چرا تفاوت رکعت وجود دارد؟منبعی برای اطلاعات بیشتر معرفی کنید؟همه اعمال عبادی غیر از جنبه عرفانی ،جنبه پزشکی هم دارد ،من هم بیشتر میخواهم بدانم. با تشکر
اختلاف تعداد ركعات نماز و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزى كه در آن ها نهفته است و ما اطلاع دقيقى از آن ها نداريم - روحيه تسليم در برابر خدا و دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مىكند؛ در واقع همین تفاوت های ناشناخته در دستورات دینی است که در مورد موجودی دارای عقل و شعوری چون انسان روح تسلیم و عبودیت را ایجاد می نماید زیرا با این که انسان در برابر هر عملی می تواند پرسش و چرا و علامت سوالی قرار دهد ف اما بر اساس ادراک عقلی خود مبنی بر حکمت خداوند و علم به لزوم تعبد و تسلیم همه این اختلافات را نادیده گرفته و تنها در پاسخ این امور می گوید :
فعل خود و رای خود در عالم رندی نیست فعل آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
البته چه بسا در منابع دینی در این خصوص توضیحات و اشاراتی وجود داشته باشد و یا عقل انسان با تامل و دقت به برخی از حکمت ها در خصوص دستورات الهی برسد؛ مثلا درباره جزییات مسأله رکعات نماز دو دسته روایات نقل شده :
طبق آنچه كه از برخي روايات استفاده مي شود، نماز در ابتدا بنا به مصالحي، ده ركعت، يعني هر نمازي دو ركعتی و در پنج وعده واجب شده بود . هفت ركعت ديگر بعد از هجرت به مدینه و قدرت پیدا کردن اسلام، مثل واجبات دیگر که یکی پس از دیگری بر امت واجب می شد، واجب شد. به شکل کنونی؛ یعنی، 17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز نافله درآمد؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود:
"... سپس خدا عز و جل نماز را دو ركعت دو ركعت در هر وقتى واجب كرده و همه پنج وقت ده ركعت بود . رسول خدا به دو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت افزود و به نماز مغرب يك ركعت . اين هم مانند همان فريضه الهى واجب شد . ترك آن ها جز در سفر روا نيست . به مغرب همان يك ركعت افزود و آن را در سفر و غیر سفر ثابت نگه داشت . خدا همه اين مقررات را اجازه داد و نماز واجب يوميه هفده ركعت شد...". (1)
البته بر طبق دسته دیگر روایات اصل نماز يك ركعت است چون اصل عدد، يك مىباشد. لذا هر گاه نماز را از يك ركعت كمتر بياورند عمل آورده شده نماز نيست بارى حقّ عزّ و جلّ مىدانست يك ركعتى كه كمتر از آن اصلا نماز نيست را بندگان كاملا و تماما نياورده، بلكه ناقص اداء مىنمايند. لذا يك ركعت ديگر را با آن مقرون ساخت تا با ركعت دوّم نقص ركعت اوّل جبران شود و بدين ترتيب اصل نماز دو ركعت جعل گرديد.
سپس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مىدانستند بندگان اين دو ركعت را با تمام آنچه مورد امر است و كاملا و تماما نخواهند آورد از اين رو به هر كدام از نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت ضميمه شد تا بدين وسيله نقص دو ركعت اوّل و دوّم جبران گردد و نيز حضرت مىدانستند كه در وقت نماز مغرب غالبا مردم از خواندن نماز منصرف و به كارهايى از قبيل افطار و تناول غذا و وضوء و آماده نمودن مقدّمات استراحت در شب هستند ، لذا يك ركعت بيشتر به آن اضافه نكردند تا بدين وسيله نماز مغرب بر آنها سبك و خفيف باشد و نيز وجه ديگر براى اضافه شدن يك ركعت به نماز مغرب آن است كه بدين وسيله ركعات نماز در روز و شب عدد فرد مىگردد و امّا نماز صبح به حال خود واگذارده شده و چيزى به آن اضافه نگرديده، زيرا اشتغال در وقت اين نماز بيشتر از اوقات ديگر بوده و دنبال نيازمنديها رفتن وسيعتر نسبت به ازمنه ديگر مىباشد.
و جهت ديگر آن كه قلوب و دلها در وقت نماز صبح از فكر و انديشه خالىتر است نسبت به اوقات ديگر، زيرا در شب معاملات مردم كمتر و داد و ستد قليل و ضعيفتر مىباشد. لذا انسان در وقت صبح اقبالش به نماز بيش از اوقات ديگر است.(2)
برای مطالعه مراجعه کنید به : علل الشرائع-ترجمه ذهنى تهرانى، ج2، ص69.
اما در خصوص وجود جنبه پزشکی در همه اعمال دینی باید گفت:
اما اگر منظور شما این است که در مورد تمام احکام جزئی دینی دلیل تجربی و پزشکی داریم، می گوییم خیر این گونه نیست، یا به تعبیر بهتر دلیلی بر لزوم و وقوع این امر نداریم و چه بسا در بسیاری از دستورات دینی نتوان با عقل بشری و تجربی هیچ حکمت پزشکی یافت . اصولا هرچند ما خداوند را حکبیم می دانیم و دستورات خداوند حکیم می تواند نکات حکیمانه مختلفی از جمله آثار و برکات پزشکی هم داسته باشد، اما لزوما نمی توان برخورداری از نکات پزشکی را از لوازم قطعی این دستورات دانست .
امام سجاد(ع)می فرماید: إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ؛ (3) دین خدا با عقول ناقص درک نمی شود و باید در مورد آن تسلیم محض باشیم؛ البته منظور از دین در این جا امور تعبدی مانند فروع هستند ،نه امور اعتقادی که عقلی و استدلال پذیر هستند. اما در حوزه تعبدیات روشن است که چه بسا خداوند تنها و تنها برای آزمودن بندگان دستوری را برای یک امت صادر می نماید و آنان را ملزم به رعایت یک امر می کند حال آنکه به امت های قبلی آن دستورات را فرمان نداده بود .
به علاوه علت و فلسفه اصلی یک حکم نه امور بهداشتی و پزشکی مرتبط با بدن دنیایی انسان که سعادت ابدی اوست ، در نتیجه ممکن است در حکم خاصی هیچ نتیجه و ثمره جسمی و دنیایی وجود نداشته باشد اما روح و نفس انسان به واسطه این عمل به کمالی بالاتر دست یابد و در دنیای دیگر به سعادت برسد .
البته در خصوص آثار دنیایی اعمال و دستورات دینی هم در منابع دینی نکات و حکمت های مختلفی بیان شده که توسط برخی صاحب نظران مورد بررسی و تامل قرار گرفته ؛ در این خصوص می توانید به کتاب اولین دانشگاه آخرین پیامبر، نوشته دکتر پاکنژاد، نشر کتابفروشی اسلامی مراجعه بفرمایید .
پي نوشت ها:
1. كليني، الكافي، ترجمه كمره اي، محمدباقر، چ اسوه، قم 1375ه ش، ج 2، ص 325.
2. صدوق علل الشرايع، نشر دار الحجه بیروت 1412 ق، جلد 1، ص 251
3. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 ه ق، باب عدم جواز القضاء و الحكم، ج 17، ص 262.