سقیفه

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)
پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104. 

چرا امام علی (علیه السلام) بعد از قضیه ی سقیفه از آیه های قرآن، بالأخص آیه ی 3 سوره ی مائده در زمان استدلال به غدیرخم استفاده نکردند؟ امام علی(ع) تا اون جایی که ما دیدیم، اصلاً از آیه ی قرآن برای اثبات حق خود استفاده نکردند. از یک نفر که پرسیدم گفت با این کارشون می خواستند از تحریف قرآن جلوگیری کنند. اما اگر این باشه حضرت زهرا(روحی فداها) هم نباید برای حق فدک و ارث خود از آیه ی قرآن استفاده می کردند. کسی که این شبهه رو انداخته بود می خواست بگه که اصلاً این آیات در حق امام نبوده تا امام از اونا برای اثبات خود استفاده کنه. ممنون میشم جوابمو بدید.

پاسخ:
پرسشگر محترم سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)

پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104.
موفق باشید.

در یک مناظره بین شیعه و سنی شنیدم که عالم سنی گفت: "امام علی چند روز بعد از ماجرای سقیفه و به همراه عباس (عموی پیامبر) با ابوبکر و عمر بیعت کردند و خودشون در بیعت کردن پیشقدم شدند اما امام علی(ع) تنها انتظاری که داشته، انتظار مشاوره با ابوبکر و عمر بوده." درباره منبعش دقیقا حضور ذهن ندارم اما گمون کنم معتبر بوده که تو مناظره ای بین شیعه و سنی مطرح شد. آیا همچین موردی سندیت داره و صحیحه؟

پاسخ:
چنين سخني كه امام علي (علیه السلام) در بيعت، چشم داشت مقام مشاوره اي داشته، سخني نادرست است. آن حضرت حتي از پذيرش مسئوليت و حضور و شركت در جنگ هاي دوران خلفا إباء داشت با آنكه سعي در متقاعد كردن او براي فرماندهي و يا شركت در جنگ داشتند. بله گاهي مشاوره مي داده و آن هم به جهت حفظ اسلام ومسلمين است.
امام علي با خلافت آنان مخالف بوده و با آنان در آغاز بيعت نكردند تا آنكه مجبور به بيعت شدند.
زيرا امام ادعاي جانشيني داشته است.
شواهد اين كه امام با خلافت ابوبكر مخالف بودند و خود ادعاي جانشيني داشته بسيار است كه ما به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
رفتار و گفتار حضرت نشان مى‏ دهد که ایشان پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز کسى را براى خلافت شایسته‏ تر از خود نمى‏ دانسته‏ اند.
امام علی -طبق گفته «ابن قتیبه دینوری»- شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چهارپایانی می­ کرد و در مجالس انصار می­ گردانید. فاطمه(س) از آن‌ها می­ خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا! بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می­ آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (1)
حضرت هنگام به خلافت رسیدن و پس از مخالفت طلحه و زبیر به ایشان مى‏ فرماید:
«فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّى، مُستَأثَرا عَلى، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیه ُ(2)؛ سوگند به خدا! همواره از حق خویش محروم ماندم. از هنگام وفات پیامبر تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگرى اختصاص داده‏ اند».
حضرت، در خطبه سوم نهج البلاغه، موسوم به شقشقیه نیز حقانیت خود را براى جانشینى پیامبر این گونه بیان مى‏ فرماید:
آگاه باشید به خدا سوگند! فلانى (ابن ابى قحافه، خلیفه اول ابابکر) جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى‏ دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به سنگ آسیاب که دور آن حرکت مى‏ کند. او مى‏ دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است. مرغان دور پرواز اندیشه‏ ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کناره‏گیرى کردم. همواره در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان‏ زا و تاریکى که به وجود آورده‏ اند، صبر پیشه سازم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، مردان با ایمان را تا قیام قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى‏ دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏ تر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى‏ نگریستم که میراث مرا به غارت مى‏ برند(3).
در خصوص بیعت امام علی (ع) با ابابکر اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف در زمینه بیعت و عدم بیعت امام با ابوبکر و تاریخ و چگونگی بیعت حضرت می باشد. برخى معتقدند که حضرت در ابتداى کار و قبل از وفات فاطمه زهرا(س) بیعت نمود. عده کثیرى بر این باورند که علی(ع) بعد از رحلت جانگداز فاطمه(س) بیعت کرد. صاحب اعیان الشیعه مى گوید: بعضى از روایات دلالت دارد که علی(ع) همان روزى که ایشان را به مسجد بردند،بیعت کرد، ولی اکثر روایات دلالت دارند که ایشان شش ماه بعد و پس از وفات فاطمه(س) بیعت کرد (4).
در برخی کتاب های اهل سنت آمده است که امام پس از رحلت حضرت زهرا با ابابکر بیعت نمود.(5) در مجموع دلالت اکثر روایات و نتیجه ‌تحقیق علما بر این است که حضرت پس از رحلت فاطمه زهرا بیعت نمود. البته بیعت بر اساس آن نبوده است که حضرت حکومت ابابکر را مشروع می دانست. بلکه بیعت حضرت جهت مصالح و حفظ دین بود؛ برخی باور دارند که بیعت امام با خلفا اجباری یا مصلحت در آن بوده است.
برای آگاهی بیش تر به کتاب ،فروغ ولایت، از آیت الله جعفر سبحانی مراجعه نمائید.

پي نوشت ها:
1. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، تحقيق خليل المنصور، دار الكتب العلميه، بيروت، ص 16.
2. نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6.
3 . همان، خطبه 3.
4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین، ج2، ص171.
5. تاریخ الطبرى، محمد بن جریر طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه ،1358، ج 2، ص 448.

چرا با وجود اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله)، حضرت علی (علیه السلام)، را در غدیر به عنوان جانشین خود اعلام کرد با اینکه هزاران نفر در غدیر بودند بعد از فوت پیامبر در ماجرای سقیفه حرفی نزدند؟

