پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
برای پاسخ به این پرسش ارائه تعریف دقیق معجزه و کرامت لازم به نظر می رسد ؛ معجزه در لغت از ريشه عجز به معناي ضعف و ناتواني (1) و در اصطلاح عبارتست از امر خارق العاده‌اى كه با اراده خداى متعال از شخص مدّعى نبوت يا امامت ظاهر شود (2) و نشانه صدق ادّعاى وى باشد لذا چنانكه ملاحظه مى‌شود اين تعريف، مشتمل بر سه مطلب است:
الف- پديده هاى خارق العاده‌اى وجود دارد كه از راه اسباب و علل عادى و متعارف، پديد نمى‌آيد.
ب- برخى از اين امور خارق العاده، با اراده الهى و با اذن خاص خداى متعال، از پيامبر و يا امام ظهور مى‌كند.
ج- چنين امر خارق العاده‌اى مى‌تواند نشانه صدق ادّعاى پيامبر و يا امام باشد و در اين صورت، اصطلاحاً «معجزه» ناميده مى‌شود.
و اما کرامت در لغت به معناي شرافت، حرمت داشتن و بزرگوار شدن است آنچنانکه قرآن می فرماید"وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ ... وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً" (3) ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم ... و بر بسيارى از مخلوقات خويش برتريشان نهاديم و اما در اصطلاح کرامت از حیث ماهیت همان معجزه اما بدون ادعای نبوت و يا امامت است. (4)‏
بر این اساس در مجموع براي فرق معجزه و كرامت می توان گفت كه کرامت خواسته مومن است که از جانب خدا مستجاب مي‌شود. امّا معجزه گاهي خواسته و دعاي شخص معصوم است و گاهي صرفاً دستور خدا است. يعني ممکن است معصوم آن را از خدا نخواسته باشد. لذا محدود به شرائط خاصی است. اما کرامت ‏يک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحي و قداست نفساني يک انسان کامل يا نيمه کامل است و براي اثبات منظور الهي خاصي نيست. اين چنين امري فراوان رخ مي‏دهد و حتي مي‏توان گفت‏ يک امر عادي است و مشروط به شرطي نيست.
معجزه زبان خداست که شخصي را تاييد مي‏کند، ولي کرامت چنين زباني نيست (5)در نتیجه و در جمع بندی این مطالب می توان گفت کرامت هم از معصوم (امام یا نبی) صادر مي‌شود، هم از مومن غیر معصوم بر خلاف معجزه که فقط از نبی و يا امام صادر می شود. پس ائمه هم کرامت داشتند و هم معجزه ؛ برای دستیابی به برخی از این موارد می توانید به کتاب سیره پیشوایان نوشته استاد مهدی پیشوایی (نشر موسسه امام صادق علیه السلام ) در ذیل بحث مربوط به هر یک از امامان مراجعه نمایید که نمونه هایی از این معجزات و کرامات بیان شده است .
در پایان به یک نمونه از این موارد اشاره می شود :
« نقل شده چون امام السّعيد الشّهيد أبى عبد اللَّه الحسين عليه السّلام شربت شهادت چشيد محمّد بن الحنفيّه كسى بخدمت علىّ بن الحسين (ع) فرستاد و گفت:... يا ابن رسول اللَّه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميدانى كه وصيّت و امامت را بعد از خود براى علىّ بن أبى طالب (ع) و بعد از علىّ براى حسن عليه السّلام و پس از آن براى پدرت حسين (ع) مقرّر گردانيده بود و الحال، پدرت مقتول شده و او كسى را وصىّ خود نگردانيد و من عمّ تو و برادر پدر توام چون من در سنّ از تو أقدم و بأمير المؤمنين على (ع) أقربم و تو در حداثت سنّ و جوانى، پس بر تو اطاعت و متابعت من لازم است بايد كه با من منازعه در وصيّت و مخالفت در امامت نكنى.
حضرت علىّ بن الحسين (ع) بعد از اشتباه وی در این قیاس و ذکر برخی شواهد امامت خود فرمود:
اگر تو اى عمو خواهى كه حقيقت اين أمر بر تو بيّن و ظاهر گردد باتّفاق ما بنزديك حجر الأسود حاضر شو تا او را حكم درين مهمّ گردانم و از او سؤال اين حال از آن مطيع ايزد متعال نمائيم.
حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام ميفرمايد كه اين كلام در آن روز در ميان ايشان در مكّه معظّمه بود هر دو ايشان به پيش حجر الأسود آمدند...پس آنگاه امام سجاد رو به حجر کرده خطاب به او فرمود : اى حجر بخدائى كه ترا ميثاق جميع پيغمبر و ميثاق تمامى أوصياء اولو الأمر و پيمان همگى بشر گردانيد تو ما را بلسان عربى روشن و بزبان واضح بيّن خبر ده از وصىّ و امام بعد از حسين ابن علىّ (ع).
در آن دم آن حجر بأمر ايزد عالم به نوعى بحركت درآمد كه نزديك بآن بود كه از موضع و مقام زائل گشته آرام نگيرد. بعد از آن حضرت قادر سبحان آن را بنطق و بيان در آورد و بزبان عربى روشن و آسان گفت: بار خدايا وصيّت و امامت بعد از حسين بن على عليه السّلام حقّ علىّ بن الحسين بن علىّ بن أبى طالب (ع) و ابن فاطمه بنت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است.
چون محمّد بن الحنفيّه اين نوع شهادت از حجر الأسود در باب وصيّت و امامت علىّ بن الحسين عليه السّلام و التّحيّه مشاهدت نمود اقرار بولايت حضرت علىّ بن الحسين (ع) فرمود. » (6)..

پی نوشت ها:
1. ابوالحسين احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقاييس اللغه، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 هـ ق، ج 4، ص 232.
2. ر. ك.طيب‏، سيد عبد الحسين،كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام‏،چ كتابخانه اسلام‏، 1362 ه ش، ص 358.
3. اسراء(17) آیه 70.
4. ر.ک پژوهشكده تحقيقات اسلامى، فرهنگ شيعه‏، چ زمزم هدايت‏، بی تا، ص 417.
5. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ،چ صدرا،1370ش،ج 2، ص 206 .
6.علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق ، ج 46 ص 111.