نظام الهی عالم بر دو قسم است: 1 - نظام تکوینی. 2 - نظام تشریعی.
1 - نظام تکوینی: مربوط به خلقت و تدبیر تمامی موجودات عالم است. این نظام بر اساس نظمی دقیق و بر مبنای حکمت الهی ایجاد شده و در آن رابطه علی و معلولی حاکم است. یعنی هر پدیده ای در اثر علت های خاص ایجاد می شود. ضوابط و روش هایی که امور عالم و آدم بر پایه آن ها تدبیر و اراده می شود، بر اساس قضا و قدر الهی است.
این ضوابط الهی بعضاً برای تمامی انسان ها قابل درک و فهم است ،مانند این که آتش خصوصیت سوزاندن و حرارت بخشیدن دارد. هر انسانی در زندگیش آن ها را درک و تجربه می کند. در موارد بسیاری نیز برای انسان های عادی مجهول است حتی بعضاً انسان فکر می کند علت اصلی یک پدیده را به طور کامل شناخته اما در مواقعی خاص در می یابد که به بی‌راه رفته است.
مانند: این که انسان می پندارد که آتش در همه حال می سوزاند، ولی می بیند آتش به جای سوزاندن برای حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ گلستان می شود. یعنی آتش جزیی از علت بوده و علتی بالاتر در سوزاندن آتش نقش دارد.
از نظر جهان بینی الهی عوامل دیگری که عوامل معنوی غیبی نامیده می شوند، علاوه بر عوامل مادی در کار اجل و روزی و سلامت و سعادت و امثال این ها مؤثرند. اعمال و افعال بشر حساب و عکس العمل دارد، خوب و بد در مقیاس جهان بی‌تفاوت نیست، اعمال خوب یا بد انسان با عکس العمل‌هایی از جهان مواجه می شود.
از جمله عواملی که از مجاری معنوی در تغییر سرنوشت ها مؤثر است، می توان به تأثیر گناه و طاعت در طول عمر انسان اشاره کرد امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند:
«شمار کسانی که به واسطه گناهان می میرند، از کسانی که به واسطه سرآمدن عمر می میرند بیش تر است . شمار کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز می کنند، از کسانی که با عمر اصلی خود زندگی می کنند افزون است.»(1)
2 - نظام تشریع:
مربوط به دستور عمل و احکامی است که خداوند متعال برای هدایت انسان مقرر کرده و انسان موظف است با اختیار خود به این فرامین و احکام عمل کند.
حکم قصاص قبل از جنایت و سؤالی که مطرح کرده اید، در حیطه «نظام تشریع» است . این عمل شرعاً جایز نیست. به همین دلیل نیز حضرت موسی ـ علیه السلام ـ بر حضرت خضر اعتراض کرد. که «آیا انسان بی گناهی را بدون آن که قصاصی در بین باشد، کشتی؟ به راستی کار ناپسندیده ای کرد».(2)
در جواب این سؤال عده ای از مفسران گفته اند: از ظاهر آیه برداشت می شود که مجوّز قتل، عمل آینده نوجوان (به کفر کشاندن و یا هلاک کردن پدر و مادرش) است، نه اعمال فعلی او. از نظر آنان عمل حضرت خضر در حیطه «نظام تکوین» بود، نه «نظام تشریع». به تعبیری اعتراض حضرت موسی از آن جا که بر اساس ظاهر و «نظام تشریع» به این عمل نگاه می کرد، صحیح بود و لکن حضرت خضر این عمل را بر اساس «نظام تکوین» و باطن انجام داد و آن این بود که از طرف خداوند بر اساس مصالح و حکمت الهی مأمور به انجام این کار بود. یعنی همان طور که خداوند از فرشتگان و موجوادات دیگر برای ایجاد یک امر خاص استفاده می کند، در این جا نیز از یک انسان الهی استفاده می کند. از همین رو حضرت خضر در انتهای این داستان می گوید: «ما فعلته عن امری؛ آن کار را از پیش خود نکردم». باید به این مطلب توجه داشت که تمام علت ها و موجدات در جهان به طور عامل مأمور الهی هستند. ولی منظور ما در این جا مأمور بودن برای اعمال خاص است. این که می بینیم حضرت موسی تاب تحمل کارهای حضرت خضر(ع) را نداشت، به خاطر همین بود که خط مأموریت او از خط مأموریت حضرت خضر(ع) جدا بود. به تعبیر موسی مأمور به «ظاهر» بود و خضر مأمور به «باطن».(3)
حال چه مصلحت و حکمتی موجب این عمل و این مأموریت می شود، شاید بتوان از ظاهر برداشت کرد که ایمان آن پدر و مادر نزد خدا ارزش زیادی داشت، آن قدر که اقتضا داشت فرزندی مؤمن و صالح در دنیا داشته باشند اما این فرزند خلاف این اقتضا بود. خداوند امر فرمود تا او را بکشند تا فرزندی دیگر بهتر از او و صالح به آن ها بدهد. با این عمل ایمان آن ها نیز محفوظ بماند.(4)
در نظام تکوین عوامل زیادی وجود دارد که از درک ما بیرون است. انسان های الهی می توانند به آن علم پیدا کنند . این داستان اشاره به این مطلب دارد و این که در دنیا عواملی هستند که در زندگی انسان تأثیرات خاص دارد. مطلبی که راجع به معصوم نوشته اید ،بر اساس تشریع و ظاهر بوده ،نه تکوین و باطن ،چون تمام معصومان (ع) که وظیفه ارشاد مردم را به عهده داشتند، بر اساس تشریع عمل می کردند. ولی حضرت خضر در این مورد وظیفه داشت که بر اساس تکوین و باطن عمل نماید.
پی نوشت ها:
1. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ جدید، ج 5، ص 140 ؛ شهید مرتضی مطهری (ره)، مجموعه آثار ،تهران، صدرا، چاپ نهم، 1378، ص 405 و 406.
2. کهف، آیه 74.
3. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ،تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1368 ،ج 12، ص 507 و 508.
4. محمد حسین طباطبایی (ره)، تفسیر المیزان فی القرآن بیروت، دارالمطبوعات اعلی، چاپ اول، ج 13، ذیل آیه 82؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل این آیه تقریباً همین دو نظریه را مطرح می کند.