جریان غدیرخم در سال دهم هجری یعنی سال آخر حیات پیامبر بود، که خداوند رسول را مامور کرد، پیام مهمی را به مردم ابلاغ کند. آیه 67 سوره مائده در این مورد نازل گشت:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل ...؛ ای پیامبر آن چه را که پروردگار تو نازل کرده، به مردم ابلاغ کن. اگر چنین نکردی، گویا رسالت او را ابلاغ نکرده ای.
عده زیادی از مفسران نزول این آیه را درباره ماجرای غدیر می دانند، (1). عده زیادی از مفسران نیز آیه اکمال دین را درباره ابلاغ ولایت علی (ع ) برای مردم ذکر کرده اند، افزون بر این که مردم نه تنها دیدند پیامبر (ص) علی (ع ) را برای بعد از خود به عنوان رهبر انتخاب نمود، همین مردم در غدیر خم با علی (ع) بیعت کردند.
بزرگان سقیفه بنی ساعده (ابوبکر و عمر) ضمن بیعت با علی (ع ) این مقام را به امام تبریک گفتند. عمر بن خطاب اولین کسی بود که به علی (ع ) در غدیر خم تبریک خلافت ولایت را گفت، (2) به این موضوع فخر الدین رازی که از مفسران بزرگ اهل سنت است، در تفسیر خود در ضمن تفسیر آیه 67 سوره مائده اشاره کرده است. احمد بن حنبل در مستند آن را از براء بن عازب روایت کرده است.(3)
نه تنها در غدیر خم بلکه از روز یوم الانذار که دعوت پیامبر علنی شد، ایشان جانشین خود را معرفی کرد. این سیره مستمر پیامبر بود تا این که در غدیر خم به طور علنی و رسمی به جانشینی حضرت علی (ع ) تصریح و تاکید نمود. در همان جا از عموم حاضران و حتی زنان حاضر برای ایشان بیعت گرفت.
بزرگانی از صحابه که در مدینه بودند، با ابوبکر بیعت نکردند؛ ازجمله:عباس - عموی پیامبر - سلمان فارسی، زبیر بن عوام، عمار بن یاسر، مقداد، براء بن عازب، حذیفه بن یمان، عباده بن صامت، ابوالهیثم بن التیهان می باشد؛ البته عده ای نیز که غرض سیاسی داشتند مثل ابوسفیان با ابوبکر بیعت نکرده بودند، (4).
با توجه به جوّ حاکم بر مدینه که مملو از ارعاب و تهدید بود، کسی جرائت نمی کرد که لب بجنباند، در شرایطی که به دختر پیامبر با آن همه سفارش و منزلت آن هم از زبان پیامبر، توهین و جسارت می شود، وضعیت بقیه مشخص است. می شود گفت برای حبس نفس ها با این کارها زهر چشمی از امت اسلام گرفتند.
قضیه سقیفه بنی ساعده یک کودتای سیاسی بود، و موقعی انجام گرفت که هنوز پیکر مقدس رسول گرامی اسلام دفن نشده بود. مسلمانان متحیّر بودند، پس نمی شود گفت که مردم ابوبکر را انتخاب کردند. بهترین تعبیر این است که بگوئیم عده ای مثل عمر بن خطاب و ابو عبیده جراح ابوبکر را انتخاب، و بر مردم تحمیل کردند. از دوری اهل بیت و صحابی بزرگوار و اختلاف و کشمکش بین انصار و مهاجرین بهره گرفتند و جریان سقیفه را به وجود آوردند.
هر چند سرپیچی گروهی از مسلمانان و صحابه از دستور صریح رسول خدا(ص ) جای تاسف و ناراحتی داشت اما امری عجیب و غیر منتظره نبود. این ها از دستور پیامبر برای رفتن به جهاد نیز سرپیچی کردند و کمی سن اسامه بن زید را بهانه نمودند.
تجزیه و تحلیل حوادثی که در مواقع بحرانی اتفاق می افتد، با حوادثی که در ایام عادی جریان دارد ،متفاوت است. بدون تردید رحلت رسول گرامی اسلام (ص ) یکی از بحرانی ترین موقعیت ها برای مسلمانان بود. همچون بحران های گذشته جمع کثیری از جمله ابوبکر و عمر، نتوانستند تصمیم گیری مناسبی بنمایند، بلکه آنچه را که انتظارش می کشیدند، به اجرا درآوردند. (5
شاهد دیگر بر این مدعا این است که سقیفه را انصار تشکیل داده بودند تا از میان خود خلیفه انتخاب کنند در حالی که اجماع مسلمین اعم از سنی و شیعه این است که خلافت از ان انصار نبوده و اینکه انصار به خاطر مصلحت اندیشی در پی امری خلاف رأی پیامبر باشند نشان می دهد احتمال این امر از سوی مهاجرین نیز ممکن است.

پی نوشت ها:
1-الغدير،الشيخ الأميني، سال چاپ: 1397 - 1977 م، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت - لبنان ، ج 1 و 2.
2- الغدیر، روایات غدیر
3- مسند احمد، ج 5، 358 و 356 و 347
4- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابى طالب، (ترجمه سيد محمّد مهدى جعفرى) ج 1، ص 280. بی تا.
5- نهج البلاغه ، خطبه سوم ، معروف به خطبه شقشقیه ؛ امام علی (ع )، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ترجمه سید محمود طالقانی .

1- آیا امکان دارد همه ی 120 هزار نفری که در صحرای غدیر بوده اند در عرض 70 روز ایمانشان را از دست بدهند با وجود اینکه از حج برمی گشتنند؟ البته منظور از همه، عموم شرکت کننده ها است دو نفر سه نفر را به حساب نمی آوریم اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده بود، آیا از آن 120 هزار نفر علی علیه السلام 120 نفر پیدا نمی کرد که حق خود را بستاند؟ آیا همه در عرض 70 روز بی ایمان شدند؟

2- آیا پیامبر نمی تواست به جای استفاده از کلمات دو پهلو از لغتی استفاده کند که به طور ظاهری و بدون برداشت های گوناگون درست خلافت مشخص شود مانند اینکه ما درست به آب اشاره کنیم، نه کلمه نوشیدنی را که مردم هزار معنی از آن استخراج کنند؟

3- چرا خداوند مطالب خیلی خیلی جزئی را در قرآن آورده، به این مطلب مهم اشاره مستقیم نکرده؟ اگر بگوید گه قرآن را عوض می کردند، آن وقت تکلیف آیه «انا نحن له لحافظون» چه می شود؟ حفاظت آنجا معنی دارد که مردم یا به آن حمله کنند نه اینکه طوری باشد که انگیزه حمله نباشد تا بگوییم حفاظت کرده ایم؟

4- اگر حق علی علیه السلام گرفته شد و او خانه نشیین شد، چرا دخترش را به عمر داد؟

5- چرا امام حسین را در جنگ ایران، جزء سپاه عمر کرد؟

6- چرا در امورات، به عمر مشاوره می داد؟ این چه نوع خانه نشینی است؟ چطور امام حسین علیه السلام حج را به خاطر شکاف در اسلام نیمه کاره گذاشت ولی علی علیه السلام غسل پیامبر را که صدها نفر حاضر بودنند انجام دهند و پیامبر بعد از سه روز دفن شد قطع نکرد تا به سقیفه برود؟

