيم شده ( كه در كيفيت آن نيز جاي بحث است و آنچه به نظر من گفته ميشود افسانه است و كيفيت آن نه به اين صورت است كه نمايش داده مي شود ) تاثيرات آن شامل افرادي كه در آن معجزه ذينفع بوده اند ظاهر شده نميتوان فكر نميد كه ماه نيم مي گردد و كل تاثيرات آن خنثي مي شود تا اينكه چهار نفر ايمان بياورند !!!!!!‌

پاسخ:

پاسخ اين نکات نيز از جواب قبل روشن مي شود. زيرا چنان که گفتيم سخن در تحقق معجزه است. يعني فعلي که از ناحيه قدرت الهي و به جهت اثبات يک حقيقت والاتر از نصاب روابط طبيعي بشري و و ضوابط متعارف و عادي عالم ماده رقم مي خورد و بر اين اساس خداوند مي تواند همان گونه که از ضوابط عادي علل مادي عدول کرده و امري خارق العاده و متفوات از شرايط شناخته شده را رقم زده نتايج و پيامدهاي آن را نيز متول و دگرگون سازد.
اين امر منافاتي با واقعي و حقيقي بودن معجزات ندارد و ما نيز هيچگاه ادعا نکرديم که اين معجزات جنبه صوري و توهمي داشته و مثلا پيامبران با چشم بندي کاري را انجام مي دادند يا به طور مقطعي مخاطبان خود را مبتلا به شيزوفرني و بيماري هاي واقع انگاري توهمات مي نمودند ؛ بلکه اموري واقعي و حقيقي رقم مي خورد اما به همان شکل و کيفيتي که مطلوب وضعيت پيامبران و مومنان بود .
مثلا ساختار طبيعي آتش اقتضاي سوزاندن را دارد، اما اين آتش بدن ابراهيم (ع) را نمي سوزاند ، در اينجا آتش همان آتش طبيعي و متعارف است نه آتشي ديگر اما خداوند اثر بخشي آن را نسبت به بدن پيامبر خود از بين مي برد. چون خداوند به او فرکمان تکويني مي دهد:
« قُلْنَا يَنَارُ كُونىِ بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلىَ إِبْرَاهِيم (1) گفتيم: «اى آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش!».
از اين تعبير به روشني دست مي ايد که اين سرد شدن و نسوزاندن تنها براي آن بزرگوار بود تا قدرت خداوند در حفظ پيامبرش نمايان گردد و الا کماکان آتش ماهيت طبيعي خود را حفظ نمود چنان که همين امر در خلال برخي روايات نيز به دست مي آيد؛ در کتاب شريف اصول کافي در ضمن رواياتي در مورد اين واقعه آمده است:
« فَقَالَ عَظِيمٌ مِنْ عُظَمَائِهِمْ إِنِّي عَزَمْتُ عَلَى النَّارِ أَنْ لَا تُحْرِقَهُ قَالَ فَأَخَذَ عُنُقٌ مِنَ النَّارِ نَحْوَهُ حَتَّى أَحْرَقَه‏ (2) [بعد از انداخته شدن ابراهيم در آتش و بي تاثير بودن آتش بر روي او] يكى از بزرگان آن قوم گفت: من افسونى خواندم كه آتش او را نسوزاند. پس زبانه‏اى از آتش به سوى وى آمد و او را بلعيد و سوزاند».
به همين نسبت دريا واقعا براي قوم بني اسرائيل شکافته مي شود و گل و لاي قعر آن نيز خشک مي گردد تا امکان عبور مردم از آن باشد، اما به محض ورود فرعونيان آب ها به هم مي پيوندند و واقعا فرعونيان غرق و نابود مي شوند و همين گونه است همه معجزات ديگر.
در ماجراي شق القمر هم مساله چشم بندي و تاثير گذاري پيامبر بر چشم بينندگان نبود. بلکه واقعا ماه به دو نمي شد، اما چون اين عمل به صورت طبيعي وبر اساس علل و عوامل مادي و ضوابط معيني که ممکن است به شکافته شدن يک کره آسماني منتهي گردد انجام نپذيرفت بلکه اراده خاص خداوند در تحقق آن دخيل بود، لاجرم آثار و تبعات و پيامدهاي احتمالي آن نيز برطرف گرديد.
