دانش تاريخ

واقعه غدير
حديث غدير به حدي متواتراست كه هيچ كسي نمي‌تواند در صدورش تشكيك كند. علامه اميني حدود يكصد و ده نفر از صحابه را نام مي‌برد كه اين حديث را نقل كرده‌اند...

لطفا تمام دلايلي كه دلالت مي كند واقعه غدير دليل بر جانشيني حضرت علي (ع) هست را بفرماييد لطفا منابع ذكر شده معتبر و ترجيحا مورد تاييد هردو مذهب شيعه و سني باشد

به اين دوگفتار توجه نمائيد:

1 - حديث غدير به حدي متواتراست كه هيچ كسي نميتواند در صدورش تشكيك كند. علامه اميني حدود يكصد و ده نفر از صحابه را نام ميبرد كه اين حديث را نقل كردهاند.(1)

 عالمان اهل سنت به اين امر اعتراف دارند. دانشمنداني مثل ابوعيس ترمذي،(2) ابوجعفرطحاوي،(3) احمدغزالي،(4)ابن كثير شافعي،(5)ابن حجر عسقلاني،(6) محمد آلوسي،(7) ابن ابي الحديد،(8) و تعداد زيادي از ائمه حديث اهل سنت اين حديث را از طرق متعددي نقل كردهاند. بر اين اساس اكثر عالمان اهل سنت اصل جريان غدير را قبول دارند و در اين امر مخالفت ندارند، اما اينان به خاطر برخي از مسايل شبهات علمي، تعصبات مذهبي... خلافت بلافصل علي (ع) را قبول ندارند، مثلا عالمان اهل سنت مي گويند در جريان غدير محبت علي (ع) مطرح شده است، يعني حديث غدير (من كنت مولي فعلي مولا ) دوست داشتن حضرت را مطرح مي كند نه امامت حضرت را، زيراكلمه مولي داراي معاني متعددي است، مانند؛ اولي در تصرف، ناصر، دوست ...، معلوم نيست كه «مولي» در حديث به معناي اولي در تصرف باشد، بلكه اصلا مراد از آن، ناصر و دوست است، و در عرف لغت عرب، مفعل به معناي أفعل تفصيل نيامده است.(9)

 در جواب بايد گفت:

أ) اگر به فرض قبول كنيم كه مولي، مشترك معنوي است ولي فهم افرادي كه در آن مكان بودهاند، براي ما حجت است. آنان از مولي، "اولي در تصرف" را فهميده­اند و همين، باعث انصراف لفظ مولي، به اولي در تصرف ميشود. حسان بن ثابت كه از بزرگان شعراي عرب بوده و در همان واقعه حاضر بوده چنين سروده است:

 قم ياعلي فأنني رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً(10) ابابكر و عمر نيز در غدير به علي (ع) تبريك گفتند، و اين معنايش اين است كه اينان نيز از حديث غدير امامت را فهميده اند

ب) آيا بيان دوستي حضرت امير (ع) امري بوده كه پيامبر (ص) از ابراز آن واهمه داشته باشند. پس قطعا مراد از ولي، دوست نبوده است، (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس)

ج) استعمال مولي به معناي صاحب امر و اولي در تصرف، در عرف لغت، بسيار شيوع دارد و بزرگان اهل ادب مثل فراء، جوهري، قرطبي و ابن اثير(11) بر اين مطلب صحه گذاشتهاند. پس مولي، اسمي است كه به معناي صفتِ افعل تفضيل آمده نه اينكه خودش صفت باشد.(12)

عمده دليل عدم قبولي ولايت علي (ع) از سوي اهل سنت به جريان سقيفه بر مي گردد يعني، به خلافت رسيدن ابابكر سبب شد كه مخالفت ها با حضرت شروع و عملا وصاياي رسول خدا ناديده گرفته شود مخالفت سقيفه سازان با علي (ع) نيز را بايد در دنيا گرايي، پيروي از هواي نفس، حسادت، انتقام جوي، تعصبات قومي و عدم رشد فكري مردم جستجو نمود كه ريشه همه اين امور به هوا پرستي بر مي گردد.

رسول گرامي فرمود: در زير آسمان هيچ بت بزرگي نزد خدا از هوا و هوس كه از آن پيروي كنند وجود ندارد.(13)

 در اين جا به برخي از عوامل مخالفت با علي اشاره مي گردد:

1- حسادت ورزي و برتري جويي نسبت به خاندان پاك پيامبر و قبيله بني هاشم، از طرف معركه گردانان غصب خلافت و اطرافيان آنان از انگيزه‏هاي مهم عمل نكردن به دستور پيامبر اسلام‏(ص) در مورد امامت علي(ع) است. اين انگيزه ريشه دار بود و به عصر پيامبر اسلام(ص) و شايد پيش از اسلام بر مي‏گردد و مربوط به قبايل عرب به ويژه برخي قبايل قريشي مكه است.

بررسي‏هاي تاريخ نشان مي‏دهد كه بسياري از اقوام و قبايل عرب خصوصاً برخي از قبايل قريش و در رأس آنان بني اميه بنا به انگيزه ياد شده هيچ گاه با پيامبر و خاندانش (كه از بني هاشم بودند) خوب نبودند و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومي و قبيلگي رشك مي‏ورزيدند. بر اين اساس هرگز مايل نبودند فردي از اين خاندان به حكومت برسد. اين حسادت به قدري در اعماق جانشان شعله ور بود كه بسياري از قريشيان حتي پس از بيعت مردم با اميرمومنان(ع) با حضرت بيعت نكردند و يا اگر به انگيزه سياسي مجبور شدند بيعت كنند، از همكاري با حكومت علوي سرباز زدند و پيوسته مترصد ضربه زدن به او و براندازي حكومتش بودند. امام(ع) درباره انگيزه مخالفت قريش با حضرتش مي‏فرمايد:" قريش با ما دشمني نمي‏كند جز براي اين كه خداوند ما را به رهبري و سروري ايشان برگزيد و ما آنان را زير فرمان خويش كشانديم".(14)

حضرت در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مردم شما را از خلافت كه حقتان بود بازداشتند؟ فرمود: به خاطر خودخواهي بود كه گروهي بخيلانه به خلافت چسبيدند (و حق را از ما گرفتند) (15)

