باسلام وخسته نباشيد من خانمي هستم با كوله باري ازسوالات كه پيدانكردن آن مرادچاربحران جنسيتي كرده است:1:چرافرزندزنان سيده كه همسرشان سيد نيست سيد محسوب نميشوند؟اگرميفرماييد هستندپس چراخمس نميگيرندونميتوانندازلباس مخصوص سادات استفاده كنند؟مگربوجود آورنده بچه اسپرم مرد وتخمك زن نيست اين چگونه باعقل قابل توجيه است؟2:چرادخترنميتواندادامه دهنده نام خاندان باشدپس كسي كه فقط دخترداردتكليفش چيست؟3:چرامادررادرشناسايي نسب به حساب نمياورندآيااين ظلم به مادرنيست؟آيادراين مورد پدراصل است ومادرفرع؟4:منظورازفرموده مولا علي عليه السلام درمورد شربودن زن چيست وچرازن راناقص العقل وارث وناقص الايمان خوانده اند مولا كه عادل است وتحت تاثير مساله جنگ جمل قرارنميگيرد.5:منظورازعليهن درجه درآيه شريفه 228سوره مباركه بقره چيست آيامرداززن برتراست؟پس عدالت چه ميشود؟اگرمنظورحق مرداست پس تكليف زن درواقعيت ودنياي امروز چيست كه هم كارمند است هم خانه دار ودرامدش راشوهرش درزندگي بكار ميبردواختيارچنداني درمورد درامدشغلي زن به او نميدهد؟چرادرايات وروايات به زن به عنوان جنس درجه دونگريسته ميشود؟6:چرادرقرآن به حورالعين براي مردان اشاره شده است مگر نعمت هاي بهشت را به عمل ميدهند يابه جنسيت؟چرامولا علي(ع)هنگامي كه جلوي امام حسن وامام حسين راازورودبه جنگ ميگيردمرگ آنهاراازبين رفتن نسل پيامبرميداند پس نوه هاي دختري يعني فرزندان حضرت زينب وام كلثوم نسل پيامبر راادامه نميدهند؟شمارابه آقاولي عصرقسم ميدهم جواب سوالات مرابدهيد اين ادرس راازخانم نيلچي زاده گرفته ام اين سوالات حتي زندگي من را دچار مشكل كرده است.درضمن جواب سوالاتم رادرچه قسمتي بخوانم ؟باتشكروتوفيقات الهي باي شما.

پرسش 1:
زن و جايگاه او شرح : باسلام و خسته نباشيد من خانمي هستم با كوله باري از سوالات كه پيدانكردن آن مراد چاربحران جنسيتي كرده است:1:چرافرزند زنان سيده كه همسرشان سيد نيست سيد محسوب نمي شوند؟ اگرمي فرماييد هستند پس چرا خمس نمي گيرندو مي توانند از لباس مخصوص سادات استفاده كنند؟مگربوجود آورنده بچه اسپرم مرد وتخمك زن نيست اين چگونه با عقل قابل توجيه است؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
ذريه حضرت رسول را در يك تقسيم بندي مي توان به دو دسته كلي تقسيم نمود:
1. سيادت از حيث شرافت كه شامل فرزندان هاشم به خصوص ذريه حضرت رسول اكرم (ص) از طريق حضرت زهرا(س) و حضرت علي(ع) مي باشد . هم شامل فرزندان دختري حضرت رسول مي گردد و هم شامل فرزندان پسري ايشان.
2. سيادت از جهت بهره مندي از خمس كه تنها شامل فرزندان پسري مي شود.(1)
فرزندان زنان سيده از جهت معنوي سيد محسوب شده و پسران آن ها به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها محرم مي باشند. اما از جهت فقهي اين افراد مشمول خمس محسوب نمي شوند.
اينكه مي فرماييد چرا نمي توانند از خمس استفاده كنند،بايد به دو نكته توجه داشت:
1. فقها در فتوا دادن خود موظفند در محدوده روايات توقف كرده و پا را از آن بيرون نگذارند. از روايات باب خمس به سختي مي توان استفاده كرد كه اين حق به فرزندان دختري بني هاشم هم تعلق مي گيرد. با اين حال بعضي از فقها به استفاده اين افراد هم از خمس فتوا داده اند.
2. فارغ از اينكه چه افرادي مي توانند از خمس استفاده كنند ، استفاده سادات پسري از خمس ،فضيلت و برتري براي آن ها شمرده نمي شود. در برابر ممنوعيت استفاده از زكات و صدقات از خمس بهره مند مي شوند. مبناي شرافت نسل اتصال به خاندان رسالت است ،چه از طرف پدر و چه از طرف مادر . استفاده و عدم استفاده از خمس فضيلتي محسوب نمي شود.
در استفاده از لباس مخصوص سادات نيز اين امر مساله اي عرفي و فرهنگي است، نه شرعي . چه بسا بعضي از علما اجازه استفاده از آن را به اين گونه افراد بدهند. اما اگر قرار بود تمام افرادي كه از طرف مادر منتسب به خاندان رسالت هستند ، سيد محسوب شده و از لباس مخصوص سادات استفاده كنند، شايد تمام مردم ايران و كشورهايي كه سادات در آن ها زندگي مي كنند، مي توانستند از اين موقعيت استفاده كنند ،چرا كه در نسل همه افراد حداقل يك مادربزرگ كه جزو سادات باشد وجود دارد . در اين صورت از جايگاه و موقعيت و حرمت اين نسبت به رسول خدا به واقع كاسته مي شد.

