دانش تاريخ
۱۴۰۰/۰۴/۲۰ ۱۲:۲۴ شناسه مطلب: 98326
پرسش:
آیا در تاریخ مواردی از اظهار علم غیب توسط پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) گزارش شده است؟
پاسخ:
بله در منابع تاریخی و حدیثی، موارد متعددی گزارششده است که رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) مطلبی را از خزانۀ غیب خویش مطرح کرده و یا دربارۀ حوادث آینده پیشگویی فرموده است. مشابه اینگونه گزارشها دربارۀ ائمه (علیهم السّلام) بهویژه امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) نیز گزارششده است.
برای نمونه، در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت، گزارشهای متعددی نقلشده است که پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله) و امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) حادثۀ کربلا و شهادت سیدالشهدا (علیه السّلام) را پیشبینی فرمودهاند.(1) اینگونه گزارشها، مصداقی روشن از بیان غیب است.
نمونۀ دیگر، در ماجرای لیلة المبیت است که سران شرک تصمیم گرفتند شبانه به خانۀ پیامبر یورش ببرند و او را بکشند. پیامبر توسط جبرئیل از نقشۀ آنان آگاه شد و ماجرا را برای امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) تعریف کرد و به او پیشنهاد کرد که در بستر پیامبر بخوابد تا آن حضرت بتواند از چنگ مهاجمان بگریزد.(2) اینکه پیامبر از تصمیم سران شرک در یک جلسۀ محرمانه خبردار شد، بی آنکه جاسوسی در میان آنان داشته باشد، مصداقی از علم غیب است.
نمونۀ دیگر در جنگ احزاب است که وقتی گروهی از مسلمانان در هنگام کندن خندق به صخرهای سخت برخوردند و از پیامبر کمک خواستند، آن حضرت وارد خندق شد و با کلنگ، سه ضربه به آن صخره زد که در هر ضربه جرقهای پرنور برخاست. رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) به اصحاب فرمود: «وقتى ضربت اول را زدم و برقى كه شما ديديد بلند شد، قصرهاى حيره و مداين كسرى را ديدم كه گويى دندانهای سگ بود و جبريل به من خبر داد كه امّت من بر آن تسلّط مىيابند. آنگاه ضربت دوم را زدم و برقى كه شما ديديد نمودار شد، قصرهاى سرخ سرزمين روم را ديدم كه گويى دندانهای سگ بود و جبريل به من خبر داد كه امت من بر آن تسلّط مىيابند. آنگاه ضربت سوم را زدم و برقى كه شما ديديد نمودار شد و قصرهاى صنعا را ديدم كه گويى دندانهای سگ بود و جبريل به من خبر داد كه امت من بر آن تسلط مىيابند. بشارت كه پيروز مىشويد! بشارت كه پيروز مىشويد! بشارت كه پيروز مىشويد!».(3)
این خبر غیبی در آن شرایط سخت، باعث تقویت روحیۀ مسلمانان شد؛ در شرایطی که هیچکس فکرش را هم نمیکرد روزی کاخهای پادشاهان ایران و روم و یمن به تصرف مسلمانان درآید. کمتر از بیست سال بعدازاین واقعه، تمام این پیش-گویی ها تحقق یافت.
نیز در مسیر حرکت مسلمانان بهسوی تبوک، شتر پیامبر گم شد و گروهی به جستوجوی شتر رفتند. يكى از ياران پیامبر به نام عمارة بن حزم پيش پيامبر بود. در غیاب او و پیامبر، یکی از منافقان به نام زيد بن نصيب قينقاعى گفت: «محمد ادّعا میکند كه پيامبر است و از آسمان به شما خبر مىدهد؛ اما نمىداند شترش كجا است!». پيامبر همان لحظه به عماره كه پيش او بود گفت: «يكى گفته است كه محمّد ادّعا دارد پیامبر است و از آسمان به شما خبر مىدهد، اما نمىداند شترش كجا است. به خدا، من جز آنچه خدا به من بگويد، نمىدانم. اينک خداوند شتر را به من نشان داد كه در فلان دره است و مهار آن به درختى گیرکرده است، برويد آن را بياوريد». گروهی رفتند و شتر را آوردند. هنگامیکه عمارة بن حزم پيش ياران خويش برگشت، گفت: «چيز عجيبى است! همين دم پيامبر از يكى سخن به میان آورد كه چنين و چنان گفته بود. خداوند به او خبر داده بود». يكى از حاضران به عماره گفت: «به خدا پيش از آنکه بيايى، زيد اين سخنان را گفت». عماره گردن زيد را گرفت و فشار داد و او را از خود طرد کرد.(4)
در این ماجرا دو مطلب غیبی از زبان پیامبر خارج شد: یکی اینکه سخنان زید بن نصیب را در حالی بازگو کرد که او نزد پیامبر نبود و در غیاب پیامبر از ایشان بدگویی کرده بود. دوم اینکه محل دقیق گیر افتادن شتر خود را اعلام کرد.
پیشگویی دربارۀ به قدرت رسیدن معاویه و تکیه زدن بنیامیه بر منبر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله)، پیشگویی چگونگی درگذشت برخی از افراد مانند ابوذر، پیشگویی برخی از ظلمها نسبت به اهلبیت و مخصوصاً امیرالمؤمنین و صدها نمونۀ دیگر که در منابع تاریخی آمده، حکایت از آن دارد آن حضرت فیالجمله بر علم غیب اشراف داشته است. در زندگی ائمه (علیهم السّلام) نیز موارد متعددی ازاینگونه غیبگوییها گزارششده است که در منابع حدیثی و تاریخی پراکنده است. این نمونهها آنقدر فراواناند که جمعکردن آنها مستلزم تدوین کتابی بسیار مفصّل است.
شایان توجه است که دربارۀ چندوچون علم غیب پیامبر و امام و اینکه چه گسترهای دارد و آیا شامل هر چیزی میشود یا محدود است، مباحث بسیاری در علم کلام مطرح است که در جای خود باید به آن پرداخت.
پینوشتها:
1. برای آگاهی از مجموع اینگونه اخبار غیبی، ر.ک: محمد ریشهری و همکاران، شهادتنامۀ امام حسین بر پایۀ منابع معتبر، به کوشش مرتضی خوش نصیب، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، 1390 ش، ص 156 ـ 195.
2. طبری، ابوجعفر، محمد بن جریر، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق/1967 م، ج 2، ص 372.
3. طبری، همان، ج2، ص 568 ـ 569.
4. طبری، همان، ج 3، ص 106. (با استفاده از ترجمۀ مرحوم ابوالقاسم پاینده)
۱۴۰۰/۰۴/۰۷ ۱۲:۵۲ شناسه مطلب: 98312
آيا امامان ما پولدار بودند؟ امکانات اعم از خانه و خادم و... در چه حد داشتند؟
پاسخ:
بهعنوان مقدمه، توجه داشته باشید که اولاً: در فرهنگ اسلامی، ارزش افراد به فقر و غنا بستگی ندارد تا اگر کسی را «فقیر» بخوانیم، باعث نوعی توهین باشد. ملاک برتری افراد، تقوا است و بس. (1) ثانیاً: ثروتمند بودن یا نبودن، امری نسبی است. از جامعهای به جامعۀ دیگر و از زمانی به زمان دیگر، متفاوت است. ممکن است فردی در یک جامعه «پولدار» شمرده شود و همو با همان امکانات مالی در جامعهای دیگر، ازنظر مالی، متوسط یا حتی ضعیف بهحساب آید.
نکتۀ دیگر اینکه در منابع تاریخی، برخی گزارشهای صریح دربارۀ وضع مالی اهلبیت به چشم میخورد؛ ولی عمدۀ مطالب دراینباره، از دلالت ضمنی و التزامی دیگر گزارشها به دست میآید.
با بررسی گزارشهای مختلف تاریخی می¬توان دریافت که وضعیت مالی پیامبر خدا و اهلبیت ایشان، در دورههای مختلف تاریخی یکسان نبوده و به سبب تغییر شرایط، متفاوت بوده است؛ ولی درمجموع، میتوان گفت که آن بزرگواران از ثروتمندان بزرگ جامعه محسوب نمیشدند؛ ولی جز در برخی دورههای تاریخی، بهصورت کلی، فقیر هم نبودهاند. آنان زندگی بسیار ساده و زاهدانهای داشتند و بسیاری از اموال خود را صرف انفاق، آزاد کردن بندگان و گرهگشایی از دیگران میکردند. بر اساس آموزههای مکتب اهلبیت (علیهم السّلام)، خمس، زکات و مالیاتهای اسلامی همه در اختیار امام قرار میگیرند و امام متصدی و سرپرست توزیع و مصرف آنها است؛ ولی در ضمن، سهمی از این وجوهات نیز برای شخص امام در نظر گرفتهشده است.
پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله) در دورانی از زندگیاش پیش از بعثت، فقیر بوده (2) و باکارهایی مانند شبانی (3) و دادوستد، امرارمعاش میکرده است. در دوران بعد از بعثت نیز تا قبل از هجرت به مدینه، علیرغم حمایت مالی حضرت خدیجه، مشکلات مالی فراوانی در مسیر پیشرفت اسلام وجود داشته است؛ بهویژه در دوران اقامت مسلمانان در شعب ابیطالب که فشار اقتصادی بسیار کمرشکن بوده است؛ اما بعد از هجرت به مدینه، منابع مالی متعددی مانند هدایایی مردمی و خمس برای حضرت فراهم شد و خود آن حضرت نیز از باغداری و پرورش دام غافل نبود. بهاینترتیب، وضع مالی آن حضرت رفتهرفته بهبود یافت. اهدای هفت باغ به ایشان توسط مخیریق که به «عوالی» معروف شد،(4) باعث بهبود بیشازپیش وضع اقتصادی رسول خدا (ص) شد. زمینهایی مانند فدک نیز بهعنوان «خالصه» در اختیار پیامبر بود و حتی اگر نپذیریم که مال شخصی پیامبر محسوب میشده، بههرحال، یک پشتوانۀ مالی برای اهلبیت بوده است.
امام علی (علیهالسلام) نیز در دورۀ حیات رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) وضعیت مشابهی داشت. پس از رحلت پیامبر نیز در تنگنای اقتصادی بود و با از دست دادن فدک، اهلبیت پشتوانۀ مالی دیگری نداشتند و اگر مال دیگری هم داشتند، قابلاعتنا نبوده است. (5) ولی آن حضرت بیکار ننشست و با زراعت و باغداری و حفر چاه، زمینهای بسیاری را آباد کرد که بعدها به یکی از مهمترین منابع مالی امامان بعدی تبدیل شد. از گزارشهای تاریخی به دست میآید که این کارها درآمد شایان توجهی نصیب آن حضرت میکرده است؛ چندانکه برای نمونه، نقلشده كه اميرالمؤمنين (علیهالسلام) با دسترنج خود، هزار برده خريد و آزاد كرد. (6) خريد اینهمه برده و آزاد كردن آنها نشان میدهد كه ایشان درآمد بالایی داشته است.
دیگر ائمّه نیز منابع مالی مختلفی داشتند و افزون بر موقوفات جدشان امیرالمؤمنین، اموال خصوصی و عمومی مختلفی در اختیارشان بود و خودشان نیز از کارهایی مانند زراعت و تجارت ابا نداشتند و همینها باعث میشد که از جهت اقتصادی، وضع نسبتاً خوبی داشته باشند و کارهای خیر بسیاری را با استفاده از این منابع انجام میدادند. (7) در دورههای بعد، بهبودی وضع شیعیان و گسترش خمس نیز باعث شد که پشتوانۀ اقتصادی اهلبیت، بیشازپیش تقویت شود. (8)
در آن روزگار، یکی از شاخصها برای سنجش بضاعت مالی افراد، داشتن مرکب و خدمتکار بوده است که شما هم در سؤال خود به آن اشاره کردید. در زندگی اکثر ائمه (علیهم السّلام) به داشتن کنیز و خدمتکار اشارهشده و این نشان میدهد که از چنین امکاناتی برخوردار بودهاند. در جایجای منابع مرتبط با سیرۀ اهلبیت، با اسامی خدمتکاران و کنیزان آن حضرات روبهرو میشویم و نیز به آزاد کردن بردگان درراه خدا بهعنوان یکی از اقدامات شایسته توسط آنان تصریحشده است؛ چنانكه دربارۀ امام زینالعابدین نیز این نکته مشهور است که آن حضرت همهساله ـ بهویژه در شب عید فطر ـ تعدادی بنده را آزاد میکرد. (9) دربارۀ امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) نیز اشاره شد که با دسترنج خود، هزار برده خريد و آزاد كرد. البته امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) و حضرت فاطمه (علیها السّلام) در سالهای نخست زندگی، خدمتکار نداشتند و کارخانه چنان به حضرت زهرا فشار آورده بود که ایشان بهناچار، از پدرش (صلّی اللّه علیه و آله) درخواست خدمتکار کرد. پیامبر اظهار فرمود که چنین امکانی ندارد و در عوض، تسبیحات معروف به «تسبیح فاطمه» را به آن حضرت آموخت. (10) در سالهای بعد که اوضاع مالی مسلمانان بهتر شده بود، رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) فضه را بهعنوان خدمتکار به خانۀ حضرت زهرا (علیها السّلام) فرستاد. (11)
خلاصه اینکه درمجموع، بررسی گزارشهای تاریخی ما را به این نتیجه میرساند که وضعیت اقتصادی ائمّه (علیهم السّلام) در همه دوران یکسان نبوده است و درمجموع اکثراً به جهت منابع درآمدی متعدد وضعیت مالی خوبی داشتند اما به دلیل اینکه انباشت و ذخیره ثروت نمیکردند و بیشتر اموال خود را درراه خدا و کمک به نیازمند صرف میکردند، جزو سرمایهداران و تاجران مشهور زمان خویش و به قول امروزی ها، جزو اقشار پردرآمد جامعه شناخته نمیشدند.
برای مطالعۀ بیشتر:
منابع مالی اهلبیت، نورالله علی دوست خراسانی، با مقدمۀ آیتالله جعفر سبحانی، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع).
کلیدواژه:
وضع مالی اهلبیت، سیرۀ مالی اهلبیت، ثروت در اسلام
پینوشتها:
1. این مطلب برای مسلمانان، بدیهیتر از آن است که نیاز به دلیل داشته باشد؛ اما برای نمونه، میتوان به آیۀ سیزدهم سورۀ حجرات اشاره کرد که میفرماید: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم؛ در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است».
2. این مطلب در آیۀ هشتم سورۀ ضحی بهتصریح آمده است: «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى؛ و [آیا چنین نیست که خداوند] تو را تنگدست يافت و بىنياز گردانيد؟».
3. از پيامبر (ص) نقل است که فرمود: «من هم گوسفند مىچراندم». سيرۀ ابن هشام، چاپ مصر، ج 1، ص 176.
4. ر.ک: السيرة الحلبية، (محشّا به السيرة النبويّةی سيد احمد زنى دحلان) ج 3، ص 361، س 3.
5. امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) در نامۀ معروفی که برای عثمان بن حنیف استاندار بصره نوشت، می فرماید: «كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّه». (نهج البلاغة، نامۀ 45. تصحیح صبحى صالح، ص 416) این تعبیر بهصراحت دلالت دارد بر اینکه آن حضرت هیچ مالی نداشته و تنها پشتوانۀ مالی آنان فدک بوده است.
6. حرّ عاملی، وسايل الشيعة، ج 12، ص 22، باب 9، ح اول ابواب مقدمات تجارت.
7. برای نمونه، میتوان به وضعیت مالی امام کاظم (علیه السّلام) توجه کرد. ر.ک: عرب ابوزیدآبادی، عبدالرضا، «سیمای اقتصادی امام هفتم»، مجلۀ معرفت، شمارۀ 89، 1384 ش.
8. دربارۀ خمس، ر.ک: یاوری سرتختی، محمدجواد و جباری، محمدرضا، بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع)، تاریخ در آیینه پژوهش، سال دهم بهار و تابستان 1392 شماره 1 (پیاپی 34).
9. برای توضیحات بیشتر دربارۀ انگیزۀ امام سجاد (علیه السّلام) از این کار، ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، قم، مؤسسۀ امام صادق (ع)، چاپ بیست و دوم، 1389 ش/ 1431 ق، ص 300 ـ 302.
10. برای نقلهای مختلف این ماجرا، ر.ک: حسین زاده، سید مهدی، بانوی تسبیح، انتشارات بنیاد قرآن، چاپ اول، 1394 ش، ص 63 ـ 68.
11 ـ العسقلانى، احمد بن على بن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و علیمحمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415/1995 م، ج 8، ص 281، ش 11632.
۱۴۰۰/۰۳/۱۹ ۱۲:۱۷ شناسه مطلب: 98307
پرسش:
آيا در اين زمان شرکت در امور سياسي نظام جمهوري اسلامي، بيعت محسوب میشود؟ يا بيعت در اين امور مخصوص زمان پيامبر صلیالله علیه وآله و معصومين علیهمالسلام بوده است؟ و درباره ما بايد طبق فتوي مرجع تقليدمان عمل کنيم يا حکم مسائل اعتقادي دارد و بايد خودمان بهیقین برسيم؟
پاسخ:
بله شرکت در امور سياسي نظام بيعت محسوب شده و بيعت مخصوص زمان پيامبر (ص) و ائمه (ع) نبوده است.
آنچه از گفتار بزرگان دين در خمیرمایه اصلي نظريه بيعت مشهور است اين مطلب اساسي است که اصل بيعت و قرارداد، خارج از مرزهاي ايدئولوژيکي مطرحشده و داراي مقبوليت همگاني است و تمامي جوامع آن را پذيرفتهاند و براي آن احترام و اهميت قائلاند. اين اصل در سطح اعلاي خود در قالب قرارداد اجتماعي و بيعت با فرمانروا تبلور مييابد، اما هرگز بدان محدود نميشود.
