پرسش وپاسخ

تفاوت تفكّر و تعقّل وتدبّر از ديدگاه دين اسلام چيست؟
خداوند متعال در آيات قرآن بندگانش را به تفكر و تعقل و تدبر دعوت كرده است. هر چند در يك نگاه كلي مي توان گفت تمام اين الفاظ دعوت به تقويت قوه ادراك و به نوعي ...

تفاوت تفكّر و تعقّل وتدبّر از ديدگاه دين اسلام چيست؟

بیان تفاوت تفكر و تعقل و تدبر از ديدگاه دين اسلام ،نيازمند ارائه مقاله و بلكه كتابي مفصل است ولی به چند نكته در اين زمينه  اشاره مي كنيم.

به طور كلي بايد بدانيد:

خداوند متعال در آيات قرآن بندگانش را به تفكر و تعقل و تدبر دعوت كرده است. هر چند در يك نگاه كلي مي توان گفت تمام اين الفاظ دعوت به تقويت قوه ادراك و به نوعي انديشيدن است لكن چنان چه اين الفاظ در آياتي به دنبال هم بيايد مسلما جنبه تفنن در عبارت ندارد، بلكه آنچه از روش قرآن مي‏دانيم هر كدام اشاره به نكته‏اي است.

به عنوان مثال، مطالعه و تامل در آيات 9 تا 13 سوره مباركه نحل بخشي از تفاوت هاي بين اين واژگان را روشن مي كند. شايد نكته تفاوت بين واژگان تفكر و تعقل در آيات مذكور اين باشد كه مساله در مورد الوان نعمت هاي موجود در زمين آن قدر روشن است كه تنها تذكر و يادآوري كافي است، ولي در مورد زراعت و زيتون و نخل و انگور و به طور كلي ميوه‏ها كمي بيشتر انديشه لازم است، تا به خواص غذايي و درماني آنها آشنا شويم، به همين جهت تعبير به" تفكر" مي‏كند.

اما در مورد تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و اسرار شب و روز باز هم انديشه بيشتري لازم است، لذا تعبير به" تعقل" كه گوياي سطح بالاتري از انديشه است فرموده است. (1)به عبارت ديگر تعقل،مرحله گنجينه ساختن حوادث و پيشامدها و بهره‏مند شدن از آنها براي فهم و دريافت پيشامدهاي تازه است و اين فرايند همان چيزي است كه به نام «عقل» و «تعقل» ناميده مي‏شود. (2)

و اما تدبر: اين واژه در اصل از ماده" دبر" (بر وزن ابر) به معني پشت سر و عاقبت چيزي است، بنابراين تدبر يعني بررسي نتائج و عواقب و پشت و روي چيزي مي‏باشد، و تفاوت آن با" تفكر"، اين است كه تفكر مربوط به بررسي علل و خصوصيات يك موجود است، اما" تدبر" مربوط به بررسي عواقب و نتائج آن است. (3)

پي نوشت ها :

1. مكارم شيرازي،ناصر،تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه،تهران،ج‏11، ص 177.

2.  مترجمان،تفسير هدايت،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1377 ش،چاپ اول، ج‏6، ص 30.

3. مكارم شيرازي،ناصر،تفسير نمونه، ج‏4، ص 28.

پاسخ این شبهه چیست؟
در آيه مذكور خداوند متعال مي فرمايد:« يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقي‏ وَ أَصْلَحَ فَلا ...

كتابي دارم كه ثابت مي كند رسولاني ممكن است از طرف خداوند باز بيايند و اينكه خاتم النبيين بمعناي خاتم الرسل نيست، پاسخ این شبهه چیست؟

در آيه مذكور خداوند متعال مي فرمايد:« يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقي‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(1)

بار ديگر خداوند متعال در اين آيه فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مي‏فرمايد:« اي فرزندان آدم اگر رسولاني از خودتان (از طرف من) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما عرضه مي‏دارند از آنها پيروي كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگاري پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتي از مجازات الهي خواهند داشت و نه اندوه و غمي».

چنانكه در تفسير نمونه آمده جمعي از دين‏سازان قرون اخير براي صاف كردن جاده ادعاهاي خود، پاره‏اي از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعي هستند كه اين آيات دلالت بر  نفي خاتميت دارند، در حالي كه ارتباطي با آن ندارند.

يكي از آنها آيه فوق است، آنها بدون اينكه قبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند، مي‏گويند: اين آيه با توجه به جمله «ياتينكم» كه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگري مبعوث شوند.

ولي اگر كمي به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او در بهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مي‏گويد در نظر بگيريم و ملاحظه كنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انساني و تمامي فرزندان آدمند پاسخ اين سخن روشن مي‏شود. زيرا ترديدي  نيست كه براي مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادي آمدند كه نام تعدادي از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگري نيز در كتب تواريخ ثبت است.

منتها اين عده از دين‏سازان براي اغفال مردم، آيات گذشته را به دست فراموشي مي‏سپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص مسلمانان مي‏گيرند و از آن نتيجه‏گيري مي‏كنند كه امكان رسولان ديگري در كار است.

