ایمان به پیامبر یعنی ایمان به تاریخ وایمان به سخنان به جا مانده از گذشتگان سخنانی که بیانگر رفتار و کردار پیامبر است این ایمان بدون پشتوانه ای استوار بر صداقت روایات تاریخی میسر نیست این پشتوانه چیست وچرا استوار است؟
علاوه براین برای ایمان به پیامبراسلام لازم است ثابت شود قرآن کلام خداست و از سوی کسانی که جایز الخطا هستند نمی آید اما به راحتی وبی دلیل نمی توان گفت قرآن حتما کلام خداست اگر دلیلی دارد آن دلیل چیست؟ پیدا کردن تمام چیزهای جایز الخطا وسپس ایمان به عدم توانایی آنها در آوردن قرآن برای من غیر ممکن به نظر می رسد مخصوصا بدون اعتماد کردن به احادث و بادرنظرگرفتن قرن ها زمانی که مخلوقات جایزالخطا دارند آیا از این راه می توان ایمان آورد؟اگر می شود چگونه؟
از این که منابع مرتبط رو مطالعه نکردم ودوباره سوال پرسیدم عذر می خوام امسال کنکور دارم به خاطر همین وقت شما رو گرفتم

نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا که وجود قطعي شخص يا حادثه اي از طريق خبر متواتر امكان پذير است. اينكه نسل به نسل گروه كثيري كه امكان تباني با هم، برايشان ممكن نباشد امري را نقل كنند. همين نقل براي عقلا قابل اعتنا است و اطمينان قلبي مي آورد مانند وجود قطعي اشخاصي همچون حافظ و سعدي و...
نكته دوم: برخي از آثار وحوادث موجود در دوران پيامبر اسلام(ص)آن چنان به وفور نقل شده كه در حد تواتر شده است. لذا اصل وجود آن حضرت وهمچنين برخي پيامهاي ایشان و كتابي كه از ناحيه خدا ابلاغ كرده همه وهمه به صورت قطعي ثابت شده است به گونه اي كه حتي براي دشمنان اسلام و محققين غير مسلمان روشن و واضح است كه قرآن وبرخي از حوادث جاري در زمان آن حضرت مسلما به وقوع رسيده است وهيچ كس انتساب قرآن را به آن حضرت نفي نمي كند. اما آنچه كه مي ماند ادعاي آن حضرت است كه فرستاده خدا است و قرآن از طرف خداست كه اين مسئله نيزدر اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص) پاسخ داده مي شود.
نكته سوم: براي شناسايي پيامبر راستين از دروغين راههايي وجود دارد كه عبارتند از: -معجزه 2-خبردادن پيامبران پيشين3-شواهد و قراين قطعي(1)
براي احراز راه سوم نياز به اخبار قطعي و يا اطمينان آور داريم كه براي پيامبر اسلام (ص)مجموعه اي از اين قرائن موجود است كه با توجه به همه اين قرائن اطمينان حاصل مي شود. از جمله آنها عبارتند از:1- بررسي ويژگي هاي روحي واخلاقي پيامبر اكرم2- مطالعه محيطي كه آن حضرت از آنجا برخاسته(حجاز محيطي به دور از فرهنگ علم وتعليم وتعلم بوده است)3- پيامهاي ديني كه پيامبر براي مردم آورده 4 - استقامت وپايداري در راه دعوت ومطابقت گفتار با رفتارش5-بررسي روش وابزارهايي كه در پيشبرد آيين خود بكار مي گرفته است6- بررسي و مطالعه ياران واصحاب صديق آن حضرت. (2)
اما پيرامون اينكه قرآن كلا م خداست بايد گفت:ابتداء بايد تعريفي از معجزه بدانيم آنگاه ببينيم قرآن با معجزه تطبيق دارد يا نه؟
معجزه امری است خارق العاده که با اراده خدا از شخص مدعي نبوت ظاهر مي شود ونشانه صدق ادعاي او است(3)
طبق همين تعريف قرآن معجزه پيامبر اسلام است و همين كافي است بر اينكه قرآن را كلام الهي بدانيم براي توضيح بيشتر به وجوه اعجاز قرآن مي پردازيم.
