با سلام با تشکر از شما به خاطر پاسخگویی به شبهات و سوالات
علت تاکید اسلام بر اینکه مسلمانان میتوانند تا 4 زن اختیار کنند چیست و چرا به 3 یا 2 زن اکتفا نکرده و اینکه چزا طبق آیات قرآن کریم پیامبر می تواند به صورت نامحدود همسر اختیار کند ؟ همچنانکه او هم مانند ما بشری بیش نیست و نیاز ها و غرایزش نیز همانند دیگر انسانهاست ؟ لطفا به دور از تعصبات عقیدتی پاسخ دهید ؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
پاسخ در دو محور بیان می شود:
محور اول:
در ابتدا باید اشاره شود که بر خلاف آن چه در پرسش آمده اسلام تاکید بر عدد چهار ندارد، بلکه تا چهار زن را جایز شمرده است و در ضمن اکتفا بر دو و یا سه اگر می شد باز ممکن بود همین پرسش مطرح شدی که مثلا چرا اسلام بر آن تعداد اکتفا کرده است؟ دیگر این که در روایتی آمده این که خداوند در قران تا چهار زن را برای مرد جایز دانسته (1) حکمت آن را خدا خود بهتر می داند ولی گویا خداوند خواسته این واقعیت را نشان دهد و دست افراد فقیر و ثروت مند را در این مسله باز گذارد که هر کسی به اندازه توان در تامین مخارج زنش تا چهار تا می توانند زن داشته باشند (2) و در هر صورت نباید تصور شود که تاکید بر چهار زن شده و بر کمتر از آن اکتفا نشده است چون سخن از جواز تا چهار تا زن است و نه تاکید بر عدد چهار .
با توجه به این نکته حال باید گفت: اسلام جواز تعدد زوجات تا تعداد چهار تا و یا کمتر را بدون قید و شرط و نامحدود مطرح نکرده است؛ بلکه با بررسى وضع محیط هاى مختلف قبل از اسلام به این نتیجه مى‏رسیم که تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جریان داشته؛ تعدد زوجات از ابتکارات اسلام نیست، بلکه دین آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قید و شرایط سنگین قرار داده است.
گفتنی است که قوانین اسلام بر اساس نیازهاى واقعى بشر است، نه احساسات، زیرا ممکن است هر زنى از آمدن رقیب در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه در نظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود. هیچ کس نمى‏تواند انکار کند که مردان در حوادث گوناگون زندگى، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند . در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلى را آن‏ها تشکیل مى‏دهند.
و همچنین نمى‏توان انکار کرد که بقاى غریزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زیرا زنان در سن معینى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى که در مردان چنین نیست.
هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالى که در مردان این ممنوعیت وجود ندارد.
از همه گذشته زنانى هستند که به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند . اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید براى همیشه بدون همسر باقى بمانند.
با در نظر گرفتن این گونه واقعیت‏ها که در موارد بسیاری تعادل میان مرد و زن به هم مى‏خورد به ناچار یکى از سه راه ذیل را انتخاب خواهدشد.
أ) مردان تنها به یک همسر در همه موارد قناعت کنند . زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقى بمانند . تمام نیازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سرکوب کنند.
ب) مردان فقط داراى یک همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى که بى شوهر مانده‏اند، به شکل معشوقه برقرار سازند.
ج) کسانى که قدرت دارند بیش از یک همسر را اداره کنند و از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشکلى براى آن‏ها ایجاد نمى‏شود، نیز قدرت بر اجراى کامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود که بیش از یک همسر انتخاب کنند.
حال اگر بخواهیم راه اول را انتخاب کنیم، باید گذشته از مشکلات اجتماعى که به وجود مى‏آید، با فطرت و غرائز و نیازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخیزیم. هم چنین عواطف و احساسات این گونه زنان را نادیده بگیریم. اما این مبارزه‏اى است که پیروزى در آن نیست. به فرض که این طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غیر انسانى آن بر هیچ کس پوشیده نیست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلکه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعى باید مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏کنند، کسانى هستند که یک مسئله سه زاویه‏اى را تنها از یک زاویه نگاه مى‏کنند، زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دید همسر اول، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت کنیم.