ابوسفيان به مردي گفت او را به قبر حمزه عموي پيامبر اسلام(ص) برساند. وقتي به كنار قبر رسيد، خطاب به قبر گفت: حكومتي كه با ضرب شمشير به دست آورديد، امروز بازيچه دست غلامان ما شده است، سپس به قبر حمزه(ع) لگد زد.(16)

2- كينه توزي و انتقام جويي اعراب و قريش. اين انگيزه ريشه‏اش به جنگ‏هاي صدر اسلام بر مي‏گردد. امام علي(ع) در دفاع از پيامبر اسلام(ص) و برداشتن موانع تبليغ و نشر اسلام، تعدادي از سران شرك و كفر را به هلاكت رساند. از اين رو بسياري از اعراب و قريشياني كه در جنگ‏ها نزديكان خويش را از دست داده بودند، كينه حضرت را به دل گرفتند و اين واقعيت در قسمت هايي از دعاي ندبه آمده است: "در راه خدا خون‏هاي سران و گردن كشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان شان را به قتل رساند و سركشان آن‏ها را مطيع ساخت (در نتيجه) دل‏هاي آنان را نسبت به خود پر از حقد و كينه از واقعه جنگ‏هاي بدر و خيبر و حنين و غير آن‏ها ساخت.(17)

3- دنياطلبي؛ عده‏اي با توجه به شناختي كه از علي(ع) وخاندان پيامبر داشتند، به خوبي مي‏دانستند كه اگر حكومت به دست حضرت بيفتد، اجازه دنياطلبي و تعدّي به بيت المال را به آنان نمي‏دهند. يا در تقسيم قدرت منصب دلخواه به آنان واگذار نمي شود. برخي اينان سخت‏گيري حضرت علي(ع) و بيت المال را - در زمان حضرت رسول خدا ديده بودند، (18) از اين رو متوجه بودند كه امام در واگذار ي منصب حكومت و تقسيم بيت المال عدالت را رعايت مي كند.

4- عدم رشد سياسي؛ غاصبان خلافت و سياست بازان، آگاهانه امامت را از مسير حقيقي خود منحرف نمودند و اما توده مردم هم به لحاظ عدم رشد سياسي و عدم درك صحيح از اين كه انحراف در مسئله امامت و رهبري امت اسلام چه مصايبي به بار مي‏آورد، دنبال غاصبان خلافت را گرفتند. نه به توصيه و سفارش پيامبر اسلام(ص) عمل كردند و نه به دعوت علي(ع) پاسخ مثبت دادند.

آن‏ها تصور مي‏كردند مسئله خلافت و امامت بر جامعه اهميت چنداني ندارد كه حضرت علي(ع) به دست گيرد يا كساني مانند ابوبكر و عمر. متاسفانه عدم رشد فكري مردم سبب شدكه آنان از امامان و خاندان پيامبر حمايت نكنند و از كساني حمايت كنند كه لياقت رهبري نداشتند. در زمان امام علي (ع) مردم شخصيت امام علي را با معاويه قياس مي نمودند و مي گفتند معاويه از علي (ع)سياست مدارتر است. يا در زمان امام حسن و امام حسين (ع) مردم به جاي كه از امام حسن و امام حسين حمايت كنند به مخالفت اين دو شخصيت الهي پر داختند و از معاويه و يزيد حمايت نمودند.

براي آگاهي بيشتر، ر،ك، جعفر سبحاني، فروغ ولايت.

پي نوشت ها:

1. عبدالحسين، اميني، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، قم، مركزالغدير، چاپ اول، 1421ه، ج 1، ص 41.

2. ترمذي، ابوعيسي محمد بن عيسي؛ سنن ترفدي؛ تحقيق احمد محمد شاكر، نشر دارالفكر، بيروت، ج5، ص 591، ح3713.

3. طحاوي، احمد بن محمد؛ مشكل الاثار، نشر مجلس دائرة المعارف، حيدرآباد ، چاپ اوّل، 1333ه، ج2، ص 308.

4. سرّالعالمين و كشف ما في الدارين، ص 21.

5.ابن كثير، عماربن ابي الفداء، البداية و النهاية؛ داراحياء التراث العربي، بيروت، 1413ه، ج 5، ص 228.

6 .ابن حجر، احمد بن علي، فتح الباري في شرح صحيح البخاري؛ تحقيق محمد فواد عبدالباقي و ديگران، دارالمعرفة، بيروت، ج7، ص 74.

7 .آلوسي، شهاب الدين محمد، روح المعافي في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، داراحياء تراث العربي، بيروت، چاپ چهارم، 1405، ج6، ص 195.

8.ابن ابي الحديد مدائني، عزالدين ابوحامد؛ شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربي، قاهره، چاپ اول، 1378ه، ج9، خطبه 154، ص 166.

9. جرجاني، شرح المواقف، قم، منشورات رضي، ج8، ص 361.

10. الغدير، ج1، ص 272- 283.

11. الغدير،ج1، ص361.

 12. هيتمي ابن حجر؛ الصواعق المحرقة، دارالكتب العلميه، 1405ه، ص 64.

13. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش‏، ج 15، ص 103.

14. ارشاد مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي،   ناشر اسلاميه، ج 1، ص 242 .

15. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 161، تهران، چاب آفتاب، ص510.

16. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي طالب، ترجمه سيد محمّد مهدي جعفري، تهران، شركت سهامي انتشار، ج 1، ص 287.

17. مفاتيح الجنان، دعاي ندبه.

18. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، چاپ اول، ص 123.