وجوه اعجاز قرآن
1-شخصيت پيامبر:
از جمله نکات مهمّى که قرآن براى اعجازش به آن اشاره نموده، توجه به شخصیّت پیامبر و آورنده قرآن است. پیامبر در مکتب هیچ دانشمند و معلّمى حاضر نگشته بود. همگان مى‏دانستند که او اُمّى و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگىِ قبل از بعثت که دو ثلث عمر او را تشکیل مى‏دهد، از او هیچ شعر و نثرى دیده نشده است.(4) ناگهان چنین پیامبرى، کتابى را عرضه مى‏دارد که بزرگان روزگار در مقابلش درمى‏مانند.
قرآن همین نکته را بخشى از اعجاز خویش دانسته، به آن تحدّى مى‏کند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیکُمْ ولا أَدریکُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(5)(بگو: اگر خدا مى‏خواست آن را بر شما نمى‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمى‏گردانید. قطعاً پیش از آن روزگارى در میان شما به سر برده‏ام. آیا فکر نمى‏کنید؟)
مهم اين است كه پيامبر در جامعه اي رشد كرده است كه بسياري از فضائل بشري رنگ باخته و به گونه اي همه گرفتار جاهليت هستند .حال در چنين وضعيتي شخصي درس نخوانده پيامي را اعلام مي كند. كه هم زيبائي ظاهر را در كلمات دارد و هم پيام مهم و سرنوشت سازي است.
2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بیانى)
بر هیچ کس پوشیده نیست که عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اى از کمال و بلاغت در کلام رسیده بود. در چنین فضایى، آیات نورانى الهى بر پیامبر نازل گردید. زیبایى و رسایى این آیات به حدّى اعجاب‏آور است که عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق و قریحه‏هاى سرشار، تنگ کرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مى‏نماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معانى بلند و پرمحتواى خود که نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گرى مى‏کند که همه سخنان و آثار ادبى را تحت‏الشعاع خویش قرار مى‏دهد. در تاریخ، حکایات متعدد و مختلفى در این زمینه به چشم مى‏خورد. آیات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اى در جان و دل افراد مى‏نشست که آنان را از خود بى‏خود مى‏کرد.
نقل شده هنگام نزول آیات اولیه سوره مبارکه غافربر پيامبر، ولیدبن مغیره مخزومى،(كه از جمله ادباء بزرگ قريش بود) نيز حضور داشت و این آیات را، از آن حضرت شنيد. پیامبر چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود، بار دیگر نیز آیات را قراءت نمود. ولیدبن مغیره از آنجا خارج و در مجلسى از طایفه بنى‏مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخنى شنیدم که نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّیان. گفتار او حلاوت خاصى دارد و بس زیباست. بالاى آن (نظیر درختان) پرثمر و پایین آن (همانند ریشه‏هاى درختان کهن) پرمایه است. گفتارى است که بر همه چیز پیروز مى‏شود و چیزى بر آن پیروز نخواهد شد.(6)
در پایان به يك نمونه از اظهارات دانشمندان درباره قرآن یادآور مى‏شویم:
"جان‏دیون پورت "مؤلف کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مى‏نویسد:
همه ، این معنا را قبول دارند که قرآن با بلیغ‏ترین و فصیح‏ترین لسان و به لهجه قریش، که نجیب‏ترین و مؤدب‏ترین عرب‏ها هستند، نازل شده... مملو از درخشنده‏ترین اَشکال و محکم‏ترین تشبیهات است....(7)
3-عدم اختلاف در قرآن :
