من از چند نفری پرسیدم و گفتن خداوند از اینده ما خبر داره مثلا میدونه من یک ساعت دیگه چه کاری میخام انجام بدم . حالا......
پس اگه خداوند از اینده ما خبر داره چرا ما رو امتحان میکنه؟...امتحان یعنی سر دو راهی گذاشتن یک فرد که ببینیم یا راه چپ رو میره( شیطان) یا راه راست ( سمت خدا)
وقتی خداوند به حضرت ابراهیم گفت سر بچت رو ببر یعنی سر دو راهی قرارش داد که ببینه میکشه یا نه گوش میده یا نه پس نمیدونست که ابراهیم میکشه یا نه اگه میدونست که حضرت ابراهیم نمیکشه اصلا چرا امتحانش کرد؟ یا به عنوان مثال اگه خدا میدونه من جهنمی هستم یا بهشتی چرا اصلا منو اوورده تو این جهان اینطوری که بیهوده میشه....اگه من جهنمی هستم خوب بابا شاید عوض شدم و شاید راهمو تغییر دادم و بهشتی شدم خلاصه نظر من اینکه خداوند نمیدونه از اینده ما... و خبر نداره که من یک ساعت دیگه چی کار میکنم شاید گناه کردم شاید ثواب.....در نکته اخر اینو بگم که من با خیلی ها بحث کردم و هیچ کس نتونسته منو قانع کنه پس لطفا جوابی بدید که دندون شکن باشه :D زیاد باشه متنش تا بفهمم دقیق
عجرتون با اقا امام زمان

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
علم و آگاهی خداوند از اعمال و کردار انسان و همه موجودات و اطلاع دقیق از سرنوشت هر کس حقیقتی است قطعی و مسلم، اما با اين وجود دلیلی وجود ندارد که خداوند موجودی چون انسان را نیافریند و او را در معرض امتحانات دنیا قرار ندهد.
اشکال شما در مورد بیهوده بودن امتحان شدن ما توسط خداوند در صورتی جا دارد که علت آفرینش انسان را، آگاه شدن خداوند از عاقبت کار آدمی بدانیم، در حالی که این فرض اصلاً صحیح نیست. زیرا خداوند از عاقبت و سرانجام همه موجودات آگاه است، اما آگاهی موجب نمی‌شود موجودی که نیاز به فیض وجود و بهره‌مندی از هستی و آفرینش دارد، از این نعمت محروم شود و آفریده نشود؛ فیض و رحمت گسترده الهی اقتضا می کند که هر موجود یا انسانی که قابلیت دریافت هستی داشته باشد، از طرف خداوند آن را دریافت نماید.
در این میان، موجودی مانند انسان نیز قابلیت دریافت فیض هستی از طرف خدا دارد. موجودی که می تواند با اختیار خود به راه کمال و سعادت ابدی برسد یا از اختیار خود سوء استفاده نموده و به دره سقوط و تباهی بیفتد . علم خداوند این موجود را از دریافت فیض وجود محروم نمی‌کند. پس اصل آفرینش انسان منطقی و بر اساس علت های مبنایی خود که فیض مطلق خداوند باشد اتفاق می افتد و کاملا صحیح است .
از طرف دیگر علم پیشین تاثیری در نتیجه نخواهد گذاشت و انسان را مجبور به کشیده شدن به یک سمت و جهت نمی کند ، همان گونه که معلمی پیش از امتحان بداند کدام یک از دانش‌آموزان مردود و کدام یک قبول خواهند شد.
آگاهی معلم موجب نمی‌شود که به همه دانش‌آموزان به طور یکسان درس ندهد، یا درس خود را تعطیل کند. اگر چه اصل اولی و هدف اصلی آفرینش این موجود آن است که تنها به کمال و مقام قرب الهی دست یابد، اما چون عنصر اختیار درون آدمی است، لازمه اختیار آن است که عده‌ای از آن استفاده مثبت نموده و در راهی که خداوند انسان را آفریده، قدم بردارند . عده‌ای دیگر با سوء استفاده در پرتگاه سقوط افتند . اگر چنین نبود، اختیار معنا نداشت. اگر قرار بود که هر انسانی تنها راه سعادت را برود،آزمایش انسان ها و اختیار نیک و بد معنا نداشت.
