۱_قانون ارتداد : برا چی باید کسی که نظرش عوض میشه رو کشت؟
۲_جهاد: چرا اسلام به کشورهایی که مسلمان نبودن حمله کرد و مال و اموال اونها رو غارت و زنان اونها رو برده کرد (میشه گفت تجاوز چون اون زنها اختیاری نداشتند )
۳_دستور قران برای زدن زنها
۴_ هرچی دستور خوب هست مربوط به مومنین هست چرا نمیگه با همه خوبی کنین فقط میگه با مسلمانان (مثلا "هر کس غمی از غمهای مسلمانی بردارد ....")
این سوالات رو من از خیلی ها از جمله سایت شما پرسیدم اما متاسفانه جوابه قانع کنندیی نشنیدم و همش سعی میکنید مغلطه کنید
لطفا اگر جوابی ندارد صادقانه بگویید نمیتونیم جواب بدیم
با تشکر خداحافظ

پرسش 1:
سلام چرا انقدر دين اسلام خشن است؟
شرح : قانون ارتداد : برا چي بايد کسي که نظرش عوض ميشه رو کشت؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
برخلاف نظر شما ما معتقديم که دين اسلام به هيچ وجه خشن نيست، بلکه آموزه ها و دستورات آن منطبق بر فطرت انساني و بر مبناي رحمت و لطف الهي بنا نهاده شده است. به همين دليل در چندين جاي قرآن بر اعتدال و ميانه روي اسلام و مسلمانان تاکيد شده، مثلا فرموده :
« وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس؛ (1) شما را نيز، امت ميانه‏اى قرار داديم (در حد اعتدال، ميان افراط و تفريط) تا بر مردم گواه باشيد » .
در جاي ديگر شريعت را در اسلام آسان و بدون زحمت خوانده:
« َ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج (2) در دين (اسلام) كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد »
اما در مورد مواردي که ذکر کرديد، تلاش مي شود که يک به يک در مورد آن ها توضيحاتي بيان شود تا نادرستي برداشت شما آشکار گردد :
در مورد آزادي عقيده و انتخاب دين از نظر اسلام :
در جهان بيني اسلامي همه انسان ها از آزادي، اختيار و قدرت بر تصميم گيري برخوردارند . خودشان سرنوشت خويش را رقم
مي زنند. اسلام از راه هاي گوناگون مي کوشد انديشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمي با ديد باز و وسعت نظر بينديشد و داوري کند و دين و آيين حق را برگزيند. اين سخن قرآن است که مي گويد:
«به آن بندگاني مژده باد که همه سخنان را مي شنوند و بهترين را برمي گزينند».(3)
« چون به ايشان گفته شود که از آن چه از سوي خدا فرود آمده است، پيروي کنيد، گويند: نه، به همان راهي مي رويم که پدران ما مي رفتند. حتي اگر پدران شان بي خرد و گمراه بوده اند!»(4)
آيه اخير، انسان ها را توبيخ مي کند که چگونه به راه پدران و تقليد از آنان رفتند ، شايد پدران آن ها درک نمي کردند . پس تقليد در دين از نظر قرآن محکوم است. در روايات تصريح شده که تقليد در دين، نه فقط از پدر و مادر مردود است ، حتي تقليد در عقايد از شخصيت هاي بزرگ هم جايز نيست.(5)
البته اين بدان معنا نيست که بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود ، بلکه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر صورت انتخاب دين بايد با استدلال و آگاهي و تحقيق باشد ،پس اسلام خود سفارش به تحقيق و تامل و بررسي مي نمايد و از اين امر هيچ پرهيز و ابائي ندارد .
بالاتر از همه اين ها اسلام به صراحت هر نوع اجبار و اکراه در تحميل دين را رد کرده :« لا اکراه في الدين؛ (6) در دين اکره و اجباري نيست» ، زيرا اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يک امر دروني، قابليت اجبار و تحميل کردن يا اجباري شدن ندارد ؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است .حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست.
به همين خاطر دين حقيقي هر انساني همان چيزي است که در اعماق قلب خود بدان پايبند است و آن را حق مي داند و با عقل و جان خود به حقانيت آن رسيده است. اسلام همه افراد را به ضرورت رسيدن به چنين ديني تشويق نموده است . از هر نوع تقليد کورکورانه در اصول و مباني معرفتي و ديني مذمت نموده است .
اما ارتداد و برخورد حکومت اسلامي با فرد مرتد اصلاً ارتباطي با حوزه اعتقاد فردي ندارد ، بلکه اين امر حقيقتي اجتماعي است ؛ به همين خاطر اولين شرط ارتداد، اظهار کردن ارتداد است . معناي دقيق تر آن موضع گيري در مقابل اسلام در جامعه است ؛ بنابراين ارتداد مربوط به جامعه مي شود و يک جرم اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي است.
