چرا از اسلام به عنوان دین حقیقی نام برده شده؟ چرا باید مسلمان بود و فرضا مسیحی یا زرتشتی و یا ... نبود؟؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اجازه بدهيد كه ابتدا به بخش پاياني كلام شما پاسخ بدهيم و آن اين كه هيچ بايدي در مسلمان بودن وجود ندارد . تنها عاملي كه در اين خصوص بايد و نبايدي براي ما تعريف مي كند عقل است ؛ هر يك از ما در انتخاب دين خود آزاديم . اگر در برابر اين گزينه ها سخن از لزوم انتخاب اسلام در برابر ديگر اديان است ، لزومي همانند لزوم انتخاب گزينه درست در هر آزمون ديگري است كه در عين اختيار و آزادي در انتخاب هر گزينه عقل حكم مي كند كه بايد گزينه درست را برگزينيم .
دليل آن است كه ما دين اسلام را در زمان كنوني دين برحق و تنها دين قابل پيروي و تبعيت مي دانيم و در نتيجه معتقديم به حكم عقل بايد از اين دين تبعيت نمود ؛ البته ممكن است پيروان هر دين ديگري نيز همين بايد را در قبال دين خود مطرح نمايند و دين خود را دين حق و برترين دين در زمان كنوني قلمداد نمايند ؛ پس در اين وضعيت هم تنها ابزار و وسيله اي كه به واسطه آن مي توان در بين اين ادعاها داوري نمود ، همان عقل و خرد بشري است .
در حقيقت بايد با انصاف و به دور از هر گونه پيش داوري به داوري ميان دلايلي كه پيروان اديان گوناگون در حقانيت دين خود اقامه مي كنند پرداخت . دلايل منطقي و مستدل را بر ديگر دلايل برتري داد . حق را از باطل شناخت ؛ اما ما بر اساس كدام دلايل اسلام را در زمان كنوني دين حق و تبعيت از آن را لازم مي دانيم ؟
نگاه ما نسبت به ديگر اديان چيست . از نظر قرآن کريم، دين خدا از آدم تا خاتم يکي است و اختلاف در دين وجود ندارد. همه پيامبران به يک مکتب دعوت ميکردهاند. اصول مکتب انبيا که دين ناميده ميشود، يکي بوده است.
تفاوت شرايع آسماني در يک سلسله مسايل فرعي و شاخهاي بود، که به حسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط و ويژگيهاي فکري وفرهنگي مردمي که دعوت شدهاند، متفاوت ميشد.اما در واقع همه اين اديان وشرايع مختلف، شکلها و صورت هاي متفاوت از يک حقيقت و در مسير يک هدف و مقصود بوده اند .
تفاوت اساسي اديان در سطح تعليمات شان بوده که پيامبران بعدي به موازات تکامل بشر در سطح بالاتري تعليمات خويش را القا کردهاند؛ مثلاً تعليمات اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان و معارف پيامبران پيشين از نظر سطح تكاليف و عمق معارف نسبت به اديان قبل تفاوت بسياري دارد. به تعبير ديگر بشر در تعليمات انبيا مانند يک دانشآموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرين کلاس بالا بردند.
از نظر قرآن همه آن چه وجود داشته و پيامبران عرضه کردهاند، دين بوده ، نه اديان، که نام آن " اسلام" است. البته مقصود اين نيست که در همه دورهها دين خدا با اين نام خوانده ميشد، بلکه مقصود اين است که حقيقت دين، داراي ماهيت تسليم و عبد محض بودن در برابر خدا است که بهترين معرف آن لفظ « اسلام» است. (1) از اين رو قرآن ميگويد:
"ان الدين عند الله الاسلام؛ دين نزد خدا اسلام است".(2) يا ميگويد: "ابراهيم نه يهود و نه نصراني، بلکه حقجو و تسليم فرمان خدا (مسلمان )بود". (3)
پس دين خدا که از طرف پيامبران الهي عرضه شده، يکي بوده است، با آن خصوصيتي که گفته شد و مردم در دورانهاي پيامبران موظف بودهاند از شريعت پيامبر زمان خود كه بر اساس رشد فكري و ظرفيت هاي انساني تكامل يافته پيروي نمايند، به لحاظ اين که در آن زمان دين به شکل کامل تر از زمان گذشته عرضه ميشود تا آن كه اين مسير به دوران خاتميت و ارائه كامل ترين شريعت و دستورعمل نهايي براي بشر منتهي گردد .
در هر حال با پايان دوران عمل و توجه به تعاليم يك دين به امر خداوند و آمدن پيامبر و شريعت جديد ، ديگر عمل به آن دستورات قبلي عين مخالفت با اراده خداوند و ضد عبوديت و تسليم در برابر اوست ، در نتيجه در هر مقطع زماني پيروي از يك دستور عمل مصداق تسليم و تعبد و بندگي مطلق در برابر خداوند - كه عامل اصلي كمال و سعادت بشر محسوب مي شود - است .
