سلام چرا اسلام اجازه ازدواج یه دختر خرسال حتی شیرخواره را با یک مرد حتی پیرمرد صادر کرده البته با اجازه پدر و ... مسلما اگر دختر بزرگ شد و تمایلی به این ازدواج نداشت آیا حق انتخاب دختر پایمال نمیشود؟ آیا این بهره کشی و سوء استفاده جنسی از کودکان نیست در صورتی که در کشورهای دیگر این نوع ازدواج جرم محسوب میشود و زندانی دارد! مثلا اگر پدر منافع شخصی از این اجازه داشت یا معتاد بود باز هم اجازه او صحیح است؟ چرا پیامبر با عایشه ازدواج کرد در حالیکه 6 سال بیشتر نداشت آیا این سوء استفاده جنسی از یک کودک نیست؟
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
در همه شرايع و فرهنگ ها امر ازدواج و ايجاد رابطه زوجيت و همسري بين يك زن و مرد داراي شرايط و ويژگي ها و شرايطي است كه به واسطه آن هر زن و مردي در هر شرايط امكان ازدواج با هم را ندارند ؛ مثلا محارم و بستگان درجه يك تقريبا در همه شريعت ها و فرهنگ ها نمي توانند با هم ازدواج كنند يا زنان شوهر دار امكان ازدواج مجدد ندارند ...؛ همچنين قوانين كشورها نيز بر اساس اصول و ضوابط گوناگون براي افرادي كه صلاحت ازدواج دارند، شرايط خاصي تدوين نموده است .
يكي از شرايط و ويژگي هاي مزبور شرط سني است ؛ اين شرط در فرهنگ هاي گذشته و در شريعت ها معمولا مطرح نبوده ، عملا ازدواج به معناي دقيق و كامل آن به همراه همه لوازم زندگي زناشويي بر اساس عرف و فرهنگ متداول تنها بين افرادي بر قرار مي شد كه از بلوغ جسمي و فكري مناسب برخوردار بودند ؛ اما به دليل مصالح و سنت هاي مختلف ، در بين اقوام و پيروان آيين هاي گوناگون همواره ازدواج هاي افراد كم سن و سال هم مشاهده مي شد .
در دين اسلام و بر اساس شريعت اسلام محدوديتي براي ازدواج افراد كم سن و سال وجود ندارد ، اما اگر فرد از استقلال فكري و بلوغ جسمي و فكري برخوردار نبود، ولي و سرپرست او مي تواند به شرط ملاحظه مصالح كودك اجازه عقد وي را بدهد ، اما برقراري و صحت اين عقد مشروط بر اين است كه اين عقد داراي مصلحت بوده يا براي كودك مفسده نداشته نباشد ؛ در نتيجه اگر اين كودك پس از رشد بر ادامه آن راضي نباشد، با مراجعه به محاكم مي تواند درخواست طلاق نمايد ؛ هر چند برخي از فقها اصولا عدم رضايت را براي فسخ عقد كافي مي دانند .
نكته دقيق در اين زمينه آن است كه به شكل طبيعي و عرفي هيچ پدري برخلاف مصلحت فرزند خود حاضر به ازدواج دادن او با فردي كه زندگي دخترش را تباه نمايد نيست . اين قانون طبيعي در اين احكام مورد توجه قرار گرفته است ، اما اگر فردي وضعيت عادي و طبيعي نداشت و برخلاف مصلحت فرزندش حكم مي كرد ،اصولا صلاحيت ولايت بر سرنوشت فرزندش را ندارد .
در واقع صلاحيت پدر براي داشتن حق ولايت بر فرزندش امري است كه از ديد شرع مورد توجه قرار گرفته است . اگر پدر براي ولايت و اجازه اين گونه امور صلاحيت نداشته باشد ، اجازه او نافذ نخواهد بود . تعيين مصلحت ازدواج به عهده جد پدري يا حاكم شرع خواهد بود .
به علاوه در اين نوع ازدواج ها تنها محرميت و شرايط عادي ناشي از زوجيت حاصل مي شود . تا زماني كه دختر امكان ورود در عرصه روابط جنسي را پيدا ننمايد ، شوهر حق برقراري روابط متداول جنسي با او را ندارد ، چون اين كار مي تواند صدمات جدي جسمي و روحي بر وي وارد كرده ، او را با خطرات بزرگي مواجه سازد . ساير بهره مندي هاي طبيعي و عادي هم لطمه اي به جسم و روح دختر نابالغ وارد نمي سازد و براي او بيشتر جنبه رابطه اي عاطفي خواهد داشت .
اين كه عقد ازدواج به چه دلايل و مصالحي ممكن است شكل بگيرد ، دلايل خاص فرهنگي و اجتماعي خود را دارد كه به طور مبسوط به آن پرداخته شده است . البته اين امر موافقان و مخالفان خود را دارد كه البته عمده مخالفت ها به خاطر خطرات ناشي از روابط جنسي و تحميل زندگي بر دختر است كه با تمهيدات اسلام اين امور منتفي است ؛ اما مشكل آن جاست كه تصور شود در اين ازدواج نوعي اجحاف و ظلم به يك دختر بچه وارد گردد ، مثلا مردي مسن به عقد او در بيايد و... .
