حضرت علي(ع)

چرا اصلا امام علي ع با اين کار عثمان مخالفت ننمودند؟
اين مطلب در منابع شيعي نيامده، ولي در برخي منابع مانند تاريخ طبري، گزارش‌هايي در اين باره وجود دارد. اين گزارش‌ها، بنا به دلايل متعددي غيرقابل قبول است؛ ازجمله:

چرا امامين حسنين (ع) در حمله مزدورانه عثمان به ايران او را همراهي نمودند؟(البته طبق تاريخ طبري) و چرا اصلا امام علي ع با اين کار عثمان مخالفت ننمودند؟

فرستادۀ شما در واقع، حاوي دو سؤال است: يکي ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بارۀ فتوحات زمان عثمان، و ديگري حضور يا عدم حضور امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در اين فتوحات.

مطلب اوّل:  در بارۀ اصل فتوحات، هرچند سؤال شما در بارۀ فتوحات زمان عثمان است، ولي بايد توجه داشته باشيد که اين بحث، اختصاصي به زمان عثمان ندارد و دربارۀ فتوحات عصر خليفۀ اول و دوم نيز مطرح است.

در اين باره بايد گفت: دانشمندان شيعه دربارۀ مشروعيت فتوحات زمان خلفا، اختلاف دارند. برخي معتقدن‍د که هيچ يک از اين فتوحات مشروع نبوده و اميرالمؤمنين نيز نه تنها آن‌ها را مشروع نمي‌دانسته، بلکه مخالف با آن‌ها نيز بوده است. جالب است که حتي برخي از فقهاي عامّه (اهل سنت) نيز فتوحات ابتدايي (غير دفاعي) را در زمان خلفا نامشروع مي‌دانستند و براي گسترش اسلام، راه ديگري غير از جنگ را پيشنهاد مي‌داند.(1) برخي ديگر بر اين باورند که فتوحات، ادامۀ مسيري بود که در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آغاز شده بود و مسيري براي گسترش اسلام بود و از اين رو، هرچند از همۀ حوادث و جزئيات آن نمي‌توان دفاع کرد، ولي مشروعيت اصل آن را مي‌توان پذيرفت. (2)

در مجموع، اگر بتوانيم فتوحات را ادامۀ مسيري بدانيم که در عصر رسول خدا (ص) با اعزام پيک‌هايي به سوي سران و پادشاهان اطراف آغاز شده بود، مي‌توانيم مشروعيت اصل فتوحات را بپذيريم؛ به ويژه آن‌که حضور ياران نزديک امام علي (عليه السلام) در فتوحات را نيز مي‌توان مؤيدي بر اين ديدگاه دانست. ولي حتي اگر اين مطلب را نيز نپذيريم، جاي شک و ترديد نيست که امام علي (عليه السلام) در مواردي به خلفا مشورت مي‌داده و آنان را تا جايي که خود آنان پذيرا بودند، راهنمايي مي‌کرده است. اين، به معناي تأييد همۀ اقدامات آنان نيست؛ بلکه به معناي تلاش براي کم کردن خطاها و کاستن از حجم انحرافات است.

آنچه در اين ميان حائز اهميت است، اين است که خلفا در همۀ موارد، به نصايح و راهنمايي‌هاي حضرت عمل نمي‌کردند. از اين رو، اين سخن شما درست نيست که «امام علي (ع) با اين کار عثمان مخالفت ننمودند». آن حضرت در موارد بي‌شماري خطاهاي خلفا را گوشزد مي‌کردند؛ ولي در بسياري از موارد، آنان گوش شنوايي نداشتند؛ مخصوصاً عثمان که داستان اختلافات متعدّد او با اميرالمؤمنين (ع) مشهور است.(3)

مطلب دوم: امّا در بارۀ حضور حسنين (عليهما السلام) در فتوحات بايد گفت: اين مطلب در منابع شيعي نيامده، ولي در برخي منابع مانند تاريخ طبري، گزارش‌هايي در اين باره وجود دارد. اين گزارش‌ها، بنا به دلايل متعددي غيرقابل قبول است؛ از جمله اين‌که:

1. سند اين روايات مغشوش است و از فردي ناشناخته به نام حنش بن مالک نقل شده است.(4)

2. حسنين (عليهما السلام) شخصيت‌هايي شناخته شده بودند و وقايع دوران فتوحات نيز بسيار مورد توجّه نويسندگان مختلف قرار داشته(5) و از اين رو، اگر اين دو بزرگوار در فتوحات شرکتي هرچند کوتاه داشتند، از چشم اين همه نويسندگان و راويان مخفي نمي‌ماند. پس چرا تنها طبري و بلاذري آن را نقل کرده‌اند؟! به ويژه آن‌که طبري آن را از يک راوي ناشناخته نقل کرده و بلاذري نيز آن را با تعبير «آن گونه که گفته‌اند» گزارش کرده که نشان از ضعف روايت دارد.

3. امام علي (ع) در زمان خلافت خويش، حسنين (عليهما السلام) را از شرکت در صفّين باز مي‌داشت و يک بار که متوجه شد امام حسن آمادۀ نبرد شده، فرمود: «از طرف من، جلوي اين جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن اين دو (امام حسن و امام حسين) به ميدان نبرد، دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول خدا(ص) قطع شود».(6) حال با چنين اکراه و امتناعي از سوي آن حضرت نسبت به حضور حسنين (ع) در نبردهايي که خود اميرالمؤمنين فرماندهي آن‌ها را بر عهده داشت، آيا مي‌توان پذيرفت که آن حضرت فرزندانش را (که پيشوايان آيندۀ جامعۀ اسلامي بودند) به نبردي فرستاده باشد، که تحت فرماندهي افرادی بودند که مورد اعتراض و انتقاد آن حضرت بودند و با حضرت علی خوب نبودند.

در مجموع، پاسخ سؤال شما اين است که حسنين (عليهما السلام) در فتوحات شرکت نداشته‌اند(7) و امام علي (عليه السلام) نيز اگر با خليفه همکاري مي‌کرد، براي حفظ اصل اسلام و مشورت دادن در جهت اصلاح امور بود که همان نيز در موارد بسياري مورد موافقت خلفا ـ به ويژه خليفۀ سوم ـ قرار نمي‌گرفت.(8)

 

‌پي نوشت‌ها:

1. ر.ک: صادق آئينه‌وند، تاريخ اسلام (مجموعه مقالات) نشر معارف، 1382، مقالۀ «فتوح در اسلام»، ص 84 ـ 57.

2. ر.ک: سيد جعفر مرتضي عاملي، تحليلي از زندگي سياسي امام حسن مجتبي (عليه السلام)، ترجمۀ دکتر سپهري، ص 200 ـ 167. البته نويسندۀ کتاب، خود از کساني است که فتوحات را مشروع نمي‌داند؛ ولي در آغاز، دلايل و توجيهات موافقان را نيز آورده است.

3. ر.ک: مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام، جلد دوم: از سقيفه تا کربلا، ص 218 ـ 206.

4. نهج البلاغة، خطبۀ 207؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص 244.

5. صادق آئينه‌وند، تاريخ اسلام (مجموعه مقالات)، نشر معارف،1382، مقالۀ «فتوح در اسلام»، ص 58.

6. مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام، جلد دوم: از سقيفه تا کربلا، ص 129.

7. سيد جعفر مرتضي عاملي، تحليلي از زندگي سياسي امام حسن مجتبي (عليه السلام)، ترجمۀ دکتر سپهري، ص 200.

