با سلام
دوستي لائيك در نوشتار مفصل ذيل معاد را آنگونه كه ما مسلمانان اعتقاد داريم زير سئوال برده و مرا با ابهام مواجه ساخته است. خواهشمند است در پاسخ به مطالب اين دوست مرا با استدلال از ابهام برهانيد. با تشكر فراوان
**علماي اسلامي ادعا مي نمايند كه خداوند انسان را براي يكي از چهار هدف ذيل و يا جميع اين اهداف آفريده است:
1. آزمایش و ابتلاء
2. علم انسان به توحید
3. عبادت
4. رسیدن به رحمت الهی
حال از ديدگاه عقل و منطق به صحت اهداف مذكور پرداخته و چرايي و چگونگي معاد و زندگي پس از مرگ را در هر مورد بررسي مي نماييم.
1. آزمایش و ابتلاء:
در آیاتی از قرآن، هدف از آفرینش انسان‌ آزمایش و امتحان او بيان شده است، از جمله که می‌گوید: ‌‌الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً يعني : [خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید.]
حال بايد بررسي كنيم كه آزمايش هر چيز يا هر كسي در چه مواردي معني پيدا مي كند و ضروري است. اين موارد عبارتند از:
 آزمايشگر از عملكرد يا كيفيت خوب يا بد و يا سطح عملكرد و كيفيت يك شيء يا سيستم و يا سطح برداشتهاي علمي كسي پس از سپري كردن يك دوره آموزشي بي اطلاع است و مي خواهد با آزمايش آن يا او به اين اطلاعات دست يابد. به گفته خود اسلام ندانستن در ذات خدا وجود ندارد و اين علت براي آزمايش انسان مردود است.
 فردي خود مي خواهد كه توسط يك آزمايشگر آزمايش شود تا سطح علمي خود را پس از سپري كردن يك دوره آموزشي بداند. يعني اگر اين مورد علت آزمايش انسان باشد اين خود انسان بوده كه خواسته توسط خدا مورد آزمايش قرار گيرد. نهايتاً يعني خدا بدليل درخواست انسان مبني بر آزمايش او، او را آفريده تا مورد آزمايش قرار گيرد. حال بايد گفت چگونه ممكن است كه انسان قبل از آفرينشش و در حالت عدم، چيزي از خالق خود درخواست نموده باشد؟ پس چون اين اتفاق از نظر عقلي و منطقي محال و مردود است پس نمي تواند دليل آفرينش انسان باشد.
 فردي ادعا نموده كه اگر مورد آزمايش قرار گيرد در آن آزمايش موفق خواهد شد. آزمايشگر هم اگر چه به نتيجه آزمايش واقف بوده و به آن علم كامل دارد ولي براي اثبات درست يا غلط بودن ادعاي آن فرد به خود او، او را آزمايش مي نمايد. بنابراين اگر اين مورد درباره علت آزمايش انسان توسط خدا مطرح باشد بايد انسان قبل از خلقتش اين ادعا را كرده باشد و خداوند براي اثبات نتيجه آزمايش انسان او را خلق و مورد آزمايش قرار داده باشد. حال بايد گفت كه چگونه ممكن است انسان قبل از خلقتش و در حالت عدم ادعايي نموده باشد؟ پس چون اين اتفاق از نظر عقلي و منطقي محال و مردود است پس نمي تواند دليل آفرينش انسان باشد.
2. علم انسان به توحید:
قرآن در آیه اي دیگر، هدف از آفرینش آدمی را دانا نمودن انسان به قدرت بی‌پایان الهی و یگانگی خدا می‌داند، آن ‌جا که می‌گوید: ‌‌اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ يعني: ‌[خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مى‏آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است]
يعني قدرت و يگانگي خدا ناشناخته بوده و خدا صلاح دانسته كه قدرتش و يگانگي اش شناسانده شود. پس انسان را مي آفريند تا به او قدرت و يگانگي اش را بشناساند. حال اين سئوال مطرح مي شود كه علت لزوم اين شناخت چه بوده است. موارد ذيل مي تواند تمام علتهاي قابل تصور باشد:
 خدا به شناخته شدن محتاج بوده و از ناشناخته ماندن احساس نقصان مي كرده است. به گفته خود اسلام احتياج و نقص در ذات خدا وجود ندارد و اين علت مردود است.