پى نوشت‏:
1. يزدي، عروه الوثقى، کتاب الخمس، انتشارات جامعه مدرسين، 1424ق، ج4 ، ص306.

پرسش 2:
چرا دخترنمي تواندادامه دهنده نام خاندان باشد پس كسي كه فقط دختردارد تكليفش چيست؟
پاسخ:

اين مسئله كليت ندارد . در برخي كشورها خبري از نام خانوادگي نيست، گرچه در كشور ايران و برخي كشورهاي ديگر اين مسئله جنبه فرهنگي اجتماعي دارد . در عرف مردم شان مهم تلقي مي شود. در هر صورت اين يك معضل مهم فراگير جامعه بشري نيست تا سوال بر انگيز باشد.
اين يك مسئله فرهنگ عرفي است . ربطي به فرهنگ ديني ندارد تا اين مركز پاسخگوي آن بوده و راه حل ارائه دهد.
اگر كسي روي اين مسئله حساسيت داشته باشد ، مي تواند با جلب رضايت پدر بچه ها نام خانوادگي خود را روي بچه هايش بگذارد . نام خانوادگي بچه را از طريق ثبت احوال تغيير دهد.
در صورتي كه كسي تنها فرزند دختر داشته باشد، ممكن است نام خانوادگي او ديگر به نسل هاي آينده اش منتقل نشود، ولي جاي نگراني نيست ، چون عدم انتقال نام هيچ ضرري به آخرت و امور ديني او نمي زند و چيزي مهم نيست، ولي بسيار و يا همه سجاياي اخلاقي،‌روحي او از طريق ژن دختر به نسل بعدي منتقل مي شود . ثروت و اموال او نيز همين سرنوشت را دارد. پس آن چه مهم است، بي صاحب نمي ماند، و نام خانوادگي اهميتي ندارد.

پرسش 3:
چرا مادر را در شناسايي نسب به حساب نمي آورندآيااين ظلم به مادرنيست؟آيادر اين مورد پدر اصل است و مادر فرع؟
پاسخ:

به نظر نمي رسد سخن شما که مادر در شناسائي نسب به حساب نمي آيد، چندان صحيح باشد. چرا که در فرهنگ اسلامي و ديدگاه قرآني ،مادر يکي از راه هاي نسب شناسي و تعلق شخص به اجدادش مي باشد. چنان که
نسل پيامبر با دخترش حضرت فاطمه(س) ادامه يافت . فرزندان حضرت فاطمه فرزندان پيامبر هستند . پيامبر نسبت به اولاد فاطمه زهرا محرم است . با هيچ كدام از نسل فاطمه نمى‏تواند ازدواج كند. اگر فرزندان دختر، فرزند انسان نباشد، مى‏توان با دختران او ازدواج كرد. بنا بر اين هر كس كه نسلش به حضرت فاطمه(س) مى‏رسد، فرزند پيامبر حساب مى‏شود.
حضرت امام موسى الكاظم(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشيد خليفه‏ عباسى وارد شدم. هارون سؤال هايى كرد و من جواب دادم. هارون پرسيد : چگونه مى‏گوييد كه پسر پيامبريد، در حالى كه پيامبر نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل انسان از پسر مى‏ماند ،نه دختر. در جواب سؤال هارون آيه 84 سوره‏ انعام را خواندم. خداوند مى‏فرمايد: و وهبنا له اسحق و يعقوب كلاً هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين؛
به ابراهيم اسحاق و يعقوب را بخشيديم . همه را هدايت كرديم . نوح را از پيش هدايت كرده بوديم . از نژاد او داود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون را. ما نيكوكاران را چنين پاداش مى‏دهيم. نيز زكريا يحيى، عيسى و الياس را كه همگى از صالحان هستند.(1)
حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام براي اثبات اين مطلب که ايشان و اولاد حضرت فاطمه سلام الله عليها از طرف ايشان فرزندان پيامبر به حساب مي آيند، از آيه اي استفاده کرده که در آن حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليه السلام از نژاد و نسل حضرت ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام شمرده شده است در حالي که ايشان پدر نداشتند . وابستگي به حضرت ابراهيم عليه السلام از طرف مادرشان يعني حضرت مريم سلام الله عليها اتفاق افتاده است.

پي نوشت :
1. علامه طباطبائي ، الميزان، بيروت، چاپ دوم ، ج 7، ص 241.

پرسش 4:
منظور از فرموده مولا علي عليه السلام در مورد شر بودن زن چيست؟ و چرا زن را ناقص العقل و ارث و ناقص الايمان خوانده اند مولا كه عادل است و تحت تاثير مساله جنگ جمل قرار نمي گيرد.
پاسخ:

رسيدن به نظرات و آراي يک فرد در خصوص موضوعي خاص را نمي‌توان از بخشي از کلمات و جملات او به دست آورد،‌چه رسد به ديدگاه يک مجموعه کامل اعتقادي و يک دين بزرگ همچون اسلام ؛به همين خاطر براي برررسي ديدگاه اسلام و بزرگان دين نسبت به زن نمي توان به يک يا چند جمله بسنده کرد . چه اين که منابع نقلي دين اسلام عبارتند از قرآن و سنت ، يعني کتاب خدا که مجموعه وحي الهي بر پيامبر خاتم است و روايات و احاديث نقل شده از رسول خدا و امامان معصوم در ابعاد گوناگون معرفتي اسلامي.
در اين ميان قطعي ترين منبع از نظر سند قرآن است که هيچ شکي در وحياني بودن آن نيست .مهم ترين و اصلي‌ترين مرجع ما در هر زمينه‌اي است. هر چند در تفسير و تبيين آن دشواري‌هايي وجود دارد که با کمک روايات فراوان معصومين مي‌توان دشواري‌هاي در فهم را در موارد خاص برطرف نمود .
اما در خصوص روايات به دليل قطعي نبودن بسياري از اسناد اين روايات ناگزير بايد از ضوابط و معيارهاي خاصي براي رسيدن به اطمينان صحت مفاد آن ها بهره ببريم . راهکارهاي ويژه اي را در اين خصوص بپيماييم . رجوع خام به روايات نتايج درستي را در پي نخواهد داشت .
در نتيجه براي يافتن ديدگاه اسلام در خصوص زنان لازم است در ابتدا به قرآن رجوع کنيم که در آيات متعدد حقيقت ناب نگاه برابر اسلام به زن و مرد به خوبي روشن است .به وضوح مي توان دريافت که اسلام زن و مرد را در انسانيت و قابليت کمالات و مقامات روحي و معنوي و بهره مندي از بسترهدايت و رستگاري مساوي و برابر مي داند .
حتي در مواردي قرآن اصرار دارد به نوعي عمدا نام زنان را در کنار مردان بياورد تا شائبه هرگونه ترديد در امکان برابري زنان با مردان در رسيدن به درجات کمال و تعالي معنوي را برطرف نمايد ، مانند اين آيات :
«و من يعمل من الصالحات من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فأولئک يدخلون الجنّة؛(1) هر کس عمل صالح انجام دهد ، از مرد و زن و مؤمن باشد، داخل بهشت مى­شود.»
«من عمل صالحاً مِن ذکر و أنثى و هو مؤمن فاولئک يدخلون الجنّة؛(2) هر مؤمنى که عمل صالح انجام دهند ، از مرد و زن، وارد بهشت مى شوند».
اما دراين ميان از همه رساتر اين آيه است:
مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسيار به ياد خدا هستند و زنانى که بسيار ياد خدا مى­کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است(3).
بنا بر اين از ديدگاه قرآن که محور و معيار اصلي است ، زن و مرد هر دو در انسانيت و ظرفيت کمال يکسان بوده و جز تفاوت هاي لازم خلقتي ، تفاوتي ندارند . زن از لحاظ مقام انساني هيچ نقصاني ندارد . هر دو به يکسان مورد خطاب واقع شده است .
با توجه به اين مطلب و شناخت ديدگاه اسلام در باره زن در خصوص مسايل مطرح شده در پرسش بايد گفت:
در باره آنچه در برخي روايات در باره ناقص العقل و يا شر بودن و يا ناقص الايمان بودن زن آمده و در پرسش به آن ها اشاره شده ،پاسخ را در ضمن نکاتي عرض مي‌کنيم:
اولا در مورد هر روايتي لازم است سند آن مورد بررسي قرار گرفته ،دقت شود که داراي ضعف سند و يا تعارض محتوايي با آيات و روايات قطعي نباشد . در اين رابطه بررسي تک تک روايات امري لازم و کاري کاملا تخصصي است . چه بسا بسياري از روايات مورد نظر معترضان از نظر سند قابل توجه و ارزشمند محسوب نمي شود .
در خصوص جملات ذکر شده در نهج البلاغه هرچند سند کلي اين کتاب مورد تاييد است ، اما در خصوص برخي از تعابير و عبارات ،شارحان و محققان نهج البلاغه تاکيد بر ضعف سندي آن ها دارند . مثلا استاد محمد تقي جعفري، در اين باره فرموده است:
« بعضي ها گفته‌اند که همه خطبه‌هاي امير‌المومنين، مانند آيات قرآني، قطعي السند نيست، يعني احتمال عدم صدور بعضي از جملات خطبه‌ها از خود اميرالمؤمنين، يک احتمال منطقي است. همچنين اگر خطبه اي يا جمله اي مخالف صريح حس و عقل سليم بود، مانند ديگر روايات، حکم حس و عقل سليم، بر روايت و حديث مقدم است و اين از اصول مسلم فقه اسلامي در تعادل و تراجيح است.»(4)
