با عرض سلام.
مدتي است كه با 3 سوال مواجه شده‌ام كه هر چه تأمل و بررسي و نيز مطالعه كردم به جواب نرسيدم. خواستم در حقم لطف كنيد و بصورت ساده و روان و نيز ايضن منطقي و عقلي به بنده جواب بدهيد. ممنون.

سوال اول: مسلمان‌ها معتقدند كه دين اسلام كامل، عاري از عيب و نقص و در واقع ضد گلوله است. با اين توصيف چرا در اسلام جايگاهي براي انسان‌هاي دوجنسه و حقي براي ايشان تعريف نشده. با اين كه دين اسلام به قول قرآن يكي از حاميان زنان است. نقش انسان‌هاي دوجنسه در اين 1400 سال كجاست. حق و حقوق‌شان چه مي‌شود. چون آن‌ها به لحاظ فيزيكي و جنسيتي خاص هستند. امكان ازدواج ندارند. و به چشم نفرت و حقارت و پستي ديده مي‌شوند. چرا همان طور كه اسلام زنده به گور كردن دختران را امري نادرست خواند. همانگونه كه هم‌جنس بازي را حرام و زشت خواند. همانگونه كه در ريزترين احوال دقت به خرج داد. چرا هيچ حرف و حديث و سخني راجع به دوجنسه‌ها و حقي اگر دارند در طول اين دو هزار سال گفته نشده؟

سوال دوم: به قول صريح قرآن، شيطان از امر خداوند سرپيچي كرد و خداوند او را پرس و جو كردند. و وقتي به غرور شيطان پي بردند او را ترد كردند و رجيم خواندند. شيطان پس از اين واقعه سوگند ياد كرد كه مانع پاكي انسان شود و احدي را راحت نگذار مگر بندگان مخلص. سوالم اين است: آيا درجه خطر گفته دوم شيطان (سوگند به گمراهي انسان) از سخن اول (او از خاك و گل است و من از آتش) بيش‌تر نيست. كدام گفته تهديد برانگيزتر است. چرا خداوند منان با توجه به خطر بزرگي كه براي انسان ديد، شيطان را حبس نكرد. چرا او را تا روز قيامت مهلت داد. چرا به دست خويش بلايي به جان ما انداخت. در صورتي كه در قانون بشر (خليفة الله) هر چيز و هر كس كه تهديدي براي جامعه و انسان‌ها محسوب شود. زير نظر گرفته مي‌شود. زنداني و محبوس مي‌شود. يا در نهايت از بين مي‌رود. آيا عدل الاهي اجازه مي‌دهد كه پاداش 300 هزار سال (اگر اشتباه نكنم) عبادت شيطان را بدهد. ولي اين اختيار را ندارد كه خطر حتمي او را از سر بني بشر دفع نمايد؟

سوال سوم: اگر شيطان سجده مي‌كرد. الان دنياي ما چگونه دنيايي بود. انسان‌ها آزادتر زيست نمي‌كردند؟ خداوند كه از قصد و غرض هر كس مطلع و آگاه است. در حد سوال و شبهه فقط مي‌پرسم، فكر نمي‌كنيد اين خواست خدا بوده كه شيطان اين نقش را بازي كند. با وجود قدرت لايتناهي خداوند عالم باز ما نمي‌توانيم منكر قدرت بي حد و حصر شيطان و جنودش شويم. آيا ما انسان‌ها قربانيان اختلاف ديرينه‌ي خداوند و شيطان نيستيم؟

لطف بفرمائيد و هر سوال را جداگانه پاسخ بدهيد. با تشكر از الطاف شما.

