حديث

سند و منبع حدیث من طلب وجد و من وجد ...؟
حدیثی در كتب روایی ثبت شده به عنوان حدیث قدسی كه سخن خدا خطاب به حضرت داوود بوده ...

سند و منبع حدیث من طلب وجد و من وجد ...؟

حدیثی در كتب روایی ثبت شده به عنوان حدیث قدسی كه سخن خدا خطاب به حضرت داوود بوده و به شرح زیر است :

من طلبني بالحقّ وجدني و من طلب غيري لم يجدني. (1)

ای داوود هر كس مرا بطلبد، مرا می یابد و هر كس غیر مرا بطلبد ، مرا نخواهد یافت.

این حدیث به صورت مرسل و بدون سند نقل شده است و چون در باب احكام نیست و حجت تعبدی نمی باشد، مرسل بودن آن عیب اساسی به حساب نمی آید و مضمون حدیث نیز كاملا برهانی و منطقی است و نشانه ای بر جعلی بودن حدیث در دست نمی باشد.

در نقل دیگری نیز مرسل و به صورت زیر آمده:

يا داود، من عرفني ذكرني، و من ذكرني قصدني، و من قصدني طلبني، و من طلبني وجدني، و من وجدني حفظني، و من حفظني لا يختار عليّ غيري. (2)

ای داوود هر كس مرا بشناسد، یاد من خواهد كرد و هر كس مرا یاد كند، متوجه من خواهد شد و هر كس متوجه من شود، مرا طلب خواهد كرد و هر كس مرا طلب كند، مرا خواهد یافت و هر كس مرا بیابد، حفظم خواهد نمود و هر كس مرا حفظ كند، غیر من را بر من نخواهد گزید.

پی نوشت ها:

1.محدث عاملی، الجواهر السنیه (كلیات حدیث قدسی) ترجمه زین العابدین كاظمی خلخالی، تهران، دهقان، 1380 ش، ص 191.

2. علی مشكینی، تحریر المواعظ العددیه، قم ، الهادی، 1424 ق، ص 446.

(( يا علي مي خواهي پنج كلمه از علم به تو بگويم يا پنج هزار دينار پول..
در منابع ما سندي براي آن و كتابي را كه در آن اين حديث ذكر شده باشد نيافتيم

سلام لطفا منبع حديث زير رو ميخوام : يك روز رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم به اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: (( يا علي ، اتحب خمس من الكرام  ان خمس الاف من الدنيا ؟ )) ؛ (( يا علي مي خواهي پنج كلمه از علم به تو بگويم يا پنج هزار دينار پول به تو بدهم؟ كداميك را مي خواهي؟))

امير المومنين فرمودند: (( خمس من الكلام عندي خير من كل العالم يا رسول الله)) ؛ (( يارسول الله پنج كلمه علمي كه به من ياد بدهيد، بهتر از تمام عالم دنياست))

رسول خدا فرمودند : (( يا علي ، لا تنم حتي تختم القرآن)) ؛ (( يا علي شبها تا يك ختم قرآن نكرده اي نخواب))

اميرمؤمنان پس از شنيدن سخنان پيامبر خدا فرمود: (( يا رسول الله ، چه كسي مي تواند در يك شب ختم قرآن كند ؟ ))

پيامبر خدا در ادامه سخنانش به امير مؤمنان فرمودند: (( شبها هزار دينار صدقه بده بعد بخواب؛ سوم نخواب تا يك بنده را آزاد كني ، چهارم نخواب تا اينكه خود را از آتش آزاد كني، پنجم هزار ركعت نماز بخوان .))

اميرمؤمنان فرمودند: (( في ليله واحده يمكن هذه كله يارسول الله ؟ )) ؛ « مگر مي شود كسي تنام اين اعمال را در يك شب انجام بدهد : ختم قرآن كند ، بنده آزاد كند ، خودش را از آتش آزاد كند هزار دينار صدقه بدهد و هزار ركعت نماز بخواند؟»

حضرت فرمودند : « شبها كه ميخواهي بخوابي سوره (قل هو الله احد ) و معوذتين (قل اعوذ برب الفلق ) و ( قل اعوذ برب الناس) و سوره حمد و سوره بقره از آيه اول تا آيه پنجم (و اولئك هم المفلحون ) را بخوان ، كه« فاذا قرات هذه فكانما قرات القرآن كله » ؛ « اگر هر شب اينكار را بكني ، گويي ختم قرآن كرده اي . »

دوم : اگر بر من كه پيغمبرم و بر اهل بيتم ده مرتبه صلوات بفرستي  و بگويي « اللهم صل علي محمد و اهل بيته » مثل اين است كه هزار دينار صدقه داده اي .

سوم: اگر هنگام خواب ده مرتبه اين ذكر را بگويي ، مثل اين است كه بنده اي را خريده و آزاد كرده اي . ذكر اين است« لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك وله الحمد ، يحيي و يميت و هو حي لا يموت » .

چهارم: اگر موقع خواب ده مرتبه بگويي : « لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم » مثل اينكه خودت را از آتش دوزخ آزاد كرده اي ».

