سلام
آيا خديجه عاشق نجابت و پاکي پيامير (ص) نشد !!ان زماني که پيامبر را محمد امين مي خواندند !
ايا عشق در اسلام حرام است ؟ ايا عشقي که از روي منطق باشد گفتن ان گناه است ؟
پرسش: عشق حضرت خدیجه(س) به پیامبر
شرح : سلام آيا خديجه عاشق نجابت و پاکي پيامير (ص) نشد !!آن زماني که پيامبر را محمد امين مي خواندند !
پاسخ:
پرسشگر گرامي با عرض سلام و سپاس به خاطر ارتباطتان با اين مركز
حضرت خدیجه (س) عاشق معنویت و فضایل رسول خدا (ص) بود ، از این رو با وی از دواج نمود، همان گونه که رسول خدا نیز به خاطر کمال و فضایل حضرت خدیجه با وی از دواج می نماید. جایگاه معنوی و امانت و صداقت رسول خدا (ص) سبب شد که خدیجه به حضرت علاقه مندگردید. خطبهای که ابوطالب در مراسم عقد پیامبر(ص) با خدیجه ایراد کرد، به خوبی نشانگر جایگاه و عظمت حضرت است. او در این خطبه برادر زاده خود را چنین معرفی میکند:
«... ثم ان ابن اخی هذا (یعنی رسولاللّه) ممن لایوزن برجل من قریش اِلاَّ رجّح به ولایقاس به رجل اِلاَّ عَظُم عنه و لا عِدل له فی الخلق.... ؛(1) برادرزادهام (رسول خدا) از همه مردان قریش برتر است . هر کس با او مقایسه شود، در مقایسه کم میآورد . همانندی در میان مردمان ندارد.
هنگامی که عدهای سخن خدیجه(س) را - که مهریه را در مال خود قرار داده بود - به سخریه گرفته و با تعجب گفتند: چگونه زنان مهریه را متعهد میشوند؟ ابوطالب غضبناک شده و گفت: اگر مردی همانند برادر زادهام باشد، او را با بیش ترین مهر خواستار میشوند؛ اما اگر مردی همانند یکی از شما باشد، طبیعی است که باید برای ازدواج مهر سنگینی پرداخت کند .(2)
البته مردان مادى كه همه چيز را از دريچه مادىگرى مىنگرند، پيش خود تصور مىكنند كه چون خديجه ثروتمند و تجارت پيشه بود، براى امور تجارتى خود، بيش از هر چيز به يك مرد امين نيازمند بود. از اين لحاظ، با محمد (ص) ازدواج نمود . محمد نيز از وضع زندگى آبرومندانه او آگاه بود، با اينكه توافق سنى نداشتند، تقاضاى او را پذيرفت. ولى آنچه تاريخ نشان مىدهد، اين است كه محرّك خديجه براى ازدواج با امين قريش، جهات معنوى بود، نه جنبههاى مادى. در اين جا به شواهدى اشاره مىكنيم:
1. هنگامى كه از «ميسره» سرگذشت سفر جوان قريش را مىپرسد، او كرامتهايى را كه در طول سفر از حضرت ديده و آنچه را از راهب شام شنيده بود، براى او نقل مىكند. «خديجه» شوق مفرطى كه سرچشمه آن علاقه به معنويت محمّد (ص) بود، در خود احساس مىكند و بىاختيار به او مىگويد: ميسره! كافى است، علاقه مرا به محمد دو چندان كردى. برو، تو و همسرت را آزاد كردم و دويست درهم، دو اسب و لباس گرانبهايى در اختيارت مىگذارم.
سپس آنچه را از «ميسره» شنيده ، براى «ورقة بن نوفل» كه داناى عرب بود، نقل مىكند. او مىگويد: صاحب اين كرامات پيامبر عربى است.
2. روزى «خديجه» در خانه خود نشسته و دور او را كنيزان و غلامان گرفته بودند.