پرسش 1:
سه سوال اعتقادي
شرح : با عرض سلام. مدتي است كه با 3 سوال مواجه شده‌ام كه هر چه تأمل و بررسي و نيز مطالعه كردم به جواب نرسيدم. خواستم در حقم لطف كنيد و بصورت ساده و روان و نيز ايضا منطقي و عقلي به بنده جواب بدهيد. ممنون. سوال اول: مسلمان‌ها معتقدند كه دين اسلام كامل، عاري از عيب و نقص و در واقع ضد گلوله است. با اين توصيف چرا در اسلام جايگاهي براي انسان‌هاي دوجنسه و حقي براي ايشان تعريف نشده. با اين كه دين اسلام به قول قرآن يكي از حاميان زنان است. نقش انسان‌هاي دوجنسه در اين 1400 سال كجاست. حق و حقوق‌شان چه مي‌شود. چون آن‌ها به لحاظ فيزيكي و جنسيتي خاص هستند. امكان ازدواج ندارند. و به چشم نفرت و حقارت و پستي ديده مي‌شوند. چرا همان طور كه اسلام زنده به گور كردن دختران را امري نادرست خواند. همانگونه كه هم‌جنس بازي را حرام و زشت خواند. همانگونه كه در ريزترين احوال دقت به خرج داد. چرا هيچ حرف و حديث و سخني راجع به دوجنسه‌ها و حقي اگر دارند در طول اين دو هزار سال گفته نشده؟
پاسخ:
پرسشگر محترم با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز.
اين كه مي فرماييد در مورد دو جنسه ها در دين اسلام چيزي وارد نشده، به هيچ وجه تصور صحيحي نيست. در اسلام به اين امر هم توجه شده و راهكار هايي نيز براي آن بيان شده است. در فقه اسلامي و در منابع روايي، بحث مبسوطي در مورد اين افراد كه به عنوان « خنثي» شناخته مي شوند، آمده است.
براي آن كه جوابمان مستند باشد، بعضي از احكام مربوط به افراد خنثي را مي آوريم تا ببينيد كه به اين افراد نيز از همان ابتداي اسلام توجه مي شده است و كمك هايي نيز براي رفع مشكل آن ها شده است. به طور كلي، افراد دو جنسه، دوجنسيتي كامل نيستند؛ بلكه به يك طرف گرايش دارند. اما گاهي اين غلبه و جنسيت اصلي، آشكار است و گاهي شناخت جنسيت اصلي، مشكل است. در گذشته كه علوم پزشكي محدود بود، به وسيله راهكارهايي كه در روايات بيان شده، جنسيت خنثي را تشخيص مي دادند تا حكم همان جنس را مانند ديگران داشته باشد؛ به عنوان مثال، اگر هم آلت زنانه دارد و هم مردانه، چنانچه ادرار اول از آلت تناسلي مردي خارج شود، مرد است و اگر اول از آلت تناسلي زني خارج شود، زن است. (1) در نتيجه، اگر از اين راه و يا توسط پزشکان تشخيص داده شود که شخص دو جنسي (خنثي)، مرد است، آلت تناسلي زن را بر مي دارند و مرد مي شود و احکام مرد را پيدا مي کند؛ يعني به عنوان مثال، لازم نيست تمام بدنش را در نماز بپوشاند، مي تواند با زن هاي ديگر ازدواج كند و ارث او نيز همانند ديگر مردان محاسبه مي شود. اگر تشخيص دادند که زن است، آلت تناسلي مردي را بر مي دارند و زن مي شود و ازدواج او نيز جايز است و در باقي احكامي كه بعضي را برشمرديم نيز بايد مانند زنان عمل كند.