در نهايت تذکر اين نکته هم خالي از فائده نيست که حتي بر اساس ضوابط علوم تجربي نمي توان اثبات نمود که شکافته شدن کوتاه مدت قرص ماه و اتصال سريع دو نيمه به هم در يک زمان بسيار کوتاه موجب بروز جزر و مد بسيار شديد و سونامي و ... گردد و بر آگاهان از علوم نجوم و قواعد زمين شناسي مخفي نيست که جزر و مد درياها نتيجه تاثير جاذبه ماه در يک سيکل تقريبا طولاني است که در وقت هاي خاصي از ماه و در اثر طولاني بودن زمان طلوع ماه و موازي شدن آن در مسيردرياهاي آزاد شکل مي گيرد و احتمال بروز طوفان و سونامي بر اثر جابجايي دو نيمه ماه از هم در زماني کوتاه به هيچ وجه قابل قبول نيست .
پي نوشت ها :
1. انبياء (21) آيه 69.
2. شيخ كلينى‏ ،اصول کافي، اسلاميه‏، تهران‏ 1362 ش‏، ج 8، ص 370.

پرسش 3:
3- هيچ معجزه اي مانند معجزات نسبت داده شده به پيامبر اكرم و بعضا ائمه اطهار به اين شدت شديد و افسانه وار نيست دين را با افسانه هاي اساطيري در شيعه چنان آميخته اند گروهي كه من شيعه مشكل دارم با عالم و آدم !!!!‌ متاسفم در سايت هايي كه بيشتر در قم است ميخوانم از علي عليه السلام آن بزرگ مرد دين و تاريخ كه به او نسبت مي دهند سواري بر ابر و صبحت با استخوان و رد شمس ( آنهم سه بار )‌و كندن ريش معاويه و .... به نظر اينجانب آنان كه اين افسانه ها را مكرر مي كنند صد هزار بار بدترند
از كافراني كه شمشير بر روي اسلام مي كشند كه دلم از اين داستانها خون است . پاك كنيد اين نوشته هاي كفر آميز را چه اصراري است كه براي شئونات آن مرد بزرگ علي عليه السلام به دروغ و افسانه دست بياوزيم كه جز خراب كردن وجهه ايشان هيچ ندارد من آن علي كه در سايت هايي اين دست مي بينيم نه ميشناسم و نه قبول دارم و نخواهم شناخت ! رد شمس داستاني وحشتناك تر از شق القمر است كه به نظر اينجانب قبول آن خارج شدن از دين است نه رد آن !!! رد شمس را بر اساس قوانين قديم كواكب كه خورشيد به گرد زمين مي چرخد ساخته اند . چه آسان بوده است خورشيدي كه دور زمين ميچرخيده است قدري به عقب بازگردد اتفاق خاصي نمي افتد !‌ امروز همه حتي بچه اي 5 ساله مي داند كه زمين گرد خود مي چرخد كه روز و شب ايجاد مي گردد رد شمس موكول به آن است كه زمين از گردش خود باز ايستدو در جهت مخالف بچرخد و دوباره بايستد و دوباره با سرعت زياد در جهت صحيح بگردد آيا تا به امروز دروغ تر و خنده دار تر و افسانه تر از اين از انسان شنيده ايد !!!!!! كل دنيا متوقف شود جهان به هم ريزد ساعت كل جهان از تنظيم خارج شود كه چه ؟؟؟‌ كه علي نماز خود به وقت بخواند !!!! پس اين همه احكام براي نماز قضا براي بشر ديگر از علي و پيامبراست ... يعني علي حق ندارد نمازش قضا شود !!! علي بشر است !!!! استدعا دارم علمي تر و بدون پيش فرض در اين مسايل بررسي كنيد .
پاسخ:

1- هر چند روحيه دور از تعصب و حقيقت جوي شما را مي ستاييم، اما تامل در نامه شما و تعابيرتان به خوبي نشان مي دهد که در اين امر گرفتار نوعي افراط شده ايد و از مرز تعادل در قضاوت بيرون رفته ايد ؛ در واقع آن چه به هيچ وجه قابل انکار نيست وجود تحريفات و دخل و تصرفات گوناگون در متون و منابع ديني بخصوص پيرامون شخصيت هاي بزرگ است، اما اين امر بدان معنا نيست که همه موضوعات و مفاهيمي که به ذهنمان دور از حقيقت و قبول عقل تجربي و دستخوش تغييرات بشري مي رسد را مصداق تحريف و افسانه بدانيم.