در نظر اسلام هر فردي پس از رسيدن به بلوغ فکري و جسمي ، به حکم عقل و البته به تصريح اسلام ، موظف است که دين حق را يافته و مباني فکري و اعتقادي خود را بر اساس استدلالات عقلي و برهاني پايه ريزي نمايد ؛ البته اين بدان معنا نيست که لازم باشد انسان تفکرات قبلي خود و باورهاي مبتني بر فطرت دروني خود را به کناري نهاده، آن ها را انکار نمايد، بلکه به مقتضاي رشد فکري و عقلي لازم است براي دفع شبهات و اشکالات عقلي ، پايه هاي فکري خود را بر اساس تفکر و برهان و استدلال استوار نمايد .
شرط لازم در اين مسير بهره مندي از ابزار لازم براي شناخت حقيقت و برخورداري از راهکارهاي درک حقيقت و دور کردن ذهن و فکر از هر نوع پيش داوري و معيار قرار دادن انصاف و حقيقت جويي است ؛ بر اين اساس اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست، مى‏تواند -بلکه بايد- به حکم عقل و طبق ديدگاه اسلام، دين ديگري را انتخاب کند و در اين زمينه هيچ مشکلي براي او پيش نخواهد آمد .
اما در جامعه‏اى که بر اساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسان‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى شان شکل گرفته که هر يک از اين موارد کارکردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات عمومي جامعه موضع‏گيرى نموده و درصدد تخريب آن ها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد.
آري پذيرش دين به عنوان يک مسئله فردي امري انتخابي است . انسان در انتخاب آن آزاد است و با دليل يا بي دليل مي تواند براي خود ديني انتخاب نمايد ، اين نکته اي است که در قرآن نيز مورد تأييد و تأکيد قرار گرفته، اما انسان حق ندارد از آزادي سوء استفاده کند. به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را تهديد نمايد . امنيت فکري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل کند. حکم ارتداد براي چنين موردي است و اين سخن مورد پذيرش عقل و عرف است.
ضرورت اين مطلب آن گاه روشن تر مي شود که بدانيم اعتقادات ديني در افراد گوناگون جامعه وضعيتي متفاوت دارد . بسياري ازافراد در همه جوامع اعتقادات خود را بر اساس باورهاي عمومي و فضاي اجتماعي و انطباق آن ها با دريافت هاي فطري خود بنا نموده اند . چندان قابليت و امکان بررسي و تحليل عميق عقلي و منطقي براي آنان فراهم نيست ، در نتيجه اين گونه تخريب فکري و عقيدتي بيش ترين اثرمنفي را در آنان گذاشته، بدون آن که زمينه رسيدن آنان به حقيقت را فراهم سازد .
بنابراين ارتداد از اين جهت که افکار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مى‏کند، اظهار آن روا و شايسته نيست، به همين خاطر با وجود يک سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مى‏کند. اما اگر فرد باور خود را رواج نداده و به امنيت فکرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نکرد، حکومت اسلامي به او کارى نداشته و حکم ارتداد هم بر او جاري نمي شود و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
توجه به اين نکته هم سودمند است که حکم ارتداد در اديان آسمانى ديگر (مسيحيت و يهود ) نيز وجود داشته ، به صراحت در کتب مقدس آنان بيان شده، (7) زيرا طبيعى است که هر دينى براى محافظت از کيان خود، راهکارهايى را براى وحدت پيروانش و جلوگيري از زمينه سازي براي ترديد و ابهام و تشکيک در آن انديشيده باشد.
حكم مرتد حقيقي تنها در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (8) اما نه هر انکار و تشکيکي در دين اسلام ارتداد محسوب مي شود و نه هر فردي به صرف تغيير دين ،خونش مباح شده ،اعدام مي شود ؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند، اعدام نيست .
در نتيجه از چهار قسم مرتد ملي و فطري (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطري مرد به اتفاق بسياري از فقها ، آن هم در شرايط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است . در خصوص ديگر گروه ها رفتار و برخوردهاي متفاوت ديگري اعمال مي شود (9) .

پي نوشت ها :
1. بقره (2) آيه 143.
2. حج (22) آيه 78 .
3. زمر (39) آيه 18.
4. بقره (2) آيه 170؛ مائده(5) آيه 104.
5. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 ه ق ، ج 23، ص 103.
6. بقره (2) آيه 256.
7. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنيه، فصل 13؛ عهد جديد (انجيل)، نامه‏اي به مسيحيان عبراني، بند 10.
8. خمينى، سيد روح اللَّه موسوى‏، تحرير الوسيلة، مؤسسه دار العلم‏ ، قم ، ج 1، ص 118.
9. عبد الکريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق، ص 840.