پنجم : اگر اين ذكر را ده مرتبه بگويي : « كانما صليت الف ركعته » « مثل اينكه هزار ركعت نماز خوانده اي » و آن ذكر اين است « يفعل الله ما يشاء بقدرته و يحكم ما يريد بعزته » يعني خداوند هر چه بخواهد به قدرت خودش انجام ميدهد ، و به هر چه اراده كند حكم مي كند

پرسشگر محترم با تمام زيبايي كه در اين جملات وجود دارد، ولي در منابع ما سندي براي آن و كتابي را كه در آن اين حديث ذكر شده باشد نيافتيم. ولي در اينترنت بدون ذكر منبع و سند زياد ذكر شده است

چند حديث معتبر پیرامون كشاورزی و زراعت
زراعت یا كشاورزی یكی از شغل های بسیار مقدسی است كه خدای متعال نسبت به آن توجه خاصی كرده و حتی در یكی از آیات قرآن،زراعت را به خود نسبت داده است و فرمود: ...

سلام علیكم ما چند حديث معتبر پیرامون كشاورزی و زراعت داریم؟ و آیا بهترين شغل از نظر اسلام كشاوزی است یا نه؟ چند حدیث با منبع پیرامون كشاورزی را لطفا ارائه دهید بسیار متشكرم

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

زراعت یا كشاورزی یكی از شغل های بسیار مقدسی است كه خدای متعال نسبت به آن توجه خاصی كرده و حتی در یكی از آیات قرآن،زراعت را به خود نسبت داده است و فرمود: زارع و كشاورز اصلی شما نیستید.

"أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ"

"أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ" . (1)

یعنی: آيا هيچ درباره آنچه كشت مي‏كنيد انديشيده‏ايد؟

آيا شما آن را مي‏ رويانيد يا ما مي‏رويانيم؟

پس رویاننده اصلی هر گیاه و درخت و هر موجودی خدای متعال است و او این نسبت را به خودش داده است و نشان از یك نكته مهم دارد كه پرداختن به زراعت و آباد كردن زمین، چه اندازه دارای اهمیت است.

كشاورزي در تمام اديان الهي يك شغل مقدّس شناخته شده و پيشوايان مذهبي در هر عصر علاوه بر آنكه خود با كمال علاقه‏مندي به كار كشاورزي اشتغال داشتند مردم را نيز به اين كار  تشویق می كردند. آباد كردن زمين كه خواسته خداوند بزرگ است و هم چنين بهره‏برداري از منابع و ذخائر آن بصور مختلف ميسّر است و يكي از بهترين راه های  آن كه در روايات اسلامي مورد تشويق و ترغيب قرار گرفته مسأله كشاورزي است.

با این حال از ابتدای به وجود آمدن بشر ، كشاورزی و زراعت، بهانه اصلی رفع نیازهای ضروری هر انسانی حتی در  دورترین مكان كره زمین بوده است و خدای متعال استعداد زراعت را به طور غریزی در وجود انسان ها قرار داده است و  هر چند رویاننده اصلی خود اوست، ولی توانایی و استعدادش را در وجود انسان قرار داد .

 حضرت علی سلام الله علیه در تفسیر آیه شریفه  "هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها". (2)

  یعنی اوست كه شما را از زمين آفريد، و آبادي آن را به شما واگذاشت!  فرمود:

 خدای متعال به  مردم امر كرده است زمين را با كشاورزي آباد كنند تا بدين وسيله خوراكشان از غلّات و حبوبات و ميوه‏ها و ساير رویيدني ها تأمين شود و در آسايش زندگي كنند. (3)

 آن چه در پی می آید بخشی از احادیث امامان معصوم سلبام الله علیهم اجمعین است كه در مورد امر مقدس زراعت و كشاورزی بیان داشته اند:

علي (ع) فرمود: كسي كه آب و خاك يعني نيروي طبيعي در اختيار دارد و نيروي انساني خود را براي بهره‏برداري بكار نمي‏بندد و با فقر و گدائي ميگذراند نفرين و لعنت بر او باد. (4)

 حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بهترين چيزي كه خداوند براي پيغمبرانش اختيار فرموده فلاحت و كشاورزي و چوپاني است. (5)                        

و باز فرمود: در ميان كارها چيزي در نزد خداي متعال، محبوب تر از كشاورزي نيست؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد مگر اينكه كشاورز بود، جز ادريس كه خيّاط بود. (6)                  

و فرمود: زراعت كنيد و درخت بكاريد به خدا قسم هيچ عملي مباح‏ تر و پاكيزه ‏تر از آن نيست. (7)                     

امام باقر عليه السّلام فرمود: بهترين كارها زراعت است كه نفعش عايد عموم مي‏شود و از محصول آن نيكوكاران و بدكاران ارتزاق مي كنند. (8)

با توجه به این اندازه سفارش اولیاء خدا نسبت به زراعت می توان به نكته ای معرفتی در این باره رسید كه خاك خاستگاه اصلی انسان است و همین خاك، خاستگاه اصلی غذا و پوشاك انسان نیز می باشد و زراعت در این كره خاكی جز با رجوع انسان به خاك پر مهر و انس با آن میسّر نمی شود.                      

پی نوشت ها:

1. واقعه آیات 63 و 64 .

2. هود، آیه 61.

3. فلسفی محمد تقی، الحديث، روايات تربيتي، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،  ج‏3، ص 5 .

4. همان، ص 7 .

5. شیخ صدوق، علل الشرائع (ترجمه مسترحمي) انتشارات كتاب فروشی مصطفوی، ص 83 .

6. آرام احمد ترجمه الحياة،  انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،  ج‏5، ص 510 .

7. فلسفی محمد تقی، الحديث، روايات تربيتي، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج‏3، ص 6 .