تفاوت سني در هيچ دين و شريعت يا قانون كشوري مانع ازدواج نيست . تنها دارا بودن حداقل سن در دو طرف ضروري است ؛ مثلا در بسياري از كشورها 18 سالگي حد اقل سن ازدواج تعيين شده ؛ با اين وضع دختر 18 ساله مي تواند با مردي 90 ساله ازدواج كند ، بدون آن كه كسي مانع او شود و يا اين عمل را ظالمانه و غير انساني بداند ؛ در اسلام با اين كه محدوديت سني در اصل امكان ازدواج تعريف نشده اما نكاتي لحاظ شده كه ظلم و فشاري سنگين بر دختر وارد نيايد .
مسلما اين قبيل ازدواج ها به منزله ايجاد يك زندگي و خانواده متعارف و روابط زناشويي متداول نيست . هدف از پذيرش آن همسري به معناي طبيعي نيست، اما در عين حال به واسطه اجازه دادن اين امر در شريعت ، مشكلات بسياري در روابط اجتماعي افراد بر طرف مي شود كه شرع مقدس به خاطر اين امور و در عين رعايت مصلحت دختر به جواز و امكان آن راي داده است .
مثلا در نتيجه اين ازدواج ها امكان سرپرستي يك كودك يتيم يا محرميت يك مرد با مادر يا مادربزرگ كودك فراهم مي گردد يا بسياري از مصالح پيدا و پنهان ديگر تامين مي گردد ؛ به عنوان مثال در مسايل مربوط به فرزند خواندگي، در برخي موارد تنها راه ايجاد محرميت بين والدين و فرزند خوانده استفاده از اجراي صيغه عقد توسط پدر بزرگ و نظاير او است كه بسيار مهم و راهگشا است .
اما در مورد ازدواج حضرت رسول با عايشه :
اولا شرايط سني که در فرهنگ ما ايرانيان امروزه متداول است، در آن عصر و نزد عربهاي آن زمان متداول نبود. بسا اتفاق ميافتاد دختران نو رسيده به عقد مردان کهنسال در ميآمدند. در اين گونه ازدواجها هيچ گونه خردهگيري و ملامتي وجود نداشت. مانند اين که در تاريخ آمده است که عمر از عثمان خواست که دخترش حفصه را به عقد خود در بياورد، در حالي که عثمان حدود بيست سال از عمر بزرگ تر بود. نيز به ابوبکر که حدود ده سال از عمر بزرگ تر بود، پيشنهاد ازدواج با حفصه را داد. آري اين گونه ازدواجها در آن فرهنگ پذيرفته شده بود.
اصولا ازدواج از ريشه اي ترين مصاديق عرف و سنت در هر جامعه اي است. رعايت اين سنت ها وعرف رايج تا جايي که با اصول ومباني اسلام تداخل نداشته باشد ، ضروري و لازم است . در عرف جامعه صدر اسلام نيز اين ازدواج نه عامل تحقير و تحميل بر دختر بود و نه خلاف عرف و سنت تا موجب بد بيني هاي اجتماعي گردد . در نتيجه ازدواج حضرت خصوصا با اخلاق کريمانه ومهر وعطوفت رفتاري وبها ومنزلتي که براي همسران خويش قائل بودند، نه خلاف شرع بود ونه خلاف عرف وسنت، بلکه از بالاترين افتخارات و ارزش هاي اجتماعي محسوب مي شد .
ثانياً : اين يکي از دروغهاي روزگار است که عايشه در هنگام ازدواج کم سن و سال بود . در اين مورد گفته اند: پيامبر (ص) عايشه شش يا هفت ساله را به عقد خود درآورد . در نه سالگي با او عروسي کرد؛ هم، سن عايشه در هنگامي که به عقد پيامبر درآمد، بيش از شش يا هفت سال بود؛ هم در هنگام عروسي بيش از نُه سال داشت.
دادهها و شواهد تاريخي ميگويد كه سن عايشه در هنگام عقد، خيلي بيش از مقدار مذکور بود؛ به چند دليل:
1- برخي از مورخان مانند ابن قتيبه دينوري نوشته اند: عايشه در سال 57، يا 58هجري و در هفتاد سالگي درگذشت(1)؛ پس در سال اوّل يا دوم بعثت متولد شده بود. تاريخ اجراي صيغه عقد را يک ماه پس از درگذشت حضرت خديجه و بعد از عقد سوده بيان کرده اند(2). حضرت خديجه در رمضان سال دهم بعثت از دنيا رفت و در شوال همين سال عايشه به عقد پيامبر درآمد(3). بنابراين عايشه در هنگام عقد حدوداً نه ساله بود؛ نه شش ساله.
