چرا برای ورود اسلام به ایران جنگ صورت گرفت؟
مگر نه اینکه " لااکراه فی الدین"؟
در این که در پذیرش دین اجباری نیست، جای تردید نیست. همانطور كه اشاره فرموديد قرآن کریم مي فرمايد « در دین هیچ اجباری نیست، و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.»(1) البته معنای دقیق این آیه چیزی غیر از آنچه در ذهن شما تصور شده است می باشد و این آیه اشاره به ناممکن و بی نتیجه بودن اجبار و اکراه بیرونی در مورد دین که یک امر درونی و قلبی است دارد؛ اما در هر حال اسلام اجبار در دین را قبول ندارد؛ به همین جهت جنگ ها و برخی فشارهای نظامی صدر اسلام در برابر کفار و... برای تحمیل دین و وادار کردن آنها به پذیرش اسلام نبوده است.
شاهد این سخن آن است که پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه یهودیان مدینه آزادانه برای خود مکان زندگی و کسب و کار داشتند و حتی با مسلمانان داد و ستد و تعامل داشتند و تا زمانی که به معاهده خود با پیامبر خیانت نکردند مسلمانان به مقابله با آنان برنخواستند. همچنین گروه های مسیحی که به مدینه وارد می شدند آزادانه در مسجد رسول خدا به انجام عبادات خود مشغول شدند و پیامبر نیز مانع کار آنان نگشتند.(2)
اصولاً در اسلام در سه مورد به قدرت نظامی توسل جسته شده است:
1ـ در مورد محو آثار شرک و بتپرستی، زیرا از نظر اسلام بتپرستی دین و آیین نیست. بلکه انحراف، بیماری و خرافه است. هرگز نباید اجازه داد جمعی در یک مسیر غلط و خرافی پیش روند و به سقوط کشانده شوند. اسلام متوسل به زور شد و بتخانهها را در هم کوبید.
2ـ در برابر کسانی که نقشة نابودی و حمله به مسلمانان را میکشند، دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است. شاید بیشتر جنگهای اسلامی در زمان پیامبر(ص) از همین قبیل باشد ،به عنوان نمونه جنگ احد، احزاب و حنین را می توان نام برد.
3ـ برای کسب آزادی در تبلیغ، زیرا هر آیینی حق دارد به طور آزاد به صورت منطقی خود را معرفی کند . اگر کسانی مانع از این کار شوند ،می تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.(3)
اما در خصوص حمله به ایران باید گفت:
اولا مساله حمله به ایران بعد از پیامبر رخ داده و تصمیمی بود که از جانب خلفای جور طرح ریزی شد و چون توسط پیامبر یا ائمه معصومین انجام نشد نمی توان آن را عملی مشروع و مطابق دستورات دینی دانست و هرچند شایعات و تحریفات بسیاری در این خصوص مطرح شده، اما از منابع معتبر استفاده میشود که امام حسن و امام حسین(ع) در فتح ایران شرکت نکردهاند. بنابر نقل ابن اثیر، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین(ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند...(4)
ثانیا : حمله به ایران به هدف تغییر دین و مذهب مردم و تحمیل اسلام به آن ها نبود. بلکه ماهیتی تدافعی یا بازدارنده و چه بسا کشور گشایانه داشت و به همین جهت بعد از نبرد نیز مساله تحمیل دین و تغییر دین قبلی مطرح نبود.
از نگاه کلی اسلامی ایرانیان زرتشتی بودند که به عنوان اهل کتاب به رسمیت شناخته شدند؛ بنابراین همانند سایر اهل کتاب که اسلام با آنان تعامل داشت ضرورت دینی همانند لزوم برخورد با بت پرستی در اینجا مطرح نبود. به همین جهت تا سالیان و قرن های بسیار و حتی امروز نیز زرتشتیان در این کشور زندگی کرده و می کنند و از صدر اسلام تا کنون کسی متعرض آنان نگشته است.
