حديث

چرا اسوه ها با هم فرق دارند؟
چون حضرت زهرا و حضرت علی اسوه و الگویشان رسول خداست، كسی كه اینان را الگو قرار دهد ، رسول خدا را الگو قرار داده است...

قرآن برای مسلمانان رسول خدا (ص) را اسوه حسنه قرار دادند(طبق آیه 21 سوره احزاب)

 و حضرت حجت (عج) طی روایتی فرمودند كه "دخت رسول خدا اسوه حسنه من است."

سوالی كه هست اینكه چرا اسوه ها با هم فرق دارند و یا با وجود گفته ی قرآن حضرت حجت (عج) دخت پیامبر را اسوه خود قرار دادند؟

پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس از ارتباط­تان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

1. چهارده معصوم نور واحد هستند و پاره تن هم می باشند و همگی در یك راستایند. البته رسول خدا راس این سلسله است و با ایشان كسی قیاس نمی شود و بقیه در فضیلت بعد از او و پیرو او و به رنگ او می باشند. این كلام علی بن ابیطالب است:

«انا عبد من عبيد محمد صلي الله عليه وآله؛ (1) من بنده ای از بندگان (و تربیت شده های) پیامبرم».

«ولقد كنت أتبعه اتباع الفصيل أثر أمه؛ (2)

من از ابتدای كودكی مانند طفل كه دنبال مادر می دود (و همه چیز را از او یاد می گیرد) در پی رسول خدا بودم».

بنا بر این چون حضرت زهرا و حضرت علی اسوه و الگویشان رسول خداست، كسی كه اینان را الگو قرار دهد ، رسول خدا را الگو قرار داده است.

2. در عین حالی كه رسول خدا الگو و اسوه مطلق است، ولی هیچ منعی ندارد كه امامان كه الگویشان به طور مطلق رسول الله است،  در بعض موارد و موضوعات ، به یكی از اجداد طاهرین خود یا انبیای گذشته كه در آن مورد برجستگی خاص و ظهور ویژه پیدا كرده، اقتدا كند. این نوع اقتدا را در عمل امامان و اولیا می بینیم كه بر آن تصریح كرده اند.

مواردی از این نوع اقتدا:

1.  نقل شده اسماعیل صادق الوعد كه از پیامبران بزرگ بود ، مورد ظلم دشمنان واقع شد و پوست سر و صورتش را كندند. ملكی از جانب خدا بر او هویدا شد و عرض كرد: من فرستاده خدا در خدمت شمایم كه در مورد این قوم هر امری كنی، اجابت كنم. او فرمود: من در این واقعه به حسین (فرزند رسول خاتم) اقتدا كرده ام. (3) 

2. روزی امام علی (ع) از مظلومیت سابقه دار خود سخن می گفت كه اشعث بن قیس منافق برخاست و گفت: چرا با شمشیر و نثار جان از حقوق خود دفاع نكردی ؟

امام فرمود: من را شش نفر از پیامبران در این روش ، الگو و مقتدا بودند (بعد به شرح این اسوه ها و عمل آنان پرداخت.) (4)

تعدادی از مبارزان مكه كه با ابن زبیر بیعت كرده بودند به حضور محمد بن حنفیه آمدند و او را به بیعت با ابن زبیر برای قتال با ظالمان به امام حسین (ع) فراخواندند و ایشان گفت:

من برای حفظ بقیه اهل بیت خود با یزید بیعت كرده و در این مورد به برادرم حسن بن علی اقتدا نموده ام. (5)

و امام زمان كه وقتی سخن از ظلمی كه به او رفت و میراثش غصب شد، می رود می فرماید:

«وفي ابنة رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) ( 7 ) لي أسوة حسنة؛ (6)

در دختر رسول خدا (كه میراثش به یغما رفت و او صبر كرد) برای من اسوه و الگوی نیكویی است». 

بنا بر این الگو بودن حضرت زهرا در همه صحنه ها و در صحنه های خاص ، منافات با الگوی مطلق بودن رسول خدا ندارد.

در خود قرآن هم در يك جا مي فرمايد: حضرت ابراهيم اسوه شماست؛ در جاي ديگر رسول خدا را به عنوان  اسوه معرفي مي كند:

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ....»؛ (7)

«قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ ...؛ (8) براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامي كه به قوم (مشرك) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غير از خدا مي‏پرستيد بيزاريم ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است تا آن زمان كه به خداي يگانه ايمان بياوريد!».

پی نوشت ها:

1. كلینی ، كافی ، تهران ، اسلامیه ، 1363 ش ، ج 1 ، ص 90.

2. محمد عبده ، خطب الامام علی (نهج البلاغه) ، قم ، دار الذخائر ، 1370 ش، ج 2 ، ص 157.

3. ابن قولویه ، كامل الزیارات ، قم ، انتشارات اسلامی ، 1412 ق ، ص 137.

4. محدث نوری ، مستدرك الوسائل ، بیروت ، مؤسسه آل البیت ، 1408 ، ج 11 ، ص 73.

5. ابن اعثم كوفی ، الفتوح ، بیروت ، دار الاضواء ، 1411 ق ، ج 5 ، ص 140-141.

6. سید بهاء الدین نجفی ، منتخب الأنوار المضيئة ، قم ، اعتماد ، 1378 ش ، ص 223.

7. سوره احزاب (33) آيه 21.

8. سوره ممتحنه، آيه 4.

مگر میشود فردی یا عارفی یا مومنی یا عالمی از پیغمبری بالاتر باشد؟
واضح است كه راه ارتباط و اتصال معنوی با غیب و رسیدن به درجات بالای انسانیت تنها مخصوص پیامبران نیست. قرآن كریم هم اتصال با غیب و ملكوت را ملازم نبوّت نمی‏داند.

سلام درمورد حدیث پیغمبر بزرگوار كه فرمودند علما امت من از پیغمبران بنی اسراییل بالاترند مگر میشود فردی یا عارفی یا مومنی یا عالمی از پیغمبری بالاتر باشد؟؟

با توجه به اینكه انبیا معصوم هستند و به آنها وحی میشود

پیش از بیان معنای حدیث مشهور پیامبر(ص) توجه به دو مطلب لازم است:

1- واضح است كه راه ارتباط و اتصال معنوی با غیب و رسیدن به درجات بالای انسانیت تنها مخصوص پیامبران نیست. قرآن كریم هم اتصال با غیب و ملكوت را ملازم نبوّت نمی‏داند. در كتاب آسمانی از افرادی سخنی به میان آمده كه از زندگی معنوی نیرومندی برخوردار بودند، با فرشتگان همسخن بوده و امور خارق العاده از آنان سر می‏زد، بدون این كه "پیامبر" باشند. بهترین مثال حضرت مریم دختر عمران و مادر حضرت عیسی(ع) است كه قرآن داستان‏های حیرت انگیزی را از او نقل كرده است.(1)

درباره مادر موسی (ع) قرآن می‏گوید: "ما به او وحی كردیم كه موسی را شیر بده و آن گاه كه بر جان او بیم كردی، او را به دریا بینداز و نترس و غمگین مباش كه ما او را به تو باز می‏گردانیم و او را از رسولان قرار می‏دهیم".(2) مادران حضرت عیسی و حضرت موسی(ع) پیامبر نبوده‏اند.

