آیا نظریه چارلز داروین با اسلام مغایرت دارد؟
عمر زمین از نظر اسلام چند سال است؟آیا 4.5 میلیارد سال با اسلام مغایرت دارد؟
نظریه selfish gene (ژن خودخواه) توسط ریچارد داوکینز چطور؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
نظريه تكامل موجودات زنده از ابعاد مختلف قابل بررسي است:
گاهي از ديدگاه اعتقاد به خدا و توحيد بحث ميشود كه آيا اين نظريه با اعتقاد به خدا منافاتي دارد؟
گاهي از اين بعد كه با آيات قرآن در مورد خلقت منافات دارد ؟
در اين جا از چند سو بايد مسأله را مورد بررسي قرار داد:
آيا اين يك اصل مسلم و ثابت شده علمي است؟
اين نظريه هنوز هم يك فرضيه است .دانشمنداني با آن به مخالفت برخاسته يا تغييراتي در آن دادهاند. بر فرض كه اين نظريه مخالف ظواهر برخي از آيات قرآني قلمداد شود، قدرت معارضه با آن ها را ندارد.
به فرض مسأله تكامل ترانسفورميستي را بپذيريم و براي انسان اجداد حيواني قائل شويم ،هيچ گونه مخالفتي با اينكه انسانهاي موجود همه داراي پدر و مادر واحدي به نام آدم و حوا باشند ندارد.
آدم و حوا از تكامل حيوانات ديگر خلق شدهاند (نظريه ترانسفورميسم) يا هيچ گونه اجداد حيواني ندارند. (نظريه فيكسيسم)؟
ظواهر آيات قرآن نظريه دوم است ، ولي در عين حال اين آيات نفي كلي نظريه ترانسفورميسم را در مورد انسانهاي قبل از انسان موجود (مانند انسانهاي نئاندرتال) نميكند.
ممكن است آيات قرآن در مورد آفرينش انسان از خاك چنين تفسير شود كه خاك پس از طي مراحل تكاملي بعد از ميليونها سال به صورت خلقت كامل انسان درآمده است.
همان گونه كه برخي نويسندگان آيات قرآن را با نظريه تكامل تطبيق دادهاند.
هم چنين ممكن است بين انسانهاي امروزي و از نسل آدم با انسان نماهاي گذشته از نظر فيزيولوژي (جسماني) شباهتهايي وجود داشته باشد، اما به هيچ وجه نميتوان بين عناصر اساسي انسانيت مانند روح انساني، خلاقيت، وجود ارزشهاي اخلاقي، خوب و بد و...شباهتها را اثبات كرد تا بين انسانهاي امروزي و موجودات حيواني ارتباط برقرار كرد.
در هر حال تئوريهاي علمي صرفا ميتواند شباهت هائي را از نظر فيزيولوژي و مادي اثبات كند، اما در موضوع عناصر و ويژگيهاي ديگر انسان از نظر ساختار روحي و معنوي چيزي بيان نميكند.
هم چنين حتي بر فرض اثبات كامل اين نظريه، باز نميتواند نظريهاي مقابل و مخالف با قرآن باشد، زيرا براساس نظريه تكامل، راه پيدايش انسان از دگرگونيهاي طبيعي حيوان ميگذرد، اما ثابت نميكند كه اين، تنها راه تحقق انسان است و بشر منحصراً از اين طريق پا به عرصه هستي گذاشته ، زيرا تجربه دلالت ميكند از اين راه فلان حادثه رخ ميدهد و هرگز دلالت ندارد بر اين كه رخداد فلان حادثه از غير اين راه محال است.(1)به اين معنا كه ممكن است انسان نماهائي وجود داشته اند كه از نسل حيوانات و از تكامل آن ها به وجود آمدند، اما در عين حال آدم ميتواند مستقيماً از خاك به وجود آمده باشد.
بنابراين درباره تكامل انسان و نظريه داروين بايد به اين نكته توجّه داشت كه يك نوع را در صورتي ميتوان تكامل يافته نوع پيش دانست كه اتّصال اين نوع به نوع قبلي محرز باشد. اگر احتمال داده شود كه نوع قبلي از بين رفته و نوع ديگري به وجود آمده كه شباهت به نوع پيشين داشته است، نميتوان اين نوع را تكامل يافته نوع قبل دانست. در مورد نسل انسان چنين است؛ بر اساس آنچه از ظاهر احاديث و آيات استفاده ميشود، نسل كنوني انسان به حضرت آدم و حوا منتهي ميشود . آن دو داراي آفرينش مستقل بودهاند. اينكه قبلاً موجوداتي شبيه به انسان بودهاند و فسيلهاي به دست آمده حاكي از آن هاست، دليل آن نيست كه انسانهاي تكامل يافته آنان باشد.