 انسان احتياج به شناخت خالق خود داشته و از اينرو آفريده شده است تا نيازش برآورده گردد. چگونه چيزي كه هنوز وجود نيافته و در عدم است احتياج و نيازي خواهد داشت؟ شايد عده اي بگويند كه چون علم خدا مشمول زمان نبوده و محدوديتي ندارد از نياز انسان كه هنوز موجوديت نيافته به شناخت خالق خود (خدا) آگاهي داشته و او را صرفاً براي رفع نياز آتي اش بعد از وجود، مي آفريند. با فرض درستي اين ادعا هم بايد گفت كه آيا منطقي است كه چيزي را صرفاً بواسطه رفع نياز آن چيز آفريد؟ اين را با مثالي توضيح مي دهيم. انسان قبل از اختراع خودرو مي دانسته كه براي اينكه چيزي كه اختراع خواهد كرد بتواند حركت كرده و وظيفه خودش را ايفا كند نياز به سوخت خواهد داشت. آيا منطقي است كه انسان خودرو را بدليل نياز خودرو به سوخت اختراع كرده باشد؟ بنابراين اين علت هم مردود است.
 انسان با شناخت قدرت و يگانگي خدا به كمال رسيده و بدون اين شناخت از كمال محروم مي ماند و از اينرو خدا براي رسيدن انسان به اين كمال او را آفريده است. يعني شناخت قدرت و يگانگي خدا به نفع انسان و عدم شناخت آن به ضرر انسان بوده است. چگونه مي توان براي چيزي كه هنوز وجود ندارد و در عدم است نفع و ضرر متصور بود و آنرا صرفاً براي بهره مندي از اين نفع خلق كرد. در اين باره نيز شايد عده اي بگويند كه چون علم خدا مشمول زمان نبوده و محدوديتي ندارد از نفع انساني كه هنوز موجوديت نيافته در شناخت خالق خود (خدا) آگاهي داشته و او را صرفاً براي نفع آتي اش بعد از وجود، مي آفريند. با فرض درستي اين ادعا هم بايد گفت آيا منطقي است كه چيزي را بواسطه تحقق نفع آن چيز آفريد؟ اين را هم با همان مثال خودرو توضيح مي دهيم. انسان قبل از اختراع خودرو مي دانسته كه تعمير و نگهداري منظم به نفع خودرو بوده و موجب بهبود عملكرد و افزايش عمر آن خواهد شد. آيا منطقي است كه انسان خودرو را بدليل نفعي كه تعمير و نگهداري منظم براي خودرو دارد اختراع كرده باشد؟ بنابراين اين علت هم مردود است.
پس هيچ يك از علتهاي متصور براي لزوم شناخت قدرت و يگانگي خدا نمي تواند علت آفرينش انسان باشد.
3. عبادت:
در موردی دیگر، از عبادت به عنوان هدف آفرینش انسان نام برده شده است: [وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ] يعني:[من جنس و انس را نیافریدم جز برای این‌که عبادتم کنند.]
در اين مورد نيز سه حالت ذيل مطرح است:
 خدا به عبادت خود توسط انسان محتاج بوده و يا از آن لذت مي برده است. به گفته خود اسلام احتياج و لذت و لذت طلبي در ذات خدا وجود ندارد و اين علت مردود است.
 انسان احتياج به عبادت خالق خود داشته است. اين علت به دليل مشابه با احتياج انسان به شناخت خدا (مشروح در قسمت قبل) منطقي نبوده و مردود است.
