لطفا رابطه ی اتفاقات در زندگی حتی مرگ را با قضاوقدر و شب قدر را نیز بگویید.
مثلا: ایا می شود فردی فوت کند در حالی که درسرنوشتی که شب قدر برای او رقم خورده وجود نداشته؟؟

پرسش 1:
آيا تمام اتفاقاتي که در روز براي ما رخ مي دهد خواست خداوند است؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
خواست خداوند است، اما نه به اين معنا که خداوند از قبل چنين خواسته و اين امور به اجبار و بدون اختيار ما بر سرمان خواهد آمد و راه گريزي از آن ها نيست .
پرسش 2:
لطفا رابطه ي اتفاقات در زندگي حتي مرگ را با قضا و قدر و شب قدر را نيز بگوييد. مثلا: ايا مي شود فردي فوت کند در حالي که درسرنوشتي که شب قدر براي او رقم خورده وجود نداشته؟؟
پاسخ:

همه اتفاقات عالم به اراده خداوند و براساس روابط معين و منظم علي و معلولي تنظيم شده، در زندگي موظف به پيروي از فرامين عقل و شرع هستيم تا براي تحقق برخي از نتايج به علت هاي آن دست بزنيم و براي محقق نشدن برخي نتايج از علت هاي آن دوري کنيم .
در واقع خداوند در جهان هستي براي همه چيز علت هايي قرار داده است که در صورت وقوع علت ها ، معلول ها نيز تحقق مي يابد. اراده انسان و نقش او در کارهايي که صورت مي دهد، بخشي از علت هايي است که خداوند مقرر نموده ؛ بنابراين، تأثير علت هاي انساني و غير انساني در کارهايي که انجام مي پذيرد، همه به اراده خداوند است ؛ اگر اين امر اتفاق افتاد، خودمان آن را با اراده و اختيار به وجود آورديم .در عين حال از مشيت و اراده الهي هم خارج نبود. حال بايد ديد قضا و قدر الهي در همه امور زندگي و سرنوشت مان از جمله مرگ چگونه است .؟
دو تفسير اساسي وجود دارد :
تفسير نخست : سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده، هر کس با سرنوشت معيني از مادر متولد مي‌شود که قابل دگرگوني نيست. هر انساني نصيب و قسمتي دارد که ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد. کوشش‌ها براي تغيير سرنوشت بيهوده است. بنا بر اين تفسير،‌بديهي است که انسان موجودي مجبور و بي اختيار است.
بررسي منابع اسلامي نشان مي‌دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست. قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامي از قبيل:‌تکليف، جهاد، کوشش و استقامت، ارسال رسولان، ثواب و عذاب و غيره را بي معنا و عبث مي کند.
استاد مطهري مي‌گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي‌تواند وجود داشته باشد».(1)
اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال که دست تقدير الهي در زندگي انسان و قضا و قدر الهي را مردود نمي‌داند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او مي‌پذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلکه جزئي از همان سرنوشت است . در سرنوشت و تقدير انسان چنين است که سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيارداشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است.
قدر: يعني اندازه و اندازه گيري و تعيين حدّ و حدود چيزي . در اصطلاح به اين معنا است که خداوند براي هر چيزي اندازه اي قرار داده و آن را بر اساس اندازه گيري و محاسبه و سنجش آفريده است.
قضا: يعني حکم و قطع و حتميت. در نظام آفرينش،‌ موجودات مادي از چندين راه ممکن است به وجود بيايند، مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانة شما از چند راه ممکن است. حال اگر از ميان چندين راه ممکن، علل و اسباب پيدايش يکي از آن‌ها فراهم شد و تنها همان يکي تحقق يافت، ‌اين مرحله از تحقق را قضا مي‌نامند.
ترديدي نيست که خداوند براي هر چيزي علت‌ها و اسباب هايي قرار داده که هستي و مشخصات آن بستگي به آن‌ها دارد. اين طور نيست که هر چه در جهان پديد مي‌آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... عواملي دخالت دارد . هرگز چنين کاري بي علل و اسباب انجام نمي‌پذيرد، هم چنين کارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي­زند، بلکه نخست چيزي را تصور مي‌کند، سپس به آن مي‌انديشد و پس از آن که فايده واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، ‌به انجام آن مي‌کوشد. پس انجام هر حادثه­اي در جهان علت و سببي دارد . اين نظامي است تخلف ناپذير. خداوند نيز چنين مقرّر کرده است.
انسان فقط يک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت‌هاي گوناگوني در پيش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر کسي بيمار شود و معالجه کند و نجات پيدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
اميرالمؤمنين(ع) از کنار ديوار شکسته و کجي برخاست. پرسيدند: از قضاي الهي فرار مي‌کني؟ فرمود: از قضاي الهي به قدر او پناه مي‌برم.(2) يعني درست است که تا قانون عليت که منتهي به فرمان خداست، نباشد، ديوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلي داده که آن خود يک حلقه از سلسله قانون عليت است و يک عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلي سقوط مي‌کند. اما من مي‌توانم به قدر الهي پناه ببرم؛ يعني با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيري کنم که اگر ديوار سقوط کند روي من نيفتد.