یکى ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، که قرآن نیز به آن اشاره و تحدّى نموده، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مى‏دانیم که این کتاب در طى 23سال تدریجاً در مکه و مدینه، در شب و روز، در جنگ و صلح، هنگام پیروزى و شکست، در مواقع شدت و راحتى، خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوى دیگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِکَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، اخلاقى، اعتقادى و هنرى مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاى عقلى، به اضافه امثله و قِصَص نیز در آن فراوان به چشم مى‏خورد. مسائل مربوط به دنیا و امور مرتبط با آخرت و قیامت به گونه‏اى بسیار پندآموز و سازنده ذکر گردیده، در عین حال میان این همه مباحث متنوع و مختلف هیچ‏گونه اختلافى مشاهده نمى‏شود؛ بلکه همسویى و یک‏نواختى شگفتى در مجموعه این کتاب آسمانى نمایان است. حتى داستان‏هایى از پیامبران و یا امت‏هاى پیشین که احیاناً در قرآن تکرار شده، در هرجا از مزیت و خصوصیتى برخوردارند؛ بدون این‏که در جوهر و اصل معنا خللى وارد آید. حال اگر این کتاب، ساخته دست بشرى بود، موارد متعددى از اختلاف و عدم هماهنگى و تضاد -آن‏ هم در مدت نزولى نزدیک به ربع قرن- در آن به چشم مى‏خورد؛ چرا که انسان در دنیاى مادى همواره از نقص به سوى کمال در حرکت است. حتى نویسنده‏اى که کتابى مى‏نویسد، در فاصله زمانى کوتاه، اصلاحاتى در اثر خویش به وجود مى‏آورد یا مطالبى متفاوت با مطالب قبلى خویش را در اثر بعدى خود جاى مى‏دهد. به همین جهت است که قرآن تحدّى خود را به این صورت بیان مى‏کند:
أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً؛(8)(آیا در معانى قرآن نمى‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیارى مى‏یافتند).
بنابراین، فقدان اختلاف در کتابى با محتوایى ‏چنین، آن‏هم با تنظیمى تدریجى و در شرایط مختلف نزول، خود اعجازى آشکار و غیرقابل انکار است.
4-معاني عميق:
قرآن در این بخش بدون شک اعجاز است. در زمانى که انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعى به اوج خود رسیده ، غارت و چپاول، امتیاز به‏حساب مى‏آمد، دختران زنده به گور مى‏شدند، خیانت و فساد و فحشا و بى‏عدالتى فراگیر شده‏بود، قرآن، که پرچمدار مترقى‏ترین قوانین و مطرح‏کننده ارزش‏ها و فضایل انسانى است ظهور مى‏کند. به مردم ، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مى‏شود؛ آنان را از جهل به سوى علم، از تاریکى به سوى نور و روشنایى و از رذایل به سوى فضایل سوق مى‏دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات‏بخش است که اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مى‏گیرد . پرچم تمدن شکوهمند اسلامى در همه اقطار به اهتزاز در مى‏آید. نمونه‏هایى از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مى‏شویم:
الف) اصل عدالت و امانت‏:(9)
ب) اصل کلى امر به نیکى‏ها و نهى از زشتى‏ها:(10)
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏:(11)
د) اصل مساوات و برابرى مردم و تعیین معیار امتیاز ، در ارزش‏هایى چون تقوا،(12) علم(13) و جهاد در راه‏خدا.(14)
ه) اصل نفى هرگونه استبداد:(15)
و) اصل عدم سلطه کافران بر مؤمنان‏:(16)
ز) اصل شدّت در برابر کافران و رحمت در برابر مؤمنان‏:(17)
ح) اصل صلح و اخوت‏:(18)
ط) اصل توصیه به وحدت‏:(19)
ى) اصل بهره‏بردارى از نعمت‏هاى الهى‏:(20)
ک) اصل وفاى به عقود:(21)
ل) اصل لاحَرَج‏:(22)
م) اصل تکلیف به قدر طاعت:(23)
ن) اصل پذیرش اختیارى دین‏:(24)
اصولى را که اشاره نمودیم ،تنها گوشه‏اى از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیّت است. جاودانگى آن به گونه‏اى است که گذشت‏زمان تأثیرى در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصولِ مترقى را در بدترین دوره انحطاط اخلاقى و در دوران رواج وحشیگرى مطرح و در بخش‏هاى مختلف زندگى( از قبیل امور اقتصادى، مالى، اجتماعى و سیاسى، امور نظامى و دفاعى، امور حقوقى، ثروت‏هاى عمومى، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... )در عالى‏ترین شکل تبیین نموده ‏است.