به علاوه در خصوص اصل کتاب نهج البلاغه توجه به اين نکته ضروري است که اصولا روايات آن، گزينشي خاص با محوريت جذابيت هاي فصاحتي و بلاغتي در کلام اميرالمومنين عليه السلام است . در واقع سيد رضي در مقام جمع آوري ديدگاه ها و نظرات حضرت در حوزه هاي خاص معرفتي اسلام نبوده ، در نتيجه نهج البلاغه کتابي منضبط و جامع با هدف بيان ديدگاه هاي امام علي در موضوعات گوناگون نيست تا از جملات آن بتوانيم منظور حضرت را مثلا در موضوع زن برداشت کنيم .
به همين جهت در مواردي ديده شده روايات نهج البلاغه در ساير منابع به همراه ادامه و تتمه اي ذکر شده که معناي ظاهري آن را تغيير مي دهد ، مثلا در خصوص روايتي که مي گويد : «با زنان مشورت نکنيد» در جاي ديگر همين روايت با اضافه اي نقل شده که در ادامه مي فرمايد :« مگر آن که عقل و درايت آن ها را تجربه کرده باشيد ». (5)واضح است که با اين ادامه معنا کاملا عوض مي شود، يعني دستور عدم مشورت مربوط به غالب زنان در آن مقطع بوده که از امور اجتماعي و قدرت تحليل حقايق خارجي کم بهره بودند، نه مطلق زنان، آن هم در هر زماني ؛ ضمن آن که اين حکم کلي است و نسبت به زن و مرد هر دو صدق مي کند .
دوم: اکثر رواياتى که در مورد مذمت برخى از زنان وارد شده، از امام على‏عليه‏السلام، آن هم در خطبه هشتاد نهج البلاغه نقل شده است .از آن جا که ظاهر برخي از اين تعابير با برخي حقايق برگرفته از آيات و روايات ديگر همخوان به نظر نمي رسد ، انسان را به اين حقيقت متوجه مي نمايد که مراد از اين روايات امري غير از يک گفتگوي معمولي است .
ظاهرا حضرت از اين روايات مراد و منظور خاصي داشته اند ؛ اين امر بر ما لازم مى‏کند که به اوضاع زمان امام على‏ عليه‏السلام بيانديشيم تا مراد دقيق حضرت را دريابيم ؛ تحقيق و بررسي نشان مي دهد که خطبه هشتاد نهج البلاغه را حضرت اميرعليه‏السلام در مقطع زماني جنگ جمل بيان نموده اند که برخي از محققان از جمله محمد بن على، معروف به ابوطالب مکى متوفاى سال 386 ه ق اين نکته را متذکر شده اند. (6)
استاد محمد تقي جعفري نيز در اين باره مي‌نويسد:
« اما در اين مباحث، شواهد و دلايل کافي ديديم که مقصود اميرالمؤمنين نقص واقعي ايمان و عقل به طور عموم و نقص سهم الارث به طور کلي نمي‌‌‌‌باشد؛ زيرا نسبت دادن چنين نقص ها‌يي به زنان مخالف قرآن است؛ لذا مي‌‌‌توان گفت که علي عليه السلام براي توضيح و تفسير موقعيت زنان و آگاه ساختن آنان از يکي از زن هاي پيامبر که با دستياري طلحه و زبير، غائله جنگ جمل را بر پا نموده و به جنگ هاي صفين که موجب اغتشاشات جوامع اسلامي شد، متصل کرد، اشاره نموده است.(7)آيت الله جوادي آملي نيز معتقد است:
«اين روايات، ناظر به قضيه خارجيه بوده و نکوهش در آن ها مقطعي است؛ به بيان ديگر: اين روايات يا نظير قضاياي شخصيه است يا با توجه به شرايط مخصوص آن عصر است؛ لذا اين گونه روايات را نبايد به عنوان قضاياي طبيعي يا حقيقي تلقي کرد، هم چنان که گاهي قدح و مدح هم اين چنين است. اگر چنانچه در شرايط خاصي از گروه مخصوصي مدحي يا قدحي به عمل آمده است، نبايد اين ها را به عنوان قضاياي طبيعيه يا حقيقيه تلقي کرد.»(8)بنا بر اين با توجه به تحليلي که در باره ناقص العقل بودن زن ارايه شد ، شر و يا ناقص الايمان بودن زن نيز با همين رويکرد که ناظر به قضيه خاص در صدر اسلام است ،به آساني قابل حل است . گذشته از اين اصل کلي ، مراد از ناقص الايمان بودن زن اين است که زنان در هر ماه چند روز به دليل اين عادت از فيض عبادت بي نصيب اند .اين ممکن است موجب نقص در ايمان آنان نسبت به مردان شود . در باره ناقص الارث بودن بايد گفت که چون بر اساس حکم وحي زن از ارث نصيبي کمتر دارد ، ناقص الارث است، ولي عيبي براي زن تلقي نمي شود .

