پرسش وپاسخ

چه مقدار مهریه مناسب است برای دونفری كه می خواهند ازدواج كنند؟
این نكته نیازمند بحث گسترده‏ای است، ولی ذكر این مسئله لازم است، آن‏ها كه از مهریه‏های سنگین و خارج از حد تصور و بعضاً غیر قابل پرداخت دفاع می‏كنند ...

میزان متعارف مهریه چقدر میباشد؟ چه مقدار مهریه مناسب است برای دونفری كه می خواهند ازدواج كنند؟

مهریه در اصل هدیه و پیش‏كش است كه مرد هنگام ازدواج خود را به آن ملزم می‏كند و در واقع نوعی ادای احترام است. قرآن به این مسئله تصریح می‏كند: "و مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان یك هدیه به آنان بپردازید".(1)

پس اصل مهریه یك التزام دینی و اخلاقی و مورد قبول همگانی است. اما مهریه زن چه مقدار باید باشد؟ این نكته نیازمند بحث گسترده‏ای است، ولی ذكر این مسئله لازم است، آن‏ها كه از مهریه‏های سنگین و خارج از حد تصور و بعضاً غیر قابل پرداخت دفاع می‏كنند ، زن را كالایی برای معامله دانسته و برای آن بهای مادی قائلند، حال آن كه واقعیت چنین نیست. ازدواج هایی كه با مهریه‏های پایین شكل می‏گیرد، پایدارتر از ازدواج هایی است كه پایه در تجملات و زرق و برق‏های دنیوی دارد؛ زیرا آنها اساس زندگی را بر امور دیگری چون عشق و محبت بنا نهاده‏اند، نه تجملات و امور مادی.

پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: "بهترین مهر كمترین آن است".(2)امام علی (ع) فرمود: "مهر زنان را گزاف قرار ندهید كه موجب دشمنی خواهد شد".(3)

 بهترین مهر، مهری است كه مطابق سنت باشد كه به چنین مهری "مهر السنة" می‏گویند . مهر السنه مهریه‏ای است كه می‏گویند پیامبر اكرم (ص) برای همسران و دختران خود انتخاب می‏كرد كه حدود پانصد درهم بود. اكنون با توجه به تورم اقتصادی برابر با چهارده سكه تمام بهار آزادی است. (4)

مبنا قراردادن چنین مهری كه ریشه در سنت پیامبر دارد، موجب بركات زیادی در زندگی مشترك خواهد شد. علاوه بر این مقدار مهریه‏ای كه در ازدواج حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) به كار رفته با مهر السنه مطابق بوده است.(5)

 

پی‏نوشت‏ها:

1 .  نساء (4) آیه 4.

2 . كنزالعمال، ج 16، ص 320.

3 . بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 100، ص 351، حدیث 22.

4 . مجله پیام زن، شماره 144، ص 38.

5 .  سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه (ع)، ص 58.

فوايد غرايز جنسي چيست؟
غريزه جنسي از نيرومند ترين غرايز در وجود انسان است كه خداوند آن را در وجود وي قرار داده، اهداف و مصالح خاصي نيز بر آن مترتب است. در ذيل برخي از فوائد آن می آید:

فوايد غرايز جنسي چيست؟

غريزه جنسي از نيرومند ترين غرايز در وجود انسان است كه خداوند آن را در وجود وي قرار داده، اهداف و مصالح خاصي نيز بر آن مترتب است. در ذيل به برخي از فوائد اين غريزه اشاره مي شود:

1- حركت به سوي كمال بشري:

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن‏ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

2- آرامش رواني:

غريزه جنسي اگر به طور صحيح ارضا شود، مهمترين اثري كه از خود به جا مي گذارد، تأمين آرامش و احساس امنيت و آسودگي است. اين نياز كه در سرشت آدمي ريشه دارد، چنان مهم است كه خداوند در بيان فلسفه ازدواج مي‏فرمايد: «از آيات و نشانه‏هاي خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسراني قرار داديم تا در كنار آنان آرامش يابيد.»(1)

3- بقاي نسل:

يكي از ثمرات بزرگ وجود غريزه جنسي، بقاي نسل آدمي به واسطه ارضاي صحيح آن يعني ازدواج است. توليد و تكثير نسل را نبايد كوچك و بي اهميت شمرد؛ زيرا هدف آفرينش جهان وجود انسان و پرورش و تكامل او است. توليد و پرورش انسان‏هاي خداپرست و نيكوكار و صالح، مطلوب خداي جهان آفرين است. از ديدگاه اسلام، وجود فرزند صالح براي پدر و مادر يك عمل صالح شمرده مي‏شود. در سعادت دنيا و آخرت آن‏ها مؤثر است،

         

پي نوشت :

1. روم (30) آيه 21.

آيا دليل مادي و منطقي نيز دارد؟
خواندن خطبه عقد چون باعث مي شود طرفين با هم محرم شوند و راحت تر باشند و نگاه با لذت داشته باشند و يا تماس هاي جسمي و جنسي لذت بخش داشته باشند و به هم ابراز ...