8. در اين باره، ر.ک: محسن رنجبر، «مواضع امام علي (ع) در برابر فتوحات خلفا»، مجلۀ تاريخ در آيينۀ پژوهش، ش2، بهار 1383، ص 77 ـ 54.

چرا بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟
بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل...

سلام‌علیکم چرا با وجود آیات ولایت و انذار و... احاديث منزلت، ثقلين و غدير و... مردم از حضرت علی روی‌گردان شدند و بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟

بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل اساسي اين رخداد تلخ، اشاره می‌گردد:

۱. دنیاطلبی و عافيت خواهي

روحية دنیاطلبی و عافيت خواهي اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، يكي از مهم‌ترین علل بی‌تفاوتی و رويكرد محافظه‌کارانه آنان نسبت به اين رخداد تلخ، محسوب می‌شود. اين امر باعث گرديد كه مردمان آن روز كه حماسه‌های بی‌نظیر امیرالمؤمنین را درصحنه‌های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ را در مورد شخصيت بی‌همانند علي ـ عليه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصايت حضرت را، شنيده بودند - بااین‌حال در موقعيت حساس هنگامه رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچيان، از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ حمايت ننمايند و انحراف آشكار مسير خلافت را نظاره‌گر باشند.

۲. قوم محوري و قبيله گرایی

عمده مسلمانان و كساني را كه در كنار پيامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة‌العرب - مجموعه اعراب مسلمان مكه و مدينه (مهاجرين و انصار) تشكيل می‌دادند. آنان علی‌رغم گرويدن به اسلام، علقه هاي قومي و فرهنگ قبيله محوري هنوز در تصمیم‌گیری‌های آنان دخيل بود.

در اولين لحظات بعد از رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ گروه مهاجرين مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبايل انصار به صف­آرايی پرداختند و با اكثريت گروه انصار به پيشوايی "سعد بن عباده" [۱] رئيس خزرجيان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نيز با حیله‌های حساب‌شده و تهديد خليفه دوم، در اين رقابت پيروز گرديدند و قدرت را تصاحب نمودند.

در چنين اوضاع و احوالي كه رگه‌های جاهليت قوم‌گرایی گل كرده بود و دو طایفه مهاجر و انصار بر سر خلافت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ به جنگ و ستيز بر خواسته بودند، فقط عده اندكي از پيروان راستين پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ و رجال بنی‌هاشم به علي ـ عليه السّلام ـ وفادار ماندند كه اين تعداد نيز بسيار كم و انگشت‌شمار بودند و در حدي نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعيت به وجود آمده تغيير دهند زيرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعيان تقرب پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ مشهود بود همان‌هایی كه بعداً جریان‌هایی مثل ناكثين و مارقين و ... در برابر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پدیدآورند.

۳. قريب العهد بودن به اسلام

بسياري از مسلمانان، به‌تازگی به اسلام گرويده بودند و آگاهي عميق و ايمان راسخ نسبت به آموزه‌های ديني و قرآني نداشتند، طبيعي بود كه از سوي اين عده نيز انتظار حركت اصلاحي و حمايت از حضرت در آن شرايط وجود نداشت بلكه حتي خطر تفرقه و ارتداد در ميان آنان نيز وجود داشت. خود امیرالمؤمنین در اين رابطه می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر خطر ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمی‌رفت كه بار ديگر كفر و بت‌پرستی به سرزمين اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع ديگري در برابر آنان می‌گرفتم.»[۲] بديهي است كه از چنين مجموعه‌ای كه خطر ارتداد بسيار از آنان موجب سكوت حضرت گرديد، توقعي حمايت و دفاع و ايثار نخواهد بود. [۳]

۴. كينه و عقده نسبت به حضرت

بسياري از قبايلي كه در مكه و در مدينه و اطراف آن زندگي می‌کردند نسبت به علي ـ عليه السّلام ـ بی‌مهر بودند و كينه او را در دل داشتند زيرا علي بود كه پرچم كفر اين قبايل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. اين افراد هرچند بعدها پيوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولي در باطن - علی‌رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علي ـ عليه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]

  5.وجود منافقان در ميان مسلمانان

يکى از بزرگ‏ترين مشکلات پيامبر صلی‌الله­عليه­وآله در طى سال‏هاى رسالتش، وجود منافقان در ميان مسلمانان بود . اين گروه که در ظاهر مسلمان بوده، ولى در باطن هيچ اعتقادى به اسلام نداشتند، در فرصت‏هاى مناسب، ضربه خويش را به اسلام وارد مى‏ساختند و سبب گمراهى ديگران نيز مى‏شدند.

اين افراد که در جنگ احد، يک سوم مسلمانان را به خود اختصاص داده بودند، به سرکردگى عبدالله بن ابى از جنگ کناره گرفتند و سبب تفرقه در سپاه اسلام شدند که سوره منافقون در شأن اين افراد نازل شده است. بايد توجه داشت که در زمانى که اسلام طرفداران چندانى نداشت و از اقتدار چندانى نيز بهره‏مند نبود و انگيزه چندانى نيز براى پنهان کردن اعتقادات نبود، اين گروه، یک‌سوم مسلمانان را تشکیل مى‏دادند، حال معلوم است که در زمان اقتدار کامل اسلام و فراگير شدنش، اين تعداد به چه ميزان زيادى مى‏توانست افزايش يابد.

پيامبراکرم صلى الله عليه و آله همواره با اين گروه مشکل داشت، اينان به‌یقین در حجة‏الوداع نيز همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و از لحاظ فکرى نيز معلوم بود که اين افراد هرگز راضى به جانشينى على نخواهند شد و به توطئه مى‏پردازند و جامعه اسلامى را به هرج‌ومرج مى‏کشانند و به اين سبب، اصل اسلام و قرآن به خطر مى‏افتد، پس جا دارد که پيامبر صلى الله عليه و آله از اين امر نگران و خائف باشد .

6. وجود تفکرات جاهلى مبنى بر جوان بودن على علیه‌السلام

عده‏اى به خاطر طرز تفکر جاهلى، هرگز حاضر به اطاعت از يک جوان کم سن و سال نبودند و حتى صرف امارت يک جوان را براى خود ننگ مى‏دانستند . به‌عنوان نمونه، ابن عباس مى‏گويد: در زمان خلافت خلیفه دوم، روزى با عمر مى‏رفتم، او به من رو کرد و گفت: «او (على) از همه مردم نسبت‏ به اين امر سزاوارتر بود، اما ما از دو چيز مى‏ترسيديم: يکى اين‏که او «کم سن بود» و ديگر اين‏که به فرزندان عبدالمطلب علاقه‏مند بود .» [5]

نمونه ديگر: پس از کشاندن على علیه‌السلام به مسجد براى بیعت با ابوبکر، ابوعبيده وقتى ديد على علیه‌السلام هرگز حاضر نيست تا با ابوبکر بيعت کند، رو به على علیه‌السلام کرد و گفت: «تو "کم سن" هستى و اينان مشايخ قوم تو هستند و تو، همانند آنان شناخت و تجربه ندارى، پس با ابوبکر بيعت کن و اگر عمرت باقى باشد، به خاطر فضل و دين و علم و فهم و سابقه قرابتت، سزاوار اين امر هستى .» [6] پس اگرچه على را شايسته اين امر، و يا حتى سزاوارتر از همه مى‏دانستند، ولى نمى‏توانستند قبول کنند که يک جوان بر آن‏ها امير باشد.