اينگونه سفسطه‏ها سابقه بسيار دارد مخصوصا اين سفسطه كه آيه يا جمله‏اي از يك آيه را از بقيه جدا مي‏كنند و قبل و بعد آن را ناديده مي‏گيرند و بر مفهومي كه تمايل دارند تطبيق مي‏دهند هر چند ضد مفهوم واقعي آن باشد.(2)

اما در مورد بحث خاتم النبيين و خاتم الرسل بودن پيامبر اسلام بايد بگوييم كه «نبي» از نظر مصداق اعم از رسول است. يعني همه پيامبران، داراي مقام نبوت بودهاند ولي مقام رسالت اختصاص به گروهي از ايشان داشته است.(3) بنابراين اينكه پيامبري رسول باشد ولي نبي نباشد تحقق نيافته و  لذا اگر رسولي بعد از پيامبر اسلام (ص) بيايد وي نبي نيز خواهد بود و از آنجا كه پيامبر اسلام (ص) خاتم النبيين است و لذا يقينا خاتم الرسل نيز مي باشد.

در تفسير نمونه نيز مي خوانيم:« اين نكته نيز قابل توجه است كه خاتم انبياء بودن، به معني" خاتم المرسلين" بودن نيز هست، و اينكه بعضي از دين‏سازان عصر ما براي مخدوش كردن مساله خاتميت به اين معني چسبيده‏اند كه قرآن پيامبر اسلام (ص) را خاتم انبياء شمرده، نه" خاتم رسولان" اين يك اشتباه بزرگ است، چرا كه اگر كسي خاتم انبياء شد به طريق اولي خاتم رسولان نيز هست، زيرا مرحله" رسالت" مرحله‏اي است فراتر از مرحله" نبوت"»(4)

پي نوشت ها:

1. أعراف(7) آيه 35.

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏6، ص 161.

3. آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 238.

4. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏17، ص 338.

در آیه10 سوره ي أنبياء منظور از تفكّر چيست؟
اين آيه شريفه كه مسلمانان را توبيخ مي كند كه چرا در قرآن تفكر و تعقل نمي كنيد، بعد از آياتي نازل شده است كه در آن مي فرمايد مشركان و دشمنان پيامبر(ص) و قرآن ...

 در آیه10 سوره ي أنبياء منظور از تفكّر چيست؟

«لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(1)؛ در حقيقت، ما كتابي به سوي شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است. آيا نمي‏انديشيد؟

اين آيه شريفه كه مسلمانان را توبيخ مي كند كه چرا در قرآن تفكر و تعقل نمي كنيد، بعد از آياتي نازل شده است كه در آن مي فرمايد مشركان و دشمنان پيامبر(ص) و قرآن به ايشان و به آيات قرآني كه مي خواندند، تهمت و افترا مي زدند و آن را سحر و شعر و خوابهاي دروغين مي خواندند: «هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ»(2)؛ آيا اين شخص جز آن است كه بشري مانند شماست؟ چرا شما كه مردمي بصير و دانا هستيد سحر او را مي‏پذيريد؟

و نيز «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)؛ بلكه اين مردم (غافل نادان) گفتند كه سخنان قرآن خواب و خيالي بي‏اساس است، بلكه اين كلمات را خود فرا بافته، بلكه شاعر بزرگي است و گر نه بايد مانند پيغمبران گذشته آيت و معجزه‏اي براي ما بياورد.

خداوند بعد از بيان اينكه مشركان چه تهمت ها و سخناني به پيامبر(ص) و قرآن مي زدند، بر مسلمانان منت گذاشته و در آيه مورد بحث به آنها مي فرمايد اگر در اين كتابي كه براي شما نازل كرديم تفكر و تعقل كنيد، مي بينيد كه سحر و شعر و خواب و... نيست. بلكه معجزه اي جاويد از طرف خداست كه آن را براي هدايت و سعادت شما نازل كرده است. علامه طباطبايي درباره اين آيه مي نويسد: اين آيه امتناني است از خداي تعالي بر اين امت به منت انزال قرآن، پس مراد از" ذكر ايشان" ذكري است كه مختص به اين امت است، و ذكري است كه لايق حال اين امت است، ذكري است كه آخرين و بلندترين معارف را كه حوصله بشر توانايي تحمل آن را دارد متضمن است، و عالي‏ترين برنامه را كه ممكن است در جامعه بشري اجرا شود در بر دارد، و آن عبارت است از شريعت حنيفيت، پس خطاب در آيه خطاب به همه امت است.(4)

بنابراين منظور از تفكر و تعقل در قرآن، به كار انداختن قوه فكر و انديشه در آيات قرآن و معارف بلند آن است كه هر كس آيات اين كتاب را كه مايه تذكر و بيداري دل و حركت انديشه و پاكي جامعه‏ها است، بررسي كند و در آنها تفكر و تدبر نمايد، به خوبي مي‏داند كه قرآن يك معجزه روشن و جاويدان است و آيات آن سخن و دستورات خداست. با فكر كردن در آيات قرآن به خوبي مي فهمد كه از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمايان است، از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوي، فصاحت و بلاغت، احكام و قوانين، عقائد و معارف و ...

در ضمن كلمه «ذكركم» در آيه نيز به اين معنا است كه آيات قرآن، مايه تذكر و بيداري انديشه‏هاي شما است.(5)

پي نوشت ها:

1. انبياء(21)آيه10.

2. همان، آيه3.

3. همان، آيه5.

4. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، انتشارات جامعه مدرسين، ج‏14، ص 357.

5. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏13، ص 364.