مفهوم بيعت در عرف ديني کارکرد مشارکتي مردم در سرنوشت خويش را نشان ميدهد و يک اصطلاح مشخص جامعهشناختي در توضيح مشارکت مردم در حق تعيين سرنوشت خويش محسوب ميگردد. از اين منظر بيعت يکي از ارکان مهم مردمسالاری و جمهوريت به مفهوم حق حاکميت مردم به شمار ميآيد.
نظام جمهوري اسلامي که ساختار آن جمهوري هست، مطابق با آخرين دستاوردهاي بشري مشارکت مردمي را در قالب جمهوري اسلامي تحقق بخشيده و توانسته است تعريف کاملاً ملموسي با تعريف روند مشارکت سياسي مردم در قالب بيعت عمومي بر سرنوشت خويش مشخص سازد.
بيترديد بايد مهمترین اقدام انقلاب اسلامي را ترکيب ساختار جمهوری با اسلام در نظر گرفت. اکثريت مردم کشور مسلماناند و خواهان مشارکت و بيعت با يک ساخت حکومت ديني هستند و مفهوم جمهوري را مقيد به اسلام ميدانند و قانون اساسي نيز که مبتني بر خواست و اراده همگاني است اين مفهوم و گرايش اکثريتي را تأييد مينمايد.
برگزاري بيش از سي دوره انتخابات گوناگون مبيّن اين ادعاست و تداعي بخش اين جمله امام خميني (ره) که ميفرمودند: «ميزان رأي ملت است.»
در يک جامعه اسلامي مفاهيمي چون دموکراسي در روند مشارکت و همياري با نظام سياسي، حق انتخاب و حقوق سياسي مردم که مشروعيت ديني آن در قالب نظريه بيعت تبيين شده است، در چارچوب اين نظريه وجود دارد. درواقع هرگونه درک جامع از جايگاه مردمسالاری نيز منوط به تجزیهوتحلیل مفهوم بيعت است.
اما درباره اين پرسش که آيا شرکت در انتخابات واجب است يا خير میگوییم:
عمل بهحکم ولیفقیه و احکام حکومتي چون از احکام اوليه و مبتني بر مصالح عمومي است بر همه مردم ـ چه مرجع تقليد و چه غير آن، چه باسواد و چه بیسواد، حتي بر خود ولیفقیه ـ واجب است، اما عمل به فتواي مرجع تقليد چون معمولاً مبتني بر مصالح فردي است، تنها بر مقلدانش واجب است؛ البته مرجع نيز بر فتوايش عمل میکند.
ازآنجاکه اکثر مراجع قائل به لزوم عمل بهحکم حکومتي هستند بايد درصورتیکه ولیفقیه- در شرايط خاصي که کشور نياز به تقويت و پشتوانه مردمي دارد- حکم به وجوب شرکت در انتخابات داد، مشارکت داشته باشند. ولي معمول حکم حکومتي نمیدهند و مقلدين در اين امور تابع مرجع خود میباشند.
در ادامه نظر برخي از مراجع براي شرکت در انتخابات را میآوریم.
حضرت امام خميني (قدس سره) در اهميت و تکليف بودن شرکت در انتخابات ميفرمايند: «يکي از وظايف مهم شرعي و عقلي ما براي حفظ اسلام و مصالح کشور، حضور در حوزههاي انتخابيه و رأي دادن به نمايندگان صالح کاردان و مطلع بر اوضاع سياسي جهان و ساير چيزهايي که کشور به آنها احتياج دارد، هست.» (1)
رهبر معظم انقلاب حضرت آیتاللهالعظمی خامنهاي (مدظلهالعالي) هم درباره علت وجوب در انتخابات ميفرمايند: «همه بايد شرکت کنند. اینیک وظيفه است؛ هم وظيفه اسلامي است، هم وظيفه ميهني و ملي است و حفظ عزت و شوکت کشور به اين وابسته است. هم وظيفه سياسي است... هم وظيفه اخلاقي است؛ حقوق مردم اقتضا میکند که در اين ميدان وارد شوند. کارهايي که بايد در اين کشور انجام گيرد، اقتضا ميکند که انسان در اين ميدان وارد شود.» (2)
حضرت آیتالله مکارم شيرازي (دام عزه) در پستي که در پايگاه رسمي اينترنتي ايشان قرار دادهشده، در پاسخ به اين پرسش که به نظر حضرتعالي، آيا شرکت در انتخابات شرعاً واجب است؟ مرقوم فرمودند: «با توجه به شرايط موجود و اينکه دشمنان ما اصرار بر عدم شرکت در انتخابات دارند، به نظر ميرسد که شرکت کردن تمام افراد واجد شرايط واجب است.»
حضرت آیتالله سيستاني (دام عزه) در ديدار حضوري نماينده هیئتعلمی اداره پاسخگويي آستان قدس رضوي ابراز داشتند: «فعلاً حاکم و سکاندار جهان اسلام رهبري هستند. براي حفظ نظام، حضور مردم درصحنههای مختلف، الزامي است.» (3)
حضرت آیتالله جوادي آملي (دامعزه) نيز ميفرمايند: «تقويت نظام اسلامي با شرکت در انتخابات و مانند آن، لازم است.» (4)
ديدگاه آیتالله صافي گلپايگاني (دامعزه) نيز اين است که: «هر مسلماني بايد استقلال جامعه مسلمانان و اعتلاي کلمه اسلام و قوت و قدرت مسلمين را در برابر کفار از اهم مقاصد دانسته و جريان امور را زير نظر داشته باشد. مسلمان اگر بتواند جامعه و مملکت را در مسير اجراي احکام اسلام قرار دهد و احکام اسلام را اجرا سازد، بايد اقدام کند و واجب است باکسانی که اين نيت رادارند، همکاري و تشریکمساعی نمايد.» (5)
با اين توضيحات درصورتیکه حاکم حکم داد عمل به آن بر همه واجب و اگر مرجع تقليدي فتوا داد مقلدين موظف به انجام آن هستند.
پینوشتها:
1. صحيفه امام، ج 18، ص 152.
2. خطبههاي نماز جمعه، 28/2/1380.
3. کتاب انتخابات از منظر فقه و اخلاق، ص 17.
4. کتاب استفتائات، ص 105.
5. توضيح المسايل، ص 462، مسئله 2907.
۱۳۹۸/۱۲/۲۷ ۰۱:۵۷ شناسه مطلب: 98078
در کدام دوره تاریخی بیماری های فراگیر بیشتر بوده است؟
پاسخ اجمالی:
در پاسخ به این سؤال اجمالاً باید گفت، دوره تاریخی خاصی را نمیتوان با این ویژگی نام برد. مطالعه تاریخچه برخی بیماریهای واگیردار بهعنوانمثال سل، وبا و طاعون شاهدی بر این مدعا است. چراکه این بیماریها از گذشتههای دور تاکنون در بین بشر ظهور و بروز داشتهاند و انسانهای فراوانی در اثر درگیری با این بیماریها در طول تاریخ از دنیا رفتهاند.
پاسخ تفصیلی:
انسانها گاهی در هنگام مواجهه با شرایط و مشکلات چنان تصور میکنند که تنها فقط همانها هستند که به این مشکلات گرفتارشدهاند این در حالی است که بامطالعه تاریخ بشریت بر روی کره خاکی بهراحتی میتوان دریافت که بر اساس سنتهای الهی تاریخ بشر بر روی زمین همیشه قرین با مشکلات و گرفتاریها بوده است و تنها انسانهایی توانستهاند از این مشکلات موفق و سربلند بیرون بیایند که اولاً از تاریخ گذشتگان عبرت آموخته باشند و ثانیاً در کنار صبر و تحمل، اهل علم و درایت بودهاند.
