فاطمه (س) بعد از رحلت پدر

‏1- مدت زندگی آن حضرت بعد از رحلت پیامبر (ص)
در این باره که فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت پدر بزرگوارش رسول گرامی اسلام (ص) ، چه مدتی زندگی کرد و در چه تاریخی جان به جان آفرین تسلیم نمود، بین نویسندگان سیره و تاریخ اسلامی اختلاف سخن فراوان است.
برخی نوشته اند که آن حضرت بعد از رحلت پدر به مدت شش ماه زیست و سپس جان به جان آفرین تسلیم نمود. (48)
برخی زندگی آن حضرت را بعد از رحلت پدر چهار ماه نوشته اند. (49)
برخی نود پنج روز (50)
برخی به مدت سه ماه (51)
برخی به مدت هفتاد و پنج روز (52) هفتادو دو روز (53) هفتاد روز (54) ، شصت روز (55) و از همه کمتر به مدت چهل روز نوشته اند. (56)
ابوالفرج اصفهانی می نویسد: حضرت زهرا (س) بعد از پیامبر (ص) کمی زنده بود، بیشترین آن را شش ماه و کمترین آن را چهل روز گفته اند . اما آن چه ثابت است نقل سه ماه است که از ابی جعفر، محمد بن علی (ع) نقل شده است که حضرت زهرا (س) سه ماه بعد از پیامبر (ص) رحلت نمود. (57)
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که فرمود: حضرت فاطمه (س) بعد از پیامبر (ص) هفتاد و پنج روز زیست در این مدت دیده نشد که حضرت متبسم و یا خندان باشد و ... (58) در میان راویان شیعی دو نقل بیش از دیگر نقلها رواج دارد:
هفتاد و پنج روز و نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص)
2- اهانتها و برخوردهای ناشایسته
1-2- اقدام به آتش زدن خانه حضرت زهرا (س)
بعد از رحلت رسول خاتم (ع) گروهی در سقیفه جمع شدند و بعد از سخنانی چند به بیعت با ابوبکر آن را به پایان رساندند.
و گروهی دیگر به رهبری علی (ع) در خانه وحی و رسالت در پی انجام واجبات و تجهیز بدن پیامبر (ص) بودند.
بعد از دفن پیامبر (ص) آنان که با جریان سقیفه هم عقیده نبودند در بیعت حضرت فاطمه (س) به عنوان اعتراض به آن اقدام ، تحصن نمودند. (59)
بنا به گفته نویسندگان تاریخ اسلام متحصنان بیت فاطمه (س) بدین قرار بودند: عباس، عموی پیامبر(ص) ، عتبه بن ابی لهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عماربن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب، ابی بن کعب، سعدبن ابی وقاص ، طلحه بن عبدالله و جماعتی از بنی هاشم و جمعی دیگراز مهاجران و انصار (60)
برخی از صحابه رسول خدا (ص) با بی اعتنایی به حریم اهل بیت رسول خدا (ص) به این خانه وحی یورش بردند و تهدید نمودند که این خانه را با اهلش به آتش می کشیم.
ما در این نوشتار تنها به ذکرگزارشهایی از بزرگان علمای اهل سنت و جماعت اکتفا می کنیم و خود چیزی بر این نقلها نمی افزاییم. چرا که ممکن است گفته شود که دیگران با حب و بغض ناروا سخن گفته اند.
سخن ابن قتیبه در این باره:
ابوبکر از هواداران علی (ع) که از بیعت با وی امتناع کرده و در خانه علی (ع) تجمع نموده بودند جویا شد.
عمر به همراه عده ای به آن سو رفتند، عمر پشت درب خانه علی (ع) فریاد زد که از خانه بیرون بیایید. آنان اعتنایی نکردند. دستور داد تا هیزم آوردند که خانه را به آتش بکشند. عمر گفت: سوگند به آن که جان عمر در دست اوست، این عده باید از منزل بیرون بیایند و گرنه خانه را با اهلش به آتش می کشم.
به وی گفته شد که فاطمه زهرا (س) در این خانه است، چگونه این خانه را به آتش می کشی؟ در پاسخ گفت: هر چند در این خانه فاطمه باشد، من خانه را به آتش می کشم.
چون فریاد عمر را شنیدند همه به جزء علی (ع) از خانه بیرون آمدند و با ابوبکر بیعت کردند.{ در این هنگام عمر کاری به کار علی (ع) نداشت.} چون که عمر گمان کرده بود که علی(ع) سوگند خورده است که تا قرآن را جمع آوری نکند ردا بر دوش نگیرد و از خان خارج نشود.
در این هنگام حضرت زهرا(س) دم درب ایستاده بود و فرمود که ما با گروهی ا ز شما که به بدترین وجه عمل کردید، عهد و پیمانی نداریم. زیرا جنازه رسول خدا (ص) را در خانه رها ساختدید و به آن چه مامور شده بودید عمل نکردید و حق ما را برنگردانیدید.
عمر به نزد ابوبکر رفت و گفت چرا ین شخصی که از بیعت با توامتناع می کند{علی (ع)}را دستگیر نمی کنی؟!
به دنبال این سخن عمر ابوبکر به غلامش قنفذ گفت:
برو علی رابه نزد ما فرا خوان. قنفذ به سوی علی (ع) رفت و درب خانه را کوبید وعلی (ع) فرمود که چه می خواهی ، وی گفت خلیفه رسول خدا تو را می خواند . فرمود برو و از قول من به او بگو خیلی زود رسول خدا (ص) را تکذیب نمودید. قنفذ برگشت و پیام علی (ع) را به ابوبکر رساند.
ابوبکر با شنیدن این پیام گریست. عمر گفت به این متخلف مهلت مده. ابوبکر بار دیگر قنفذ را برای فراخوانی علی (ع) به نزدش فرستاد و به وی گفت که به حضرت بگوید که خلیفه رسول خدا(ص) از تو می خواهد که تابعیت کنی.
قنفذ برگشت و این پیام را رساند. حضرت فریاد کشید و فرمود : سبحان الله ! ابوبکر آن چه که برای او نیست ادعا می کند! قنفذ برگشت و سخن حضرت را گوشزد نمود. ابوبکر بار دیگر گریست.
سپس عمر با عده ای حرکت نمودند تا این که به درب خانه حضرت زهرا(س) رسیدند و درب خانه را کوبیدند. به مجرد این که حضرت زهرا(س) سرو صدای آنان را شنید با آهنگ حزن انگیز و گریان فریاد زد: یا ابت یا رسول الله، ماذا لفینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافه ، ای پدر و ای فرستاده خدا بنگر که بعد از تو از پسر خطاب، و ابی قحافه چه مصیبتهایی بر ما رسید.