در حال حاضر، با آزمايش هاي هرموني به راحتي تشخيص مي دهند كه فرد خنثي، زن است يا مرد و با مشخص شدن آن، تمام احكام زن يا مرد بر او بار مي شود.
در فقه اسلامي بيان شده كه اگر از هيچ راهي قابل تشخيص نباشد که زن است يا مرد ( البته امروزه اين فرض وجود ندارد)، به چنين فردي خنثاي مشكل مي گويند. چنين شخصي در تکاليفش بايد احتياط کند؛ مثلا در نماز تمام بدنش را بپوشاند و در ارث، نصف ارث مرد و نصف ارث زن را مي برد. (2)
اگر خنثي مشکل نباشد و جنسيت او توسط پزشکان يا از راه هاي ديگر معلوم شده باشد که زن است يا مرد، ازدواج او مشکل ندارد؛ هر چند جراحي هم نشده باشد. اگر کسي با ازدواج با او موافقت کند، بدون عمل جراحي نيز ازدواج اشکالي ندارد؛ اما اگر خنثاي مشکل باشد، در صورتي که به وسيله عمل جراحي تغيير جنسيت ممکن باشد و او را ملحق به زن يا به مرد کند، اگر تبديل به مرد شود، حکم مرد را دارد. اگر به جنس زن تغيير کند، حکم زن را دارد. (3) بعد از تغيير جنسيت، مي تواند ازدواج کند؛ اما اگر خنثاي مشکل با عمل جراحي هم قابل تغيير يافتن به مرد يا زن نباشد، نمي تواند با کسي ازدواج کند.
تغيير جنسيت مرد به زن و تغيير جنسيت زن به مرد در صورتي که قابل تغيير جنسيت باشد، يعني اگر کسي در ظاهر مرد باشد، اما خصوصيات و روحيات زنانه داشته باشد و جنسيت واقعي او زن باشد يا برعکس، جراحي براي آشکار شدن واقعيت جنسي او اشکالي ندارد. (4)
اگر تغيير جنسيت پيدا کند، حکم جنس تغيير يافته شده را دارد؛ اما تا زماني که تغيير جنسيت داده نشود، حکم خودش را دارد. بنابراين، اگر کسي در ظاهر مرد و در واقع، خصوصيات زن را داشته باشد و قابل تغيير به جنس زن باشد، تا زماني که تغيير جنسيت نيافته است، حکم مرد را دارد و نمي تواند با زن ها در ارتباط باشد. همچنين اگر در ظاهر جنسيت زن را داشته باشد و در واقع روحيات و خصوصيات مرد را داشته باشد و قابل تغيير به جنسيت مرد باشد، تا زماني که تغيير جنسيت نداده است، حکم زن را دارد و نمي تواند با مردها در ارتباط باشد.
در هر حال، هرگاه يکي از دو طرف، زن يا مرد بودن بر او غالب باشد، چنين شخصي حتي اگر جراحي نکند‌، حکم مورد غالب را دارد.
مي بينيد كه اين مسئله، نه تنها مغفول نمانده، بلكه به جوانب مختلف آن توجه شده و براي هر قسمي نيز احكامي وضع شده است و حتي براي زمان قبل از تشخيص جنسيت صحيح نيز دستوراتي داريم.