 

2 - علي (ع) و برخي ياران ايشان براي اثبات ولايت حضرت به حديث غدير و برخي روايات ديگر احتجاج نموده اند، از جمله امام علي (ع) در جلسه شوراي تعيين خليفه (كه عمر قبل از وفات خود اعضاي آن را تعيين كرده بود)، به بيان ويژگي ها و شايستگي هاي خود پرداخت:

شيعه(۱) و سني روايت كرده اند كه علي (ع) در اين شورا به فضايل خود اشاره كرد و براي آنها ثابت كرد كه خلافت حق او است و كسي جز او شايستگي خلافت را ندارد. ابن حجر هيثمي در كتاب خود، الصواعق المحرقة مي نويسد: علي (ع) در آن شوراي شش نفره سخناني طولاني ايراد كرد كه قسمتي از سخنان او خطاب به ساير اعضاي شوري چنين است: شما را به خدا سوگند مي دهم آيا در ميان شما غير از من كسي هست كه رسول خدا (ص) به وي گفته باشد: “تو در روز رستاخيز تقسيم كنندۀ بهشت و جهنم هستي؟» جواب دادند: البته كه نه”.(۲)

ابن ابي الحديد كه متن اين گفت و گو را ميان اهل سنت مشهور مي داند با تفصيل بيشتري اين رويداد را نقل كرده است و مي نويسد: علي (ع) در آن محفل گفت:“شما را به خدا سوگند مي دهم آيا در بين شما غير از من كسي هست كه رسول خدا (ص) او را برادر خود خوانده باشد (عقد اخوت بسته باشد)، آن موقع كه بين برخي از مسلمانان با بعض ديگر عقد برادري برقرار كرد؟! گفتند: نه، فرمود: آيا در ميان شما كسي غير من وجود دارد كه رسول خدا (ص) درباره او فرموده باشد: هر كه من مولاي او هستم پس او مولاي او است؟! جواب دادند: نه، فرمود: آيا در ميان شما به غير از من كسي هست كه رسول خدا (ص) دربارۀ او فرموده باشد: تو نسبت به من به مانند هارون نسبت به موسي هستي، تنها با اين تفاوت كه بعد من پيامبري نيست» پاسخ دادند: نه. فرمود: آيا در بين شما كسي غير از من وجود دارد كه رسول خدا (ص) او را براي ابلاغ سورۀ برائت مأمور كرده باشد، زماني كه فرمود: «اين سوره را يا بايد خود ابلاغ كنم يا مردي كه از من است». گفتند: نه. آيا شما نمي دانيد كه اصحاب رسول خدا (ص) در دشواري هاي جنگ او را تنها گذاشتند و فرار كردند؛ ولي من هيچ وقت فرار نكردم؟! باز آنان سخن امام علي (ع) را تأييد كردند. فرمود: آيا شما نمي دانيد كه نخستين مسلمان من بودم و از همۀ شما نسبت من به رسول خدا (ص) نزديك تر است؟! پاسخ دادند: بله».(۳)

برخي از بزرگان اهل سنت از عامر بن واثله چنين نقل كرده اند: عامر نقل مي كند كه من حرف هاي اعضاي شورا را از پشت در مي شنيدم. شنيدم كه علي (ع) مي گفت: «مردم با ابوبكر بيعت كردند و حال آن كه سوگند به خدا كه من از ابوبكر نسبت به خلافت سزاوارتر و شايسته تر بودم، ولي به خاطر اين كه مردم دوباره به جاهليت و كفر بر نگردند و نزاع و درگيري رخ ندهد، سكوت كردم … سپس مردم با عمر بيعت كردند و حال آن كه من از او شايسته تر و سزاوارتر بودم، ولي باز به علت حفظ اسلام سكوت كردم».(۴) اين روايت با اندكي اختلاف در منابع ديگر اهل سنت نيز آمده است.(۵)

در روايات شيعي آمده است كه پس از پايان يافتن سخنان حضرت علي (ع) اعضاي شورا با هم مشورت كردند و گفتند: ما فضيلت او را مي دانيم و مي دانيم كه او شايسته ترين فرد به خلافت است، ولي علي در تقسيم بيت المال و ساير امكانات هيچ كس را بر ديگري ترجيح نمي دهد. اگر او را خليفه قرار دهيم با ما مثل بقيۀ مردم رفتار خواهد كرد… .(۶)

بنابر اين بايد گفت تنها ايرادي كه اعضاي شورا بر علي(ع) يافتند، عدالت او بود. همان گونه كه در جريان سقيفه به بهانه گشاده رويي و شوخ بودن، او را كنار گذاشتند.(۷)

همچنين امام حسن(ع) پس از صلح اجباري با معاويه و نيز سيدالشهدا(ع) در خطبه خود در منا، متذكر غدير شده و بدان احتجاج نموده اند.

 در ميان ديگر صحابه و مشاهير مسلمانان احتجاجاتي به غدير در منابع ذكر شده كه برخي از آنان را با هم مرور مي كنيم:

1. عبدالله بن جعفر(همسر حضرت زينب كبري(س) با معاويه،

2. عمروبن عاص همداني،

3. عمرو عاص با معاويه،

4. عمارياسر با عمرو بن عاص،

5 اصبغ بن نباته در مجلس معاويه،

6. جواني با ابوهريره در مسجد كوفه،

7. مردي با زيد بن ارقم،

8. شخصي عراقي با جابر بن عبدالله انصاري كه ذهبي حديث را حسن و به شدت عالي با متني متواتر خوانده است،

9. قيس بن سعد با معاويه،

10. دارميه حجونيه با معاويه (8).

پي نوشت ها:

۱. احمد بن علي طبرسي، احتجاج، مشهد، نشر مرتضي، ۱۴۰۳هـ.ق ج ۱، ص ۱۴۷.

۲. احمد بن حجر هيثمي، الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع و الزندقة، چاپ دوم، مكتبة القاهرة، ۱۳۸۵هـ.ق، ص ۲۴.

۳. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، ۱۳۷۸هـ.ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۶۱.

۴. متقي هندي، كنز العمال، مؤسسة الرسالة، بيروت، ۱۴۰۹ق، ج ۵، ص ۷۲۴؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق: علي شيري، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۵ ق. ج ۴۲، ص ۴۳۴.

۵. موفق بن احمد خوارزمي،مناقب خوارزمي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي،۱۴۱۴هـ.ق. ص ۲۱۷.

۶. احتجاج، ج ۱، ص21.

۷. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق، محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، لبنان، دار التراث، ج ۴، ص ۲۲۹.