اگر راه دوم را انتخاب کنیم، باید فحشا را به رسمیت بشناسیم. تازه زنانى که به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گیرند، نه تأمین دارند و نه آینده‏اى. چنان که شخصیت آن‏ها پایمال شده است. این‏ها امورى نیست که انسان آگاه آن را تجویز کند.
بنابراین تنها راه سوم مى‏ماند که هم به خواسته‏هاى فطرى و نیازهاى غریزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى این دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بیرون برد. با توجه به مطالب یادشده لازم است به چند نکته اشاره گردد :
1. جواز تعدد زوجات با این که در بعضى موارد یک ضرورت اجتماعى است و از احکام مسلم اسلام محسوب مى‏شود، اما شرایط آن با گذشته تفاوت بسیار کرده است، زیرا زندگى درگذشته، یک شکل ساده داشت . رعایت عدالت بین زنان آسان بود . از عهده غالب افراد برمى‏آمد، ولى در زمان ما باید کسانى که مى‏خواهند از این قانون استفاده کنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر این کار دارند، چنین اقدامى بنمایند. اساساً اقدام به این کار از روى هوى و هوس نباید باشد.
2. تمایل پاره‏اى از مردان را به تعدد همسر نمى‏توان انکار کرد. این تمایل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأیید نیست، اما گاه عقیم بودن زن و علاقه شدید مرد به داشتن فرزند، این تمایل را منطقى مى‏کند، یا گاهى بر اثر تمایلات شدید جنسى و عدم توانایى همسر اول براى برآوردن خواسته عزیزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مى‏بیند. حتى اگر از طریق مشروع انجام نشود، از طریق نامشروع اقدام مى‏کند. در این گونه موارد نمى‏توان منطقى بودن خواسته مرد را انکار کرد. (3)
گرچه همسر دوم موجب کینه و حسادت مى‏شود، ولى این اشکال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعالیمش، زیرا دین قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نکرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام یک قاعده نیست، بلکه یک استثنا است . تنها حکم به جواز داده شده، نه الزام؛ یعنى براى برخى که مشکلاتى پیش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان که براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمینان مرد به این است که مى‏تواند میان زنان به عدالت عمل کند، اما اگر مردانى باشند که بدون توجه به این شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند، ازدواج دوم روا نیست، مثلاً هدف شان شهوت باشد . زن در نظرشان مفهومى جز موجودى که براى لذت و شهوت آفریده شده نباشد. اسلام با این افراد کارى ندارد و ازدواج بیش از یک زن را به آن‏ها اجازه نمى‏دهد. (4)
محور دوم:
در باره فراز دوم پرسش باید گفت: بر خلاف آن چه در پرسش تصور شده قران کریم ازدواج نا محدود برای پیامبر را مطرح نکرده؛ بلکه حضرت تا نه زن اختیار نموده بود که دلایل آن در ادامه پاسخ بیان می شود. ولی با نازل شدن آیه ی (5) پیامبر دیگر زن اختیار نکرد. حال با توجه به این مطلب در باره تعدد زوجات پیامبر باید گفت:
در این باره ممکن است اسراری بسیاری مطرح باشد؛ ولی به چند نکته اشاره می شود:
1. پیامبر (ص) در 25 سالگی با حضرت خدیجه که چهل سالش بود و قبلاً یک یا دوبار شوهر کرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی کرد و همسر دیگری نگرفت.
2. اکثر همسران پیامبر (جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن که به همسری پیامبر در آیند، یک یا دو بار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عدّه به عقد پیامبر در آمدند.
3. عمدة ازدواج های پیامبر در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شکست مسلمانان در جنگ اُحد که وضع مسلمانان بسیار ناراحت کننده بود.
4. پیامبر از قبایل مهم عرب مانند: بنی تمیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب کرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.
دقت در این امور به ما می فهماند که ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلکه در جهت اهداف عالی بود که ذیلاً بیان می شود.
بی شک پیامبر در ازدواج های متعدد دنبال خوشگذرانی ها نبود، چون:
اوّلاً: اگر چنین بود، می بایست در سنین جوانی به این امر مبادرت می کرد، نه در سنین پیری و آن هم در شرایط سخت و دشوار.