بنابراين با توجه به عقده‌ها و کینه‌های دیرینه جمعي، تازگي و نوآموزي بسيار ديگر، گرايش طایفه‌ای و قومي جمعي ديگر، و مهم‌تر از همه قدرت‌طلبی عناصر مطرح و در ميان اصحاب پيامبر و محافظه‌کاری و نفاق گسترده،و... همه و همه عواملي بودند كه زمینه حمايت مردمي از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ عليه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمايند.

براي آگاهی بيشتر ، به کتاب پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، آیت‌الله جعفر سبحاني، مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:

1 . سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السّلام ـ، ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.

2 . ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحياء الكتب العربيه، ۱۳۷۸ هجري قمري.

3. مهدي پيشوائي، سیره پيشوايان، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجري قمري، قم.

4 . سبحاني، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، ص ۲۱۹.

5. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى، انتشارات الشريف الرضى، قم، 1413 ه . ق، ص 29 .

6. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 299 و 300؛ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 190 و 249؛ یعقوبی، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 113.

چرا هیچ‌گاه به قضيه غدیرخم اشاره‌ای نکرد؟
براي تحليل درست رفتار هر فردي، بايد شرايطي را که در آن به سر می‌برد، به‌درستی بشناسيم. مثلاً وقتي شما می‌بینید که دوستتان معامله‌ای انجام داده، بدون هيچ ...

اگر حضرت علي امام بود، پس چرا هیچ‌گاه برای امامتش تبلیغ نکرد؟ چرا هیچ‌گاه به قضيه غدیرخم اشاره‌ای نکرد؟

براي تحليل درست رفتار هر فردي، بايد شرايطي را که در آن به سر می‌برد، به‌درستی بشناسيم. مثلاً وقتي شما می‌بینید که دوستتان معامله‌ای انجام داده، بدون هيچ اطلاع قبلي نمی‌توانید دربارۀ اين معامله نظر بدهيد که مثلاً آيا درست بوده يا نه؟ ابتدا بايد ببينيد انگيزۀ او از معامله چه بوده. آيا ناچار بوده يا از سر اختيار اين معامله را انجام داده؟ چه گزینه‌های ديگري پيشِ روي او بوده؟ و اگر اين معامله را انجام نمی‌داد چه می‌شد؟ با توجه به پاسخ اين سؤالات است که می‌توانید نظر بدهيد. شخصیت‌های تاريخي نيز همين گونه¬اند. شناخت رفتار آنان و تحليل آنچه از آنان سرزده، نبايد در خلأ و بدون توجه به شرايط اجتماعي و سياسي و فرهنگي و ديگر عوامل مؤثر صورت بگيرد. اساساً بخش مهمی از مطالعات تاريخي، با اين هدف صورت می‌گیرد که همين شرايط و عوامل شناسايي شوند تا درنتیجه، درک و تحليل درست‌تری نسبت به وقايع به دست آيد.

اينک ما به مطالعۀ رفتارهاي مردي می‌پردازیم که از برجسته‌ترین و سرشناس‌ترین شخصیت‌های روزگار خويش بوده است. مردي که پيش از ديگران به رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) ايمان آورده بود و در مراحل مختلف دعوت اسلام، نقشي چشمگير داشت. رفتار او در زمان حيات پيامبر بسيار اثرگذار بود. بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) نيز همچنان از برجسته‌ترین افراد بود. از جهت سياسي، بيش از هر کس ديگري در مظانّ خلافت بود؛ چنان‌که در سقيفۀ بني ساعده نيز نام او به‌عنوان جانشين رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) پيش از ديگران برده شد و دقيقاً به همين دليل بود که خليفۀ اوّل بعد از پايان کار سقيفه، اصرار داشت از او نيز بيعت بگيرد. از جهت مذهبي، به سبب سابقۀ طولاني در اسلام و نزديکي و خویشاوندی‌اش با رسول خدا، رفتارش موردتوجه بود و بسياري از صحابه و تابعين، براي شناخت سيرۀ پيامبر، به او رجوع می‌کردند. بی‌شک، رفتارهاي چنين مردي را نمی‌توان به‌صورت یک‌بعدی و تنها با تکیه‌بر يکي دو گزارش تاريخي تحليل کرد.

موضوعي که شما به آن اشاره کرديد (امامت)، مهم‌ترین مسئلۀ اختلافي ميان مسلمانان بوده و همين مسئله باعث انشقاقات بسياري در ميان مسلمانان شده است. ساده‌انگارانه است اگر بخواهيم اين موضوع را در يک نوشتۀ کوتاه بررسي و تحليل کنيم.

بااین‌حال، براي این‌که سؤال شما را بی‌پاسخ نگذاشته باشيم، فقط به بيان چند نکته به‌عنوان چند سرنخ، بسنده می‌کنیم.

نکتۀ اوّل: اين درست نيست که بگوييم امیرالمؤمنین علي (ع) هیچ‌گاه تبليغ امامت نکرد. ايشان با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي روزگار خويش سخن می‌گفت. زندگي ايشان پس از رسول خدا (ص) در سال‌های يازدهم تا چهلم هجري، دقيقاً در دوره‌ای گذشت که نهال اسلام نوپا بود. در آن سال‌ها تمام همت اصحاب صادق رسول خدا بر اين بود که اصل اسلام حفظ شود و حتی‌المقدور گسترش يابد. به نظر شما با تازه‌مسلمانانی که بسياري از آنان هنوز نمازخواندن را ياد نگرفته بودند و اصل توحيد برايشان جا نيفتاده بود، آيا می‌توان به‌سادگی دربارۀ مسئلۀ امامت سخن گفت؟!

نکتۀ دوم: با مراجعه کلمات و خطبه‌هایی که از امیرالمؤمنین علي (ع) به دست ما رسيده، به موارد متعددي برخورد می‌کنیم که مستقيم یا غیرمستقیم دربارۀ امامت سخن گفته و شرايط امام را بيان فرموده است. در برخي موارد، ايشان صراحتاً از شايستگي اهل‌بیت براي رهبري و قيادت سخن گفته است. ازجمله در خطبۀ 154 نهج‌البلاغه، می‌فرماید: «... داعٍ دعا و راعٍ رعي. فاستجيبوا للدّاعي و اتبعوا الراعي»… يعني: «دعوت‌کنندۀ حق (يعني رسول خدا ص) دعوت خويش را به پايان رسانيد و رهبر امامت به سرپرستي قيام کرد. پس دعوت‌کنندۀ حق را پاسخ دهيد و از رهبرتان اطاعت کنيد»؛ و سپس به گلايه از اوضاع بعد از رحلت رسول خدا می‌پردازد که گروهي در درياي فتنه‌ها فرورفتند. سپس به معرفی اهل‌بیت به‌عنوان افراد شايستۀ پيروي می‌پردازد و می‌فرماید: «…نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب؛ و لا تؤتي البيوت الا من ابوابها فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقاً…». يعني: «ما اهل‌بیت پيامبر همچون پيراهن تن او و ياران راستين او و خزانه‌داران علوم و معارف وحي و درهاي ورود به آن معارف هستيم؛ و براي ورود به خانه‌ها جز از در آن‌ها نمی‌توان وارد شد و هر کس که از غير در وارد شود، دزد ناميده می‌شود». در ادامۀ همين خطبه نيز امام مطالبي را دربارۀ شروط امام مطرح می‌فرماید و این‌که امام بايد راست‌گو و خردمند باشد، به فکر آخرت باشد، دورانديش، عالم و اهل عمل باشد.