قرآن كریم در آیاتی چند راه الهام و رسیدن به مدارج عالیه انسانی و مقامات معنوی را بر همه كسانی كه باطن خویش را پاك كنند، باز گذاشته است؛ از جمله می‏فرماید: "آنان كه در راه ما كوشش كنند، ما راه‏های خود را به آنان می‏نمایانیم".(3)

در كلمات معصومان(ع) این موضوع به خوبی تشریح شده است.

پیامبر(ص) فرمود: "خداوند بندگانی دارد كه پیامبر نیستند، اما پیامبر بر آن‏ها رشك می‏برد".(4)

علی(ع) فرمود: "خداوند یاد خود را صیقل دل‏ها قرار داده است. دل‏ها بدین وسیله از پس كری، شنوا و از پس كوری، بینا و از پس سركشی و عناد، مطیع و رام می‏گردند".

همواره چنین بوده و هست كه خداوند در هر برهه‏ای از زمان و در زمان هایی كه پیامبری نبوده، بندگانی داشته است و دارد كه در سِرّ ضمیرشان با آنان راز می‏گوید و از راه عقلشان با آنان سخن می‏گوید".(5)

ملا صدرا، صدرالمتألهین می‏گوید: "وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل به منظور مأموریت پیامبری، هر چند منقطع شده است و دیگر فرشته‏ای بر كسی نازل نمی‏شود... ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد. ممكن نیست این راه مسدود شود".(6)

2- نبوت بر دو قسم است:

الف) نبوّت تشریعی، یعنی پیامبرانی كه صاحب شریعت بوده‏اند و قرآن كریم از آنان به "اولوالعزم" تعبیر كرده است.

ب) نبوّت تبلیغی؛ كار این گروه از پیامبران، تعلیم و تبلیغ و ارشاد مردم به تعلیمات پیامبرانِ صاحب شریعت بوده است. غالب پیامبران از گروه دوم هستند؛ در فاصله میان پیامبران صاحب شریعت (مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع)) پیامبران دیگری آمدند كه مبلّغ و مروّج شریعت پیشین بوده‏اند.

هزاران نبی بعد از نوح آمدند كه مبلّغ شریعت حضرت نوح بوده‏اند، هم چنین بعد از انبیاء دیگر.

وحی عالی‏ترین مراتب هدایت است. وحی رهنمودهایی دارد كه از دسترس حسّ و خیال و عقل و علم بیرون است و چیزی از این امور جانشین وحی نمی‏شود. امّا وحیی كه دارای این ویژگی‏ها می‏باشد، وحی و نبوّت تشریعی است، نه تبلیغی.(7)

از مطالب فوق نتایج زیر به دست می‏آید:

برتری علمای امّت خاتم پیامبران(ص) بر انبیای بنی اسرائیل مربوط می‏شود به آن دسته از پیامبران بنی اسرائیل كه نبوّت تبلیغی داشته‏اند.

هم چنین باصرف نظر از مطالب فوق، برخی از دانشمندان خواسته‏اند حدیث پیامبر(ص) را این گونه تفسیر كنند: مقصود از "علما" در حدیث، امامان معصوم(ع) هستند و در روایات زیادی از ائمه(ع) به "علما" تعبیر شده است.(8)

پینوشت‏ها:

1. مجموعه آثار، ج 3، (ختم نبوت)، مرتضی مطهری، ص 170، 169.

2. قصص (28) آیه 7.

3. عنكبوت (29) آیه 69.

4. مجموعه آثار، همان، ص 171.

5. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 342، خطبه 222.

6. مجموعه آثار، همان، ص 172، به نقل از مفاتیح الغیب، ص 13.

7. مجموعه آثار، همان، ص 154 و ص 174 - 173.

8. بحارالانوار، ج 35، ص 304، پاورقی شماره 6.

لطفاً با ذكر منبع من را راهنمایی فرمایید.
این تسبیح از عبادات ارزشمندی است كه رسول خدا(ص) به امر خدا به دخترش تعلیم و هدیه داد و در همه حال ارزشمند است و آثار مادی و معنوی فراوانی دارد.

سؤال من در مورد وقت دقیق ذكر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد لطفاً با ذكر منبع من را راهنمایی فرمایید .

شرح : فردی در یك جلسه ی دینی به نحوه ی گفتن ذكر حضرت زهرا سلام الله علیها از جمعیت ایراد گرفت ؛ ایشان مدعی بود كه طبق روایات ( منبع را ذكر نكردند ) بایستی بلافاصله بعد دادن سلام نماز ؛ بدون اینكه ذكر دیگری را بگوییم و از حالت نماز خارج شویم ؛ بلافاصله مشغول گفتن ذكر تسبیحات آن حضرت شویم تا در نامه ی اعمال ما بابت هر ركعت نماز ؛ معادل 10000 ركعت نماز ؛ ثواب برای ما بنویسند .... آیا این درست است و باید همینطوری باشد ؟ و در غیر این صورت ؛ مثلاً بعد از سلام نماز بدون اینكه از حالت نماز خارج شویم ؛ اول سه تا استغفرالله بگوییم و بعد آیت الكرسی را بخوانیم و بعد تسبیحات را بگوییم ؛ آیا اینطوری هم همان ثواب را می بریم و یا باید حتماً بلافاصله بعد از سلام نماز ذكر آن حضرت را بگوییم ؛ لطفاً منبع آن را هم ذكر نمایید ... متشكرم

این تسبیح از عبادات ارزشمندی است كه رسول خدا(ص) به امر خدا به دخترش تعلیم و هدیه داد و در همه حال ارزشمند است و آثار مادی و معنوی فراوانی دارد.

و یكی از مهم ترین تعقیباتی كه بعد از هر نماز مستحب است و فضیلت و ثواب بسیار دارد، تسبيح حضرت زهراء (س) است؛ به اين ترتيب كه 34 مرتبه «اللَّهُ اكْبَرُ»، سپس 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و بعد 33 مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» بگويد. مستحب است، نمازگزار پیش از آن ‏كه از جاي خود حركت كند و وضوي او باطل شود، رو به قبله تسبیحات را بگوید. (1)

البته در مواقع و حالات زیادی بر ذكر تسبیحات حضرت زهرا(س)سفارش شده است و فقط به بعد از نماز اختصاص داده نشده است كه در ذیل چند نمونه از آن احادیث را برای شما ذكر می كنیم.

اما نكته مهمی وجود دارد كه اگر قرار است طبق حدیث بعد از هر نماز این ذكر گفته شود و به تمام فضایل و ثواب آن به طور كامل برسید، این ذكر مقدم بر تمام اذكار مستحبه دیگر است و افضل و برتر از هزار ركعت نماز است.

شاید آن گوینده نخواسته بگوید كه این مقدمات در احادیث وارد شده است و امامان گفته اند این چنین باید گفت. بلكه چون این تسبیحات دارای ثواب فراوانی است و روحیه معنوی خاصی به انسان در دنیا و آخرت می بخشد بهتر این است كه این آمادگی ذكر تسبیح با صلوات و آیه الكرسی شروع شود.