پس مي توان نتيجه گرفت همه پيروان راستين اديان آسماني گذشته در زمان انبياي خود - و حتي کساني که با برهان ودلايل قابل قبول نزد عقل وخرد بردين انبياي گذشته باقي ماندند و از اديان جديد مطلع نشده يا زمينه تحقيق براي شان فراهم نشد، ولي در دين خود و پيروي از فرامين شريعت خود صادق بودند -، مسلمان محسوب مي شوند و دين و دينداري آن ها در قيامت مورد قبول قرار خواهد گرفت .هرچند يهودي يا مسيحي و...بودند.
با آمدن دين جديد وکامل تر ، هر مومن خداپرستي بايد به دين جديد گرويده، لااقل در مورد اديان احتمالي به بررسي وتحقيق بپردازد.اصرار بر باقي ماندن بر دين گذشته، درجا زدن و مخالفت با دستور الهي وسفارش انبياي پيشين و لجاجت و خلاف تسليم بودن است .
پس همه اديان آسماني برحق هستند اما تنها در زمان خودشان يعني قبل از ظهور پيامبرِ صاحب شريعت بعدي، دين حق و برگزيده خداوند براي انسان هاي همان عصر و زمان محسوب مي شوند؛ اما در زمان كنوني كه اديان مختلفي وجود دارند نمي توان همه را بر حق دانست و بايد به دنبال دين حق در زمان كنوني ، آن هم به مدد عقل و برهان گشت .
اين تحقيق و بررسي داراي لوازم و شرايطي است كه اكنون در مقام بيان آن نيستيم ، اما بعد از تحقق اين شرايط و ايجاد بستر مناسب براي اين تحقيق، بايد به شكلي برابر و مساوي به آموزه هاي اصيل و مبنايي همه اديان مراجعه نمود . آن ها را يك به يك بررسي نموده و با هم سنجيد ؛ در واقع مهم ترين راهكار در اين مسير مراجعه به منابع اصيل اديان موجود براي داوري است .
اما بر اساس يك اصل دقيق عقلاني مي توان كار را ساده تر نمود .يعني به جاي بررسي همه منابع اديان گوناگون، ابتدا به تحقيق و بررسي تعاليم و مفاهيم اسلام پرداخت ، زيرا اسلام به همه اديان آسماني قبلي معتقد بوده ،به پيامبري پيامبران آن ها باور دارد . اين اديان را دين حقيقي بشر در زمان خودشان مي داند ، اما در عين حال معتقد است كه با آمدن پيامبر و شريعت بعدي ،ديگراين اديان و شريعت شان از اعتبار و حجيت ساقط مي شوند و نمي توان همچنان بر آن ها باقي ماند .
اما پيروان اديان آسماني هيچ كدام دين اسلام را برحق نمي دانند و گرنه اعتقاد به دين و شريعت خودشان نامعقول و نادرست خواهد بود ، چنان كه يهوديان هنوز به آمدن مسيح باور ندارند و مسيحيت فعلي را دين حقيقي نمي انگارند ؛ به همين خاطر اگر ثابت شود كه اسلام ديني برحق بوده و واقعا پيامبري به نام حضرت محمد صلي الله عليه و آله وسلم از سوي خداوند آمده ، مي توان يقين پيدا نمودكه دين حق در زمان كنوني اسلام است و در اين مسير مقايسه و بررسي ديگر اديان ضرورتي ندارد .
اما فارغ از اين امر ما براي برحق دانستن اسلام در زمان كنوني در برابر ديگر اديان دلايل مختلف ديگري هم داريم ،همان طور كه پيروان هر دين ديگري هم دلايل گوناگوني در برتري دين خود ارائه مي دهند ؛ اما مهم ترين و بهترين داور در اين مقام همان عقل و دانش بشري است .
با اندكي تامل مي توان دريافت كه در ابعاد مختلف دين اسلام نسبت به ديگر اديان از برتري برخوردار است و در نگاهي مقايسه اي نمي توان ديني برتر از اسلام براي اين زمان يافت .
روشن ترين نكته در اين خصوص آن است كه كتابهاي آسماني پيامبران صاحب شريعت كه در بردارنده قوانين الهي بودند و محتواي دين آنان محسوب مي شدند، به مرور زمان به كلي محو شدند و يا دستخوش تحريفات جدي قرار گرفتند؛ چنان كه تورات موسي(ع) مورد تحريف هاي فراوان قرار گرفته ، همچنين چيزي به نام انجيل عيسي(ع) باقي نمانده است، بلكه از دست نويس هاي افرادي كه از پيروان حضرت موسي و عيسي(ع) شمرده مي شدند، مجموعه هايي تهيه شد و به نام کتاب مقدس ( عهدقديم و عهد جديد ) معرفي گرديده است.