آيا خواندن خطبه عقد يا صيغه موقت ايجاد محبّت قلبي مي كند اگر جواب مثبت است آيا دليل مادي و منطقي نيز دارد ؟

خواندن خطبه عقد چون باعث مي شود طرفين با هم محرم شوند و راحت تر باشند و نگاه با لذت داشته باشند و يا تماس هاي جسمي و جنسي لذت بخش داشته باشند و به هم ابراز محبت كنند، طبيعتا علت و مقدمه براي ايجاد محبت قلبي است.  چون ابراز محبت و عاطفه و تماس جسمي و كثرت مراوده و رفت و آمد يكي از مهمترين دلائل  ايجاد محبت و وابستگي است. همان طور كه حديث داريم «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً.(1) اگر مردي به همسرش بگويد دوستت دارم اين جمله هيچ وقت از قلب زن خارج نمي شود.» يعني گفتگوي عاطفي و صميمي و همين طور تماس جسمي و جنسي كه براي زن و شوهر بسيار خوب و پسنديده است ايجاد محبت مي كند.و همه اين موارد بعد از خطبه عقد شرعا حاصل مي شود.

در ضمن خود  خطبه عقد نيز از آن جا كه دو نفر را به هم گره مي زند، موثر در محبت است. چرا كه خطبه عقد است كه باعث وصل شدن دو نفر مي شود.

پي نوشت:

1. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه.ش، ج 5، ص 569

اما واقعا من اعتقادي بهش ندارم ...
قرآن كريم نويد مي دهد كه با ازدواج زوجين به آرامش دست مي يابند. اين آرامش هم يكي از نيازهاي انسان براي حركت در مسير تقرب به خداوند است ...

ازدواج كردن نصف ايمان را كامل مي كند. اما واقعا من اعتقادي بهش ندارم. چون بيشتر ازدواجها باعث شده نه تنها ايمان كامل نشه، بلكه ايمان طرف هم از بين مي رود من در اطرافم داشتم خانومهايي كه براي حفظ زندگيشون مجبور شدن هر طور شوهرشون ميگه بگردند با نامحرمها دست بدهند چون آبروي شوهرشون نرود آيا ازدواج نكردن حرام است من از ازدواج بدم مياد بايد چيكار كنم؟

در مقدمه گفتني است كه هدف كلي زندگي انسان قرب به خداوند است. كمال انسان هم در همين قرب و نزديكي است. هدف كلي ازدواج و تشكيل زندگي هم در همين راستا چيزي جز نزديك شدن به خداوند نيست. قرآن كريم نويد مي دهد كه با ازدواج زوجين به آرامش دست مي يابند. اين آرامش هم يكي از نيازهاي انسان براي حركت در مسير تقرب به خداوند است. معيار ازدواج و انتخاب همسر هم براي يك فرد مومن و كسي كه هدف اش همان هدف اصلي دين و زندگي است، ايمان است، يعني كسي باشد كه در مسير قرب الي الله باشد و با ازدواج به همسر خود در اين مسير آرامش بدهد و كمك نمايد.

اگر كسي با اين معيار همسر خود را انتخاب كند، ازدواج نه تنها مانع تكامل نيست، بلكه خود عاملي براي پيشرفت معنوي و حركت سريع تر در مسير حقيقي كمال و زندگي است، ولي اگر انسان خداي ناخواسته درست و با معيار انتخاب نكند و كسي را برگزيند كه با او در مسير كلي و اصلي زندگي تفاوت و اختلاف اساسي دارد، اين كار مي تواند مانعي براي راه خدا و كمال محسوب مي شود.

- در پاسخ به مطالبي توجه كنيد:

1. تعبير به حفظ شدن نصف دين با ازدواج به منظور تشويق به ازدواج و بيان آثار و بركات آن است.

2. دين انسان اگر شامل دو بخش ايمان و عمل باشد بخش عملي آن با ازدواج كامل مي شود. زيرا كسي كه مجرد است بيشتر در معرض گناه و نافرماني است و چون ازدواج مي كند به تقوا نزديك تر مي شود و امكان صلاح و انجام وظيفه در او تقويت مي گردد. ازدواج در سلامت ايماني و عملي و حتي رواني و بدني انسان تاثير به سزايي دارد.

3. در زمينه ازدواج دو ديدگاه وجود دارد:

الف- طبق ديدگاه اول، خود ازدواج كمال نيست، ولي زمينه كمال انسان را فراهم مي آورد. سخن پيامبر(ص) كه فرموده است: هر گاه كسي ازدواج كند، نصف دين را كامل كرده است و براي (حفظ) نصف ديگر بايد تقواي خدا پيشه كند.(1) بدين معنا نيست كه ازدواج تكويناً مساوي نصف دين است بلكه معنايش اين است كه با ازدواج، اسباب به دست آوردن نيمي از دين كه توسط اين نياز زيستي تهديد مي شد، فراهم شده است.

اگراين نياز به مسير اصلي خود هدايت شود، حقيقتاً شرايط براي بسياري گناهان فراهم نمي شود و شخص با برآورده شدن اين نياز به آرامش رواني مي رسد.

با ارضاي اين غريزه، برخي موانع عاطفي و رواني در مسير انسان برداشته شده و طي مسير هموار مي گردد و صد البته كه همه از اين شرايطِ مهيا، استفاده نبرند و در يك نقطه، درجا زده و يا پسرفت داشته باشند.