البته در روايت حضرت كه فرمود از هزار ركعت نماز در هر روز بهتر است اشاره نشده كه بايد بلافاصله بعد از سلام نماز باشد. 

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ تَسْبِيحُ فَاطِمَةَ (ع) فِي كُلِّ يَوْمٍ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ صَلَاةِ أَلْفِ رَكْعَةٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ (2)

توصيه به اين ذكر :

1- بعد از هر نماز :

- عن أبي عبد الله(ع): من سبح الله في دبر الفريضة قبل أن يثني رجليه تسبيح فاطمة، و أتبعها ب «لا إله إلا الله» مرة واحدة، غفر له‏ (3) هر كس عقب هر نماز واجب قبل از آن كه پایش حركت دهد این تسبیح را گفته و بعد از آن یك بار  "لا اله الاّ الله " بگوید ، آمرزیده می شود.

2- به هنگام خواب :

- من بات علي تسبيح فاطمة(س) كان من الذاكرين الله كثيرا. (4) هر كه به هنگام خواب تسبيح حضرت فاطمه (س) را به جاي آورد از كساني محسوب مي‏شود كه خداوند را ذكر كثير گفته‏اند.

 3- در هر حالت  :

-راوی می گوید امام صادق (ع) فرمود: چرا تسبيح حضرت زهرا (س) را نمي‏خواني؟ آن مرد پرسيد: تسبيح زهرا (س)چيست؟

امام (ع) فرمود: سي و چهار مرتبه الله اكبر، سي و سه مرتبه الحمد للَّه، و سي و سه مرتبه سبحان اللَّه مي‏گويي كه مجموعا صد مرتبه مي‏باشد.

راوي گفته: پس از مدّتي كه اين كار را انجام دادم، سنگيني شنواييم از بين رفت و بهبود يافتم. (4)

پی نوشت :

1. رساله توضيح المسائل مراجع 13 گانه، مسئله 1001.

2. كليني، الكافي اسلاميه، تهران ج 3، ص 343

3. برقی، محاسن ، تهران، اسلامیه، 1330 ش ، ج 1، ص 36.

4. محمد روحانی علی آبادی، زندگاني حضرت زهرا عليها السلام ، تهران، مهام، 1379 ش، ص 1012.

5. همان، ص 1012.

یعنی اكثرمسلمین جهنمی هستند؟
در باره حديث افتراق امت نيز همين نكته را بايد مد نظر داشته باشيم . روشن است كه مراد از هفتاد و دو فرقه اي كه در آتش جهنم وارد مي شوند، افرادي هستند كه حق را ...

رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود «ستفرق هذه الأمة علی ثلاثة و سبعین فرقة، كلها فی النهار إلا واحدة. قالوا: و من هی یا رسول الله؟ قال : من كان علی مثل ما أنا علیه و أصحابی»، یعنی؛ بزودی امت من بر هفتاد و سه فرقه تفرقه خواهد شد تمام آنها در آتشند مگر یك فرقه، عرض كردند: كیست آن یك فرقه ای رسول خدا؟ فرمود : كسی كه مانند من و اصحابم باشد،

یعنی اكثرمسلمین جهنمی هستند؟

همان طور كه آيات قرآن كريم داراي مطلق و مقيد و عام و خاص و ...مي باشند ، احاديث معصومين (عليهم السلام) نيز داراي مطلق  مقيد و عام و خاص و .. هستند ،زيرا همان طور كه آيات قرآن كريم طبق ترتيب موضوعي تأليف نشده و مطالب و معارف آن درباره يك موضوع  خاص يك جا ذكر نشده ،سخن معصومان (علهيم السلام) درباره يك موضوع نيز يك جا بيان يا نقل نشده ، چه بسا عباراتي به صورت عام و مطلق ذكر شده ، تخصيص و تقييد آن به سبب بداهت آن قيد و شرط ذكر نشده است.

در باره حديث افتراق امت نيز همين نكته را بايد مد نظر داشته باشيم . روشن است كه مراد از هفتاد و دو فرقه اي كه در آتش جهنم وارد مي شوند، افرادي هستند كه حق را شناخته و حجت بر آن ها تمام شده باشد يا قادر به شناخت حق بوده اند، ولي از روي عناد و هوا و هوس از حق تبعيت نكرده باشند . دنبال شناخت و تبعيت از حق نبوده اند ،ولي افرادي كه از شناخت حق قاصر بوده اند ، گرچه به دنبال تبعيت از حق بوده اند، ولي در شناخت مصداق حق دچار اشتباه شده اند ،از اين حكم خارج هستند . جزء مستضعفاني هستند كه خداوند متعال درباره آن ها فرموده:

« فَأُوْلَئكَ عَسيَ اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنهْم(1) ؛  پس آن ها هستند كه اميد است خداوند از آنان در گذرد».

البته اين حكم در صورتي است كه جزء منكران و تكذيب كنندگان اهل بيت (عليهم السلام) نباشند، زيرا گرچه ممكن است فردي قادر به شناخت حقانيت اهل بيت (عليهم السلام) نباشد. اما روشن است كه صرف عدم شناخت يك حق، مجوزي براي تكذيب آن نمي شود . نهايت امر اين است كه عقل انسان حكم مي كند كه بايد نسبت به تأييد يا تكذيب آن مسئله  ساكت باشند . افرادي كه فضائل و مقامات اهل بيت (عليهم السلام) را تكذيب و انكار كنند ،جزء

 فرقه هايي هستند كه استحقاق ورود به جهنم را دارند ، زيرا هيچ حجت و دليل معتبري براي  عمل نامشروع خود ندارند .

در برخي روايت  به جاي اصحابي ، اهل بيتي آمده است . از آنجا كه برخي اصحاب پيامبر به شدت در قرآن مذمت شده اند به طوري كه از برخي تعبير به منافق و فاسق و...شده است مراد پيامبر از اصحابي اصحاب خوب و با وفا مانند سلمان و ابوذر و...است

مطلب بعد اين كه بهترين شاهد بر گمراه بودن 72 فرقه ديگر مطالعه اعتقادات و كردار آنهاست . با كمي مطالعه و دقت پي خواهيد برد كه آنها بر خلاف دستور قرآن و سنت پيامبر عمل مي كردند . از جمله اين فرقه ها ، فرقه گمراه وهابيت است كه چه ضربه هاي سنگيني كه بر پيكره اسلام و مسلمين نزده است

 پي نوشت :

1. نساء(4) آيه 99

منظور از بخشِ اخیر روایت چیست؟
یعنی: امر ما دشوار و سخت است و به‌جز فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بنده‏اي كه خداوند دل او را به ايمان آزمايش كرده (و ايمانش پذيرفته) شده است، تحمل نتواند كند.