 انسان با عبادت خدا به كمال رسيده و بدون عبادت از كمال محروم مي ماند. اين علت هم به دليل مشابه با كمال انسان در شناخت خدا (مشروح در قسمت قبل) منطقي نبوده و مردود است.
پس هيچ يك از علتهاي متصور براي لزوم عبادت خدا نمي تواند علت آفرينش انسان باشد.

4. رسیدن به رحمت الهی:
برخی از آیات قرآنی، هدف از آفرینش انسان را رسیدن به رحمت بی‌پایان الهی می‌داند و میگوید : [وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ] يعني: [اگر پروردگارت می‌خواست، همة مردم را یک امت قرار می‌داد، ولی آن‌ها همواره مختلفند، مگر کسی که مورد رحمت الهی قرار گیرد، و برای همین (پذیرش رحمت) خداوند آن‌ها را آفرید]
شايد بتوان گفت كه اين علت مي تواند تنها و تنها علت آفرينش انسان باشد. بدين صورت كه نمي شود خدا از يك طرف خير مطلق باشد و منشأ فيض و رحمت و از طرف ديگر انسان را كه بالقوه امكان وجود و تعالي دارد نيافريند. بنابراين انسان را مثل هر موجود زنده و غير زنده ديگري كه امكان وجود داشته مي آفريند و در مسير كمال قرار مي دهد. حال هر كس بواسطه اختيارش به عنوان تنها موجود مختار و ساير علل مي تواند مسير كمال را به اندازه هاي متفاوت و بدون محدوديت بپيمايد و يا حتي در مسير كمال قرار نگيرد. عبادت، كار خير و تحصيل علم و ... و استعدادهاي نهفته و بالقوه موجود در وجود انسان و نيز امكانات دنيا از طرف خدا در نظر گرفته شده تا انسان بتواند از رحمت خدا نهايت استفاده را برده و به حد اعلاي كمال برسد. حال تكليف كسي كه در طول زندگي اين خواست خدا را درك نكند و يا حتي از روي عمد از ملزومات كمال و امكانات دنيا در مسير كمال استفاده نكند چيست. يعني خدا انسان را آفريده و با در اختيار گذاشتن امكانات دنيا و قرار دادن استعداد تعالي در خود انسان خواسته خيري به او برساند ولي انسان عمداً يا از روي ناآگاهي از امكانات در نظر گرفته شده از سوي خدا استفاده نمي كند. حال بايد پرسيد تكليف اين انسان چيست؟ آيا چون از رحمت و لطف خداوندي استفاده ننموده و آنرا نپذيرفته است بايد مجازات گردد؟ در توضيح اين موضوع مي توان مثال زد كه انساني خيرخواه در دنيا مي خواهد لطفي در حق كسي ديگر كند. حال چگونه مي توان قبول كرد كه اگر آن ديگري از پذيرش لطف آن انسان خيرخواه امتناع كند مستحق مجازات باشد؟ تنها مجازات او همين بي بهره گي از لطف آن انسان خيرخواه است. حال آيا مي توان قبول كرد كه انصاف و عدالت خدا از چنين انسانهاي خيرخواهي هم كمتر باشد و بخواهد به خاطر تضييع آنچه حق الله ناميده مي شود كسي را گرفتار جهنمي نمايد كه عذابهايش وحشتناك و بعضاً دائمي است؟! لذا از آنجا كه رحمت بي انتهاي خداوندي تنها علت آفرينش انسان مي تواند باشد و ساير علل مردود بوده و خسران انسان تنها به بي بهره گي يا كم بهره گي از كمال ختم مي شود تصور وجود جهنم و عذاب الهي غير عقلاني و غير منصفانه مي باشد مگر تنها در مورد مجازات تضييع حق الناس كه به دليل عدل خدا مي تواند منطقي و موجه باشد. بنابراين مجازات اخروي بندگان بدليل عدم رعايت به اصطلاح حق الله (مثل نماز، روزه و ...) نه با تنها علت آفرينش انسان سازگاز است و نه با انصاف و عدالت خدا. **