پي نوشت ها:
1 . نساء (4) آيه 124.
2 . غافر (40) آيه 40.
3. احزاب(33) آيه 35.
4. جعفري، شرح نهج البلاغه ، ج11، ص288 و289، نشر فرهنگ اسلامي، تهران، بي تا .
5. محمد باقر مجلسي ، بحارالانوار، ج100، ص253، حديث2، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1403 ق.
‏6. ابو طالب مکي، قوت القلوب، ج1، ص 282،نشردار الفکر، بيروت، بي تا .
7. شرح نهج البلاغه، ج11، ص300.
8. جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص359، نشر مرکز اسرا ،قم، 1376 ش.

پرسش 5:
منظور از عليهن درجه درآيه شريفه 228سوره مباركه بقره چيست آيامرداززن برتراست؟پس عدالت چه مي شود؟اگر منظور حق مرد است پس تكليف زن در واقعيت و دنياي امروز چيست كه هم كارمند است هم خانه دار و درآمدش را شوهرش درزندگي بكار مي بردو اختيار چنداني درمورد درآمدشغلي زن به او نمي دهد؟چرا در آيات و روايات به زن به عنوان جنس درجه دو نگريسته مي شود؟
پاسخ:

اگر چه در برخي فرهنگ ها و جوامع كه برخي ادعاي اسلام نيز دارند ،به زن نگاه ابزاري و يا به تعبير شما درجه دو مي شود ،ولي ديدگاه اسلام به زن اين گونه نيست . زن از كرامت و جايگاه رفيعي برخوردار است .اموال و دارائي هاي او متعلق به خود او بوده ، حتي مرد بدون اذن همسرش حق دخالت و استفاده از آن را ندارد. اما براي مشخص شدن ابعاد اين ديدگاه و برطرف شدن شبهه شما بايد به اين نکته اشاره شود :
براي فهم معناي حقيقي يک جمله در قرآن بايد به جملات قبل و بعد آيه توجه شود . طبق اصول کلي که در آيات ديگر بيان شده ،معناي آن جمله را درک نمود . بايد به اين آيه دقت بيش تري شود.
خداوند در اين آيه به دنبال آيات گذشته و پس از بيان بخشي از احکام خانواده مي فرمايد:
«وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ؛
براى زنان، همانند وظايفى كه بر دوش آن هاست، حقوق شايسته‏اى قرار داده شده و مردان بر آنان برترى دارند» يعني همچنان كه مردان حقوقى دارند كه همسران بايد آن ها را ادا كنند، همان طور هم براى زنان حقوقى است كه شوهران مي بايست آن ها را رعايت نمايند. اين امر فطرى است كه هر كس در اجتماع متناسب با موقعيت و وظيفه خود مسئوليتى داشته و در قبال آن حقى داشته باشد. در نظام خانواده نيز به همان نسبت مسئوليتى، كه به افراد آن واگذار شده ، در مقابل براى هر يك نيز حقى منظور گرديده است . افراد خانواده موظفند كه در عين انجام وظيفه، حقوق يكديگر را نيز محترم شمرند. در غير اين صورت زندگى خانواده دچار اختلال خواهد شد ،خواه كسى وظيفه‏اش را انجام ندهد يا بيش از حق خود انتظار و توقع داشته باشد. منتهى از آن جا كه مرد ،چه از نظر ساختمان جسمانى و چه از ساير جهات با زن تفاوت هايي دارد، آيه شريفه برترى مخصوصى براى مردان قائل شده، آن هم به اين لحاظ كه وظائف و مسئوليت- هاى مخصوصى را به آن ها واگذار كرده، ولى روي هم رفته حقوق زن در زندگى خانوادگى همرديف مرد به حساب آمده، چنان كه يكى از وظائف خانواده كوشش در بقاي نسل است، تمكين زن در برابر مرد يكى از حقوق شوهر تلقي مي شود . در مقابل اين، تهيه وسائل زندگى و آماده كردن شرائط براى تربيت فرزندان زير نظر مادر، از وظائف شوهر است، بنابراين حقوق متقابل زن و شوهر بر حسب امتيازهاى فطرى تقسيم شده و در مجموع تساوى برقرار مي شود. چنان كه مي فرمايد:
«اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم . شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد .
اين ها ملاك امتياز نيست، گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست. خداوند دانا و آگاه است.(1)
افراد بشر، چه زن و چه مرد از يك اصل و ريشه آفريده شده‏اند، داراى تدبير و نيروى عقل و اختيار هستند و در افعال ارادى همانند يكديگرند. دين مقدس اسلام در اثر تشريع چنين احكامى بانوان را عضو و ركن خانواده قرار داده و آنان را از قيد اسارتى كه سال ها در جامعه بشر سابقه داشته، رهانيده است . اگرچه در بعضى موارد اختلافاتى بين آن ها قائل شده، منتهى اختلاف نه تنها بر حسب فطرت است، بلكه در مقابل، مسئوليت هاى مختلفى نيز براى هر يك تعيين كرده ،يعنى اگر مثلا سهم زن را از ارث كم تر قرار داده، در عوض نفقه و مخارج او را به عهده شوهر واگذار كرده بنا بر اين در مجموع قوانين ديده مي شود كه باز زن و مرد از تساوى كامل برخوردارند.(2)