هر شخص بي غرضي كه نظري بر عهدين (تورات و انجيل فعلي) بيفكند، خواهد دانست كه هيچ كدام از آنها كتابي كه بر موسي(ع) يا عيسي(ع) نازل شده، نيست. به عنوان مثال تورات خدا را به صورت انساني ترسيم ميكند كه نسبت به بسياري از امور آگاهي ندارد(4) و بارها از كار خود پشيمان ميشود،(5) با حضرت يعقوب كشتي مي گيرد و نمي تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مي كند كه از او دست بردارد تا مردم خدا را در چنين حالي نبينند. (6)
وضع انجيل از تورات مشکل تر است، زيرا اوّلاً چيزي به نام كتابي كه بر حضرت عيسي(ع) نازل شده، در دست نيست . مسيحيان چنين ادعايي ندارند كه انجيل فعلي كتابي است كه خدا بر حضرت عيسي(ع) نازل كرده، بلكه محتواي آن گزارش هايي است منسوب به چند تن از پيروان حضرت و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آن را به عنوان معجزه عيسي قلمداد ميكند.(7) .
از كتاب مقدس زرتشتيان هم جز مقداري دعا و مناجات باقي نمانده است ، در حالي كه منابع اصيل دين اسلام يعني كتاب آسماني و وحياني به دلايل گوناگون كاملا دست نخورده و سالم باقي مانده و به علاوه گزارش هاي روشني از سنت و سيره پيامبر و جانشينان او در دست است كه هدايتگر پيروان اسلام به سعادت و رستگاري است .
به علاوه امتياز محتوايي تعاليم اسلام بر ديگر اديان موارد عديده اي است كه از آن ميان به چند مورد اشاره مي كنيم :
1- جامعيت:
يکي از دلائل کامل بودن دين اسلام، جامعيت آن است. جامعيت بدان معنا است که در اسلام همه قوانين و مقرّرات مورد نياز انسانها پيش بيني شده است ؛ در اسلام، احکام و قوانين منحصر در زندگي فردي انسانها نيست، بلکه تمام ابعاد زندگي اجتماعي را نيز در بر دارد، چرا که زندگي فردي و اجتماعي انسان از هم قابل تفکيک نبوده و بسياري از امور فردي، در زندگي اجتماعي و بالعکس تأثير دارند . در حالي که اديان موجود تنها به برخي از ابعاد فردي و يا اجتماعي انسان توجه داشته ،در بسياري از امور هيچ دستور وهدايتي براي پيروان خود ندارند .
2- هماهنگي با مقتضيات زمان:
يکي از ويژگيهاي بسيار مهم اسلام همسويي آن با شرايط زمان است؛ يعني قوانين اسلام علاوه بر جامعيت به گونهاي تشريع شده که پاسخگوي نيازهاي انسانها در همه زمانها است؛ از اين رو اسلام بعد از گذشت چندين قرن بالنده و پويا ظاهر شده و در مقام پاسخ گويي نيازهاي مردم اظهار عجز نکرده است.
محقق مشهور «مارسل بوازار» مينويسد: «احکام و قوانين اسلام به پرسشهاي معاصر پاسخ داده است...».(8) يکي از امتيازات اسلام نسبت به اديان ديگر همين است که اديان ديگر پاسخگوي نيازهاي زمان خود بودند، حال آن که اسلام پاسخگوي نيازهاي انسانها در طول تاريخ ميباشد. يکي از علل خاتميت اسلام را در همين ويژگي بايد جستجو نمود.
همسويي اسلام با شرايط زمان بدان معنا نيست که قوانين اسلام با شرايط زماني تغيير يابد، بلکه معنايش اين است که هرگاه احتياجات و حوادث و مقتضيات زمان به اسلام عرضه ميشود، مي توان پاسخ پرسش ها را از منابع ومباني آن دريافت و اسلام پاسخگوي جديدترين پرسش هاست .
3- تلفيق دنيا و آخرت:
يکي از دلايل مهم کامل بودن دين اسلام در آمیختگی دنيا و آخرت ظهور ميکند. اسلام با اصل دنيا و مواهب آن مبارزه نکرده و رهبانيت را نپذيرفته ، بلکه دين اسلام دنيا را پل ارتباطي آخرت دانسته است. از اين رو نخست تعريف دقيق از دنيا ارائه داده و به زندگي انسانها سمت و سو داده و همگان را به فعاليت در دنيا فرا خوانده است. از سوي ديگر اسلام مردم را به آخرت گرايي فراخوانده و از دنيا گرايي بر حذر داشته، اين در حالي است که برخي از اديان نيز دنيا گريزي را مطرح کردهاند، چنان که برخي ديگر آخرت گريزي را مطرح کردهاند.
شهيد مطهري در اين خصوص مينويسد: «در جامعههاي کهن هميشه يکي دو چيز وجود داشت: يا آخرتگرايي و زندگي گريزي و يا زندگي گرايي و آخرت گريزي. اسلام آخرت گرايي را در متن زندگي گرايي قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگي و مسئوليتهاي زندگي دنيا ميگذرد».(9)
پىنوشتها:
1. مرتضي مطهري، وحي و نبوت، ص 165.
2. آل عمران، (3) آيه 19.
3. همان، آيه 67.
4. تورات، سفر پيدايش، باب سوم، شماره 8 - 12.
5. همان، باب 6، شماره 6.
6. همان، باب 32، شماره 24 - 32.
7. انجيل يوحنا، باب دوم.
8. اسلام در جهان امروز، ص 259.
9. وحي و نبوت، ص 91؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 242.