ثانیاً: خوشگذرانی انگیزة آن حضرت بود، می بایست جهت گیری هایش در گزینش همسر، این ادعا را اثبات کند. حضرت دنبال زنان زیبا و جذّاب از جهت امور جنسی و جوانی نبود، حتی به خواستگاری برخی از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود دراین سن و سال که کسی حاضر نمی شود با او ازدواج کند، چرا پیامبر دنبال زنان جوان نمی رود و به خواستگاری او کسی را فرستاده است.
ثالثاً: آنانی که با انگیزة کامیابی جنسی به ازدواج های متعدد رو می آورند،ماهیت زندگی آنان به گونه ای دیگر است. آنان به زرق و برق ظاهری زندگی، لباس و زینت زنان و رفاه و خوشگذرانی رو می آورند؛ درحالی که سیره و زندگی پیامبر اسلام خلاف این را نشان می دهد. پیامبر در برابر خواست همسران خویش در مورد زرق و برق زندگی، آنان را مخیّر کرد که یا همین ساده زیستی را برگزینند و به عنوان همسر پیامبر باقی بمانند و یا از حضرت طلاق بگیرند و بروند دنبال زرق و برق زندگی.
بنا بر این داستان تعدّد زوجات پیامبر را نمی توان بر زن دوستی و شیفتگی آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن که برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگی که تنها به خدیجه اکتفا نمود و هم چنین در پایان زندگی که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زندوستی آن حضرت دارد. (6)
رابعاً: دو تن از زنان پیامبر کنیز بودند. اگر هدف پیامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود،این دو چون که کنیز بودند، بدون ازدواج، پیامبر می توانست از آنان بهره مند شود. با این تحلیل ازدواج بی فایده بود.
بنا بر این اهداف و حکمت های ازدواج پیامبر را می بایست در اهداف بلند و ارزشی جستجو نمود که مهم ترین آن بدین شرح است:
1. هدف سیاسی ـ تبلیغی:
یکی از اهداف ازدواج های پیامبر هدف سیاسی - تبلیغی بود؛ یعنی با ازدواج موقعیتش در بین قبایل مستحکم گردد و بر نفوذ سیاسی واجتماعیش افزوده شود و از این راه برای رشد و گسترش اسلام استفاده نماید.
حضرت به خاطر دست یابی بر موقعیت های بهتر اجتماعی وسیاسی، در تبلیغ دین خدا و استحکام آن و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنیهای آنان وحفظ سیاست داخلی وایجاد زمینة مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی ازدواج ها رو آورد.
در راستای این اهداف پیامبر با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگِ «تیم»، با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی»، با ام حبیبه دختر ابوسفیان از قبیلة نامدار بنیامیه، ام سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنی اسرائیل پیوند زناشویی برقرار نمود. ازدواج مهم ترین پیوند و میثاق اجتماعی است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیاری از خود به جا می گذارد.
در آن محیطی که جنگ و خونریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه به تعبیر «ابن خلدون» جنگ و خونریزی و غارتگری جزو خصلت ثانوی آنان شده بود، (7) بهترین عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پیوند زناشویی بود. به همین جهت پیامبر با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر دشمن بودند، مانند: بنی امیه و بنی اسرائیل، ازدواج نمود. امّا با قبایل انصار که از سوی آنان هیچ خطری احساس نمی شد و آنان نسبت به پیامبر دشمنی نداشتند، ازدواج نکرد.
2. هدف تربیتی:
پیامبر حمایت از محرومان و واماندگان را جزء آیین نجات بخش خویش قرار داد. قرآن مردم را به حمایت از واماندگان و محرومان و ایتام فرا می خواند. پیامبر در مناسبت های مختلف مردم را به این کارخداپسندانه تشویق نمود، و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سکنی داد.
این حمایت عملی و صفه نشینی مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، بلکه رسول خدا (ص) برای زنان راه حل دیگری را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داری که بازتاب شرایط اجتماعی بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و یتیم دار را به تناسب حالشان، با پیوند زناشویی به خانه های خویش راه بدهند، تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقده های روانی رهایی یابند؛ و خود نیز در عمل به این کار تن داد تا مسلمانان در عمل تشویق شوند و در مسیر رفع محرومیت واماندگان قدم بردارند.