رسیدن به بهشت الهی و بالاترین مرتبه سعادت و خوشبختی که تنها برای انسان وجود دارد، در سایه آفرینش این موجود و داشتن اختیار و پشت سرگذاشتن آزمون های الهی و واقعی و منطقی بودن این آزمون با داشتن افراد پیروز و شکست خورده، در عالم دنیا تحقق می یابد . علم خداوند به عاقبت انسان‌ها، مانع از فیض و رحمت بزرگ الهی نمی‌شود. بنابراین خداوند انسان و جهان را نیافرید تا آگاه شود که چه کسی عاقبت نیک و چه کسی عاقبت بد پیدا می کند تا بپرسیم خدا که از عاقبت آگاه است، پس چرا آفرید ؟
اما آیا می توان گفت حال که نتیجه آزمایش از اول معلوم است چرا باید آزمایش و امتحان کرد؟
آیا فلسفه و حکمت آزمون و امتحان همیشه آن است که بخواهیم نتیجه آن را ملاحظه کنیم؟آیا نمی توان اهداف بلندتر و بالاتری برای برگزاری آزمون و امتحان تصور کرد ؟به نظر ما این طور نیست،بلکه گاهی پیدا شدن صحنه آزمایش و امتحان و سربلند بیرون آمدن و موفقیت امتحان دهندگان، به خودی خود امری مطلوب و زیبا است. اگر خداوند، قادر مطلق، عالم مطلق و فضل او بی نهایت است ،باید زیباترین و کامل‏ترین جهان را خلق کند . زیباترین وجود و کامل‌ترین جهان، دنیایی است که موجودی با اختیار خود در عرصه‏های سخت امتحان در حالی که عشق به خدای نادیده می‏ورزد (برخلاف ملائکه که شرایط دیگر دارند) صحنه‏های زیبایی از عشق به معشوق را خلق کند.
اگر در جهان خلقت صحنه هایی که ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفرید، نبود و یا نمایش عشق یوسف (ع) و اعتماد او به خداوند، در حالی که در اوج شهوت و زیبائی بود و همه چیز برای او فراهم بود، آیا جهان بدون صحنه‏های عالی و شگفت آور و زیبا باز کامل‏ترین و زیباترین جهان بود؟!
این نکته همان است که فلاسفه از آن به نظام احسن تعبیر می‏کنند.
نکته مهم تر در پاسخ آن است که گاهی امتحان و آزمون، نه برای پی بردن به نتیجه آزمایش، بلکه برای به کمال رسیدن امتحان دهنده انجام می‏پذیرد.
اصلاً فلسفه و حکمت امتحان آن است که شخص در ضمن آزمون، کامل تر شود (نظیر آزمون‌هایی که برخی مؤسسات قبل از برگزاری کنکور دارند). اگر دقت کنید این نکته با نکته قبلی کاملاً قابل جمع است. یعنی آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمین می‏کند:
نخست خلق زیباترین و کامل‏ترین عالم،
دیگری که از دل نکته نخست در می‏آید: اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایش‌ها و در پس سختی‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاه‌های مختلف و در کوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا تبدیل به فلز خالص شوند.
بنابر این کمال و ماهیت انسان به گونه ای است که در سایه آزمون های جهان هستی و سختی‌ها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق می افتد و چگونگی برخوردش با حوادث و آزمون‌ها، استعدادهای بالقوه اش به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین می‌نماید. اصولاً صحنه زندگی چیزی جز آزمون و آزمایش نیست.