در روایتی از امام رضا علیه السّلام آمده: «حَدِّثِ النّاس بما یَعرِفون، و اتْرُكْهُم ممّا لا یعرفون، كأنّك ترید أن تكذب علی الله فی عرشه». منظور از بخشِ اخیر روایت چیست؟

در روايات آمده است كه: گروهي از اهل بصره به خدمت امام عليبنموسي الرضا (ع) رسيدند و در حضور امام دربارة عقايد و افكار يونس بنعبد الرحمن (درحاليكه يونسبن عبد الرحمن به دستور امام به اتاق كناري رفته بود و صداي آنان را ميشنيد) بسيار بد گفتند. حقيقت اين بود كه آنان به دليل كمظرفيتي، مطالب يونس را دربارة امامت و ولايت برنتابيده و دچار كجفهمي شده بودند. امام پس از وداع و خروج اهل بصره، يونس را خواست و به او فرمود: «يَا يُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اتْرُكهُمْ مِمَّا لا يَعْرِفُونَ كأَنَّك تُرِيدُ أَنْ تُكذَّبَ عَلَي اللهِ فِي عَرْشِهِ؛ (1) اي يونس! با مردم بهاندازة فهم و دركشان سخن بگو، و از بيان آنچه درك نميكنند پرهيز كن، (در غير اين صورت از نظر آنان) گويا تو قصد كردهاي بر خداوندي كه در عرشش بر همگان حكم مي‏راند، دروغ ببندي».

مقصود امام اين بود كه نسبتهايي كه آنان به تو ميدهند، ناشي از نبود درك كافي سخنان تو در امر امامت و مقام امام است؛ لذا در بیان و كلامت با توجه به مخاطب و مقتضای حال مواظبت كن تا مورد اهانت و كم ظرفیتی آن ها قرار نگیری. در بخشي از روايت معروف أربع مأة، امير مؤمنان (ع) ميفرمايد:

با مردم به آن مقدار كه توان فهم و شناخت دارند، معاشرت كنيد و از آنچه (تحمل دركشان را ندارند و) انكارش ميكنند، وانهيد و آنان را به روي خود و ما وانداريد؛ زيرا (فهم و پذيرش) امر ما دشوار و سخت است و بهجز فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بنده‏اي كه خداوند دل او را به ايمان آزمايش كرده (و ايمانش پذيرفته) شده است، تحمل نتواند كند. (2)

پی نوشت:

1. ابيجعفر محمدبنحسن طوسي، إختيار معرفةالرجال،تصحيح مير داماد الأسترابادي، تحقيق السيد مهدي الرجائي ،سال 1404ق، چاپخانه بعثت - قم، ناشر مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث،ص 487، ح 924.

2. ابيجعفر محمدبنعليبن‌حسين صدوق، الخصال، تصحيح علي أكبر الغفاري، سال 18 ذي القعدة الحرام 1403 - 1362،ناشرمنشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج 2، ص 610، ح 10.

در روايات آمده است كه: گروهي از اهل بصره به خدمت امام عليبنموسي الرضا (ع) رسيدند و در حضور امام دربارة عقايد و افكار يونس بنعبد الرحمن (درحاليكه يونسبن عبد الرحمن به دستور امام به اتاق كناري رفته بود و صداي آنان را ميشنيد) بسيار بد گفتند. حقيقت اين بود كه آنان به دليل كمظرفيتي، مطالب يونس را دربارة امامت و ولايت برنتابيده و دچار كجفهمي شده بودند. امام پس از وداع و خروج اهل بصره، يونس را خواست و به او فرمود: «يَا يُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اتْرُكهُمْ مِمَّا لا يَعْرِفُونَ كأَنَّك تُرِيدُ أَنْ تُكذَّبَ عَلَي اللهِ فِي عَرْشِهِ؛ (1) اي يونس! با مردم بهاندازة فهم و دركشان سخن بگو، و از بيان آنچه درك نميكنند پرهيز كن، (در غير اين صورت از نظر آنان) گويا تو قصد كردهاي بر خداوندي كه در عرشش بر همگان حكم مي‏راند، دروغ ببندي».

مقصود امام اين بود كه نسبتهايي كه آنان به تو ميدهند، ناشي از نبود درك كافي سخنان تو در امر امامت و مقام امام است؛ لذا در بیان و كلامت با توجه به مخاطب و مقتضای حال مواظبت كن تا مورد اهانت و كم ظرفیتی آن ها قرار نگیری. در بخشي از روايت معروف أربع مأة، امير مؤمنان (ع) ميفرمايد:

با مردم به آن مقدار كه توان فهم و شناخت دارند، معاشرت كنيد و از آنچه (تحمل دركشان را ندارند و) انكارش ميكنند، وانهيد و آنان را به روي خود و ما وانداريد؛ زيرا (فهم و پذيرش) امر ما دشوار و سخت است و بهجز فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بنده‏اي كه خداوند دل او را به ايمان آزمايش كرده (و ايمانش پذيرفته) شده است، تحمل نتواند كند. (2)

پی نوشت:

1. ابيجعفر محمدبنحسن طوسي، إختيار معرفةالرجال،تصحيح مير داماد الأسترابادي، تحقيق السيد مهدي الرجائي ،سال 1404ق، چاپخانه بعثت - قم، ناشر مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث،ص 487، ح 924.

2. ابيجعفر محمدبنعليبنحسين صدوق، الخصال، تصحيح علي أكبر الغفاري، سال 18 ذي القعدة الحرام 1403 - 1362،ناشرمنشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج 2، ص 610، ح 10.

می خواستم مفهوم و تفسیر این حدیث را از شما عزیزان بپرسم؟
رسول خدا (ص) در خواب بني اميه را ديد، كه بعد از رحلت آن جناب بر فراز منبرش بالا رفته، مردم را از راه راست به سوي عقب بر مي‏گردانند و چون از خواب برخاست، ...

حدیثی شنیده ام .می خواستم مفهوم و تفسیر این حدیث را از شما عزیزان بپرسم . حدیث از امام علی (ع) است كه فرموده اند:12میمون از منبر پیامبر اكرم(ص) بالا می روند

با سلام و تشكر به خاطر ارتباط تان با اين مركز

حدیث مورد نظر به شرح زیر است:

أحمد بن محمد ، عن علي بن الحسين ، عن محمد بن الوليد ; ومحمد بن أحمد ، عن يونس بن يعقوب ، عن علي بن عيسي القماط ، عن عمه ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : رأي رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) في منامه بني أمية يصعدون علي منبره من بعده و يضلون الناس عن الصراط القهقري فأصبح كئيبا حزينا قال : فهبط عليه جبرئيل ( عليه السلام ) فقال : يا رسول الله مالي أراك كئيبا حزينا قال : يا جبرئيل إني رأيت بني أمية في ليلتي هذه يصعدون منبري من بعدي و يضلون الناس عن الصراط القهقري فقال : و الذي بعثك بالحق نبيا إن هذا شئ ما اطلعت عليه فعرج إلي السماء فلم يلبث أن نزل عليه بآي من القرآن يؤنسه بها قال : " أفرأيت إن متعناهم سنين ثم جاء هم ما كانوا يوعدون * ما أغني عنهم ما كانوا يمتعون " و أنزل عليه " إنا أنزلناه في ليلة القدر * و ما أدريك ما ليلة القدر * ليلة القدر خير من ألف شهر " جعل الله عز وجل ليلة القدر لنبيه ( صلي الله عليه وآله ) خيرا من ألف شهر ملك بني أمية (1) .

