با سلام.مي خواستم رابطه عليت با معجزه را بيان كنيد(به طور كامل)و اينكه آيا معجزه رايطه علت و معلولي را نقض مي كند يا خير .ومن جوابي مثل چنين مي توان گفت كه معلول همه چيز خداست را نمي خواهم.و ترجيحا شرح كاملي از مقايسه مي خواهم.يعني حداقل 2 صفحه كه مرا متقاعد كند

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
معجزه در لغت از ريشه عجز به معناي ضعف و ناتواني است (1) و در اصطلاح به معناي امر خارق العاده‌اي است كه به دنبال ادعاي نبوت صورت مي‌گيرد و همراه با دعوت به تحدّي و مبارزه طلبي مي‌باشد و ديگران قادر به انجام دادن آن كار نيستند.(2)
برخي اشكال كرده‌اند كه اگر براي معجزه واقعيتي قائل شويم، در واقع پذيرفتن معجزه به معناي نقض قانون عليّت است؛ به اين معني كه قانون عليّت به ما مي‌گويد: هر معلولي كه در عالم محقق مي‌شود، علت خاص و معيني دارد و هيچ پديده‌اي وجود ندارد كه علت آن غير قابل شناخت باشد. حال اگر كسي بپذيرد كه بدون اسباب مادي، پديده‌اي تحقق يابد و مثلاً اراده خدا يا اراده پيغمبر علت يك پديده مادي شود، در واقع قانون عليت نقص شده است.
پذيرفتن اعجاز، نقص قانون سنخيّت هم است(يعني نياز هر معمول به علتي خاص و معين شده است كه قانون سنخيت هم مثل قانون عليت يك قانون عليت مسلّم و قطعي است و با قبول معجزه به عنوان تحقق معلول از علتي كه هم سنخ معلول نيست اين نقص تحقق مي‌يابد.)
در پاسخ به اين اشكال بايد دانست كه سنخيت بين علت و معلول در دو مورد و با دو ويژگي وجود دارد:
1. سنخيت بين علت موجد ‌(ايجاد كننده) و معلول؛ به اين معني كه فاعلي كه معلول را ايجاد مي‌كند، بايد واجد كمال معلول باشد و فاعلي كه فاقد اين كمال است نمي‌تواند معلولي ايجاد كند كه آن كمال را داشته باشد.
اگر كسي اشكال كند كه: پذيرفتن معجزه، با اين سنخيت ناسازگار است؛ سخني ناصواب گفته است؛ چرا كه معجزه يا معلول بي واسطه خداست و يا معلول با واسطه او و در هر دو صورت فاعل حقيقي و پديد آورنده معجزه، خدا است و سنخيت بين خدا و معلولش محفوظ است. يعني خدا كمالات اين معلول را دارد.
2. سنخيت بين علت مادي و معلول در امور طبيعي؛ منظور از علت يا فاعل، خالق و موجد نيست؛ بلكه به معناي خاص ديگري است؛ چرا كه علت طبيعي چيزي را ايجاد نمي‌كند. آن چه در طبيعت رخ مي‌دهد، تبديل و تبدّل است نه خلق و ايجاد. اصطلاحاً به فاعل هاي طبيعي معدّ مي‌گويند نه موجد، البته باز در اينجا بين فاعل معدّ و معلول، سنخيت هست؛ يعني هر چيزي معد ديگري نمي‌شود؛ مثلاً براي روشن كردن كبريت نمي‌توان آن را روي يخ يا برف گذاشت؛ بلكه بايد با يك شيء حرارتي تماس بگيرد.
بنابراين علتهاي مادي معدّ هستند و هر پديده‌ مادي علل معدّه خاصي دارد و خداي متعال موجد است. علتهاي مادي را با تجربه مي‌توان شناخت؛ يعني اين كه چه علل معده‌اي لازم هست تا به فلان معلول دست پيدا كنيم؛ ولي ما نمي‌توانيم با تجربه ثابت كنيم كه يك پديده مادي علت مجرد و غيرمادي ندارد. ممكن است در پيدايش يك پديده عللي دخالت كند كه مجرد هستند و قابل تجربه نمي‌باشند؛ مثلاً اراده پيامبر در يك چيز اثري بگذارد كه، نمي‌توانيم چگونگي آن تأثير را بفهميم. پس:
اگر نفس پيامبر رابطه‌اي خاص با خدا برقرار كند يا اين كه خود خدا به پيامبر اذن دهد كه اين رابطه يا اذن، علت پيدايش پديده‌اي شود و جانشين علل مادي گردد؛ آن پديده به وجود مي‌آيد. بنابراين تحقق اعجاز به معناي نفي قانون عليت يا قانون سنخيت نيست؛ بلكه به معناي اثبات نوعي عليت ماوراء طبيعي و متافيزيكي است كه قابل شناخت علمي نيست.(3) نبودن علت مادي متعارف و شايع براي معجزه انكار قانون عليّت ونفي علت از اساس نيست آنچه در مورد معجزه نفي مي‌شود، علل مادي متعارفي است كه انسان هميشه در زندگي با آن روبرو بوده است و نفي كردن علت مادي از معجزه به معناي نفي مطلق علت از معجزه نيست.(4)
علامه طباطبايي در اين رابطه مي‌فرمايد:
جمله آخر آيه «وَ مَنْ يَتَقِ اللهَ يَجْعَل لَهُ مُخرَجاً وَ يَرزُقُه مِنْ حَيْثُ لا يَحتَسِبْ وَ مَنْ يَتَوَكّل عَلي الله فَهُوَ حَسْبُه انَّ اللهَ بالِغ أمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدراً» (طلاق/ 3) «هر كس خدا ترس شود خدا راه را بر او مي‌گشايد و از آنجايي كه گمان نبرد به او روزي عطا كند و هر كس بر خدا توكل كند خداوند او را كفايت مي‌كند همانا خداوند رساننده امرش همت و بر هر چيز قدر و اندازه‌اي مقرّر داشته است.»
يعني جمله «قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدرا» كه مطالب، قبل خود را تعليل مي‌كند و مي‌فهماند كه به چه جهت (خدا به كارهاي متوكلين و متقين مي‌رسد؟) دلالت دارد بر اين كه در مورد معجزه نيز خداوند پاي اسباب و علل را به ميان مي‌آورد ؛ چون به طور عموم فرموده: خدا براي هر چيزي كه تصوّر كني، حدّي و اندازه‌اي و مسيري معين كرده است.(5)
علت به وجود آمدن معجزه چيست؟
1. برخي احتمال داده‌اند كه خود خداوند، بدون واسطه هيچ گونه علت و سببي، علت معجزه است. اين احتمال، اگر چه به خاطر عموم قدرت خداوند بر هر چيزي ممكن است، ولي بر خلاف سنن الهي است- كه خداوند خود آن را در عالم جاري ساخته -كه بر اساس آن هر چيزي داراي سبب و علتي است.
2. برخي هم احتمال داده‌اند كه علت معجزه يك علت مادي غيرمتعارف است كه فقط انبياء به واسطه اتصال آنها به عالم غيب از آن آگاه مي‌باشند. همان طوري كه ممكن است براي يك شيء دو علت باشد كه نسبت به يكي از آن دو مردم اطلاعي نداشته باشند و فقط عدّه معدودي از آن آگاهي داشته باشند.
3. اينكه معجزه به فعل ملائكه زماني كه نبي مي‌خواهد نبوت خود را به واسطه معجزه اثبات كند؛ تحقق پيدا مي‌كند
4. برخي از فلاسفه و محققين احتمال داده‌اند كه علت معجزه همان نفس و روح شخص نبي است؛ انسان هر چه قدر كه توجه به نفس و باطن داشته باشد و از ظواهر مادّي دوري كند، قادر به كارهايي مي‌شود كه از عهده ديگران خارج است. همان طوري كه نفس انسان سيطره بر اعضاء بدن دارد؛ مي‌تواند بر موجودات عالم خارج نيز سيطره داشته باشد. همان گونه كه مرتاض ها كارهاي خارق العاده‌ايي انجام مي‌دهند -كه از عهده بسياري از انسانها ساخته نيست- به طوري كه مثلاً اجسام بسيار سنگيني را صرفاً به يك اراده بلند مي‌كنند ؛ وقتي كه يك انسان معمولي با كمي رياضت مي‌تواند چنين كارهايي انجام دهد، به طور قطع، انسان كامل و پاكي -كه تحت عنايت خداوند بوده است - و به درجات عالي انساني رسيده است، مي‌تواند به اذن خدا دست به معجزه بزند.
خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
«ما كان لرسولٍ أنْ يَأتِيَ بآية الّا بأذن الله»؛ «نيست براي هيچ رسول و پيامبري جز اينكه از طرف خدا معجزه و آيتي بياورد». (غافر/ 78) كه آيه، معجزه را به نفس پيامبر نسبت داده است.(6)
برای مطالعه بیشتر می توانید به لینک ذیل مراجعه کنید.

http://www.bou.ac.ir/portal/Home/ShowPage.aspx?Object=Paper&CategoryID=b...

پی نوشت :
1. ابوالحسين احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقاييس اللغه، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 هـ ق، ج 4، ص 232.
2. حلّي، حسن بن يوسف بن المطهّر، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، حسن حسن زاده آملي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1422، چ نهم، ص 475.
3. مصباح يزدي، محمدتقي، راهنما شناسي (اصول عقايد 2)، قم، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1367، چ اول، ص 216 - 225.
4. سبحاني جعفر، الالهيات، قم، مؤسسه امام صادق (ع) 1417 هـ ق، چ چهارم، ج 3، ص 74.
5. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365، چ چهارم، ج 1، ص 75، ، ترجمه الميزان سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1375، چ هشتم، ج 1، ص 121.
6. سبحاني، جعفر، پيشين، ج 3، ص 75-79.