ب- ديدگاه دوم. اين است كه ازدواج به خودي خود، يك عمل مستحبي و عبادي است و نوعي كمال محسوب مي شود مانند نماز كه به خودي خود مقرّب انسان به خداست. طبق اين ديدگاه با ازدواج نيمي از دين بدست آورده مي شود. انسان در مسير كمال به لوازمي نياز دارد كه يكي از اثر گذارترين آنها «ازدواج» است.

البته گاهي مشاهده مي كنيم كه برخي افراد با ازدواج در مسير تقوا و قرب الهي قرار نمي گيرند كه هيچ دچار غفلت بيشتري نيز مي گردند و انحرافات تازه تري برايشان ايجاد مي شود.

- حاصل سخن اينكه:

1- كساني كه با ازدواج در پيشرفت معنوي آنان تغييري حاصل نمي شود، عيب متوجه خود آنان است نه ازدواج. اين افراد مانند شخصي هستند كه تمامي امكانات ورزشي براي او فراهم است اما ورزش نمي كند. ايراد به خود او برمي گردد. در مورد ازدواج هم اسباب و مقتضيات براي كامل كردن نيمي از دين آماده شده است.

بنا بر ديدگاه دوم نيز«ازدواج» وظيفه خود را انجام داده و درجه اي از كمال را در فرد ايجاد مي كند. اما آن فرد ممكن است با انجام بسياري كارهاي ديگر، نه تنها در نصف ديگر دين خود نكوشيده بلكه در صدد تخريب نيمه اي از دين كه دارد نيز بر آمده باشد.

اگر افرادي با ازدواج، به جاي پيشرفت، پسرفت داشته اند به خاطر اين است كه هدف درستي نداشته اند. ازدواج، دستور خداوند و گامي در جهت اوست. برخي گمان مي كنند وقتي ازدواج كردند ديگر در مسائل جنسي آزاد هستند و به راحتي مي توانند از فيلم هاي مبتذل و... استفاده كنند با اين تصور كه ما ديگر ازدواج كرده ايم.

بار ديگر تأكيد مي شود كه اگر اشكالي هست متوجه ازدواج نيست بلكه متوجه افرادي است كه از ازدواج، بهره درستي نگرفته و از آن در جهت صعود معنوي استفاده نمي كنند.

اسلام به ذات خود ندارد عيبي * هر عيب كه هست از مسلماني ماست

2- متأسفانه همانطور كه اشاره كرده ايد، بعضاً ازدواج از يك امر مقدس، ساده و سالم، تبديل به وسيله اي ديرياب، داراي حواشي غير مشروع و متعدد در آمده است. برگزاري جشن هايي كه همراه با اسراف، گناه و ... است با هزينه هايي كه معمولاً با قرض و وام هاي سنگين و ... برگزار مي شود، نه تنها موجبات آرامش را فراهم نمي آورد. بلكه فشار رواني نيز ايجاد مي كنند. يا بنابر گفتۀ شما با ازدواج تن به انجام خط قرمزهاي الهي مي دهند. اما اين دليل نمي شود كه از ادواج فراري باشيد، زيرا اگر نگاهي به زنان الگوي اسلام بيندازيد، خواهيد فهميد كه ازدواج مايۀ رشد و بزرگي انسان مي شود.

اگر انتخاب همسر و ساير برنامه ها با موازين اسلامي و با اعتدال صورت گيرد نه تنها موجب كمال و نصف دين است بلكه زمينه را براي بدست آوردن نيم ديگر دين نيز آماده تر مي كند. با ازدواج مي توان محيط معنوي مناسبي براي سير به سوي معبود حقيقي فراهم آورد.

پي نوشت:

1. منتخب ميزان الحكمة، محمد محمدي ري شهري، انتشارات دارالحديث، قم. ص 2776.

كفر بدتر است يا ظلم؟
ظلم و كفر هر دو از گناهان كبيره مي باشد و ميان معاصي الهي ( بالخصوص گناهان كبيره) گناه بدتر و بد نداريم. چرا كه هر دو مخالفت با امر خدا است و هر دو ...

كفر بدتر است يا ظلم؟

ظلم و كفر هر دو از گناهان كبيره مي باشد و ميان معاصي الهي ( بالخصوص گناهان كبيره) گناه بدتر و بد نداريم. چرا كه هر دو مخالفت با امر خدا است و هر دو عقاب اخروي و آثار دنيوي خواهد داشت. لكن اگر منظور از بدتر بودن هر يك از اين دو گناه كبيره بيشتر يا كمتر بودن آثار دنيوي و عقاب اخروي آن است بايد توجه كرد كه كفر در فرهنگ قرآني و اسلامي ٰ خود ٰيكي از مصاديق بزرگ ظلم است چرا كه هر گناهي و معصيتي ظلم به خود و برخي گناهان ظلم به ديگران است. بر اين اساس است كه در باب گناهاني كه يهود مرتكب مي شدند مي فرمايد: < وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون> " چيزهايى را كه پيش از اين براى تو شرح داديم، بر يهود حرام كرديم ما به آنها ستم نكرديم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم مى‏كردند."(1)

و نيز در دعاي كميل در مناجات با خداي متعال و در مقام اعتراف به گناهان و طلب بخشش از خداي متعال چنين مي خوانيم كه: < الهي ظلمت نفسي و تجرئت بجهلي > " خداي من من با گناهان خود بر خود ظلم كرده ام و به واسطه جلهم جسارت بر مقام تو كرده ام."(2)

بنابر اين هر گناهي ظلم است از جمله كفر. برخي از گناهان ظلم به خود و برخي ديگر علاوه بر ظلم بر خود ظلم به ديگران هم مي باشد كه ما معمولا اين نوع دوم از گناهان را ظلم مي ناميم.