حال اين سئوال مطرح مي شود كه علت لزوم اين شناخت چه بوده است. موارد ذيل مي تواند تمام علتهاي قابل تصور باشد: - خدا به شناخته شدن محتاج بوده و از ناشناخته ماندن احساس نقصان مي كرده است. به گفته خود اسلام احتياج و نقص در ذات خدا وجود ندارد و اين علت مردود است. - انسان احتياج به شناخت خالق خود داشته و از اينرو آفريده شده است تا نيازش برآورده گردد. چگونه چيزي كه هنوز وجود نيافته و در عدم است احتياج و نيازي خواهد داشت؟ شايد عده اي بگويند كه چون علم خدا مشمول زمان نبوده و محدوديتي ندارد از نياز انسان كه هنوز موجوديت نيافته به شناخت خالق خود (خدا) آگاهي داشته و او را صرفاً براي رفع نياز آتي اش بعد از وجود، مي آفريند. با فرض درستي اين ادعا هم بايد گفت كه آيا منطقي است كه چيزي را صرفاً بواسطه رفع نياز آن چيز آفريد؟ اين را با مثالي توضيح مي دهيم. انسان قبل از اختراع خودرو مي دانسته كه براي اينكه چيزي كه اختراع خواهد كرد بتواند حركت كرده و وظيفه خودش را ايفا كند نياز به سوخت خواهد داشت. آيا منطقي است كه انسان خودرو را بدليل نياز خودرو به سوخت اختراع كرده باشد؟ بنابراين اين علت هم مردود است. - انسان با شناخت قدرت و يگانگي خدا به كمال رسيده و بدون اين شناخت از كمال محروم مي ماند و از اينرو خدا براي رسيدن انسان به اين كمال او را آفريده است. يعني شناخت قدرت و يگانگي خدا به نفع انسان و عدم شناخت آن به ضرر انسان بوده است. چگونه مي توان براي چيزي كه هنوز وجود ندارد و در عدم است نفع و ضرر متصور بود و آنرا صرفاً براي بهره مندي از اين نفع خلق كرد. در اين باره نيز شايد عده اي بگويند كه چون علم خدا مشمول زمان نبوده و محدوديتي ندارد از نفع انساني كه هنوز موجوديت نيافته در شناخت خالق خود (خدا) آگاهي داشته و او را صرفاً براي نفع آتي اش بعد از وجود، مي آفريند. با فرض درستي اين ادعا هم بايد گفت آيا منطقي است كه چيزي را بواسطه تحقق نفع آن چيز آفريد؟ اين را هم با همان مثال خودرو توضيح مي دهيم. انسان قبل از اختراع خودرو مي دانسته كه تعمير و نگهداري منظم به نفع خودرو بوده و موجب بهبود عملكرد و افزايش عمر آن خواهد شد. آيا منطقي است كه انسان خودرو را بدليل نفعي كه تعمير و نگهداري منظم براي خودرو دارد اختراع كرده باشد؟ بنابراين اين علت هم مردود است. پس هيچ يك از علتهاي متصور براي لزوم شناخت قدرت و يگانگي خدا نمي تواند علت آفرينش انسان باشد. 3. عبادت: در موردی دیگر، از عبادت به عنوان هدف آفرینش انسان نام برده شده است: [وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ] يعني:[من جنس و انس را نیافریدم جز برای این‌که عبادتم کنند.] در اين مورد نيز سه حالت ذيل مطرح است: - خدا به عبادت خود توسط انسان محتاج بوده و يا از آن لذت مي برده است. به گفته خود اسلام احتياج و لذت و لذت طلبي در ذات خدا وجود ندارد و اين علت مردود است. - انسان احتياج به عبادت خالق خود داشته است. اين علت به دليل مشابه با احتياج انسان به شناخت خدا (مشروح در قسمت قبل) منطقي نبوده و مردود است. - انسان با عبادت خدا به كمال