با توجه به مقدمهای که بیان شد در جواب به سؤال مذکور باید گفت: زندگی بشر در طول تاریخ در ادوار مختلف با بیماریهای مسری فراگیر و بلایای طبیعی توأمان بوده است و قرنی نبوده که بشر با این مسائل روبرو نشده باشد. البته شدت و ضعف این بلایا با یکدیگر تفاوت میکرده است. در ادامه برای تائید این مسئله به گزارشِ مختصری از سه بیماری مسری (سل، وبا، طاعون) در طول تاریخ ایران و جهان اشاره میکنیم:
- سل:
پیشینه بیماری سل بهعنوان یکی از علل مهم مرگومیر در تاریخ، به هزارههای پیشین بازمیگردد (1) بهعنوان نمونه در میانرودان، در قانون حمورابی که به بیش از دو هزار سال قبل از میلاد مربوط میشود، نام سل در کنار چند بیماری دیگر دیده میشود. (2) یکی از لوحههای گلی به خط میخی متعلق به میانرودان باستان که توسط دانشمند فرانسوی «لابات» ترجمه و در سال 1951 م. منتشرشده شرحی از نمای بالینی یک بیمار دچار سل ریوی است و در آن آمده است: «بهطور مداوم سرفه میکند، خلط او غلیظ و اغلب خونی است، تنفس او مانند نی صدا میدهد، دستهایش سرد و پاهایش گرم است، بهسادگی عرق میکند و فعالیت قلب او مختل است.»(3) این بیماری در ایران نیز یکی از مهمترین علل مرگومیر شناخته میشد. بهعنوان نمونه پروفسور شارل اوبرلین آسیبشناس فرانسوی که ریاست دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی را در تهران در سال 1322 ش./ 1953 م، عهد ه دار بوده است چنین نوشته: «این مرض برخلاف آنچه تصور میکنند در ایران نادر است، شیوع زیاد دارد بهویژه در بعضی از قسمتهای تهران و نظر به اینکه عده زیادی از اشخاص در اتاقهایی که تهویه صحیح ندارند زندگی میکنند ممکن است مرض مزبور تهدید آور شود.» (4)
- طاعون:
طاعون به دلیل پیشینهی تاریخیاش لرزه بر اندام مردم، بهویژه اروپاییان میاندازد. از این بیماری خطرناک و کشنده اولین بار در تورات و در منطقه فلسطین نامبرده شده است؛ و بعدازآن در ادوار مختلف تاریخ از آن گزارششده است. بهعنوان نمونه گفتهشده است در سال 542 م صد میلیون نفر از این بیماری مردند. در این دوره که ابتدا طاعون در سال 541 م در مصر شروع شد و ازآنجا به اروپا منتقل شد و باعث تلفات شدید و کاهش 50-60 درصدی جمعیت در شمال افریقا، اروپا و مرکز و جنوب آسیا شد. در سال 747 ه ق برابر با 1346 م (قرن چهاردهم میلادی) در اروپا، جان حدود 40 تا 50 میلیون نفر، یعنی یکسوم ساکنین این قاره را گرفت و ازآنپس این بیماری با عنوان «مرگ سیاه» شناخته میشد. (5)
بعدازآن در سال 1271 ه ق برابر با 1855 م این بیماری در چین آغاز شد و بعد از گسترش آن تا هند، جان حدود دوازده میلیون نفر را گرفت. در ایران نیز در ادوار مختلف تاریخی از این بیماری و تلفات آن یادشده است و فقط در دوره حکومت تیموریان حدود ده بار این بیماری در بین مردم مناطق مختلف ایران شیوع پیداکرده است. (6)
- وبا:
وبا بیماری واگیردار دیگری بوده که در طول تاریخ جان انسانهای زیادی را گرفته است. این بیماری اغلب در مناطق گرمسیر و در دورههایی که براثر جنگ و بلایای طبیعی امکان رعایت بهداشت فردی و اجتماعی وجود نداشت و بیشتر در میان انسانهای فقیر که تغذیه خوبی نداشتند، بروز میکرد.
بر اساس گزارشهای تاریخی در سال ۳۲۴ ه.ق به هنگام خلافت متوکل این بیماری در شهرهای بغداد، بصره، کوفه، آبادان، اهواز، همدان را گرفتار کرد، همچنین در سال ۲۵۸ ه.ق مردمان زیادی به خاطر وبا در عراق و برخی شهرهای ایران چون اهواز مردهاند. «کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی» در کتاب مطلع السعدین پیرامون همهگیری حادث در شهر هرات آورده است: «در این سال بر ارادت حضرت ذوالجلال در شهر و بلوکات وبای عام و علت طاعون واقع شد و روزبهروز مرض و علت زیادت میشد، ناگاه کسی را دردسر و تب سوزان میگرفت و دانه مقدار نخودی بیشتر یا کمتر به اعضا پیدا میشد و بعد از یک یا دو روز به جوار رحمت ایزدی میپیوست.» (7)
منابع دوره قاجار بهوفور به شیوع بیماری وبا در ایران اشاره دارند. نخستین بروز و شیوع بیماری وبا در دوره قاجاریه به سال ۱۲۱۱ ه.ق در محدوده آذربایجان ثبتشده است و در سال ۱۲۲۱ ه.ق مرض وبا برای بار دوم در آذربایجان و ایروان شیوع مییابد. منابع مختلف از شیوع وبای کوچک و بزرگ در سالهای ۱۲۳۶- ۱۲۵۰ و ۱۲۵۲ ه.ق در تهران و سایر شهرها خبر میدهند که کار خاصی از سوی حکومتها برای پیشگیری و درمان انجام نمیگیرد، بهگونهای که در سالهای ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۳ ه.ق شاه و درباریان قاجار برای مصون ماندن از بلای وبا به لواسان رفتند. (8)
در سال ۱۲۶۹ و ۱۲۷۳ ه.ق وبا بار دیگر تمام ایران را فرامیگیرد. کنت دوگوبینو که در این سال در تهران به سر میبرد، مینویسد: «هر کس دو پا داشت و میتوانست فرار کند برای حفظ جان خود از پایتخت گریخت. مردم چنان میمردند که گویی برگ از درخت میریزد، من تصور میکنم که بیش از یکسوم سکنه شهر تهران در اثر وبا مردند.» در سال ۱۲۸۴ وبای شدید دیگری در همه شهرهای ایران همهگیر میشود. در همان سال طبق برآورد ژوزف دزیره تولوزان پزشک مخصوص ناصرالدینشاه، حدود یکصدهزار نفر به خاطر ابتلا به وبا درگذشتند. در سال ۱۲۸۷ وبا همراه قحطی پدیدار شد. در سال ۱۲۹۴ وبای سختی در گیلان پدیدار گشت و ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر را تلف کرد. در سال ۱۳۰۷ باز وبا از کرمانشاهان آمد. آخرین وبا در ۱۳۰۹ ه.ق از بادکوبه آغاز شد و روسیه را گرفت و به اندک زمانی از شهر حاجی ترخان (آستراخان) به رشت رسید. در تابستان ۱۳۰۹ وبا به سمنان و دامغان زد و در اوایل محرم سال ۱۳۱۰ در تهران شیوع یافت. دکتر تولوزان مینویسد: «در مدت سی سال که من در ایران بودم، این سختترین و گستردهترین وبایی بود که شاهدش بودم؛ و کسی امید یک ساعت زنده ماندن نداشت.» (9)
بنابر گزارشها فقط در یکفاصله صد و پنجاهساله هفت بار این بیماری در جهان همهگیر شد:
– همهگیری اول در قسمت بنگال هند بین سالهای ۱۸۱۷ تا ۱۸۲۴ رخ داد. بیماری از هند به جنوب شرقی آسیا و سپس چین و ژاپن و خاورمیانه و جنوب روسیه رسید.
– همهگیری دوم بین سالهای ۱۸۲۷ تا ۱۸۳۵ رخ داد و عمدتاً آمریکا و اروپا را متأثر کرد. دلیل آنهم پیشرفتهای فناوری و میزان زیاد مبادلات تجاری و مهاجرتهای گستردهای بود که رخ میداد.
– همهگیری سوم بین سالهای ۱۸۳۹ تا ۱۸۵۶ بود و به شمال آفریقا و جنوب آمریکا هم رسید و بهخصوص در برزیل غوغا کرد.
–همهگیری چهارم بین سالهای ۱۸۳۶ تا ۱۸۷۵ رخ داد و منطقه زیر صحرای بزرگ آفریقا را گرفتار کرد.
– همهگیریهای پنجم و ششم به ترتیب بین سالهای ۱۸۸۱ تا ۱۸۹۶ و ۱۸۹۹ تا ۱۹۲۳ رخ دادند. این دو آمار مرگومیر کمتری داشتند، چون در این زمان باکتری وبا کشفشده بود و راه پیشگیری از آن مشخصشده بود؛ اما متأسفانه در مصر، ایران، هند و فیلیپین وبا در همین زمان به طرز گستردهای شایع شد و افراد زیادی به خاطر ابتلا به آن درگذشتند.
– آخرین همهگیری در سال ۱۹۶۱ در اندونزی گزارش شد و به خاطر ظهور گونه جدیدی بود که همان El Tor باشد. اینگونه هنوز هم در کشورهای درحالتوسعه شیوع مییابد.
بر اساس شواهد از قرن نوزدهم به بعد، بیماری وبا باعث مرگ ده ها میلیون نفر شده است. در روسیه بهتنهایی بین سالهای ۱۸۴۷ تا ۱۸۵۱، بیش از یکمیلیون نفر به خاطر ابتلا به آن مردند. در طی همهگیری دوم ۱۵۰ هزار آمریکایی کشته شدند. بین سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ م، ۸ میلیون هندی به خاطر وبا درگذشتند. (10)
نتیجه:
با توجه به آنچه بیان شد نمیتوان دوره خاصی از زندگی بشر را نام برد که بهصورت خاص بیماریهای مسری بیشتر از دورههای دیگر انسانها را فراگرفته باشد. بلکه میتوان گفت همیشه انسانها در ادوار مختلف تاریخی بهحسب شرایط زمانی و مکانی با نوعی از بیماریهای مسری درگیر بودهاند.
پینوشتها:
1. لودن کمپر، 2010 م. صص 72-567.
Loddenkemper, R, Schaumberg T. (2010). Tuberculosis; historical
development, current status, future prospects. Pneumologie. 64 (9).
2. مورمن 1940
Moorman L J. (1940). Tuberculosis and Literature, An Introduction to
Tuberculosis and Genius, University of Chicago Press. ix-xxxiii.