پرسش 1: آيا امکان دارد همه 120 هزار نفر که در صحراي غدير بوداند، همه آنها در عرض 70 روز ايمان شان را از دست داده باشند با وجود اين که از حج بر مي گشتنند (البته منظور از همه عموم شرکت کننده ها است دو نفر سه نفر را به حساب نمي آوريم) اگر واقعا چنين اتفاقي افتاده بود، آيا از آن 120 هزار نفر علي (ع) 120 نفر پيدا نمي کرد که حق خود را بستاند؟ آيا همه در عرض 70 روز بي ايمان شدند؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
1. حالات انسان هميشه يکسان نيست و در طول زندگي انسان فراز و نشيب‏ هاي بسياري مي‏ تواند پيش آيد و تحت اوضاع حاکم قرار گيرد. فقط شماري از انسان‏ها هستند که مانند کوه استوارند و هيچ گاه تحت تأثير قرار نمي‏ گيرند؛ البتّه اين گونه افراد بسيار اندک هستند.
اصناف ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) صحابه رسول خدا را ـ به گواهى آيات قرآن مجيد ـ مى توان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:
1. پاكان و صالحان:
آنها گروه هاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمى كردند. همان گروهى كه در آيه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، «رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ».
2. مؤمنان خطاكار:
همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم مي آميختند كه به گناه خود هم معترف بودند . اميد عفو و بخشش درباره آن ها مى رود، و در آيه 102 سوره توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ».
3. افراد آلوده به گناه:
كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده: اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد كه در سوره حجرات آيه 6 به آنها اشاره شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا»، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.
4. مسلمانان ظاهرى:
آنها كه ادّعاى اسلام داشتند، ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود، كه در آيه 14 سوره حجرات به آنها اشاره شده است: «قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ».
5. منافقان:
افرادى كه با روح نفاق در لابه لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند كه در همان سوره توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، در آيه 101 به آنها اشاره شده است: «وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِّنَ الاَْعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ».
بى شك همه اينها پيامبر(ص) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروه هاى پنجگانه تطبيق مى شود، آيا مى توان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟
بنا بر اين صحابه پيامبر نيز از نظر ايمان يکسان نبودند. بعضي از آن‏ها مصداق اين آيه شريفه هستند: «و من الناس من يشتري نفسه ابتغاء مرضاة اللَّه؛(1) بعضي مردانند که از جان خود در راه رضاي خدا در گذرند»، و بعضي مصداق آيه «و اذا رأوا تجارة او لهواً انفضوا اليها و ترکوک قائماً؛(2) و اين مردم چون تجارتي يا لهو و لعب و بازيچه‏اي ببينند، بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند».
عدّه‏اي از صحابه، سختي‏هاي جنگ تبوک و يوم العسرة را تحمّل کردند و در جنگ بدر افتخار آفريدند. عدّه‏اي هم در جنگ اُحد گريختند و پيامبر را ميان دشمنان تنها گذاشتند و به قول بخاري در صحيح، فقط 12 نفر با حضرت باقي ماندند که در رأس آن‏ها امام علي ‏عليه السلام بود: «و لم يبق مع النبي‏صلي الله عليه وآله غير اثني عشر رجلاً».(3)
در جنگ اُحد هزار نفر از مدينه عازم شدند. البتّه در بين راه، سيصد نفر از آن‏ها برگشتند و هفتصد نفر با رسول اکرم‏ در جنگ اُحد شرکت کردند و در اثر فشار نظامي، اکثر قريب به اتّفاق مسلمانان عقب‏نشيني کردند و پراکنده شدند، و جز افرادي انگشت ‏شمار در کنار پيامبر باقي نماندند که به قول بخاري، تعداد ياران فداکار پيامبر بيش از 12 نفر نبود.
همچنان در نماز جمعه نيز حضرت را تنها گذاشتند و دنبال لهو و لعب و تجارت رفتند. در اين جا نيز افرادي که پيامبر اکرم را همراهي کردند، بيش از 12 نفر نبودند.
بخاري در صحيحش اين جريان را چنين نقل کرده است:
کاروان تجارتي روز جمعه وارد مدينه شد و ما با پيامبر بوديم. مردم وقتي متوجّه کاروان شدند، نماز را رها کرده، پيامبر صلي الله عليه وآله را تنها گذاشتند و فقط 12 نفر باقي ماندند. در اين حال آيه نازل شد: «و چون داد و ستد يا سرگرمي ببينند، به سوي آن روي آور شوند و تو را در حالي که ايستاده‏اي، ترک مي‏کنند». (4)
در مواردي ديگر نيز در حيات رسول اکرم‏ صلي الله عليه وآله، عده اي با ايشان مخالفت کرده‏اند؛ مانند جريان پيوستن به جيش اسامه که پيامبر صلي الله عليه وآله بر پيوستن افراد به لشکر اسامه اصرار داشت؛ ولي برخي مخالفت مي‏کردند و همچنين در آستانه عروج ملکوتي پيامبر صلي الله عليه وآله در حالي که در بستر بيماري به سر مي‏برد، در حضور همگان قلم و دوات طلبيد و فرمود: من چيزي بنويسم که هرگز به گمراهي نگراييد! عمر از ميان حاضران برخاست و از فراهم آوردن قلم و دوات و نوشتن مسئله مورد نظر پيامبر صلي الله عليه وآله جلوگيري کرد. هنگامي که حاضران به او اعتراض کردند، او گفت: «ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلبه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله!». (5)
بنابراين همان‏گونه که در جنگ اُحد و موارد ديگر با پيامبر صلي الله عليه وآله مخالفت کردند و حضرت را تنها گذاشتند در حالي که مقام پيامبر بالاتر از حضرت علي ‏عليه السلام بود، همان گونه با امام علي ‏عليه السلام مخالفت کردند و او را تنها گذاشتند. نه تنها مخالفت کردند، بلکه ستم‏هاي بسياري‏ را در حقّ حضرت و اولاد وي نسل به نسل روا داشتند.

پي نوشت ها:
1. بقره، 207.
2. جمعه، 11.
3. السنن الكبرى، بيهقي،ج 3، ص182، ناشر : دار الفكر.
4. صحيح البخاري،ج 6، ص63، سال چاپ : 1401 - 1981 م، ناشر : دار الفكر للطباعة والنشر.
5. همان، ج 5، ص 137 - 138.
-----------------------------