8. همان، ص 27 .

لطفا سنديت و اعتبار حديث زير را براي بنده مشخص كنيد
اين حديث در بعضي از منابع حديثي اهل سنت آمده است و هيثمي آن را ضعيف دانسته است.

سلام لطفا سنديت و اعتبار حديث زير را براي بنده مشخص كنيد  

پيامبر اكرم(ص) : مثل اصحابي في امتي كالملح في الطعام لا يصلح الطعام الا بالملح

اين حديث در بعضي از منابع حديثي اهل سنت آمده است و هيثمي آن را ضعيف دانسته است. (1)

پي نوشت ها:

1. الهيثمي، مجمع الزوائد، دارالكتب العلميه، بيروت- لبنان. 

سند اين عبارت چيست؟
اين عبارت با پسوند" و سرّ المستودع فيها" كه خصوصا در عصر حاضر از روايات مستند هم مشهور تر شده است، در كتاب هاي معتبر روايي و حديثي سابقه اي ندارد ...

سند اين عبارت چيست؟ (اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و سرّ المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك)

اين عبارت با پسوند" و سرّ المستودع فيها" كه خصوصا در عصر حاضر از روايات مستند هم مشهور تر شده است، در كتاب هاي معتبر روايي و حديثي سابقه اي ندارد و نمي توان آن را به عنوان حديث معصوم نقل كرد. اين جمله فقط در بعضي از كتاب ها نقل شده است و بس.

اما از قول امام صادق و امام كاظم سلام الله عيلهما روايت هايي نقل شده است كه بدون عبارت " و سرّ المستودع فيها" مي باشد. امام صادق سلام الله عليه در مقام تمجيد شخصيت حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود:. . . "فَيَرَوْنَهَا قَائِمَةً فِي مِحْرَابِهَا وَ قَدْ زَهَرَ نُورُ وَجْهِهَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَي أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا "(1) پس او(حضرت) را مي بيني در محرابش در حالي كه درخشنده است نور صورتش درود خدا بر او، پدر، همسر و فرزندانش.

و امام كاظم (ع) نيز فرمود:

"اول من جعل له النعش فاطمة ابنة رسول الله ص صلوات الله عليها و علي أبيها و بعلها و بنيها"(2)

اول كسي كه برايش تابوت فراهم شد، حضرت فاطمه صلوات الله عليها دختر رسول خدا صلوات الله عليه بود درود خدا بر او، و همسر و فرزندانش.

در عين حال اين جمله از بعضي از علما اضافه شده و گفته شده است مصداق "سر" در وجود دختر گرامي رسول خدا صلوات الله عليها امام زمان سلام الله عليه است.

پي نوشت ها:

1. مجلسي محمد باقر بحار الانوار الجامعه لدرر الاخبار، لبنان بيروت انتشارات موسسه الوفاء سال 1404 ه ق، ج 43، ص 12.

2. فقه الرضا سلام الله عليه نوشته امام رضا سلام الله عليه، مشهد انتشارات كنگره امام رضا سلام الله عليه سال 1406 ه ق، ص 190.

اصل این روایت چیست و در چه منبعی ذكر شده؟
الْجَلْسَةُ فِي الْجَامِعِ خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَي نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَي رَبّی

روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام هست به این مضمون كه «من جلوس در مسجد را ترجیح می‏دهم بر جلوس در بهشت». اصل این روایت چیست و در چه منبعی ذكر شده؟

روایتی به شرح زیر از امام نقل شده است:

الْجَلْسَةُ فِي الْجَامِعِ [و فی روایه المسجد] خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَي نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَي رَبِّي. (1)

نشستن در مسجد را بیشتر از نشستن در بهشت دوست دارم. زیرا اولی مورد رضای خداست و دومی دلخواه خودم است.

در اینجا حضرت در صدد بیان این است كه او خواست خدا را بر دلخواه خود ترجیح می دهد از این رو اگر مخیر شود بین این كه در بهشت باشد یا در مسجد، دومی را انتخاب می كند. چون مورد نظر خداست.

معنای این جمله ترجیح دنیا بر آخرت نیست. بلكه ترجیح رضای خدا بر رضای خویش است.

پی نوشت ها:

1. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق، ج 5، ص 199؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ج 2 ، ص 218.

با ذكر سند بفرمایید
مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏ (1)امام رضا (ع) مي‏فرمود: هر كه سپاس مردم نعمت دهنده را نگويد، سپاس ...

حديث شريف « من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق » از كيست ؟ با ذكر سند بفرمایید

در جستجوي منابع كتابي و نرم افزاري، عين اين حديث يافت نشد، اما احاديثي با اين مضمون وجود دارد كه در ذيل به دو مورد اشاره مي كنيم:

 1- وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِيِّ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ) يَقُولُ مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏ (1)امام رضا (ع)  مي‏فرمود: هر كه سپاس مردم نعمت دهنده را نگويد، سپاس خداي بزرگ را نگفته است.

2- محمدبن علي بن الحسين(ع) قال من الفاظ  رسول اللَّه (ص): لا يشكر اللَّه من لايشكر النّاس(2) : پيامبر اكرم(ص):شكر خدا را بجانياورده است آن كه از مردم (درقبال انعامشان) تشكر نكند.

پي نوشت ها:

1. تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة،محدث عاملي‏،ناشرآل البيت‏ ،چاپ قم‏،سال1409 ق‏،نوبت اول‏،ج16ص313، حديث 21637.