اگر منظور از ظلم نوع دوم از گناهاني است كه علاوه بر ظلم به خود ظلم به ديگران هم مي باشد بايد عرض كرد كه در موارد مختلف ٰ آثار مختلفي در پي دارد و نمي توان به صورت يكسان در همه موارد صحبت كرد.

ظلم به ديگران در برخي موارد آثار دنيوي بيشتري از كفر به همراه دارد چنانكه در حديثي نبوي آمده است:<الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم>"حكومتها ممكن است كافر باشند و دوام يابند. اما اگر ظالم باشند دوام نخواهند يافت"(3)اين امر به دليل اين است كه ظلم به ملتها باعث نارضايتي آنها و به دنبال آن موجب اقدام و سركشي و طغيان آن ها بر عليه حكومتهاي خود خواهد بود كه در نتيجه سقوط حكومتهاي ظالم را در پي خواهد داشت. در حاليكه اگر حكومتي به عدالت رفتار كند و ظلم را در دستور كار خود قرار ندهد هر چند عقيده درستي نداشته باشد ٰ طغيان و سركشي ناشي از ظلم را نيز  از طرف ملتها نخواهد ديد.

از طرف ديگر مي توان منشاء هر ظلمي را عدم ايمان و يا ضعف آن - لااقل در لحظه اقدام به ظلم- دانست. يعني كفر منشاء و علت مهمي در ظلم ظالمان مي باشد.

لكن آنچه مي توان با ملاحظه تمام جوانب به صورت خلاصه بيان كرد اين مي ابشد كه ظلم آثار دنيوي و اخروي بيشتري نسبت به كفر دارد و اين مطلب را از جمع برخي آيات و روايات مي توان به دست آورد.(4)

در هر صورت بررسي هر كدام از اين موارد و مقايسه بين ظلم و كفر نسبت به آثار دنيوي و اخروي كه دارد امري است كه مجال بيشتري از اين را مي طلبد و در اين مختصر نمي توان به تمام جوانب اين مطلب پرداخت.

پي نوشت:

1. نحل 16، آيه 118.

2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

3. سيد عبدالحسين طيب اطيب البيان في تفسير القرآن تهران انتشارات اسلام ه.ش، ج 5، ص 69.

4. براي مطالعه بيشتر ر.ك سيد عبدالحسين طيب،  اطيب البيان في تفسير القرآن تهران  انتشارات اسلام ٰه.ش، ج 12 ش 316، ج 1، ص 323 تا 327.

آیا انسان در لحظه اطاعت از نفس مشرک است؟
تبعیت از نفس شرک محسوب نمی شود وآدمی را مشرک نمی کند. اگر چه نوعی استکبار در برابر خداوند متعال به حساب می آید. اما آنچه که در روایات معصومین آمده، این معنی ...

حدود شرک

شرح : آیا انسان در لحظه اطاعت از نفس مشرک است؟ درحالی که به خداوند ایمان دارد. ولی دچار وسوسه شده است،آیا مشرک است؟

تبعیت از نفس شرک محسوب نمی شود وآدمی را مشرک نمی کند. اگر چه نوعی استکبار در برابر خداوند متعال به حساب می آید. اما آنچه که در روایات معصومین آمده، این معنی است که در لحظه معصیت روح ایمان از او گرفته می شود. البته بعد از گناه،زمانی که برای مومن حال توبه پیدا می شود، روح ایمان در او بر می گردد.سخن از شرک نیست سخن از بی ایمانی است. نمی شود هم آدمی ایمان وباورش به خدا باشد به معنای واقعی، وهم نافرمانی او بکند. همین گناه، نشانه این است که ایمان ولو به طور موقت رخت بر بسته است .البته باید توجه داشت این بدان معنا نیست که منکر خدا شده است وکافر و خارج از دین شده است. بلکه بدین معنا است که از جهت اخلاقی گرفتار ناسپاسی و جسارت به مقام رب العالمین کرده است.

_اصبغ بن نباته گويد: مردى خدمت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه آمد و عرضكرد: يا امير المؤمنين! برخى از مردم عقيده دارند كه بنده تا ايمان دارد زنا نكند و سرقت ننمايد و شراب ننوشد و ربا نخورد و خون محترم را نريزد، اين عقيده بر من گران آمده و از آن دلتنگ شده‏ام، زيرا چنان بنده‏اى هم نماز مرا مي خواند و مثل من دعا مي كند، او از من زن مي گيرد و من از او زن مي گيرم و سپس از يك ديگر ارث مي بريم، با وجود اين براى گناه كوچكى كه بدان آلوده شده از ايمان خارج مى‏شود؟

امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمود: راست گوئى من هم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مي فرمود و دليلش هم كتاب خداست كه:

خداى عز و جل مردم را سه طبقه آفريد و در سه درجه جايگزينشان فرمود، و اين همان قول خدا عز و جل است در قرآن: 1- اصحاب ميمنه 2- اصحاب مشأمه 3- سابقون (كه در سوره واقعه بيان مي فرمايد)....