پرسش 2:
جهاد: چرا اسلام به کشورهايي که مسلمان نبودن حمله کرد و مال و اموال اونها رو غارت و زنان اونها رو برده کرد (مي شه گفت تجاوز چون اون زنها اختياري نداشتند ) ؟
پاسخ:

گرچه برخي کارهاي که از سوي بعض حکام و خلفاي مسلمان انجام شده ،ربطي به اسلام ندارد، ولي در مجموع بايد توجه داشت که اسلام کشور گشايي را جايز ندانسته و در صدد تجاوز به کشور ديگر نمي باشد . از اين رو پيامبر به هيچ کشوري تجاوز نکرد . پس اگر به بعضي کشورها حمله کرد و يا براي قدرت گرايي با قبايل و اقوام ديگر جنگ نمود. همه جنگ هايي که در زمان پيامبر اتفاق افتاد، جنبه دفاعي داشت.دفاع نيز امري مشروع و مورد پذيرش عقلا است. اسلام همان گونه که اجازه نداده به کشوري تجاوز شود، همين طور به مسلمانان ذلت و ظلم پذيري را اجازه نداده است.
اگر در دوره جنگي صورت گرفت، به خاطر دفاع حضرت يا توطئه هاي بود که صورت گرفته بود .جنگ هايي مانند بدر، احد و خندق و فتح مکه، بني نظير و ... به همين جهات بود . در واقع پيامبر و مسلمانان که با شکنجه ، اذيت و آزار ، مصادره اموال و حمله و تهاجم دشمنان روبرو بودند، از اسلام و مسلمانان دفاع نمودند .
از طرف ديگر نوع جنگ ها و اهدافي را که پيامبر در جنگ ها جستجو مي کرد، با اهداف جنگ هاي ديگر متفاوت مي باشد. اين ر ا با نگاه به مفهوم جهاد در اسلام مي توان به خوبي دريافت. جهاد يعني تلاش و کوشش در راه خدا، نه جنگ و کشتار و ستيز. تمام پيامبران الهي مأمور به جهاد و تلاش و کوشش بودند. آنان مأمور بودند که مردم را هدايت نموده و موانع هدايت را از راه بردارند، اما تلاش و کوشش در هر زماني مي تواند به شکل هاي مختلف ظهور يابد.
در زمان پيامبر اسلام دشمنان مانع تبليغ دين خدا و هدايت انسان ها توسط پيامبر بودند حتي در اين راه حضرت و مسلمانان را بسيار آزار و اذيت رساندند؛ بنابراين اصل جهاد در اسلام براي رفع موانع تبليغ دين خدا است.به طور طبيعي رفع موانع گاهي موجب مي شود که با سردمداران کفر که به ستيزه جويي با اسلام برمي خيزند ، به جنگ بپردازد. در صورت عدم مانع، جنگ معنا ندارد. به همين خاطر هنگامي که پيامبر با پيشنهاد صلح حديبيه مواجه مي شود، با کمال اشتياق از آن استقبال کرد و فرصت مناسب را براي تبليغ دين اسلام و گسترش آن در جزيره العرب فراهم ديد.
تا زماني که دشمنان پيمان را نشکستند و شبيخون نزدند و به مسلمانان حمله نکردند،مسلمانان بر پيمان صلح خود وفادار ماندند؛ بنابراين جنگ هدف نبود، بلکه وسيله اي بود براي رفع موانع تبليغ دين الهي .بعد از بر طرف شدن موانع حتي در اين زمان
سر سخت ترين دشمنان که سال ها مبارزره کردند، مورد عفو قرار گرفتند . حس انتقام و هيچ چيز ديگر وجود نداشت. اين وضعيت در فتح مکه کاملا نمايان است. کساني که حضرت را سال ها اذيت کردند و سخت گرفتند و شکنجه دادند ،مورد عفو قرارگرفتند ، در حالي که حضرت کاملا بر آنان مسلط بود.
بر اساس پيمان ، دو طرف متعهد شده بودند که به همديگر و يا به قبايل هم پيمان حمله نکنند ، آنان پيمان را شکستند و چه بسا در آينده نيز توطئه هاي بيش تري عليه اسلام و مسلمانان
کردند. پيامبر اين اجازه را داشت که به آنان حمله کند.
اما پيامبر اين کار را بدون خونريزي انجام مي داد. مثلا در فتح مکه به گونه اي حرکت کرد که دشمن متوجه نشود تا فتح مکه آسان باشد.
سرداري از پيامبر شعار مي داد: امروز روز انتقام است، پيامبر دستور داد پرچم را از آن سردار بگيرند و فرمود که شعار اين باشد : امروز روز رحمت و گذشت است .
همه يا بسياري از آنان که عليه مسلمانان جنگيدند و آزار و اذيت کردند ، مورد عفو و بخشش قرار گرفتند.