يكى از دانشمندان «يهود» نيز در آن محفل بود. اتفاقا «جوان قريش» از كنار منزل آنها گذشت . چشم دانشمند يهود به پيامبر افتاد. فورا از خديجه درخواست كرد كه از «محمد» تقاضا كند از مقصد خود منصرف شود و چند دقيقه در اين مجلس شركت نمايد. رسول گرامى (ص) تقاضاى داناى يهود را- كه مبنى بر نشان دادن علايم نبوت در بدن او بود- پذيرفت. در اين هنگام، خديجه رو به دانشمند يهودى كرد و گفت: هرگاه عموهاى او از تفتيش و كنجكاوى تو آگاه گردند، عكس العمل بدى نشان مىدهند، زيرا آنان از توجه گروه يهود به برادر زاده خود هراسانند. در اين موقع، داناى يهود گفت: مگر مىشود به محمد كسى صدمهاى برساند؛ در صورتى كه دست تقدير، او را براى ختم نبوّت و ارشاد مردم پرورش داده است؟ خديجه گفت: از كجا مىگويى كه او حايز چنين مقامى مىشود؟ وى گفت: علايم پيامبر آخر الزمان را در تورات خواندهام و از نشانههاى او اين است كه پدر و مادر او مىميرند و جد و عموى وى از او حمايت مىكنند و از قريش همسرى انتخاب مىنمايد كه سرور زنان قريش است.
سپس اشاره به خديجه نمود و گفت: خوشا به حال كسى كه افتخار همسرى او را به دست آورد.
3. ورقه (عموى خديجه) از دانايان عرب بود و اطلاعات فراوانى درباره كتابهاى عهدين داشت و مكرر مىگفت: مردى از ميان قريش از طرف خدا براى هدايت مردم برانگيخته مىشود . يكى از ثروتمندترين زنان قريش را مىگيرد . چون خديجه ثروتمندترين زنان قريش بود، از اين لحاظ گاه و بيگاه به خديجه مىگفت: روزى فرا مىرسد كه با شريفترين مرد روى زمين وصلت مىكنى.
4. خديجه، شبى در خواب ديد: خورشيد، بالاى مكّه چرخ خورد و كم كم پايين آمد و در خانه او فرود آمد. خواب خود را براى ورقه نقل كرد. وى چنين تعبير نمود:با مرد بزرگى ازدواج خواهى نمود كه شهرت او عالمگير خواهد شد.
اينها جريانهايى است كه بعضى از مورخان (2) نقل كردهاند و در بسيارى از كتابهاى تاريخى ثبت شده است. مجموع اينها، علل تمايل خديجه را آفتابى مىكند كه بيش تر مولود ايمان و اعتقاد او به معنويت جوان قريش بود. (3)
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج 16، ص 14.
2. همان.
3.جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت، ج1ٌ ، ص 195-196 ؛ سیره این هشام ، ج ،ص204 ،بحار الانوار، ج16، ص 19و ج6، ص104
پرسش: آيا عشق در اسلام حرام است ؟ آيا عشقي که از روي منطق باشد گفتن آن گناه است ؟
پاسخ:
عشق ( محبت افراطی) در قرآن نیامده و در آن راجع به محبت آیات زیادی داریم،اما عشق به معنای محبت افراطی در اسلام مطرح شده و باید در دو بخش راجع به آن صحبت کنم:
1-عشق به خداوند و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و عشق به عبادت و اطاعت. این نوع عشق در روایات پسندیده شمرده شده است و از آن به عشق حقیقی یاد می شود: پيامبر صلى الله عليه و آله : خداوند مى فرمايد: هرگاه اشتغالِ به من بر جان بنده غالب آيد، خواهش و لذّت او را در ياد خودم قرار دهم . چون خواهش و لذّتش را در ياد خودم قرار دهم، عاشق من گردد . من نيز عاشق او. و چون عاشق يكديگر شديم ،پرده ميان خود و او را بالا زنم و آن [مشاهده جلال و جمال خود ]را بر جان او مسلّط گردانم، به طورى كه وقتى مردم دچار سهو و اشتباه مى شوند، او دستخوش سهو نمى شود.(1)
در حدیث دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ ؛ با فضیلت ترین مردم کسی است که به عبادت خدا عشق بورزد(2).پس اگر انسان عاشق این امور شود ، بسیار خوب و پسندیده است.