8. اhttp://hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=4227MagazineNumberID=

كدام فرقه هاي اهل سنت براي 12 امام ما شيعيان احترام قايلند؟
اهل سنت به امامت ائمه اهل بيت(ع) اعتقاد ندارند. از اين رو آن ها پيرو ائمه اهل بيت محسوب نمي‌شوند. همچنين به عصمت ائمه(ع) اعتقاد ندارند، چون اهل سنت غير از انبي

لطفا بفرماييد كدام فرقه هاي اهل سنت براي 12 امام ما شيعيان احترام قايلند و انها را از فرزندان پيامبر اكرم ميدانند؟

دوست بزرگوار ضمن ابراز خرسندي از تلاش و كوشش شما در مسير شناخت حقيقت، توجه شما را به اين نكته جلب مي نمائيم:

 اهل سنت به امامت ائمه اهل بيت(ع) اعتقاد ندارند. از اين رو آن ها پيرو ائمه اهل بيت محسوب نميشوند. همچنين به عصمت ائمه(ع) اعتقاد ندارند، چون اهل سنت غير از انبيا، كسان ديگر را معصوم نميدانند. حتي خلفاي خود يعني ابوبكر، عمر و عثمان را داراي عصمت نميدانند.

بسياري از اهل سنت گرچه به امامت و عصمت ائمه اهل بيت(ع) باور ندارند، ولي بر اساس آيه فرموده:

«قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي؛(1) بگو به ازاي آن رسالت پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي در باره خويشاوندانم.»محبت اهل بيت(ع) را واجب ميدانند، از اين رو شافعي كه يكي از پيشوايان مذاهب اهل سنت است گفته:

يا آل بيت رسول الله حبّكم          فرض من الله في القرآن أنزله(2)

اي اهل بيت پيامبر! بر اساس حكم خداوند در قرآن كريم محبت شما واجب است.

پي نوشت ها:

1. شوري (42) آيه 23.

2. فضايل الخمسه من الصحاح السته، مرتضي فيروز آبادي،چ اسلاميه، ج 2، ص 75.

سلفي ها آيا شيعه هستند و يا اهل تسنن؟
واژه سلفيه در آغاز پيدايش آن، ناظر به اين معنا بود كه مسلمانان را به بازگشت به ارزش‌هاي ديني خود متوجه سازد تا تسليم ماديگرايي جديد غرب نشوند، ولي وهابي‌ها ...

سلفي ها آيا شيعه هستند و يا اهل تسنن و يا يك فرقه از فرقه اسلامي مي باشند، و اگر شيعه هستند چند  امامي اند، و يا از گروه وهابي مي باشند؟

واژه سلفيه در آغاز پيدايش آن، ناظر به اين معنا بود كه مسلمانان را به بازگشت به ارزشهاي ديني خود متوجه سازد تا تسليم ماديگرايي جديد غرب نشوند، ولي وهابيها آن را از معناي اصلي و درستش جدا كرده، معناي دلخواه خود را جايگزين آن كردند. بر اين اساس تنها خود را مسلمانان راستين و پيرو سلف امت (مسلمانان صدر اسلام و عصر پيامبر ) دانسته و ديگر مسلمانان را گمراه مي پندارند.

از نظر آنان، سلفي كسي نيست كه به قرآن و حديث و احكام اسلام اهتمام ورزد و در اين راه با دشمنان اسلام جهاد كند، بلكه كسي است كه پيرو مسلك و مرام خاص آنان باشد، در غير اين صورت بر بدعت يا شرك در دين متهم ميگردد.(1) بنا براين نوعا اين كلمه به وهابيها ،گفته مي شود.

 وهابيت به دليل افكار اعتقادي خاصي كه در باب شفاعت، توسل، شرك و مانند آن دارد، در تعارض كامل با مذهب شيعه است؛ هر چند كه اكثر فرقه هاي اهل سنت با تفكرات اين گروه مخالفند. از اين رو گروه ياد شده همواره در تلاش است تا با تبليغات سازمان يافته (اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و  مانند آن) بيش تر شيعه را بكوبد.

 خطر بزرگ تر اين گروه، روش هاي دور از منطق اسلامي است كه در برخورد با دنيا پيش گرفته است از جمله: ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبري ملا عمر و اسامه بن لادن) كه سبب بهانه جويي غربي ها شد كه مسلمانان را به تروريسم و خشونت و مخالف تمدن معرفي كنند تا جايي كه دست قدرت هاي استعماري غرب به خصوص آمريكا را در منطقه باز گذاشته ، زمينه دخالت هاي نظامي و سياسي آنان در كشورهاي اسلامي فراهم ساخته، افغانستان و عراق دو نمونه بارز اين دخالت ها به شمار مي آيند.

براي شناخت مذهب سلفي گري(وهابيت) و آگاهي از خطرات آن ها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار دارد، از جمله: نحوه پيدايش و به وجود آمدن آن، طرز تفكر آنان نسبت به دين و اولياي الهي و شعائر اسلامي، عملكرد آن ها در حوزه اجتماع و سياست و...

براي مطالعه و تحقيق در اين باره، كتاب‏هاي معرفي شده ذيل را مطالعه نماييد:

1ـ آيين وهابيت، جعفر سبحاني

2ـ برگي از جنايات وهابي‏ها، مرتضي رضوي ترجمه: ضيايي

3ـ وهابيان، علي اصغر فقيهي

4ـ آيا اين است اسلام واقعي، ابوالفضل حسيني

5ـ فتنه وهابيت، زيني دهلان، ترجمه: همتي

6ـ نقدي بر انديشه وهابيان، موسوي قزويني، ترجمه: طارمي

7ـ تحليلي نو بر عقايد وهابيان،  حسن ابراهيمي

8ـ فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آن ها،  قزويني،   ترجمه: دواني

9ـ نقد و تحليلي پيرامون وهابيگري، همايون همتي

10ـ فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني.

پي نوشت:

1 . فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني، قم، دفتر تحقيقات و تدوين كتب درسي،1377، ص 177.

چرا شیعیان به چند دسته تقسیم می شوند؟
مهم ترین عامل انشعاب مذهبی، اختلافات كلامی و سیاسی و برداشت های متفاوت از متون دینی است كه در طول زمان میان پیروان یك مذهب ایجاد می شود...