به طورکلي عقل و سيره عاقلان حکم مي کند که در اين قبيل موضوعات موضعي کاملا منطقي و مستدل را در پيش بگيريم و در تحليل موضوعات تاريخي ابتدا بررسي سندي و منابع نقلي را مد نظر قرار داده و بر فرض صحت اين منابع به تحليل دقيق و عقلاني محتوا بپردازيم و روشن است که در اين مسير دو دسته از نقل ها مردودند، دسته اي که به وضوح با آموزه هاي قطعي و نصوص روشن ديني در تعارضند و دسته دوم نقل هايي که با حکم صريح عقل در تضادند و عقل بديهي و يقيني آن را نادرست و ناممکن مي انگارد.
در غير اين موارد هرچند در موضوعاتي استبعاد مساله بسيار زياد باشد و نتوان به آساني امکان وقوعي اين رويدادها را توجيه نمود، اما نمي توان حکم به استحاله و عدم امکان ذاتي آن ها داد و بايد منصفانه آن را در جايگاه امکان ( بدون رد و اثبات ) نهاد.
2- به يقين دوستان جاهل و دشمنان معاند بيشترين ستم را به اميرالمومنين نموده اند و در اين مسير هر کدام به گونه اي مسير هلاکت را در پيش گرفته اند، چنان که ايشان خود فرموده: « هَلَكَ فِيَّ [اثْنَانِ‏] رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَال‏ (1) دو تن نسبت به من هلاك گردند، دوستى كه از حد گذراند، و دشمنى كه بيهوده سخن گويد »
عده اي در پي کتمان فضائل حضرت برآمدند و عده اي ديگر به غلو افتاده و سخنان نادرستي را در مورد آن حضرت به زبان آوردند، و بر اين اساس چه بسا عالمانه و عامدانه و يا جاهلانه مدح و منقبت هاي نادرستي در مورد آن حضرت در منابع تاريخي نقل شده است، اما چنان که گفتيم رويکرد منطقي در قبال اين امر نه رد مطلق است و نه پذيرش بي چون و چرا و الا مجالي براي داوري در مورد اين مسائل نمي ماند جز معيار قرار دادن فهم و پيش داوري خود.
چنان که در مورد اعتقاد شما در مورد عظمت شخصيت امام علي (ع) که از دل همين منابع تاريخي به دست آورديد و در عين حال به شدت برخي از همين منابع تاريخي را به دليل آن که محتواي آن را نمي پسنديد يا تعقل نمي کنيد ، چنين تعارضي به چشم مي خورد؛ گويا شما حقيقت امام علي را به درستي در ذهن داريد و او را به طور کامل شناخته ايد و هرآنچه با آن تصوير ذهني مي خواند مقبول مي دانيد و هر آنچه نمي خواند مذموم و مطرود و مستحق تعابير تندتان مي دانيد.
3- هرچند ما نيز معتقديم که عظمت امام علي نيازمند طرح موضوعات شاذ و خاص و محل تامل نيست، اما در تحليل علمي مساله و بدون آنکه بخواهيم در مورد تک تک موضوعات مورد اشاره شما وارد بحث و تحليل تاريخي و محتوايي شويم و به موضوع اصلي يعني مساله رد الشمس مي پردزيم:
به طور کلي به نظر از لحاظ صحت و سقم و اعتبار سندي روايات لازم است بين رد الشمس و معجزاتي مانند شق القمر تفاوت قايل شويم؛ بر خلاف شق القمر که از شهرت و تواتر زيادي برخوردار است، داستان ردالشمس در صحت و سقم روايات آن بين علما اختلاف وجود دارد و نمي توان به طور قطع در مورد وقوع آن نظر داد؛ در نتيجه اگر اين امر برخلاف اصول نقلي يا ادله روشن عقلي باشد به راحتي مي توان حکم به نادرستي آن داد.
