بزرگان و علمای دین اسلام میگویند که اسلام با عقل مطابق و سازگار است.کلما حکم به العقل حکم به الشرع.اگر اینطور باشد باید اکثر عقلا ومردم دنیا با اندک تعقل منطقی به اسلام وتشیع برسند که میبینیم اینطور نیست.چرا اکثر کسانی که کمی تحقیق میکنند و سوالات دقیق میپرسند از دین دورتر هستند؟
خیلی از احکام دین اصلا با عقل به دست نمی آیند واصلا اینطور نیست که عقل حکمی درموردشان داشته باشد.
بعضی از احکام دین هم هستند که با عقل ناسازگارند.مثل حکم قتل مرتد(حالا مثال زدم).

اگر یک انسانی در یک بیایانی متولد شود و زندگی کند آیا با عقلش به اسلام میرسد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
قاعده " كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْع" از قواعد فقهي بوده و مراد آن است اگر در مسئله ای دلیلی نقلی وجود نداشته ،ولی دلیل عقلی مسلم وجود داشته باشد، دلیل عقلی مسلم برای استنباط حکم شرعی کفایت می کند و برای مرجع تقلید حجت است. البته اين در صورتى است كه عقل به مصلحتي كه استيفائش لازم و يا مفسده اي كه احترازش لازم است ،به ‏طور قطع و يقين پى ببرد . در اصطلاح به «ملاك» و «مناط» واقعى به‏ طور يقين و بدون شبهه دست يابد، و گرنه با صِرف ظنّ و گمان و حدس و تخمين نمى‏توان نام حكم عقل را بر آن نهاد. قياس در فقه به همين جهت باطل است كه ظنّى و خيالى است، نه عقلى و قطعى.
در اسلام دستورى براى استعمال دخانيات نداريم، نه دستور مثبت و نه دستور منفى. نه به ما گفته‏اند استعمال دخانيات حلال است و نه گفته‏اند حرام است. اصلًا آن وقت دخانياتى نبوده. در اين جا اگر عقل و علم براى استعمال دخانيات ضررهاى مهمى كشف كردند ، مثلًا اگر كشف شود و علم ثابت كند كه استعمال دخانيات واقعاً ضرر و زيان دارد، عمر آدم را كم مى‏كند، ضايعه ايجاد مى‏كند- چون مى‏دانيم ضايعه ايجاد كردن را اسلام اجازه نمى‏دهد- مثلًا در ريه واقعاً ضايعه ايجاد مى‏كند، تا چه رسد به اينكه ثابت بشود كه مثلًا منشأ سرطان است؛ اگر مفسده در اين جا كشف شود، مجتهد به حكم آشنايى‏ كه با سيستم قانونگذارى اسلام دارد و مى‏داند هرجا كه ضرر مهم و قابل توجه براى جسم وجود داشته باشد، اسلام آن را اجازه نمى‏دهد، به حكم عقل فتوا مى‏دهد: حرام است.