چرا شیعیان به چند دسته تقسیم می شوند؟ (مثلا هفت امامی، دوازده امامی)

مهم ترین عامل انشعاب مذهبی، اختلافات كلامی و سیاسی و برداشت های متفاوت از متون دینی است كه در طول زمان میان پیروان یك مذهب ایجاد می شود. مذهب شیعه نیز از این قاعده مستثنی نیست، از این رو انشعاب آن امری ناگزیر می نماید. گروه های شیعی نیزاز متون دینی بر داشت های متفاوت دارند كه عمده این بر داشت بر می گردد به مساله امامت ، كه در این جا به عقاید برخی این گروها درباره امامت اشاره می گردد:

1 . اثنی عشریه "دوازده امامی ها" :

 مهم ترین و بزرگ ترین گروه شیعه است كه قائل به خلافت بلافصل امام علی(ع) بعد از پیامبر از طریق "نصب" و "نص" است.

نیز امامت امام حسن و امام حسین(ع) و نه فرزند از سلاله حضرت سیدالشهدا، كه پیامبر آنان را نام برده و معین كرده ، كه آخرین ایشان امام غایب و منجی عالم بشر حضرت مهدی (عج) است.

2 . فرقه زیدیه:

منظور از زیدیه كسانی هستند كه خود را پیروان زید بن علی بن حسین(ع) می دانند، پس از شهادت زید، بین پیروان او دانشمندانی به وجود آمدند كه به تنظیم عقاید و احكام زیدیه پرداختند، بدین ترتیب، این فرقه را پدید آوردند. گرچه دانشمندان زیدیه به سیره عملی و نوشته های زید توجه داشتند ، اما در عقاید از معتزله و در فقه از مكتب ابوحنیفه تاثیر پذیرفته اند.

علت به وجود آمدن فرقه زیدیه

اینان كسانی كه به امامت حسین بن علی (ع) معتقد بودند، پس از او پسرش علی بن الحسین(ع) را امام دانستند. پس از رحلت او شیعیان حسنی و حسینی درباره جانشینی وی اختلاف نمودند.

زیدیه گفتند كه پس از او "زید" امام است، چون به شمشیر رو آورده و جهاد نموده است.(1) به عقیده آنان یكی از این شرایط امام، جهاد علنی و مبارزه مسلحانه با ستمكاران است . دومین آن فاطمی بودن است، یعنی امام از طریق پدر به یكی از حسن و حسین (ع) برسد.

3. اسماعیلیه:

 اسماعیلیه فرقه ای هستند كه به امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشر معتقدند، اما پس از امام صادق(ع) بزرگ ترین فرزند او اسماعیل یا فرزند اسماعیل محمد را به امامت می پذیرند.

شاید بتوان گفت كه علت یا زمینه پیدایش شیعه اسماعیلیه این باشد كه او پسر بزرگ امام صادق(ع) بود. برخی گمان می كردند كه حتماً پسر بزرگ می بایست امام باشد، نیز تلاش برخی از غلات همانند ابی الخطاب و پیروانش كه حاضر نشدند مرگ اسماعیل را در زمان حیات امام صادق (ع) بپذیرند. این ها گفتند اسماعیل نمرده است. او یا پسرش محمد امام است.(2)

پی نوشت ها:

1. محمد جواد مشكور.ترجمه فرق الشیعه نوبختی، ص 89 (مقدمه)، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ، تهران، عبدالله مبلغی تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 3 ، ص 1215،

2. جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامی، ص47، موسسه چاپ و انتشارات استان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، 1375.

اجمالي از زندگي نامه امّ المؤمنين زينب بنت خزيمه را بيان فرماييد؟
زينب دختر خزيمه بن حارث، از قبيله بني هلال بود كه در جاهليت او را "ام‌ّالمساكين؛ مادر بيچارگان" ميخواندند، زيرا به فقيران و مسكينان نيكي و مهرباني مي كرد ...

اجمالي از زندگي نامه امّ المؤمنين زينب بنت خزيمه را بيان فرماييد؟

  زينب دختر خزيمه بن حارث، از قبيله بني هلال بود كه در جاهليت او را "امّالمساكين؛ مادر بيچارگان" ميخواندند، زيرا به فقيران و مسكينان بسيار نيكي و مهرباني مي كرد.(1)

پيش از آن كه به همسري پيامبر درآيد، چند بار شوهر كرده بود. در كتابهاي تاريخي از سه تن: "عبدالله بن جحش اسدي"، "طفيل بن حارث بن مطلب" و "عبيده بن حارث بن مطلب" به عنوان شوهران او نام برده شده است.(2)

برخي نوشته اند: زينب پيش از آن كه به عقد پيامبر درآيد، همسر عبدالله بن حجش اسدي بود. عبدالله در جنگ اُحد به شهادت رسيد، و او پس از عِدّه وفات به عقد پيامبر درآمد.(3)

بعضي نوشته اند: زينب ام المساكين، اوّل همسر طفيل بن حارث مطلبي بود، بعد طفيل او را طلاق داد و سپس با برادرش ازدواج كرد و همسر عبيده بن حارث مطلبي شد(4). عبيده در جنگ بدر به شهادت رسيد، و پس از گذشت حدود يك سال، پيامبر او را در سي و يكمين ماه از هجرت (در رمضان سال سوم هجري)(5) و بنا به نقلي ديگر در سال چهارم هجري، با پانصد درهم مهريه(6) (بنا به نقلي چهارصد درهم)(7) به عقد خود درآورد.

پس از ازدواج با پيامبر بنا به نقلي دو تا سه ماه(8) يا حدود هشت ماه بعد با پيامبر زندگي كرد.(9) در ربيع الاوّل يا ربيع الثاني سال چهارم هجري چشم از دنيا فروبست. پيامبر بر پيكر او نماز خواند و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(10)

برخي نوشته اند در هنگامي كه به عقد پيامبر درآمد، حدود سي سال داشت.(11)

پي نوشت ها:

1- سيره ابن هشام، ج4، ص 1061؛ المستدرك، ج4، ص33.

2- الاصابه، ج4، ص309 و ج8، ص157.

3- البدايه والنهايه، ج5، ص316.

4- تاريخ طبري، ج2، ص219؛ البدايه والنهايه، ج4، ص103.

5- سيره ابن هشام، ج4، ص 1061؛ عيون الاثر، ج2، ص385.

6- الطبقات الكبري، ج8، ص115؛ البدايه و النهايه، ج4، ص 103؛ تاريخ طبري، ج2، ص219.

7- سيره ابن هشام، ج4، ص1101 و 1102.

8- الاصابه، ج4، ص309 و ج8، ص157.