اما به نظر مي رسد مساله به اين سادگي که شما تصوير کرده ايد نباشد و متاسفانه شما عدم تامل و دقت خود در اين مساله را حمل بر ناداني و کوته فکري انديشمنداني که در اين زمينه ها تحليل و بررسي نموده اند کرده ايد. و اما تحليل مساله رد الشمس:
بر فرض صحت اين روايات، يکى از کرامات منقول ويژه حضرت علي (ع) «ردالشمس» است . بنابر نقل ها اين امر دو مرتبه براى ايشان اتفاق افتاده است: يکى در زمان پيغمبر و ديگرى پس از حضرت که سوال شما بيشترناظر به رويداد نخست است که به نقل از اسما، ام سلمه، جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعيد خدرى و عده اى ديگر چنين است:
روزى على(ع)در منزل پيغمبر حضور داشتند. ناگهان جبرييل براى ابلاغ وحى الهى فرود آمد. رسول خدا سر مبارک خود را روى پاى على(ع) گذارد. سر برنداشت تا هنگامى که آفتاب غروب کرد.
على(ع) که نماز عصر را نگذارده بود، بى اندازه پريشان شد. زيرا نه مى توانست سر پيامبر را از روى زانوى خود بردارد و نه مى توانست نماز را به طور معمول به جا آورد. حضرت على چاره اى نداشت جز اين که چنان که نشسته است، نماز بخواند. رکوع و سجود را با اشاره به جا آورد.
پيامبر اکرم پس از آن که از آن حالت روحانى خارج شد، به على(عليه السلام)فرمود: نماز عصرت قضا شد؟ عرض کرد: چاره اى جز اين نداشتم زيرا حالت وحيى که براى شما پيش آمده بود، مرا از انجام وظيفه بازداشت.
رسول خدافرمود: اينک از خدا بخواه تا خورشيد را به جاى اول برگرداند تا نمازت را در وقتش به جاى آورى. خداوند دعاى تو را مستجاب مى کند چرا که از خدا و رسول او اطاعت کرده اى. حضرت على دعا فرمود. دعاى او مستجاب شد. خورشيد به محلى بازگشت که امکان خواندن نماز عصر به وجود آمد و آن گاه غروب کرد. (2)
با دقت در اصل روايت بخشي از سوالات پيرامون آن پاسخ داده مي شود. زيرا روشن مي شود که حضرت علي (ع) در همان حال نشسته نماز خود را به جاي آوردند و نمازشان از نظر فقهي قضا نشد، اما از آن جا که به طور ايستاده و کامل نماز را به جاي نياورد، اندوهگين بودند و به نوعي نماز کامل از ايشان فوت شد. رسول خدا نيز براي رفع اين اندوه پيشنهاد مذکور را به وي دادند و...
اما در اين خصوص که اين امر را لغو و بيهوده تلقي نموديد بايد عرض کنيم که به هيچ وجه اين گونه نيست و در نزد خداوند ارزش يک انسان کامل به حدي است که نمي توان او را با کائنات مقايسه نمود و اين همان حقيقت اشرف مخلوقات بودن انسان است. در قرآن به صراحت نشان داده شده که خداوند براي افرادي برگ و انسان هايي ارزشمند کارهايي به مراتب عظيم و غير قابل تصور انجام مي دهد تا تنها به يک سوال آن ها پاسخ دهد يا حقيقت ايمان و عمل صالح را به آنها بچشاند .
مثلا در برابر يک سوال ذهني پيامبر خود حضرت عزير که با خود انديشيد خداوند چگونه اين شهر ويران و انسان هاي نابود شده در آن را زنده مي کند ، او را صد سال مي راند و مجددا زنده نمود تا عينا علم و قدرت خود را به او بفهماند و او با دين آن همه حقيقت اعجاب انگيز از عمق جان بگويد « فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير (3) هنگامى كه (اين حقايق) بر او آشكار شد، گفت: «مى‏دانم خدا بر هر كارى توانا است»
يا نظير همين امر در مورد اصحاب کهف اتفاق مي افتد و خداوند خواب عجيب 300 ساله را براي آن ها رقم مي زند تا « بدانند كه وعده خدا راست است » (4) و اين امر هيچ استبعادي ندارد، بخصوص آنکه اين گونه امور مايه بصيرت و افزوده شدن ايمان مومنان در طول تاريخ هم مي شود.