در هر حال اين مسئله از زواياي مختلف قابل بررسي بوده ، با توجه به برداشتها و نظريات مختلف هم در جانب علم و هم در برداشت از آيات قرآن، تعارض ظاهري ميان آيات و تئوري تكامل كاملا قابل رفع است.
در ضمن توجه شما را به سوال و پاسخي كه در ذيل آمده جلب ميكنيم.
آيا نظريه تكامل داروين (تكامل تدريجي ) را با توجه به نظر قرآن در مورد خلقت انسان رد كرد؟
پاسخ: نظريه تكامل (Evolution) روي كردهاي گوناگوني را در ميان زيست شناسان (Biologists)، فيلسوفان علم (Philsoophers of Scicnce) و عالمان ديني (Religious sclolars) برانگيخته است. اين نظريه از بدو پيدايش تاكنون مراحل متعددي را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتي واقع شده كه اهم آن ها عبارتند از:
1- لاماركيسم 2- نئولاماركيسم 3- داروينيسم 4- نئوداروينيسم 5- موتاسيونيسم.
ا ) از منظر زيست شناختي (Biologic): اشكالات متعددي بر نظريه تكامل وارد ساخته اند، از جمله آن كه با تمام تلاش هايي كه داروين در جمع آوري شواهد بر نظريه خويش به عمل آورده، از تفاوتهاي عمده و اساسي بين انسان و اجداد حيواني مورد ادعاي وي (ميمون ) غافل بوده است.
برخي از اين تفاوتها كه «والاس » (Wallace) به آن ها اشاره كرده عبارتند از:
1- فاصله عميق ميان مغز و قواي دماغي انسان و ميمون.
2- تمايز زباني آشكار بين انسان و ميمون.
3- استعداد و توانايي آفرينش هنري در انسان.
4- عدم تفاوت مغزي بين انسان متمدن كنوني و قبايل بدوي كه داروين آن ها را حلقه فاصل بين انسان متمدن و ميمون خوانده است.(2)
همچنين «فيزيكو» (Phisico) طبيعي دان آلماني و متخصص در تاريخ طبيعي انسان (Antropologist) ميگويد: «پيشرفتهاي محسوسي كه علم تاريخ طبيعي انسان نموده، روز به روز خويشاوندي انسان و ميمون را دورتر ميسازد.»(3)
ب ) از منظر فلسفه علم نيز كه معرفتي درجه دوم است، و رهبردهاي علمي، متدهاي برگزيده توسط دانشمندان، حاصل كار آن ها و عوامل دخيل در نظر پردازيهاي علمي را مورد سنجش و داوري قرار ميدهد، ديدگاههاي گوناگوني عرضه شده كه عبارتند از:
(1) پوزيتويسم منطقي (Logical Positirism)(2) مينوگروي (Idealism) (3) واقع گروي خام (Naive Realism)(4) واقع گروي نقدي (Critical Realism) چهارمين نگرش كه جديدترين آن ها به شمار ميآيد، بر آن است كه اساسا" تئوريهاي علمي برآيند مشاهدات صرف و تحويل پذير به دادههاي حسي نيست، بلكه تئوريها برآيند همكنشي دادههاي حسي و بر ساختههاي ذهني دانشمند است. بنابراين نظريات علمي، اكتشافات محض نيستند و جنبه اختراعي نيز دارند. از اين رو نميتوان اين گونه نظريات را نسخه طابق النعل بالنعل واقعيت و عينيت خارجي دانست.(4)
ج ) از منظر ديني : در ميان عالمان ديني و ديگر دانشمنداني كه در پي تبيين ديدگاه اسلام پيرامون نظريه تكامل بر آمده اند، روي كردهاي گوناگوني يافت ميشود كه به اختصار عبارتند از:
1- ادعاي اينكه قرآن به صراحت از تكامل تدريجي و تحول انواع و پيوستگي نسلي دم زده است (خلقت انسان، دكتر سحابي ).