پي نوشت ها:
1. عاملي (شهيد ثاني)، زين الدين بن علي، الروضة البهية، انتشارات علميه، قم، 1396ه.ق، ج 8، ص 191، بحث ارث خنثي.
2. مکارم شيرازي، ناصر، استفتائات جديد، مدرسه امام اميرلمومنين(ع)، قم، 1381ه.ش، ج 1،ص 849.
3. خامنه اي، سيدعلي، اجوبة الاستفتائات، نشر بين الملل، تهران، 1388ه.ش، مسئله 1280.
4. همان، مسئله 1279.

پرسش 2:
سوال دوم: به قول صريح قرآن، شيطان از امر خداوند سرپيچي كرد و خداوند او را پرس و جو كردند. و وقتي به غرور شيطان پي بردند او را ترد كردند و رجيم خواندند. شيطان پس از اين واقعه سوگند ياد كرد كه مانع پاكي انسان شود و احدي را راحت نگذارد مگر بندگان مخلص. سوالم اين است: آيا درجه خطر گفته دوم شيطان (سوگند به گمراهي انسان) از سخن اول (او از خاك و گل است و من از آتش ) بيش‌تر نيست. كدام گفته تهديد برانگيزتر است. چرا خداوند منان با توجه به خطر بزرگي كه براي انسان ديد، شيطان را حبس نكرد. چرا او را تا روز قيامت مهلت داد. چرا به دست خويش بلايي به جان ما انداخت. در صورتي كه در قانون بشر (خليفة الله) هر چيز و هر كس كه تهديدي براي جامعه و انسان‌ها محسوب شود. زير نظر گرفته مي‌شود. زنداني و محبوس مي‌شود. يا در نهايت از بين مي‌رود. آيا عدل الهي اجازه مي‌دهد كه پاداش 300 هزار سال (اگر اشتباه نكنم ) عبادت شيطان را بدهد. ولي اين اختيار را ندارد كه خطر حتمي او را از سر بني بشر دفع نمايد
پاسخ:
اينكه مي فرماييد خطر گفته دوم ابليس از گفته اول بيشتر است، بايد گفت كه جمله اول يك تهديد نيست بلكه عصيان و سرپيچي كردن از امر الهي و گرفتار غرور و خودبيني شدن است؛ آن هم توسط فردي كه 6000سال به عبادت خدا مشغول بوده و جايگاه خداوند را به درستي مي شناسد. خداوند نيز با توجه به اين عصيان و گناه همان لحظه او را مجازات كرده و از درگاه خود او را راند.
بعد از اين رانده شدن هم او سخن معروف خود را ذكر كرد وتهديد نمود كه انسان را تا قيامت وسوسه و گمراه نمايد. در اينجا نيز خداوند او را به عذاب در روز قيامت وعده داد و فرمود كه جهنم را از او و همراهانش پر خواهد كرد و مقتضاي عدل نيز همين است كه فرد را به خاطر عملي كه هنوز از او سر نزده نبايد مجازات كرد.
لذا مشخص است كه قبح جمله اول ابليس به جهت عصيان در برابر خداوند بسيار زشت تر از تهديد بعدي اوست. به علاوه عدل الهي اقتضا داشت كه به جهت آن عبادت طولاني حداقل يك خواسته ابليس مورد موافقت قرار بگيرد و چنين نيز شد.
اما قسمت دوم سوال شما؛ فلسفه و حکمت وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است که انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏کنند. از طرف ديگر گرايش به سوى کمال و نيکى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آنها قرار مى‏گيرند تا انسان‏ها را به کمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است که وى مى‏تواند با اختيار خود، يکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت يا شقاوت برسد. بنابراين اگر نفس اماره و نيروهاى سرکش و شيطان‏ها نبودند، انسان نمى‏توانست در معرض آزمون الهى قرار گيرد و با نفى و طرد و مبارزه با آنها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سير در مسير کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شيطان شر مطلق نيست.