سپس اصحاب ميمنه را ياد فرموده و آنها همان مؤمنين حقيقى هستند كه خدا در آنها چهار روح نهاده  روح ايمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن، و بنده همواره در صدد تكميل اين ارواحست و حالاتى برايش پيش آيد،...  و همچنين در دوران نيرومندى و جوانى حالاتى برايش پيش آيد، قصد گناه ميكند و روح قوت هم تحريكش مي نمايد و روح شهوت جلوه ميدهد و روح بدن او را مي كشاند تا بآن گناهش ميرساند، و چون بدان رسيد، ايمان از او گم شود و كناره گيرد، و بسويش برنگردد تا توبه كند و چون توبه كرد، خدا به او توجه فرمايد و اگرگناه را تكرار كرد، خدا او را بآتش دوزخ برد....(1)

 پی نوشت :

 1.کلینی. اصول كافى-ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى علميه اسلاميه‏.بیتا. ج‏3، ص: 385-386.

چرا دور و تسلسل باطل است؟
در ابتدا بايد گفت كه يكي از مشهورترين براهين فلسفي بر اثبات وجود خدا، برهان «وجوب و امكان» است كه گاهي از آن به «برهان امكان» و گاهي به «برهان جهان شناختي» ...

چرا دور و تسلسل باطل است؟

در ابتدا بايد گفت كه يكي از مشهورترين براهين فلسفي بر اثبات وجود خدا، برهان «وجوب و امكان» است كه گاهي از آن به «برهان امكان» و گاهي به «برهان جهان شناختي» تعبير ميشود. در ميان فلاسفۀ اسلامي مشهور اين است كه ابن سينا مبتكر اين برهان است.(1) اين برهان تقريرهاي مختلفي دارد. برخي از اين تقريرها مبتني بر محال بودن دور و تسلسل است و برخي ديگر چنين نيست.

حال در پاسخ اين سوال كه چرا دور باطل است مي گوييم كه دور عبارتست از وابستگى دو چيز به يكديگر از يك جهت به عبارت ديگر: چيزى به چيز ديگر متوقف باشد از همان جهتى كه آن شي‏ء ديگر هم بر اين شى‏ء متوقف است از همان جهت فى المثل «الف» در اصل وجود بر «ب» وابسته باشد و متقابلا «ب» در اصل تحقق بر «الف» متوقف باشد.

دور مستلزم توقف يك شي‏ء بر خودش مى‏باشد و توقف شي‏ء بر خودش مستلزم تقدم شي‏ء بر خودش و تقدم مستلزم تناقض است و تناقض بديهى البطلان است و مستلزم المحال محال.(2)

فرض كنيد اگر از باب مثال وجود زيد بر وجود خالد وابسته باشد و وجود خالد بر وجود زيد در اينجا الّا و لا بد بايد وجود زيد بر وجود خالد و هر آنچه كه وجود خالد به او متكى و متوقف است وابسته باشد و از جمله چيزهائى كه وجود خالد بر آنها متوقف است خود وجود زيد مى‏باشد. چون فرض اينست كه خالد هم بر زيد متوقف است. پس لازم مى‏آيد وجود زيد بر وجود خودش متوقف باشد.

در نتيجه لازم مى‏آيد كه زيد پيش از خودش موجود باشد و اين مستلزم جمع ما بين نقيضين است. زيرا معنايش آنست كه زيد پيش از خالد هم موجود باشد و هم نباشد،و اجتماع نقيضين‏ محال است پس دور هم باطل و محال است.(3)

اما در مورد علت محال بودن تسلسل نيز مي گوييم كه تسلسل در اصطلاح اهل معقول عبارتست از پى‏درپى بودن يك سلسله علل و معاليل كه همه ممكن الوجود بوده و به جائى هم منتهى نشود. بلكه تا بى‏نهايت امتداد داشته باشد فى المثل الف علت ب و ب علت ج و ج علت دال و ... تا بى‏نهايت.

آن تسلسلي باطل است كه داراى سه ويژگى ذيل باشد:

1- در خارج حقيقتا موجود باشند نه اينكه اعتبار و فرض ذهن باشند.

 2- اين امور موجود نامتناهى مجتمع در وجود باشند.

3- ميان اين امور موجود ترتب علىّ و معلولى باشد.(4)

فلاسفه براهين متعددي براي ابطال تسلسل اقامه كرده اند ولي حقيقت اين است كه بطلان تسلسل در مورد علل قريب به بداهت است و با اندك تاملي روشن مي شود يعني با توجه به اين كه وجود معلول نيازمند به علت و مشروط به وجود آن است اگر فرض كنيم كه اين معلوليت و مشروطيت عمومي باشد هيچگاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت زيرا فرض مجموعه اي از موجودهاي وابسته بدون وجود موجود ديگري كه طرف وابستگي آنها باشد. معقول نيست به عنوان مثال فرض كنيد يك تيم دونده جلو خط شروع ايستاده اند و آماده دويدن هستند. ولي هر كدام از ايشان تصميم گرفته است كه تا ديگري ندود او هم شروع به دوبيدن نكند. اگر اين تصميم واقعا عموميت داشته باشد. هيچ گاه هيچ كدام از ايشان شروع به دويدن نخواهند كرد. همچنين اگر وجود هر موجودي مشروط به تحقق موجودي ديگر باشد هيچ گاه هيچ موجودي تخقق نخواهد يافت. پس تحقق موجودات خارجي نشانه اين است كه موجود بي نياز و بي شرطي وجود دارد. (5)

پي نوشت ها:

1. سبحاني، جعفر، مدخل مسائل جديد در علم كلام، قم، مؤسسه تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق (ع)، ص 31.