3. هایگر، 2001، ص 18.
Haeger K. (2001). The Illustrated History of Surgery. Gothenburg, Sweden. Nrodbok.
4. ابرلین، شارل، برنامه بهداشت برای ایران، نامه ماهانهی دانشکده پزشکی. سال اول، 1322 ش.
5. صائبی، اسماعیل، بیماریهای عفونی در ایران، تهران، علمی فرهنگی، 1373 ش، ص 581.
6. مسعود کثیری، راضیه افشاری، تحلیلی بر گسترش بیماری طاعون در ایران دوران فترت و تیموری 736-911 ه ق 1336-1506 م، فصلنامه علمی- پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، سال بیست و چهارم، دوره جدید، شماره 24، پیاپی 114، زمستان 1393.
7. سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بیتا صائبی، اسماعیل، همان، ص ۵۳۶.
8. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مرآت البلدان، تهران، دانشگاه تهران، بیتا ج ۱، ص ۵۸۶.
9. مجیدی، علیرضا، بیماری وبا در تاریخ ایران و جهان قابلدسترس در لینک:
https://www.1pezeshk.com/archives/2014/11/cholera-disease-in-iran-histor...
10. هما ناطق، مجله نگین، ۳۱ شهریور ۱۳۵۶، شمارهی ۱۴۸.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
- محمدحسین عزیزی، پیشینه تاریخی مبارزه با بیماری سل در ایران و جهان، فصلنامه تاریخ پزشکی، سال دوم، شماره سوم، تابستان 1389.
- مسعود کثیری، راضیه افشاری، تحلیلی بر گسترش بیماری طاعون در ایران دوران فترت و تیموری 736-911 ه ق 1336-1506 م، فصلنامه علمی- پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، سال بیست و چهارم، دوره جدید، شماره 24، پیاپی 114، زمستان 1393.
- دکتر سولماز قلی زاده مهدی خان محله، نگاهی به شیوع بیماریهای واگیردار در تاریخ ایران -کاروان مرگ درگذر زمان- روزنامه ایران، سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، شماره ۶۵۱۸.
کلمات کلیدی:
وبا، سل، طاعون، بیماریهای مسری، بیماریهای واگیردار
۱۳۹۸/۱۲/۲۷ ۰۱:۵۵ شناسه مطلب: 98077
درگذشته مواجهه علما و مراکز دینی با بلایای طبیعی و بیماری های مسری چگونه بوده است؟
پاسخ اجمالی:
روحانیت و علمای شیعه علاوه بر انجام رسالت تبلیغی و تعلیمی خویش، همواره در مشکلات و بلایای عمومی در کنار مردم بوده و به طرق مختلف در تسکین آلام گرفتاران و مصیبت دیدگان بهصورت میدانی نقش مؤثری ایفا کردند. از تأکید بر توجه به خدا، دعا، استغفار و تضرع به درگاه الهی تا حضور درصحنههای اجتماعی و در کنار گرفتاران و مصیبتزدگان و رسیدگی به حال آنها، اجازه صرف بخشی از خمس و وجوهات شرعی در راستای رفع مشکلات و مداوای بیماران و نهایتاً کار فرهنگی و تألیف کتاب برای آگاهی بخشی و روشنگری در این زمینه و... خدماتی است که از نقش مؤثر روحانیت و مراکز دینی حکایت میکند.
پاسخ تفصیلی:
رسالت اصلی روحانیت و حوزههای علمیه، فهم دین و ارزشهای دینی و ترویج و تبلیغ معارف الهی در جامعه و پاسخگویی به نیازهای دینی و معنوی مردم است. در کنار آن، یکی از وظائف اصلی اخلاقی روحانیت، اقدام و پیگیری کارهای عامالمنفعه و تلاش برای رفع نیازمندیهای مردم و کاستن از آلام نیازمندان و رنج دیدگان است، این نیاز در هنگام نزول بلایای طبیعی و مصیبتهای عمومی مانند بیماریهای فراگیر بیشتر احساس میشود و در طول تاریخ مردم همیشه برای دست یافتن به آرامش و توان مبارزه با مشکلات به راهکارهایی که از انجام علما و بزرگان دین ارائه میشد، توجه و عنایت خاصی داشتهاند.
مرجعیت شیعه و علما و حوزههای علمیه درگذشته نیز مانند امروز در کنار مردم بوده و در هنگام مشکلات و بلایا، از ارکان خدمت به مردم بودند و در این زمینه اقدامات فرهنگی، عمرانی و اجتماعی متعددی را انجام دادند، بهصورت مختصر به برخی موارد اشاره میشود:
1. مرجعیت شیعه و علما بر اساس رسالت دینی و تبلیغی خویش، همواره سعی در ایجاد آرامش در جامعه و بالا بردن سطح امید و توکل مردمدارند تا توان مقابله اجتماعی با بلایا و مشکلات بالا رود.
توصیه به دعا و توسل به اهلبیت در همین راست قابلتعریف است. دعا در بهبود بیمار نقش تعیینکنندهای دارد و بسیارى از مردم اثرات شگفتآور دعا را در شفاى بیماریهای غیرقابل معالجه با چشم خویش دیده و آن را تجربه نمودهاند. البته روشن است که این سخن به معناى نادیده گرفتن طبابت و دارودرمانی و جایگزینى دعا نیست. بزرگان دین برای دفع بلا و بیماریهای مسری، مردم را به خواندن زیارت عاشورا، توسل به اهلبیت (علیهالسلام) توصیه میکردند، مانند جریان معروف و منقول از شیخ عبدالکریم حائری از استاد خود مرحوم آیتالله فشارکی، درباره جریان شیوع وبا در سامرا و توصیه ایشان مبنی بر دعا و خواندن زیارت عاشورا که منجر به رفع این بلا شد. (1) یا داستان مرحوم آیتالله حجت کوه کمره ای در مقابله با بلیه خشکسالی و قحطی شدید در قم که چهل تن از طلاب مهذب را برای توسل به مسجد جمکران اعزام کردند. (2)
2. اقدام دیگر علما خدمات اجتماعی به مردم و تلاش برای رسیدگی به نیازمندان در شرایط سخت بود، خدمات علما از گذشته تاکنون درزمینهٔ اجتماعی و آبادانیهای عامالمنفعه مانند تأسیس مدرسه، مسجد، بیمارستان، پل و... تا حضور میدانی در کارزار مصائب و گرفتاریهای مردم کم نبوده است، بهعنوان نمونه: اقدامات مرحوم آیتالله سید رضا فیروزآبادی در اواخر قرن سیزدهم که خشکسالی شدید، قحطی را به دنبال داشت، ایشان در بحبوحه قحطی از فیروزآباد مقدار زیادی گندم آرد کرد و به تهران آورد و به یک دکان نان تافتونپزی داد. روزیده من بادام را در یک آجیلفروشی بو میدادند. نان و بادام را همراه پسر بزرگشان حاج سید محمد و یکی از اقوامش به نام دایی حسین به مدرسه آقا محمود واقع در کوچه حاجیها و مدرسه سپهسالار کوچک میبردند، در آنجا عدهای از فقرا را اسکان داده بودند به هرکدام یک قرص نان و مقداری مغز بادام میدادند. او تا پایان قحطی این کار را ادامه داد. ایشان همچنین یک بیمارستان با پیشنهاد شهید مدرس و همکاری برخی دیگر در تهران ساختند که به بیمارستان فیروزآبادی نامگذاری شد. (3)
در زلزله شهریور 1357 طبس که بیش از 20 هزار تلفات داشت، علما و روحانیت در امدادرسانی به مردم نقش مؤثری داشتند، مراجع وقت برای رسیدگی به مردم و آسیب دیدگان گروههای امدادی اعزام کردند. (4)
مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای در زلزله طبس برای کمکرسانی به زلزلهزدگان نقش پررنگی داشتند، حجتالاسلام شیخ حسین عمادی در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشرشده است، در شرح این حادثه میگوید: «وقتی زلزله طبس پیش آمد، حضرت آیتالله خامنهای و جمعی از دوستان روحانی و غیرروحانی برای کمک به مردم آن سامان شتافتند. ازجمله بنده هم رفتم و در آنجا بهصورت یک تشکیلات - که رهبری آن را هم آیتالله خامنهای بر عهده داشتند- خدمت کردیم و مردم را از زیر آوار بیرون میآوردیم. آنان که کشتهشده بودند، دفن میکردیم و مجروحان را جهت معالجه اعزام مینمودیم... در این جمع مرحوم شهید هاشمی نژاد و واعظ طبسی و جمعی از دوستان مبارز، شرکت و بهحق خدمات شایانی کردند.» (5)
همچنین در جریان سیل ویرانگر سال 1357 در سیستان و بلوچستان، نقش آیتالله خامنهای که در آن زمان در سیستان در تبعید به سر میبردند، در خدمترسانی به سیلزدگان، خاطره ماندگاری در اذهان مردم منطقه به یادگار گذاشت. (6)
پساز انقلاب اسلامی نقش حوزه علمیه و روحانیت در همه ردهها، در همه گرفتاریها و بلایای طبیعی و غیرطبیعی بسیار پررنگ بوده است، از جنگ تحمیلی و دفاع از میهن در سالهای اولیه انقلاب که روحانیت بیشترین درصد شهدا را نسبت به سایر اصناف تقدیم کرد تا حضور جهادی در حوادث مختلف مثل زلزلهها، سیل در سالهای اخیر و سایر قضایا که داوطلبانه به یاری مردم و گرفتاران شتافتهاند.