"علامه طباطبايى" فرموده است:
"اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى که انسان را به شر و معصيت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشريت است، و نسبت به صراط مستقيم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (1)
البته وجود نيروهاي شر ، خلاصه در ابليس يا شيطان بزرگ نمي شود، بلکه بسياري از انسان ها و جنيان نيز با او همراه و در کنار او هستند و همه اينها مانند لبه جاده و دره هاي سقوط اند. هم چنين به تجريه و تحقيق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، بايد در کوره‏هاى داغ قرار گيرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآيند. انسان نيز براى خالص شدن، نيازمند امتحانى سخت است تا جوهره اصلى اش نمايان شود ، در نتيجه وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب "ارجعى" لايق ديدار پروردگارش شود.
دنيا ميدان آزمايش است و انسان هدف اين آزمايش، پس حريف قدرتمندي چون شيطان لازم است تا انسان بتواند در برابر با او، استعدادهاى خارق‏العاده خود را شکوفا کند و اين عين رحمت است نه بلا و خطر و نقمت.
بنابراين مهلت يافتن شيطان ، همانند وجود غرايز و نفس اماره و کشش ها به سوي گناه در وجود انسان، لازمه خلقت او به عنوان يك موجود مختار است؛ زيرا اگر اينها وجود نداشت ، انتخاب و اختيار نيک يا بد فايده نداشت. ضمن آنکه خداوند در مقابل شيطان ، نيروهاي خير را در وجود آدمي ( و پيامبران و اولياي الهي را جهان خارج از وجود انسان) قرار داد تا او را به سوي خير و نيکي و بندگي خدا هدايت کنند.
در هر حال بايد توجه داشت با توجه به وجود اميال و هواهاي نفساني و غريزي در وجود انسان و آلوده بودن روح انسان ها به برخي رذائل اخلاقي، زمينه آلودگي به گناه و انحراف در او وجود دارد . البته در اين راه وسوسه ها و مقدمه‌ چيني‌هاي شيطان بي‌تأثير نبوده، لکن نه در آن حد که اگر شيطان نبود انسان هيچ‌گاه ميل به گناه و خطا و انحراف پيدا نمي‌کرد.
توجه به اين نكته هم خالي از لطف نيست كه گمراه کردن شيطان و تسلط او بر بشر محدود است به اين که خود بشر بخواهد تابع او باشد، يعني به شکل يک قدرت قاهره نمي‌تواند بر انسان مسلط شود. قرآن مجيد از زبان شيطان در قيامت و در مقام پاسخ به گنهكاران نقل مي‌کند: "من در دنيا الزامي نداشتم، بلکه فقط دعوت مي‌کردم و شما اجابت مي‌کرديد. پس مرا ملامت نکنيد، بلکه خودتان را سرزنش نماييد". (2)

پي‌نوشت ها‌:
1. موسوي همداني، ترجمه تفسير الميزان، جامعه مدرسين، قم، 1377ه.ش، ج 8، ص 50.
2. ابراهيم (14) آيه 22.