4- اما در خصوص امکان وقوعي واقعه رد الشمس بايد گفت:
اولاً تعبير بازگشت خورشيد تعبيري عرفي و از منظر ناظر زميني است و حتي در زمان کنوني هم نظير آن زياد به کار برده مي شود. مانند آن که مي گوييم خورشيد از مشرق طلوع مي کند و در مغرب غروب مي کند و...
روشن است که اين تعابير به معناي جابجايي واقعي خورشيد نيست و حقيقت «رد الشمس» هم به اين معنا است که خورشيد دوباره در افق ديده شد، حال يا با تغيير جاي خورشيد يا زمين يا اتفاقي ديگر.
ثانياً چنان که در مورد «شق القمر»نيز گفته شد، وقتي سخن از اعجاز و امري خارق العاده و تجلي قدرت بي انتهاي خداوند است، اين استبعادهاي علمي مانند جابجايي مدارها و محاسبات نجومي و ... بي معناست. زيرا خداوند مي تواند با قدرت بي انتهاي خود حتي خورشيد را براي مدتي کوتاه از محل واقعي خود جابه جا کرده و دوباره به جاي قبلي برگرداند يا مدار گردش زمين را جابجا کرده و بعد به وضعيت قبلي برگرداند؛ بدون آن که اندک پيامد ناخوشايند و غير طبيعي بر اين جابجايي مترتب گردد. در نتيجه نه دليلي بر توانايي خداوند بر انجام آن وجود دارد و نه برهاني برمحال بودن رخ دادن چنين حادثه اي.
ثالثاً از نظر دانش تجربي تحقق حادثه اي مانند «ردالشمس» با فرضيه هايي بسيار ساده تر و قابل قبول تر از وقوع احتمالاتي مانند تغيير مدار اجرام و جابجايي کرات و...قابل توجيه است. زيرا شرط ادا بودن نماز رؤيت خورشيد است نه حضور واقعي خورشيد در همان منطقه اي که الان رؤيت مي شود. در نتيجه مي توان فرضيه هايي را مطرح کرد که تحقق اين امر قابل قبول تر باشد.
مانند آن که بر اساس محاسبات دانشمندان فيزيک، نور خورشيد با توجه به فاصله ما از اين ستاره بزرگ، با تأخيري حدوداً 7 دقيقه اي به ما مي رسد. يعني ما هميشه تصوير 7 دقيقه پيش خورشيد را در آسمان مي بينيم و در واقع خورشيدي که مي بينيم خورشيد 7 دقيقه پيش است.
براين اساس اگر در سرعت حرکت نور تغيير ايجاد شود و نور قدري کندتر به ما برسد يا در زاويه تابش آن تفاوتي ايجاد شود و نور به جاي تابش مستقيم به حالت منحني قابل رويت باشد، ديدن نور خورشيد در چند دقيقه بعد از غروب هم ممکن مي شود براين اساس مي توان احتمال داد که در اين کرامت واعجاز نه ستاره خورشيد جابجا شده و نه زمين در حکت وضعي خود بازگشت داشته تا در حرکت اجرام آسماني و ارتباط اين اجرام مشکلي به وجود بيايد.
بلکه در سرعت وکندي حرکت نور يا زاويه تابش آن در همان لحظه معين تفاوت مختصري ايجاد شده وتصويري که از خورشيد در چند دقيقه قبل ديده شده بود. دوباره رؤيت شد. در نتيجه خورشيد دوباره در انتهاي افق ديده شد وآن حضرت نماز خود را در وقت به جا آوردند.
البته انديشمندان حوزوي در مورد فروض ديگرو احتمالات و استبعادات ديگري که مورد امکان عقلي و تجربي اين واقعه مطرح شده تاملات دقيق و پاسخ هاي علمي ديگري داده اند که در صورت تمايل مي توانيم در نوبت هاي ديگر در اين خصوص به گفتگو بنشينيم.
پي نوشت ها:
1. سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نشر مشهور ، قم 1379 ش، حکمت 469.
2. شيخ مفيد، الإرشاد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم 1413 ه.ق، ج 1، ص 345.
3. بقره (2) آيه 259 .
4. کهف (18) آيه 21.