در زلزلههای بزرگ منجیل و رودبار و زلزله بم و اخیراً کرمانشاه نیز شاهد عنایات علما و مراجع و امدادرسانی جهادی روحانیت و طلاب در کنار سایر اقشار بودیم.
اکنون نیز که ویروس کرونا در جامعه منتشرشده و افرادی زیاد مبتلابه بیماری شدهاند، علما و مراجع عظام علاوه بر تأکید نسبت به رعایت توصیههای بهداشتی و تبعیت از سخنان پزشکان حاذق و متعهد، مردم را به دعا و استغفار در درگاه پروردگار متعال و توسل به اهلبیت (علیهمالسلام)، تشویق کرده و هرکدام صرف مقداری از خمس را برای کمک به روند مبارزه با بیماری فراگیر کرونا ویروس و بهبود بیماران اجازه دادند. بسیاری از طلاب و روحانیون بهصورت جهادی با رسیدگی به نیازمندان و ضدعفونی کردن شهرها، یا با حضور در بیمارستانها و پرستاری و خدمترسانی به بیماران و همچنین دفن اموات کرونایی و... نقش مهمی را ایفا میکنند.
3. پرداختن به مسائلی علمی و تألیف و تدوین کتب در این زمینه برای روشنگری و رفع تناقضات و زدودن شبهات موجود، مراجعه به پزشک، تسلیم بیماری نشدن، بحث قضا و قدر، قرنطینه و فرار از بیماری و... اقدام دیگری از جانب علما و روحانیت در این خصوص بوده است.
سید نعمتالله جزایری کتابی با عنوان «مُسکن الشُجُون فی حکم الفرار من الطاعون» نوشته که در آن به شرح بیماری طاعون و شیوع آن در بغداد، جزایر و هویزه پرداخته است. این واقعه در 1102 در شام، آسیای صغیر و عراق و بخشهای جنوب شرقی ایران رخ داد، (7) که عده زیادی را به کام مرگ کشاند. وی در این کتاب علل وقوع و راههای پیشگیری از این بیماری را از منظر دینی و با نگاه ویژه و ادیبانه خود بررسی کرده که شایان تأمل است. (8) همچنین درباره وظایف حُکّام و علما در قبال نزول این بلا نیز سخن گفته و راهکارهای مادی و معنوی را بیان کرده است. وی میگوید: این وظیفه علماست تا با ظهور اولین علائم بیمارى وبا و طاعون، مردم را هشیار سازند.
بسیاری از دانشمندان شیعه در دو سه قرن گذشته، کتابهای فراوانی مرتبط با بلایا و بیماریهای فراگیر و نحوه مواجهه با آن نوشتهاند ازجمله: کتاب الرساله الطاعونیه، تألیف سید محمدمهدی بحرالعلوم (م 1212)، (9) کتاب تسلیه الملهوفین و تسکین المغمومین، تألیف سید ابوالقاسم موسوی زنجانی (م 1292)، (10) کتاب ادعیه الوباء و الطاعون، تألیف شیخ محمد شریعتمدار (م 1318) (11)
یا کتب متعددی که درزمینهٔ رعایت بهداشت و حفظ سلامتی توسط عالمان شیعه نگاشته شده است که به فهرست آنها با عنوان حفظالصحه در الذریعه میتوانید مراجعه کنید. (12)
نتیجه:
در تمام دورههای تاریخی علما و روحانیت همواره در کنار مردم بوده و در حوادث و بلایای بزرگ و کوچک، به مردم، نیازمندان و آسیب دیدگان خدمترسانی کردهاند، در عین تشویق مردم به دعا و استغفار هرگز مردم را از انجام دستورات پزشکی و رعایت توصیههای بهداشتی نهی نکرده و حفظ جان و سلامت را از مهمترین وظائف شخصی و اجتماعی میدانستند.
پینوشتها:
- سید احمد زنجانی، الکلام یجر الکلام، قم، انتشارات حقبین، 1369 ش، ج ۱، ص ۵۴. مجله موعود، اردیبهشتماه، سال 1394 شماره 161، بر آستان اجابت، علیاکبر مهدی پور.
- همان؛ علياکبــر مهدي پور، کريمه اهلبيت (علیهالسلام)، ص 481.
- http://dte.bz/jm1be
- http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=43467
- ایرج تبریز، خاطرات حجةالاسلام شيخ حسين عمادي، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1378 ش، ص 88 و 89.
- حججاسلام فخرالدین رحیمی و نورالدین رحیمی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 25 تا 30، مقدمهی کتاب شرححال.
- بنیاد دایره المعارف اسلام، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 4648.
- http://lib.eshia.ir/23019/1/4648.
- آقابزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الاضواء، 1403 ق، ج 11، ص 208.
- آقابزرگ تهرانی، همان، ج 4، ص 179.
- آقابزرگ تهرانی، همان، ج 1، ص 401.
- آقابزرگ تهرانی، همان، ج7، ص 27.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
عالمان شیعه و صیانت از سرمایه ملی، تألیف مهدی ابوطالبی
کلمات کلیدی
مرجعیت، روحانیت، بیماریهای مسری، بلایای طبیعی، خدمات اجتماعی.
۱۳۹۸/۱۲/۲۷ ۰۱:۵۳ شناسه مطلب: 98076
برخورد پیامبر اکرم و اهل بیت (علیهم السلام) در مورد بلایای طبیعی و بیماری های فراگیر چگونه بوده است؟
پاسخ اجمالی:
رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و اهلبیت ایشان، هم به اسباب مادی بلاها و بیماریها توجه داشتهاند و هم به اسباب معنوی پیدایش و گسترش بلا و بیماری. ازاینرو، راهکارها و توصیههای ایشان در برخورد با بلا و بیماری نیز هم شامل مسائل مادّی (مانند پیشگیری و درمان) است و هم شامل مسائل معنوی (مانند دعا و استغفار).
پاسخ تفصیلی:
شایان توجه است که علیرغم اهمیت و تعدّد اینگونه حوادث، اطلاعات تاریخی ما دربارۀ آنها کافی نیست و سیرۀ اهلبیت در برخورد با آنها را نیز باید با دقّت و از لابهلای متون و روایات به دست آورد.
شاید به این دلیل که بیشتر یا همه موارد بیماریهای فراگیر در دورانی رخداده که اهلبیت (علیهمالسلام) قدرت ظاهری نداشتند، واکنش آنان در برابر این وقایع، بهروشنی و آنگونه که بایدوشاید، ثبتنشده است.
آنچه بهصورت عمومی از سیره و سخن پیامبر و اهلبیت (علیهمالسلام) به دست میآید، این است که هر بیماری باید به پزشک مراجعه کند و به قول امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که فرمود: «کسی که بیماری خود را از پزشکان پنهان کند، به بدن خویش خیانت کرده است». (4) پس فرد مبتلا باید به پزشک مراجعه کند و درد و بیماری خود را نیز درست بیان کند؛ چنانکه در حدیثی دیگر فرمود: «هر کس بیماری نهانی خویش را مخفی نگاه بدارد، پزشکش از درمان او ناتوان میماند». (5) در عمل نیز مواردی از استخدام پزشک، در سیرۀ اهلبیت گزارششده است. (6)
در اینگونه مبانی و توصیهها، فرقی بین بیماریهای فردی و فراگیر وجود ندارد؛ امّا در بیماریهای فراگیر، طبعاً واکنشها و توصیههای بهداشتی خاصی نیز مطرح است. در روایتی از رسول خدا (صلیالله علیه و آله) نقلشده است که فرمود: «هرگاه شنیدید که در سرزمینی طاعون آمده، وارد آنجا نشوید؛ و اگر طاعون درجایی رخ داد که شما هستید، برای فرار، ازآنجا خارج نشوید». (7) در طاعون عمواس، استناد به این حدیث بود که خلیفۀ دوم را از ورود به منطقۀ شام منصرف کرد. در بخش نخست این روایت، به کسانی که در شهرهای دیگر هستند، توصیهشده که وارد شهر طاعونزده نشوند. روشن است که این توصیه برای پیشگیری از ابتلا به بیماری و جلوگیری از شیوع آن است. امّا اینکه در بخش دوم میفرماید از شهر طاعونزده خارج نشوید، اگر به معنای تن دادن به بیماری و فرار نکردن از بیماری باشد، قابلقبول نیست؛ زیرا حفظ جان قطعاً واجب است. چنانکه اهلبیت تصریح کردهاند که برای گریختن از طاعون و وبا، میتوان از شهری به شهر دیگر یا از قریهای به قریۀ دیگر و یا حتّی از خانهای به خانۀ دیگر رفت و این کار جایز است؛ مگر برای مرزداران و رزمندگانی که گریزشان باعث تسلّط دشمن شود. (8)
در برخی از نقلهای مشابه نیز تعبیر «وبا» در هر دو مورد مذکور بهکاررفته است (9) و اساساً برخی وبا را به معنای مطلق بیماریهای فراگیر دانستهاند. (10) این نکته و نیز دیگر قرائن نشان میدهد که طاعون و وبا خصوصیتی ندارند و منظور، هر بیماری واگیر و فراگیری است. پس معنای حدیث مذکور این است که از شهری که درگیر بیماری واگیر شده، خارج نشوید تا مبادا باعث انتقال و گسترش بیماری بشوید. مؤید این برداشت، روایات دیگری از اهلبیت (علیهمالسلام) است که فرمودهاند هرگاه طاعون (و در برخی نقلها: وبا) در میان اهل یک مسجد واقع شد، نباید از آن مسجد بهجای دیگر بگریزند. (11) علی بن جعفر از برادرش امام کاظم (علیهالسلام) دربارۀ وبا پرسید که اگر در سرزمینی وبا پیدا شد، آیا انسان میتواند ازآنجا بگریزد؟ امام فرمود: «میتواند ازآنجا بگریزد تا وقتیکه وبا در مسجدی که او در آن نماز میخواند، واقع نشده باشد. پس اگر وبا گریبان نمازگزاران آن مسجدی را که او نماز میخواند گرفت، دیگر صلاح نیست که ازآنجا بگریزد». (12)
با توجّه به اینکه بعید است مسجد خصوصیتی داشته باشد، ظاهراً مبتلا شدن اهل مسجد، کنایه از فراگیر شدن بیماری در میان اطرافیان و اهالی محل سکونت است؛ بدین معنا که هرگاه بیماری بهقدری به شما نزدیک شد که گریبان اهالی محل شمارا نیز گرفت، دیگر از آن نگریزید و در اینجا نیز با توجّه به وجوب پرهیز از بیماریها، باید این توصیه را حمل بر پرهیز از گسترش بیماری کرد و نه تن دادن به بیماری.