پرسش 2: آيا پيامبر نمي تواست به جاي استفاده از کلمات دو پهلو از لغتي استفاده کند که به طور ظاهري و بدون برداشت معاني گوناگون، درست خلافت مشخص شود؛ مانند اينکه ما درست به آب اشاره کنيم نه کلمه نوشيدني را که مردم هزار معني از آن استخراج کنند ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
پيامبر (ص) در خصوص ولايت امام علي (ع) صريحاً اقدام نمود . شيعيان باور دارند كه پيامبر (ص) در جريان غدير رسماً علي (ع) را به عنوان رهبر و جانشين خود معرفي نمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه...». (1) اين اقدام پيامبر در پي دستور خداوند صورت گرفت، زيرا خداوند دستور داد كه پيامبر، علي (ع) را به عنوان رهبر مسلمانان معرفي نمايد: «اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي ».(2)
البته اقدامات پيامبر (ص) درخصوص رهبري امام علي (ع) تنها در جريان غدير صورت نگرفت، بلكه آن حضرت جريان ولايت امام را در مناسبت هاي مختلف مطرح نمود. پيامبر (ص) با بيان فضايل و ويژگي هاي علي (ع) بستر و زمينه ي رهبري آن حضرت را فراهم كرد.
پيامبر خطاب به علي (ع) فرمود:
آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي؟ جز اينكه پس از من پيامبر نيست؟(3)
اين حديث كه در اصطلاح دانشمندان به آن حديث منزلت مي گويند، تمام مناصبي كه هارون داشت براي علي (ع) ثابت كرده جز نبوّت كه باب آن براي ابد بسته شد.(4)
پيامبر (ص) در حديث ثقلين هم همگان را به پيروي از قرآن و عترت فراخواند.(5)
پيامبر با بيان اين حديث نيز زمينه اطاعت از اهل بيت -كه مصداق بارز آن امام علي (ع) است- را فراهم نمود. نكته قابل توجه آن است كه حضرت در آخر حديث، گوشزد نمود كه مسلمانان در صورت عدم اطاعت از قرآن و عترت گمراه خواهند شد. متأسفانه مردم با كنار گذاشتن امام علي (ع) از صحنه سياست، دچار خسران و زيان هاي فراوان و جدي شده و عملاً گمراه شدند.
پيامبر (ص) به مصلحت نديد بيش از اين تأكيد نمايد، چرا كه خطر ارتداد وجود داشت، بسياري از صحابه با توجه به خصلت ها و فرهنگ جاهلي، پذيراي امامت امام علي (ع) نبودند، چرا كه آنان مي گفتند: امام و پيشوا مي بايست سنش از چهل سال بيش تر باشد. كه سن حضرت علي (ع) در هنگام رحلت پيامبر از اين كم تر بود.
گرچه پيامبر (ص) با انتصاب و امارت به زيد بن حارثه و فرزندش اسامه بن زيد -كه از سن پاييني برخوردار بودند- كوشيد اين فرهنگ را متحول نمايد، اما عرب هاي جاهلي در كوتاه مدت زير بار آن نرفتند.
مشكل ديگري كه وجود داشت اين بود كه:
امام علي (ع) پهلوان جنگ ها بود و صاحب فضايل بسيار، اين ها از سويي موجب حسادت برخي ها شد و از سوي ديگر با توجه به فرهنگ جاهلي- كه مي گفتند خون را خون مي شويد، و چون علي بسياري از دانه درشت ها را در ميدان هاي نبرد بدر و احد و احزاب و... نابود كرده بود- بدين جهت دلي پركينه از علي داشتند، حال در سال يازدهم هجري پيامبر مي بيند بسياري از مسلمانان از اعتقاد عميق و راسخي بهره مند نيستند، احساس كرد كه اگر بيش از آن چه كه در مورد وصايت و جانشيني امام علي (ع) بيان داشت، اصرار ورزد، اين خطر وجود دارد كه بعد از رحلت آن حضرت با اساس اسلام مبارزه كنند و تلاش همه جانبه اي بر ضد ملتش صورت گيرد.
شاهد بر اين ادعا، آخرين حركت پيامبر (ص) بود كه از اطرافيان خود كه براي ملاقات حضرت در بستر بيماري آمده بودند، خواست براي او قلم و كاغذي بياورند تا چيزي مكتوب براي آنها بنويسيد كه پس از او گمراه نشوند.
به عقيده شيعيان با توجه به اصرار پيامبر كه اين مكتوب براي جلوگيري از گمراهي مسلمانان خواهد بود و عامل مهمي كه باعث گمراهي و جدايي مسلمانان و فتنه هاي بعدي شد، همين موضوع جانشيني پيشوايي پس از پيامبر و دوري از اهل بيت بود. نامه درخواستي پيامبر نيز براي نگارش همين مسئله بود ، اما با صرف نظر از اين نكته مهم، اعتراض برخي از مسلمانان به پيامبر كه در رأس آنها عمر بن خطاب بوده و جلوگيري آنها از نگارش آن مسئله مهم، به خوبي شاهد بر اين مدعا است كه خطر، اسلام را تهديد مي كرد كه حتي علناً به مخالفت از پيامبر پرداخته بودند.
همان گونه كه شيعه معتقد است ، امام علي (ع) بعد ار رحلت پيامبر به مدت بيست و پنج سال با صبر و سكوت با هدف حفظ دين، زندگي كرد و با آن همه شهامت و شجاعت دست به شمشير نبرد، چرا كه مصلحت حفظ اسلام از همه مهم تر است. آن حضرت تنها به اندازه اي كه راه درست ا سلام مي طلبد ، و حجت را تمام مي كند، تلاش كرد نه بيش از آن. شبيه همين را در مورد پيامبر اسلام (ص) بيان مي داريم.
آن حضرت تنها به اندازه اي كه حجت و دليل برا ي مسلمانان آزاد انديش تمام باشد، كوشيد و در موارد متعدد گاه به صورت صريح و واضح و گاه به صورت كنايه و با دلالت التزامي امامت امام علي (ع) را به صحابه گوشزد نمود. بيش از آن اقدامي نكرد، چرا كه ممكن بود دشمنان امام علي (ع) بعد از رحلت پيامبر قدرت را در دست گيرند و با اساس اسلام آشكارا مبارزه نمايند، براي اين كه اين خطر پيش نيايد، پيامبر (ص) به همان مقدار بسنده نمود.
دقت در آيه تبليغ (6) گوياي اين حقيقت است.
پي نوشت ها:
1. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، ج9، ص 194، انتشارات نسل جوان ، سال چاپ 1375.
2. سوره مائده، آيه 77 (ر.ك: تفسير نمونه، ج5، ص 4 به بعد).
3. فروغ ولايت ، جعفر سبحاني ،ص 117 - 118، انتشارات صحيفه ، سال چاپ 1368.
4. همان.
5. پيام قرآن، ج9، ص 94.
6. مائده ، آيه 67.
------------------------