2- رد تئوري تحولي خلقت(5)
3- توجيه پذيري نظريه تكامل از طريق آيات قرآن در صورت اثبات آن در علم.(داروينيسم يا تكامل انواع، جعفر سبحاني. نيز: فيلسوف نماها، مكارم شيرازي ).
4- در صورت اثبات نظريه تكامل در مورد ديگر جانداران، انسان حساب جداگانه و مستقلي دارد و پيوستگي نسلي با ديگر حيوانات ندارد.( خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن، خداشناسي، انسان شناسي، كيهان شناسي، محمدتقي مصباح يزدي ).
5- تفكيك وحي از مفسران آن (تكامل از نظر قرآن، علي مشكيني اردبيلي ).
6- تفكيك زباني علم و دين ( مقالات فلسفي، علل گرايش به ماديگري، مرتضي مطهري )
براي توضيح بيش تر علاوه بر متون ذكر شده ر. ك :
1- موضع علم و دين در خلقت انسان احد فرامرز قراملكي نشرآرايه
2- مجله «كلام اسلامي »، شماره 15 18 3- تورات، انجيل، قرآن و علم موريس بوكاي ترجمه : مهندس ذبيح الله دبير.
در اين جا با مختصر توضيحاتي به ذكر ديدگاه علامه طباطبايي ميپردازيم :
1- اساسا تئوري تكامل از نظر تجربي ثابت نگرديده است، و وفاق و اجماعي (Conseuse) بر آن نيست.
2- آيات قرآن با صراحت و نص قطعي از هيچ يك از دو نظريه ثبات انواع (Fixism) و تحول انواع (Transformism) دم نزده است. ليكن ظاهر آيات مربوط به خلقت انسان با ديدگاه اول انطباق دارد.
3- ظواهر كتاب و سنت تا زماني كه با حجت ديگري در تعارض نيفتد به حجيت خود باقي هستند.
4- با توجه به مقدمات فوق نميتوان از مدلول ظاهري آيات قرآن در اين باره دست كشيد. ( تفسيرالميزان مراجع ياد شده ).
در پايان به ذكر چند نكته پيرامون اين گفتمان ميپردازيم :
1- اينكه خداوند آفرينش خود را از طريق نظام عليت و اسباب و مسببات به انجام ميرساند، دليل بر اين نيست كه لزوما" از طريق روند تحولي و از تك ياخته به سوپر سلولي باشد; بلكه آن مسئله قاعده اي فلسفي و كلي است كه به صورتهاي گوناگون قابل تصور و تبيين است.
2- مستفاد از ظاهر قرآن اين است كه انسانهاي كنوني همه از نسل آدم (ع ) و حوا ميباشند . هيچ واسطه نسلي ديگري بين آن ها نيست ; يعني، هر چند انسانهاي ديگري پيش از آدم بر زمين زيسته اند، ليكن آنان بين حضرت آدم و انسانهاي پس از وي اختلاط نسلي ندارند. بنابراين يا خود حضرت آدم وابستگي نسلي به آن ها دارد و يا ندارد: اگر داشته باشد ديگر انسانها از طريق وي به آنان متصل ميشوند. اگر نداشته باشد، هيچ گونه اتصالي بين بني آدم و انسانهاي پيش از وي نيست، چه آنكه قرآن فرموده است :
«و بث منهما رجالا كثيرا" و نسائا" ; خداوند از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان بسياري را منتشر ساخت »، (6). البته در مورد چگونگي انتشار نسل وي، اقوال مختلفي وجود دارد; ولي آنچه با آيه انطباق بيش تري دارد و علامه طباطبايي در تفسير الميزان نيز آن را پذيرفته ،ازدواج فرزندان حضرت آدم با يكديگر است. اين مساله هر چند در آغاز بعيد مينمايد، ليكن با توجه به تغيير احكام الهي متناسب با شرايط زماني و مكاني و اعتباري بودن احكام تشريعي، ميتوان آن را پذيرفت.
3- از نظر منطقي نفي نظريه تكامل لزوما" به معناي دفعي دانستن خلقت نيست ; چنان كه تبيين به تدريجي بودن خلقت نيز منحصر به نظريه تحول انواع نميباشد. از سوي ديگر آيات قرآن بر اصل تدريجي بودن خلقت دلالت روشن دارند، ولي انطباق آيات آن با نظريه تبدل انواع نيازمند تأويل و دست كشيدن از ظواهر است . تا زماني كه اين نظريه همچنان در بوته نقض و ابرام است، آيات و كنار نهادن ظواهر كتاب آسماني روا نيست.