9- تاريخ مدينه دمشق، ج3، ص206.

10- الطبقات الكبري، ج8، ص115و116.

11- عيون الاثر، ج2، ص385؛ الطبقات الكبري، ج8، ص116.

اگه ميخونن چجوري وچه وقت؟
فرقه اهل حق به جاي نماز خواندن مانند ساير مسلمانان، نياز يا كردار دارند، نماز (نياز يا كردار) ايشان به جماعت است، و نماز فرادي درست نيست. عبادت با نواختن ...

آيا اهل حق نماز ميخونن يا نه؟ اگه ميخونن چجوري وچه وقت؟

فرقه اهل حق به جاي نماز خواندن مانند ساير مسلمانان، نياز يا كردار دارند، نماز (نياز يا كردار) ايشان به جماعت است، و نماز فرادي درست نيست. عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقي و خواندن سرود و دعاهاي مذهبي انجام مي‏پذيرد. گاهي هنگام دعا چنان از خود بي خود مي‏شوند كه خويشتن را بر روي آتش افروخته افكنده و در آن حال جذبه، به ايشان صدمه‏اي نمي‏رسد.(1)

پي نوشت:  

 1. محمد جواد مشكور،فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ چهارم، مشهد، ۱۳۸۴ش، ص 78

آیه 159انعام آیا شیعه وسنی فرقه نیست؟
دو مسأله شاخص و ريشه‏اي منشأ بسترسازي براي پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است: ...

چرا دین اسلام فرقه فرقه شده آیه 159انعام آیا شیعه وسنی فرقه نیست؟

دو مسأله شاخص و ريشه‏اي منشأ بسترسازي براي پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است:

 يكي در نخستين زمان فوت رسول اكرم (ص) و مربوط به مسأله خلافت و امامت است و ديگري مرتبط با ماجراي حكميّت در جريان جنگ صفين است. (1)

علل پيدايش فرقه ها و مذاهب اسلامي:

 1- ضعف فكري و فرهنگي:

اصولاً محدوديت قواي ادراكي انسان و عدم توانايي او براي حلّ قطعي همه مسائل اعتقادي، از جمله مهم‏ترين علل اختلاف انسان‏هاست، در مواردي كه مسأله به روشني قابل حلّ نيست هر كس به حدس و گمان مي‏رسد كه ممكن است با حدس وگمان ديگران متفاوت باشد. در اين صورت است كه اختلاف نظرها آشكار مي‏شود. حضرت رسول (ص) در مدت كوتاه رسالتش فرصت بيان همه مطالب را براي مردم نيافت؛ از اين رو، لازم بود از سوي رسول خدا (ص) جانشيني هم چون او كه معصوم باشد كار را به عنوان امامت مسلمانان و تبيين معارف قرآن و سنت نبوي ادامه دهند ولي چنين نشد. يكي از علل پيدايش غلات را در همين امر مي‏توان جست. (2)

2- تعصبات قبيله‏اي:

پس از وفات پيامبر(ص)، مردم به جاي اين كه در مراسم خاك سپاري شركت كنند، هر گروهي مدعي شد كه حق خلافت از آن اوست. بنابر شواهد تاريخي هيچ يك از انصار و مهاجران در تعيين جانشين پيامبر(ص) از قرآن و سنت رسول خدا (ص) يا ازمصلحت امت سخن نگفت، بلكه سخن در اين بود كه جانشيني پيامبر حق گروه انصار است يا مهاجر و چون در ميان انصار دو قبيله اوس و خزرج بود اين دو نيز به رقابت برخاستند و به دليل همين مخالفت مهاجران غالب شدند. (3)

 3- امور مادي:

از منابع تاريخي و روايي معلوم مي‏شود گروهي بوده و هستند كه مثلاً با جعل مطالب و اخبار غلوآميز و انتشار آن، توجه عده‏اي را به خود جلب كرده و از مواهب و فضل و بخشش هاي مادي آنان بهره‏مند شوند؛ مانند مغيرة بن سعيد كه در تمام عمر خود در تلاش بودتا مرام جديدي احداث كرده و گروهي متشكل پديد آورد تا به اهداف مادي و دنيايي خود برسد. (4) يا برخي مي‏خواستند در محيط اسلامي راهي براي مباح كردن گناهان و ترك واجبات و فراهم ساختن بساط عيش و عشرت توأم با توجيه شرعي پيدا كنند تا توده‏هاي ناآگاه مسلمان به آن ايمان آورده آن گاه به كمك همين توده‏هاي ناآگاه تشكيلاتي به وجود آورده و به اهداف خود كه همان بسط اباحه‏گري بوده دست يابند. برخي از مورخان ملل و نحل يكي از علل پيدايش فرقه غلات را همين امر دانسته‏اند. (5)

4- هدف سياسي:

سياست‏بازاني كه بيشتر به اهداف غلط خود مي‏انديشند براي نيل به مقصود خود از حربه‏هاي گوناگوني استفاده مي‏كنند و يكي از اين حربه‏هاي قوي و كارآمد ايجاد فرق و نحله‏هاي گوناگون مذهبي است. اينان با به وجود آوردن چنين فرقه‏هايي يك سلسله مسائل و آموزه‏هاي دور از ذهن و عقل را وارد جريان مخالف خود مي‏كردند تا به آن آسيب وارد كرده و آن را در مقابل چشم ديگران ناميمون جلوه دهند. مانند برخي از اخبار در مورد ائمه (ع) كه به دور از حقيقت و واقعيت است.(6) يا پديداري فرقه كيسانيه كه پيروان مختار بن ابي عبيده ثقفي تلقي شده‏اند براي تضعيف ديدگاه و حركت مختار از سوي مخالفانش پديدار شد. (7)

5- گسترش حوزه جغرافيايي اسلام با فتوحات مسلمانان:

به تدريج پيروان اديان و عقايد ديگر وارد حوزه حكومت اسلامي شدند. گروهي از اين افراد كه مسلمان شده بودند به طرح مسائل و مشكلات خود براي مسلمانان پرداختند و آنان كه بر دين خود باقي مانده بودند در اين مسائل با مسلمانان مجادله مي‏كردند اين مسأله در اواخر حكومت بني‏اميه و اوائل حكومت عباسيان به دليل ترجمه فلسفه يونان شدت بيشتري گرفت و باعث پديداري برخي از فرقه‏ها شد. بر اساس گزارش برخي از نويسندگان، قدريه ديدگاه هاي خود را از تأثيرپذيري يهوديان ومسيحيان مسلمان شده شامي صورت مي‏دادند. (8)

در پايان فرق شيعه و اهل سنت نيز از سر شاخه هاي فرق اسلامي است.