در ماه مبارك رمضان قرائت افضل است يا قرائت چند صفحه به همراه تفسير؟
قرآن‌، كلام خدا و كتاب هدايت و سعادت براي انسان‌ها است كه خواندن آن در هر زمان ارزشمند و مفيد است‌، لكن از قرآن و روايات استفاده مي‌شود كه خواندن آن در بعضي ...

 در ماه مبارك رمضان قرائت يك جزء قرآن در روز افضل است يا قرائت چند صفحه به همراه تفسير؟

قرآن، كلام خدا و كتاب هدايت و سعادت براي انسانها است كه خواندن آن در هر زمان ارزشمند و مفيد است، لكن از قرآن و روايات استفاده ميشود كه خواندن آن در بعضي اوقات اهميّت فراواني دارد. مثل تلاوت آن در شب، چون درسوره مزمل آمده است:

 قُمِ الَّيْلَ إِلآ  قَلِيلاً وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلاً؛ شب را جز كمي به پا خيز.

سپس پس از تعيين مقدار قيام در شب ميفرمايد:

 قرآن را با دقت و تأمّل بخوان.(1)

گرچه مخاطب در اين آيات، پيامبر (ص) است، ولي ذيل آخرين آيه نشان ميدهد كه مؤمنان هم در اين حكم با پيامبر هم گام بودند: پروردگار تو ميداند كه تو و گروهي از كساني كه با تو هستند، نزديك دو سوم از شب يا نصف يا ثلث آن را به پا ميخيزند.

سپس پس از بيان چند مطلب ميفرمايد:

 "فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛

اكنون آن مقدار از قرآن كه براي شما ميسر است تلاوت كنيد .

از آيات استفاده ميشود كه خواندن قرآن در شب ،به ويژه در نيمه دوم آن از اهميت فراواني برخوردار است.  نیز در روايتي از حضرت رضا (ع) آمده است كه شب وقتي كه ميخواست استراحت كند، زياد قرآن تلاوت ميكرد.(2)

 آن چه درقرآن و روايات نسبت به تلاوت قرآن بیش تر توجه شده،این است كه بهتر است قرائت قرآن با تدبّر و تفكّر باشد،البته اگر تلاوت با تدبر و تفسیر آن هم در ماه مبارك رمضان همراه باشد ،بسیار شایسته است، زیرا در ذيل آية سورة مزمّل ميفرمايد:

 آن مقدار كه براي شما امكان دارد، قرآن بخوانيد:"فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان .(3)

در روايتي از امام رضا (ع) به نقل از جدّ بزرگوارشان آمده است: آن مقدار قرآن بخوانيد كه در آن خشوع قلب و صفاي باطن و نشاط روحاني و معنوي باشد.(4)

امام صادق(ع)ميفرمايد:

 "قرآن را سريع و تند نخوانید، بلكه آن را با ترتيل بخوانيد.هر گاه از آيهاي ميگذريد كه در آن سخن از دوزخ است، از آتش دوزخ به خدا پناه ببريد. هنگامي كه به آيهاي رسيديد كه درباره بهشت است، تدبّر كن . از خدا مسئلت نما، كه تو را از اهل بهشت قرار دهد.(5)

 تلاوت قرآن در ماه رمضان با تفسير بهتر است ،چون  دانستن تفاسير و پيام آيات ،زمينه بيش تري را براي تدبر و تفكر و عمل به وجود مي آورد.

پی نوشت ها:

1- مزمّل،(73)آیه 20.

2-مجمع البيان، علامه طبرسي، ج 10، ص 151، نشر دار الفكر.

3-الحويزي، نور الثقلين، قم ،مطبعه العلمیه ،ج 5، ص 447 ؛

مجلسی ،بحارالانوار، بيروت،نشر دار الوفأ، ج 92، ص 216.

4- مزمل ، آیه 20.

5 - بحارالانوار،ج 92، ص 216.

آداب قرائت كه در نفس انسان مؤثر و سزاوار است قاری مواظبت آن كند چیست؟
آداب قرائت به دو دسته ظاهری و باطنی تقسیم می شود: اول: آداب‏ ظاهری قرائت‏ قرآن‏ دوم : آداب باطني قرائت قرآن‏

آداب قرائت كه در نفس انسان مؤثر بوده و سزاوار است قاری مواظبت آن كند چیست؟

آداب قرائت به دو دسته ظاهری و باطنی تقسیم می شود :

اول: آداب‏ ظاهری قرائت‏ قرآن‏:

اهمّيتي كه قرائت كلام اللّه دارد ايجاب مي‏كند با آداب‏ و ترتيبي خاص انجام گيرد، تا تأثير معنوي و هدف تعليمي آن بهتر حاصل شود. بدين جهت در متن قرآن كريم آياتي مشاهده مي‏شود كه اين آداب را آموزش مي‏دهد. ما به ذكر آنچه در متن كتاب خدا آمده‏ و غالبا در هر نوع مطالعه‏اي نيز مي‏تواند مورد استفاده قرار گيرد اكتفا مي‏كنيم: 

1- طهارت:

به مصداق‏ آیه:«لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏ ؛ (1) مس نمودن كلمات قرآن مجيد جز بر پاكان - كه غسل يا وضو دارند- روا نيست» و هنگام تلاوت كلام اللّه داشتن طهارت شرعي مستحبّ است، هم‏چنان‏كه بهره معنوي بردن و منوّر شدن از قرآن، وابسته به طهارت روح و اعتقاد قلبي به آن است.