2-نوع دوم عشق ،عشق انسان ها به یکدیگر است، یعنی عشق مرد به زن و عشق زن به مرد . اگر این عشق از راه شرعی باشد، یعنی بعد از این که با هم محرم شدند، عاشق هم شوند، نه تنها اشکالی ندارد ،بلکه بسیار خوب است . سبب تحکیم پایه های زندگی می شود. اگر عشق از راه غیر شرعی پیدا شود ، مثل اینکه وقتی با هم نامحرم هستند، عاشق هم شوند یا عشق به همجنس باشد، از نظر اسلام مردود و مذموم است ، چون غالبا این نوع عشق به وسیله نگاه حرام و سخنان حرام شروع می شود و ادامه می یابد و امکان رسیدن به حرام های دیگر نیز وجود دارد . ممکن است باعث شود در بین دو راهی ایستادن پای دین و اخلاق و انسانیت یا بی اعتنایی به آن ها به خاطر معشوق، دومی را انتخاب کند ، همان طوری که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: َ
مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ؛
هركه شيفته چيزى شود ،ديده اش را كور و دلش را بيمار گرداند؛ چنين كسى با ديده اى ناسالم مى نگرد . با گوشى ناشنوا مى شنود؛ شهوت ها خرد او را از هم گسيخته و دنيا دلش را ميرانده است(3).
کسی که مبتلا به عشق بد و مذموم شده، بر سر دو راهی است و دو نوع عاقبت برای او متصور است:
1-عشقش را مخفی و مواظبت می کند تا به خاطر عشقش دچار گناهان بزرگ تر نشود. چنین فردی عاقبت به خیر می شود، همان طوری که در حدیث وارد شده: هر كه عاشق شود و عشق خود را بپوشاند و پاكدامنى ورزد و صبورى كند، وقتی بمیرد ، شهید از دنیا رفته و داخل بهشت خدا می شود(4).
2- دنبال عشقش برود و برای رسیدن به آن دست به هر گناهی بزند که عاقبت او خطرناک است ، همان طوری که ابن ملجم مرادی لعنةالله علیه عاشق دختری به نام قطام شد . چون قطام یکی از موارد مهریه اش کشتن امیرالمومنین بود ، آن بدبخت مرتکب قتل آن بزرگوار شد و حضرت را به شهادت رساند!(5)
اما منظور شما از عشق از روی منطق فکر می کنیم که علاقه به فرد خاصی است . بهترین راه این است که از طریق رسمی وارد شوید . در خواستگاری حرف های تان را به ایشان بگویید و از آفات و خطرات رابطه مستقیم و یا پنهانی کم کنید.
پی نوشت ها:
1. محمدی ری شهری ،میزان الحکمة، دارالحدیث ،تحقیق دارالحدیث ،چاپ اول ،جلد3،صفحه 1988،حدیث 13153.
2. ثقة الاسلام كلينى، الكافی ، دار الكتب الإسلامية تهران، چاپ1365 هجرى شمسی، جلد 2 ، صفحه 83.
3. نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم ،خطبه109 ،صفحه 160.
4. ابن ابى الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغة؛ انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1404 هجرى قمرى ،جلد 20 ، صفحه 233.
5. على بن عيسى إربلى، كشف الغمة، چاپ مكتبة بنى هاشمى تبريز، 1381 هجرى قمری، جلد 1 ،صفحه 435.