2. همان، حديث 21638.

آيا ريشه حديثي دارد؟
چنين حديثي در منابع روايي ما وجود ندارد و از مراجع معظم تقليد هم در اين مساله فتوايي وجود ندارد.

بعضي همراه خواندن سوره ملك، سنگريزه هايي در قبر ميت مي ريزند. آيا ريشه حديثي دارد؟

چنين حديثي در منابع روايي ما وجود ندارد و از مراجع معظم تقليد هم در اين مساله فتوايي وجود ندارد

این روایت را با جزییات كاملش دوباره ذكر كنید
این روایت با كمی اختلاف در مطالب آن، در كتب روایی شیعه و سنی وارد شده ...

بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید روایتی در مورد دزدیده شدن زره حضرت علی ع وجود دارد كه كتاب داستان راستان شهید مطهری آن را بدین شكل بیان می كند: در زمان خلافت علی - عليه السلام - در كوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزديك مرد مسيحی پيدا شد. علی او را به محضر قاضی برد، و اقامه دعوی كرد كه: اين زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به كسی بخشيده ام و اكنون آن را در نزد اين مرد يافته ام. قاضی به مسيحی گفت: خليفه ادعای خود را اظهار كرد ، تو چه می گويی؟ او گفت: اين زره مال خود من است، و در عين حال گفته مقام خلافت را تكذيب نمیكنم. قاضی رو كرد به علی و گفت: تو مدعی هستی و اين شخص منكر است. علي هذا بر تو است كه شاهد بر مدعای خود بياوری. علی خنديد و فرمود : قاضی راست می گويد، اكنون می بايست كه من شاهد بياورم، ولی من شاهد ندارم. قاضی روی اين اصل كه مدعی شاهد ندارد، به نفع مسيحی حكم كرد، و او هم زره را برداشت و روان شد. ولی مرد مسيحی كه خود بهتر می دانست كه زره مال كی است، پس از آنكه چند گامی پيمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: اين طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نيست، از نوع حكومت انبياست، و اقرار كرد كه زره از علی است. طولی نكشيد او را ديدند مسلمان شده، و با شوق و ايمان در زير پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد.

چند سوال پیرامون این روایت دارم: آیا در كتب معتبر حدیث، ناگفته های دیگری هم از این روایت وجود دارد؟ مثلاً اینكه آیا وقتی امام علی ع و آن فرد اهل كتاب به قاضی مراجعه كردند، قاضی به احترام امام (ع) از سر جایش بلند شد؟

یا آیا می خواست بلند شود كه امام علی ع برای رعایت مساوات نگذاشتند قاضی به احترام ایشان از جایش بلند شود. و آیا در انتهای روایت همچین فرموده ای از امام علی ع وجود دارد؟: اگر قاضی از جایش بلند می شد، او را از قضاوت بركنار می كردم. اگر جزییات دیگری هم هست خواهش می كنم، با ذكر منبع معتبر بفرمایید.

 اصلاً اگر "اگر امكانش هست" این روایت را با جزییات كاملش دوباره ذكر كنید. چون كه بنده در موقعیتی هستم كه اصل این واقعه تاریخی را با جزییات كامل نیاز دارم. البته اگر مشكلی نیست و این خواسته حقیر معقول است. با تشكر و دعای خیر برای تمام شما علمای دین

پرسشگر گرامی باسلام و تشكر از ارتباط با این مركز.

این روایت با كمی اختلاف در مطالب آن، در كتب روایی شیعه و سنی وارد شده كه به شرح زیر است:

«دَخَلَ الْحَكَمُ بْنُ عُتَيْبَةَ وَ سَلَمَةُ بْنُ كُهَيْلٍ عَلَي أَبِي جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَاهُ عَنْ شَاهِدٍ وَ يَمِينٍ فَقَالَ قَضَي بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَضَي بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَكُمْ بِالْكُوفَةِ فَقَالَا هَذَا خِلَافُ الْقُرْآنِ فَقَالَ وَ أَيْنَ وَجَدْتُمُوهُ خِلَافَ الْقُرْآنِ فَقَالَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَقُولُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ فَقَالَ لَهُمَا أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَوْلُهُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ هُوَ أَنْ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَةَ وَاحِدٍ وَ يَمِيناً ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَاعِداً فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ التَّمِيمِيُّ وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ فَاجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ قَاضِيَكَ الَّذِي رَضِيتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ‏ فَجَعَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ شُرَيْحاً فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً فَأَتَاهُ بِالْحَسَنِ ع فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا شَاهِدٌ وَاحِدٌ فَلَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ شَاهِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ فَدَعَا قَنْبَراً فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ مَمْلُوكٍ قَالَ فَغَضِبَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ خُذُوهَا فَإِنَّ هَذَا قَضَي بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ فَتَحَوَّلَ شُرَيْحٌ ثُمَّ قَالَ لَا أَقْضِي بَيْنَ اثْنَيْنِ حَتَّي تُخْبِرَنِي مِنْ أَيْنَ قَضَيْتُ بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَهُ وَيْلَكَ أَوْ وَيْحَكَ إِنِّي لَمَّا أَخْبَرْتُكَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَيْثُمَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ فَقُلْتُ رَجُلٌ لَمْ يَسْمَعِ الْحَدِيثَ فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ وَ قَدْ قَضَي رَسُولُ اللَّهِ ص بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ وَ يَمِينٍ فَهَذِهِ ثِنْتَانِ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ مَمْلُوكٍ وَ مَا بَأْسٌ بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ إِذَا كَانَ عَدْلًا ثُمَّ قَالَ وَيْلَكَ أَوْ وَيْحَكَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ يُؤْمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَي مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا ؛ (1) راوی ها گویند: بر امام باقر وارد شدیم و در مورد قضاوت با یك شاهد و قسم سوال كردیم. حضرت فرمود : رسول خدا و علی با یك شاهد و قسم قضاوت می كردند. عرض كردیم: این خلاف قرآن است . فرمود كجای آن خلاف قرآن است .  بعد فرمود حضرت علی در مسجد كوفه بودند كه عبدالله تمیمی گذشت در حالی كه زره طلحه با او بود. حضرت او را به اتهام برداشتن آن زره از غنایم به دزدی به محكمه برد . شریح قاضی از حضرت شاهد طلبید و  حضرت امام حسن را به شهادت آورد و شریح شهادت او را به این عنوان كه یك شاهد كافی نیست، نپذیرفت و حضرت قنبر را به شهادت آورد و شریح شهادت او را هم به خاطر غلام بودن، نپذیرفت . امام خشمگین شد و او را قاضی جور خواند كه سه بار ظالمانه قضاوت كرده و زره را گرفت . شریح از جا برخاست و گفت تا موارد ظلمم را نفرمایی، دیگر بین دو نفر هم قضاوت نخواهم كرد.