نکتۀ شايان توجه در اين خطبه و خطبه‌های ديگري که اميرالمؤمنين علي (ع) دربارۀ امام و امامت سخن گفته، اين است که در بسياري از اين سخنان، تعبير «امام» را به کار نبرده؛ ولي آشکارا دربارۀ پيشوايي و رهبري امّت سخن گفته است و به‌صورت مستقيم يا غیرمستقیم، از اهل‌بیت به صوت کلي و از خودش به‌صورت خاص، به‌عنوان فردي یادکرده که شايستگي اين جايگاه را دارد. براي نمونه، به خطبۀ 131 بنگريد: «…اللهم اني اوّلُ من أنابَ و سمع وأجابَ…». آن حضرت در اين عبارات برخي شایستگی‌های خود را گوشزد فرموده و سپس به بيان اوصاف امام پرداخته و ضوابطي را ذکر کرده که درواقع، بر خود ايشان تطبيق می‌شود و منظور ايشان اين بوده که به‌صورت غیرمستقیم امامت خود را تبيين فرمايد. چنان‌که در خطبۀ 173 نهج‌البلاغه نيز می‌فرماید: «إن احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بأمر الله…» و آشکارا از شروطي براي امامت سخن گفته که خودش مصداق آن است.

نکتۀ سوم: امام علي (ع) بعد از وقايع سقيفه، با این‌که با نتيجۀ آن مخالف بود و ابتدا نيز بيعت نکرد، سرانجام در شرايطي قرار گرفت که می‌دید این‌گونه اختلافات باعث ارتداد تازه‌مسلمانان می‌شود و نهال نوپاي اسلام در معرض خطر نابودي قرار می‌گیرد. پس بيعت کرد و سکوت کرد.

در سال يازدهم و در نخستين روزهاي پس از رحلت رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله)، جامعۀ نوپاي اسلامي، از جهاتي آسيب‌پذير بود و از جهاتي در شرايط بهتري به سر مي‌برد. آسيب‌پذيري جامعۀ اسلامي، ازاین‌جهت بود که بسياري از قبايل جزیرة‌العرب، از سر ناچاري مسلمان شده بودند و در فقدان پيامبر، زمينه را براي بازگشت از اسلام بسيار فراهم مي‌ديدند. حتي تعداد بسياري از مردم مکّه که عمدتاً از قريش و قبايل وابسته به قريش بودند و پيامبر را به‌خوبی مي‌شناختند، به‌محض شنيدن خبر رحلت پيامبر خدا (ص) تصميم به بازگشت از اسلام گرفتند؛ ولي بعد تصميم گرفتند که صبر کنند تا ببينند اوضاع چگونه خواهد بود!

از سوي ديگر، منافقان مدينه و اطراف مدينه نيز گوش‌به‌زنگ بودند تا از جاي خالي پيامبر، براي از بين بردن دستاوردهاي ايشان استفاده کنند. خطر حملۀ سپاه روم نيز بسيار جدی بود؛ چنان‌که نخستين اقدام ابوبکر به‌عنوان خليفه، راهي کردن سپاه اسامة بن زيد بود. افزون بر اين‌ها، سر برآوردن مدّعيان دروغين پيامبري و ارتداد برخي از قبايل جزیرة‌العرب نيز مزيد بر علّت بود و در چنان شرايطي، ممکن بود نهال نوپاي اسلام از بيخ و بن برکنده شود. حال‌وروز اميرالمؤمنين علي (ع)، همانند حال‌وروز هارون برادر حضرت موسي (علیهماالسلام) بود که وقتي در غياب برادر، انحراف گروهي از بنی‌اسرائیل به گوساله‌پرستي را مشاهده کرد، ابتدا آنان را نصيحت کرد؛ ولي آنان گوش نکردند و او را تهديد به قتل کردند و هارون نيز براي پيش‌گيري از تفرقه و براي عمل به سفارش حضرت موسي که خواستار حفظ وحدت ميان مردم شده بود، صبر پيشه کرد. (1) و البته اين صبر براي او بسيار سخت بود؛ چنان¬که فرمود: «وَ اَغْضَيْتُ عَلَي الْقَدْيَ وَشَربْتُ عَلَي الشَّجي وَ صَبَرْتُ عَلي اَخْذِ الْكَظَم وَعَلَي اَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمْ؛ خار در چشمم بود و چشم‌ها را بر هم‌نهادم، استخوان در گلويم گیرکرده بود و نوشيدم، گلويم فشرده مي‌شد و تلخ‌تر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم». (2) پس آن حضرت می‌دید كه قيام در اين شرايط به زيان اسلام است نه به نفع آن. پس سکوت کرد و او خود تصريح می‌کند كه سكوت من حساب‌شده بود؛ من از دو راه، آن را كه به مصلحت نزدیک‌تر بود انتخاب كردم. (3) اين حالت سکوت نسبي تا پايان دوران خلافت عثمان ادامه داشت. اميرالمؤمنين علي (ع) در اين دوران، بااحتیاط و تنها در مواردي خاص (مانند گفتگو برخي از دوستان نزديکش)، دربارۀ امامت سخن می‌گفت تا مبادا باعث اختلاف شود؛ ولي در دوراني که خود به خلافت رسيده بود و به‌ویژه در برابر شبهه افکتی‌های معاويه، مطالب بسياري را دربارۀ امامت مطرح فرمود که در جای‌جای نهج‌البلاغه به چشم می‌خورد.

نکتۀ چهارم: اين هم که نوشتيد اميرالمؤمنين به خطبۀ غدير استناد نکرد، سخن درستي نيست. آن حضرت در موارد متعددی ماجراي غدير را گوشزد فرموده و بدان استناد کرده است. ازجمله در زمان حضورشان در کوفه، در ماجراي معروف به حديث رکبان. طبق نقل ابن اثير، هنگامی‌که حضرت على (علیه‌السلام) از قصر (دارالاماره) خارج مي-شد، گروهي سوارۀ شمشير به دست از راه رسيدند و این‌گونه به آن حضرت سلام کردند: «السلام عليك يا امیرالمؤمنین، السلام عليك يا مولانا و رحمة الله و بركاته». امام از حاضران پرسيد: «از اصحاب پيامبر خدا چه کسي اینجا حاضر است؟». دوازده نفر، ازجمله قيس بن ثابت بن شماس، هاشم بن عتبه و حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعي برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا شنیده‌اند که می‌فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه‏». (4).

تعبير «مولانا» آشکارا يادآور ماجراي غدير بود و چون بسياري از مسلمانان در اين روزگار (بين سال‌های 36 تا 40 هجري که علي علیه‌السلام در کوفه مستقر بودند)، در ماجراي غدير حضور نداشتند، امام می‌خواست ديگران اين ماجرا را از زبان اصحاب رسول خدا بشنوند. جالب است که طبق نقل‌های کامل‌تر اين حديث، دو تن از صحابه که حاضر نشدند شهادت بدهند و پيري و فراموشي را بهانه کردند، دچار نفرين امام شدند و بعدها پشيمان گشتند. (5) در تاريخ نمونه‌های ديگري نيز از استناد امام علي (ع) به غدير گزارش‌شده است که اينک مجال بررسي آن‌ها نيست. يکي از آن‌ها حديث معروف به انشاد است که در ميان اعضاي شوراي شش‌نفرۀ انتخاب خليفه بعد از درگشت خليفۀ دوم مطرح فرمود. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: آيات 83 تا 96 سورۀ مبارک طه و آيات 148 تا 151 سورۀ آل‌عمران.

2. نهج‏البلاغه، خطبۀ 26.

3. نهج‏البلاغه، خطبۀ 3.

4. ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، ص 441.

5. ر.ک: امینی، الغدير، ج 1، ص 190 ـ 193.