پرسش 3: چرا خداوند مطالب خيلي خيلي جزئي را در قرآن آورده ولي به اين مطلب مهم اشاره مستقيم نکرده؟ اگر بگويد كه قرآن را عوض مي کردند، آن وقت تکليف آيه «انا نحن لحافظون» چه مي شد؟ حفاظت آن جا معني دارد که مردمي به آن حمله کنند نه اينکه طوري باشد که انگيزه حمله نباشد تا بگوييم حفاظت کرده ايم.
پاسخ:
قبل از پاسخ بيان دو نكته لازم است:
نكته‌اول: دعواي سياسي و پتانسيل آن
انگيزه سياسي از مهم ترين عوامل تأثير گذار در اجتماع بشري است. اگر كسي بگويد: پتانسيل انگيزه سياسي نيرومند تر از ديگر انگيزه ها است، سخن گزافي نگفته است. حتي گاه مشاهده مي شود، كسي دين دارد؛ ولي در تعاملات اجتماعي به جهت نيرومندي انگيزه سياسي از ارزش‌هاي ديني و مسئوليت ناشي از آن فاصله مي گيرد و به جهت جاه طلبي و نيل به آرمان هاي سياسي دين را فداي آن مي‌كند.
براي اين سخن نمونه بسيار است.
اين انگيزه موجب شد كه گروهي از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامي اسلام(ص) با به فراموشي سپردن و ناديده گرفتن وصيت هايش در سقيفه بني ساعده براي تصدي امر حكومت به چانه زني بپردازند.
آري مسلمانان بعد از رحلت پيامبر بزرگ اسلام(ص) در امر حكومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند. گروهي در پي نظام خلافت بودند و به سقيفه بني ساعده رفتند و سرانجام ابوبكر قدرت سياسي را به دست گرفت. گروهي ديگر در پي نظام امامت بودند و به طرفداري از امام علي(ع) برخاستند و انتقال قدرت سياسي به آن حضرت را خواستار شدند، ولي به نتيجه نرسيدند؛ چرا كه پتانسيل انگيزه سياسي قدرتمند بود و اين امر خود چون سدّي محكم در برابر بسياري از استدلال ها قرار گرفت و نگذاشت حيات سياسي مسلمانان راه درست خويش را بپيمايد.
نكته دوّم: قرآن كتاب هدايت و معجزه جاويدان:
قرآن كتاب هدايت بشر است، اين هدايت فراتر از مرزهاي جغرافيايي و زماني است.
قرآن كتاب هدايت تمامي بشريت از زمان خاتم پيامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهاني و جاوداني بودن دين اسلام «هدي النّاس»(1) است؛ يعني راهنماي همه‌ بشريّت از زمان حضرت خاتم تا دميدن صور اسرافيل است؛ به همين جهت خداوند سبحان به حفظ آن اهتمام ورزيده است. فرمود: «انّا نحن نزّلنا الذّكر و انّا له لحافظون؛(2) همانا ما قرآن را فرو فرستاديم و خود ما آن را حفظ مي‌كنيم».
مشيّت خداوندي به مصونيت قرآن از تحريف تعلق گرفته است. و اين هم راه كار خاص خود را مي طلبد، چرا كه فرموده اند: «أبا الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب».(3)
بعد از بيان اين دو نكته، مي گوييم:
قرآن كتاب هدايت است و همواره بايد چراغ راه بشريت قرار گيرد، تا شاهد صدقي براي رسالت رسول گرامي اسلام(ص) و دستور العمل زندگي بشر باشد، لازمه وصول به اين هدف، مصون ماندن قرآن از تحريف است كه اين هم در مشيّت خداوندي نهفته است. اين كه خداوند وعده داده است كه ما قرآن را از تحريفات مصون نگه مي‌داريم، به گفتة مفسران وحي، اين امر راه كار مي خواهد، يكي از راه كارهاي آن اين است كه قرآن در امر سياسي (به اين معنا كه بعد از پيامبر چه فردي قدرت سياسي مسلمانان را به دست بگيردكه از پتانسيل قدرتمندي بهره مند است)‌ با شفّافيّت وارد ميدان كارزار نگردد؛ بلكه به گونه اي رهنمود دهد كه حساسيّت جناح هاي سياسي را برنيانگيزد و حكومت ها به تحريف قرآن رو نياورند.
با توجه به علم خداوندي از حوادث و رويدادهاي بعد از زمان پيامبر(ص) اگر در قرآن امامت امام علي(ع) و يازده گوهر امامت از نسل آن حضرت با صراحت ياد مي‌شد، مخالفان سياسي اين دوازده گوهر امامت، به جاي گفتن «حسبنا كتاب الله»مي گفتند: ما قرآن را قبول نداريم، يا مي گفتند: برخي از آيات قرآن تحريف شده است. و يا در پي مقابله بر مي آمدند و مي كوشيدند، تا اسم ها را تغيير دهند و به جاي امامت امام علي(ع) امامت فلان فرد را مندرج كنند، در چنين وضعيتي حكومت نه تنها پشتيبان حفظ قرآن نمي شد، بلكه يكي از عوامل بسيار مهم تحريف قرآن به شمار مي آمد.
آيات سياسي، يا به عبارتي رساتر آياتي كه به گونه اي از بار سياسي بهره مند است و برخي از جناح هاي سياسي مي تواند، به نفع حركت سياسي خويش از آن كمك بگيرد، نه تنها به صورت برجسته و تيتر وار نمود ندارد، بلكه در لابه لاي ديگر آيات نيمه مخفي مانده است.
آية تطهير «انما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً»؛(4) درباره عصمت اهل بيت پيامبر نازل شده است، ليكن پيامبر دستور مي‌دهد كه اين آيه را در ميان آياتي كه درباره ‌زنان پيامبر است قرار دهند.
آيه ‌اكمال دين و اتمام نعمت «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛(5) بعد از حادثه‌ غدير و درباره امامت و ولايت امام علي(ع) نازل شده؛ امّا به دستور پيامبر(ص) اين آيه در بين آياتي كه درباره‌ احكام خوردن گوشت ها و اين كه چه گوشت‌هايي خوردنش حرام است، قرار گرفته است.
آيه تبليغ «يا ايّها الرّسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من النّاس» كه قبل از حادثه غدير خم نازل شد و پيامبر با نزول اين آيه مأموريت يافت كه امامت و ولايت امام علي(ع) را براي مردم تبيين نمايد، در بين آياتي قرار گرفته است كه مربوط به اهل كتاب است.
همه اين آيات كه در قرآن تنظيم شده است، به دستور پيامبر(ص) در جايگاه خاص خويش قرار گرفته اند، و پيامبر(ص) اين گونه چينش را براي جلوگيري از تحريف برگزيده است؛ چرا كه اين چينش حساسيّت مخالفان سياسي را بر نمي انگيزاند، و از سوي ديگر هدف قرآن كه «هديً للناس» و «هديً للمتقين» است، با توجّه به روايت و تفسير نبوي در هدايتگري اش، به وظيفه خود عمل كرده است.

پي نوشت ها :
1. بقره (2) آيه 185.
2. حجر (15) آيه 9.
3. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، ج 2، ص 90،سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
4. احزاب (33) آيه 33.
5. مانده (5) آيه‌3.
-------------------------------