4- نفي نظريه تحول انواع به معناي ايستا و به كلي غير تكاملي دانستن جهان نيست، بلكه ممكن است كسي اين نظريه را نپذيرد و در عين حال معتقد به پويايي و تكاملي بودن نظام جهان شود، چنان كه فيلسوفان مسلمان پيش از پيدايش اين نظريه در زيست شناسي، حركت تكاملي در سراسر جهان مادي را از نظر فلسفي اثبات كرده بودند.
پينوشتها:
1. جوادي آملي، تفسير موضوعي، ج 14، ص 26.
2. علم و دين، ايان باربور Ian Barbour، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، ص 99 - 141.
3. علي اطلال المذهب المادي، فريد وجدي 103 - 108.
4. علم و دين، ايان باربور، مترجم بهاءالدين خرمشاهي، ص 169 - 244.
5. تفسير الميزان، ج 4، ص 153 - ج 9، ص 8 - ج 16، ص 269.
6. نساء(4) آيه 1.
************************************
از نگاه آموزه هاي اسلامي صحت فرضيه تكامل هيچ منافاتي با مباني كلي فكري و اعتقادي ما نخواهد داشت ؛ هرچند كليساي كاتوليك از گذشته تا حال به شدت با اين فرضيه به مقابله برخاست . پذيرش آن را عين مخالفت با انجيل و مباني خداشناسي دانست ، اما ما مسلمانان هيچ گاه چنين ديدگاهي نداريم ؛ اين نظريه ممكن است از چند جهت با مباني فكري ما در چالش باشد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم :
* برهان نظم :
برخي ادعا مي كنند اين نظريه برهان نظم را زير سوال مي برد . وجود يك ناظم در پس عالم را انكار مي كند در حالي كه اصلا اين نظريه برهان نظم را خدشه دار نمي کند ، بلکه با كمي تامل در مي يابيم دقيقاً تمام فرايندي که از آن به فرايند تکامل ياد مي شود ، بر اساس نظم پديد آمده است ، يعني بر اساس يک نظم مشخص موجودات تک سلولي به سوي موجودات پيچيده تر و عالي تر رفته اند ، يا بر اساس خاصيت « سلسه واکنش هاي شيمايي » يک خط سير را به طور مشخص طي کرده اند . اين يعني نظم « هماهنگي اجزاي دروني يک مجموعه براي رسيدن به سوي يک هدف» و اين نظم ناظمي را مي طلبد .
*انكار وجود خدا:
مهم ترين ادعاي مخالفان دين دار با نظريه تكامل اين است كه اين نظريه وجود خدا و خالق را در مجموعه عالم ناديده مي گيرد . قايل به خلقت موجودات و انواع بدون وجود خداي خالق در نظام هستي است ، در حالي كه اين نظريه به هيچ وجه وجود خدا و فرايند خلقت را انکار نمي کند .
تنها چيزي که اين نظريه اثبات مي کند آن است که روند پيدايش موجودات عالم به شکل تکاملي ايجاد شده است ، اما اينکه آيا آفريننده اي موجودات را در طريق اين تکامل قرار داده ؟ اين نظريه چيزي بيان نمي کند. معتقديم كه ساختار تكاملي نياز به شعور و ادراکي هدايت كننده دارد ، ضمن آن که مي توان به سراغ موجود تک سولي (يا اولين موجود) رفت که چگونه به وجود آمد. بنابراين اين نظريه هيچ تضادي با اعتقاد به خدا ندارد.
* خلقت انسان ها از آدم و حوا :
ادعاي ديگر مخالفان آن است كه اين نظريه با اعتقاد مشترك همه اديان آسماني مبني بر خلقت نسل بشر از حضرت آدم و حوا منافات دارد ؛ در حالي كه تكامل و پذيرش اجداد حيوانى براى انسان هيچ گونه مخالفتى با اينكه انسانهاى موجود همه داراى پدر و مادر واحدى به نام آدم و حوا باشند ندارد؛ البته در اين صورت اين سوال پديد مىآيد كه خود آدم و حوا از تكامل حيوانات ديگر خلق شدهاند يا هيچ گونه اجداد حيوانى ندارند؟
ظواهر آيات قرآن نظريه دوم است ولى در عين حال اين آيات نفى كلى نظريه ترانسفورميسم را در مورد انسانهاى قبل از اين نسل بشر (مانند انسانهاى نئاندرتال) نمىكند . ممكن است آيات قرآن در مورد آفرينش انسان از خاك چنين تفسير شود كه خاك پس از طي مراحل تكاملي بعد از ميليون ها سال به صورت خلقت كامل انسان درآمده است. همان گونه كه برخي نويسندگان آيات قرآن را با نظريه تكامل تطبيق داده اند.