رسول خدا (ص) در خواب بني اميه را ديد، كه بعد از رحلت آن جناب بر فراز منبرش بالا رفته، مردم را از راه راست به سوي عقب بر مي‏گردانند و چون از خواب برخاست ،اندوهناك و محزون شد. پس جبرئيل بر او نازل شد و عرضه داشت:

يا رسول اللَّه !چرا اندوهناكت مي‏بينم؟

فرمود: اي جبرئيل !سبب اين است كه من ديشب بني اميه را در خواب ديدم كه بر منبرم بالا رفته‏اند،  بعد از من مردم را گمراه نموده ،به قهقرا برمي‏گردانند، جبرئيل گفت: به آن خدايي سوگند كه تو را به حق به نبوت مبعوث فرموده، هيچ گونه اطلاعي از اين جريان ندارم، پس به سوي آسمان صعود نموده، چيزي نگذشت كه دوباره بر آن جناب نازل شد و آياتي از قرآن آورد كه مايه تسليت خاطر آن حضرت بود و آن آيه" أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْني‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ" و نيز اين آيات را آورد:" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ" كه در آن خداي تعالي شب قدر را براي رسولش بهتر از هزار ماه سلطنت بني اميه قرار داد.

این روایت را با مضمون های نزدیك به هم ، همه محدثان اهل سنت هم آورده اند. البته هیچ جا تعداد دوازده در آن نیامده و  احتمالا از دستبردهایی است كه در اینترنت در احادیث انجام می دهند تا اذهان را برای القاهای شیطانی آماده سازند، زیرا دوازده عدد امامان و عدد نقبای بنی اسرائیل و عدد اسباط بنی اسرائیل و عدد ماه های سال در تقدیر خدا از روز اول خلقت و ...می باشد . این كه تعداد بنی امیه را دوازده نامیده ،با این كه تعداد آن ها بیش از این بوده، شیطنتی است هدفدار.

اما پیام حدیث این است كه به صورت های مختلف از جمله در خواب آینده امت اسلام به پیامبر نشان داده شد . ایشان دید كه چگونه بنی امیه كه دشمنان توحید و خدا و نبوت اند ، بر مقدرات امت اسلام حاكم می شوند  . به طور طبیعی اندوهناك شد . خداوند با فرستادن سوره های قدر و كوثر و... ایشان را تسلیت داد كه  دنیا محل فتنه و آزمون است . خدا اجازه داده ظلم و انحرف بتواند حاكم شود و اسباب گمراهی را به وجود آورد ،همچنان كه اجازه داده مؤمنان بتوانند حاكم  شوند و اسباب هدایت فراهم كنند. بنا بر این بر حاكم شدن بنی امیه اندوهناك مباش .

آیه زیر نیز ناظر به همین خواب رسول الله است:

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي‏ أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ؛ (2)

و ما آن رؤيايي را كه به تو نشان داديم، فقط براي آزمايش مردم بود .همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده‏] را كه در قرآن ذكر كرده‏ايم.

پی نوشت ها:

1. كافي ، ج 4 ، ص 159.

2. اسراء (17) آیه 60.

چطور ممكن است نمازي از همه كوتاه تر و درعين حال كامل تر باشد؟
سيره پيامبر (ص) در اقامه نماز جماعت آن بود كه در عين آرامش، كمال و صحّت، حال ضعيف ترين مأمومين را رعايت مي كرد. اَنَس بن مالك در اين باره مي گويد: « ما صلّيت...

توضيحاتي درمورد اين حديث كه پيامبر نمازشون از همه كامل تر و كوتاه تر بود لازم داشتم. چطور ممكن است نمازي از همه كوتاه تر و درعين حال كامل تر باشد؟

سيره پيامبر (ص) در اقامه نماز جماعت آن بود كه در عين آرامش، كمال و صحّت، حال ضعيف ترين مأمومين را رعايت مي كرد. اَنَس بن مالك در اين باره مي گويد: « ما صلّيت وراء امام قطُّ اخفّ صلاتا و لا اتمّ من النّبي (ص)(1)؛ هيچ گاه پشت سر هيچ امامي نماز نگذاردم كه نمازش از پيامبر كوتاه تر و كامل تر باشد.

اين حديث مربوط به نماز جماعت پيامبر اكرم (ص) مي باشد و بيان مي كند كه پيامبر اكرم (ص) در نماز جماعت در عين حاليكه نماز را به صورت تمام و كامل مي خواندند رعايت حال ضعيفان و كودكان را مي كردند و نماز جماعت را طول نمي دادند. مي شود نماز را كامل خواند يعني تمامي اذكار و اجزاء و اركان و ركوع و سجود نماز را با طمأنينه و به صورت كامل انجام داد و از آنها چيزي كم نكرد ولي در عين حال همين ها را مختصر و كوتاه خواند مثلا سوره هاي كوتاه در نماز خواند و اذكار ركوع و سجود را يكبار گفت و يا حتي بعضي ذكرهاي مستحبي را در نماز ترك كرد.

در برنامههاي جمعي و عبادات اجتماعي اسلام، روي موضوع خودداري از تندروي و سختگيري و خسته نكردن افراد، عنايت خاصي شده است. اولياي گرامي اسلام، توصيههاي فراواني كردهاند كه مبادا از رعايت حال و حفظ نشاط افراد غفلت شود، و از عبادات و مراسم اسلامي به جاي جاذبه، علاقه و سازندگي، تنفر، دافعه و فرار اشخاص حاصل آيد. به همين دليل در احاديث متعددي، توصيه فراوان شده است كه نمازهاي جمعه و جماعات، نبايد به گونهاي باشد كه به خاطر طولاني شدن آنها حقوق ضعيفان، سالمندان و كودكان از بين برود.

« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ تَكُونَ صَلَاتُهُ عَلَي صَلَاةِ أَضْعَفِ مَنْ خَلْفَهُ.»(2)؛ امام صادق(ع) فرمودند بر امام جماعت سزاوار است كه در نمازش رعايت حال ضعيف ترين افراد پشت سرش را بكند.

در حديث ديگري آمده كه: « وَ كَانَ مُعَاذٌ يَؤُمُّ فِي مَسْجِدٍ عَلَي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ يُطِيلُ الْقِرَاءَةَ وَ إِنَّهُ مَرَّ بِهِ رَجُلٌ فَافْتَتَحَ سُورَةً طَوِيلَةً فَقَرَأَ الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَ صَلَّي ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ فَبَلَغَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَبَعَثَ إِلَي مُعَاذٍ فَقَالَ يَا مُعَاذُ إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ فَتَّاناً عَلَيْكَ بِالشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا وَ ذَوَاتِهَا.»(3)

معاذ بن جبل كه در يكي از مساجد مدينه پيشنماز بود، روزي در نماز جماعت سورهي طولاني را خواند. وي نماز را آنقدر طول داد، كه مردي (پيرمردي) كه در آن نماز جماعت شركت كرده بود، در اثر خستگي و ناتواني طاقت نياورد، و نتوانست نماز خود را به جماعت و همراه معاذ به پايان برساند. از اين رو، وي وسط نماز قصد فرادا نمود، نماز خود را تمام كرد، سوار مركب شد و به سراغ كار خود رفت. وقتي خبر اين گونه نماز جماعت خواندن به اطلاع پيامبر گرامي اسلام (ص)رسيد، آن حضرت دستور دادند معاذ را حاضر كنند. آنگاه پيامبر (ص)به او فرمودند: اي معاذ ديگر اين طور نباشد كه مردم را از نماز جماعت فراري بدهي، بلكه در نماز جماعت سورههاي شمس و ضحي و امثال آنرا بخوان»

پي نوشت ها:

1. ابن حنبل، مسند حنبل، ج 3، ص100.