پرسش 3:
سوال سوم:1- اگر شيطان سجده مي‌كرد. الان دنياي ما چگونه دنيايي بود. انسان‌ها آزادتر زيست نمي‌كردند ؟
پاسخ:

چه شيطان به عنوان يک عامل انحراف وتهديد کننده در مسير زندگي انسان ها وجود داشت و چه نداشت، انسان به عنوان يک موجود صاحب اختيار مي توانست هر راهي را چه خير و سعادت و چه شر و شقاوت انتخاب کند زيرا تنها عامل گرايش انسان به سمت بدي ها و انحرافات و گناه ،شيطان نيست ،بلکه شيطان در نقش محرک و تقويت کننده ميل ها و گرايش هاي نادرست دروني عمل کرده، انسان را به ورطه گناه و انحراف مي اندازد.
نمونه آن در ماه رمضان که به شهادت روايات شيطان در بند مي شود اما همچنان گناه و معصيت هرچند کمتر ولي وجود دارد .
آنچه که انسان ها را به بدي وا مي دارد ، «نفس اماره» و هواها و هوس ها در وجود انسان است . اگر هم شيطان بخواهد انسان را فريب دهد ، از طريق نفس اماره است . تا آمادگي دروني در انسان به سوي گناه نباشد ، از شيطان کاري ساخته نيست. اين حقيقتي است که در آيات متعدد قرآن به آن اشاره شده و منشا گناهان و انحرافات در انسان ها را نفس اماره و هواهاي نفساني آنها برشمرده است .
در سوره يوسف آمده است‌: «وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِي‌َّ إِن‌َّ النَّفْس‌َ لاَ َمَّارَة‌ُ بِالسُّوَّءِ إِلآ مَا رَحِم‌َ رَبِّي‌َّ؛ (1) هرگز نفس خويش را تبرئه نمي‌کنم‌؛ نفس‌، بسيار انسان را به بدي‌ها فرمان مي‌دهد، مگر اين که لطف و رحمتي از جانب خداوند، نصيب انسان گردد».
همچنين آياتي ديگر از پيروي هواي نفس نهي مي‌کند:«وَ لاَ تَتَّبِع‌ِ الْهَوَي‌َ فَيضِلَّک؛ (2) هرگز متابعت هوا مکن که تو را از راه خدا گمراه مي‌کند».
«وَأَمَّا مَن‌ْ خَاف‌َ مَقَام‌َ رَبِّه‌وَنَهَي النَّفْس‌َ عَن‌ِ الْهَوَي‌َ فَإِن‌َّ الْجَنَّة‌َ هِي‌َ الْمَأْوَي‌؛ (3) اما کسي که بترسد از مقام پروردگار خويش‌، و باز دارد نفس را از پرستش هوا، بهشت‌، جايگاه او خواهد بود».
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» (4) و ما انسان را آفريده‏ايم و مى‏دانيم كه نفس او چه وسوسه‏اى به او مى‏كند، و ما از شاهرگ [ او ] به او نزديكتريم.
اصولا از ديدگاه قرآن بزرگ‌ترين خطري که انسان را تهديد مي‌کند، نفس اماره است‌، تا آن جا که ممکن است انسان آن را معبود و خداي خود قرار دهد.
«أَفَرَءَيت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلَـَهَه‌ ُهَوَيه‌؛ (5) آيا ديدي کسي که معبود خود را هوي و هوس خويش قرار داده بود».
امام علي (ع)‌ در اين باره فرمود: « نفس‌، بسيار انسان را به بدي فرمان مي‌دهد، پس کسي که به او اعتماد کند، به او خيانت مي‌کند، و کسي که به او اتکا کند، او را هلاک مي‌کند». (6)
از طرف ديگر قرآن کريم تصريح مي کندکه قلمرو نفوذ شيطان در انسان فقط در حد وسوسه و جلوه دادن و زينت دادن خيالي يک امر باطل است، که با عناوين وسوسه، تزيين و تسويل بيان شده است .او هيچ‏ گونه اکراه و اجبارى برانسان ندارد. اين حقيقت را قرآن کريم از زبان شيطان چنين نقل مى‏کند:
«و ما کان لى عليکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومونى ولوموا انفسکم» (7)؛ شيطان در قيامت خطاب به گمراهان مى‏گويد: در دنيا هيچ گونه قدرت و تسلطى بر شما نداشتم جز اينکه شما را به سوى باطل فرا خواندم و شما اجابت کرديد. پس مرا بر گمراهى خويش ملامت نکنيد، بلکه خود سزاوار سرزنش هستيد».
در تفسير «الميزان» در ذيل همين آيه آمده است: خداوند در اين آيه هر گونه سلطه ظاهرى و معنوى را از شيطان نفى کرده؛ يعنى، نه چنين قدرتى دارد که در اراده انسان نفوذ کند و چيزى را بر او تحميل کند و بر کارى اجبار نمايد ؛نه دليل و برهانى دارد تا عقل و انديشه انسان را تحت تصرف خود قرار دهد و در نتيجه انسان را ناچار به پذيرش القائات خود بکند.
تنها نقشى که او در زندگى انسان دارد، دعوت به سوى باطل است .دعوت شيطان از طريق نفس اماره صورت مي گيرد . در واقع نيروهاي اماره در وجود انسان در طول القائات شيطاني قرار دارد . شيطان بي واسطه آمادگي دروني انسان نمي توان کاري صورت دهد. پس شيطان هيچ تسلطي بر انسان ندارد.» (8)
با توجه به وجود اميال و هواهاي نفساني و غريزي در وجود انسان و آلوده بودن روح انسان ها به برخي رذائل اخلاقي ،زمينه آلودگي به گناه و انحراف در او وجود دارد . البته در اين راه وسوسه ها و مقدمه‌ چيني‌هاي شيطان بي‌تأثير نيست، لکن نه در آن حد که اگر شيطان نبود ،انسان هيچ‌گاه ميل به گناه و خطا و انحراف پيدا نمي‌کرد.
البته حقيقتا نمي‌توان حدس زد اگر داستان شيطان و کينه او از انسان ها و فريب دادن آدم و حوا عليهما السلام از ابتدا پيش نمي‌آمد، وضع امروزي ما چگونه بود اما همين اندازه بايد دانست که
«باز انسان بود و اختيارش».