وقتی که مردم صدا و گریه حضرت زهرا (س) را شنیدند، جملگی گریستند، به قدری که نزدیک بود قلبشان ذوب شود. و جگرهایشان از غصه بترکد.
اما عمر با گروهی ماندند و علی (ع) را از منزل بیرون آوردند و به نزد ابوبکر بردند و گفتند که باید با او بیعت آن حضرت فرمود که اگر بیعت نکنم چه میشود، گفتند به خدا سوگند گردنت را قطع می کنیم . حضرت فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) را کشته اید. عمر گفت اما بنده خدا آری ولی برادر رسول خدا، نه .
د راین جریان ابوبکر ساکت بود و حرفی نمی زد. عمر گفت آیا فرمان صادر نمی کنی که با تو بیعت کند؟ ابوبکر اظهار داشت که تا هنگامی که حضرت زهرا (س) در کنار او قرار دارد، من او را به چیزی مجبور نمیکنم.
علی (ع) ازنزد ابوبکر خارج شد و خود را به قبر رسول خدا (ص) رساند و با صدای بلند گریست و این آیه را خواند «ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلونین» (61)
سخن ابن عبدریه اندلسی
ابن عبدریه اندلسی در کتاب عقد الفرید در این باره می نویسد: از زمره آنان که از بیعت با ابوبکر ممانعت کردند علی، عباس، زبیر و سعدبن عباده بودند. اما علی ، عباس و زنجیر در خانه حضرت زهرا(س) متحصن شدند، تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد که آنان را از حالت تحصن خارج کنند و به او گفت که اگر آنان نپذیرفتد با آن جنگ کن.
پس عمر آتشی آورد تا این که خانه فاطمه زهرا(س) را به همراه آنان که در خانه تحصن کردند، به آتش بکشد. در این هنگام حضرت فاطمه(س) عمر را می بیند و می گوید : ای پسر خطاب آیا میخواهی خانه ما را به آتش بکشی؟! عمر گفت بلی (62)
سخن ابوالفداء
مورخ بزرگ اسماعیل ابوالفداء در کتاب تاریخیش می نویسد:
ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا این که علی (ع) و پیروانش را از خانه حضرت فاطمه (س) خارج کند و گفت که اگر آنان نپذیرفتند با آنان جنگ کن.
پس عمر آتشی آورد برای این که خانه حضرت فاطمه (س) را به آتش بکشد. حضرت زهرا (س) عمر را می بیند که آتشی دارد و در صدد آتش زدن خانه است . و گفت: ای پسر خطاب چه می خواهی؟! آیا میخواهی خانه مارا به آتش بکشی؟! عمر گفت : بلی. (63)
سخن محمد بن جریر طبری
محمد بن جریر طبری در تاریخش می نویسد: عمر بن خطاب به منزل علی (ع) رفت و در این منزل طلحه، زبیر و مردانی از مهاجران بودند . عمر گفت به خدا سوگند من خانه را بر شما به آتش می کشم، مگر این که از این جا خارج شوید و با ابوبکر بیعت نمایید. پس زبیر در حالی که شمشیر خویش را حمایل کرده بود بر عمر حمله کرد و با عمر درگیر شد و شمشیر از دستش افتاد او را گرفتند و .... (64)
سخن عمر رضا کحاله
پس عمر آمد و فریاد زد ، در حالی که متحضان در خانه حضرت فاطمه (س) بودند و اینان حاضر نمی شدند که از خانه بیرون روند . عمر هیزم می خواست و گفت: سوگند به آن که جان عمر در دست قدرت اوست ، باید این گروه از یان خانه خارج شوند و گرنه من خانه را با اهلش به آتش می کشم . به عمر گفته شد که ای "اباحفص" در این خانه فاطمه (س) هست! عمر گفت حتی فاطمه هم در این خانه باشد، من این خانه را به آتش می کشم. (65)
سخن ابن شحنه
ابن شحنه در تاریخ می نویسد: زیدبن اسلم می گوید: ما از آن افرادی بودم که با عمر همکاری می کردم و در آن هنگامی که علی (ع) و همراهانش در خانه حضرت زهرا (س) اجتماع کرده بودند تا با ابوبکر بیعت نکنند، به درب خانه فاطمه (س) هیزم می بردم،پس عمر به فاطمه (س) گفت:
از خانه خارج بشو و گرنه خانه را با آنان که در آن هستند، به آتش می کشم. (در این هنگام د راین خانه علی، فاطمه ، حسن و حسین و جماعتی از اصحاب پیامبر (ص) بودند.) فاطمه گفت:
آیا خانه رابر فرزندانم به آتش می کشی؟!
عمر گفت: آری به خدا سوگند خارج شوند و با ابوبکر بیعت کنند و گرنه خانه را به آتش می کشم. (66)
سخن بلاذری
بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: ابوبکر کسی را فرستاد تا علی(ع) را برای خلافت خویش بیعت بگیرد، وی از علی(ع) خواست که بیعت کند، ولی آن حضرت بیعت نکرد. پس عمر آمد که با او همرهانی بود. حضرت فاطمه (س) وی را در جلوی درب منزل خویش دید و گفت: ای پسر خطب آیا می خواهی خانه مارا به آتش بکشی؟ ! عمر گقت : آری ... (67)
سخن ابن ابی الحدید
ابن ابی الحدید معتزلی شافعی در شرح نهج البلاغه می نویسد سعدبن ابی وقاص و مقدادبن اسود در زمره متحصنان در خانه حضرت فاطمه (س) بودند، متحصنان در این خانه جمع شده بودند و می گفتند که تنها با علی (ع) بیعت می کنیم، نه با ابوبکر ، عمر آمد، تا این خانه را بااهلش به آتش بکشد. زبیر با شمشیرش خارج شد و فاطمه (س) از خانه بیرون آمد، در حالی که گریه می کرد و فریاد می زد.... (68)
همو در جای دیگر می نویسد: عمر به خانه فاطمه(س) آمد در حالی که در این خانه مردانی از انصار و تعدادی نیز از مهاجران بودند، گفت: سوگند به آن که جانم در دست اوست یا باید برای بیعت با ابوبکر از خانه خارج شوید و یا برای این که خانه را بر شما به آتش می کشم... (69)
سخن عیسی کوفی
عیسی کوفی در المصنف در این باره می نویسد که عمر تهدید کرد که خانه حضرت فاطمه (س) را به آتش می کشم. (70)
2-2- ضرب وشتم به آن حضرت
صلاح الدین صقدی شافعی در کتاب الوافی بالوفیات درترجمه نظام می نویسد: همانا عمر در روز بیعت به شکم حضرت زهرا(س) زد تا این که محسن آن حضرت سقط شد. (71)
- ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان در ترجمه احمد بن محمد بن سری می نویسد: عمر محکم بر سینه حضرت فاطمه (س) کوبید که از این کار محسن حضرت سقط شد. (72)
-3-2- محروم کردن آن حضرت از فدک و صدقات خیبر و ارث پدری
در بحث آینده در این باره مطالبی بیان می شود.