2. حر عاملي، وسائل الشيعة، انتشارات آل البيت، ج 8، ص420.

3. همان.

آيا مسلمانی که نماز نمي خواند اما كار خير مي کند اعمالش ازبین می رود؟
امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «اول ما يحاسب به العبد الصلاه، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ (2) اولين چيزي كه بنده در مورد آن مورد محاسبه قرار ...

باتوجه به احاديث نماز ستون دين است و همه ي امور با نماز سنجنيده مي شود آيا كسي كه مسلمان است و نماز نمي خواند اما كار خير انجام مي دهد تمام اعمالش از بين مي رود ؟

آنچه در برخي روايات آمده اين است كه نماز ستون دين است و چون آن پذيرفته شود، اعمال ديگر نيز پذيرفته مي شود يعني شرط قبولي ساير اعمال قبولي نماز است. از جمله امام علي (ع) نهج البلاغه ميفرمايد:

«... واعلم انّ كلّ شيء من عملك تبع لصلاتك...؛ (1) بدان كه محور قبولي تمام كارهاي تو نماز است».

 امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «اول ما يحاسب به العبد الصلاه، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ (2) اولين چيزي كه بنده در مورد آن مورد محاسبه قرار مي گيرد، نماز است؛ اگر پذيرفته شد، ساير اعمال نيز پذيرفته مي شود. اگر مردود شد، ساير اعمال نيز مردود مي گردد » .

البته مفاهيم بلند ديني را نبايد به صورت جزيي و ناهماهنگ با ساير اجزا و بخش ها تفسير و تحليل كرد، بلكه در تبيين دقيق و درست مسايل ديني، نوعي جامع نگري و رعايت همه ابعاد و آموزه ها براي رسيدن به درك صحيح از دين ضروري است؛ مثلا در آيات متعدد و روايات بسيار مي بينيم كه تاكيد مي كنند هر اندازه خوبي يا بدي در قيامت مورد محاسبه قرار مي گيرد، ذره اي ظلم و ستمي بر كسي روا داشته نمي شود؛ در سوره زلزال مي خوانيم:

 هر كس به اندازة ذرّهاي خوبي انجام داده باشد، در قيامت [اثر] آن را خواهد ديد. هر كس ذره اي بدي انجام دهد، در قيامت آن را خواهد ديد».(3)

در تحليل دقيق اين قبيل آيات با روايات مورد اشاره بايد گفت:

 نماز نخواندن شخصي كه نماز نمي خواند، ولي اعمال نيك انجام مي دهد، به دو نحو است: گاهي وجوب نماز را منكر است و يا اينكه مي داند نماز از ضروريات دين است. منكر ضروري دين كافر است. واضح است در اين صورت معقول است از چنين شخصي هيچ عمل نيكي مقبول نباشد، چون مي داند انكار وجوب نماز ملازم با انكار وجود خداست. ايمان به خدا  پيش شرط قبولي اعمال ديگر و نيك محسوب شدن اعمال است، ديگر در اعمالش، قصد تقرب و ترتب ثواب معنا نخواهد داشت. ديگر كارش را براي رضاي خدا نخواهد كرد، حال چگونه مي تواند اميد پاداش اعمال خود را از خدا داشته باشد، يا از او بخواهد؟!

 اما اگر كسي با اينكه معترف به وجوب نماز است، سستي و كاهلي مي كند و نماز نمي خواند يا گاهي مي خواند و گاهي نمي خواند، بقيه اعمالش مانند روزه و كارهاي نيك ديگر ، ممكن است مقبول درگاه خداوند باشد؛ اما منظور از رواياتي كه ذكر شد، مانند روايت امام باقر(ع) چيست؟

شرايطي كه در روايات براي اعمال ذكر مي شود، دو گونه است:

 شرط فقهي كه بدون آن شرط اصلا عمل صحيح نيست، مثلا شرط صحت نماز وضو يا تيمم است ؛ در اين جا معنايش اين است كه بدون اين شرط عمل باطل است. اما گاهي شرط، شرط فقهي نيست؛ بلكه مي توان گفت كه شرط اخلاقي است كه به غرض بيان اهميت ذكر مي شود. به نظر مي رسد روايات مورد نظر هم در صدد بيان اهميت نماز و جايگاه بلند آن در معارف ديني است. جهت يادآوري اهميت و ارزش و تاثير عميق نماز در روح و جان آدمي و ايجاد توفيق براي انجام كارهاي خوب ديگر است، نه كم ارزش جلوه دادن كارهاي خير ديگر. ويا رد  اعمال ديگر بدون نماز.

حقيقت اين روايات تاثير عميق نماز در پايداري و حفظ و ثبات اعمال گوناگون در پرونده اعمال انسان جهت ارائه در پيشگاه خداوند است. اعمال نيك ما همانند همه امور با ارزش در خطر فساد و سرقت و از دست رفتن هستند. در مفاهيم ديني بر حفظ و نگهداري اعمال نيك و ضايع نكردن آن ها تا وقت ملاقات پروردگار و محاسبه قيامت تاكيد بسياري شده است؛ چه بسا كاركرد نماز در قبال ساير اعمال به همين نحو باشد، يعني دقت و تامل و حساسيت نسبت به جاي آوردن درست نماز و تلاش براي اقامه نماز مقبول، ضامن سلامتي ساير اعمال و محفوظ ماندن آنها از گزند خطرات باشد؛ همانند خانه ‌‌اي كه سقف و ديوارهاي محافظ دارد و چارچوب آن استوار و محكم است؛ اما اگر خانه اي تنها سقف نداشته باشد، هر چقدر درون خانه،وسايل و لوازم لوكس باشد، با نفوذ باد و باران و ... نابود مي شود. سقف مناسب و اسكلت محافظ خانه عامل حفظ و بقاي همه لوازم منزل است.