در باره آيه شريفه به سخن علامه طباطبايي اشاره مي نماييم :

"گو اينكه روي سخن در آيه قبل با مشركين بود كه در دين حنيف پراكنده شده بودند، و گو اينكه مفهوم آن آيه يهود و نصارا را هم در بر مي‏گرفت، و لازمه آن اين است كه آيه مورد بحث هر سه فرقه را شامل شود، و ليكن مقتضاي اتصال اين آيه به آيات گذشته كه شرايع كلي و عمومي الهي را بيان مي‏كرد و آن شرايع را از حرمت شرك گرفته به حرمت تفرق از سبيل خدا ختم مي‏نمود اين است كه جمله: " إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً"، در مقام بيان حال رسول خدا (ص) و مقايسه آن جناب با چنين اشخاص بوده باشد، نه در مقام بيان حال اين اشخاص. پس كلمه" فرقوا" كه صيغه ماضي است براي حكايت حال مردمي كه در گذشته چنين و چنان بودند نيست، بلكه تنها براي اصل تحقق است چه در گذشته و چه در حال و چه در آينده...

از آنچه گذشت معلوم شد هيچ وجهي نيست كه بگوييم آيه شريفه صرفا براي تبرئه رسول خدا (ص) از مشركين و يا از مشركين و يهود و نصارا است، بلكه آيه مطلق است و بيزاري رسول خدا را هم از نامبردگان مي‏رساند و هم از اهل بدعت و مذهب تراشان امت اسلام. (9)

 

پينوشتها:

1. في علم الكلام، احمد محمود صبحي، بيروت دار النهضة، چاپ اوّل، 1405 ق، ج 1، ص 32 ـ 34.

2. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت مؤسسه الوفاء، چاپ دوّم، 1983 م، ج 25،ص 288، روايت 44.

3. جانشيني حضرت محمد (ص)، ويلفردمادولونگ، ترجمه احمد نمايي، جواد قاسمي و ... مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1377 ش، صص 47 ـ 65 و قيام حسين (ع)، دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بهمن 1359، ص 26 ـ 36.

4. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم بيروت، دار احياء الكتب العربية،چاپ دوّم، 1385 ق، ج 8، ص 21.

5. الاشعري، سعد بن عبدالله ابن خلف، المقالات و الفرق، تصحيح محمدجواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوّم، 1360 ش، صص 51 ـ 52.

6. الذهبي، ابي عبدالله محمدبن احمد بن عثمان، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقيق علي محمد البجاوي، دار احياء الكتب العربية، چاپ اوّل، 1382 ق، ج 2، ص 45.

7. صفري فروشاني، نعمت‏الله، غاليان، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي،چاپ اوّل، 1378 ش، صص 83 ـ 89.

8. فرقه‏هاي اسلامي در سرزمين شام در عصر اموي، دكتر حسين عطوان، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد، بنياد پژوهشهاياسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1371 ش، ص 31 ـ 33.

9.  موسوي همداني سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان،مكان چاپ: قم،ناشر: دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم،سال چاپ: 1374 ش ج‏7، ص 538.

درباره سنی ناصبی توضیح دهید؟
در اصطلاح « نصب» یا «ناصبی بودن » به معنای اظهار عداوت و دشمنی با امیر المؤمنین(ع) است كه البته اصل آن " نصب عداوت (ع)" است اما در استعمال به حذف متعلق كه ...

درباره سنی ناصبی توضیح دهید؟

كلمه نصب در لغت، به معانی : -اظهار داشتن چیزی - درد - بلا و شر به كار رفته است. (1)

اما در اصطلاح « نصب» یا «ناصبی بودن » به معنای اظهار عداوت و دشمنی با امیر المؤمنین(ع) است كه البته اصل آن " نصب عداوت (ع)" است اما در استعمال به حذف متعلق كه عداوت باشد، تلفظ می گردد. (2)بعضی از لغویون، نواصب را به قومی معنا كرده‏اند كه معتقد به بغض ورزیدن به علی(ع) باشند. (3) فقیهان شیعه در معنای ناصبی اختلاف نظر دارند. بیش‏تر فقیهان كسی را كه اظهار عداوت نسبت به اهل بیت(ع) نماید، ناصبی می‏نامند. البته بنابر فتوای بعضی فقیهان معاصر، اظهار عداوت و بغض نسبت به علی(ع) موجب ناصبی شدن نمی‏شود، بلكه ناصبی كسی است كه معتقد باشد عداوت ورزیدن نسبت به علی(ع) جز دین است. (4) 

پینوشت ها :

 1. احمد بن محمد بن علی مقری فیومی قاموس ،  ج 6، ص 833.

2. میرزایی ابی‏الفضل الطهرانی، شفأ الصدور فی شرح زیارة العاشورا، ج 2، ص 21. بی نام 

3. ابن منظور ، لسان العرب،  ج 14، ص 157 - 155؛ لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 22782.

4. محسن الطباطبایی، مستمسك العروة الوثقی،  قم، دارالكتب الاسلامیه ،  ج 1، ص 397.

عقايد و باورهاي صوفيان چيست؟
در اين باره به مطالب زير توجه فرماييد :صوفي عنوان عمومي هر يك از سلسله‏هاي اهل تصوف است. صوفي منسوب است به «صوف» به معني پشم، اهل تصوف ظاهراً به سبب پشمينه ...

تصوف چيست؟ عقايد و باورهاي صوفيان چيست؟

در اين باره به مطالب زير توجه فرماييد :صوفي عنوان عمومي هر يك از سلسله‏هاي اهل تصوف است. صوفي منسوب است به «صوف» به معني پشم، اهل تصوف ظاهراً به سبب پشمينه پوشي از بابت زهد و پارسايي به اين عنوان مشهور شده‏اند.(1) از سوي ديگر صوفيه، داراي فرقه هاي بسياري هستند عقايد و آداب متفاوت دارند.