2- استعاذه:

پناه جستن به خداست در ابتداي قرائت كه در اين آيه بدان امر شده: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ‏ ؛(2) پس چون قرآن مي‏خواني [نخست‏] از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر». بر طبق اين دستور خواندن كتاب خدا را با جمله: «‏أعوذ باللّه من الشّيطان الرجيم» آغاز مي‏كنند.

بديهي است چون انسان به آفريدگار دانا و توانا پناه جست، از انديشه‏هاي بد و وسوسه‏هايي كه به ذهن وارد مي‏شود در امان مي‏ماند، و آرامش فكر و تجمّع حواس پيدا مي‏كند و مي‏تواند دريافتي صحيح و بهره‏اي روحاني از قرآن خواندن داشته باشد.

دوم : آداب باطني قرائت قرآن‏:

 دانشمندان آدابي باطني و معنوي هم براي قرآن خواندن برشمرده‏اند كه ما براي كوتاه كردن سخن به نقل عنوانها و توضيحي مختصر بسنده مي‏كنيم:

1- تعظيم متكلم:

خواننده قرآن بايد در آغاز خواندن قرآن، جلال و عظمت متكلّم را در دل خود حاضر كند و بداند كه: آنچه مي‏خواند از سخن آدميان نيست و در خواندن سخن خداي كاری بزرگ و امری مهم  است ...

2- حضور قلب:

 حضور دل و ترك حديث نفس‏ (با خود سخن گفتن) براي خواننده قرآن لازم است ،خواننده [بايد] در هنگام تلاوت براي قرآن متجرّد و خالص شود (3)و همه همّت خود را متوّجه معني سازد. بعضي از سلف‏ چون سوره‏اي از قرآن مي‏خواندند و دلشان حاضر نبود، آن را اعاده مي‏كردند؛ زيرا در قرآن چيزي هست كه دل را بدان انس باشد، اگر خواننده اهل آن باشد.

تدبّر: و آن در پي حضور دل امكان‏پذير است ... مقصود از تلاوت آن است كه «انديشه در پي آن فراشود» و براي آن ترتيل در خواندن قرآن سنّت است، زيرا به ترتيل ظاهر تدبّر باطن ميسّر مي‏شود. (4)

سيوطي درباره تدبّر در قرآن سخني نقل‏كردني دارد:

تدبّر و انديشيدن در معاني قرآن هنگام قرائت سنّت است، زيرا كه همان مقصود اعظم و مطلوب اهمّ است و به وسيله آن سينه‏ها فراخ و دلها نوراني مي‏شود. خداوند متعال مي‏فرمايد: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْباب؛ (5) اين كتابي است پربركت كه بر تو نازل كرده‏ايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند» و نحوه آن چنين است كه دلش را با انديشيدن در معني آنچه تلفّظ مي‏كند مشغول دارد و معني هر آيه را بشناسد و در اوامر و نواهي تأمّل كند و باور آنها را به خاطر بسپارد كه اگر در گذشته در آن تقصير كرده عذرخواهي و استغفار نمايد، و اگر به آيه رحمتي رسيد خرسند شود و آن را از درگاه الهي درخواست كند و چون به آيه عذاب بگذرد ترسناك گشته به خداوند پناه برد ...»  (6)

پی نوشت:

1. واقعه (56 ) آیه 79 .   

2. نحل ( 17) آیه 98.   

3. مقصود آن است كه قاري قرآن در افكار خود فرو نرفته باشد، بلكه دل به سخن خدا دهد و حضور قلب داشته باشد.

4. ركنی یزدی محمد مهدی، آشنايي با علوم قرآني (ركني) ،ناشر آستان قدس (سمت)، مشهد (تهران)، نوبت اول، سال 1379، ص 51 .

5. انعام (6) آیه 155.

6. ركنی یزدی محمد مهدی، آشنايي با علوم قرآني (ركني)، ناشر آستان قدس (سمت)، مشهد (تهران)، نوبت اول، سال 1379، ص56 به نقل از: ترجمه الإتقان سیوطی، ج1 ، ص 345- 346.

چراقبل از بسم الله الرحمن الرحیم میگوییم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؟
وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ

چرا ما قبل از بسم الله الرحمن الرحیم می گوییم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؟

از دستور هایی كه به ما داده شده این كه از شرّها از جمله شیطان كه شرّترین شرّها است، به خدا كه پناه دهنده و پناهگاه مطلق است ، پناه ببریم تا در امان باشیم:

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ  (1)

طبیعی است كه شیطان به عنوان دشمن آشكار انسان نمی خواهد اجازه دهد انسان به سعادت برسد و این دشمن غدار در مواقعی كه انسان رو به سوی خدا دارد ، بیشتر برای ممانعت تلاش می كند و از این رو در چنین مواقعی پناه بردن از او به خدا لازم تر است :

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم (2)

به همین جهت مستحب است كه ما در شروع عبادت از شیطان و وسوسه و غفلت گری های او به خدا پناه ببریم تا عبادتمان از شائبه های شیطانی خالی بوده و شایسته عرضه به پیشگاه خدا گردد.