معارف دینى در قرآن در این مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمى‏گردند، بلکه در بخش اعتقادى و اثبات وحدانیت، نبوّت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قوی است. آیات مربوط به خداپرستى و توحید، آیات معرفى‏کننده پیامبران و رسولان الهى، آیات مربوط به قیامت و معاد، آن‏گاه که با مطالب دو کتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مى‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوه‏گر مى‏کنند.(25)
اکنون برخى از آیات مربوط به خداشناسى در قرآن را مرور مى‏کنیم:
آن‏گونه که سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالْأَرضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(26)(و (يهود و نصارى و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندى براى خود انتخاب كرده است»!- منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند)
وَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.(27)(و خداى شما، خداوند يگانه‏اى است، كه غير از او معبودى نيست! اوست بخشنده و مهربان (و داراى رحمت عام و خاصّ))
لاتُدْرِکُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.(28)(چشمها او را نمى‏بينند. ولى او همه چشمها را مى‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است).
هُوَ اللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ هُوَاللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْنى‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ.(29)(او خدايى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى ستم نمى‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى‏دهند! او خداوندى است خالق، آفريننده‏اى بى‏سابقه، و صورتگرى (بى‏نظير) براى او نامهاى نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏گويند و او عزيز و حكيم است!)
آیا این‏گونه معرّفى خداوند در زمانى که مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافى در پرستش خدایان خویش بوده‏اند، مى‏تواند از اندیشه فردى از میان همین قوم نشأت گرفته باشد؟
آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّى در کنار معارف بلند و پرمحتواى اعتقادى و اخلاقى - تربیتى، مى‏توانند به چیزى جز معجزه‏بودن این کتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفى که با فطرت و سنن خلقت هماهنگى داشته و به همین جهت بقا و دوام آن ها تضمین گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تکیه بر ارزش‏هاى اخلاقى و معنوى در ضمن بهره‏مند کردن انسان از مواهب مادى و طبیعى، او را در مسیرى متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نکوهیده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگى به مادیات دانسته است. در یک کلام قرآن‏کریم در دو بُعد علمى و عملى، یعنى تعلیم معارف و حقایق هستى و تشریع قوانین و مقرّرات زندگى، آن‏چه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.
نتيجه اينكه: براي معجزه دانستن قرآن والهي بودن آن، وجود همين وجوه متعدد كافي است حال هر انسان طالب حقي مي تواند از يكي از اين راهها به نتيجه نهايي برسد. البته بعضي با نقلهاي تاريخي مسلم و اطمينان آور ايمان پيدا مي كنند وبرخي با مطالعه دقيق قرآن وبررسي آيات، به ضميمه وضعيت جهاني بشر وجامعه حجاز در زمان نزول قرآن به اين باور مي رسند كه قرآن كلام خدا ودعوت كننده آن پيامبر خدا خواهد بود.
5-تحدى(مبارزه طلبي)(30)
در چند جاي قرآن دعوت به مقابله به مثل صورت گرفته است از جمله:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(31)( بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بياورند، نمى‏توانند، اگر چه نهايت همفكرى و همكارى را به خرج دهند).
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...(32)( مى‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگى است) بگو اگر راست مى‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگى همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسى را مى‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...)