6. براي نمونه، ر.ک: کليني، الکافي، ج 8، ص 18 و 25 و 27؛ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549؛ طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 184 و 307.

علت جنگ درجمل چه بود وچه پیامدهایی داشت؟
پس از آن كه مردم با امام علی علیه السلام، بیعت كردند، عملكرد او در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران، خشم عده‌ای را برانگیخت. طلحه و زبیر ...

علت جنگ  درجمل چه بود وچه پیامدهایی داشت؟

پس از آن كه مردم با امام علی علیه السلام، بیعت كردند، عملكرد او در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران، خشم عدهای را برانگیخت. طلحه و زبیر كه با امام بیعت كرده بودند، آرزوی فرمانداری بصره و كوفه را در سر داشتند، ولی علی علیه السلام با درخواست آنان موافقت نكرد. آن ها نیز به بهانه زیارت خانه خدا، مدینه را به سوی مكه ترك كردند.

از طرف دیگر، بنی امیه كه در دوران عثمان، به گرفتن امتیازات ویژه خو كرده بودند، در حكومت امام  دست شان از بیت المال كوتاه شده بود. برای همین پس از غارت مقدار زیادی از بیت المال در مكه گرد آمدند .همراه با طلحه و زبیر عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، را دوره كردند. آنگاه با استفاده از بیت المالی كه غارت كرده بودند، سپاهی تشكیل دادند و بصره را تصرف كردند.

امام برای سركوب آن ها رهسپار بصره شد. در نبردی كه میان دو سپاه در گرفت، امام پیروز شد. گروهی از سران ناكثین (1) (از جمله طلحه و زبیر) كشته شدند، برخی نیز به اسارت در آمدند كه امام، آنان را بخشید.

در این نبرد عایشه سوار بر شتر بود. سپاه ناكثین گرد شتر او جمع بودند . شتر حكم پرچم آن ها را داشت. از این رو این جنگ به جنگ جمل (شتر نر) شهرت یافت. جنگ جمل در یكی از محلههای بصره به نام حزیبه رخ داد. بیش از یك روز طول نكشید: روز یكشنبه، هجدهم جمادی الاولی سال 36 هجری قمری.(2)

 جنگ اثرات و نتايج سوئي را در بر داشت. بر اساس معنوي اسلام لطمات بزرگي زد .حس كين خواهي را در عرب زنده نمود . اساس اختلاف و عداوت را در آن ها استوار كرد . جنگ ميان بيست هزار نفر سپاهيان علي عليه السلام و سي هزار نفر سپاه جمل بود كه تلفات  آن در حدود پانزده هزار نفر و بعضي بالغ بر هيجده الي بيست و پنج هزار نفر نوشته‏اند.

ديگر از اثرات سياسي جنگ جمل اين بود كه اختلافات قبلي و تفرقه مسلمانان را زيادتر نمود. راه وصول معاويه را به خلافت نزديك تر ساخت! زيرا در طول اين مدت معاويه توانست با استفاده از فرصت به جمع آوري سپاه و فريب مردم اقدام كند . شورش عايشه و طلحه و زبير را در شام اهميت داده و زمينه را براي مخالفت با علي عليه السلام به بهانه خونخواهي عثمان آماده نمايد.

پي نوشت ها :

1. ناكث به معنای كسی است كه رشتهها را پنبه كند. بافتهها را از هم بگسلد. از این رو به افراد پیمانشكن ناكث میگویند. از آن جا كه بسیاری از سرمداران جنگ جمل، اندكی پیش از آن، بیعت كرده بودند، حضرت  آنان را ناكث نام نهاد.

2. الكامل في التاريخ، ج 3، ص221 -231 ، ابن اثير، بيروت، دار صادر ؛

مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ یازدهم، 1379ش، ص 82؛ جعفر سبحانی، فروغ ولایت،قم، انتشارات صحیفه ،1368،چاپ اول، ص363.

لیله الهریر مربوط به كدام یك از جنگ های حضرت امیرالمومنین علی(ع) است؟
منطور از لیلة الهریر شبی است كه جنگ سختی درآن شب میان سپاه علی (ع) و سپاه معاویه در جنگ صفین رخ داد.

لیله الهریر مربوط به كدام یك از جنگ های حضرت امیرالمومنین علی(ع) است؟

باسلام وقدر دانی از ار تباطتن با این مر كز

 منطور از لیلة الهریر شبی است كه جنگ سختی درآن شب میان سپاه علی (ع) و سپاه معاویه در جنگ صفین رخ داد. بدینسان این امر در جنگ صفین اتفاق افتاد

امام (ع) در روز سه شنبه دهم ماه ربیع الاول سال 38 هجری در ابتدای فجر، كه هنوز هوا تاریك بود، نماز صبح را با یاران خود به جا آورد. حضرت از ناتوانی و خستگی سپاه شام كاملاً آگاه بود. می‏دانست كه دشمن به آخرین سنگر عقب نشینی كرده و با یك حمله‏ جانانه می‏توان به خرگاه آتش افروز جنگ معاویه دست یافت. از این رو، به اشتر دستور داد كه به تنظیم سپاه بپردازد.

مالك، در حالی كه در پوششی از آهن فرو رفته بود، به میان سپاه آمد و در حالی كه بر نیزه‏ خود تكیه كرده بود، فریاد كشید:

صف های خود را مرتب كنید. چیزی نگذشت كه حمله آغاز شد. از ابتدا نشانه‏های شكست دشمن با فرار آنان از میدان نبرد آشكار گردید. در این موقع، مردی از سپاه شام بیرون آمد و خواستار مذاكره‏ حضوری با امام شد. امام در میان دو صف با او به مذاكره پرداخت. پیشنهاد كرد كه هر دو طرف به جایگاه نخستین خود عقب نشینی كند و امام شام را به معاویه واگذار نماید. امام با تشكر از پیشنهاد او یادآور شد كه در این موضوع مدت ها اندیشیده‏ام و در آن جز دو راه برای خود ندیده‏ام، نبرد با یاغیگران یا كفر بر خدا و آنچه كه بر پیامبر او نازل شده است. خدا هرگز راضی نیست كه در ملك او عصیان و گناه شود و دیگران در برابر آن سكوت كنند و از امر به معروف و نهی از منكر سرباز زنند. از این رو جنگ با متمردان را بهتر از هم آغوشی با غل و زنجیر یافته‏ام. آن مرد از جلب موافقت امام مأیوس شد و در حالی كه آیه‏ «انا لله و انا الیه راجعون« را بر زبان جاری می‏كرد به سوی سپاه شام بازگشت. . . نبرد بی امان میان طرفین بار دیگر آغاز گردید. در این نبرد از هر وسیله‏ ممكن استفاده می‏شد، از تیر و سنگ و از شمشیر و نیزه و عمودهای آهنین كه كوه‏آسا بر سر طرفین فرود می‏آمد. نبرد تا صبح روز چهارشنبه ادامه داشت. سپاه معاویه در شب آن روز از فزونی كشته‏ها و زخمی ها مانند سگ زوزه می‏كشید و از این جهت در تاریخ آن شب چهارشنبه را «لیلة الهریر» خوانده‏اند. اشتر در میان سربازان حركت می‏كرد و می‏گفت: مردم تا پیروزی به اندازه‏ یك كمان بیش باقی نمانده است و فریاد می‏زد: آیا كسی هست كه جان خود را به خدا بفروشد و در این راه به همراه اشتر نبرد كند، تا پیروز گردد یا به خدا بپیوندد؟ (1)

پی نوشت:

1 جعفر سبحانی ، فروغ ولایت، قم، انتشارات صحیفه ، 1368 ، ص577 - 578،

جنگ نهروان چگونه صورت گرفت؟
اين همان جنگي است كه خوارج عليه امام علي (ع) ایجاد كردند وامام با آنان برخورد نمود.