پي‌نوشت‌ها:
1. يوسف‌ (13) آيه 53.
2. ص (38) آيه 26.
3. نازعات (79) آيه 40 ـ 41.
4.ق(50) آيه 16.
5. جاثيه‌ (45) آيه 23.
6. محمد محمدي ري‌شهري‌، ميزان الحکمه‌، ج 10، ص 130.نشر دار الحديث قم 1407 ق.
7_ سوره «ابراهيم»(14) آيه 22.
8_ علامه طباطبايي محمد حسين ؛ الميزان با ترجمه سيد باقر موسوي همداني ج12 ص64 نشر جامعه مدرسين قم 1374 ش .

پرسش 4:
2- خداوند كه از قصد و غرض هر كس مطلع و آگاه است. در حد سوال و شبهه فقط مي‌پرسم، فكر نمي‌كنيد اين خواست خدا بوده كه شيطان اين نقش را بازي كند.

پاسخ:

اگر تحليل درست از مسله خلقت شيطان وعمل کرد او وعمل آدميان داشته باشيم پاسخ دقيق تري بدست خواد آمد لذا مي گويم
ابليس از آفريدگان خداوند و از جنيان است و مدت‏هاى طولانى خداوند را عبادت کرده بود، و به واسطه نافرمانى از خداوند، از درگاه او رانده شد و از اين پس به نام شيطان شناخته مى‏شود. شيطان بر هر موجودى گفته مى‏شود که انسان را فريب دهد، خواه از جنيان باشد يا از انسان‏ها، بنابراين، شيطان از ابتدا شيطان آفريده نشد. او در ابتدا پاک بود. او مخلوقى چون ساير مخلوقات خدا در اطاعت پروردگار و از مقربين درگاه ربوبى بود، اما در مقابل يک دستور الهي که سجده و تعظيم در مقابل انسان بود، لغزيد (1) و از درگاه الهى رانده شد. ( 2) شيطان در برابر آن همه عبادت، از خداوند تقاضاى زنده ماندن تا روز قيامت را نمود و خداوند او را تا آن روز مهلت داد.
شيطان آفريده نشد تا خلايق را بفريبد. او فريب نفس خويش را خورد و از خداوند مهلت خواست تا دنيا هست، او نيز باشد، و از آن پس قسم خورد تا انسان‏ها را بفريبد مگر کسانى را که مؤمن باشند. (3) و خداوند نيز اين مهلت را به شيطان داد.
اما چرا اين مهلت را از طرف خداوند يافت، مى‏توان گفت فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است که انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏کنند. از طرف ديگر گرايش به سوى کمال و نيکى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آنها قرار مى‏گيرند تا انسان‏ها را به کمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است که وى مى‏تواند با اختيار خود، يکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت يا شقاوت برسد. بنابراين اگر نفس اماره و نيروهاى سرکش و شيطان‏ها نبودند، انسان نمى‏توانست در معرض آزمون الهى قرار گيرد و با نفى و طرد و مبارزه با آنها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سير در مسير کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شيطان شر مطلق نيست.
"علامه طباطبايى" فرموده است: "اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى که انسان را به شر و معصيت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشريت است، و نسبت به صراط مستقيم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (4)
به تجربه و تحقيق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، بايد در کوره‏هاى داغ قرار گيرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآيند. انسان نيز براى خالص شدن، نيازمند امتحانى سخت است تا جوهره اصلى اش نمايان شود که در نتيجه وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب "ارجعى" لايق ديدار پروردگارش شود. دنيا ميدان آزمايش است و انسان هدف اين آزمايش، پس حريف قدرى چون شيطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارق‏العاده خود را شکوفا کند.
بنابراين ماهيت وجود انساني، ماهيت موجود داراي اختيارو انتخاب است و چون مسئله انتخاب به ميان آيد، بايد
دو طرف نيک و بد فرض شود تا انتخاب و اختيار معنا داشته باشد.
پس خداوند چون انسان را موجود داراي اختيار آفريد، نمي توان گفت چرا راههاي گناه ( و از جمله وجود شيطان )
بسته نشد و چون راههاي گناه بسته نشد،راه دوزخ هم بسته نيست.
بله خداوند انسان را آفريد و هدف اين است که او به بهشت دست يابد، اما با اختيار و انتخاب خود او و طبعاً انسان­هائي وجود دارند که با سوء اختيار خود راه بهشت و رحمت الهي را انتخاب نمي کنند، بلکه جايگاه دوزخ را انتخاب مي کنند.
هم چنين بايد دانست که شيطان (چه شيطان جني و چه شيطان انسي) با انواع حيله‏ها و القاها و زينت دادن‏ها به زمينه گناه که در نفس انسان است، ترغيب مي‏کند، امّا شيطان، علّت تامه گناه نيست به اين معنا که غرائز نفساني در وجود انسان، باعث و علّت گناه است و شيطان هم با ترفندهاي خود به آن کمک مي‏کند. بنابراين، اگر شيطان هم خلق نمي‏شد، انسان به وسيله همان غريزي که در وجودش هست، گناه مي‏کرد، بله اگر شيطان نبود، انسان، کمتر گناه مي‏کرد، چون تحريکات شيطاني نبود. قلمرو قدرت شيطان در حد وسوسه است.

پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 34.
2. حجر (15) آيه 34.
3. ص (38) آيه 82 و 83.
4. طباطباي سيد محمد حسين الميزان، ، ج 8، ص 50.نشر جامعه مدرسين قم 1378 ش با ترجمه سيد محمد باقر همداني.