2. علي محمدي، شرح كشف المراد، دارالفكر، قم، 1378ش، چاپ چهارم،ص37-38(با تلخيص)

3. همان.

4. همان، ص39-40. (با تلخيص)

5. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، چاپ و نشر بين الملل، تهران، 1381، چاپ هفتم، ص60-61.

چگونه می گوییم جهان حادث است و معلول؟
چنان كه از سوال تان بر مي‌آيد، منظور از جهان عالم ماده است كه متشكل از موجودات گوناگوني است. البته در برهان علیت گفته می شود كه جهان پدیده یا ممكن الوجود است...

چگونه می گوییم جهان حادث است و معلول؟

چنان كه از سوال تان بر ميآيد، منظور از جهان عالم ماده است كه متشكل از موجودات گوناگوني است. البته در برهان علیت گفته می شود كه جهان پدیده یا ممكن الوجود است و هر پدیده ای نیازمند علت است نه این كه جهان معلول است و .... ؛ به همین جهت آنچه اكنون لازم است اثبات شود پدیده بودن جهان یا همان حادث و ممكن الوجود بودن آن است.

در مورد موجودات مادی و عالم ماده باید گفت كه تحقیقات دانشمندان علوم تجربی  بهترین شاهد بر حدوث این مجموعه است، زیرا دانشمندان فیزیك كوانتوم سال هاست كه به نتیجه مورد اتفاقی در مورد عمر عالم و كائنات رسیده، بر اساس داده های علمی عمری معین را برای عالم ماده تخمین زده اند.(1)

 از طریق قانون آنتروپی(كاهش انرژی و حرارت جهان و اين كه تمام اجسام از گرمي رو به سردي مي گرايند) ازلی بودن را نمی توان برای عالم ماده ثابت دانست؛ (2) پس یقینا عالم حادث است .

 

 

پی نوشت ها :

1.  http://ipho.blogfa.com/post-73.aspx

2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، تهران 1374 ش، ج 4، ص 176

چرا ماده نمی تواند واجب الوجود باشد؟
براي اثبات حقیقت واجب الوجود كه در تعابیر الهیاتی خداوند خوانده می شود ، راه های گوناگونی مطرح است كه فراگیرترین آن ها اثبات از طریق استدلالات عقلی است؛ ...

چگونه استدلال كنم تا به واجب الوجود برسم، چرا ماده نمی تواند واجب الوجود باشد

براي اثبات حقیقت واجب الوجود كه در تعابیر الهیاتی خداوند خوانده می شود ،  راه های گوناگونی مطرح است كه فراگیرترین آن ها اثبات از طریق استدلالات عقلی است؛ برای اثبات عقلي وجود خداوند متعال براهين متعددي مطرح است كه شما را براي مطالعه بيش تر در باره اين ادله به كتاب هائي كه  معرفي مي شود، ارجاع مي دهيم. تنها به ذكر یك برهان ساده اكتفا مي كنيم  :

 برهان علیت:

برهان علیت برهانی كاملا معقول و عام است كه با اندكی تامل در اجزای آن می توان دریافت كه امكان انكار و تردید در آن وجود ندارد؛ این برهان از یك اصل كاملا بدیهی و ضروری تشكیل شده است كه می گوید : « هر پدیده ای نیاز به پدید آورنده دارد ».

این اصل می گوید هر چیز كه پدیده است، یعنی هر چیزی كه نبود و بود شد یا هر چیز كه  ایجاد شده است و سابقه نبودن دارد و به عبارت فلسفی هر چیز كه « ممكن الوجود» است - یعنی الان هست، اما بودنش ضرورتی ندارد و می توانست نباشد - نیاز به علت دارد.  دلیل آن هم كاملا واضح است، زیرا هر یك از ما به راحتی با مراجعه به عقل مان در می یابیم كه هر پدیده ای پدید آورنده ای می خواهد، زیرا نمی تواند خودش، خودش را به وجود آورد ،چون قبل از به وجود آمدنش نبوده تا این كار را بكند. بدون هیچ علتی هم معقول نیست كه از نیستی به هستی تبدیل شود. پس حتما علتی غیر از خودش برای به وجود آمدن داشته است.

بر این اساس هر چه در جهان هستی یافت می شود كه دارای عمر معینی بوده، در زمان خاصی پدید آمده، یقینا پدید آورنده ای داشته است. پدید آورنده در نهایت باید به موجودی ختم شود كه خود پدیده نباشد. اگر همه موجودات عالم از قسم پدیده باشند و هر یك دیگری را به وجود  آورده باشد، اولین پدیده بی علت خواهد ماند ، زیرا همه پدیده های دیگر معلول او محسوب می شوند . بعد از او به وجود  آمده اند، ولی خود او دارای علتی نیست كه این امر محال و خلاف فرض است.