در مورد يهوديان بني قريظه مسئله چنين بود. پيامبر بر اساس موارد صلح نامه با آنان رفتار کرد. خود نيز پيمان نامه را پذيرفته بودند. وضعيت يهوديان متفاوت با قريشيان بود. آنان درون شهر مکه بودند و هر لحظه بوي توطئه به مشام مي رسيد. بسيار محتمل بود که در موقعيت حساس ضربه به اسلام و مسلمانان وارد کنند . تمام تلاش پيامبر و رنج هاي مسلمانان را نابود سازند. هر انسان عاقل و انديشمند و سياست مداري فرصت نابودي خود را به دشمنانش نمي دهد . حتماً چاره اي براي آن مي انديشد ؛ بنابراين لازم بود که خطر دشمن خانگي براي هميشه از بين برود . بنابراين طبق پيمان نامه صلح پيامبر با آنان رفتار نمود.(1)
اگر فرايند برده داري در ميان جوامع بشري معلوم گردد،معلوم خواهد شد که اسلام برده داري را با محدوديت هاي متعدد، به سبب مصالحي به رسميت شناخت .براي اين که موضع اسلام در برابر برده داري و حقانيت آن، روشن شود ،لازم است نگاهي به تاريخ برده داري بيندازيم:
در قديم از سه راه انسان ها به بردگي گرفته مي شدند:
1. زور و قلدري:
رئيس قبيله به زور مي توانست ديگران را به بردگي بگيرد يا يک قبيله بدون دليل به قبيله ديگري شبيخون زده و هجوم برده و افراد قبيله ديگر از زن و مرد و کودک را به اسيري بگيرد.
2. داشتن ولايت ارث و شوهري،
پدر مي توانست فرزند خود را بفروشد;
3. جنگ ؛
برده گيري در جنگ هاي دفاعي حتي در بين ملل داراي تمدن نظير روم، هند، يونان و ايران معمول بوده است. ابتدا قبيلة پيروز در جنگ خواه مهاجم يا مدافع، تا آخرين نفر از طرف مغلوب را مي کشت; امّا در طول زمان، و نيز از باب نوع دوستي، بنا را بر اين گذاشتند که اسيران جنگي را به عنوان غنيمت تملک کنند، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مي کرد و رومي ها و يوناني ها سختگيرتر بودند.
دين اسلام قانوني به نام برده داري تأسيس نکرد; بلکه از سه روش فوق; دو روش زور و ارث را ردّ و روش سوم يعني جنگ دفاعي را تحت شرايطي امضا کرد تا به مرور زمان و با شرايطي که قرار داده است، زمينه هاي آن نوع برده داري را هم از بين ببرد.
بنا بر اين اسلام در آن زمان که برده داري وجود داشت ،وجود آن را تا حدودي تجويز کرد تا با برنامه حساب شده و موفق به مبارزه با آن پردازد . به هيچ وجه اسلام اين قانون را ايجاد نکرد . طريقي هم که اسلام براي مبارزه برگزيد ،طريق تدريجي بود و با موفقيت قرين شد ،در حالي که اگر طريق مبارزه يکباره را پيش مي گرفت ، علاوه بر اين که زيان بزرگي به جامعه نوپاي اسلامي مي زد ، با موفقيت هم قرين نمي شد. اتفاقا در تاريخ مبارزه با بردگي توسط غربيان با مبارزه قاطع و يکباره مواجهيم که به شکست انجاميد .
-زناني که در ميدان هاي جنگ شرکت مي کردند و اسير مي شدند. در قديم در جنگ ها قبيله در جنگ در گير بود ؛يعني زنان و مردان و کودکان همگي اعضاي ميدان نبرد بودند و براي پيروزي بر طرف مقابل تلاش مي کردند . سهم زنان کم تر از مردان نبود. وقتي يک طرف شکست مي خورد، تمام مردان و زنان و کودکان و اموالي که در ميدان بود ،به اسارت طرف مقابل در مي آمد.
زناني که قبلا در جامعه غير اسلامي اسير و کنيز شده بودند ، برده فروش ها آن ها را به جامعه اسلامي مي آوردند و مي فروختند. در اسلام خريد و فروش اينان نيز جايز شمرده شد تا راهي براي ورود آنان به جامعه اسلامي و در معرض آزادي قرار گرفتن باشد.(2) بنابر اين اسلام در باب برده داري، راهکار نجات ارايه کرده ،ولي به تدريج .
در در صدد توجيه کارهاي ضد ديني و اسلامي برخي خلفا ، نيستيم ،ولي چنانچه در جستجوي حقايق تاريخي در اين موضوع باشيد ، شما را به کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران ، استاد مطهري که در اينترنت نيز وجود دارد ، ارجاع مي دهيم.
جنگ هايى که مورد تأييد اسلام است، جنگ‏هاى کشور گشايى و فتوحات پادشاهان با انگيزه مادى نيست، بلکه مبارزات رهايى بخش است. شعار پيامبر اسلام(ص) شعار رستگارى، آزادى و آزادگى بشر بود (قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا) . مى‏کوشيد با اقدامات فرهنگى مردم را به راه رستگارى رهنمون سازد. جنگ‏هاى پيامبر براى رفع موانع بود، چون که دشمنان در مسير فعاليت‏هاى سازنده حضرت موانع ايجاد مى‏کردند، حال اگر پيامبر(ص) موانع را از مسير راه بر نمى‏داشت، نمى‏توانست به هدف‏هاى والاى خويش که هدايت و رستگارى بشر بود، نايل گردد؛ به ناچار از استراتژى جهاد و دفاع بهره مى‏گرفت تا مانع‏هاى مسير رشد زدوده و راه، براى سعادت و رستگارى هموار گردد.
