چرا خدا در قرآن از حیض به عنوان رنجی برای زن یاد میکند، مگر این نیست که بندگان در پیشگاه خدا یکی هستند؟
قرآن زمان حیض و قاعدگی را "اَذی(1) چیز آلوده و زیانآور" معرفی کرده، البته آنچه که عرف از واژة "اذی" میفهمد آلودگیِ محل حیض در ایام عادت است(2) مربوط به کل وجود نیست، بلکه به این معنا که در این حالت، دستگاه تناسلی زن به علت آلودگی، ضرر رسان است(3) و در حقیقت این جمله، فلسفة حکم خودداری از آمیزش جنسی را در حالت قاعدگی بیان میکند، زیرا آمیزش در چنین حالتی علاوه بر این که سخت و تنفّرآور است، ضررهای بسیار دارد که دانش پزشکی امروز آن را ثابت کرده، چون طبیعت زن در حال حیض، سرگرم پاک کردن رَحِم و آماده کردن آن برای حامله شدن است و آمیزش در این در حالت، این عمل را مختل میسازد(4)؛ نیز احتمال عقیم شدن مرد و زن را در پی دارد؛ همچنین ایجاد یک محیط مساعد برای پرورش میکرب و بیماریهای آمیزشی مانند سفلیس و سوزاک؛ نیز التهاب اعضای تناسلی زن و وارد شدن خونِ آلوده به داخل عضو تناسلی مرد و... که درعلم پزشکی آمده است. پزشکان، آمیزش را در این حالت ممنوع کردهاند.(5)
در آیین و سنتهای جاهلیت، زن حائض را نجس دانسته، او را تنها میگذاشتند و از عذا خوردن و همنشینی با او پرهیز میکردند. قرآن برای برداشتن این بینش جاهلی، با توضیح این که حیض یک دوران خاص کسالت برای زن بوده، مراعات حال زن را در این حال از حیث کار سنگین، همبستری و امور دیگر بیان کرده، مطرود نمودن او را مردود دانسته است.
بنابر این اوّلاً مردان را از همبستری با آنان در ایام حیض منع کرده است؛ دوم: تکالیفی مانند نماز و روزه را از آنان برداشته است. اگر چه حیض شدن برای زن مانند برخی امور دارای رنج و سختی است، اما فایدهای بر آن مترتب است که ارزش تحمل را دارد. این امر یک تغییر طبیعی در بدن میباشد که تخمک را ایجاد کرده، آمادگی پذیرش برای قبول نطفه و در نتیجه بقای نسل بشر و تازگی برای بدن زن را به همراه دارد.
هر امری ازراه علل و اسباب خود ایجاد میشود که وجود این مسئله هم در زن از این قاعده استثنا نیست و افزون بر این، در برابر تحمل سختیها خدا اجر و پاداش قرار داده است.
----------------------------------------------------------------------------------------
پینوشتها:
1ـ بقره (2) آیه 222.
2ـ امام خمینی، کتاب الطهاره، ج 1، ص 129.
3ـ فقه الصادق، محمدصادق الروحانی، ج 2، ص 151.
4ـ تفسیر المیزان، ج 2، ص 312.
5ـ تفسیر نمونه، ج 2، ص 138.