همه جهان هستی كه ما می شناسیم و مرزهای بی كران كائنات دارای عمر معینی بوده و در زمان خاصی و بر اساس داستان معینی (بیگ بنگ یا نظریه رسیمان یا هر فرضیه دیگری) به وجود آمده است ؛ در  واقع اختلافی كه در نظر دانشمندان در خصوص عمر كائنات وجود دارد ،به مقدار این امر بر می گردد، نه به اصل ایجاد  آن، در نتیجه آنچه به عنوان موجودات عالم می شناسیم ، همه در زمره پدیده ها هستند و نیازمند به علت. علت ها هم در نهایت باید به علتی بر گردند كه خود معلول علت دیگری نیست ؛ این موجود همان چیزی است كه نام او را « خدا » می گذاریم.

البته بحث دقيق تر در اين زمينه كه چرا  موجودات نمي توانند علت يك ديگر باشند، به بحث دقيق استحاله دور و تسلسل مربوط مي شود كه دلايل گوناگوني بر آن اقامه شده است ، اما به طور مختصر بايد گفت كه:

 اگر بنا باشد موجودات (پديدها) علت ايجاد هم باشند، در نهايت لازم مي آيد يك موجود هم علت باشد و هم معلول كه اين امر دور محال ناميده مي شود ، يعني لازم است الف علت ب و ب علت ج و ج علت دال باشد؛ اما در نهايت دال علت الف باشد كه اين ضرورتا محال است ،چرا كه لازمه آن اين است كه دال هم علت الف باشد ،هم معلول آن.

يا اين كه علت موجود 1 موجود 2 و علت موجود 2 موجود 3 و ... باشد كه همه به عنوان يك سلسله و زنجير تا بي نهايت به علت قبلي منتهي شوند ؛ بطلان اين ادعا نيز روشن است.

 اگر همه سلسله بي نهايت علت و معلول ها را در ذهن خود در يك مجموعه در نظر بگيريم و بپرسيم: آيا همه اين مجموعه پديده است ؟ ناچاريم بگوييم: بله؛ در نتيجه وقتي همه اين ها پديده شدند ، نيازمند علتي بيرون از خود هستند كه پديده نباشد و در اين مجموعه قرار نگيرد. (1)

البته ممكن است گفته شود: چطور ممكن است یك موجود وجودش ذاتی باشد و این وجود را از چیز دیگر نگرفته باشد ، یعنی علت نداشته باشد ؟

در پاسخ  می توان گفت: این امر هر چند برای ما كه همواره با موجودات ممكن و پدیده سروكار داریم ، نامانوس است؛ اما از نظر عقل وجود چنین موجودی محال نیست ، بلكه با دقت و تامل می توان دریافت كه لازم و ضروری است .

این امر در امور متداول و عادی زندگی ما هم نمونه هایی دارد ، مثلا می توان گفت: روشنایی هر چیزی كه روشن شده ، به وسیله نور است، ولی نمی توان گفت: پس روشنی خود نور از چیست ؟ چون نور خودش ذاتاً روشن و نور است ، معنی ندارد دنبال علت دیگر برای آن بر آییم. چیزی كه نور نبود و نور شد، باید دنبال علت نورش بود، نه چیزی كه ذاتش فقط همان نور است . (2)

با توجه به آنچه ذكر شد به سوال دوم شما می پردازیم :

ما  ماده یا انرژی كه در  عالم می بینیم را به خوبی می شناسیم و صفات و ویژگی های آن ها را هم درك می كنیم ، با اندكی تامل در می یابیم كه آن ها دارای صفات و ویژگی های واجب الوجود نیستند . در نتیجه ممكن نیست كه واجب الوجود باشند .در واقع اگر ماده دارای این صفات  بود ، هیچ منعی برای واجب الوجود بودن آن وجود نداشت اما وقتی ماده دارای این صفات نیست نمی توان آن را واجب الوجود حقیقی دانست و وجود داشتن را ذاتی آن دید ..

 

كتاب هاي مناسب براي مطالعه :

1. كتاب «توحید» از شهید مطهری (مجموعه آثار، ج4، ص 41 - 221) اصول فلسفه و روش رئالیسم (مجموعه آثار، ج6).

2. آموزش كلام اسلامی، جلد اول؛ خداشناسی، محمد سعیدی مهر، انتشارات طه، نوبت سوم، 1383.

3. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج دوم، ص 111- 178.

4. سيري در ادله اثبات وجود خدا ،محسن غرويان.

5. تبيين براهين اثبات وجود خدا ،آيت الله عبدالله جوادي آملي. نشر اسراء .

6. خدا و علم نوشته ژان گيتون ؛ دفتر نشر تبليغات اسلامي .

 

پي نوشت ها :

1. جوادي، درآمدي بر خداشناسي فلسفي، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي ، قم 1375 ش .

2.  محمد سعيدي مهر ،آموزش كلام اسلامي، ج 1، ص 57 ، نشر طه، تهران 1383 ش.