مقدرات شب قدر
مقدّرات شب قدر در راستاي قضا و قدر الهي است. قضا و قدر علمي خداوند به افعال انسان به صورت مطلق تعلق نمي‌پذيرد، بلکه متعلق قضا و قدر، عمل انسان با تمام خصوصيات آن است که از جمله مي توان به اختياري بودن آن و تأثير اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد، بنابر اين خداوند از ازل مي‌داند که انسان با بهره‌گيري از اختيار خود، اعمال خاصي انجام مي‌دهد . در اين صورت نه تنها قضا و قدر علمي او با اختيار انسان منافاتي ندارد، بلکه آن را تأکيد مي‌کند، چه اينکه تأثير قضا و قدر عيني خداوند در وقوع افعال بندگان به صورت مستقيم نيست، بلکه تأثير، از مسير اسباب و علل و در چارچوب نظام عليت عالم تحقق مي‌پذيرد .(3)
مقدرات انسان خواه در شب قدر يا در علم ازلي الهي با توجه به خصوصيات اعمال انسان ها تعيين مي شود که يکي از آن خصوصيات و شرايط اختياري بودن آن اعمال است.
دوم: در شب قدر، افعال و کردار آدمي به صورت تقدير و اندازه‌گيري مقدر مي‌شود . سرنوشت مکتوم و غير قابل تغيير تعيين نمي‌گردد، يعني ليلة القدر شب تقدير است و نه شب قضاي حتمي. بنابر اين آدمي مي‌تواند مقدرات ناخوشايند خود را با دعا و صدقه و مانند آن تغيير دهد يا با سوء اختيار خود مقدرات نيک خود را تبديل به بدل نيک نمايد.
مرگ
مرگ براي همه مقدر و سرنوشت همگاني است ، ولي براي هر کسي دو نوع اجل مطرح است:
يکي اجل حتمي است که آن را اجل مسّمي نيز گويند، و آن اين که پايان يافتن عمر در آن زمان قطعي ‏است. (4)حتمي گفته مي‏شود، بدين خاطر که اجل آدمي در آن وقت به طور حتم و صد در صد فرا مي‏رسد. مسّمي گفته شده، بدين جهت که پايان اجل در آن هنگام معين و ناميده شده است.
دوم اجل معلق است ،به اين معني که اجل مشروط است که اگر شرطش موجود شود، مرگ واقع مي شود. اگر موجود نباشد، نه، در مقابل اجل حتمي که بالاخره در وقتش مي‏آيد.(5)
انسان از نظر ساختمان طبيعي و ذاتي، استعداد و قابليت بقا براي مدتي طولاني دارد، ولي در اثناي اين مدت ممکن است موانعي ايجاد شود که از رسيدن به حداکثر عمر طبيعي باز دارد. يک چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن ممکن است بيست ساعت استعداد روشنايي داشته باشد، اما وزش يک باد شديد و ريزش باران و يا عدم مراقبت از آن سبب مي‏شود که عمر آن کوتاه گردد. در اين جا اگر چراغ با هيچ مانعي برخورد نکند و تا آخرين قطره نفت بسوزد، سپس خاموش شود، به اجل حتمي خود رسيده است . اگر موانعي قبل از آن باعث خاموشي چراغ گردد، مدت عمر آن را اجل غير حتمي و "معلق" مي‏گوييم.
اجل هر کس از قبل طبق عملکردي که در حيات دنيوي خواهد داشت و طبق ميزان رعايت نکات بهداشتي، امنيتي ، معنوي و ... ، تقدير شده است، نه بدون در نظر گرفتن آن ها.
بنابراين اگر در تقدير شخصي نوشته شده است که در فلان زمان و فلان مکان و فلان حالت به علت تصادف خواهد مرد، طبق ميزان رعايت و عدم رعايت موارد امنيتي خود يا شخصي ديگر مي باشد. معناي تقدير همين است.
وقتي مقدمات تحقق آن عمل آماده شد و علل لازم براي وجود يک رخدادي محقق شد ، نتيجه آن مقدمات محقق خواهد شد که به اين قضاي الهي مي گويند. همان گونه که از معناي قضا بر مي آيد که به معناي حکم و قطع و فيصله دادن است.
تا زماني که عمل انسان در محدوده تقدير است ( يعني در محدوده آماده سازي مقدمات و رفع موانع )قابل تغيير است. انسان مي تواند با جايگزين کردن عاملي به جاي عامل ديگر نتيجه را تغيير دهد، ولي وقتي تمام عوامل جمع شد، ديگر نوبت قضاي الهي مي رسد و قابل تغيير نيست.
اگر شخصي با سرعت زياد و بدون احتياط رانندگي کرد و تصادف کند، تقدير او همين است. اگر همين شخص با سرعت رانندگي و تصادف نکرد، تقدير او باز همين است؛ بنابراين طبق آنچه ما اراده کرده و انجام مي دهيم، تقديرها رقم مي خورد يا حتي تقديرها تغيير يافته و جايگزين مي شود، مانند تقدير مرگي که با صدقه و صله رحم رفع مي شود و تقدير ديگر جاي آن قرار مي گيرد.
با توجه به مطالب يادشده در باره افراد مطرح شده در پرسش بايد گفت :
برخي از آنان ممکن است در پي فرا رسيدن اجل حتمي شان مثلا به مسافرت مبادرت نموده اند . قضاي الهي سرنوشت آن ها را آن گونه رقم زده، ولي برخي ممکن است همان سفر زمينه مرگ معلق شان را فراهم نموده باشد که اگر به آن سفر نمي رفتند، ممکن بود زنده مي ماندند.
پي‌نوشت‌ها :
1.مرتضي مطهري، مجموعة‌آثار، ج1، ص 384،نشر صدرا، 1370 ش.
2.صدوق توحيد، ص 337، نشر دفتر نشر اسلامي، قم، بي تا .
3. محمد سعيدي مهر، آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 329،نشر طه ،قم، 1383 ش.
4. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 7 ، ص 11، نشر جامعه مدرسين قم،1387ش.
5.مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 1، ص 533،نشر دانش ،قم، 1376 ش.