4-2- تحقیر آن حضرت
با توجه به عصمت حضرت زهرا(س) و فضایلی که رسول خدا (ص) درباره آن حضرت بیان داشتند، شاهد طلبیدن از آن حضرت در مورد فدک خود نوعی تحقیر و اهانت به آن حضرت به شمار می آید. با این وجود در این باره علی (ع) و ام ایمن شهادت دادند. اما نپذیرفتند و فدک را به آن حضرت بازنگرداندند. (73)
5-2- اهانت به آن حضرت در مسجد پیامبر (ص)
بر طبق نوشته ابن ابی الحدید بعد از آن که حضرت زهرا(س) در دفاع از اسلام راستین و احقاق حق خطبه آتشینی را در مسجد پیامبر (ص) ایراد نمود، ابوبکر ناراحت شد و بر بالای منبر رفت و به اهانت سیده زنان حضرت فاطمه (س) پرداخت (74) در برخی از منابع اسلامی آمده است که این اهانت ابوبکر به حضرت زهرا(س) مورد اعتراض همسر گرامی پیامبر اسلام (ص) ام سلمه قرار گرفت و چنین گفت:
ای ابابکر آیا این سخنان را درباره زنی همانند فاطمه (س) می گویی! با این که او حوریه ای است در میان انسانها و در دامن پیامبر (ص) پرورش یافت و در بین فرشتگان دست به دست می شد. و در پرورشگاه پاکیزگان پرورش یافت.
و در بهترین جا رشد کرد. آیا چنان می پنداری که رسول خدا(ص) فاطمه (س) را از ارث محروم کرد ولی به خودش نگفته است؟!
با این که خدا به پیغمبرش می فرماید: خویشان و نزدیکانت را انزار کن. یا احتمال می دهید که رسول خدا (ص) به او گفته است. ولی او مطالبه می دهید که رسول خدا (ص) به او گفته است. ولی او مطالبه ارث می کند؟ ! با این که او بهترین زنان عالم و مادر بهترین جوانان و هم طراز مریم، دختر عمران و پدرش خاتم پیامبران ست! رسول خدا (ص) فاطمه (س) را از سرما و گرما نگهداری می کرد و ...
واکنش حکومت در برابر این دفاع ام سلمه از آن حضرت این شد که ام سلمه تا یک سال از حقوق و مزایای خویش محروم گردد. (75)
کلینی از اما صادق (ع) نقل می کند که حضرت زهرا (س) بعد از رحلت پیامبر (ص) به مدت هفتاد و پنج روز زیست و در این مدت هیچ گاه آن حضرت را ندیدند که خنده ای و یا تبسمی بر لب داشته باشد. در هر هفته دوبار در روزهای دوشنبه و پنج شنبه به گلزاز شهدای احد می رفت و می فرمود که این جا رسول خدا(ص) بود و در این جا مشرکان بودند.... (76)
3- مبارزات سیاسی حضرت زهرا (س)
زهرای اطهر (س) درمدت زندگی کوتاه خویش بعد از رحلت پیامبر (ص) برای دفاع از حق و حریم ولایت و امامت به تلاش و مبارزه پرداخت.
آن حضرت در چندین مرحله و با انواع مختلف به این مبارزه روی آورد و اقدام نمود. اینک نگاهی کوتاه به این مبارزه ها
- حمایت از علی (ع)
هنگامی که عمر خواست به خانه زهرا (س) هجوم ببرد تا آنان که از بیعت با ابوبکر امتناع می ورزیدند و به جریان سقیفه معترض بودند، از خانه خارج کند و آنان را به بیعت با ابوبکر وادار نماید، حضرت زهرا(س) با نهایت تلاش و کوشش در برابر این جریان ایستاد و از علی (ع) حمایت نمود. (77)
- استیضاح خلیفه در جمع مهاجر و انصار
آن حضرت در واکنش به برخی از کارهای ابوبکر در مسجد پیامبر (ص) و در حضور مهاجران وانصار به ایراد سخنرانی مهمی می پردازد، در این سخنرانی ابوبکر را نسبت به برخی از کارهایش استیضاح می کند و با استدلالی محکم و منطقی حقانیت خویش و اهل بیت پیامبر (ص) را بر همگان آشکار می نماید. و سپس به جهت سستی مهاجران و انصار از جهت حمایت از مظلوم آنان را مورد نکوهش قرار می دهد. (78)
- دعوت شبانه
فاطمه (س) به همراه علی (ع) ، حسن (ع) و حسین(ع) شبانه به خانه بزرگان و رجال مدینه می رفتند و آنان را برای حمایت از امامت دعوت می کردند . در این باره عبدالله بن مسلم ، ابن قتیبه دینوری می نویسد:
علی – کرم الله وجهه – فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) را بر مرکبی سوار کرد و شبانه درخانه های مهاجر و انصار می گردانید و از آنان یاری می خواست گروهی مهاجر و انصار می گفتند: ای دختر رسول خدا بیعت ما با ابوبکر تمام شد، اگر قبل از این که ابوبکر به این کار اقدام کند، شوهر و پسر عم شما علی (ع) می آمد ما از او رو برنمی گردانیدیم و با ابوبکر بیعت نمی کردیم.
علی – کرم الله وجهه – فرمود که من مشغول غسل و تدفین رسول خدا (ص بودم؛، آیا پسندیده بود که من جنازه پیامبر (ص) را بر زمین می گذاشتم و می آمدم تا درباره به دست آوردن حکومت به نزاع بپردازم؟!
فاطمه (س) فرمود: ابوالحسن به وظیفه خود چنان که سزاوار بود عمل نمود. (79)
- موضع گیری در برابر اخذ فدک
آن حضرت در برابر اخذ فدک از سوی سران حکومت موضعگیری نمودند.