از طرف دیگر مستحب است و بسیار سزاوار كه مؤمن همه كارهای خود را با یاد خدا شروع كند تا كار رنگ خدایی گرفته و عبادت شود و انسان را به خدا نزدیك نماید.

استعاذه عبارتی است كه هم افتتاح با نام خدا را در خود دارد و هم پناه بردن از بزرگترین دشمن را و شاید به همین جهت است كه در نماز هم بعد از تكبیره الاحرام و قبل از شروع در قرائت سوره حمد ، استعاذه مستحب است. (3)

و شاید با توجه به همین استحباب باشد كه در جاهای دیگر هم گفتن "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" قبل از "بسم الله الرحمن الرحیم" خوب است گر چه گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" در ابتدا و بعد استعاذه گفتن ، هم تفاوت ندارد. (البته در نماز نمی توان این كار را كرد چون استعاذه جزو سوره نیست ولی بسم الله جزو سوره است. )

پس مهم این است كه ما كارها را به نام خدا شروع كنیم و هنگام شروع ، خود را به پناه خدا بسپاریم چه با گفتن اعوذ بالله قبل از بسم الله باشد یا بعد از آن.

پی نوشت ها:

1. اعراف (7) آیه 200.

2. نحل (126) آیه 98.

3. خویی ، كتاب الصلاه ، قم ، علمیه ، 1413 ق ، ج 3 ، ص 533.

وجود قرآن در اتاقي كه در آن در استراحت هستيم، بي‌احترامي به قرآن است؟
اگر در حال دراز كشیدن،قرآن در پایین پای انسان قرار بگیرد یا پایین تر از آن باشد، بی احترامی به قرآن است و حرام. از این رو باید قرآن را از جلو پای خود بردارد.

آيا وجود قرآن در اتاقي كه در آن در حال استراحت هستيم، بياحترامي به قرآن است؟

اگر انسان با دراز كشیدن و استراحت كردن در اتاق قصد بی احترامی به قرآن را نداشته باشد و یا از نظر عرف ، هتك و بی احترامی نباشد،مثل اینكه قرآن در جای بلندی باشد و انسان در پایین تر از آن دراز بكشد و استراحت نماید،اشكال ندارد.

 اگر  در حال دراز كشیدن،قرآن در پایین پای انسان قرار بگیرد یا پایین تر از آن باشد، بی احترامی به قرآن است و حرام. از این رو باید قرآن را از جلو پای خود بردارد.

پی نوشت:

1. امام خمینی، استفتائات،قم ،انتشارات اسلامی، ج1، ص 48، س، 79.

اگر صحت دارد، به چه دلیل است؟
درباره شخصیت مختار و انگیزه قیامش روایات و احادیث فراوانی وارد شده است كه در برخی از آن مختار را تایید و می ستایند . در برخی دیگر او را سخت سرزنش و فردی خود...

شنیده شده كه در روایات آمده است مختار با وجود آن كه قاتلان امام حسین و یاران با وفای ایشان را به درك واصل كرد ، خود در قعر دوزخ قرار گرفت. اگر صحت دارد، به چه دلیل است؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

درباره شخصیت مختار و انگیزه  قیامش روایات و احادیث فراوانی وارد شده است كه در برخی از آن مختار را تایید و می ستایند . در برخی دیگر او را سخت سرزنش و فردی خود خواه و جهنمی می داند. بر همین اساس در باره وی اظهار نظر های گوناگونی ارائه شده است؛تا آن­ جا كه بعضی دانشمندان طبقه اوّل و دوم شیعه در باره او نظر مساعدی ندارند. چون از سال 67 تا سال 72 به خاطر حاكمیت عبدالله زبیر تاریخ را آنان می نوشتند .هر كسی را كه موافق زبیریان بود ،از او به نیكی یاد می شد . هر كس كه با آنان مخالف بود ، از او به بدی و احیانا خائن و جهنمی یاد می شد . مختار از این قبیل افراد است به خاطر اینكه با آنان همكاری نكرد . به طور مستقل در كوفه قیام كرد . بیشتر كشندكان امام حسین (ع) را كشت .درسال 71مختار به دست ناپاك مصعب برادر عبدالله زبیر شهید شد. از این رو دانشمندانی از متأخران او را به نیكویی و خوبی ستوده‏اند.

به هر حال مختار پس از قیام نافرجام سلیمان بن صرد (رهبر نهضت توابین) شیعیان را آماده ساخت. او می­دانست اگر بخواهد جنبش شیعه به نتیجه برسد، باید یكی از اعضای خاندان پیامبر آن را رهبری كند یا لااقل جنبش به نام او آغاز شود. چه كسی برای این كار مناسب است؟ علی بن الحسین ـ (ع) فرزند شهید آل محمد ـ و اگر او نپذیرد، محمد فرزند علی بن ابی طالب عموی علی بن الحسین (ع).

مختار به هر دو نامه نوشت.امام  كه بی وفائی عراقیان و رنگ پذیری آنان را دیده بود و می‏دانست به گفته پدر بزرگوارش این مردم «دین را تا آن جا می‏خواهند كه زندگانی خود را بدان سرو سامان دهند و هنگام آزمایش پای پس می‏نهند» به مختار پاسخ مساعد نداد . تنها تا آن جا كه كار او با كیفر قاتلان پدرش مربوط می‏شد، كردار او را تصویب نمود. چون مختار سر عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد را نزد او فرستاد، امام به سجده رفت و گفت: «الحمد لله الذی ادرك لی ثاری من أعدائی و جزی الله المختار خیراً».(1)

یعقوبی می­نویسد: مختار سر عبید­الله بن زیاد را نزد علی بن الحسین (ع) به مدینه فرستاد . فرستاده خود را گفت: بر در خانه او بنشین، همین كه دیدی در خانه گشوده شد و مردم به درون خانه رفتند، بدان كه هنگام غذا خوردن اوست، تو هم به درون خانه برو!