تاریخ گواهی می دهد که ایرانیان بعد از پیروزی عرب ها، در اثر تماس با مسلمانان و آشنایی با دین اسلام به مرور و تدریجا اسلام را اختیار کردند. چنین نبود که به زور اسلحه و یکباره اسلام را بپذیرند. اسلام در اوایل قرن اول وارد ایران شد اما بیشتر ایرانیان از اوایل قرن سوم به بعد به اسلام گرویدند.(5)
اتفاقا علت شکست سپاه ساسانی در برابر سپاه اسلام نیز همین خواست مردم بوده نه قدرت اسلام؛ تاریخ نشان می دهد که مردم ایران در برابر مسلمانان، مقاومت نکردند و علت اصلی شکست نیروهای جنگی ایران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضی بودن مردم ایران از حکومت و آیین خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتی گاهی با مسلمانان همکاری میکردند. (6)
ثالثا تغییر دین مسلمانان نیز تابع حمله اعراب به ایران نبود، بلکه مردم ایران که به طور ذاتی ملتی آزاد اندیش هستند و همواره به دنبال حقیقتند و تعصب بی جایی نسبت به تفکرات پیشین خود ندارند، در زمان بعثت و حیات حضرت رسول(ص)، به اسلام توجه کردند و به تدریج و با میل و رغبت آن را پذیرفتند. اولین کسی که از ایرانیان اسلام آورد، سلمان فارسی بود (7) که یک فرد عادی نبود و از پیشوایان دینی محسوب می شد و اسلام آوردن وی به طور طبیعی در دیگر ایرانیان نیز اثر داشت.
حتی مردم برخی مناطق ایران که هیچ گاه توسط سپاه اسلام فتح نشد مانند منطقه طبرستان و شمال ایران قبل از بسیاری از مناطق دیگر به اسلام و حتی تشیع گرایش پیدا کرده، با طیب خاطر مسلمان شدند و بر این عقیده باقی ماندند.
اما در نهایت در مورد باقی ماندن ایرانیان بر عقاید پیشین خود باید گفت با توضیحات قبل روشن شد که این خود ایرانیان بودن که تصمیم به تغییر دین گرفتند و اگر باقی ماندن به عقاید پیشین خود را ضامن سعادت دنیا و آخرت خود می دیدند چه بسا این عمل را انجام نمی دادند، اما حتی در مناطقی که سپاه اسلام بدانجا راه نیافت نیز مردم خود اسلام را آزادانه پذیرفتند و به اموزه های آن ایمان آوردند.
به علاوه ماهیت ارسال انبیاء متعدد و متنوع در مناطق مختلف حتی در یک منطقه و فلسفه این امر خطیر آن است که دین و شریعت قبل برای نسل های بعدی بشر ضامن سعادت قطعی و کامل نیست و نیاز است که دین و آیین جدیدی کمالات دین قبلی را ارتقاء داده و سعادت لایق و درخور نسل های جدید را رقم بزند؛ در نتیجه هرچند دستورات اسلام نیز دارای همان روح گفتار و پندار و رفتار نیک است، اما برخوردار از دستورات دقیق و تعالیم عمیق تری است که سعادت حقیقی او را به دنبال دارد؛ در صورت تمایل می توانیم در این خصوص گفتگوی مبسوط تری داشته باشیم .
پیشنهاد می شود در این موضوع به کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، تألیف استاد شهید مرتضی مطهری،مراجعه نمایید.
- پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 256.
2. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، نشر تهران 1378 ش، ص231 .
3. آیه الله مکارم، تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش، ج 2، ص 282.
4. احمد زمانی، حقایق پنهان، قم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، مرکز انتشارات، 1380. ص 117.
5. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران ، قم، جامعه مدرسین، 1362، ص77.
6. همان، ص 76.
7. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، نشرمطبعه الاستقامه، قاهره 1358 ه ق، ج 2، ص 295.
7. مطالب بیشتر در این زمینه را در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مطالعه فرمایید.