امام فرمود: وای بر تو وقتی تو را خبر دادم كه این زره طلحه است كه از غنایم بصره دزدیده شده، از من بیِِِِّنه خواستی در حالی كه رسول خدا در مورد غلول(غنیمتی كه متصرف بر ملكیت آن بینه نداشته باشد) بینه نمی خواست. (بلكه متصرف باید شاهد می آورد كه این سهم او شده است و اگر شاهد نداشت، آن را به عنوان غنیمتی كه دزدیده شده، باز پس می گرفت) و تو گفتی كسی این حدیث را نشنیده و این اولین حكم ظالمانه ات بود. بعد حسن را به شهادت آوردم و تو شهادت او را به تنهایی نپذیرفتی در حالی كه رسول خدا به شهادت یك شاهد و قسم قضاوت می كرد و این دومین قضاوت ظالمانه ات بود و قنبر را به شهادت آوردم و تو شهادت او را نپذیرفتی در حالی كه اگر بنده و غلام عادل باشد، شهادتش پذیرفتنی است و این سومین حكم ظالمانه ات بود. بعد امام فرمود: وای بر تو امام مسلمانان بر كار آن ها كه خیلی بزرگ تر از این مسئله است، امین شمرده می شود».

در روایت دیگری دارد:

« رَوَي مُحَمَّدُ بْنُ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ التَّيْمِيُّ وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ ابْنُ قُفْلٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ قَاضِيَكَ الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ فَجَعَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ شُرَيْحاً فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ شُرَيْحٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً فَأَتَاهُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ يَوْمَ الْبَصْرَةِ غُلُولًا فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا شَاهِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَاهِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ فَأَتَي بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ فَغَضِبَ عَلِيٌّ ع ثُمَّ قَالَ خُذُوا الدِّرْعَ فَإِنَّ هَذَا قَدْ قَضَي بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَتَحَوَّلَ شُرَيْحٌ عَنْ مَجْلِسِهِ وَ قَالَ لَا أَقْضِي بَيْنَ اثْنَيْنِ حَتَّي تُخْبِرَنِي مِنْ أَيْنَ قَضَيْتُ بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع إِنِّي لَمَّا قُلْتُ لَكَ إِنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَيْثُمَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ فَقُلْتُ رَجُلٌ لَمْ يَسْمَعِ الْحَدِيثَ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا شَاهِدٌ وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَاهِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ وَ قَدْ قَضَي رَسُولُ اللَّهِ ص بِشَاهِدٍ وَ يَمِينٍ فَهَاتَانِ اثْنَتَانِ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ مَا بَأْسٌ بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ إِذَا كَانَ عَدْلًا فَهَذِهِ الثَّالِثَةُ ثُمَّ قَالَ ع يَا شُرَيْحُ إِنَّ إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ يُؤْتَمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَي مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا ؛ (2) محمّد بن قيس از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:

علي عليه السّلام در مسجد كوفه بود و عبد اللَّه بن قفل تيمي گذشت و زره طلحه را به تن داشت امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند اين زره طلحه است كه از بيت المال در غوغاي بصره ربوده شده، عبد اللَّه بن قفل گفت يا امير المؤمنين مسأله را به همان قاضي كه خود براي مسلمانان انتخاب كرده‏اي و راضي‏ شده‏اي واگذار، حضرت با وي نزد شريح قاضي رفته، فرمود: اين زره طلحه است كه در جنگ بصره از بيت المال ربوده شده، شريح گفت: بر مدّعي شاهد بياور، آن حضرت حسن پسرش را شاهد آورد و وي گواهي داد كه اين زره طلحه است كه در روز جنگ بصره يعني جمل ربوده شده‏ است. شريح گفت: اين يك شاهد است و من به شهادت يك گواه حكم نمي‏كنم، امام قنبر غلام خود را آورد او نيز شهادت داد كه اين زره از آن طلحه است كه جزء بيت المال شده، و آن را ربوده‏اند، شريح گفت: اين بنده است و من به شهادت بنده حكم نمي‏كنم، پس علي عليه السّلام فرمود: زره را بازستانيد و فرمود: اين مرد در قضاوت سه بار از طريق منحرف شد، شريح فوري برخاست و گفت: هرگز به داوري ننشينم تا مرا خبر دهي كه كجا به ظلم و خلاف حقّ سه بار حكم كردم، پس علي عليه السّلام فرمود:

آنجا كه من گفتم اين زره طلحه است و در روز جمل از بيت المال دزديده شده، و تو گفتي يا علي شاهد بياور، در صورتي كه رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله فرمودند در هر جا كه مال ربوده شده از بيت المال يافت شد بدون بيّنه توقيف مي‏شود و به بيت المال برمي‏گردد. دوم آنكه: من فرزندم حسن را شاهد آوردم و شهادت داد و تو گفتي اين يك گواه است و من به شهادت يك تن حكم نمي‏كنم، و رسول خدا (ص) بيك شاهد و قسم حكم مي‏داد و سوم آنكه من قنبر را آوردم و شهادت داد. امّا تو گفتي اين بنده است و حال آنكه شهادت بنده اگر عادل باشد اشكال ندارد، اينست آن سه موردي‏ كه اشاره كردم، سپس فرمود: اي شريح ! به راستي كه امام مسلمين مورد اعتماد است در امور مسلمين، و آن بسيار پر اهميّت‏تر از اين است».

در منابع اهل سنت نیز به شرح زیر آمده است:

ابونعیم  به سند خود، از «ابراهيم بن يزيد تيمي» از پدرش نقل مي‏كند كه: در يكي از روزها، علي بن ابي طالب عليه السّلام زره خودش را كه گم كرده بود در دست يكي از يهوديان ديد و شناخت كه زره خودش مي‏باشد، به او فرمود: اين زره من است كه ناخودآگاه از پشت شتر اروقم به زير افتاده است. يهودي گفت: چنين نيست بلكه زره از آن من است و در اختيارم مي‏باشد. يهودي اضافه كرد كه قضاوت آن به عهده قاضي مسلمانان است.

علي عليه السّلام و يهودي نزد «شريح قاضي» رفتند (تا آنجا كه) «شريح» گفت: يا امير المؤمنين! راست مي‏فرمائي زره از آن شماست. وليكن براي اثبات حقانيت خود بايد دو شاهد بياوري. حضرت علي عليه السّلام حسنين عليهما السّلام و «قنبر» را براي شهادت حاضر كرد و شهادت دادند كه زره از آن امير المؤمنين عليه السّلام است. «شريح» گفت: گواهي «قنبر» كه آزاد شده شماست، پذيرفته است؛ ليكن شهادت دو فرزندتان از نظر من قابل قبول نمي‏باشد؟! حضرت علي عليه السّلام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند مگر از «عمر بن خطّاب» نشنيدي كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مي‏فرمود: حسن و حسين عليهما السّلام دو سيّد و سرور جوانان اهل بهشت‏اند. (3)

بیهقی به سند خود، از «شعبي» روايت مي‏كند كه در يكي از روزها، حضرت علي بن ابيطالب عليه السّلام وارد بازار شد و يكي از ترسايان را ديد كه زرهي را براي فروش به بازار آورده است. حضرت علي عليه السّلام آن زره را شناخت و فرمود: اين زره از آن من است و براي اثبات حق بايد به نزد قاضي مسلمانان برويم. داوري در آن روز به عهده «شريح قاضي» بود كه توسط حضرت علي عليه السّلام به اين مقام نصب شده بود. به مجرد این كه «شريح» حضرت علي عليه السّلام را ديد براي احترام ايشان از جاي برخاست و حضرت عليه السّلام را بجاي خود نشانيد و خود در برابر حضرت علي عليه السّلام و در كنار آن ترسا نشست. حضرت علي عليه السّلام خطاب به «شريح»، فرمود: اي شريح! اگر طرف مخاصمه من مسلمان بود، در كنار او مي‏نشستم و به دستور قاضي و داوري او گوش فرا مي‏دادم، ليكن از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيده‏ام كه فرمود: با اهل كتاب و افراد غير مسلمان، مصافحه نكنيد، و ابتدا به سلام ننمائيد، و به عيادت بيماران آنها نرويد، و بر مرده آنان نماز نگزاريد، و آنها را وادار كنيد تا از سخت‏ترين راهها عبور كنند و آنها را ناچيز انگاريد؛ همانطور كه خدا آنها را ناچيز انگاشته است. اينك، اي شريح! ميان من و طرف مخاصمه من، قضاوت كن! «شريح» گفت: يا امير المؤمنين! ادّعاي شما چيست؟ حضرت‏ علي عليه السّلام فرمود: اي شريح! اين زره از آن من است كه مدتي است از من ربوده‏اند.