 پيدايش فرقه صوفيه در تاريخ اسلام به طور دقيق مشخص نيست؛ زيرا تحولات فكري و سير عقايد و آرا تدريجي است؛ لكن از قرن دوم هجري گروه مخصوصي در اسلام پيدا شدند كه به خاطر لباس، روش و سكونت خاص، گوشه نشيني، سختگيري بر نفس و... از بقيه مسلمانان ممتاز مي شدند.

درباره منشأ تصوف و ميزان تأثيرپذيري‏اش از اديان و مذاهب، نظرهاي مختلفي وجود دارد. بعضي منشأ تصوف را به پاره‏اي از عقايد بودايي، ايراني، نوافلاطوني و مسيحي نسبت مي دهند. ديدگاه ديگري عناصر اسلامي را در پرورش مبادي تصوف موثر مي داند. معتقد است بدون اسلام و قرآن، تصوف قادر به ايجاد حالات معنوي عرفاني نيست. گاهي صوفي و عارف يكي دانسته مي شود. استاد مطهري مي گويد: اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگي و نظري ياد شوند، با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند، غالبا با عنوان «متصوفه» ياد مي‏شوند. عرفا و متصوفه هر چند يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نمي‏شوند و خود نيز مدعي چنين انشعابي نيستند، و در همه فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند، در عين حال يك گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعي هستند، يك سلسله افكار و انديشه‏ها و حتي آداب مخصوصي در معاشرت‏ها و لباس پوشيدن‏ها، و احيانا آرايش سر و صورت و سكونت در خانقاه‏ها و غيره به عنوان يك فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي رنگ مخصوصي داده و مي‏دهد.(2)

اين آداب و حالت ها و روش ها آن ها را از مسلمانان جدا كرده، حتي برخي از كارهاي آن ها بر خلاف شرع اسلام است. در برخي از روايات نيز از صوفيه مذمت شده است. زيرا آنان داراي عقايد  مي باشند كه مورد تاييد اسلام  و اهل بيت (ع) نيست. به روايات زير توجه شود:

1. پيامبر  (ص) فرمود: روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امّت من به نام (صوفيه) برخيزند. آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند مي كنند به گمان اينكه بر طريقت و راه من هستند؛ در حالي كه آنان از كافران نيز گمراه تر و اهل آتش اند و صدايي دارند مانند......(3)

2. پيامبر اكرم (ص) در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ؛ آنجا كه در اثناي سفارش هاي خود به ابوذر فرمود: اي اباذر! در آخر الزمان قومي پيدا مي شوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند و اين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسايي ميدانند آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن مي كنند(4)

 در اين باره به منابع زير مراجعه فر ماييد:

-عبد الله مبلغي، تاريخ اديان ومذاهب جهان، ج 3، ص 1399، انتشارات منطق ( سينا)، قم، 1373، چاپ سوم(بحث فرقه شيخيه)

-محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، ص303- به بعد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1375، چاپ سوم.

پي نوشت ها:

1. دائرة المعارف فارسي، مصاحب، ج 1، ص 1597، ماده صوفي.

2. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، كلام - عرفان، ص 84، قم، انتشارات صدرا .

3.  محدث قمي، سفينة البحار، انتشارات فراهاني تهران، ج2، ص58.   

4. حر عاملي، وسايل الشيعه، چاپ بيروت، ج11، ص508 .

چرا ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين اهل سنت را مسلمان دانسته اند؟
مسلمان بودن با مؤمن بودن فرق دارد. مسلمان كسي است كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و به يگانگي خدا و نبوت پيامبر، اعلام ايمان كرده است. كسي كه بر يكتايي خدا ...

با توجه به حديث نبوي( هر كس ائمه بعد از من را قبول نداشته باشد از من نيست ) و با توجه به اينكه مبناي تعريف سنت در فقه عامه و مذاهب اربعه صرفا قول، فعل و تقرير پيامبر مي باشد(نه ائمه معصومين) و اينكه ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين، مسلمان بودن اهل سنت را قبول داشته اند، حال اين تعارض را چگونه بايد پاسخ داد؟(يعني چرا ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين اهل سنت را مسلمان دانسته اند؟ )

مسلمان بودن با مؤمن بودن فرق دارد.

مسلمان كسي است كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و به يگانگي خدا و نبوت پيامبر، اعلام ايمان كرده است. كسي كه بر يكتايي خدا و بر نبوت پيامبر شهادت مي دهد، به حكم قرآن مسلمان است و جان و مال و آبروي او محترم است و از همه حقوقي كه ديگر مسلمانان بهره مند هستند، بهره مند مي باشد.

قرآن مي فرمايد:

لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا(1)

به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي‏كند نگوييد: «مسلمان نيستي».(و ايمان به خدا و پيامبر نياوردي )

البته بسياري از مسلمانان هستند كه فقط به اسم مسلمان هستند و هنوز از زمره مؤمنان نشده اند. قرآن مي فرمايد:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم؛(2) عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.

بنا بر اين ما موظفيم گويندگان شهادتين را مسلمان دانسته و همه حقوق مسلماني را براي آنان به رسميت بشناسيم.

امامان هم گويندگان شهادتين را مسلمان مي دانستند و شيعيان را به رعايت حقوق آنان سفارش مي كردند.

البته هر كس برايش امامت ثابت شده باشد و بداند خدا و پيامبر، امامان را به امامت نصب كرده و اطاعت مردم از آنان را خواسته اند، با اين وجود امامت امامان را نپذيرد، كافر است، ولي چون ما نمي دانيم انكار امامت توسط اهل تسنن از روي علم و عناد است يا از روي جهل، نمي توانيم آنان را كافر بشماريم و بايد اسلام آنان را قبول كنيم.

جمله پيامبر هم خطاب به مسلمانان است كه اگرمي خواهيد در قيامت با من باشيد و به شفاعت من برسيد و... ، بايد به امامت امامان بعد از من گردن نهيد. اگر كسي با اقرار به شهادتين امامت امامان را نپذيرد، گر چه ما او را مؤمن نمي دانيم اما به حكم قرآن و سنت پيامبر مسلمان است.

پي نوشت ها:

1. نساء(4) آيه94.

2. حجرات(47) آيه14.

صفحه‌ها