فرستاده چنان كرد، و چون داخل خانه شد، بانگ برداشت: ای خانواده نبوت و معدن رسالت و فرود آمدنگاه فرشتگان و منزل وحی! من فرستاده مختار پسر ابو عبیده هستم . این سر پسر زیاد است، برای شما آورده‏ام. با شنیدن این بانگ، فریاد از زنان بنی هاشم برخاست .چون امام سر عبیدالله را دید، گفت دوزخ جای او باد! بعضی گفته‏اند: علی بن الحسین (ع) را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان ندیدند.(2)

ابن عبدربه نوشته است: سر عبید الله را هنگامی نزد علی بن الحسین (ع) آوردند كه نیم روز بود . او ناهار می‏خورد. چون سر را دید گفت: سبحان الله، كسی فریفته دنیا نمی‏شود مگر آن كه حق نعمت خدا در گردنش نباشد.

وقتی سر پدرم را نزد ابن زیاد آوردند، غذا می­خورد.(3)

مسعودی نوشته است: مختار نامه‏ای به علی بن الحسین (ع) السجاد نوشت. در آن نامه او را امام دانست و خواست تا با حضرت بیعت كند . از او رخصت خواست تا دعوت خویش را آشكار سازد.پول فراوانی هم با نامه فرستاد.علی بن الحسین (ع) پول را نپذیرفت .نامه او را پاسخ نداد .در مسجد پیامبر او را ناسزا گفت.(4) ممكن است قسمت اخیر را ناخشنودان از مختار افزوده باشند، ولی آن­چه مسلّم است. امام در مورد دعوت برای رهبری شیعیان، روی خوش به مختار نشان نداد.(5)

در روایتی كه از منهال بن عمرو است گوید: سالی به حج رفتم و علی بن الحسین (ع) را دیدم .پرسید:

ـ حرمله بن كاهل چگونه به سر می‏برد؟

ـ او را در كوفه زنده دیدم. امام دست­های خود را بالا برد و گفت:

خدایا گرمی آهن را بدو بچشان! خدایا گرمی آتش را بدو بچشان! چون به كوفه ‏رسیدم ،حرمله را نزد مختار آوردند. وی فرمود تا دست و پای او را بریدند، سپس او را با آتش سوزاندند.(6)

 

پی‏نوشت‏ها:

1. رجال كشی، ص 84.؛ المختار الثقفی، ص 124 .

2.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 6 .

3. عقد الفرید، ج 5، ص 143.

4. مروج الذهب، ج 2، ص 98.

5.  تاریخ تحلیلی اسلام، ص 173 به بعد.

6. مناقب، ج 4، ص 133؛ سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین (ع)، ص 92.

اگر درست است لطفا چند حديث معتبر باادرس ان برايم بياوريد و توضیح دهید
از مجموع متون فقهي و روايي به دست مي‌آيد كه تعرّض به حيوانات و كشتن آنها كار پسنديده‌اي نيست و همان طور كه اسلام حق حيات خدادادي را براي انسانها محترم شمارده...

در همين ماه رمضان امسال،مجلس سخنراني هرشب ميرفتم كه خطيب ان بسيار مرد معتبر بودند وتمام حرف هايشان را باسندوحديث ومدرك ميزدنند.

يك شب مطلبي رابيان كردند كه خيلي غير معقول بود.گفتند: كشتن حيوانات ظلم است وحتي اگر براي درس باشد يعني اگر رشته من تجربي باشد وبراي تكميل دروسم بايد تشريحاتي را پشت سر بگذارم مثل كشتن وتشريح موش وگربه اشكال دارد.وگفتند:باكشتن حيوانات درزندگي مشكلات زيادي پيدا ميكنيد و نميتوانيد در زندگي رشد كنيد و....

...........

من بااين حرف كه كشتن حيوانات ظلم است موافقم ولي مهم ترين چيز در زندگي پيشرفت وكمال انسان وعلم اوست. واگر براي پيشرفت خود مجبور به كشتن برخي از حيوانات شود،كشتن ان حيوان مگر بلامانع نيست؟!ولي چند حديث اوردند كه فراموش كرده ام.

اگرميشود هم بگوييد ايا اين مسئله اي كه ان خطيب گفتند درست است واگر درست است لطفا چند حديث معتبر باادرس ان برايم بياوريد وكمي برايم توضيح دهيد.