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:(33)( مى‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اى همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مى‏توانيد به يارى طلبيد، اگر راست مى‏گوئيد).
همانطور كه ملاحظه مى‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بى‏نظيرى دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتى كه نشانه زنده حقانيت است.قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كسانى را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده، بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتى در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد"با اين حال با توجه به آنهمه دشمن كه اسلام و پيامبر (ص) داشته ودارد و از همان زمان تابه حال حقد وكينه توزي مي ورزند اگر توان آوردن كلامي همچون قرآن را مي داشتند فرو گذار نمي كردند اين خود نشانه اي براي معجزه بودن قرآن است.
مطلب آخر اينكه براي پيامبر اسلام معجزات ديگري نيز نقل شده كه برخي از آنها در قرآن نيز آمده مانند سير ملكوتي آن حضرت در شب معراج كه در دو سوره اسراء(34)ونجم(35) بدان اشاره شده است يا شق القمر كه در سوره قمر آمده(36) و برخي در قرآن نيامده، اما به سبب كثرت نقل از ياران و حتي دشمنان آن حضرت جزء حوادث قطعي ومسلم است مانند خروج شبانه آن حضرت از مكه به قصد مدينه كه به سبب تعقيب كفار مكه حضرت ابتداء سه روز در غار ثور توقف فرمودنددر اين واقعه با اينكه دشمن توانسته بود تا پاي غار رد آن حضرت را بگيرد. اما با ناباوري تمام ديدند دهانه غار با تار عنكبوت گرفته شده وكبوتري نيز در لانه خود بر تخمها خوابيده با ديدن اين صحنه يقين كردند كسي مدتها وارد اين غار نشده با اينكه آن حضرت مدتي قبل از انها وارد غار ثور شده بود (37) و دیگر معجزات آن بزرگوار که به صورت متواتر نقل گردیده است و با مراجعه به کتابهای تاریخی تفصیل آنها روشن می گردد.
پي نوشت ها:
1. علي هاشمي، پرسمان قرآني نبوت، موسسه بوستان كتاب، چاپ اول، 1385، ص166-167.
2. همان، ص167.
3. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، شركت چاپ ونشر بين الملل، چاپ هفتم 1381،ص220.
4. محمدحسين طباطبايي،المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.1417، ج‏1، ص‏63.
5. یونس (10) آیه 16.
6. طبرسي، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم 1372، ج‏10، ص‏584.
7. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول 1374، ج‏1، ص‏136.
8. نساء(4) آیه‏82.
9. همان، آیه 58.
10. نحل(16) آیه 90.
11. بقره(2) آیه 194.
12 . حجرات(49) آیه 13.
13 زمر(39) آیه 9.
14. نساء، آیه 95.
15. اعراف(7) آیه 157.
16. نساء، آیه 141.
17. فتح(48) آیه 29.
18. حجرات(49) آیه 10.
19. آل‏عمران(3) آیه 103.
20. اعراف(7) آیه 32.
21. مائده(5) آیه 1
22. حج(22) آیه 78.
23. بقره، آیه 286.
24. همان، آیه 256.
25. نسبت‏هاى ناروایى هم‏چون زنا و شرب خمر به پیامبران الهى و امورى دیگر که انسان از بیان آن شرم دارد، معرّف حالات پیامبران در تورات و انجیل است. (ر.ک: البیان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دینى).
26. بقره، آیه‏116.
27. همان، آیه 163.
28. انعام (6) آیه‏103.
29. حشر (59) آیه‏24-22.
30. ناصر مكارم شيرازي،تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول، 1374، ج1، ص131-132
31. اسراء(17)آيه(88).
32. هود(11)آيه(13و14).
33. يونس(16)آيه(38) .
34. اسراء(17)آيه(1).
35. نجم(53)آيه(7به بعد).
36. قمر (54)آيه(2).
37. غلام حسن محرمى،جلوه‏هاى اعجاز معصومين (ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم،1378 ش‏، ص 15.