جنگ نهروان چگونه صورت گرفت؟

 اين  همان جنگي است كه خوارج عليه امام علي (ع)   ایجاد كردند وامام با آنان برخورد نمود. توضيح اينكه گروه خوارج را بدان جهت به اين نام خوانده اند كه از فرمان علي (ع) تمرد كرده و عليه او شوريدند. البته خوارج را "مارقه" هم ناميده اند به اين نام هم در روايات نبوي اشاره شده است و هم در سخنان امام علي (ع). (1)

شهيد مطهري نيز مي نويسد: علي در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست: اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آن ها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آن ها را مارقين مي‏خواند (2). فرقه خوارج يكي از فرقه هاي اسلامي است، كه در سال 37 در جريان جنگ صفين و مسئله حكميت پديد آمد. آنان عده اي از سپاهيان حضرت علي (ع) بودند كه در آغاز از معاويه و عمرو عاص فريب خورده و با پيشنهاد حكميت از طرف معاويه موافقت كردند. امام علي را به قبول آن وادار كردند. ولي پس از آن كه قرارداد آتش بس و آيين نامه حكميت به امضاي طرفين رسيد و عمرو عاص در حكميت نيرنگ نمود، آنان كه تازه به اشتباه خود پي برده بودند، به جاي آن كه خود را نكوهش كنند و از امام علي عذر بخواهند، مرتكب اشتباه بزرگ تري شده و حكميت را اساساً مردود دانسته و آن را مخالف با حكم خدا انگاشته، ارتكاب آن را مايه شرك و كفر اعلان كردند. از اين رو از امام خواستند كه از كرده خود توبه كند و عهدنامه آتش بس را نقض كرده، جنگ با معاويه را از سرگيرد. (3)  اينان  با شعار «لا حكم الا لله»، به تبليغ عقيدهء باطل خود مي‏پرداختند و مردم را عليه‏اميرمؤمنان(ع) مي‏شوراندند. اميرمؤمنان(ع) با مدارا و محبّت مي‏كوشيد آنان را آگاه كند و به دامن حقّ بازگرداند، بابياني روشن به اعتراض‏هايشان پاسخ مي‏گفت و به آنان مي‏فرمود كه شما سه حق برگردن ما داريد: اوّل آن كه هرگز شما را از اقامه نماز در مسجد جامع شهر و شركت در اجتماعات منع نكنيم و دوم آن كه تا هنگامي كه با ماييد، حقوقتان را از بيت المال‏پرداخت كنيم؛ و سوم آن كه تا به روي ما شمشير نكشيده‏ايد، با شما جنگ نكنيم.(4) ،ولي خوارج خود را براي جنگ با امام(ع) آماده مي‏ساختند. سرانجام، به تحريك شيطان ‏صفاتي، ‏چون عبداللَّه بن وهب به نهروان رفتند و مخالفت خويش را نخست با راهزني و غارتگري‏و ناامن ساختن راه‏ها آغاز كردند. روزي، فردي مسلمان را به شهادت رسانيدند. ولي‏ همسفر مسيحي‏اش را رها كردند(5) در عملياتي ديگر، عبداللَّه بن خبّاب، كارگزار اميرمؤمنان(ع) را همراه با همسرش، به گونه‏اي فجيع به شهادت رسانيدند(6) امام علي(ع) كه براي جنگ با معاويه آماده شده بود، با آگاه شدن از جنايات خوارج‏به ويژه، قتل ابن خبّاب به سوي نهروان حركت كرد. امام (ع) رها ساختن آنان را، كه عليه حكومت اسلامي قيام كرده بودند و دست خويش را به خون ناحق، رنگين ساخته بودند، جايز نشمرد؛ زيرا اگر خوارج را رها مي‏كرد و به نبرد معاويه مي‏رفت، اينان پشت جبهه مسلمانان را سخت ناامن مي‏كردند و زنان و فرزندان رزمندگان را مي‏كشتند. وقتي‏ اميرمؤمنان(ع) درباره قاتل ابن خبات تحقيق كرد و از خوارج خواست كه براي قصاص ‏قاتل را تحويل دهند، همگي گفتند: «ما قاتل اوييم».  (7) امام (ع) براي چندمين بار با خوارج اتمام حجّت كرد و راه‏هاي مسالمت را پيمود تاشايد خوني ريخته نشود مهمترين كوشش‏هاي امام (ع) در اين باره عبارت بودند

۱- از خوارج خواست تا قاتلان عبداللَّه و ديگر شهدا را تسليم كنند، ولي آنان امتناع ورزيدند.

۲- جواني را با قرآن به سوي آنان روانه كرد تا به كتاب خدا دعوتشان كند، ولي او راتيرباران كردند. (8)    

3- شخص امام (ع)و يارانش براي خوارج سخنراني‏ها كردند تا شايد هدايت شوند. پرچم امان به دست ابوايّوب انصاري داد و فرمود: «هر كس زير اين پرچم درآيد،در امان است و ما را نيازي به ريختن خون شما نيست.» از دوازده هزار نفر، تعدادزيادي به زير پرچم درآمدند (9) و  تعداد ديگر ، همچنان بر عقيدهء باطل خود وجنگ با امام(ع) پاي فشردند. سرانجام، جنگ از سوي خوارج آغاز شد. كه برخي آنان كشته يا زخمي شدند.(10)

براي اگاهي بيشتر به كتاب هاي: 

- جاذبه و دافعه علي(ع)، شهيد مهطري 

- فروغ ولايت، جعفر سبحاني  

- فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها: 

1. فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني قم، دفتر تحقيقات و تدوين كتب درسي، وابسته به مر كز جهاني علوم اسلامي، 1377ش، ص 279.

2. مرتضي مطهري، جاذبه ودافعه علي (ع)، تهران، حسينيه ار شاد، 1349، ص111

3. علي رباني، همان، ص 280.

4. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، تهران، اساطير، 1352، ج ۵، ص ۷۴.

5. ر.ك. سيد ابراهيم خوئي، شرح نهج البلاغه، تهران، مكتبه الاسلاميه، 1400 هـ.ق، ج ۴، ص ۱۲۷ - ۱۲۸.

6. همان.

7. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، مكتبه آيت الله المرعشي النجفي، 1378 هـ.ش، ج ۲، ص ۲۸۲.

8. سيد ابراهيم خوئي، پيشين، ص ۱۲۹؛ فروغ ولايت، جعفر سبحاني، قم، انتشارات صحيفه، 1368 ه ش، ص654 -655.

9. فروغ ابديت، همان.

10. همان.

پاسخ سوال سوم:

شرع" از ماده" شرع" (بر وزن زرع) در اصل به معني راه روشن است، راه ورود به نهرها را نيز" شريعه" مي‏گويند، سپس اين كلمه در مورد اديان الهي و شرايع آسماني به كار رفته، چرا كه راه روشن سعادت در آن است، و طريق وصول به آب حيات ايمان و تقوي و صلح و عدالت است و از آنجا كه آب مايه پاكيزگي و طهارت و حيات است اين واژه تناسب روشني با آئين الهي كه از نظر معنوي همين كارها را با روح و جان انسان و جامعه انسانيت مي‏كند دارد."(1)

 شارع به معناي ايجاد طريق، قانون گزار و دين مي باشد (2) "شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسي‏ وَ عِيسي‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُو(3) "، آنچه را كه از دستورات دين به نوح و ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم براي تو نيز وحي نموده تشريع كرديم كه دين را بپا داري.