در این باره ابن ابی الحدید می نویسد:
هنگامی که فاطمه (س) اطلاع یافت که وکیل و کارگزارش را از فدک بیرون کردند، نزد ابوبکر رفت و از این عمل او اعتراض نمود و به محاجه با وی پرداخت . ابوبکر دراین محاجه مغلوب شد و نوشته ای داد تا فدک به حضرت زهرا(س) برگردد. اما عمر با خبر شد و از این کار جلوگیری نمود. (80)
عروه نقل می کند که حضرت زهرا (س) در منازعه با ابوبکر افزون بر مطالبه فدک سهم ذوی القربی را نیز مطالبه نمود. (81)
- فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث
از عایشه نقل شده است که حضرت زهرا(س) شخصی را پیش ابوبکر فرستاد وارث پدرش رسول خدا (ص) را مطالبه نمود. اول اموال پیامبر(ص) در مدینه ، دوم فدک و سوم باقیمانده خمس خبیر (سهم ذوی القربی) را مطالبه نمود. (82)
قهرسیاسی
بعد از محاجه و مبارزه حضرت زهرا (س) ، آن حضرت تا آخر عمر با ابوبکر و عمر سخن نگفت در این باره حلبی از بزرگان اهل سنت می نویسد:
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و تا دم مرگ از وی اعراض نمود. (83)
ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: عایشه می گوید: حضرت زهرا (س) از ابوبکر میراث رسول خدا (ص) را مطالبه نمود، ابوبکر گفت: پیامبر فرمود ما چیزی را به ارث نمی گذاریم ... ابوبکر حاضر نشد از میراث پیامبر (ص) چیزی را به حضرت زهرا (س) بدهد. فاطمه از ابوبکر ناراحت شد و تا دم مرگ با او قهر کرد. (84)
ترمذی دراین باره می نویسد که حضرت زهرا (س) فرمود والله لا اکلمهما ابداً ، به خدا سوگند که من هیچ گاه با شما دو نفر {ابوبکر و عمر} سخن نخواهم گفت.
وی سپس می نویسد که این قهر تا پایان زندگی آن حضرت ادامه داشت. فما تت ولاتکلمهما ، حضرت زهرا (س) رحلت نمود درحالی که با این دو نفر ابوبکر و عمر سخن نگفت. (85)
همین سخن را افزون بر ترمذی، احمد بن حنبل ، بخاری و دیگران نیز نقل کرده اند (86) و نیز ابن ابی الحدید می نویسد ک فاطمه (س) وقتی که دید با زبیر و علی (ع) برخوردی ناشایسته انجام دادند و آن دو را برای اخذ بیعت می برند، بر درب حجره ایستاد و گفت: « یا ابا بکرما اسرع ما اغرتم علی اهل بیت رسول الله (ص) والله لاالکلم عمر حتی القی الله ، ای ابوبکر چه زود با اهل بیت پیامبر(ص) به بدی رفتار نمودید به خدا سوگند با عمر سخن نمی گویم تا این که خداوند را ملاقات نمایم.» (87)
ایراد خطبه برای زنان مهاجرو انصار در بستر شهادت
حضرت زهرا (س) در بستر شهادت برای زنان مهاجر و انصار که برای عیادت آن حضرت به حضورش شرفیاب شده بودند ، به ایراد خطبه ای پرداخت دراین خطبه نارضایتی خویش را از وضعیت سیاسی- اجتماعی مسلمانان ابراز نمود و از این که مهاجر وانصار سفارشهای پیامبر (ص) دربارهء اهل بیت (ع) را نادیده گرفتند به شدت انتقاد نمود. (88)
- مذاکره ای کوتاه غضب آلود باابوبکر در بستر شهادت
در روزهای آخر زندگی حضرت زهرا (س) ابوبکر و عمر برای عیادت به نزد آن حضرت رسیدند در این باره «ابن قتیبه دینوری » می نویسد:
« عمر به ابوبکر گفت که برویم به خانه حضرت فاطمه (س) چرا که ما اورا از خود رنجاندیم و غضبناک نمودیم . هر دو رفتند به خانه زهرا (س) از آن حضرت اجازه ورود خواستند، اما فاطمه (س) به ان ها اجازه ملاقات نداد. رفتند نزد علی (ع) و با شفاعت آن حضرت دختر رسول خدا (ص) اجازه داد.
آنان وارد شدند و چون نشستند، حضرت زهرا (س) از آن دو روی برگرداند، به حضرت سلام گفتند، دختر رسول خدا (ص) پاسخ نداد.
ابوبکر گفت ای حبیبه رسول خدا به خدا سوگند که خویشاوندی رسول خدا (ص) از خویشاوندی خویش، در نزد من محبوب تر است و تو در نزد من از دخترم عایشه محبوب تری دوست داشتم که درآن روزی که پدرت ازاین جهان رخت بربست من هم می مردم و بعد از این باقی نبودم. آیا می پنداری با این که قدر و منزلت و شرافت تو را می شناسم با این وجود از حقت تو را باز می دارم؟! من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: لا نورث ماترکت فهو صدقه، ما چیزی را به ارث نمی گذاریم. آن چه که ماند صدقه است.
حضرت فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا از پیامبر نشنیدند که فرمود:« رضا فاطمه (س) من رضای و سخط فاطمه من سختی فمن احب فاطمة ابنتی احبنی و من ارضی فاطمة ارضانی و من اسخط فاطمه فقد اسخطتنی»
خشنودی فاطمه خشنودی من و ناخشنودی او ناخشنودی من است. پس هر که فاطمه دخترم را دوست داشته باشد من را دوست دارد و هر که فاطمه را خشنود کند من را خشنود کرده است و هر که فاطمه را ناخشنود کند مرا ناخشنود کرده است.
هر دو گفتند: ما این سخن را از رسول خدا (ص) شنیدیم.
فرمود: فانی اشهد الله و ملائکته انکما اسختطمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونها الله ، من خدا و فرشتگان را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کرده اید ، من از شما دو نفر راضی نیستم و اگر پیامبر (ص) را ملاقات کردم از شما دو نفر نزد او شکایت خواهم کرد.
ابوبکر گفت: من از سخط پیامبر(ص) و سخط تو به خدا پناه می برم. سپس گریست.حضرت فاطمه (س) فرمود: والله لادعون الله علیک فی کل صلاة اصلیها ، به خدا قسم در هر نمازی تو را نفرین می کنم.
ابوبکر گریه کنان از نزد دختر پیامبر (ص) خارج شد و به مردم گفت: لا حاجة لی فی بیعتکم ، اقیلونی بیعتی ، من به بیعت شما نیازی ندارم بیعت با من رها کنید. (89)
- وصیت سیاسی
ابن ابی الحدید می نویسد: حضرت زهرا(س) وصیت کرد که به جهت اعتراض از عملکرد برخی از اصحاب پیامبر (ص) درباره اهل بیت، آن حضرت شبانه به خاک سپرده شود و آنان که بر وی ظلم و ستم روا دشتند، در تشییع جنازه وی حاضر نشوند و بروی نماز نخوانند. (90)
عایشه نقل می کند که بر طبق وصیت حضرت زهرا (س) آن حضرت شبانه دفن شد و ابوبکر اجازه نداشت که در تشییع جنازه اش شرکت کند. (91)
شهید سید محمد باقر صدر در کتاب فدک می نویسد: حضرت زهرا (س) مبارزه خود را با حاکمیت در شش مرحله تجلی داد.
1- فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث (اعم از فدک و غیر آن) و طرح فدک به عنوان ارث قبل از طرح آن به عنوان نحله و بخشش.