پرسش 5:
3- با وجود قدرت لايتناهي خداوند عالم باز ما نمي‌توانيم منكر قدرت بي حد و حصر شيطان و جنودش شويم. آيا ما انسان‌ها قربانيان اختلاف ديرينه‌ي خداوند و شيطان نيستيم؟ لطف بفرمائيد و هر سوال را جداگانه پاسخ بدهيد. با تشكر از الطاف شما.
پاسخ:
ارزياب 30:خسته نباشيد . نقش شيطان درهستي بيان شود رجوع شود به عذل الهي وووو

مدير گروه : ارزياب عزيز ! بارها و بارها عرض شد كه در مورد سوالات شماره دار به اصل نامه و پاسخ هاي قبلي رجوع كنيد و بعد اشكال را ذكر نماييد ؛ با عرض معذرت اين آخرين باري است كه اين تذكر را عرض مي كنم و براي دفعات بعد فكر ديگري خواهد شد ؛ چنان كه مي دانيد شما با اين بي توجهي و با هر بار برگشت بي مورد سوال از امتياز محقق كم مي كنيد و تكرار اين مسائل تا اين حد قابل قبول نيست .

مدير محترم ازادبيات تهديد آميز شما بسيار متاسفم وقتي جنابعالي بااين ادبيات برخورد مي كنيد از محققين چه توقعي است ؟گيرم بنده اشتباه كرده ام شما اشتباه بنده را تذكر دهيد نه تهديد . ازاين گذشته بنده هم بارها تذكر داده ام كه لااقل اشاره شود كه به اين بخش قبلا پاسخ داده شده است ويا پرسش اصلاح شود

بزرگوار! جواب مطلب بنده يك عذر خواهي و ابراز اميدواري براي عدم تكرار اين اشتباهات بود نه آن چه نوشتيد ؛ تذكر وقتي است كه سودمند باشد و اين تذكر چندين بار تكرار شد . در عين حال وقتي شما حاضر به پذيرش و عذرخواهي از اين اشتباه بديهي نيستيد ، چطور مي توان اصرار شما در اشكالات علمي را منصفانه دانست ؟؟؟؟

به يقين شيطان و جنود او داراي قدرت و توانايي هايي هستند ، اما چنان كه قبلا هم اشاره شد اين قدرت و توانايي نامحدود و بي حد و حصر نيست ، بلكه در برابر انسان هاي اهل تقوا و اخلاص اين تونايي هيچ است . در پاسخ هاي قبلي توضيح داده شد كه شيطان در برابر خداوند جيزي نيست كه بخواهد بااعمال و رفتارها و قدرت نمايي هاي خود در مقابل خداوند قرار گرفته و نوعي نزاع در بين ايشان تصور شود .
شيطان بنده ضعيف و ذليلي درگاه خداوند است كه از درگاه لطف و رحمت او رانده شد ، اما به هر دليل و به هر حكمتي كه خداوند خود بهتر مي داند - و البته به برخي اشاره شد- و همچنين به جهت عبادات بسياري كه انجام داده بود خداوند به او مهلت داد تا اين كه تا روز وقت معلوم (1) به تلاش خود در برابر بني ادم و به جهت اغواي ان ها ادامه دهد ولي درعين حال خود او و سپاهيانش هنوز در خدمت خداوند و در خدمت تكامل انسان ها به تلاش و كوشش مي پردازند .
در واقع همه قدرت هاي شيطان و جنود او و امكان اعمال اين قدرت در برابر ديگر موجودات برخاسته از اراده و قدرت مطلق خداوند است و تقابل ديدين بين قدرت و اراده شيطان و قدرت و اراده الهي امري نادرست است .
همان گونه كه همه گنهكاران به شكوه و عظمت بيشتر نظام هستي و امتحان دنيا و همچنين جديت و واقعي بودن اين آزمون بزرگ كمك مي نمايند . براي خداوند نابود كردن شيطان و هر نوع شيطنت هيچ رنج و زحمت و مشقتي ندارد ، اما در عين حال خداوند نمي خواهد تلاش هر موجود مختاري را با قدرت خاص خود سركوب كند ، بلكه بزرگترين جنايت كاران نيز همان گونه كه قادرند دست از جنايت برداشته به مسير صلاح و سعادت گام بنهند ، در عين حال قادر به انجام زشن ترين گناهان و بدتريم ظلم ها هستند .
همه اين ها به اين معني نيست كه خداوند خواهان انجام اين امر باشد و از فريب دادن بندگانش يا فريب خوردن آن ها خوشنود باشد ، بلكه خداوند ساختاري عادلانه و كامل و ازاد را در پيش روي همه بندگان مختار خويش قرار داده است و اين عين عدالت و حكمت اوست .

پي نوشت :
1. ص (38) آيهء 81.