بنا بر اين نماز در فرض انجام به شكل درست، هم كاستيهاي اعمال ديگر را جبران كرده و هم از آن ها محافظت ميكند، ولي اگر حق نماز رعايت نشود و شخص مسائل نماز را ياد نگيرد يا گاهي آن را ترك كند يا مثلاً سهلانگاري كند، هيچ عمل ديگري نميتواند جاي آن را گرفته نماز را جبران كند؛ چون هيچ عملي مانند نماز ضامن بقا و حفظ انسان و اعمال نيك او نيست. در نتيجه اعمال ديگر ما اگر درست انجام شود تكليف ادا شده و انسان مستحق پاداش آن مي شود. ولي براي ترك نماز  كيفر هاي وجود دارد. گفتني است، گرچه در برخي روايت آمده كه ترك نماز موجب كفر مي شود(4) و معلوم است  كه عمل كافر بدليل اين كه حسن فاعلي ندارد پذيرفته نيست، (5) ولي بايد توجه داشت كه  كفر معاني مختلف دارد از جمله:

1. كسي كه اعتقاد به خدا و رسول و معاد ندارد مانند زنديق ها.

2- كسي كه با اعتقاد كفر مي ورزد و حق را مي پوشاند.

3- كفر نعمت ( كفران نعمت )

4- كفر به معناي ترك دستور خداوند و مخالفت كردن با او.

5- كفر به معناي برائت و بيزاري جستن

 «كفر» در روايات نماز به معناي چهارم - يعني ترك دستور خداوند و مخالفت با اوست- مي باشد و بقيه گناهان نيز كفر است؛ ولي نماز شديدتر است. در نتيجه تارك نماز  براي ترك نماز به جنهم مي رود، ولي بعد از كيفر بدليل اعتقاد درست و ساير اعمال نيك خود  به بهشت وارد خواهد شد. تفصيل مسئله را در منبع ذيل جويا شويد.(6)

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين قم 1380، ش نامه 27.

2. محمد مهدي ري شهري، ميزان الحكمه، نشر دار الحديث قم 1416ق، ج5، ص374.

3. زلزال (99) آيه 6 ـ 7.

4. ابن ابي جمهور ،عوالي الآللي، نشر سيد شهدا، قم، بي تا، ج 2، ص 224. و نيز حر عالمي ،وسائل الشيعة، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1412 ق، ج 4، ص 42.

5. مطهري، عدل الهي، نشر صدرا، 1370 ش، ص312.

6. محمد وحيدي، دانستني هاي لازم از نماز، نشر بوستان كتاب قم،1387ش، ص 33.

منبع و صحت حدیث؟
این حدیث در كتب روایی شیعه و سنی به دو صورت نقل شده است: 1. «علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل» 2. «علماء أمتي كأنبياء بني إسرائيل».

با عرض سلام درمورد منبع و صحت حدیثی سوال داشتم؟ حدیث : « برخی از علمای دین از بعضی پیامبران قوم یهود برترند »

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

این حدیث در كتب روایی شیعه و سنی به دو صورت نقل شده است:

1. «علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل»؛

2. «علماء أمتي كأنبياء بني إسرائيل».

شیخ مفید می نویسد: از رسول خدا نقل شده: «علماء أمتي كأنبياء بني إسرائيل» و در بیش تر روایات آمده: «أفضل من أنبياء بني إسرائيل». (1)

در مورد این حدیث بحث های زیادی مطرح شده است. بعضی از عالمان اهل سنت این حدیث را معتبر ندانسته اند. ولی عالمان شیعه غالبا آن را معتبر شمرده اند.

از نظر عالمان شیعه، معصومین و امامان كه برترین عالمان امت پیامبر هستند، چون در زمره "اهل بیت" هستند كه آیه تطهیر (2) در شأنشان نازل شده و در مباهله نفس (امام علی) و فرزند رسول خدا (دیگر امامان) خوانده شده اند. (3) و دلایل فراوان دیگر، از پیامبران بنی اسرائیل حتی از اولوا العزم های آن ها برترند و اما عالمان اسلام كه به عصمت اختیاری رسیده و نور علم حقیقی وجودشان را پر كرده (البته این ها در امت اسلام قلیل هستند)، با پیامبران غیر اولو العزم بنی اسرائیل مساوی یا از آن ها برتر هستند.

البته در تبیین و توجیه این حدیث بسیار سخن گفته شده است، از جمله یكی از محققان می نویسد:

ما وقتی به حدیث «علماء امتی كانبیاء بنی اسرائیل» توجه می كنیم، نمی توانیم آن را ناظر به این عالمان دین كه می شناسیم، بدانیم؛ زیرا اینان به عصمت نرسیده اند. ممكن است لغزش هایی از آنان سر بزند و صحیح نیست خدا غیر معصوم را در ردیف معصوم قرار دهد. اگر بخواهیم بگوییم كه منظور این است كه آنان از لحاظ معرفت و علم در ردیف پیامبران هستند نیز صحیح نیست؛ زیرا ملاك ارزشمندی در درگاه خدا نه علم و...، بلكه فقط تقوا و عمل صالح است. بنابراین، باید منظور از "عالمان" در این حدیث، امامان معصوم باشد كه پیامبر آنان را یكی از "ثقلین" و عدل قرآن معرفی كرد. (2)

فخر المحققین در تبیین این حدیث آورده كه پیامبران بنی اسرائیل در درجات مختلف بودند. بعضی از آن ها فقط بر خودش مبعوث بود و بعضی فقط بر خانواده اش و بعضی بر اهل قبیله و... . (3) این گونه نبوده كه همه در مقامی قریب به حضرت موسی - علیه السلام - باشند تا مساوات یا افضلیت عالمان اسلام بر آن ها بعید شمرده شود.

بعضی گفته اند منظور از علمای امت در این حدیث فقط امامان هستند؛ زیرا در روایت از امامان داریم كه فرموده اند: «نحن العلماء وشيعتنا المتعلمون»؛ «عالمان ما هستیم و شیعیانمان متعلّم می باشند». (4)

با توجه به آنچه گذشت و ادله ای كه بر برتر بودن امامان بر انبیای اولو العزم دلالت دارد، به نظر می رسد نظر اول از همه صحیح تر است كه منظور از "علمای امت"، غیر امامان از تربیت شدگان خاص آن ها باشند (مثل سلمان فارسی و...) كه به عصمت اختیاری رسیده و نور علم و معرفت و ایمان، وجودشان را نورانی كرده و رذیلت ها را از آنان دور ساخته است. اینان همسان پیامبران بنی اسرائیل می باشند.

از مرحوم آيت الله بهجت پرسيده شد چطور مي شود كه برخي از علمای امت از برخي انبيای بني اسرائيل بالاتر باشند، ايشان فرمودند: علمای امتِ پيامبر قرآن را دارند كه مهيمن و برتر از همه كتب آسماني است؛ در حالي كه آن ها چنين كتابي را در اختيار نداشتند و اين علما در پرتو هدايت و معارف قرآن به چنين جايگاهي رسيده اند.

 

پی نوشت ها:

1. شیخ مفید، أوائل المقالات، ص 178، دوم، لبنان، دار المفید، 1414 ق.

2. سید جعفر مرتضی، الصحيح من سيرة النبي الأعظم (ص)، ج 5، ص 197 - 198، چهارم، بیروت، دار الطباعة، 1415 ق. 

3. جامع الشتات - الخواجوئي، ص 157 - 159، چاپ اول  1418 ق.

4. همان، ص 157 - 159.

اين سخن به چه معنا است؟
از كتاب هاي واژه شناسي و فقهي بر مي‌آيد: "الوارث من انتقل اليه تركه الميت؛ وارث كسي است كه اموال و اشياي متوفا به او منتقل مي شود"، اما كاربرد اين واژه محدود...