رسيده و بدون عبادت از كمال محروم مي ماند. اين علت هم به دليل مشابه با كمال انسان در شناخت خدا (مشروح در قسمت قبل) منطقي نبوده و مردود است. پس هيچ يك از علتهاي متصور براي لزوم عبادت خدا نمي تواند علت آفرينش انسان باشد. 4. رسیدن به رحمت الهی: برخی از آیات قرآنی، هدف از آفرینش انسان را رسیدن به رحمت بی‌پایان الهی می‌داند و میگوید : [وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ] يعني: [اگر پروردگارت می‌خواست، همة مردم را یک امت قرار می‌داد، ولی آن‌ها همواره مختلفند، مگر کسی که مورد رحمت الهی قرار گیرد، و برای همین (پذیرش رحمت) خداوند آن‌ها را آفرید] شايد بتوان گفت كه اين علت مي تواند تنها و تنها علت آفرينش انسان باشد. بدين صورت كه نمي شود خدا از يك طرف خير مطلق باشد و منشأ فيض و رحمت و از طرف ديگر انسان را كه بالقوه امكان وجود و تعالي دارد نيافريند. بنابراين انسان را مثل هر موجود زنده و غير زنده ديگري كه امكان وجود داشته مي آفريند و در مسير كمال قرار مي دهد. حال هر كس بواسطه اختيارش به عنوان تنها موجود مختار و ساير علل مي تواند مسير كمال را به اندازه هاي متفاوت و بدون محدوديت بپيمايد و يا حتي در مسير كمال قرار نگيرد. عبادت، كار خير و تحصيل علم و ... و استعدادهاي نهفته و بالقوه موجود در وجود انسان و نيز امكانات دنيا از طرف خدا در نظر گرفته شده تا انسان بتواند از رحمت خدا نهايت استفاده را برده و به حد اعلاي كمال برسد. حال تكليف كسي كه در طول زندگي اين خواست خدا را درك نكند و يا حتي از روي عمد از ملزومات كمال و امكانات دنيا در مسير كمال استفاده نكند چيست. يعني خدا انسان را آفريده و با در اختيار گذاشتن امكانات دنيا و قرار دادن استعداد تعالي در خود انسان خواسته خيري به او برساند ولي انسان عمداً يا از روي ناآگاهي از امكانات در نظر گرفته شده از سوي خدا استفاده نمي كند. حال بايد پرسيد تكليف اين انسان چيست؟ آيا چون از رحمت و لطف خداوندي استفاده ننموده و آنرا نپذيرفته است بايد مجازات گردد؟ در توضيح اين موضوع مي توان مثال زد كه انساني خيرخواه در دنيا مي خواهد لطفي در حق كسي ديگر كند. حال چگونه مي توان قبول كرد كه اگر آن ديگري از پذيرش لطف آن انسان خيرخواه امتناع كند مستحق مجازات باشد؟ تنها مجازات او همين بي بهره گي از لطف آن انسان خيرخواه است. حال آيا مي توان قبول كرد كه انصاف و عدالت خدا از چنين انسانهاي خيرخواهي هم كمتر باشد و بخواهد به خاطر تضييع آنچه حق الله ناميده مي شود كسي را گرفتار جهنمي نمايد كه عذابهايش وحشتناك و بعضاً دائمي است؟! لذا از آنجا كه رحمت بي انتهاي خداوندي تنها علت آفرينش انسان مي تواند باشد و ساير علل مردود بوده و خسران انسان تنها به بي بهره گي يا كم بهره گي از كمال ختم مي شود تصور وجود جهنم و عذاب الهي غير عقلاني و غير منصفانه مي باشد مگر تنها در مورد مجازات تضييع حق الناس كه به دليل عدل خدا مي تواند منطقي و موجه باشد. بنابراين مجازات اخروي بندگان بدليل عدم رعايت به اصطلاح حق الله (مثل نماز، روزه و ...) نه با تنها علت آفرينش انسان سازگاز است و نه با انصاف و عدالت خدا. **