2- دخالت مستقیم و مذاکره تند با ابوبکر
3- ایراد خطابه معروف در مسجد النبی (ص) در روز دهم رحلت پیامبر (ص)
4- ایراد خطابه قاطع برای زنان مهاجر و انصار
5- مذاکره کوتاه و غضب آلود با ابوبکر و عمر در بستر شهادت، هنگامی که آنان به قصد عذر خواهی نزد آن حضرت آمده بودند و اعلان مراتب غضب و نارضایتی خود از آنان.
6- وصیت معروف آن حضرت مبنی بر عدم رضایت نسبت به شرکت و حضور مخالفان آن حضرت در مراسم پس از شهادت خود. (92)
پشیمانی ابوبکر
ابوبکر در مرض مرگش از کرده خود پشیمان شد. ابوبکر دراین زمان گفت که ای کاش دستور نمی دادم که به خانه زهرا هجوم برند، ای کاش در روز سقیفه حکومت را قبول نمی کردم و... (93)
4- فدک و سرانجام آن
فدک بنا به نقل مورخان ، قریه ای آباد، به فاصله یکصد و چهل کیلومتری مدینه در قسمت خیبر قرار داشت.
این قریه در سال هفتم هجری به دست پیامبر اسلام افتاد. پیامبر (ص) پس از محاصره خیبر و درهم شکستن قدرت یهود در آن محیط، و عطوفت و مهربانی آن حضرت نسبت به چند قریه از آن آبادیها، مردم آبادی فدک حاضر شدند تا با پیامبر(ص) مصالحه کنند پیامبر (ص) پذیرفت و نصف محصول آن سرزمین به آنان اختصاص پیدا کرد ونصف دیگر به پیامبر(ص).
این سهمی که به پیامبر اختصاص یافت در اقتصاد اسلامی به نام فیئی مطرح است فیی در اختیار پیامبر (ص) است، اما غنیمت در بین رزمندگان تقسیم می شود.
بعد از نزول و آت ذالقربی حقه (94) ، حق ذالقربی را به آنان بده ، پیامبر اسلام (ص) به امر الهی فدک را به دخترش فاطمه (س) بخشید تا برای او و فرزندانش مایه زندگی و عوض از ثروتی که خدیجه در راه اسلام مصرف کرده بود، باشد.
سیوطی در درالمنثور از ابن عباس نقل می کند که بعد ازنزول آیه و آت ذا القربی پیامبر (ص) فدک را به دخترش فاطمه بخشید: (اقطع رسول الله فاطمة فدکاً) (95)
از این هنگام به بعد تا رحلت پیامبر (ص) فدک در اختیار حضرت زهرا قرار داشت.
علی (ع) در نهج البلاغه در نامه این به عثمان بن حنیف درباره فدک می فرماید:« بلی کان فی ایدینا فدک» که این سخن حضرت دلیل خوبی است که در زمان پیامبر (ص) فدک در اختیار حضرت زهرا (س) بود.
اما پس از رحلت آن حضرت و تسلط ابوبکر بر خلافت، فدک را از حضرت زهرا(س) گرفت و به عنوان رییس حکومت در اختیار خود قرار داد. حضرت زهرا(س) از وی ملک خود را مطالبه نمود و گفت که این ملک نحله و بخشش رسول خدا (ص) است. پیامبر (ص) به من بخشیده است.
ابوبکر در پاسخ از او شاهد و بینه خواست، علی (ع) و ام ایمن شهادت دادند که پیامبر (ص) فدک را به دخترش فاطمه (س) بخشیده است.
این شهادت مورد پذیرش قرار نگرفت. برای بار دوم حضرت علی (ع) ، ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین (ع) شهادت دادند، این شهادت هم بنا به برخی از گزارشها ، پذیرفته نشد. ما بنابه گزارشی دیگر ابوبکر پذیرفت و قباله فدک را نوشت و به حضرت زهرا (س) داد. اما عمر از این جریان با خبر شد و قباله را از حضرت زهرا (س) گرفت و پاره کرد. (96)
در این جا پرسشی باقی است که چرا فدک را به حضرت زهرا ندادند. آیا آنان در صداقت حضرت زهرا (س) شک و تردیدی داشتند؟ این پرسش را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه این گونه ذکر کرده است: از علی ابن فارقی مدرس مدرسه غربی بغداد پرسیدم که آیا فاطمه در ادعایش راست می گفت، پاسخ داد آری.
پرسیدم پس چرا ابوبکر فدک را واگذار نکرد. با این که می دانست که فاطمه راست می گوید.
استاد تبسی نمود و سپس جمله لطیف و جالبی را در قالب خوشمزگی فرمود: - با این که چندان اهل شوخی و مزاح نبود- گفت : اگر روز اول به مجرد ادعای فاطمه فدک را باز می گرداند، فردا فاطمه ادعای خلافت همسرش را مطرح می ساخت و می بایست ابوبکر از مقام خلافت کناره گیری کند و در این مورد عذر زمامدار خلافت پذیرفته نبود. پیامبر که با عمل نخستش اقرار به صداقت راستگویی دختر پیامبر کرده بود، و باید پس از آن بدون نیاز به بینه و شهود، هر گونه ادعایی میکرد قبول نماید.
ابن ابی الحدید بعد از ذکر این سخن استاد، در این باره اظهار نظر می کند و می نویسد که این سخن صحیح و درستی است گرچه استاد به صورت شوخی بیان نمود. (97)
فدک بعد از حضرت زهرا (س)
- در زمان حکومت ابوبکر فدک در اختیار وی قرار داشت.
- در زمان خلافت "عمر" ، برخی نوشته اند ه عمر "فدک" را به ورثهء پیامبر اسلام (ص) برگردانید. در این باره بخاری، مسلم و بیهقی روایتی نقل می کنند به این مضمون که عمر"فدک" را به ورثه پیامبر(ص) برگرداند. علی (ع) و عباس عموی پیامبر (ص) دراین ملک به نزاع برخاستند علی (ع) می گفت این ملک را پیامبر (ص) در زمان حیات خویش به دختر خود فاطمه بخشید اما عباس این را قبول نکرد و و گفت که این ازملک رسول خدا (ص) است و من نیز وارث آن حضرت هستم.
این دو به نزاع برخاستند و برای رفع خصومت پیش عمر رفتند، اما عمر خلیفهء دوم حاضر نشد در این پرونده قضائی داوری کند.
او گفت شما به شأن خودتان آگاهترید من این را به شما تسلیم نمودم و خود دانید که چگونه عمل نمائید. (98)
و برخی نوشته اند که در زمان "عمر" فدک در اختیار حکومت قرارداشت. (99)
می توان با توجه به قراینی چند نقل دوم را پذیرفت و نقل اول را طرد نمود.