پیامبر با زنان بیوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان یتیمشان به خانة خویش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشکلات گام برداشته باشد و هم الگوی خوبی برای مردم در این امر باشد.
3. هدف رهایی کنیزان:
اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست که ازدواج از جملة آنها است. جویریه و صفیه کنیز بودند. پیامبر این دو را آزاد کرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدین وسیله به مسلمانان بیاموزد که می شود با کنیز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شریک زندگی قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند.
توضیح این که:
جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وی را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود. کار حضرت برای یارانش الگوی خوبی شد و تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق که حدود دویست تن بودند،آزاد شدند.
4. نجات زن و جلوگیری از غلطیدن وی در دامن بستگان مشرک و کافر:
برخی از زنانی که مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و یا ارتداد شوهر، بی سرپرست می شدند و زندگی بر آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار اشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه، دختر ابوسفیان که همراه شوهرش به حبشه هجرت کرد و در آن جا بی سرپرست شد. نه می توانست در آن جا بماند و نه به مکه نزد پدرش برگردد.
پیامبر وقتی که از مشکل وی با خبر شد، پیکی برای نجاشی پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبیبه را به عقد پیامبر در آورد. این ازدواج باعث شد که وی از بی سرپرستی نجات پیدا کند و به دامن بستگان مشرک خویش نغلتد.
5. طرد سنت غلط و جاهلی:
در اسلام «پسرخوانده» حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نیست. در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت می دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام این حکم را باطل نمود. (8)
پیامبر به دستور خدا با «زینب بنت حجش» که همسر مطلقه زیدبن حارثه، پسرخوانده پیامبر بود، ازدواج نمود، تا حکم جاهلی را در عمل باطل کند و مردم پذیرای نقض حکم جاهلی باشند. (9)
اگر این ازدواج صورت نمی گرفت، ممکن بود زیدبن حارثه، یا پسرش اسامه بن زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبر مطرح می شد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر دگرگون می شد.
افزون بر این امور ازدواج های پیامبر از اهداف و حکمت های دیگری برخوردار بود که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.
در پایان به بیان نکته ای دیگر می پردازیم:
در اسلام چند همسر گزینی برای مردان محدود است. مرد نمی تواند بیش از چهار همسر دائمی در یک زمان داشته باشد.
قرآن می گوید: با رعایت عدالت می تواند چهار همسر داشته باشد. (10) تا قبل از نزول این حکم مردان بیش از چهار همسر دائمی داشتند.
همه زنان پیامبر قبل از نزول این حکم به عقد پیامبر در آمده بودند. خداوند به پیامبرش دستور داد که از این پس حق نداری با کسی ازدواج نمایی، و حتی اگر همه زنانت را طلاق بدهی، به جای آنان نمی توانی با زنان دیگری ازدواج نمایی. (11)
این حکم از احکام اختصاصی پیامبر است، همان گونه که وجوب خواندن نماز شب و ... از مختصات پیامبر بود.

پى‏نوشت‏ها:
1. نسا ء (4) آیه 3 .
2. صدوق علل الشرایع ، ج 2 ، ص218 ، نشر دار الحجت للثقافه ، بیروت ، 1416 ق .
3. ناصر مکارم و دیگران ، تفسیر نمونه، ج‏3، ص 256 - 260 ، نشر دارالکتب الاسلامیه ،تهران، بی تا؛ و نیز ر. ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، مطهرى، ج‏19، ص 357 - 361، نشر صدرا، 1377 ش.
4. سید محمد حسین طبا طبایی ، المیزان، ج‏4، ص 319، نشر دارالکتب الاسلامیه ،تهران، 1378 ش و نیز ر. ک: جوادی آملی عبدالله ، زن در آینیه جلال و جمال ، ص419، نشر مرکز اسرا، قم، 1377 ش.
5. احزاب (33) آیه 52.
6. سید محمد حسین طباطبایی، فرازهایی از اسلام، ص 174. دار الکتب الاسلامیه تهران ، بی تا.
7. عبدالرحمان بن محمد مقدمه ابن خلدون ، ج 1، ص 286. نشر موسسه الاعلمی ، بیروت بی تا.
8. احزاب (33) آیه 4.
9. همان، آیه 37.
10. نساء (4) آیه 3.
11. احزاب (33) آيه52.