علامه طباطبائي در مورد اين جمله مي فرمايد :
«اين جمله قيدى است كه متمم جمله سابق است . با جمله قبلى روى هم يك معنا را نتيجه مى‏دهد . آن اين است كه خداى تعالى ميان زنان مطلقه با مردان شان رعايت مساوات را كرده، در عين حال درجه و منزلتى را هم كه مردان بر زنان دارند، منظور داشته است، پس آن مقدار كه له (به سود)زنان حكم كرده، همان مقدار عليه آنان حكم نموده، نه بيش تر».(3)
در مجموع جمله" وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ" تكميلى است بر آنچه در باره حقوق متقابل زن و مرد در ابتداي همين آيه و آيات قبل از آن گفته شده، در واقع مفهومش اين است كه عدالت ميان زن و مرد به اين معنى نيست كه آن ها در همه چيز برابرند و همراه يكديگر گام بردارند. با توجه به فضائي كه اين آيه در آن سخن مي گويد ،مشخص مي شود که نه تنها اين آيه در مقام پايين آوردن جايگاه زن نيست، بلکه به نوعي زن را به عنوان يکي از ارکان خانواده معرفي نموده , نحوه نقش آفريني زن و مرد در عرصه خانواده و تقسيم كار و نحوه مديريت خانه را تبيين مي نمايد . اصلا ناظر به مقايسه ارزش ذاتي بين زن و مرد نيست ،چون در آيات متعدد ديگر به اين حقيقت که زن و مرد ذاتا نسبت به هم برتري ندارند و يکسان هستند ،اشاره شده است .
در اين آيه با توجه به اختلاف دامنه دارى كه بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، مشخص مي شود كه در نظام خلقت ، جنس زن براى انجام رسالتي متفاوت با مرد آفريده شده ؛ به همين دليل احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرينش، وظيفه حساس مادرى و پرورش نسل هاى نيرومند را بر عهده او گذارده، به همين دليل سهم بيش ترى از عواطف و احساسات به او داده است، در حالى كه طبق اين قانون، وظايف خشن و سنگين‏تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده، سهم بيش ترى از تفكر در راستاي انجام وظيفه اي كه به او محول شده ، به او اختصاص يافته ؛از آن جائي كه عدالت به معناي مساوات نيست ،بلكه قرار دادن هر چيز در جاي خود و متناسب با توان خود مي باشد، اگر بخواهيم عدالت را در مورد زن و مرد اجرا كنيم، بايد پاره‏اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيش ترى به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد ،بر عهده مردان گذارده شود. وظايفى كه عواطف و احساسات بيش ترى را مى‏طلبد بر عهده زنان. معناي اين آيه اشاره به اين نوع برتري ها مي باشد و نه ارزش گذاري بر زن و مرد.
اما اگر در عمل خلاف اين رويه مشاهده مي شود و عملا زن در محيط خانه موظف به خدمت تلقي مي شود و حتي اگر در بيرون خانه کار کند، در آمد او بايد صرف خانه شود ،در بسياري از موارد زن چنين فشار و سختي را بر خود تحميل كرده و در عين حال ناراحت از وضعيت موجود است ، در حالي كه طبق ديدگاه اسلام زن بايد در خانه مخدوم و مورد توجه ويژه باشد . البته در كنار اين امر مديريت نهائي مرد در عرصه مديريت کلان خانواده و تصميم گيري هاي خانواده را بپذيرد تا از تزلزل در عرصه خانواده جلوگيري شود . برتري مرد به همين معناست .
زن در اسلام يك ركن اساسى اجتماع به‏شمار مى‏رود که هرگز نبايد با او برخورد يك موجود فاقد اراده و وابسته و نيازمند به قيم بشود، بلکه اموال او متعلق به خود و در اختيار خودش مي باشد.شوهر هم بدون رضايت همسرش حق تصرف در اموال او را ندارد . اصل استقلال مالي زوجين و حق اداره و تصرف آن ها بر اموال شان از اصول مسلم فقه شيعه است(4) . هيچ ترديد و اختلافي در آن وجود ندارد. در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است. (5)
از اين رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکيت، اداره، تصرف و بهره‏برداري از اموال خود ، مطابق منابع فقهي جاي هيچ ترديدي نيست. البته در جامعه ما بسياري از زنان درآمد خودشان را با رضايت در خانه شوهرشان خرج مي کنند. سخني از عدم رضايت و يا اجبار نيست، ولي به هر حال اگر در عمل برخي افراد که گاه به ظاهر ديندار هم هستند، به دستورات و آموزه هاي دين عمل نمي کنند ،مساله ديگري است که نبايد به حساب دين و آموزه هاي ديني گذاشته شود.