اسلام استفاده از قدرت نظامى را تنها در سه مورد روا مى‏داند:
1- براى نابودى آثار شرک و بت پرستى. چون از نظر اسلام شرک و بت پرستى، انحراف و بيمارى و خرافه است. از اين رو پيامبر اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوى توحيد دعوت مى‏کرد، آن گاه که مقاومت کردند، به زور متوسّل شد.
2- براى نابودى نقشه‏هاى دشمنان، کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى‏کشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامى بر ضد اينان را صادر کرده است.
3- براى آزادى در تبليغ، زيرا هر آيينى حق دارد آزادانه و به صورت منطقى خود را معرفى کند . اگر کسانى مانع اين کار شوند، مى‏توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.
مشروعيت جهاد ابتدائى منوط به اذن امام معصوم(ع) مى‏باشد.
مى‏توان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و کمال انسان‏ها قرار داد. دفاع يکى از ضروريات در زندگى بشر است. به عبارت ديگر: دفاع در زندگى بشر همانند غرايز است که از درون انسان مى‏جوشد، اسلام اين ويژگى را هدايت نموده و با برنامه خاصى، به آن جهت داده است.
هر کس دين اسلام را بپذيرد ، برنامه دفاعى خود را تنظيم مى‏کند. اين برنامه دفاعى خردمندانه است و با منطق و برهان مى‏توان از آن دفاع نمود.

پي نوشت ها:
1. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، نشر بوستان کتاب، قم، ا187 ش، ج2 ، ص 309.
2. علامه طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين ،قم، بي تا ، ترجمه موسوي همداني، ج 6، ص 544 و 549 و 561 ـ 566 و ج 18، ص 337 ـ 341.

پرسش 3:
_دستور قرآن براي زدن زنها ؟
پاسخ:
@@
مباحث معرفتي و نگاه هاي عميق ديني را نمي توان به طور جزيي و مختصر مورد ارزيابي قرارداد بلکه بايد به شکلي دقيق و همه جانبه به آن ها نگريست و در خصوص آن ها به نوعي جمع بندي منطقي و منصفانه رسيد ؛ ما نيز براي روشن شدن حقيقت در اين زمينه به طوري عميقتر و دقيق تر مساله ار مورد بررسي قرار مي دهيم :
آيه مورد نظر شما اين آيه است:
« الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً ؛(1)
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هايى که از اموال شان (در مورد زنان) مى‏کنند. زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، در غياب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏کنند. (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفت شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! ( اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آن ها دورى نماييد! (اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آن ها به انجام وظايف شان نبود،) آن ها را تنبيه کنيد! اگر از شما پيروى کردند، راهى براى تعدّى بر آن ها نجوييد! (بدانيد) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترين قدرت هاست.) »
اين آيه مربوط به خانواده و زن و شوهر است و دو حکم را بيان مي کند:
1. تعيين سرپرست و مدير خانواده؛
زن و مرد با ازدواج، يک اجتماع دو نفره تشکيل مي دهند . در هر اجتماعي بايد نظام و قانون حاکم باشد تا هرج و مرج ايجاد نشود . نيروها هرز و هدر نرود . با اين که زن و مرد بايد مبناي شان بر تعاون و همکاري و گذشت و ايثار باشد، با اين وجود بودن قانون و نظام لازم است .آيه فوق مرد را به عنوان مدير و ادراه کننده و سرپرست خانواده معين مي کند . براي اين تعيين دو دليل مي شمارد:
اول. مرد در تصميم گيري ها و رفتارها، عقلاني تر است . براي به عهده گرفتن مديريت خانواده که به عقل و تدبير بيش تر احتياج دارد، مناسب تر است .
دوم مسؤوليت تامين هزينه زندگي و معاش زن بر عهده مرد است . چون هر جا تکليفي هست، در قبالش بايد حقي هم باشد، پس مديريت را هم مناسب است به مرد واگذار کنند تا تعادل حاصل بين حق و تکليف حاصل شود.
مطلب دومي که در آيه مطرح شده، نشوز زن است. نشوز آن است که زن از اداي تکليف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد.
اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه‏دارى و... سرباز زند، شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در اين موارد قرار نداده و مرد نمى‏تواند در اين موارد واکنش نشان دهد و همسرش را مورد اذيت و آزار قرار دهد و او را بر انجام کارهاي منزل وادارد. البته اسلام زن را به همکاري در خانواده و کمک به شوهر براي برداشتن بار زندگي دعوت کرده ، براي اين کار وعده پاداش عظيم داده، ولي اين را به عنوان تکليفي واجب بر زن و حقى براى مرد قرار نداده است.