1- اگر عمر بن خطاب فدک را به ورثه حضرت زهرا (س) بازگردانیده بود، در این صورت عثمان جرات نمی کرد که برخلاف سیره عمر آن را در اختیار بگیرد و یا به مروان بن حکم ببخشد و دیگر این که اگر عثمان این کار را می کرد باتوجه به حساسیت آن مدافعان و مخالفان سیاست و روش زمامداری عثمان، این روش را بیان می داشتند، مخالفان دفاع از آن می پرداختند، در حالی که این امر با این همه حساسیت ها بیان نشده است.
2- اقدام واگذاری فدک به ورثه حضرت زهرا(س) از سوی عمر خیلی بعید به نظر می رسد چرا که این اقدام برخلاف سیاست وی بود و نیز بر خلاف روایتی که رفیقش ابوبکر نقل کرد که «کنا معاشر الانبیاء لانورث»
3- دقت در دعوای مطرح شده بین علی (ع) و عباس در باره فدک و به پیش عمر رفتن برای رفع دعوا و پاسخ آن چنانی عمر به نادرستی این گزارش کمک می کند. چرا که در صورت نزاع و ارجاع آن به نزد عمر، خلیفه وظیفه دارد آن را فیصله نماید نه این که بگوید شما بهتر میدانید و من کاری به این دعوای شما ندارم.
4- و دیگر این که بعید به نظر می رسد که عباس عموی پیامبر (ص) و علی(ع) با هم در این باره مخاصمه نمایند.
و دیگر این که از دیدگاه فقه امامیه با وجود دختر به عمر ارث نمی رسد. گرچه دیگر مذاهب اسلامی بر این نظر نیستند. برخی از علمای اهل سنت که ابن نقل را پذیرفته اند در جهت توجیه برآمده اند به عنوان نمونه: یاقوت حموی درمعجم البلدان در ضمن نقل این داستان می نویسد که علت این که عمر فدک را برگرداند، اجتهاد و استنباط وی بود. (100)
- در زمان عثمان برخی نوشته اند که وی همانند دو خلیفه قبلی درباره فدک رفتار نمود (101) و برخی نوشته اند که وی آن را به مروان حکم بخشید. (102)
- اما در زمان علی (ع) : ابن ابی لحدید نوشته است که آن حضرت نیز همانند ابوبکر، عمر و عثمان عمل کرد و در آمد آن را صرف امور عام المنفعه نمود. (103) حال اگر عثمان آن را به مروان بخشیده بود در این باره که علی (ع) با آن چگونه برخورد نمود ، به روشنی معلوم نیست برخی معتقدند که حضرت آن را از مروان بن حکم باز پس گرفت و برخی دیگر گفته اند که حضرت آن را در هنگام حکومت خویش پس نگرفت که حکمت این کار در پایان این فراز ذکر خواهد شد. علامه سید محسن امین دراین باره می نویسد: و هنگامی که علی (ع) به خلافت رسید فدک رانگرفت . در این کار مصلحتی بود که خود آن حضرت به وجه حکمت این کار آگاه تر است. (104)
- معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع) ثلثی از فدک را به مروان و ثلث دیگر را به عمر و بن عثمان بن عفان و ثلثی دیگر را به فرزندش یزید اقطاع نمود.
- در زمان خلافت مروان، همه به مروان تعلق گرفت واو به پسرانش عبدالعزیز و عبدالملک بخشید و عبدالعزیز به پسرش عمر واگذار نمود و عبدالملک نیز به دو پسرش سلیمان و ولید بخشید که در این هنگام فدک در دست سه نفر عمر بن عبدالعزیز ، سلیمان بن عبدالملک و ولیدبن عبدالملک قرار گرفت.
- در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز وی سهم سلیمان و ولید را خرید و همه را به فرزندان حضرت زهرا (س) تحویل داد. وی گفت که فدک از فیئی بود و پیامبر (ص) به دخترش فاطمه (س) بخشید. بنابراین باید در دست فرزندان آن حضرت قرار بگیرد. او به حسن به حسن بن علی(ع) رد کرد.
- وقتی که یزید بن عبدالملک به حکومت رسید فدک را از دست بنی حسن گرفت و تا پایان حکومت بنی امیه، زمان مروان حمار، در اختیار بنی امیه بود.
- درهنگامی که ابوالعباس سفاح به حکومت رسید وی فدک را به عبدالله بن حسن مثنی برگرداند.
- در زمان حکومت ابوجعفر منصور دوانقی، وی آن را از بنی حسن گرفت.
- در زمان مهدی عباسی، فرزند منصور دوانقی، او فدک را به فرزندان فاطمه (س) برگرداند.
- در زمان حکومت هادی عباسی، موسی بن مهدی و برادرش هارون الرشید، فدک را از فرزندان فاطمه (س) گرفتند و در ملک عباسیان قرار دادند و تا زمان حکومت مامون عباسی فدک در دست آنان بود.
- در زمان مامون فدک را به فرزندان فاطمه بازگرداند. مامون در روز چهارشنبه دوم ذی القعده سال دویست و دهم هجری در فرمانی به قثم بن جعفر فرماندارش در مدینه نوشت که رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه دختر خود صدقه داد. این واگذاری در زمان پیامبر(ص) امری آشکار و شناخته شده بود و خاندان پیامبر در آن اختلافی نداشتند. فاطمه تا زنده بود حق خود را مطالبه می کرد.
امیرالمومنین لازم دید فدک را به ورثه فاطمه برگرداند و آن را به ایشان تسلیم نماید.... امیرالمومنین تولیت فدک را به محمد بن یحیی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن عبدالله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب می دهد، تا در آمد آن را به مستحقان آن برسانند. (105)
- تا زمان متوکل فدک در دست فرزندان فاطمه (س) بود تا این که متوکل عباسی دستور داد تا فدک را ازدست آنان بگیرند. (106)
متوکل فدک را به حرمله الحجام بخشید.
- معتضد عباسی فدک را به فرزندان زهرا پس داد. (107)
- مکتفی عباسی از آنان گرفت.
- و گفته شده که مقتدر عباسی فدک را به آنان باز پس داد.
چند پرسش درباره فدک
1- فدک بنا به نقل روایات قریه حاصل خیزی بود و سهم پیامبر (ص) از درآمد سالیانه آن بالغ بر بیست و چهار هزار دینار و یا به نقلی دیگر هفتاد هزار دینار بود. چرا پیامبر (ص) این ملک را با ین همه درآمد سالیانه به دخترش فاطمه (س) بخشید.
پیامبری که میخواهد دخترش با کمال زهد زندگی کد و گردنبند و پرده خانه حضرت زهرا (س) را به همین جهت زندگی زاهدانه از وی نمی پسندد. چگونه می پسندد که این همه درآمد قریه فدک به دخترش فاطمه (س) تعلق بگیرد؟
وانگهی حضرت زهرا که در سخت ترین شرایط اقتصادی توانست با بی اعتنایی به امور دنیوی زندگی کند. چرا در امر پس گرفتن فدک از ابی بکر آن همه اصرار و پافشاری نمود.