  از اين آيه استفاده مي شود كه خداوند دين وشريعت را تشريع نموده است (شرع لكم ...)بر اين اساس شارع مقدس، يعني خداوند، كه شريعت و دين را جعل نمود است. البته گاهي اين واژه به جهت اينكه پيامبران حامل ومجري دين وشريعت هستند، به آنان نيز اطلاق مي گردد.

پي نوشت ها:

1. ناصرمكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج20، ص379.              

2. حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ج‏6، ص 43.

3. شوري، آيه 13. 

مختصری درباره جنگ صفین بیان فرمایید ؟
جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود كه در سال 37 هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین رخ داد.

لطف كنید توضیح مختصری درباره جنگ صفین بیان فرمایید ؟ علت نام گذاری و محل وقوع،نتیجه

جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود كه در سال 37 هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین كه در ناحیه غربی عراق بین رقه و بالس قرار دارد رخ داد، و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت.

امام علی علیه السلام در آغاز خلافت، معاویه را كه كارگزار حكومت در شام بود، از مقامش عزل فرمود و شخص دیگری را به جای وی منصوب كرد ولی معاویه نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت.

امیرمؤمنان خلیفه مسلمانان بار دیگر، پس از نبرد جمل، جریر بن عبدالله را برای مذاكره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم تسلیم نشد بلكه به بهانه خونخواهی عثمان سپاه شام را برای مقابله با امام علی علیه السلام آماده ساخت.

امیر مؤمنان نیز چون چارهای ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از كوفه حركت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد كرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.

پس از چند روز نبرد، سپاه امیرمؤمنان در آستانه پیروزی بود كه عمرو بن عاص برای گریختن از شكست، به نقشهی شوم قرآن بر سر نیزه كردن متوسل شد. به این ترتیب، جمع زیادی از سپاه عراق با دیدن این صحنه دست از جنگ كشیدند. سرانجام جنگ صفین با ماجرای حكمیت به پایان رسید و به شكست سپاه امام علی منجر شد.

جنگ فرسايشي «صفين» علاوه بر خسارات جاني و مالي براي هر يك از دو سپاه، نتايجي از سود و زيان دربر داشت از جمله آنها:

1- بروز اختلاف شديد ميان سپاهيان عراق پس از بازگشت، بگونه اي كه برخي شديدا از متاركه ي جنگ تأسف خوردند و نسبت به عامل اصلي آن كينه پيدا كردند. اين عداوت و كينه به حدي بود كه برادر از برادر پسر از پدر اظهار تنفر مي كرد و حتي گاهي به زد و خورد منجر مي گشت.

2- هر چند معاويه تلفات سنگيني متحمل شد ولي سرانجام موفق شد به وسيله ي حيله ي عمروعاص موقعيت سياسي خود را تثبيت نمايد. وي تا آن هنگام به عنوان يك كارگزار معزول و باغي بر حكومت اميرمؤمنان (ع)، شناخته مي شد؛ ولي پس از جنگ بر پايه ي قراردادي كه تنظيم شد هم رديف امام (ع) قرار گرفت و رسما به عنوان رهبر شام شناخته شد.

3- هر چند در اين نبرد، تعداد كمي از سپاهيان، هشيار و بيدار شدند و راه حق را برگزيدند؛ ولي گروه زيادي از سپاهيان نادان و ظاهربين عراق به تحريك افراد منافق و قدرت طلب، سرنوشت خود و اسلام را بدست فردي نيرنگ باز و خيانتكار به نام عمروعاص و مردي كج انديش همچون «ابوموسي» سپردند و آن همه گرفتاري به بار آوردند.

4- نتيجه ي مهم ديگر جنگ كه در حقيقت ثمره ي لجاجت و خودسري افراد نادان عراق بود بسته شدن نطفه ي يك آشوب و فتنه ي ديگر بود؛ بدين گونه كه اشعث، قرارداد حكميت را برداشت و در ميان دو سپاه به راه افتاد و مفاد آن را براي همه خواند. شاميان با شنيدن مفاد آن شادمان شدند و پذيرفتند؛ ولي سربازان عراق برخي اظهار رضايت، و عده اي به دل اكراه داشتند. و گروهي هم سخت مخالف و معترض بودند. (2)

پي نوشت ها :

1. جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ، قم ، انتشارات صحیفه ،1368 ،چاپ اول ،ص494 به بعد

2. حكميت در صفين و نتايج آن رك <http://www.rasekhoon.net/article/print-29605.aspx>

موضع امام علي(ع) در برابر حمله مسلمانان به ايران
در واقع امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياست‌هاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود.

موضع امام علي(ع) در برابر حمله مسلمانان به ايران چه بود؟

آنچه مسلم است اگر حركت ترسيمي از سوي رسول خدا(ص)، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، بي شك دعوت اسلامي پيامبر(ص) به ميدان وسيع تري گسترش مي يافت و همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند و فتوحات خونين و لشكركشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد. چرا كه در اسلام جنگ به منظور كشور گشايي و قدرت گرايي جايز نيست. اساساً اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏داند:

1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي.

2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.

3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)

آن دسته از جنگ هاي خلفا كه جنبه كشور گشايي داشت، غير مشروع بود. لذا مورد تاييد امام علي (ع) نبود و خود نيز در آنها نقش نداشت و نه تنها هيچ گزارشي مبني بر حضور آن حضرت در حمله مسلمانان به ايران وجود ندارد، بلكه گزارشاتي وجود دارد مبني بر عدم پذيرش درخواست خلفا براي حضور در اين جنگ ها. عمربن خطاب تلاش كرد كه علي(ع) را به جنگ بفرستد ولي(ع) نپذيرفت و نيامد. عمر بن خطاب رفتن به جنگ قادسيه را به علي (ع) پيشنهاد كرد تا فرماندهي عمليات ارتش مسلمانان را بر عهده گيرد، ولي امام علي (ع) امتناع كرد ؛ ناگزير سعد وقاص را اعزام نمود.(2)

در واقع امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياستهاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود. البته در حين جنگ ها و يا بعد از آن، شرايط به گونه اي فراهم مي شد كه بدان جهت امام با خلفا همكاري مي نمود.همكاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود، نه به معناي تأييد حكومت خلفا و تأييد مشروعيت جنگ.

در مورد حمله اعراب به ايران، امام علي (ع) موضع محتاطانه ايي داشت، امام نه به طور مطلق، موافق جنگ ها بود و نه به طور مطلق مخالف.امام با بعضي از امور موافق و با بعضي از امور مخالف بود كه مي توان از آن به عنوان سياست بي طرفانه ياد كرد.

جنگ ها، هم آثار مفيد و سازنده داشت و هم آثار منفي و زيانبار. از آن جهت كه برخي آثار مفيد را در پي داشت، مورد تأييد امام بود؛ اما از سوي ديگر به دليل اين كه جنگ ها برخي از شرايط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخي پيامد هاي منفي را داشت، امام مخالف بود.

با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و...، است) و سيره پيامبر و امامان (ع)، مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه جهاد و دفاع و شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود ضوابط و شرايطش، پذيرفته شده است.

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 2، ص 283.

2. مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص 309.