نکتۀ دیگری که در سیرۀ اهلبیت به چشم میخورد، لزوم حفظ فاصله از برخی بیماران است. رسول خدا (ص) فرمود: «به جذامیان خیلی منگرید و چون با آنان سخن میگویید، باید میان شما و آنها بهاندازۀ بند نیزه فاصله باشد». (13) گویا این توصیه، به خاطر پرهیز از سرایت بیماری است و بر این اساس، میتوان این توصیه را نیز تعمیم داد؛ یعنی لزوم حفظ فاصله از بیمار، در همۀ بیماریهای مسری و واگیردار. بااینحال، اهلبیت (علیهالسلام) گاهی نیز از باب تواضع، با افراد جذامی همسفره میشدند (14) طبیعتاً این امر با رعایت همه مسائل بهداشتی بوده و گویا هدف از این کار، توجه به نیازهای روحی و عاطفی افراد مبتلا بوده است. بههرحال، اینگونه موارد نشان میدهد که لزوم احتیاط در برخورد با مبتلایان، به معنای طرد کلی آنان نیست.
توجّه به عوامل معنوی
امّا آن چیزی که در بررسی سیرۀ اهلبیت (علیهمالسلام)، خودنمایی میکند، نگاه معرفتی اهلبیت به بلاها و بیماریها است. از نگاه اهلبیت (علیهالسلام) هم درد از خدا است و هم درمان. (15) روزی رسول خدا (ص) به طبیبی فرمود: «طبیب خدا است و امّا تو، یاری مهربان هستی». (16) گویی آن حضرت، پزشک ـ و بهتبع، همۀ دیگر عوامل مادّی درمان ـ را سبب و وسیلۀ درمان میشمارد. نقلشده است که یکی از اصحاب رسول خدا (ص) مجروح شد و آن حضرت دستور داد برایش طبیب خبر کنند. اطرافیان پرسیدند: «یا رسولالله! مگر طبیب سودی میرساند؟». رسول خدا فرمود: «خداوند هیچ بیماریای نفرستاده مگر اینکه برای آن شفایی نیز فرستاده است» و نیز فرمود: «خود را درمان کنید؛ زیرا همان کسی که درد را فرو فرستاده، درمان را نیز فرو فرستاده» (17)
اساساً از نگاه معرفتی، بلاها و مصائب، یکی از ابزارهای تربیت و هدایت بندگان شمرده میشود. امام جعفر صادق (علیهالسلام) در گفتوگوی مفصّلی که با یکی از یاران خود به نام مفضّل انجام داده است، بعد از اشاره به برخی بیماریهای فراگیر و بلاهای عمومی، میفرماید: «اینها… فقط گاهی با این آفات جزئی متأثر میشود تا مردم تأدیب شوند و استوار گردند و پسازآن نیز استمرار ندارند و در هنگام ناامیدی مردم برطرف میشوند؛ پدید آمدنشان برای مردم موعظه و برطرف شدنشان رحمت است». (18)
در روایتی از امام سجاد (علیهالسلام) نیز ابتلا به بیماری طاعون ـ و توسّعاً همۀ بیمارهای فراگیر ـ باعث پاک شدن گناهان شمردهشده و به نور خورشید تشبیه شده که هرچند باعث آزردگی عدهای میشود، برکاتی هم از جهت رویش درختان و… دارد. (19)
نیز در نگاه پیامبر و اهلبیت ایشان، کوچک و بزرگ بودن بیماری و بلا، تفاوتی ندارد؛ زیرا هر دو از طرف خداوند است و برای خداوند، کوچک و بزرگ ندارد. نقلشده که رسول خدا (ص) هرگاه جوش کوچکی در بدن خود میدید، به خدا پناه میبرد و در برابر خدا به اظهار مسکنت و زاری میپرداخت. پس به ایشان گفته میشد: «ای رسول خدا! [مگر] چیز مهمی است؟». میفرمود: «اگر خدا بخواهد، چیز کوچک را بزرگ و چیز بزرگ را کوچک خواهد کرد». (20) با این نگاه، قدرت خداوند چه در ایجاد و چه در دفع بیماریها، چه یک نفر در جامعه بیمار شود و چه افراد بسیاری مبتلا گردند؛ یکسان است و ازاینجهت، برای خدا هیچ تفاوتی ندارد.
صدقه دادن، دعا کردن، سپاسگزاری و پرهیز از ناشکری و ناشکیبایی، از توصیههای معنوی اهلبیت در برخورد با بیماریها است. (21) در منابع حدیثی، دعاها و نمازهای بسیاری برای هنگام بیماری و دیگر بلاها ذکرشده (22) چنانکه نماز آیات و استسقا و… در بلاهایی مانند زلزله توصیهشده است.
افزون بر اینها، سعی و تلاش، اندیشه و عبرت، گفتن «انا لله و انا الیه راجعون» و تسلیم در برابر خداوند، از راهکارهای معنوی اهلبیت (علیهالسلام) در برخورد با عموم مصائب و ازجمله بیماری است. (23)
نتیجه:
هرچند اطلاع ما از سیرۀ رسول خدا (ص) و اهلبیت ایشان در بلاهای طبیعی و بیماریهای فراگیر، محدود است؛ ولی اجمالاً میدانیم که ایشان، هم به علل و عوامل مادی بیماریها و بلاهای همگانی توجه داشتهاند و هم به علل و عوامل معنوی آنها. در مرحلۀ درمان نیز هم به اسباب مادّی درمان توصیه کردهاند و هم به اسباب معنوی آن. این دو، هیچ منافاتی باهم ندارند و باید هر دو را در کنار هم دید.
- طوسی، رجال الطوسی، ص 27؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج3، ص 1405.
- ابن حجر عسقلانی، الإصابة فى تمییز الصحابة، ج 1، ص 456 (پاورقی محقق به نقل از: مراصد الاطلاع).
- بنگرید به روایتی دربارۀ معلی بن خُنیس که در مدینه حضور داشت، ولی از اخبار بد وبا در عراق نگران حال خانوادۀ خویش بود. مجلسی، بحارالانوار، ج 47، ص 91.
- محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمة، (دورۀ پنججلدی)، چاپ اوّل، 1416 ق، حدیث 18792 (به نقل از غررالحکم، حدیث 8545).
- محمدی ریشهری، همان، حدیث 18793 (به نقل از غررالحکم، حدیث 8612).
- مانند روایت راوندى دربارۀ امام حسن عسکرى (علیهالسلام) در: حرّ عاملی، وسائلالشیعة، ج 17، ص 108 باب 10.
- مالک بن انس، الموطأ، بیروت، ج 2، ص 898 (باب ما جاء فی الطاعون، حدیث 22)
- صدوق، معانی الأخبار، ص 254، حدیث 1.
- ر.ک: کلینی، الکافی، ج 2، ص 429؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 7.
- ر.ک: مجلسی، همان، ج 59، ص 210. در نهایۀ ابن اثیر نیز آمده است: «الوباء بالقصر و المد و الهمزه الطاعون و المرض العام».
- صدوق، معانی الأخبار، ص 254؛ حرّ عاملی، وسائلالشیعة، ج 2، ص 431.