2- عالمان اهل سنت از پيامبر دو روايت نقل کرده اند:
يکي اين که فرمود: دخترش فاطمه سرور تمام بانوان جهان است و ديگر اين که درمورد عايشه فضيلتي را بيان داشت که ديگر زنان آن فضيلت را ندارند. چگونه ميشود وقتي حضرت فاطمه سرور تمام بانوان جهان باشد، عايشه فضيلتي داشته باشد که ديگر زنان حتي حضرت فاطمه از آن محروم باشد؟! بين دو جمله اي که عالمان اهل سنت نقل کرده اند، ناسازگاري وجود دارد. برخي از آنان همانند «طحاوي» که ناقل آن حديث هستند، براي رفع ناسازگاري چاره انديشي کرده و گفته اند: جمله دوم که درباره عايشه فضيلتي را برشمرده که ديگر زنان حتي فاطمه از آن محروم است، مربوط به زماني است که فاطمه کوچک و نابالغ بود؛ يعني در هنگامي از فضيلت عايشه ياد شد که حضرت فاطمه خردسال بود و آن فضيلت مربوط به افراد بالغ بود. همو ميگويد : فاطمه در بيست و پنج سالگي درگذشت(4).
از اين دو جمله استفاده ميشود که حضرت فاطمه دو سال پيش از بعثت ولادت يافت . عايشه چند سال از حضرت فاطمه بزرگ تر بود. با اين وجود اگر عايشه را دست کم سه سال از فاطمه (س) بزرگ تر فرض کنيم، ميتوان فهميد ولادت عايشه پنج سال پيش از بعثت بود، در اين صورت زماني که به عقد پيامبر درآمد، حدوداً پانزده ساله بود.
3- برخي از سيره نويسان همانند «ابن اسحاق» و «ابن هشام» که پيشگامان سيره نويسي هستند، مينويسند: عايشه بيستمين فردي بود که به پيامبر ايمان آورد. اينان ميافزايند : پيش از عايشه خواهرش اسما و پس از عايشه «خبّات بن اَرَّت» مسلمان شدند. (اين امر در حدود سال چهارم بعثت و بعد از علني شدن دعوت پيامبر رخ داد)، چنان که ميافزايند: عايشه در اين هنگام به سن تکليف نرسيده و صغيره بود(5).
صغيره بودن به چه معناست؟ قطعاً به اين معنا نيست که دوره شيرخواري را طي ميکرده، چرا که در اين دوره معقول نيست گفته شود اسلام آورد؛ بايد در اين هنگام سن عايشه به حدي باشد که بتوان اين نسبت را به او داد.
سن حضرت علي (ع) را در هنگامي که اسلام آورد، ده تا سيزده سال گفته و يادآور شده اند حضرت در اين هنگام صغير بود، «رجل» نبود. حال درباره عايشه هم ميبايست طوري سخن گفت که معقول باشد؛ يعني سنش به اندازه اي باشد که بتواند اسلام بياورد تا بگويند بيستمين مسلمان است، اگرچه کم تر از سن بلوغ باشد. اگر بلوغ دختران نه سال است، ايشان در هنگام پذيرش اسلام مثلاً هشت ساله باشد. در اين صورت هنگامي که به عقد پيامبر درآمد، حدوداً پانزده، يا شانزده ساله بود، نه شش، يا هفت ساله.
اما در مورد سن عايشه در هنگام عروسي بايد گفت :
به نوشته همه مورخان و سيره نويسان عايشه در سال دوم هجري و پس از جنگ بدر به خانة پيامبر راه پيدا کرد و مراسم عروسي برگزار شد. نيز نوشته اند: عقد عايشه در ماه شوال سال دهم بعثت، سه سال پيش از هجرت و عروسي او در ماه شوال در سال دوم هجري رخ داد(6)؛ يعني بين عقد عايشه با عروسي اش پنج سال فاصله بود. بنابراين اگر عقد عايشه در نه سالگي جاري شد، عروسي اش در چهارده سالگي صورت گرفت اما اگر عقدش در چهارده سالگي بود، ازدواجش در نوزده سالگي رخ داد. بنابراين، به هيچ وجه نميتوان پذيرفت در نه سالگي همسر پيامبر شد!
دو نکته:
1- رواياتي که مربوط به کم بودن سن عايشه است، عمدتاً از وي نقل شده است. ميدانيم زنان تمايل دارند سن خودشان را کم تر از آن چه هست نشان دهند! شايد کم نشان دادن سن عايشه، ريشه در همين نکته داشته باشد.
2- اگر بپذيريم عايشه در هنگام اجراي صيغه عقد هفت ساله بود، در هنگام عروسي ميبايست دوازده ساله باشد، نه نُه ساله، چون بيان شد تاريخ اجراي صيغه عقد، شوال سال دهم، سه سال پيش از هجرت و تاريخ عروسي سال دوم هجري در ماه شوال واقع شد. بنابراين دليلي ندارد برخي از نويسندگان تفاوت بين تاريخ عقد و عروسي را دوسال قرار دهند.
پينوشتها:
1. ابن قتيبه دينوري، المعارف، ص 134.
2. طبقات الکبري، ج 8، ص79.
3. همان، ص 58.
4. مشکل الآثار، ج 1، ص 47 و 52؛ سيره صحيح پيامبر بزرگ اسلام، ج ،ص264.
5. سيره ابن هشام، ج1، ص234.
6. طبقات الکبري، ج 8، ص 58.