اگر چه خداوند به احوال تمامی انسان‏ها آگاه است، حتّی قبل از خلقت بر آینده آدمی علم کامل دارد، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله "شدنی" هاست ؛یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی "بشویم" و ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی آن و گذر از فراز و نشیب هایش شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
آزمایش‌های الهی «پرورش و تربیت» انسان‌ها را در پی دارد . برای شکوفا کردن استعداد‌های نهفته و در نتیجه پرورش بندگان می‌باشد ،مانند آن که معلم از دانش‌آموزان امتحان به عمل می‌آورد که برای شکوفا شدن استعدادها و پرورش آن­ها می­باشد.
«آن چه را شما در سینه دارید، می‌آزماید تا دل‌های شما کاملاً خالص گردد و او به همة اسرار درون شما آگاه است».(1)
حضرت علی(ع) می‌فرماید: «اگر چه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاه‌تر است، ولی آن ها را امتحان می‌کند تا کارهای خوب و بد (که معیار پاداش و کیفر است) از آن ها ظاهر گردد». به این معنا که صفات درونی انسان به تنهایی نمی‌تواند معیاری برای ثواب و عذاب گردد، مگر آن زمانی که بروز و ظهور خارجی یافته، در میان اعمال انسان خودنمایی کند. خداوند بندگان را می‌آزماید تا آن چه در درون دارند، در عمل آشکار کنند؛ استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر گردند.(2)
پس هرچند مقصود از امتحانات بشری، کشف باطن اشیا و پی‌بردن به مجهولات است، این امر در مورد خداوند، محال است، چون هیچ چیزی بر خداوند نامعلوم نیست.(3)
البته کشف امور پنهان گاهی برای آگاهی یافتن خود امتحان گیرنده است و گاهی برای آگاهی امتحان شونده ؛ چه بسا انسان تا در برابر آزمایش گوناگون قرار نگیرد ،خود را در زمره افراد بسیار موفق و سربلند از هر آزمون به حساب آورد ،در حالی که با مواجه شدن عملی در برابرآزمون ها به اشتباه خود پی برده، از حقیقت درونی خود آگاه می شود و در پیشگاه خداوند نیز به اعتراض و شکایت نمی پردازد. در واقع آزمون ها برهان خداوند در برابر بندگان در روز قیامت و عامل پذیرش آن ها در برابر داوری الهی خواهد بود تا مومنان واقعی و صادق از مدعیان دروغین جدا شوند .قرآن کریم می‌فرماید:
«آیا مردم گمان کردند به صرف این که بگویند: ایمان آوردیم، رها می‌شوند و آزمایش نمی‌شوند؟ به یقین کسانی را که بیش از اینان بودند، آزمودیم تا خداوند آنان را که راست گفته‌اند، معلوم کند و دروغگویان را نیز معلوم دارد».(4)
در واقع آزمون الهی ، چیزی جز سنت ها و قوانین حاکم بر زندگی انسان ها نیست که نام آن آزمون گذاشته شده است.
سنت هایی چون ، شکوفا شدن استعدادهای درونی که تنها بر اثر مشکلات و سختی ها نمودار می شود ، یا آشکار شدن آنچه در درون مخفی می کند؛ متوجه شدن از برخی خطاها یا گناهان که از او سر زده و آن ها را فراموش کرده یا دچار غفلت شده بود؛ آگاهی یافتن از آنچه دارد برای ساختن آنچه ندارد ؛ نمودار شدن مشکلاتی که برای خود فراهم آورده بود، اما توجهی به آن ها نداشت؛ یا آن ها را مشکل تصور نمی کرد؛ به تجربه در آمدن برخی از چیزهایی که نیاز به تجربه و خطا و برخورد با مشکلات دارد تا ساخته شوند و امور بسیار دیگر که فایده همه آن ها به خود انسان بر می گردد.

پی نوشت ها :
1. آل عمران (3) آیه 154.
2. سید رضی، نهج البلاغه، ص 483، انتشارات دارالهجره، قم.
3. آیت الله مکارم شیرازی و دیگران،تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران. ج 1، ص 527،
4. عنکبوت (29) آیه 2 و3.