اگر خدا بندگانش را بیشتر از همه موجودات دوست دارد، پس چرا شیطان را آزاد گذاشت تا آنها را به جهنم بکشد؟ ...
پرسش: اگر خدا بندگانش را بیشتر از همه موجودات دوست دارد، پس چرا شیطان را آزاد گذاشت تا آنها را به جهنم بکشد؟ مگر خدا نمی توانست فقط بهشت را خلق کند وانسانها را در درجات مختلف قرار دهد؟
پاسخ:
محبت خداوند هماهنگ با رحمت، عدالت و حکمت او است و کلیه کارها و احکام او، مبتنى بر عدالت، حکمت و رحمت است.
خداوند از مادر مهربانتر است وبندگان خود را دوست دارد و این امرى قطعى و مسلّم است؛ بلکه مهربانىهاى پدر و مادر و دیگران، همه جلوههایى از رحمت و عنایت الهى است. او این همه عشق و محبت را در ضمیر والدین نهاده است تا آنان با میل و علاقة تمام تلاش خود را جهت رشد فرزندان به کار گیرند،اما باید متوجه این نکته بود که بین محبتهاى الهى و غیر الهى، تفاوتى عمده وجود دارد و آن اینکه محبت مادر، غالباً احساسى بیش نیست و در بعضى از موارد برخلاف حکم عقل، حق و عدالت است. در حالى که لطف و رحمت الهى هرگز جدا از عدل، حکمت و سنتهاى حکیمانة پروردگار در نظام خلقت نیست.
اما ابلیس از آفریدگان خداوند واز جنیان است و مدت طولانى خداوند را عبادت کرده بود، و به واسطه نافرمانى از خداوند، از درگاه او رانده شد و از این پس به نام شیطان شناخته مىشود. شیطان بر هر موجودى گفته مىشود که انسان را فریب دهد، خواه از جنیان باشد یا از انسانها، بنابراین، شیطان از ابتدا شیطان آفریده نشد. در ابتدا پاک و مخلوقى چون سایر مخلوقات خدا در اطاعت پروردگار و از مقربان درگاه ربوبى بود، اما بر اثر یک امتحان که احترام به آدم بود، لغزید (1) و از درگاه الهى رانده شد.(2) شیطان در برابر آن همه عبادت، از خداوند تقاضاى زنده ماندن تا روز قیامت را کرد و خداوند او را تا آن روز مهلت داد.
شیطان آفریده نشد تا خلایق را بفریبد. او فریب نفس خویش را خورد و از خداوند مهلت خواست تا دنیا هست، او نیز باشد، و از آن پس قسم خورد تا انسانها را بفریبد مگر کسانى را که مؤمن باشند.(3) و خداوند این مهلت را به شیطان داد .
اما چرا مهلت را از طرف خداوند یافت ، مىتوان گفت فلسفه وجود شیطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرایز و نفس امارة درون آدمی است که انسانها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مىکنند. از طرف دیگر گرایش به سوى کمال و نیکى و خرد و رسولان و پیامبران الهى، در مقابل آنها قرار مىگیرد تا انسانها را به کمال و خوشبختى سوق دهد. تنها در صورت وجود هر دو نیرو در انسان است که وى مىتواند با اختیار خود، یکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت یا شقاوت برسد. بنابراین اگر نفس اماره و نیروهاى سرکش و شیطانها نبودند، انسان نمىتوانست در معرض آزمون الهى قرار گیرد و با نفى و مبارزه با آنها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سیر در مسیر کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شیطان شر مطلق نیست.
«علامه طباطبایى» فرموده است: «اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمىشود».(4)
به تجریه و تحقیق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، باید در کورههاى داغ قرار گیرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآیند. انسان نیز براى خالص شدن، نیازمند امتحانى سخت است تا جوهرة اصلى اش نمایان شود که در نتیجه، وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب «ارجعى؛ سوی خدا بیا» لایق دیدار پروردگارش شود. دنیا میدان آزمایش است و انسان هدف این آزمایش، پس حریف توانمندی چون شیطان لازم است تا انسان بتواند در نبرد با او، استعدادهاى خارقالعاده خود را شکوفا کند.