پي نوشت ها:
1.حجرات(49)آيه 13.
2.حسينى همدانى ،انوار درخشان ،ج2،ص231،كتابفروشى لطفى، تهران، 1404 ق.
3.موسوى همدانى ،ترجمه تفسير الميزان،ج2،ص349،دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1374 ش.
4. محقق داماد، بررسي فقهي حقوق خانواده و نکاح و انحلال آن، ص 317، نشر علوم اسلامي، تهران،1374ش،
5. نساء(4) آيه32.

پرسش 6:
چرا در قرآن به حورالعين براي مردان اشاره شده است مگر نعمت هاي بهشت را به عمل مي دهند يا به جنسيت؟
پاسخ:

برخلاف تصور شما هيچ تفاوت و تبعيضي در نعمت هاي بهشتي نيست . معيار در بهره مندي از نعمات بي پايان بهشتي به هيچ وجه مساله جنسيت نيست ؛ البته قبول داريم كه در بسياري از آيات مخاطب بهره مندي از نعمت ها مردان هستند ؛ اما بايد توجه داشته باشيد كه دليل اين امر چند نكته دقيق است :
اولا زبان قرآن عربي است . زبان عربي برخلاف زبان فارسي از دو نوع ضماير مذکر و مؤنث برخوردار است. عرب‏ها در اموري که مخصوص زنان باشد، از واژگان مؤنت و در امور مخصوص مردان از واژگان مذکر استفاده مي نمايند. اما در دو مورد ديگر، يکي در اموري که بين زنان و مردان مشترک باشد و ديگري در اموري که جنسيت در مورد آن ها اصلاً مطرح نيست، مانند خدا و فرشتگان، از ضماير و واژگان مذکر بهره مي‏گيرند.
يعني در چهار حالت مذکور، در سه حالت از الفاظ مذکر و تنها در يک حالت لفظ مؤنث بهره مي‏گيرند. در عين حال در بعضي از موارد به لفظ نظر کرده ، با توجه به لفظ، مؤنث يا مذکر آورده مي‏شود، در حالي که از نظر جنس متفاوت با لفظ مي‏باشند. پس بسياري از خطابات مذكر قرآن ناظر به مردان نيست، بلكه شامل مردان و زنان مي شود .
طبيعي است هر کتابي بخواهد با اين زبان نوشته شود، اگر چه کتاب الهي باشد، بايد از قواعد آن زبان پيروي کرده و بر آن ساختار باشد. جالب آن كه قرآن به جهت خاصي که اشاره مي‏شود، برخلاف سيره متداول و محاورات عربي که در امور مشترک بين زنان و مردان تنها به آوردن ضمير و واژگان مذکر بسنده مي‏شود، در مواردي مانند آيه 35 سوره احزاب ، از هر دو واژگان مؤنث و مذکر، آن هم به طور مکرر بهره گرفته است تا برخي از توهمات و اشكالات را برطرف نمايد :
« انَّّ المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقينَ و المتصدّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذّاکرين اللّه کثيراً و الذاکرات أَعدّاللّه لهم مغفرهً وَ اجراً عظيماً؛
خداوند براي مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان فرمانبردار، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان شکيبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقه‌دهنده، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان پاکدامن و مردان و زناني که خدا را بسيار ياد مي کنند، آمرزش و پاداشي بزرگ آماده کرده است.»
مفسران در توضيح آن نوشته‏اند:
"اسماء بنت عميس" به پيامبر عرض کرد: چرا فضايلي که در قرآن به صورت جمع مذکر بيان شده است، در مورد زنان مطرح نيست، که به دنبال آن آيه مذکور نازل شد . در مورد يکايک صفات و فضايل اخلاقي با تعهد و تأکيد به صورت دو جمع مذکر و مؤنث بيان گرديد،(1) تا بدين طريق شبهه مذکور برطرف گردد . کسي گمان نکند اگر به مقتضاي ادبيات عرب در امور مشترک، از گفتمان مردانه بهره گرفته مي‏شود، آن را از امور اختصاصي به مردان برداشت نکنند.
همين سخن که در سطور فوق بيان شد، در توصيفات نعمت‏هاي بهشتي و حورالعين جاري است؛ يعني آن‏ها شامل مردان و زنان مي‏گردد، نه اين که به مردان اختصاص داشته باشد. اصولا در قرآن از دو نوع نعمت‏هاي بهشتي ياد شده : يکي نعمت‏ها و لذت‏هاي معنوي و روحاني است، مانند خشنودي خدا، احترام ويژه، محيط صلح و صفا، امنيت و زوال خوف، دوستان همراه و رفيقان با وفا، نشاط فوق العاده دروني و نعمت هايي که در تصور نمي‏گنجد. همه اين نعمت‏ها بين زنان و مردان مشترک است.
ديگري نعمت‏هاي جسماني مانند باغ‏هاي بهشتي، سايه‏هاي بهشتي، خادمان بهشتي، غذاها و نوشيدني‏هاي بهشتي، قصرها، فرش‏ها، ظرف‏ها، لباس‏ها و زينت‏هاي بهشتي، که همه شامل مردان و زنان مي‏گردد.
در اين نوع نعمت‏ها از حورالعين و همسران بهشتي ياد شده است که اين هم شامل مردان مي‏شود و هم شامل زنان. حورالعين- بر اساس توضيحي كه خواهيم داد - مختص زنان و تنها لذتي براي مردان نيست. البته در خصوص نعمت هاي جنسي بايد توجه داشت:
اولا:
شرايط و نحوة زناشويي در بهشت طبق شرايط خاص همان جاست . جزئيات مسئله براي کسي به طور کامل روشن نيست. هرگز نمي‌توان لذايذ و شرايط زندگي آن جا را با اوضاع و احوال اين دنيا ‌مقايسه و يکسان تلقي کرد.
ثانياً:
طبق آموزه‌هاي وحياني در بهشت هر کدام از مرد و زن از نعمت و لذات مناسب خود با همسران پاکيزه برخوردارند . اين موهبت اختصاص به مردان ندارد، مثلاً قرآن کريم فرمود: «و لهم فيها ازواج مطهره؛(2) براي بهشتيان در آن جا همسراني پاک و پاکيزه است». ضمير «هم» در آيه به همه بهشتيان اعم از زن و مرد برمي‌گردد، نه فقط به مردان بهشتي. ازواج هم جمع زوج به معناي همسر است، نه زوجه به معناي زن. در آيه ديگر هم مي‌فرمايد:
«و زوجناهم بحورعين؛(3) آن ها را با همسراني درشت و زيبا چشم تزويج گردانيم». در اين آيه هم ضمير به همه بهشتيان برمي‌گردد.
«حورعين» وصف زيبايي همسران بهشتي اعم از زن و مرد است، زيرا واژه «حور » هم جمع احور (مرد سياه چشم) و هم جمع حوراء (زن سياه چشم) است. واژه «عين» جمع اعين (مرد درشت چشم) و جمع عيناء (زن درشت چشم) است.(4)
پس داشتن همسر در بهشت براي مرد و زن مطرح است. گرچه قرآن کريم به دليل حفظ ادب از همسران زنان و چگونگي کيفيت لذت بردن آن ها از مردان به تفصيل و روشني سخن نگفته، ولي در اين نکته جاي ترديد نيست که زنان مثل مردان از لذات بهشتي مناسب مورد علاقه‌شان برخوردار هستند.
اين حقيقتي است كه به صراحت در چند جاي قران بيان شده است . تاكيد شده كه در بهشت هر چه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذت برد، وجود دارد: «و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين».(5) طبق اين آيه که مطلق آمده، معلوم مي‌شود که لذت‌هاي گوناگون بهشتي عمومي است . هيچ کدام از زن و مرد از لذت‌هاي مورد علاقه‌شان بي نصيب نخواهند بود.
البته قبول داريم که در قرآن برخي از توصيفات بهشتي با خواسته‏هاي مردانه سازگار است، مانند آيه "فجعلناهن ابکاراً" (6) اما متناسب با خواسته‏هاي زنانه بيان نشده است. علت اين امر شايد اين باشد که خداوند حکيم امور جنسي مربوط به زنان را در پرده عفاف و ادب بيش تري قرار داده است. اصولا نه تنها در قران بلکه در روايات پيامبر(ص) و امامان(ع) نيز در باره خواسته‏هاي زنانه توصيف واضح چنداني نرسيده است که مي‏تواند به علت رعايت عفت و حيا براي زنان باشد.(7)
البته شايد اين امور و چيزهايي اين گونه که براي مردان جذاب بوده و داراي اهميت است، براي زنان نبوده ؛ مسئله جنسي و کيفيت و چگونگي جسمي اندام مردان براي زنان کم اهميت تر از مسئله جاذبه زيبايي زنان براي مردان باشد؛ اما امور ديگري از مردان يا اوصاف ديگر بهشت براي زنان جذاب‏تر باشد.
اصل اين لذت کاملا دو طرفه و متناسب با اميال دو جنس در بهشت است که اشارات کوتاهي به آن در روايات نيز شده است ؛ براي نمونه به اين حديث توجه کنيد که از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است : «در بهشت بازاري است که در آن خريد و فروشي نيست. تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر کس که تمايلي به آنان پيدا کند، از همان جا بر او وارد مي‏شود».(8)