«شريح» خطاب به ترسا، گفت: تو در برابر ادعاي امير المؤمنين عليه السّلام چه دليلي داري؟ وي پاسخ داد: علي عليه السّلام را تكذيب نمي‏كنم، ليكن مي‏گويم كه اين زره از آن من است. «شريح» نگاهي به حضرت علي عليه السّلام انداخت و عرض كرد: يا علي! در حال حاضر زره در دست اوست و ايشان صاحب زره به شمار مي‏رود، آيا شما براي اثبات حق خود و ابطال ادعاي او دليل و بيّنه‏اي داريد؟ حضرت علي عليه السّلام فرمود: آري، «شريح» درست مي‏گويد و من بايد براي اثبات ادعاي خود دليلي داشته باشم. ترسا كه از اينگونه رفتار به شگفت آمده بود، گفت: گواهي مي‏دهم كه اينگونه داوري، براستي از نوع داوري پيغمبران الهي است! و اضافه كرد: شگفتي اينجاست كه امير المؤمنين عليه السّلام خود به محكمه داورش كه شخص خويش او را منصوب كرده، آمده و داور عليه او داوري مي‏كند! اينك به خدا سوگند! جريان زره را بطوري كه اتفاق افتاده است به عرض مبارك تقديم مي‏دارم: در يكي از جنگها كه پشت سر شما حركت مي‏كردم، زره شما از روي شتر اورق كه شما بر آن سوار بوديد به زمين افتاد، من بلافاصله آن را در ربودم. و تا به حال بدون آنكه كسي از چگونگي آن، اطلاع داشته باشد، در اختيارم بوده تا اينكه امروز اين جريان رخ داد. و من اكنون گواهي مي‏دهم كه خدا يكتاست، و محمّد رسول اوست. حضرت علي عليه السّلام فرمود: اكنون كه مسلمان شدي، آن زره‏ام را به تو بخشيدم. آنگاه آن تازه مسلمان را سوار اسب عتيق خود كرد.

 «شعبي» گفته است كه بخاطر دارم آن مرد بعد از مسلمان شدن در يكي از جنگها زير پرچم علي عليه السّلام با دشمنان مبارزه مي‏كرد! (4)

«متّقي هندی» اين حديث را در كنز آورده و در آن حديث آمده است: «شريح» خطاب به حضرت علي عليه السّلام، گفت: با توجه به اينكه مي‏دانم زره از آن شماست ولي لازم است دو نفر گواه عادل به حقانيت شما گواهي دهند.

حضرت علي عليه السّلام حضرت امام حسن عليه السّلام و «قنبر»، آزاد شده‏اش، را بحضور طلبيد. و هر دو تن گواهي دادند كه زره از آن حضرت علي عليه السّلام است.

 «شريح» گفت: گواهي «قنبر» را مي‏پذيرم، ليكن گواهي فرزندت حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام را نمي‏پذيرم؛ به دليل آنكه ممكن است رعايت حق پدر و فرزندي او را به گواهي وادار كرده باشد؟! حضرت علي عليه السّلام‏فرمود: اي شريح! مادرت به عزايت بنشيند، مگراز «عمر» نشنيده‏اي كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مي‏فرمود: حسن و حسين، سرور جوانان بهشت‏اند؟ «شريح» گفت: آري، خدا گواه است كه اين حديث را از وي شنيده‏ام! فرمود: پس به چه دليل گواهي سيد شباب اهل بهشت را نمي‏پذيري؟ حضرت علي عليه السّلام بدين وسيله مرافعه را پايان داد و به يهودي، فرمود:

زره مال تو باشد. يهودي گفت: امير المؤمنين همراه من نزد قاضي مسلمانان آمد و قاضي مطابق با قانون داوري عليه او قضاوت كرد و آن حضرت هم نسبت به آن قضاوت، اظهار رضايت نمود. در اين هنگام بود كه يهودي گفت: به خدا سوگند، يا امير المؤمنين! آنچه را ادعا كردي درست و بجا بود، و زره از آن شماست و من آن هنگامي اين زره را به اختيار خود در آوردم كه زره از پشت مركب شما به زير افتاد و من بلا درنگ آن را ربودم. اينك با روشن شدن حقيقت گواهي مي‏دهم: «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه». حضرت علي عليه السّلام آن زره را همراه مبلغ هفتصد درهم به وي بخشيد. و آن زره همواره در اختيار او بود تا اينكه در جنگ صفّين در زير پرچم علي عليه السّلام جنگيد و به شهادت رسيد. (5)

پی نوشت ها:

1. كافي ، محمد بن یعقوب كلینی، ج 7 ص385 - 386، تهران ، آخوندی، 1363.

2. من‏ لايحضره ‏الفقيه، صدوق، ج 3 ،109،دوم، قم ، مؤسسه النشر الاسلامی.

3. فضایل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، فیروز آبادی، ترجمه ساعدی، ج4، ص145 ، تهران انتشارات فیروز آبادی ، به نقل از حلية الاولياء ، ج4، ص 139.

4. همان، ص 351-349 به نقل از سنن بیهقی ، ج10 ، ص136.

5. همان ، ص351- 353. به نقل از كنز العمال ، ج 4 ، ص6.

آيا احادیث خلقت نوری اهل بیت علیهم السلام معتبر هستند
احاديثي كه بر خلقت نوراني پيامبر و امامان قبل از خلقت عالم و آدم دلالت دارد، معتبر مي باشند. امام علي(ع): خداوند نور رسول الله را قبل از خلق آسمان ها و عرش...

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام عليكم

آيا احادیث خلقت نوری اهل بیت علیهم السلام معتبر هستند

آیا حدیثی كه میفرماید حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام معلم جبرئیل بوده معتبر است؟

متشكرم

 احاديثي كه بر خلقت نوراني پيامبر و امامان قبل از خلقت عالم و آدم دلالت دارد،  معتبر مي باشند.