اين قاعده مي‏گويد آنچه از ناحيه عقل به صورت يقيني اثبات شود، شارع - كه خداوند متعال است - نيز به آن حكم خواهد كرد. قاعده بيانگر اين حقيقت است كه عقل مي‏تواند در كنار كتاب و سنت ،منبع اصيلي براي شناخت دين تلقي شود
در مواردى كه عقل به مناط احكام دست نمى‏يابد، ولى مى‏بيند كه شارع در اين جا حكمى دارد، حكم مى‏كند كه قطعاً مصلحتى در كار بوده و گرنه شارع حكم نمى‏كرد. پس عقل همان‏طور كه از كشف مصالح واقعى حكم شرعى را كشف مى‏كند، از كشف حكم شرعى نيز به وجود مصالح واقعى پى مى‏برد. به صورت کلی می گوییم:" كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْع و " كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الشَّرْع حَكَمَ بِهِ الْعَقْل".(1)
حال با توجه به روشن شدن اين قاعده مي گوييم :
اولاً: با تبيين مسئله روشن شد كه اين قاعده براي فقها و در جايي است كه حكم مسلم و قطعي نوع عقلا در مسئله اي وجود داشته باشد. حال از آن جا كه شارع خود جزء عقلا بلكه رئيس العقلا است ، محال است حكمي مخالف آن داشته باشد. مصداق قاعده، اين نيست كه هر كس بتواند با عقل محدود و خاص خويش واقعيات و
حكمت هاي تمامي مسائل ديني را بفهمد يا با صرف عقل محض، به دين اسلام برسد تا كسي نتيجه بگیرد حال كه فلان انسان در فلان بيابان با وجود داشتن عقل سليم مسلمان نشد، پس اسلام و دستورات آن از دائره عقل خارج است، بلکه مصداق قاعده عقل محضی است که هر انسانی آن را درک می کند .به علاوه اگر بنا بود طبق این قاعده ، هر بیابان نشینی به دور از کتاب و پیامبر و فقط با عقل خویش مسلمان و یا شیعه شود، چه نیازی به ائمه و پیامبر داشتیم؟
ثانياً:اينكه در مقام نقض اين قاعده فرموده ايد: اكثر كساني كه سوالاتي دقيق،از دين مي پرسند، پاسخ هاي منطقي و عقلاني نگرفنه و در نتيجه از دين بيش تر فاصله مي گيرند و...شايد خيلي منصفانه قضاوت نكرديد. از كجا به اين نتيجه رسيده ايد اكثر كساني كه در مورد دين تحقيق مي كنند، از دين دورتر مي شوند؟ به دنبال حكمت و فلسفه كدام مسئله مسلم ديني رفته و آن را مخالف عقل يافته ايد؟
اما آنچه به عنوان حكم مخالف عقل مثال زده ايد ، متخصصان و حكمای اسلامي دلائل متعددي براي آن بيان كرده اند كه در اين سوال مجال زيادي براي پرداختن به آن وجود ندارد. به علاوه آن كه كليت قتل مرتد امر باطل و غلطي است كه متاسفانه در ذهن عموم رائج است چرا كه فقهای اسلامي هيچ گاه قائل به وجوب قتل مرتد به صورت مطلق نيستند، بلكه وجوب قتل آن ها را منوط به شرائطي نادر و خاص مي دانند. (2) البته هيچ گاه در پي آن نيستيم كه براي تمام احكام اسلامي ، دلائل عقلي بياوريم ،چرا كه همان گونه كه اشاره كرده ايد برخي از احكام از دائره عقل خارج بوده و در محدوده آن راهي ندارد.
نبايد ملاك تمامي احكام مطابقت با عقل شخصي و فردي قرار گيرد. در مقام فرض عقل در برابر دستورات و احكام اسلامي سه رويكرد و واکنش مختلف دارد :
1.برخي از دستورات ديني موافق عقل بوده كه در آن مي توان به نوع دستورات اخلاقي مثل بدي ظلم ، خوبي صدق و راستي و... اشاره نمود كه در اصطلاح عقل پذير نام دارد . به اعتقاد ما حکم قتل مرتد آن هم با شرائط خاص موافق عقل بوده، البته این بدان معنا نیست که عقل توانسته به تمام زوایای این دسته از احکام برسد اما به هر حال وقتی در پی حکمت آن وارد می شود، آن را مخالف عقل نمی بیند.
2. برخي ديگر از احكام عقل گریز بوده و بدان معنا است که عقل در آن ها اصلاً راهی نداشته و از دائره عقول محدود و عادی بشر خارج است . برخی از احکام اسلامی از این دسته اند،مانند حکمت دو رکعت بودن نماز صبح، فهم ذات خداوند، چگونگی دقیق عالم آخرت و... عقل در رابطه با آن ها سکوت کرده و اظهار نظر نمی نماید .
3. دسته سوم که در اصطلاح عقل ستیز نام دارد ، دستوراتی است که مخالف عقل بوده و عقل با آن ها تضاد دارد. به اعتقاد ما چنين حكمي در اسلام وجود ندارد

پي نوشت ها:
1. مطهري، مجموعه آثار، چ صدرا،1370ش ، تهران ، ج 20، ص54.
2. جوادی آملی، کلام فلسفی (تحلیل عقلانی از آموزه‌های دینی) ، چ وثوق، قم، 1383 ش ، ص 475 .