پرسش 4: اگر حق علي علیه السلام گرفته شد و او خانه نشيين شد، چرا دخترش را به عمر داد؟
پاسخ:
شيخ مفيد، از بزرگان شيعه و از مورخان و فقها و متکلمان برجسته، اين ازدواج را نمي‌پذيرد . معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار(1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به حساب مي‌آيد. مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
أ) علي(ع) متولي عقد ازدواج بود.
ب) عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
پ) بعد از اينکه بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
ت) اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
ث) فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
ج) زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
ح) زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند، به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر در گذشتند.
خ) ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
د) عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
ذ) عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
ر) عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد) باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد.(2)
سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اينکه دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد و کار اميرالمؤمنين، از نظر ما حجت و دليل شرعي است.(3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود.
علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست،(4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به پرسش آن است که گفته شود. اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد! سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود.(5)
دکتر سيد جعفر شهيدي، نويسنده و پژوهشگر معاصر، مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي(ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، بعد از سال هشتم هجري متولد شد . در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد . چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد.
ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6)
نويسنده اعيان الشيعه سيد محسن امين بر اين باور است که حضرت علي(ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته، مادر يکي از آنان حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه(س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت.
آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا(س) مي‌باشد.(7)
آقاي سامي الغريري (که الفصول المهمه ابن صباغ مالکي را تحقيق کرده) بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي(ع) است.(8)
با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت واين که درگذشت وي نيز مشخص نيست . برخي در گذشت او را پيش از شهادت امام حسن (ع) ذکر کرده اند (9 )، اظهار نظر قطعي، در اين باره بسيار مشکل است، ولي مسلّم است اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته، اما چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. اگر علي (ع )چنين کاري کرده باشد، در آن مصلحت مهمي بوده که ما از آن آگاه نيستيم .
پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. تاريخ بغداد، ج 8، ص 467.
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه) ص 86 ـ 90؛ محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ج 20، ص 43،تهران ، دار الکتب الاسلاميه ،1366 چاپ اول .
3. مرآة العقول، همان، ص 44.
4. همان، ص 45.
5. همان.
6. زندگاني حضرت فاطمه(س)، ص 263 ـ 264.تهران، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
7. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2 ، ص 12-13 بيروت ، دار التعارف ، 1418 چاپ پنجم ، تحقيق سيد حسن امين .
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، ج 1، پاورقي، ص 647، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث.
9 .زندگاني حضرت فاطمه (س) ،ص 265 .
-------------------------------------

پرسش 5: اگر حق علي (ع) گرفته شد و او خانه نشيين شد، چرا امام حسين را در جنگ ايران جزء سپاه عمر قرار داد؟
پاسخ:
از منابع معتبر استفاده مي‌شود که امام حسن و امام حسين(ع) در فتح ايران شرکت نکرده‌اند.
بنابر نقل ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين باقر شريف قرشي، حسن و حسين(ع) بعد از پيامبر در هيچ فتحي شرکت نداشتند...(1)
بيشتر مطالبي که مورخان در باره جنگ‌هاي صدر اسلام نوشته‌اند، از تاريخ طبري مي‌باشد، که پذيرش هر کدام نياز به بررسي دقيق دارد.
طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي‌کند که برخي دروغگو و غير موثق بوده‌اند، از جمله سيف بن عمر که خيلي از مطالب مربوط به جنگ‌هاي ايران و عرب‌ها و مطالبي را که از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است.
جواد علي (از مورخان) معتبر مي‌گويد:
طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره‌هاي ضعيف هم روايت کرده است.
او روايات سيف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي‌کند( 2) بر اين اساس اگر در برخي از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسين (ع) در جنگ ايران و مسلمانان آمده است، واقعيت ندارد.

پي‌نوشت‌ها:
1. احمد زماني، حقايق پنهان، ص 117،دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، مرکز انتشارات، 1380.
2. رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، ص 124،سال انتشار : 1373ش، ناشر : سازمان چاپ و انتشارات.
---------------------------------

پرسش 6: اگر حق علي (ع) گرفته شد و او خانه نشيين شد چرا در امورات به عمر مشاوره مي داد؟ اين چه نوع خانه نشيني است؟ چطور امام حسين (ع) حج را به خاطر شکاف در اسلام نيمه کاره گذاشت، ولي علي (ع) غسل پيامبر را که صدها نفر حاضر بودند آن را انجام دهند و پيامبر بعداز سه روز دفن شد؛ قطع نکرد تا به سقيفه برود؟
پاسخ:
خلفا با کنار زدن امام علي(ع) از صحنه سياست دچار مشکلات زيادي گرديدند. مشکلات به گونه‌اي بود که خلفاي سه گانه شديدا به همکاري و مشاوره علي (ع) نياز داشتند. امام نيز به خاطر مصالح عمومي در برخي موارد با خلفا همکاري مي‌نمود و مشکلات آنان را حل مي‌کرد. و اين همکاري ها در عرصه سياسي، نظامي و فرهنگي صورت مي گرفت.
«ابن عبدالبّر» از علماي اهل سنت مي نويسد:
روزي عمر در ايام خلافت خويش تصميم گرفت تا زن ديوانه‏اي را که زنا کرده بود، به همراه زن ديگري که در مدت شش ماه بچه‏اي آورده بود، هر دو را سنگسار کند. علي(ع) از ماجرا خبر يافته و به عمر فرمود: زن ديوانه گناهي ندارد؛ زيرا خداوند قلم تکليف را از او برداشته است. در مورد پاکدامني زن ديگر اين آيه را قرائت کرد:
«وَحَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً؛(1) دوران حاملگي و از شير باز گرفتن کودک سي ماه است.»
با شنيدن اين استدلال، عمر فرمان خود را پس گرفته و گفت:
«لولا علي لهلک عمر!(2)؛ اگر علي نبود عمر مطمئناً هلاک مي‏شد.»
اين روايت يا بخش‏هايي از آن با اندکي تفاوت در ساير منابع اهل‏ سنّت نيز آمده است.
ابن اثير بعد از ذکر شماري از حل مشکلات علمي و ديني خلفا توسط حضرت علي(ع) مي‏نويسد:
اگر ما همه پاسخ هاي علمي را که عمر و ساير اصحاب از محضر او دريافته‏اند، ذکر کنيم، کتاب ما خيلي مفصل خواهد شد.(3)
اهل سنت همكاري هاي حضرت با خلفا از جمله عمر را به ضميمه نقل موارد ديگر، دليل بر آن مي دانند كه رابطه حضرت با عمر كاملا طبيعي و حسنه بوده است؛ اما ديدگاه شيعه در اين باره چنين است:
همکاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود، نظير آن که در برخي از جنگ‌ها به عمر مشاوره داد و يا آن که در مواردي که حکومت از حل مسئله‌اي يا قضاوتي در مي‌ماند، امام آن را حل مي‌نمود.
حضرت مسائل اختلافي بين خود و حکومت را بر مصالح جهان اسلام مقدم نمي‌کردند. در بسياري از موارد که سکوت يا عقب نشيني مي‌کند، طبق رعايت مصالح اسلام و مسلمانان بوده است.
بنابراين اگر حضرت اقدام به همکاري با حکومتي مي‌کند که حق او را غصب نمود، از اين روست، نه به معناي تأييد حکومت خلفا و مشروعيّت دادن به آن‌؛ به همين جهت در مواردي هم به بيان حقوق از دست رفته خويش مي‌پردازد و از آن ها دفاع مي کند، اما هيچ گاه مصالح اسلام و مسلمانان را فداي اختلافاتش نمي كند.
به نظر مي‌رسد بهترين بيان در اين باره سخنان حضرت است که در خطبه شقشقيه در نهج‌البلاغه آمده، از اين رو به نقل آن اکتفا مي‌شود، حضرت فرمود:
به خدا سوگند که آن مرد (ابوبکر پسر ابوقحافه) لباس خلافت را بر تن کرد، در حالي که نيک مي‌دانست جايگاه من در خلافت مانند محور سنگ آسياب است (که بدون آن از چرخش باز مي‌ماند). در آن زمان که خلافت به انحراف گراييده بود، پرده‌اي ميان خود و زمامداران افکندم، روي از آن گردانيدم، در انديشه شدم که با دست بُريده و بدون ياور (براي به دست آوردن حقي که از من غصب شد) پيکار نمايم، يا دربرابر آن رويداد تاريک و پرابهام صبر کنم. به اين نتيجه رسيدم که صبر و شکيبايي، خردمندانه‌تر از مبارزه و پيکار است، پس در حالي که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم و نظاره‌گر غارت ميراث خود شدم، تا آن که دوران اوّلي (ابوبکر) گذشت، و خلافت را پس از خود به دست پسر خطاب (عمر) سپرد.
شگفتا با آن که ابوبکر در زمان حياتش قصد کناره‌گيري از خلافت را داشت، عقد عروس خلافت را پس از مرگش براي ديگري(عمر) بست. آن دو چه سخت پستان خلافت را ميان خود تقسيم کردند و دوشيدند.
ابوبکر امر حکومت را به روحيه‌اي خشن (عمر) سپرد؛ کسي که سخنش درشت و همراهي با او سخت و دشوار بود. با لغزش‌هاي فراوان و عذرخواهي بسيار! همراهي با حکومت او مانند سواري با شتري سرکش بود که اگر سوار، مهار آن را بکشد، بيني‌اش مجروح مي‌شود، و اگر به حال خود رهايش کند، سوارش را زمين مي‌زند و به هلاکت مي‌رساند.
به خدا سوگند! مردم در دوران حکومت او گرفتار خطا و ناآرامي و تبدل رأي و کجروي شدند! من در آن دوران (با آن که طولاني بود و بار سنگين بلاها را بر دوش داشتم) صبر کردم، تا آن که دوران او نيز گذشت، و امر خلافت را به جمعي سپرد که مي‌پنداشت من هم يکي از آن هايم.
پناه به خدا از آن شورا! چه زماني فضيلت و برتري من بر اولين آن ها (ابوبکر) مورد شک و ترديد بود، تا امروز بخواهم در کنار و همپايه اينان (اعضاي شورا) قرار داده شوم؟
در عين حال باز راه شکيبايي را در پيش گرفتم و در کنار آن مرغان به پرواز درآمدم و با آنان در جريان شورا گاهي بالا و گاهي پايين مي‌رفتم. در آن شورا يک نفر (سعد بن وقاص) به خاطر کينه‌اي که در دل داشت، به من رأي نداد و ديگري (عبدالرحمن بن عوف) به برادر زنش (عثمان) تمايل يافت و چيزهاي ديگري که بيان آن صلاح نيست، تا آن که سومي به خلافت رسيد که کارش پر کردن شکم و تهي کردن آن بود و خاندان پدري اش (بني اميه) با او برخاستند و مانند شتري که علف‌هاي تازه بهار را با حرص و وَلَع مي‌بلعد، به چپاول بيت‌المال پرداختند، تا وضع به گونه‌اي شد که آنچه رشته بود، از هم گسست و کردار ناشايستش کار او را ساخت و شکمپارگي­ا‌ش او را بر زمين زد. (4)

