پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
جایگاه روانشناسی در دین
مطالب را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم و اطلاعات بیش تر را به مطالعه كتاب هایی در این زمینه ارجاع می دهیم:

جایگاه و تاثیر دین درروانشناسی و سلامتی روان و درمان روان چگونه است و اینكه چگونه دین در سلامتی روان تاثیر می گذارد ؟

پرسش شما می طلبد كه در پاسخ به آن، مطالب مبسوطی را بیان كنیم و برخی نیز مقالات و كتاب هایی در این زمینه به رشته تحریر در آورده اند؛ ولی از آن جا كه پاسخگویی به سؤالات در این مركز با محدودیت رو به رو است، تنها برخی مطالب را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم و اطلاعات بیش تر را به مطالعه كتاب هایی در این زمینه ارجاع می دهیم:

1. قبل از هر چیز باید مرادتان را از دین مشخص كنید كه منظور از آن، آیا مطلق گرایشات مذهبی با هر آیین و مسلكی است و یا منظور ادیان توحیدی و یا خصوص دین اسلام است؟

در بحث دین و مذهب و تأثیر آن بر بهداشت و سلامت روانی، اگر منظور بررسی آثار دین و مذهب بر سلامت روان باشد. در این صورت، تأثیرات دین و مذهب بر دو مفهوم بهداشت و سلامت روانی، یعنی بر سلامت و تكامل روانی و پیشگیری از بیماریهای روانی، قابل بررسی است؛ البته چنین بحثی در بعضی از جوامع بشری مسخره مینماید؛ زیرا مفهومی كه آن ها از مذهب دارند، جای هیچ گونه نقش مثبتی را باقی نمیگذارد؛ ولی یقیناً برای عدهای از افراد و جوامع بشری، خصوصاً برای مسلمانان كه دین اسلام به عنوان مذهب حق برگزیده اند، چنین عنوانی قابل طرح است و حتی تنها راه بررسی انسان و جهان و روابط بین آن ها مد نظر میباشد.

پاسخ به این پرسش كه آیا مذهب و آموزههای دینی میتواند در حوزه روانشناسی نظر دهد و اثرگذار باشند، به چند گره اساسی بستگی دارد. برداشتهای متناقضی كه در برخوردها و نوشتههای افراد و جوامع مختلف جلب توجه مینماید، یقیناً ناشی از تجربیات و برخوردهایی است كه به صورت نظری و عملی با افراد، مؤسسات و نوشتههایی كه قیافه مذهبی دارند، بوجود آمدهاند. اگر بپذیریم كه انسان آگاهانه قصد ضرر زدن به خود را ندارد، چنانچه انسان، خودآگاهی ناشی از فطرت سالم را حفظ نموده باشد و مذهب هم برای انسان مفید باشد، یقیناً مورد پذیرش قرار میگیرد.

2. ادیان الهی و از جمله اسلام، در طی قرون متمادی با القای نوعی طرز تفكر، زندگی فردی و اجتماعی میلیاردها انسان را در نقاط مختلف جغرافیایی اداره كردهاند و در حال حاضر نیز این كار را انجام میدهند. بررسی روشی كه این ادیان در برخورد با انسان ها مورد استفاده قرار دادهاند و توجه به بعد اختصاصی در روان انسان ها كه پذیرش این آموزشها را امكانپذیر ساخته است، میتواند منجر به كشف دستگاه روانشناسی خاصی گردد كه اصول آن، در كارهای روزانه روانشناسی، رواندرمانی و بهداشت روانی به ما كمك نماید و تعریفی اختصاصی از انسان ایدهآل و جامعه ایدهآل به دست دهد. آموزشها و واقعیاتی كه در این ادیان، مخصوصاً در دین اسلام وجود دارند، نشان میدهند كه بشریت به طور نهایی، مذهب توحید را خواهد پذیرفت و ابعاد روانی او جز از این راه اشباع نخواهد شد. مذهب اسلام به موازات اعتقاد به اصالت روان و تلقی انسان به عنوان تركیبی از عناصر شیمیایی و عاملی غیر مادی كه به نام روح نامیده میشود، موجب هماهنگی بین این عناصر میگردد و به او حیات میدهد و مغز را به عنوان مركز تعقل معرفی مینماید. به این ترتیب، مكتب روانشناسی اسلامی برای ایجاد پدیدهها و فعل و انفعالات حیاتی و روانی، هم به جنبههای فیزیكی و هم به جنبههای غیر فیزیكی، معتقد است.

3. تغییرات عمیقی كه مكتب اسلام در دهههای اخیر در ایران و در كل جهان به وجود آورده است، نشان میدهد كه اگر مذهب حق، آن طور كه هست و باید باشد، به مردم القا شود، میتواند انقلاب های عظیمی را در جهان به وجود آورد و مسیر حركت را به نفع انسان عوض كند و آرامش و امنیت روانی و اجتماعی را از طریق زدودن عوامل فساد ایجاد نماید؛ به عنوان مثال، الكلیسم كه اینك توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان خطر در حال رشد در جهان مطرح میگردد، در كشور ایران پس پیروزی انقلاب اسلامی تا حد زیادی از بین رفت و به خواست خدا سایر فسادهای اجتماعی نیز با برنامهریزی بر اساس ضوابط اسلامی كنترل خواهند شد. با فراگیر شده مكتب اسلام، نقش اسلام در سلامت جسمی و روحی فرد و جامعه بهتر نمایان خواهد شد.

4. آنچه امروزه مسلم است، تأثیر دین و آموزه های دینی و مذهبی بر سلامت روانی افراد است. مطالعات آزمايشي انجام شده به منظور تعيين نوع بهزيستي رواني در طول حيات هر فرد، پيوسته از دین و مذهب به عنوان يك ويژگي ضروري براي سلامت جسمی و روانی مطلوب نام برده اند.

5. رابطه بين مذهبي بودن افراد و سلامت و بهداشت رواني، در جمعيت هاي گوناگون گزارش شده است. نتايج اين مطالعات، حاكي از آن است كه ميزان شركت در كليسا با افسردگي رابطه اي منفي (معكوس) دارد؛ به گونه اي كه ميزان افسردگي در بين كساني كه به كليسا مي روند، تقريباً نصف ميزان آن در افرادي است كه به كليسا نمي روند. كونيك، هايز، جرج و بلازر، (1997)، وودز (Woods,T)، آنتوني (Antoni,M)، ايرونسون (Ironson,G) و كلينگ (Kling,D، 1991 أ، (1999) گزارش مي كنند كه استفاده زياد از مذهب به عنوان يك سازوكار براي كنار آمدن، در دو نمونه مجزّا از افراد مبتلا به بيماري HIV، منجر به بروز نشانگان كمتري از افسردگي و اضطراب گرديد. مطالعه ديگري (ميكلي، كارسون، و سوكن، 1995) اين نظريه را مطرح مي كند كه مذهب مي تواند تأثيري مثبت (مثل ترغيب افراد به همبستگي اجتماعي، كمك به ايجاد معنا در زندگي) يا منفي (پروراندن احساس گناه يا شرمساري بيش از حد در ذهن، به كاربردن مذهب به عنوان يك راه فرار از مواجه شدن با مشكلات زندگي) بر سلامت رواني داشته باشد. اين پژوهش همچنين گزارش داد كه افراد برخوردار از دين داري دروني سطح بالا، افسردگي و اضطراب كمتري دارند و كمتر در جستجوي توجه نارساي كنش ورانه هستند. اين افراد همچنين سطوح بالايي از قوي بودن من، همدلي و رفتار اجتماعي انسجام يافته را به نمايش مي گذارند.