تنها موردي که زن با پيمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده ، تسليم در برابر تقاضاي جنسي همسر است .زن در اين مورد موظف به اجابت است مگر اين که عذر شرعي داشته باشد. حال اگر زني از انجام اين وظيفه و مقدمات آن( مثل سکونت در منزلي که مرد تهيه مي کند و امکان آمد و شد شوهر به آن منزل هست و خارج نشدن بدون اجازه و هماهنگي از منزل ) سرپيچي کند و به شوهر بگويد که نه تنها در بستر با تو حاضر نمي شوم ، در اين جا شوهر بايد او را نصيحت کند.
اگر زن در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر سرپيچي از حقوق زوج پايدارى ورزيد، چه بايد کرد؟
در اين جا خداوند راه دومى را قرار داده است که از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد. حال اگر مشکل حل شد ، ديگر کسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد ،چه بايد کرد ؟
در اين جا چند راه قابل تصور است :
أ) در مقابل نشوز زن به کلي ساکت بود ؛يعني مرد حقوق خود را ناديده انگارد، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد.
چنين چيزى براساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچ يک از نظام‌هاى حقوقى جهان نمى‏توان صاحب حقى را مجبور کرد در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند. از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى‏توان چنين توصيه‏اى نمود ،ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط کرد.
ب) راه ديگر آن است که مرد از هر طريق ممکن حقوق خود را به دست آورد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمى‏دهد و براى گرفتن حق، روش‌هاى معيّنى وضع نموده، زيرا در غير اين صورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.
ج) راه ديگر آن است که مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذى‏ نفوذ ديگر، حقوق خود را بگيرد.
د) راه ديگر آن است که مرد اندکى قاطعانه‏تر از برخورد منفى عاطفى برخورد نمايد. از اين رو قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممکن در داخل خانه، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته اين مسأله نيز حدودى دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى‏شود، سازگارى ندارد.
درباره حدّ و چگونگى زدن، روايتى از اما رضا عليه السلام نقل شده است که «والضرب بالسواک و شبهه ضرباً رقيقاً؛(2) اين زدن بايد با وسايلى مانند چوب مسواک و امثال آن باشد آن‌هم با مدارا و ملايمت » . ظاهر اين روايت به خوبى نشان مى‏دهد که «ضرب» بايد در پايين‏ترين حد ممکن باشد. هرگز نبايد اندک آسيبى بر بدن وارد کند. وسيله‏اى که در اين روايت اشاره شده ،چوبى بسيار نازک، سبک و کم ضربه است.
نکته ديگرى که از آيه به دست مي‌آيد ،اين است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واکنش احتمال مى‏رود:
يکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اين صورت قرآن مى‏فرمايد:
فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛ اگر به اطاعت درآمدند، بر آن ها ستم روا مداريد.
اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پيمان بسته است ،تسليم شد ،ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واکنش ديگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى‏ثباتى نمايد، در اين‌باره در آيه بعد فرموده است:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِيماً خَبِيراً؛(3) اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس از ناحيه مرد ،داوري و داوري از بستگان زن برگزينيد. اگر از پى آن خواستار صلاح باشند ،خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است. »
خلاصه در اين حکم شرايط زير ديده مى‏شود:
1 - حکم زدن زن اختصاص به مورد سرپيچى زن از تکليف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است.
2 - در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بردن آن به خارج از منزل وضع شده؛
3 - سومين مرحله، حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.
4- حد آن نازل‌ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب کم ترين آسيبى بر بدن زن شود؛
5- موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت يا منفى باشد، بايد زود از آن دست کشيد.

پي نوشت ها :
1. نساء (4) آيه 34
2.علامه مجلسى محمد باقر ، بحار الانوار، نشر اسلاميه ، تهران بي تا ، ج 104، ص 58
3. نساء آيه 35

پرسش 4:
هر چي دستور خوب هست مربوط به مومنين هست چرا نميگه با همه خوبي کنين فقط ميگه با مسلمانان (مثلا "هر کس غمي از غمهاي مسلماني بردارد ....") اين سوالات رو من از خيلي ها از جمله سايت شما پرسيدم. اما متاسفانه جوابه قانع کننديي نشنيدم و همش سعي مي کنيد مغلطه کنيد لطفا اگر جوابي ندارد صادقانه بگوييد نمي تونيم جواب بديم با تشکر خداحافظ
پاسخ:

اينكه نسبت به اين گونه مسائل دغدغه داشته و سعي در حل آن ها داريد، امري بسيار مطلوب و پسنديده است اما اينكه بيان كرده ايد چنين سوالي را از مراكز متعدد از جمله سايت ما پرسيده ،ولي پاسخي قانع كننده دريافت نكرده ايد،جاي تعجب است، چرا كه با مراجعه به فهرست سوالات شما در آرشيومان، هيچ گونه سوالي در اين زمينه پيدا نكرده ايم .
به هر حال روند رايج در سير مباحث علمي آن است كه اگر بر پاسخ ارائه شده، نقدي داريد ،بايد مورد خاص، همراه با نقد شما بيان شود . صرف متهم كردن طرف مقابل به مغالطه و... در محافل علمي امري غير اخلاقي و ناپسند است ،چرا كه در اين صورت، ديگري نيز فوراً شما را متهم به عدم فهم دقيق مطالب ارائه مي نمايد كه البته ما هر دو را به شدت نهي كرده و سعي در سير روند مطلوب داريم.