اگر خدایی در آن زمان وجود داشت، وجودش را چگونه اثبات می كنید؟
اگر مراد شما از جهان مجموعه جهان هستی یا عالم است پاسخ به این سوال مبتنی بر حل یكی از مسایلی است كه از قدیم میان فلاسفه و متكلمان مورد اختلاف بوده و ...

خداوند پیش از آفرینش جهان چه می كرد و اگر خدایی در آن زمان وجود داشت، وجودش را چگونه اثبات می كنید؟

اگر مراد شما از جهان مجموعه جهان هستی یا عالم است پاسخ به این سوال مبتنی بر حل یكی از مسایلی است كه از قدیم  میان فلاسفه و متكلمان مورد اختلاف بوده و آن مساله حدوث و یا قِدَم عالم از جهت زمان است. معمولاً از طرف متكلمان بر حدوث عالم و از طرف فلاسفه بر قدیم بودن عالم از حیث زمان استدلال میشود.

علت این كه فلاسفه به این نظریه قایل شده اند،این است كه بر اساس نظر آن ها وقتی كه علتی را تامه فرض كردیم، دیگر نمی توانیم معلولش را از او جدا فرض كنیم. از این رو نمی توان فاصله زمانی بین معلول و علت تامه فرض كرد. البته وجود معلول از این جهت كه وجودی وابسته و فقیر است، در همه حال بی نیاز از علت تامه نخواهد بود. پس گرچه عالم همانند خداوند قدیم است؛ اما این تفاوت در بین آن ها هست كه عالم تنها قدیم زمانی است ،ولی خداوند علاوه بر قدیم زمانی بودن قدیم ذاتی (وجود غنی و غیر وابسته به دیگری) نیز دارد.(1)

بر اساس این اختلاف اگر نظر فلاسفه صحیح باشد - كه هست - یعنی اگر ثابت كردیم كه عالم همیشه بوده و زمانی نبوده كه در آن زمان خدا وجود داشته، ولی عالم وجود نداشته باشد، به طور طبیعی معلوم می شود كه خداوند همواره  فیاض و در حال خلق و آفرینش بوده  و هیچگاه بی افاضه و فیض نبوده است ، در نتیجه همواره جهان هم وجود داشته و اساسا سوال از زمانی پیش از خلقت جهان بی معناست.

البته این كه فلاسفه میگویند عالم قدیم زمانی است، منظورشان مجموعه ماسوی الله است، نه افراد و جزییات موجودات عالم، زیرا جزئیات و مصداقها به نوبه خود حادث هستند. مانند عالم ماده ما كه عمری معین و مشخص دارد، اما این عالم اولین مخلوق خداوند نیست و قبل از آن هم خداوند بی نهایت موجود یا حتی عالم دیگر خلق كرده بود.

 اما اگر نظر متكلمان را معیار قرار دهیم، باید گفت:

چون هر كار خداوند به معنای خلق است و وقتی خداوند عالم را خلق نكرده بود یعنی هیچ چیز غیر از خود او وجود نداشت ، پس خداوند در آن زمان خودش بود و خودش و ذات یگانه اش همه هستی را پر كرده بود. (2) 

در مورد اصل وجود خداوند و اثبات او قبل از خلقت هم باید گفت بسیاری از براهین اثبات خدا هیچ نیازی به وجود عالم و مخلوقات ندارند تا بواسطه وجود مخلوقات خداوند اثبات شود و اگر هم از راه وجود مخلوقات به خالق برسیم باز این اثبات محدود به زمان خلق نیست؛ مثلا در براهینی چون برهان نظم از وجود نظم موجود در عالم وجود ناظمی ثابت می شود، اما در همین برهان ها هم تنها وجود خدا در زمان وجود نظم و عالم منظم ثابت نمی شود تا بگوییم قبل از این نظم و این عالم منظم خدا چگونه ثابت می گردد.

دلیل این امر آن است كه وجود ناظم باید قبل از مجموعه منظم باشد همان گونه كه وجود علت همواره قبل از وجود معلول خواهد بود؛ در نتیجه در برهان نظم ما ثابت می كنیم كه قبل از خلقت عالم با این نظم و ترتیب معین ناظمی در وراء این عالم وجود داشته است. یا در برهان علیت ما از وجود معلول به لزوم وجود علتی می رسیم كه نیازی به معلول ندارد و وجود داشتن برای او ضروری و دائمی و همیشگی است.

به علاوه در كنار این براهین دلایل متقن دیگری بر لزوم وجود خداوند مانند برهان صدیقین وجود دارند كه از اصل وجود به حقیقت واجب الوجود می رسند و در این گونه براهین نیازی به تامل و دقت در خلق و مخلوق یا هر گونه افریده ای نیست و در واقع با این برهان حتی اگر هیچ مخلوقی در عالم نباشد باز لزوم وجود خداوند ثابت می شود(3).

پي نوشت ها:

1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران 1374 ش، ج 6، ص 105.

2. الهی قمشه ای، حكمت الهی، نشر  اسلامی،  تهران 1363 ش،  ج1، ص28.

3. رك : آيت الله جوادی آملی،تبیین براهین اثبات وجود خدا،،  مركز نشر اسراء، 1375 ش، فصل هفتم، ص 211 .

صفحه‌ها