پاسخ این پرسش را علامه مجسلی در کتاب گران سنگش بحارالانوار بیان می دارد که فدک تنها در ارتباط با حضرت زهرا (س) نبود بلکه متعلق به اولاد ایشان یعنی ائمه اطهار (ع) نیز بود و قهراً مسامحه و کوتاهی در چنین چیزی که مربوط به همه اهل بیت (ع) است جایز نیست زیرا در اثر مسامحه (108) و کوتاهی چه بسا حقوق آنان تضییع می شد....به دیگر سخن این بخشش پیامبر (ص) یک امر سیاسی بود و برخورد حکومتها در طول چند قرن با مسئله فدک این نظر را تقویت می کند.
ابن ابی الحدید نیز در این باره از یکی از علمای امامیه به نام علی بن تقی به این مضمون نقل می کند که انگیزه ابوبکر و عمر از گرفتن فدک از فاطمه (ع) چیزی نبود جز اینکه نمی خواستند که علی (ع) درآمد آن را در مبارزه با خلافت و حاکمیت آنان صرف نماید. (109)
2- چرا حضرت علی(ع) پس از به خلافت رسیدن، فدک را به اهلش برنگرداندند؟ با این که چند نفر از خلفا از جمله عمر بن عبدالعزیز و مامون آن را به فرزندان فاطمه(س) برگرداندند . در پاسخ این پرسش می گوییم:
علی (ع) پس از رسیدن به قدرت و خلافت به مصلحت ندانست که فدک را بازستاند چرا که ممکن بود مردم این گونه تصور نمایند که علی (ع) در رسیدن به حکومت اغراض شخصی و غیر الهی داشت. تا مبادا مردم بپندارند که اعلام بازپس گرفتن اموال غصب شده و رد آن به صاحبانش از سوی آن حضرت خود پوششی است برای تصرف فدک به همین جهت حضرت امیرمومنان علی (ع) با بزرگواری از کنار این مسئله گذشت و از آن سخن به میان نیاورد.
این کار حضرت گویای این سخن است که آنان حکومت و زمامداری را برای حقوق شخصی خویش نمی پذیرند بلکه برای فرمان و رضای الهی و برقراری قسط وعدل پذیرای ان شدند و طبیعتاً فرزندان حضرت زهرا (س) نیز از این کار راضی بودند. شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع روایتی را از امام کاظم (ع) نقل می کند به این مضمون که حضرت درباره این پرسش که چرا علی (ع) فدک را تصاحب ننمود فرمود: حق ما اهل البیت را از کسانی که به ما ظلم کرده اند جز خدا نمی گیرد، ما اولیای مومنان هستیم ، به نفع آنان حکم می کنیم و حقوق آنان را از کسانی که به آنان ظلم نموده اند می ستانیم و برای خودمان در این راه تلاش نمی کنیم. (110)
توجیهی ناروا و نقد آن
برخی گفته اند که حضرت زهرا (س) چون که نمی دانست پیامبر اسلام (ص) فرموده است « لانورث» از ابوبکر ارث پدری را مطالبه نمود . اما همین که این روایت را از ابوبکر شنید راضی شد و دیگر در پی گرفتن ارث اقدامی نکرد.
نقد
این توجیه نادرست است چرا که اولاً: حضرت فاطمه (س) در برابر این روایتی که ابوبکر نقل کرد احتجاج و استدلال نمود که این روایت بر خلاف قران است . و پیامبر (ص) برخلاف قران چیزی نمی گوید. و بعید است که پیامبر (ص) دخترش را از ارث محروم کند و به وی چیزی نگوید. ثانیاً: افزون بر این برطبق نقلی که گذشت .
ابو بکر بعد از استدلال حضرت زهرا (س) ، بر آن حضرت قباله ای نوشت تا فدک را به وی برگرداند. ولی عمر نامه را پاره کرد. این خود بهترین دلیل است که حضرت زهرا (س) از مطالبه حق دست بر نداشت.
ثالثاً : عدم رضایت آن حضرت از ابوبکر و عمر که تا آخرین لحظه زندگی با آنان سخنی نگفت و نیز وصیت سیاسی آن حضرت که در مراسم تدفین وی، ابوبکر نباید شرکت کند...
همه این امور می رساند که استدلال ابوبکر حضرت زهرا (س) را قانع نساخت.
مبارزه حضرت زهرا (س) تنها مربوط به امور مالی نبود بلکه یک مبارزخ سیاسی- مکتبی بود. اگر حضرت فاطمه (س) در اخذ فدک، میراث رسول خدا (ص) و سهم خیبر پافشاری داشتند این امور تنها جهت اقتصادی نداشت. فدک و مانند آن تنها در ارتباط با حضرت زهرا (س) نبود بلکه متعلق به اولاد آن حضرت- مامان (ع) – نیز بود. و طبیعی است که در چنین چیزی که مربوط به همه اهل بیت است. مسامحه جایز نیست. در روایتی از امام علی (ع) آمده است که حدود فدک به کوه احد، عریش مصر، ساحل دریا و دومة الجندل ختم می شود. (111) این حدود فراتر از قریه فدک است. دراین روایت محدوده فدک، محدوده سرزمین اسلامی ذکر شده است که این خود دلیل روشنی است که فدک جنبه سیاسی داشت. افزون بر این که جنبه اقتصادی نیز داشت.
5- مصحف فاطمه (س)
زهرای بتول در این مدت کوتاه پس از رحلت رسول خدا (ص) از فضل و دانش وحیانی بهره مند بودند. آن بزرگ بانوی اسلام فضل و دانش را از سرچشمه وحی فرا گرفت و همه این معرفتها در کتابی به نام مصحف فاطمه (س) جمع آوری شد.
در این مصحف تنها مسایل شرعی از قبیل حلال و حرام نیست بلکه دانشی از اخبار گذشته و آینده است.
امام صادق (ع) به یکی از شیعیانش فرمود: همانا فاطمه (س) بعد از پیامبر (ص) هفتاد و پنج روز در دنیا بود و از فراق پدر و اندوه زیادی داشت، در این مدت جبرئیل می آمد و او را در مرگ پدر تسلیت می داد و او را از احوال و مقام پدرش باخبر می کرد و سرگذشت اولادش پس از او را برایش می گفت و علی (ع) اینها را می نوشت . آن نوشته ها در مصحف فاطمه (س) است. (112)
امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمود : همانا مصحف فاطمه (س) نزد ماست. مردم چه می دانند که مصحف فاطمه چیست.!