از مجموع متون فقهي و روايي به دست ميآيد كه تعرّض به حيوانات و كشتن آنها كار پسنديدهاي نيست و همان طور كه اسلام حق حيات خدادادي را براي انسانها محترم شمارده و تعدّي به آن را جايز نمي داند، به فراخور حال حيوانات نيز، همين حق را براي آنها محترم شمرده است.  لذا در روايات متعددي از كشتن بيهدف حيوانات نهيشده و آن را موجب عذاب الهي معرفي كرده است. در تأييد ممنوعيت كشتن حيوانات، ميتوان به روايات متعددي اشاره كرد كه در آنها به صراحت از كشتن حيوانات نهي شده است و حتي در برخي از آنها اين كار را موجب عذاب الهي و مؤاخذه در روز قيامت معرفي كرده است. به عنوان نمونه در روايتي از رسول خدا (ص) مي خوانيم:« اطلعت ليلة اسري بي علي النار فرأيت أمرأة تعذّب، فسألتُ عنها، فقيل: انّها ربطت هرّة و لم تطعمها و لم تسقها و لم تدعها تأكل من حشاحش الأرض حتي ماتت فعذّبها بذلك» (1) «پيامبر اعظم (ص) در حديث معراج نقل ميفرمايند: زماني كه در شب معراج بر آتش جهنم گذر ميكردم زني را ديدم كه عذاب ميشد. از علّت آن جويا شدم و سؤال كردم در پاسخ گفته شد: او زني بود كه گربهاي را بسته و محبوس كرده و به او غذا و آب نمي داد و رهايش هم نكرد. (تا براي خود غذا تهيه كند) و از آب و علف زمين چيزي بخورد تا اينكه مرد و جان باخت، پس عذاب او بدين سبب است.»

در روايتي ديگر مي خوانيم:«من قتل عصفورا بغير حقّ سأله اللَّه عنه يوم القيامة»(2)

هر كه گنجشكي را بدون دليل بكشد، خداوند در روز قيامت از آن سؤال و مؤاخذه ميكند. قريب به همين مضمون، روايت ديگري پيرامون همۀ حيوانات وارد شده است.

بر اين اساس فقهاي بزرگوار، كشتن بي دليل حيوانات را جايز نميدانند.(3)

چنانكه از روايات مذكور و ساير روايات استفاده مي شود آنچه مذموم است كشتن بي هدف و بي دليل حيوانات است. اما آنجا كه دليل و هدف معقول و مشروعي وجود داشته باشد مانعي ندارد. مانند آنجا كه حيوان مذكور موذي باشد يا كشف قوانين پزشكي متوقف بر اين امر باشد.

پي نوشت ها:

1.  شيخ طوسي، المبسوط في فقه الإمامية، تهران، المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، 1387ق، ج، ص 47.

2. پاينده، ابولقاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلي الله عليه و آله)، تهران، دنياي دانش، 1382ش، ص 751.

3. ر.ك: مقيمي حاجي، ابوالقاسم، مقاله «حقوق حيوانات در فقه اسلامي»، فصلنامه فقه اهل بيت، زمستان 1385 - شماره 48،  از ص از 138 تا 195.

چگونه ممكن است كه دین و حیا را موجوداتی زنده و ناطق دانست؟
ابتدا باید گفت آن عقلی كه به عنوان قوّه مدركه نزد ما آدمیان معروف است. قوه تشخيص و ادراك و وادار كننده انسان به نيكي و صلاح و بازدارنده او از شر و فساد مي باشد.

من چند پرسش در مورد حدیث داشتم: 1.این حدیث كه در ابتدای اصول كافی می فرماید كه عقل و دین و حیا بر آدم عرضه شدند وآدم عقل را انتخاب كرد: الف)اگر حضرت آدم(ع) عقل را نداشت، با چه چیز قرار بود انتخاب بفرماید؟ ب)چگونه ممكن است كه دین و حیا را موجوداتی زنده و ناطق دانست(كه حتی جواب جبرئیل را نیز می دهند می گویند خدا به ما گفته هر جا عقل بود، شما هم همانجا باشید)؟

ابتدا باید گفت آن عقلی كه به عنوان قوّه مدركه نزد ما آدمیان معروف است. قوه تشخيص و ادراك و وادار كننده انسان به نيكي و صلاح و بازدارنده او از شر و فساد مي باشد.

البته آدم ابوالبشر(ع) به طور كامل (البته در جایگاه انسانی و مطابق با شأنش) این عقل را در اختیار داشت كه بتواند با آن،بد و خوب را تشخیص دهد، زیرا حكمت خدای متعال براین تعلق گرفت كه در جهان آفرینش موجود ممتاز و برتر و كامل و بدون نقص خلق كند و وجود شعور و عقل، نشانه برتری انسان بر تمام موجودات شد، و به جز این، فرض نمی توان تصور دیگری كرد.

علاوه بر این، عرضه عقل بر حضرت آدم و انتخاب آن،می تواند به نوعی اعتراف و یا نمایش سمبلیك برای مشاهده و عبرت نسل آدم باشد. عقلی كه منشأ آن علم،اراده و قدرت الهی است. 

اصولا اگر انسان عقل انتخاب گر را نداشت،انسان نبود و هدف خلقتش زیر سوال می رفت، پس حضرت آدم كامل خلق شد و از عقل انتخاب كننده و قوه اختیار برخور دار بود.