پي‌نوشت‌ها:
1 .مکارم شيرازى ، تفسير نمونه ، دار الکتب الإسلاميه ، تهران، چاپ اول، 1374 ش، ج 17، ص 308.
2 . بقره(2) آيه 25.
3. دخان(44) آيه 54.
4. ناصر مکارم شيرازى، پيام قرآن ،نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، بي تا ، ج6، ص261.
5. زخرف (43) آيه 71.
6 .واقعه (56) آيه 37.
7 . فصلنامه پژوهش‏هاي قرآني، ش 25 - 26، ص 112 تا 131.
8. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت ، 1404 ه ق ، ج 1، ص 148.

پرسش 7:
چرا مولا علي(ع)هنگامي كه جلوي امام حسن و امام حسين رااز ورود به جنگ مي گيرد مرگ آنها را از بين رفتن نسل پيامبر مي داند پس نوه هاي دختري يعني فرزندان حضرت زينب و ام كلثوم نسل پيامبر را ادامه نمي دهند؟شما را به آقا ولي عصرقسم مي دهم جواب سوالات مرا بدهيد اين آدرس را از خانم نيلچي زاده گرفته ام اين سوالات حتي زندگي من را دچار مشكل كرده است. در ضمن جواب سوالاتم رادرچه قسمتي بخوانم ؟با تشكر و توفيقات الهي باي شما.
پاسخ:

اين روايت بر فرض صحت آن نه تنها مويد احتمال شما نيست، بلكه به نوعي مخالف نظر شما و شاهد بر تداوم نسل انسان از طريق دختر است ، زيرا حسنين عليهما السلام نوادگان حضرت از طريق دخترشان حضرت زهرا عليها السلام بودند . در نتيجه اين مطلب كه نسل انسان تنها از طريق فرزندان پسر منتقل مي شود، با اين ماجرا منافات دارد .
اصولا در مورد حضرت رسول(ص) بر اساس رواياتي كه از ايشان رسيده، حضرت، فرزندان فاطمه(س) را فرزندان خود دانسته ، انتساب آنان را به خود مورد تأکيد قرار داده اند. اين موضوع در برخي تفاسير از آيات سوره کوثر نيز آمده است. به عنوان مثال به اين حديث توجه كنيد:
قال رسول الله(ص): إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مَعَ فَاطِمَةَ ابْنَتِي‏؛ حضرت رسول اكرم (ص)فرمود: خداوند ذريه هر پيامبري را از صلب خود او قرار داد اما ذريه من را از صلب علي و دخترم فاطمه قرار داده است.(1)
اما جلوگيري حضرت علي عليه السلام از ادامه رشادت اين دو امام بزرگوار در جنگ صفين تحت عنوان از بين نرفتن نسل رسول خدا يا به جهت تاكيد بر ذريه رسول خدا بودن اين دو بزرگوار بوده كه ناشي از بيان خود حضرت رسول بر اين امر مي باشد يا ناشي از منظور خاصي از ذريه، يعني معناي امامت و جانشيني و وصايت آن بزرگوار در نسل ايشان است كه يقينا اين امر تنها از طريق حسنين عليهما السلام تداوم يافت .
فرزندان حضرت زهرا همگي شرافت اتصال به خاندان نبوت و امامت را دارند . از اين جهت تفاوتي ميان فرزندان پسري و دختري نيست. تنها تفاوت آن ها استفاده نوادگان پسري از خمس است كه ذكر كرديم. اين حق فضيلتي براي آن ها محسوب نشده و در برابر محدوديت استفاده از زكات و صدقات براي آن ها وضع شده است.

پي نوشت :
1. مجلسي، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج23 ،ص144.