با سلام .بنده چند هفته قبل سوالي با همين ايميل در مورد جسم برزخي به محضرتان ارسال نمودم.چون تا كنون جوابي نگرفتم لذا سوال را تكرار ميكنم:
هم اكنون كه من زنده ام جسم برزخي من در چه وضعيتي است؟ مگر نه اينكه بعد از مرگ روح وارد آن جسم شده ودر آن زندگي راادامه خواهد داد پس اكنون بايد غيرفعال باشد؟ اگر بلي پس چگونه افرادي قادر به ديدن صورت برزخي ما هستند؟جسم برزخيي كه هنوز روح در آن حلول نكرده است. اگر اين ادعا ها درست باشد لابد جسم برزخي ما هم اكنون در حال حيات است.اين تناقض را توضيح دهيد؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
بدن برزخی انسان مثل ظرفی نیست که در عالم برزخ آن را برای حلول روح آدمی آماده گذاشته باشد و بعد از مرگ روح به آن منتقل گردد،بلکه بدن برزخی باطن همین بدن مادی انسان است. انسان در هر عالمی با بدنی مناسب همان عالم زندگی می کند. به طور کلی برای موجودات و پدیده‌های عالم سه مرحله از وجودی قابل تصور است: مرتبه وجود مادی، مرتبه وجود مثالی، مرتبه وجود عقلی،
چون عوالم هستی به طور کلی سه مرتبه حسی، مثالی و عقلی دارد، برای روشن شدن کمال صورت مثالی نسبت به صورت مادی باید عالم مثال را شناخت.
درباره مفهوم عالم مثال گفته شده: عالم مثال عالم روحانی و از جوهر نورانی است. از این نظر شبیه جوهر جسمانی است که محسوس مقداری است. از این لحاظ شبیه جوهر مجرد عقلی است که نورانی است، ولی نه مرکب مادی است و نه جوهر عقلی، بلکه برزخ و حد فاصل بین آن دو عالم است.(1)
بنابر این جهت کامل بودن عالم مثالی بر صورت مادی در این است که صورت مثالی هر شیء به لحاظ رتبه وجودی و نورانیت وجودی مقدم بر صورت آن شیء در عالم ماده است.
بنابر این درک صورت اشیا در عالم مثال و ماده بدین صورت خواهد بود که شیء در عالم مثال صورت مقداری دارد و از ماده منزه است، ولی همان شیء وقتی در عالم ماده ایجاد شود، مقداری ماده نیز دارد.
صورت شیء در عالم مثال مثل صورت آدمی در آینه است که مقدار و شکل دارد، ولی ماده ندارد، اما صورت انسان در عالم جسمانی غیر از مقدار و شکل، ماده نیز دارد.
اگر انسان وجود خود را بررسی کند، می بیند بدنی دارد که دارای سنگینی است و ثقیل است، و چون مادی است، تغییر و تبدیل در بدن راه دارد. نیز انسان صورتی دارد که در بدن است، اما داخل بدن نیست بلکه احاطه بر بدن دارد و آن صورت این بدن را به شکل خود درآورده است.
در آئینه که نگاه می کنید، صورت شما در آئینه نقش می بندد، ولی سنگینی تان در آئینه اثری نمی گذارد و آئینه سنگین نمی شود.
اگر خسته باشید، آئینه خسته نمی شود، اگر خوشحال یا محزون باشید، آئینه خوشحال یا محزون نمی گردد، بلکه آئینه فقط صورتی را از شما حکایت می کند.
این را از باب مثال گفتیم و گر نه اولا آن صورت برزخی و ملکوتی غیر از شکل و شمائل خارجی است.
دوم: صورت، در آئینه پیدا نمی شود بلکه آئینه موج را می شکند. انسان به واسطه صیقلی بودن سطح آئینه به علت بازگشت شعاع چشم خودش را می بیند، نه آئینه را. یعنی شعاع که از مردمک چشم انسان عبور می کند، چون به آئینه برخورد کند، برمی گردد به طرف خود انسان و خود را می بیند. این صورت را صورت مثالی گویند.
تفاوت دو صورت از یک چیز در چیزهای دیگر نیز وجود دارد، مانند تفاوت صورت دنیوی اعمال با صورت اخروی که چه بسا در این عالم لذت بخش می نماید، ولی صورت برزخی آن مار و عقرب و صورت اخروی آتش دوزخ باشد. بنابر این اگر گفته می شود که صورت برخی افراد قابل دیدن است، مراد این است که تمثلی باطن آن شخص برای یک عارف مکاشف کشف شده است.

پی‌نوشت‌:
1. عبدالرحمن جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص الحکم، ص 55، نشر مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1370ش.