اينكه بيان فرموديد:"هرچي دستور خوب هست ،مربوط به مومنين هست، چرا نمي گه با همه خوبي کنين ،فقط مي گه با مسلمانان مثلا "هر کس غمي از غم هاي مسلماني بردارد ...."بايد گفت:
اسلام در بسياري از دستورات خود نگاهي كاملاً باز داشته و در دستورات اخلاقي خود ملاك را انسان بدون دخالت دين و مذهب قرار داده است، چرا كه دين و به تبع آن پيامبران،عاشق انسانيت انسان بوده ،آن چنان كه بى تابانه و با شور و شيدايى خاص ، در پى انسان ها مى دويدند، تا هوس ها، و هر آنچه بازدارنده راه کمال بود، به دست توانا و اراده خويش به بند کشند. بر اين اساس مي توان به حقوق بشر از ديدگاه اسلام اشاره كرد كه مربوط به انسانيت انسان است، بدون دخالت دين و مذهب. امام صادق (ع)در ضمن حديثي كه در سوال ناقص بيان شده ، فرموده است:
مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم‏(1)
امام صادق (ع) در ذيل حديث مي فرمايد: اگر مسلمانى بشنود كه مردى از هر مذهب و آئين، مسلمانان را به يارى خود مي خواند و از آنان كمك مي طلبد ،اگر به ندايش جواب مثبت ندهد و ياريش نكند ،مسلمان نيست
پيامبر اكرم (ص) و ائمه (ع) به عنوان يگانه الگوي معرفتي و اخلاقي ما مسلمانان، نه تنها خود در عرصه عمل در زندگي شخصي به برخي از مسائل حساسيتي عجيب داشتند، بلكه مردم و جامعه اسلامي را همواره بدان سفارش مي كردند. در حديثي از امام باقر (ع) نقل شده :
"ايمان به من(خدا) ندارد كسى كه شب را سير باشد و همسايه‏اش شب را گرسنه باشد"(2)
امير المومنين(ع) زمان خلافت حكومت خويش بر جامعه اسلامي در نامه مهمي به عثمان بن حنيف مي نويسد:
"وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبيتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِ"(3) ؛
درد تو اين بس كه شب سير بخوابى و گرداگردت جگرهايى بود در آرزوى پوست بزغاله".
از اين گونه مطالب و حكايات در زندگي امير المومنين (ع) بسيار است، مثلاً حكايت مرد نصراني که جواني خود را به کار و تلاش گذرانده ، کور و فقير شده ،با کمال درماندگي در کنار خيابان گدايي مي‌کرد. مردم از روي ترحّم چيزي به او مي‌دادند.روزي اميرالمومنين علي عليه‌السلام از آن جا عبور مي‌کرد . او را ديد و از حال او پرسيد.گفتند: پيرمرد نصراني است که از روي پيري و کوري، گدايي مي‌کند.امام فرمود:
در روزگار جواني و سلامت، او را به کار گرفتيد، و اکنون که پير و کور شده، او را از حق خويش محروم ساخته ،به حال خود رها کرده‌ايد؟بر حکومت است که زنده است، مخارج زندگي او را تامين کند.سپس به مسئول بيت‌المال دستور داد: از بيت‌المال مسلمانان او را اداره کنيد.(4) . ائمه به هيچ عنوان دست روي مسلمانان نگذاشته و احاديث در اين زمينه عموميت دارد.
در اين ميان مي توان از اهتمام دين اسلام به حفظ كرامت افراد و نيز دفاع از هر مظلوم، اعم از مسلمان و غير مسلمان در برابر ظالم اشاره كرد . البته بيان مصاديق هر يك از اين موارد از عهده اين پاسخ مختصر خارج است. فقط به برخي اشاره مي كنيم. بر اين اساس روزى پيامبر(ص) با ياران نشسته بودند, جنازه اى را عبور دادند, پيامبر به احترام جنازه بلند شد. ياران نيز به پيروى از حضرت برخاستند. به ايشان گفتند: جنازه يك يهودى است. فرمود:
آيا انسان نبود"(5)
روزي‌ امير المومنين علي (ع) ‌با مردي‌ ذمي(يهودي و يا مسيحي )‌همراه‌ شد. آن‌ فرد پرسيد: كجا مي‌روي‌؟ حضرت ‌پاسخ‌ داد: كوفه‌. در مسير به‌ جايي‌ رسيدند كه‌ راه‌ فرد ذمي ‌جدا مي‌شد. حضرت‌ همراه‌ ذمي ‌به‌ راه ‌افتاد. مرد گفت‌: گمان ‌نمي‌كنم ‌به ‌كوفه ‌بروي‌. فرمود: به‌ كوفه ‌مي‌روم‌. مرد گفت‌: پس ‌راه‌ را اشتباه‌ آمدي‌. فرمود: مي‌دانم‌. مرد پرسيد: پس‌ چرا با من‌ مي‌آيي‌؟ ‌فرمود: همراهي ‌كامل‌ آن ‌است‌ كه ‌انسان‌ همسفرش ‌را چند قدم‌ مشايعت ‌كند و با خوش ‌آيندي‌ از وي‌جدا شود، پيامبر ما اين‌ گونه ‌دستور داده‌ است‌. ذمي‌گفت‌: اين ‌گونه‌؟ حضرت ‌فرمود: آري‌. مرد گفت‌: بي‌ترديد پيروانش‌ به‌ سبب ‌رفتار بزرگوارانه‌اش ‌از وي ‌پيروي‌ مي‌كنند. من ‌نيز طبق‌ عقيده ‌تو همراهت ‌مي‌آيم‌. بنابراين‌، چند گام‌ حضرت‌ را همراهي ‌كرد.(6)‌كردار حضرت ‌سبب‌ شد مرد ذمي ‌اسلام‌ را بپذيرد و در شمار مؤمنان ‌جاي‌ گيرد.