 نتیجه این كه:عقلی كه بر آدم عرضه شد، همان عقل، اما در مرتبه عالیه اش بود، عقلی كه جایگاه والا و عظیمی نزد خدای متعال دارد این عقل سمبلیك است كه می تواند به عنوان موجودی زنده در ساحت الهی حاضر شده و به مقام خود اعتراف كند این عقل، "مادر" همه عقل ها است. در پناه چنین عقلی دین و حیا و هر چه خوبی و خیر است جمع می شود. با این عقل البته تنزل یافته آن كه به آدم(ع) افاضه و به تناسب مقام و موقعیت هر انسانی از نسل آدم به آن ها اعطا می شود، می توان معارف الهی را درك، خدای متعال را پرستش و بهشت را كسب كرد، آن چنان كه در احادیث بسیاری از معصومان (ع) از جمله امام صادق(ع) وارد شده است كه راوی در مورد عقل از حضرت سوال می كند كه عقل چیست؟ حضرت عقل را چنین توصیف می كند:" مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏"(1) عقل آن است كه به وسيله آن خداي رحمان پرستش و بهشت كسب شود.

امام باقر(ع) فرمود. وقتی خدای متعال عقل را آفرید از او استنطاق كرد (یعنی او را به حرف آورد )و به او دستوراتی داد و عقل آن را اجرا كرد ...."

 "قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ..."(2)  امام باقر(ع) فرمود: چون خدا عقل را آفريد از او بازپرسي كرده به او گفت پيش آي،عقل پيش آمد،گفت بازگرد،عقل بازگشت، فرمود به عزت و جلالم سوگند مخلوقي كه از تو به پيشم محبوب تر باشد نيافريدم و تو را تنها به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل دادم. همانا امر و نهي كيفر و پاداشم متوجه تو است.

این همان عقلی است كه در روایت اول اصول كافی (روایت مورد پرسش) بیان شده است كه اصبغ بن نباته از علي (ع) روايت مي كند كه جبریيل بر آدم نازل شد و گفت: اي آدم من مأمور شده ‏ام كه ترا در انتخاب يكي از سه چيز مخير كنم، پس يكي را برگزين و دوتا را وا گذار. آدم گفت چيست آن سه چيز؟ گفت: عقل و حياء و دين، آدم گفت عقل را برگزيدم، جبریيل به حياء و دين گفت شما باز گرديد و او را وا گذاريد، آن دو گفتند: اي جبرئيل ما مأموريم هرجا كه عقل باشد با او باشيم. گفت خود دانيد و بالا رفت.(3)

از مجموع اين روايت چنين استفاده مي‏ شود كه عقل با حياء و دين لازم و ملزوم اند و از يك ديگر جدا نمی شوند، پس خدای متعال به هر كس عقل عنايت كند، حياء و دين هم عنايت كرده است و كسي را كه با حياء و متدين يافتيم، بايد او را عاقل هم بدانيم.

اما این كه چگونه می توان دین و حیا را موجوداتی زنده دانست تا آن جا كه وادار به سخن شدند و جواب جبرئیل را دادند، همان طور كه در حدیث قبل عقل نیز به سخن وادار شد؛ می توان گفت: جدای از این كه واقعیت هایی چون عقل و دین و حیا و ... در ساحت الهی دارای جایگاه والایی هستند و ملكوتی فعال و توانا دارند و می توانند به نطق در آیند؛ نزد خدای متعال این قدرت به آسانی بر هر موجود دیگری نیز تعلق می گیرد و حتی سنگ به ظاهر بی جان هم به حرف می آید، زیرا نزد خدای متعال همه موجودات دارای شعور و حتی حركت اند، پس در موقع لازم می توانند سخن هم بگویند و این امری عجیب نیست چنان كه در مورد شهادت اعضا و جوارح و پوست انسان بر علیه انسان در قرآن استشهاد شده است: خدای متعال فرمود:

"حَتَّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ"(4) یعنی: به خاطر بياوريد روزي را كه دشمنان خدا را جمع كرده به سوي دوزخ مي‏برند، و صفوف پيشين را نگه مي‏دارند (تا صف هاي بعد به آنها ملحق شوند!) وقتي به آن مي‏رسند، گوش ها و چشم ها و پوست هاي تنشان به آنچه مي‏كردند گواهي مي‏دهند. آن ها به پوست هاي تنشان مي‏گويند: چرا بر ضدّ ما گواهي داديد؟ آنها جواب مي‏دهند: همان خدايي كه "هر موجودي را به نطق درآورده" ما را گويا ساخته و او شما را نخستين بار آفريد، و بازگشت تان به سوي اوست!

دقت كنیم ترجمه آیه خود گویای همه چیز است كه در قیامت حتی پوست انسان نیز سخن می گوید و شهادت می دهد و جالب تر این كه در ادامه آیه شریفه به این نكته بر می خوریم كه"اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ" خدایی كه هر موجودی را وادار به سخن گفتن می كند"كُلَّ شَيْ‏ءٍ" كل شی شامل هر موجودی بدون استثنا می شود. در نتیجه اگر وقتی بنا شد همه اشیاء به اراده خدای متعال به نطق و سخن در آیند،به طریق اولی سخن گفتن دین و حیا، نشانه حق بوده و زبان آن ها به نطق گویا تر و به سخن باز تر خواهد بود.

ممكن هم است اين حديث اشاره به وقوع خارجي نداشته باشد. بلكه زبان حال آدم باشد نه زبان قال او.

(پی نوشت ها:

1.شیخ كلینی،الكافي،تهران،انتشارات دار الكتب اسلامیه،سال 1362 ه.ش،چاپ دوم، ج‏1،ص 12.

2. همان، ص 11.

3.همان.

4.سوره فصلت، آیه 20 و 21.

صفحه‌ها