ولادت امام علی علیه‌السلام درون خانه خدا، توسط افراد متعددی نقل شده، به گونه ای که حتی برخی از عالمان اهل سنت نقل آن را متواتر دانسته اند.
خانه خدا

ولادت امام علی علیه‌السلام درون خانه خدا، توسط افراد متعددی نقل شده، به گونه ای که حتی برخی از عالمان اهل سنت نقل آن را متواتر دانسته اند. این فضیلت بزرگ را تمام محدّثان و مورخان شیعه، در کتاب‌های خود آورده‌اند، گروه زیادی از اهل سنت نیز به این حقیقت تصریح کرده‌اند. علاوه بر این در اشعار شعرا نیز جلوه فراوان دارد. البته درجزییات آن اختلاف است.
برخی گزارش نموده اند که در هنگام تولد حضرت دیوار کعبه شکافته شد "....َ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا (1) همچنین گزارش شده است: که به هنگام شدت گرفتن درد زایمان فاطمه بنت اسد راه مسجد الحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت. بعد از اعتراف به ایمان و اعتقاد گفت:"... پروردگارا، به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما." لحظه‌ای نگذشت که فاطمه به صورت اعجاز آمیزی وارد خانه خدا شد و در آن جا وضع حمل نمود.
حاکم از محدثان بزرگ  اهل سنت در مستدرک الصحیحین می نویسد:
اخبار ( یقینی و قطعی ) است که امیر مؤمنان  درون خانه خدا متولد شده و عالمان بسیاری از اهل سنت تاکید کرده اند که این واقعه جز برای علی اتفاق نیفتاده است. (2)
آلوسی بغدادی مفسر معروف سنی، می‌نویسد: تولد علی علیه‌السلام در کعبه میان ملل جهان مشهور است و تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.(3)
برخی خواسته اند  حدیث تولد در کعبه تنها منسوب به یک نفر مشرک بنام یزید بن قعنب بدانند و در آن تشکیک نمایند.
کسانی، نقل آن را از دو نفر گفته اند، آن دو. یکی یزید بن قعنب و دیگری عباس بن عبد المطلب، عموی پیامبر. دانسته اند عباس از مومنان به اسلام و پیامبر بوده و هیچ کس نمی تواند بر ایمان او ایراد بگیرد.(4)
علاوه بر این دو، از عتاب بن اسید که در فتح مکه ایمان آورد و پیامبر او را بعد از فتح، عامل خود بر مکه گردانید ،روایت شده است.(5)
همچنین امام باقر علیه‌السلام به نقل از زیده ، دختر قریبه بن عجلان ساعدی به نقل از مادرش ام عماره ،دختر عباده بن فضله بن مالک بن عجلان ساعدی این جریان را نقل می کند.(6)
بنا بر این راوی فقط یک مشرک نیست، بلکه چند مومن و مسلمان معتبر هم این روایت را نقل کرده اند.
سند و راویان حدیث به حدی از اعتبار بوده  که رجال شناسان و روایت شناسان همگی آن را پذیرفته و هیچ کس انکار نکرده و تضعیف ننموده است.
البته مخالفان امام همچون وهابیان در تاریخ امروز، سعی داشته اند این فضیلت منحصر به فرد را انکار کنند و یا برای امام در این مورد شریک پیدا کنند که تلاش آنها بی نتیجه بوده و روایات ضعیف آنها در قبال این روایات نمی تواند عرض اندام کند.
لازم به ذکر است الان چنین شکافی درکعبه وجود ندارد، البته در کعبه محلی وجود دارد که از آن به عنوان " مستجار " یاد می شود. این مکان مورد احترام شیعه وسنی و درضلع غربی کعبه -تقریبا- درفاصله یک متری رکن یمانی قرار دارد (7) در این قسمت، آثار ترمیم و بندکشی دیده می‏شود که البته ارتباطی به شکاف یادشده ندارد؛ زیرا کعبه در عصر حَجّاج، از پایه خراب و دوباره ساخته شد و آثاری از مکان ورود فاطمه بنت اسد بر آن وجود ندارد.(8)

پی نوشت:
1. شیخ صدوق، بیروت‏، ناشر: اعلمی‏، 1400 ق‏ چاپ  پنجم، ص 132.
2. مستدرک حاکم، دارالمعرفه، 1418 ه. 1998 م، ،ج3،ص483.
3. جعفر سبحانی، فروغ ولایت، قم، انتشرات صحیفه، 1367، ص 35.
4. مدینه المعاجز ، سید هاشم بحرانی ، ج1، ص 46؛ غایه المرام،بحرانی، ج1،ص52.
5. علامة المجلسی ، بحار الأنوار، بیروت - لبنان،، ناشر : دار إحیاء التراث العربی سال چاپ : 1403 - 1983 م ،ج35،ص7.
6.رجال ترکوا بصمات علی قسمات التاریخ، سید لطیف قزوینی، ناشر: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت ،ص72.
7. رک: عبد الرحمن انصاری ودیگران، مشاهد ومشاعر حج،  قم، زمینه سازان ظهور امام عصر( عج)، 1384، ص204.
8. سایت سازمان حج به نشانی http://hajj.ir/99/3540

خداوند می‏‌تواند به علی علیه‌السلام این قدرت را بدهد، آیه‏‌ای را که بعداً بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل می‏شود بخواند.
حضت علی علیه السلام

از برخی روایات استفاده می شود که امام صادق علیه‌السلام از پدران خود گزارش داد: فاطمه بنت اسد در هنگام ولادت علی علیه‌السلام در مقابل خانه خدا ایستاد و رو به سوی آسمان کرد و گفت: ای پروردگار، من به تو و به آنچه که از جانب تو آمده و به همة کتاب‌های آسمان ایمان دارم، پس تو را به این خانه قسم می­دهم و به این فرزندی که در شکم دارم با من حرف می زند و مأنوس من می باشد و من یقین دارم که او یکی از نشانه‌های تو است، قسم می دهم که ولادت را بر من آسان گردان... بعد از تولد امام علی، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد خانه فاطمه بنت اسد شد،‌ در آن حال علی علیه‌السلام به چهره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تبسم نمود و گفت: «السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته» و سپس گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم: قد أفلح المؤمنون»، سپس پیامبر فرمود: «قد أفلحوا بک» یعنی مؤمنان به واسطة تو به رستگاری رسیده‌اند.(1)
این مطلب در برخی روایات و متون دیگر نیز آمده است. در این دسته روایات احتمالات متعددی وجود دارد، یکی از احتمالات آن است که این روایات ناظر بر وجود قرآن در لوح محفوظ باشد که پیامبر اسلام قبل از بعثت از آن آگاهی داشته و بر علی علیه‌السلام نیز الهام شده بود. چنان که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در خصوص قلمرو آگاهی امام علی علیه‌السلام فرمود: "انک تسمع ماأسمعُ وتری ما أری الا أنّک لستُ بنبی؛ّ می‏شنوی آن چه می‏شنوم و آن چه می‏بینم، تو هم می‏بینی، جز این که تو پیامبر نیستی".(2)
احتمال دوم این است که این روایات ناظر بر کرامت علی علیه‌السلام باشد. بدین معنا که حضرت آیه و یا آیاتی را که بعداً بر پیامبر نازل می‏‌شد، تلاوت نموده است و این یکی از کرامات حضرت محسوب می‏‌شود، همان گونه که خداوند که به حضرت عیسی علیه‌السلام قدرت داد در گهواره تکلم نماید. همان خداوند می‏‌تواند به علی علیه‌السلام این قدرت را بدهد، آیه‏‌ای را که بعداً بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل می‏شود بخواند.

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 ه، ج 35، ص 37.
2. همان، ج14، ص475.

صفحه‌ها