بنابراین ماهیت وجود انسانی ، ماهیت موجود دارای اختیارو انتخاب است و چون مسئله انتخاب به میان آید ، باید دو طرف نیک و بد فرض شود تا انتخاب و اختیار معنا داشته باشد.
پس خداوند چون انسان را موجود دارای اختیار آفرید ، نمی توان گفت چرا راههای گناه ( و از جمله وجود شیطان ) بسته نشد و چون راههای گناه بسته نشد ،راه دوزخ هم بسته نیست.
بله خداوند انسان را آفرید و هدف این است که او به بهشت دست یابد ، اما با اختیار و انتخاب او. طبعا
انسانهایی وجود دارند که با سوء اختیار خود راه بهشت و رحمت الهی را انتخاب نمی کنند ، بلکه جایگاه دوزخ را انتخاب میکنند.
بنابراین وجود بهشت و دوزخ ، بنا بر انتخاب و اختیار انسانها است و انتخاب و اختیار انسانها ، لازمه موجود دارای اختیار است. پس نمی توان گفت چرا خداوند فقط بهشت را نیافرید .
هم چنین باید دانست که شیطان (جنی و انسی) با انواع حیلهها و زینت دادنها به زمینه گناه که در نفس انسان است، ترغیب میکند، امّا شیطان، علّت تمام گناه نیست، به این معنا که غرائز نفسانی در وجود انسان، باعث و علّت گناه است و شیطان هم با ترفندهای خود به آن کمک میکند. بنابراین، اگر شیطان هم خلق نمیشد، انسان به واسطه غرایز و شهواتی که در وجودش است،میل به گناه داشت و به سوی آن روان میشد. قلمرو قدرت شیطان در حد وسوسه است: «یوسوس فی صدور النّاس». پیامبر(ص) در خطبه شعبان فرمود: «یغلّ فیه الشیاطین؛ در ماه مبارک رمضان، شیاطین در غل و زنجیرند و قدرت بر وسوسه ندارند». اما معصیت و گناه انسانها در این ماه ختم نمی شود ، اگر چه کمتر می شود.
در مقابل وجود شیطان و نفس اماره در وجود انسان ، عقل و خرد و فطرت خداجوی در وجود انسان و پیامبران الهی قرار دارند .
پس در یک طرف نیروهای خیر و در طرف دیگر نیروهای شر وجود دارند .
امام صادق(ع) فرمود: «اصول الکفر ثلاثة: الحرص و الإستکبار و الحسد، فامّا الحرص، فانّ آدم(ع) حین نهی عن الشجرة حمله الحرص علی أن أکل منها و امّا الاستکبار فإبلیس حیث اُمر بالسجود لآدم(ع) فأبی و امّا الحسد فإبنا آدم حیث قتل احدهما صاحبَه؛ ریشههای کفر سه چیز است: حرص و استکبار و حسد. امّا حرص، باعث شد که آدم از درختی که خوردن از آن ممنوع شده بود، بخورد و از بهشت رانده شد. اما استکبار، باعث شد که ابلیس وقتی که خدا به او امر کرد که بر آدم سجده کن، سجده نکرد و باعث کفر او شد . امّا حسد باعث شد که قابیل، برادرشهابیل را بکشد».(5)
در این روایت ریشههای گناه را غرایز موجود در نفس انسان دانسته و فریب شیطان از طریق همین نیروها است. اگر کسی بتواند نیروهای وجود خود را کنترل نماید و عقل و خرد بر هواهای نفسانی غالب کند ، فریب شیطان را نخواهد خورد.
پینوشتها:
1 . بقره(2) آیه 34
2 . حجر (15) آیه 34.
3 . ص (38) آیات 83 و 82.
4 . تفسیر المیزان، ترجمه فارسى، ج 8، ص 50.
5 . اصول کافی، ج 2، ص 289.