شهيد مطهري در خصوص اين اشكالات مي گويد :
«...اولا گيريم همه اين ها[موجودات] برسد به يك جد و آن جد يك حيوان تكسلولى باشد، پس براى اولين بار حيات در روى زمين در يك حيوانتك سلولى پيدا شد، او با چه عاملى پيدا شد؟ علم هنوز نتوانستهاست[نشان دهد]-و بلكه ضد آن را گفته است-كه يك حيوان و لو يك حيوان تك سلولى خود به خود پيدا شود؛ يعنى بدون سابقهاشتقاق از يك ذى حيات پيدا شود، و لهذا خود داروين هم كه اين نظريه را گفت ،معتقد بود كه اجداد تمام حيوانات منتهى مىشوند. به هفت تا، ولى آن هفت تا ديگر با نفخه الهى به وجود آمدهاند. خود داروين يك مرد موحدى بوده، مسيحى و خيلى هم معتقد بود، مىگويند در حال احتضار هم كتاب مقدس يعنى انجيل را به سينهاشچسبانده بود و آن را رها نمىكرد .
ثانيا :مگر خدا آن وقتخالق ماست كه جد اعلاى ما يك انسانى باشد كه آن انسان را خدا دفعتا آفريده باشد؟ آن به اين مطلب ربط ندارد. ما به هر حال مخلوق خدا هستيم. قرآن كه مىگويد خدا شما را خلق كرد ،مىگويد شما ببينيد يك نطفه بوديد در رحم،خدا نطفه را علقه كرد و علقه را مضغه كرد، بعد مضغه را تبديل به عظام كرد، عظام را گوشت پوشاند، چنين و چنان كرد(خلقت).
همينخلقت تدريجى ما در رحم مادر و[اينكه]بعد در بيرون به صورتجنينى هستيم كه دائما بزرگ مىشود[نشان مىدهد كه]در حالخلق شدن هستيم، بلكه به قول عرفا عالم دائما در حال خلق شدناست. اگر چنين مىبود كه خدا يك دفعه عالم را خلق كرده و العياذبالله كنار رفته و ديگر چيز جديدى رخ نمىدهد، در عالم آب از آب تكان نمىخورد، هيچ تغييرى پيدا نمىشد، ولى اينكه عالم دائما در گردش و حركت است و همه چيزش-از جوهرش و از عرضش همواره فانى مىشود و حادث مىشود، اين همان معناى اين است كه عالم هميشه در حال خلق شدن است.
از نظر خالقيتخدا و از نظرتوحيد، هيچ تفاوتى نمىكند كه انواع موجودات دفعتا به وجود آمده باشند يا انواع از يكديگر اشتقاق يافته باشند،يعنى نظريه داروين همان اندازه يكنظريه توحيدى است كه نظريه غير داروين توحيدى بوده...»(1)
در مورد عمر زمين هم بايد گفت كه اصولا در منابع ديني ما در خصوص عمر زمين سخني به ميان نيامده و اين امر از منظر دانشمندان طبيعي و زمين شناسان هر مقدار باشد تضاد و تنافي با منابع ديني ما ندارد .
در خصوص ديدگاه هاي داوكينز نقد و تحليل هاي بسياري منتشر شده است و ارائه نظر در مورد ديدگاه هاي خاص اين بي خدا نيازمند مطالعه دقيق اين اثر وي است كه فعلا براي ما مقدور نشده است ؛ اما به طور كلي مي توان گفت كه داوكينز مروج ديدگاه هاي زيست شناسانه داروين است و در اين مسيرنتايج آته ايستي خود را مي گيرد ؛ در هر حال ما اصل ديدگاه تكاملي داروين را مي توانيم بپذيريم اما نتايجي كه داوكينز از آن ها مي گيرد به هيچ وجه قابل قبول نيست .
پي نوشت :
1. استاد مرتضى مطهرى، آشنايى با قرآن ،ج 4 ،ص 213 .