در مورد دفاع از هر مظلوم، اعم از مسلمان و غير مسلمان در برابر ظالم مي توان به حديث معروف امير المومنين (ع) در نهج البلاغه خطاب به ياران خود در برابر لشكر شام اشاره كرد :
"به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده، خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره‏هاى آن ها را به غارت برده، در حالى كه هيچ وسيله‏اى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشته‏اند.لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند، بدون اين كه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، يا قطره خونى ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است!"(7)
حضرت در نامه خود به مالك اشتر مي نويسد:
"وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق؛(8)
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى‏باشند"
قرآن مي فرمايد: "قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا؛ به زبان خوش با مردم تكلم كنيد"(9) . آيه نشان مي دهد برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان، بلكه با همه‏ مردم لازم است.
اسلام براي مسلمانان جايگاهي ويژه اي قائل شده و بر معيار منطق و حكمت دستوراتي خاص براي آن ها وضع كرده است كه شايد مهم ترين آن ها جدا كردن مرز اسلام و كفر و ايجاد زمينه اي براي تذكر دائمي به كفار و در نتيجه ورود آن ها به دائره دين حق يعني اسلام باشد. بر اين اساس برخي از دستورات براي خصوص مسلمانان بوده و اسلام اجراي چنين دستوري را براي كفاري كه در ذمه اسلام نيستنند ، نمي دهد ،مثلاً سلام كردن افراد نوعي تأمين و پناه دادن و نشانه حسن تفاهم و تبادل محبّت است. به همين جهت‏ خداوند به پيامبر دستور مي‏دهد که مؤمنان را با سلام مورد ملاطفت قرار دهد:
وَ اِذا جاءَکَ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِايََتِنا فَقُل سَلََمٌ عَلَيکُم؛(10) آنان که به آيات ما ايمان مي‏آورند، هرگاه پيش تو آمدند، بگو :سلام بر شما" .
از جمله "... الَّذينَ يُؤمِنونَ بِايََتِنا" بر مي‏آيد که سلام در انحصار ايمان است، يعني سلام ‏مخصوص مؤمنان است. نبايد به کفّار سلام کرد. امير المومنين (ع) مي‏فرمايد:َ
لَا تَبْدَءُوا أَهْلَ الْكِتَابِ بِالتَّسْلِيمِ وَ إِذَا سَلَّمُوا عَلَيْكُمْ فَقُولُوا وَ عَلَيْكُم ؛(11)
به اهل کتاب سلام ندهيد . اگر به شما سلام دادند ،در جواب بگوييد:عليکم ". هيچ گاه نبايد انتظار داشت كه اسلام به بهانه همزيستي و حقوق متقابل شعار "انما المومنون و الكفار اخوه" سر دهد، همچنان كه در سائر اديان اين گونه برخورد مي شود.

پي نوشت ها:
1. محدث عاملي،تفصيل وسايل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعة،چ آل البيت، قم 1409ه ق ، ج 16 ،ص 337.
2.اخوان حكيمى- احمد آرام،‏الحياه،چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏،تهران 1380 ه ش ، ج 4 ،ص 547.
3. سيد رضي ،نهج البلاغه ،ترجمه دشتي،چ مشهور،قم 1379 ،نامه 45 .
4. وسايل الشيعه، ج 15 ،ص 66.
5.مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، چ مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج 8 ،ص 237.
6.ثقة الاسلام کليني، اصول کافي، چ دار الکتب الاسلامية، تهران، 1365 ه ش، ج 2 ،ص 670.
7.سيد رضي ،نهج البلاغه ،ترجمه دشتي،چ مشهور،قم 1379،خطبه 27 ،ص 75.
8.همان،نامه 53 ،ص 567 .
9.بقره (2)آيه 83.
10.انعام(6)آيه ??.
11.شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه ،چ موسسه آل البيت،قم 1409 هـ.ق،ج 12 ،ص 77.