امام حسين ( ع ) وارث پيامبران گذشته است. اين سخن به چه معنا است؟

از كتاب هاي واژه شناسي و فقهي بر ميآيد: "الوارث من انتقل اليه تركه الميت؛ وارث كسي است كه اموال و اشياي متوفا به او منتقل مي شود"، اما كاربرد اين واژه محدود به اين معنا نيست زيرا ارث تنها به اشيا و اثاثيه ميت گفته نميشود، بلكه به اوصاف و سرمايه هاي معنوي و صفات عالي هم اگر به ديگري برسد، ارث اطلاق ميشود، مثلاً ميگويند فلاني وارث تجربه هشتاد ساله استادش است يا فلاني شجاعت و سخاوت را از پدر يا جدش به ارث برده است.

در قرآن مجيد آمده است: "و ورث سليمان داود و قال يا ايها الناس عُلِّمنا منطق الطير و اُوتينا مِن كلِّ شئ إنّ هذا لهو الفضل المبين؛ سليمان از داوود ارث برد و گفت: اي مردم! خداوند به ما زبان پرندگان را تعلم فرمود و از هر چيزي عنايت فرمود. در اين تعليم و عنايت او فضل آشكار است". (1) حضرت سليمان مال و دولت و ملك و نبوت و علم داوود را به ارث برد. (2)

در كافي روايت كرده كه امام صادق( ع ) فرمود: "إنّ داود ورث الانبياء و إنّ سليمان ورث داود و إنّ محمداً (ص) ورث سليمان و إنّا ورثنا محمداً (ص) و إنّ عندنا صحف ابراهيم و الواح موسي؛ داوود از پيامبران ارث برد و سليمان از داوود ارث برد و محمد (ص) از سليمان و ما از محمد (ص) و نزد ما صحف ابراهيم و الواح موسي است".

نيز در روايتي كه شيعه و سني نقل كرده اند پيامبر اكرم ( ص ) به علي ( ع ) فرمود: " تو برادر و وارث مني" گفت: يا رسولالله، چه چيز تو را از تو ارث ميبرم؟ فرمود: آن چه را پيامبران پيش از من به ارث گذاشتند... ) كتاب خدا و سنت پيامبر". (3)

در اين روايت به كتابهاي آسماني و سنت هاي پيامبران ارث اطلاق شده و به كسي كه به آنها آگاه است، وارث گفته شده است.

در زيارتنامه هاي امامان (ع) به آنان وارث پيامبران اطلاق شده، از جمله در زيارت جامعه كبيره (كه از نظر متن و سند از بهترين و كامل ترين زيارتها است) مي خوانيم: "السّلام علي ائمه الهدي و مصابيح الدجي و.. . ورثه الانبياء... ؛ درود بر شما پيشوايان هدايت و چراغهاي درخشان و.. . و وارثان پيامبران. "(4)

بنابراين وقتي به امام حسين ( ع ) وارث پيامبران گفته ميشود، پيداست كه ارث مادي و مالي نيست، زيرا اوّلاً: هنگامي كه در پيشگاه مقدسش براي زيارت مي ايستيم و اين كلمات را بر زبان جاري ميكنيم، به قصد تعظيم و تجليل از مقام شامخ او است، نه خبر دادن از اين كه چه اموالي را از پيغمبران به ارث بُرد!

دوم: اگر هم مالي از پيغمبران باقي مانده بود، زماني طولاني بين آدم و ديگر پيامبران با امام حسين (ع) است و ميبايست به بازماندگان مستقيمشان مي رسيد، نه امام حسين، پس بايد معناي ديگري را جستجو كرد. با اندكي تامل در مي يابيم كه ميراث ظاهري و مادي مراد نيست بلكه مجد و عظمت و مقام معنوي و خليفه اللهي است. (5)

وراثت حسين(ع) از انبيا و اوصيا براي آن است كه خط جهاد در راه حق و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت، سرلوحه دعوت همه انبياي الهي بوده، كربلا تجليگاه درگيري حق و باطل است. عاشورا حضور دوباره آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي(ع) در قلهفريادگري و هدايت است. اين كه حسين را وارث آدم(ع) ميخوانيم و زيارت وارث را با سلام بر آن پيمبران الهي آغاز ميكنيم، براي همين است؛ يعني نقطه اتصال همه حركتهاي الهي و انقلابهاي خدايي، به صورت تجسم دوباره پيامبران و اوصيا در لحظههاي خورشيدي عاشورا و واقعيت سرشار كربلا. (6)

از سوي ديگر قرآن مجيد يكي از اهداف بعثت پيامبران را قيام براي عدالت اجتماعي يا آماده كردن زمينه براي آن ميداند: "لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛ پيامبران را با دلائل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم براي برپايي عدالت قيام كنند". (7) در زيارت امام حسين(ع) ميخوانيم: "أشهد أنّك قد أمَرتَ بالقسط و العدل و دعوت إليهما؛ گواهي دهم كه دستور به عدل و داد فرمودي و مردم را به آن دعوت كردي". (8)

از اين رو ميتوان نتيجه گرفت: تلاش براي برپايي عدالت اجتماعي و مبارزه با ستم، رسالت همهانبيا و ميراث مشترك رسول الهي است و حسين بن علي(ع) به دليل دعوت به عدل و مبارزه با بي عدالتي، وارث همهانبيا است.

زيارت وارث كه امام حسين را وارث حضرت آدم و ديگر پياميران معرفي مي كند، به ما مي آموزد كه امام رسالت تاريخي همه اديان توحيدي را بر عهده دارد و امامت امتداد رسالت الهي است. امام بر اثر قرار گرفتن در مقطع حساس تاريخ و اوج اختناق اموي و خودسري هاي يزيد (كه تصميم داشت حق و حقيقت را از بين ببرد و وحي را به تمسخر گرفته و رسالت را باور نداشت) احساس كرد همه رسالت هاي پيامبران بر دوش اوست و نبايد اجازه دهد پيوند زمينيان با آسمان قطع گردد و بشر به عصر جاهليت باز گردد. عاشورا نقطه اوج نبرد مكتب توحيد با شرك و تجليگاه يكتا پرستي ابراهيمي و باطل كننده شرك نمرودي بود. امام حسين ( ع ) وارث رسالت انسان سازي، قيام براي پيروزي حق بر باطل و هدايت بشر به كمال بود كه ميراث همه پيامبران الهي است.

پينوشتها:

1. نمل(27 ) آيه 16.

2. تفسير اطيب البيان، ج10، ص 119؛ تفسير نمونه، ج17، ص 119.

3. بحارالانوار، ج38، ص 154؛ ينابيع الموده، ج1، ص 177.

4. التحقيق في الامامه و شؤونها، عبدالطيف البغدادي، ص 228.

5. اين مضمون از عبارت "السلام عليك يا وارث آدم خليفهالله" قابل برداشت ميباشد.

6. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 460.

7. حديد (57) آيه 25.

8. مصباح كفعمي، ص 491.

صفحه‌ها