پي نوشت ها:
1. احقاف(46) آيه 15.
2. الاستيعاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 1103، سال چاپ : 1412، ناشر : دار الجيل.
3. اسد الغابة، ابن الأثير، ج 4، ص 23، ناشر : دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان، انتشارات إسماعيليان، طهران.
4. نهج‌البلاغه، خطبه 3.

سلام. آیا در اسلام ترور وجود دارد؟ اگر آری چرا مُسلِم بن عقیل در منزل هانی، یا حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در سقیفه به این كار دست نزدند؟ اگر نه عمل مؤتلفه در قتل منصور یا ترور بختیار چگونه قابل توجیه است؟ متشكرم

پاسخ:
در فرهنگ و عرف سياسي، تعاريف مختلفي از ترور، ارائه شده که در عين تنوع، بسيار به هم شبيه‏ هستند. در عوض، معناي ترور در اسلام چندان پراکندگي ندارد و اغلب در يک گستره و فضاي محدود به‌کار رفته است.
ترور در لغت به معناي ترس، هراس، خوف و وحشت و در اصطلاح سياسي به معناي کشتن و از بين بردن مخالفان و ايجاد رعب و وحشت ميان مردم مي‏ باشد.(1)
بنابراين ماهيت ترور با دفاع که انساني در مقام دفاع ازجان مال و ناموس خويش در مقابل مهاجم بر مي آيد، نيز با ماهيت مجازات که انساني را به خاطر جنايتي که مرتکب شده، توسط قانون و شرع مجازات مي کنند، تفاوت اساسي دارد.
مجازات مجرمان جنگى ازاصولى است که در دنياى امروز نيز پذيرفته شده و روشن است که اين کار چه‏ کمک بزرگى به پيشگيرى از جنگ و برقرارى صلح در جهان مى‏ تواند نمايد.
از اين رو اشخاصى که دستور قتلشان از سوى پيامبر(ص) صادر شده نيز بر اساس قانون ‏سزاوار اعدام مي توان دانست، و اقدام پيامبر در راستاى اجراى حکم قانونى و شرعى درباره آنان بود و هيچ يک از آن‏ها مصداق ترور به شمار نمى‏ آيد.
اسلام و ترور
آيات و روايات متعدد و فراواني در حرمت و منع ترور و قتل پنهاني وجود دارد که هيچ‏گونه ترديدي را درباره حرمت ترور از ديدگاه اسلام باقي نمي‏ گذارد. از جمله:
ـ «بگو: بياييد آن چه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برايتان بخوانم: اين که چيزي را شريک خدا قرار ندهيد! به پدر و مادر نيکي کنيد! فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزي مي‏دهيم، و نزديک کارهاي زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! انساني را که خداوند جانش را محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر به حق (و از روي استحقاق)، اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد!» (2)
ـ «بر بني‏ اسرائيل مقرّر داشتيم که هرکس، انساني را بدون ارتکاب قتل يا فساد در روي زمين بکشد، چنان است که گويي همه انسان ها را کشته است؛ هر کس انساني را از مرگ رهايي بخشد، چنان است که گويي همه مردم را زنده کرده است. رسولان ما، دلايل روشن براي بني‏ اسرائيل آورده‏ اند، اما بسياري از آنها، پس از آن در روي زمين، تعدي و اسراف کردند.» (3)
در آيات قرآن، از کلمه فتک، اغتيال يا ارهاب به معناي ترور، استفاده نشده، بلکه در آن کلمه قتل آمده که اعم از کشتن پنهاني است. بنابراين، مي‏ توان دريافت که قرآن با کشتن انسان ها به غير حق مخالف است. به عنوان مثال، خداوند در سوره بقره، اگرچه قصاص را حق اولياي دم مي‏داند، از آنان مي‏خواهد قاتل را عفو کنند يا اين که فقط از او ديه دريافت نمايند. نيز توصيه مي‏کند دو طرف در دريافت و پرداخت ديه انصاف را رعايت کنند.(4)
روايات متعددي در منع ترور آمده است که در ذيل به چند مورد آن اشاره مي‏ شود:
ـ پيامبراکرم‏(ص) فرمود: وقتي در معراج بودم، چيزها و مواردي را ديدم. پرسيدم اين ها چيست؟ گفتند: اينها نشانه‏ هاي آخرالزمان است. پرسيدم: چه زماني آخرالزمان است؟ خداوند فرمود: آخرالزمان وقتي است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد، قاريان قرآن زياد شوند و عمل کاهش يابد، ترور بالا رود، فقهاي هدايتگر اندک و فقهاي گمراه و خيانتکار زياد و شعر فراوان شود.(5)
در شرح نهج‏ البلاغه ابن ابي‏ الحديد آمده است:
«هنگامي که پيامبر(ص) رحلت کرد و علي(ع) به غسل و کفن و دفن آن حضرت مشغول بود، با ابوبکر بيعت شد. در اين هنگام زبير و ابوسفيان و گروهي از مهاجران با عباس و علي‏(ع) براي تبادل نظر و گفت‏وگو خلوت کردند. آنان سخناني گفتند که لازمه تهييج مردم و قيام بود. عباس گفت: سخنان شما را شنيدم و چنين نيست که به سبب اندک بودن ياران خود از شما ياري بخواهيم و چنين نيست که به سبب بدگماني، آراي شما را رها کنيم. ما را مهلت دهيد تا بينديشيم، اگر براي ما راه بيرون شدن از گناه فراهم شد، حق ميان ما و ايشان بانگ برخواهد داشت؛ بانگي چون زمين سخت و دشوار، و در آن صورت دست هايي را براي رسيدن به مجد و بزرگي فرا خواهيم گشود که تا رسيدن به هدف، آنها را جمع نخواهيم کرد. و اگر چنان باشد که به گناه درافتيم، خودداري خواهيم کرد و اين خودداري هم به سبب کمي ياران و کمي قدرت نخواهد بود. به خدا سوگند اگر نه اين است که اسلام مانع از هرگونه غافل‏گيري (فتک و ترور) است، چنان سنگ هاي بزرگ را بر هم فرو مي‏ ريختم که صداي برخورد و ريزش آن از جايگاه‏ هاي بلند به گوش رسد.»(6)
ـ ابوصباح کناني به امام جعفر صادق‏(ع) مي‏ گويد: يکي از همسايه ‏هايم که از قبيله همدان و نامش جعد بن عبدالله است، به علي‏(ع) دشنام مي ‏دهد. آيا اجازه مي‏ دهي که او را بکشم؟ فرمود: اسلام ترور را منع کرده است.
نتيجه آن که ايمان مانع ترور است و مؤمن ترور نمي‏ کند. هر گونه کشتن به صورت پنهاني (ترور) شرعاً حرام و ممنوع است. معصومان از اهرم ترور بهره نگرفتند وآن را غير مشروع مي دانند زيرا ترور به همه معاني آن در اسلام حرام مي باشد. حکومت اسلامي نيز اجازه ترور را نمي دهد زيرا اين امر غير مشروع مي باشد. از اين رو هنگامي که از مسلم بن عقيل مي پرسند: چرا عبيدالله را نکشتي ، مسلم در جواب گفت: دو چيز باعث شد که او را نکشم:
1. هاني راضي نبود عبيدالله را در خانه او بکشم.
2. ترور را درست نمي دانم و از پيامبر(ص) و علي(ع) روايت نقل شده که مؤمن دست به ترور نمي زند.
اما در مورد ترور حسن علي منصور: بايد تذکر بدهيم قتل وي به فرمان امام خميني نبود. امام با قانون کاپيتولاسيون به شدت مخالفت کرد و لغو سريع آن را خواستار شد، ولي دستور ترور منصور توسط ايشان صادر نشد و شواهد تاريخي اين مطلب را تأييد مي کند. پس از مرگ منصور، مرحوم آيت اللّه خويي و آيت اللّه بهبهاني و ديگران تلگراف هايي ، با اشاره به اسلام ستيزي منصور، براي نخست وزير وقت (اميرعباس هويدا) فرستاده اند و او را از پيگري رويه منصور برحذر داشتند و امام خميني در ترکيه تبعيد بود و تلگرافي صادرنکرد.(7)
ترور منصور به دست محمد بخارايي صورت گرفت که از اعضاي هيأت هاي مؤتلفه اسلامي بود. اين هيأت ها تحت نظارت يرخي از ايات عظام بودند.
به هر صورت ، قتل منصور ـ اگر چه هنوز معلوم نيست دقيقاً چه کسي حکم قتل را صادر کرد ـ جهت تأمين منافع شخصي يا گروهي صورت نگرفت ، بلکه جهت پاسداري از ارزش هاي اسلامي و حيثيت مسلمانان به وقوع پيوست ؛که با ترورهاي سياسي مصطلح فرق بسيار دارد. البته اين بدان معنا نيست که هر کس با عنوان پاسداري از ارزش هاي اسلامي حق دارد دست به ترور و قتل ديگري بزند، بلکه در روزگار کنوني که ولايت فقيه در رأس امور است ، چنين احکامي از سوي ايشان يا حاکمان شرع ديگر، به صورت علني و از طرف دادگاه هاي اسلامي بايد صادر گردد و براي پاسداري از ارزش ها، نيازي به پنهان کاري و ترورهاي مخفيانه ـ که ثمره اي جز بد نام کردن اسلام و شيوع نا امني و نا آرامي و مخالفت با نظام اسلامي ندارد ـ نيست . چنين کارهايي امروزه حرام است و نوعي مبارزه با ارزش هاي اسلامي محسوب مي گردد.
نسبت به قتل بختيار نيز قضيه همچنان مشکوک باقي مانده و ثابت نيست که ترور و قتل او توسط چه شخص يا گروهي و با چه انگيزه اي انجام شد. ممكن است كه در دادگاه ايران به طور غيابي محاكمه شده باشد و حكم اعدام براي او صادر شده باشد. در اين صورت اگر عده اي از طرف ايارن اين كار را كرده باشند‌، از نوع اجراي حكم مي شود ، نه ترور سياسي.
البته اين تنها يك فرض است.
پي نوشت ها:
1. حسين علي‌زاده، فرهنگ خاص علوم سياسي، تهران، روزنه، 1377، ص 274- ترجمه المنجد، همان، ذيل کلمه غيله- احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تهران، اسلام، 1365، ذيل کلمه اغتيال-.لغت نامه دهخدا، ذيل کلمه ترور.
2. انعام/151.
3. مائده/32
4. بقره/ 178
5. جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، ص586؛ بحار الانوار، ج 52، ص277.
6. شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل، بيروت، دارالحياهًْ التراث العربي، 1285، ص 219.
7.نهضت روحانيون ايران ، علي دواني ، ج 3؛ نهضت امام خميني ، حميد روحاني ، ج 1.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.