در روايات اسلامي، اولين مخلوق، حتي قبل از خلقت ملائكه و عرش و كرسي و...، نور رسول خدا و اهل بيت ايشان معرفي شده است:

امام علي(ع): خداوند نور رسول الله را قبل از خلق آسمان ها و عرش و كرسي آفريد. (1)

و فرمود: اولين مخلوق خدا ارواح ما (چهارده معصوم) بود. پس ما به يگانه شمردن و ستايش خدا رو آورديم. سپس ملائكه را خلق كرد و وقتي آنان ارواح ما را به صورت نور واحد ديدند، شخصيت ما را بزرگ شمردند و ما تسبيح خدا گفتيم تا ملائكه بدانند كه ما آفريدگان اوييم و او از صفات ما منزه و پيراسته است و ملائكه به تسبيح ما، تسبيح گفتند. (2)

بنابراين، ارواح نوراني چهارده معصوم قبل از همه خلايق، از جمله ملائكه، خلق شده و در عرش تسبيح گوي خدا بوده اند. (3) همه خلايق از جمله ملائكه مقرب، بعد از آن ها خلق گشته و از آن ها تكبير و تسبيح و تحميد و تهليل خدا را ياد گرفته اند؛

 اما اين حديث معلم بودن حضرت امیرالمومنین علیه السلام را ، در كتب معتبر حديث نيافتيم.

در كتاب "البراهين القاطعه" تأليف محمد جعفر استر آبادي از علماي قرن سيزدهم و در "مستدرك سفينه البحار" به نقل از صاحب "بستان الكرامه" اين حديث را نقل كرده و ظاهرا در "انوار النعمانيه" سيد نعمت الله جزايري هم اين حديث آمده است؛ ولي منبع معتبر اين حديث، در هيچ كدام ذكر نشده است. روايت به شرح زير است:

«أنّ جبرئيل(ع) كان جالسا عند النبيّ(ص) فدخل عليّ (ع) فقام له جبرئيل(ع) فقال النبيّ(ص) لجبرئيل: «أتقوم لهذا الفتي؟» فقال جبرئيل: إنّ هذا له عليّ حقّ التعليم، فقال(ص): «كيف ذلك التعليم يا جبرئيل؟» فقال: لمّا خلقني الله تعالي سألني: من أنت؟ و ما اسمك؟ و من أنا؟ و ما اسمي؟ فتحيّرت في ردّ الجواب، و بقيت ساكتا، ثمّ حضر هذا الشابّ في عالم الأنوار، و علّمني الجواب، فقال هذا: «قل: أنت الربّ الجليل، و أنا العبد الذليل، و اسمي جبرئيل»؛ و لهذا قمت إجلالا له و عظّمته.

فقال النبيّ: «كم عمرك يا جبرئيل؟» فقال: إنّ للّه نجما يطلع من العرش في كلّ ثلاثين ألف سنة مرّة واحدة، و قد شاهدته طالعا ثلاثين ألف مرّة، فقال له رسول الله(ص):

«إذا رأيت ذلك النجم هل تعرفه؟» فقال: كيف لا أعرفه؟! فقال النبيّ لعليّ: «خذ العمامة من جبهتك» فلمّا كشفها و رآها جبرئيل(ع) رأي ذلك النجم في جبهة عليّ»؛ (4)

«روزي جبرئيل در خدمت پيامبر(ص)مشغول صحبت بود كه حضرت علي(ع)وارد شد. جبرئيل چون آن حضرت را ديد، برخاست و شرايط تعظيم به جاي آورد.

پيامبر (ص)فرمود: اي جبرئيل! از چه جهت به اين جوان تعظيم مي كني؟ عرض كرد: چگونه تعظيم نكنم كه او را بر من، حق تعليم است!

فرمود: چه تعليمي؟ عرض كرد: در وقتي كه حق تعالي مرا خلق كرد، از من پرسيد: تو كيستي و من كيستم؟ من در جواب متحير ماندم، و مدتي در مقام جواب ساكت بودم كه اين جوان در عالم نور به من ظاهر گرديد، و اين طور به من تعليم داد كه بگو: تو پروردگار جليل و جميلي و من بنده ذليل و جبرئيلم. از اين جهت، او را كه ديدم، تعظيمش كردم.

پيامبر(ص)پرسيد: مدت عمر تو چند سال است؟ عرض كرد: اي رسول خدا! در آسمان ستاره اي هست كه هر سي هزار سال يك بار طلوع مي كند، من او را سي هزار بار ديده ام. حضرت فرمود: اگر آن ستاره را ببيني، مي شناسي؟ عرض كرد: چگونه نشناسم!

حضرت به امام علي(ع) دستور داد تا عمامه از سر بردارد و وقتي امام عمامه از سر برداشت، آن ستاره را در پيشاني امام ديد.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، خصال، انتشارات اسلامي، قم، 1362 ش، ص 482.

2. حسن بن سليمان حلي، المحتضر، نجف، المكتبه الحيدريه، 1382 ش، ص 225.

3. كليني، كافي، پنجم، تهران، دار المتب الاسلاميه، 1363 ش، ج 1، ص 531.

4. استر آبادي محمد جعفر، البراهين القاطعه (چهل حديث در فضيلت علي (ع))، اول، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1382، ص 311-312 به نقل از انوار النعمانيه، ج 1، ص 15؛ نمازي شاهرودي، مستدرك سفينه البحار، قم، انتشارات اسلامي، 1418 ق، ج 2، ص 24.

صفحه‌ها