مصحفی است سه برابر قرآن. به خدا سوگند حتی یک حرف قران هم در آن نیست. سپس فرمود علم گذشته و آینده تا روز قیامت در نزد ماست علم کامل هیمن است. (113)
6- وصیت فاطمه (س)
از امام باقر (ع) روایت شده است ک حضرت سبدی را آورد و از آن نوشته ای را برداشت و خواند . دراین نوشته این وصیت حضرت زهرا (س) بود. بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصت به فاطمة بنت محمد (ص) اوصت بحوائطها السبعة الی علی بن ابی طالب فان مضی فالی الحسن فان مضی الی الحسین فان مضی فالی الاکابر من ولدی ، به نام خداوند بخشنده مهربان، این وصیت فاطمه دختر محمد (ص) است، بوستانهای هفتگانه را که دارد، وصیت کرد که در دست علی بن ابی طالب (ع) باشد و پس از او در دست حسن (ع) و پس از او در دست حسین (ع) و پس از او در دست بزرگان از فرزندانش باشد.
بر این وصیت مقداد بن اسود و زبیر بن عوام شاهدند و کاتب وصیت علی بن ابی طالب (ع) . (114)
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها
48- ذهبی ، تاریخ الاسلام 3 ص 13
49- اعلام الوری ، ص 158
50- کشف الغمه 1، ص 502
51- تذکرة الخواص، ص 287
52- المعجم الکبیر 3، ص 57 خ 2675 ، کافی 1 ص 141
53- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 16 ، ص 214
54- تذکرة الخواص ، ابن جوزی، ص 288
55- بحارالانوار 43 ص 217
56- مقاتل الطالبیین ص 49
57- همان
58- اعیان الشیعه 1 ص 319
59- مسند احمد 1 ص 55 ، تاریخ طبری 1 ص 466 ، تاریخ ابن اثیر 2 ص 124 ، تاریخ ابن کثیر 5 ص 244 ، صفوة الصفوة 1 ص 97 ، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1 ص 123 ، سیره ابن هشام 4 ص 338 ، تاریخ الخلفای سیوطی ص 45، به نقل از معالم المدرستین 1 ص 163
60- ریاض النضره 1 ص 167 ، تاریخ الخمیس 1 ص 188، عقد الفرید 3 ص 64 ، تاریخ ابی الفداء 1 ص 156 به نقل از معالم المدرستین 1 ص 164 .
61- الامامة و السیاسه ، ابن قتیبه ، ص 31-30
62- العقد الفرید 5 ، ص 347 ، به نقل از فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی
63- تاریخ ابوالفداء 1، ص 164 ، به نقل از همان
64- تاریخ طبری 3، ص 203
65- اعلام النساء 3 ص 114
66- تاریخ ابن شحنه مکتوب در حاشیه الکامل 7، ص 164 ، به نقل از فاطمه الزهرا بهجة قلب المصطفی.
67- انساب الاشراف 1 ص 586
68- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 2 ، ص 56
69- همان ص 48
70- المصنف فی الاثار والاحادیث 8، ص 572
71- الوافی بالوفیات 5، ص 345 ، به نقل از فاطمه الزهرا (س) بهجة قلب المصطفی
72- لسان المیزان 1 ص 268
73- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 16، ص 216 ، معجم البلدان 4، ص 239
74- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 16 ، ص 216
75- دلایل الامامه ص 39 به نقل از فاطمه زهرا بانوی نمونه اسلام
76- اعیان الشیعه 1ص 319
77- الامامه والسیاسه ، ص 30
78- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16، ص 211
79- الامامه والسیاسه ص 30 – 29
80- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16 ص 274
81- همان ص 231
82- همان، ص 217 ، طبقات الکبری 8 ، ص 28 ، فتوح البلدان 1، ص 36 ، انساب الاشراف 1 ص 519
83- سیره حلبی 3 ص 399، شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16 ، ص 218-217
85- سنن ترمزی 4 ، ص 158
86- مسند احمد بن حنبل 1، ص 13 خ 26 ، صحیح بخاری 4 ، ص 178 – 177 ، بخاری 5 ، ص 288-289
87- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 2 ، ص 57
88- همان ج 16 ، ص 233
89- الامامه و السیاسه ، ص 31- 30
90- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16 ، ص 214
91- همان ص 218 ، صحیح بخاری، ج 8 ص 266 ، و ج 5 ، ص 289 – 288
92- فدک ، ص 87 به نقل از خطبه حضرت فاطمه زهرا (س) ص 316
93- لسان المیزان 4، ص 189 ، شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 2، ص 47- 46 ، و به نقل از معالم المدرستین ج 1 ص 175- عقد الفرید 3، ص 69 ، طبری 2، ص 619 ، الامامه والسیاسه 1، ص 18 ، کنز العمال 3 ، ص 135 ، مروج الذهب 1 ص 414
94- سوره روم، آیه 28
95- الدر المنثور 4 ، ص 177
96- ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه 2 ص 444 ، 439
97- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16 ، ص 284
98- معجم البلدان 4 ، ص 239 ، فاطمه الزهرا بهجة قلب المصطفی ص 435 ، نقل از صحیح مسلم کتاب جهاد باب فیئی ، صحیح بخاری کتاب جهاد باب فرض الخمس، سنن بیهقی 6، ص 299
99- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16 ، ص 216 ، اعیان الشیعه 1 ص 318
100- معجم البلدان 4، ص 238
101- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید 16 ، ص 216
102- سنن بیهقی 6، ص 301 به نقل فاطمه الزهرا بهجة قلب المصطفی ص 436
103- همان
104- اعیان الشیعه 1، ص 318
105- فتوح البلدان ، بلاذری 1 ص 38- 37 به نقل از زندگانی فاطمه زهرا (س) شهیدی، ص 117
106- فتوح البلدان بلاذری ، تاریخ بعقوبی، عقد الفرید، به نقل از فاطمه الزهرا (س) بهجه قلب المصطفی ص 438
107- سفینه البحار واژه فدک ج 2 ص 351
108- خطبه حضرت فاطمه زهرا (س) ، ص 315
109- همان
110- علل الشرایع ، صدوق، باب العلل التی من اجلها ترک علی فدکاً به نقل از شرح فشرده ای بر نهج البلاغه 3، ص 44
111- مجمح البحرین واژه فدک
112- اصول کافی، ترجمه 1 ص 245
113- همان ص 246-245
114- کشف الغمه 1 ص 500، حضرت زهرا (س) افزون بر این وصیت ، وصیتهای دیگری نیز داشت که در این نوشتار از ذکر آن خودداری می کنیم برای اطلاع در این باره رجوع شود به کتابهای مناقب، ابن شهر آشوب 3، ص 362 بحارالانوار 43 ، ص 178 و 192 و 214 ودلایل الامامه، ص 42.