- حرّ عاملی، همان، ج 2، ص 431، حدیث 2556.
- محمدی ریشهری و همکاران، حکمت نامۀ امام حسین (علیهالسلام)، ج 2، ص 195، حدیث 655.
- برای نمونه، ر.ک: کلینی، همان، ج 2، ص 123، حدیث 8.
- صدوق، علل الشرائع، ص 525، حدیث 1.
- ر.ک: محمدی ریشهری، میزان الحکمة، حدیث 11142 تا 11145.
- نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 16، ص 440.
- حسینی، سید خلیل و بهرامی خشنودی، مرتضی، تحفۀ آسمانی، ص 70 (به نقل از: توحید مفضل، ص 110)
- مجلسی، محمدباقر، همان، ج 6، ص 124 (به نقل از: الدعوات راوندی).
- رضایی، حسن و همکاران، فرهنگنامۀ سیرۀ پیامبر اعظم (ص)، ص 619 (به نقل از: مکارم الاخلاق، ص 357).
- ر.ک: رضایی، حسن و همکاران، همان، ص 619.
- . برای نمونه، ر.ک: صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 558، حدیث 1544.
- ر.ک: حسینی، سید خلیل و بهرامی خشنودی، مرتضی، همان، گفتار دهم و یازدهم.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
- آموزههای اخلاقی رفتاری امامان شیعه، محمدتقی عبدوس، محمدمهدی اشتهاردی
- آرامبخش دل داغ دیدگان، حسین جناتی (ترجمه کتاب مسکن الفواد شهید ثانی)
کلمات کلیدی:
سیرۀ اهلبیت در بلاها، بیماری فراگیر.
۱۳۹۸/۱۲/۲۷ ۰۱:۵۱ شناسه مطلب: 98075
آیا در صدر اسلام و عصر اهل بیت (ع) بیماری های مسری و فراگیر در جامعه اتفاق افتاده است؟
پاسخ اجمالی:
در صدر اسلام و عصر اهلبیت (علیهمالسلام) نیز مانند همه دورههای حیات بشری بر اساس سنت الهی ابتلا، در مواردی بلایا و بیماریهای مسری و فراگیر اتفاق افتاده است که ازجمله بیماری طاعون و وبا در آن زمان چندین مرتبه فراگیر شده است. بعضی از احادیث که ائمه علیهمالسلام در پاسخ به سؤال مردم درباره طاعون و با و... صادرشده است، نیز ناظر به این مسئله است.
طاعون عمواس از مهمترین و فراگیرترین بیماریهاست که در صدر اسلام اتفاق افتاده است.
پاسخ تفصیلی:
یکی از سنتهای الهی که همیشه ساری و جاری بوده است، «سنت ابتلا» است. واژه ابتلا با الفاظی چون فتنه، امتحان و تمحیص که در قرآن نیز بهکاررفتهاند مترادف و یا قریب المعناست. فتنه شدیدترین نوع امتحان است.
شکل عمومی آن بیشتر بهوسیله نزول بلاهای آسمانی و زمینی مانند سیل و زلزله و بیماریهای فراگیر مانند طاعون وبا و... محقق شده است. این سنت الهی که شامل همه انسانها اعم از اهل ایمان و دیگران میشود، از آیه شریفه 214 سوره بقره و آیات دیگر استفاده میشود.
مسلمانان صدر اسلام و عصر اهلبیت نیز از این سنت استثناء نبودند و در آن دوران نیز بلاها و ابتلاهای عمومی بهصورت زلزله یا سیل یا بیماریهای فراگیر اتفاق میافتاد چنانکه در آیه 155 سوره بقره که میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ» «قطعاً همه شمارا با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و بشارتده به استقامت کنندگان»
بیماریهای فراگیر یکی از مصادیق ابتلائات الهی است که مسلمانان صدر اسلام و عصر اهلبیت علیهمالسلام نیز در دورههای مختلف با آن درگیر بودهاند. یک مورد که تلفات و خسارت زیادی به دنبال داشت، بلیه طاعون است که سال 18 هجری در دوران خلیفه دوم، منطقه شام با آن درگیر شدند و عده زیادی از صحابه همچون بلال حبشی، معاذ بن جبل، ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل و یزید بن أبی سفیان و شرحبیل بن حسنة و حارث بن هشام بن مغیرة جان خود را از دست دادند.(1) این طاعون به دلیل آنکه نخستین بار در شهر عمواس در جایی میان فلسطین و رمله دیده شد، به اسم طاعون عمواس شهرت یافت، سپس به سراسر شام و برخی نقاط دیگر ازجمله بصره (2) گسترش یافت.
بنا بر گزارش منابع تاریخی تلفات انسانی طاعون عمواس به حدی بود که مانند آن دیده نشده بود و دشمن در مورد مسلمانان به طمع افتاد (که به بلاد اسلام حمله کنند.) و قلوب مسلمانان بیمناک شد چراکه مرگومیر زیاد شد و چندین ماه طول کشید. (3) مطابق نقلی در طاعون عمواس بیستوپنج هزار نفر جان دادند. (4)
پیش از آن نیز در سال ششم هجری، در مدائن بیماری طاعون فراگیر شد که از آن بهعنوان طاعون شیرویه یا ادجرد یادشده است، اما به فراگیری و اهمیت طاعون عمواس نبوده است. (5)
همچنین در سال 69 نیز گزارشی از طاعون کشنده بخصوص در بصره وجود دارد که به اسم طاعون جارف شهرت یافت و در آن جمع زیادی ازجمله بزرگانی مانند ابوالاسود دئلی درگذشتند. (6) در آن فرزندانی از انس بن مالک که عددشان بسیار بود، از بین رفتند. در همان سال عبدالله بن عباس در طائف از دنیا رفت. (7)
بنا برگزارشی، طاعونهای مشهور و بزرگ پنج مورد بوده است: طاعون شیرویه در مدائن سال ششم هجری؛ طاعون عمواس سال هجدهم، طاعون جارف زمان ابن زبیر (در بصره سال 69) طاعون فتیات سال هفتادوهشت که به دلیل آنکه ابتدا در دختران (یا زنان) دیده شد به این نام نامیده شد و در بصره و واسط و شام و کوفه گسترش یافت و به آن طاعون اشراف نیز گفته میشود؛ و پنجمین مورد طاعون رجب سال 131 است. (8) که در برخی منابع به اسم طاعون سلم بن قتیبه معرفیشده است. (9)
همچنین از طاعونهای دیگری در منابع تاریخی یادشده است:
طاعون عدی بن ارطاه سال 100 هجری
طاعون غراب سال 127 هجری (10) (غراب نام اولین نفری است که براثر این طاعون مرد.)
مطابق برخی احادیث، افرادی خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیده و درباره برخی احکام وبا و مسائل مرتبط سؤال کردهاند، ازجمله مردی که خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسید و از بیماری و با شکایت کرد و دستورالعمل خواست. (11) همچنین حدیثی مربوط به همین دوره که نشان میدهد براثر بیماری وبا از یک خانواده تنها یک نفر بیشتر زنده نماند. (12) راوی در این روایت، بیان میکند این بیماری مسری، سال 131 رخداده است. این گزارشها حاکی از شیوع این بیماری در زمان امام صادق (علیهالسلام) است.
احتمال اینکه این وبا همان بیماری طاعون سال 131 ق که در منابع تاریخی آمده است، باشد دور از ذهن نیست، چنانکه در برخی کتب لغت وبا را به طاعون و بیماری فراگیر تعریف کردهاند. (13)
نتیجه:
نتیجه آنکه بر اساس سنتهای الهی، در صدر اسلام و عصر اهلبیت (علیهالسلام) بیماریهای مسری و فراگیر در جامعه اتفاق افتاده است، چنانکه هیچ دورهای از این امر استثناء نبوده است و انسانها از هر دین و مذهب، قوم و ملیتی، همیشه، به شکلهای مختلفی در بوته آزمایش الهی قرارگرفتهاند و تا قیامت این سنت ادامه خواهد داشت.
- خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415 ق، ص 76؛ طوسی، رجال الطوسی، ص 27؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج3، ص 1405.
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، 1385، ج 2، ص 558.
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث، چاپ دوم،1387، ج4، ص 63.
- ابن اثیر، همان، ج 2، ص 558.
- خلیفه بن خیاط، همان، ص 35؛ صالحى دمشقى محمد بن یوسف سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414 ق، ج5، ص 462.
- ابوالفرج، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه، بی تا ج ۱۲، ص ۳۳۴؛
- خلیفه بن خیاط، همان، ص 166، دیاربکری، حسین تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، دار الصادر، بی تا ج 2، ص 304.
- دیاربکری، همان؛ ج 2، ص 304.
- ابن قتیبه، أبو محمد، عبدالله بن مسلم المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص 601.
- همان.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق و تصحیح غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج 6، ص 333.
- کلینی، همان، ج 2، ص 346.
- ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تصحیح: طناحى، محمود محمد، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1367 ش، ج 5، ص 144.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
- تاریخ تحقیقی اسلام، حسینعلی عربی (ترجمه موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی).
- آرامبخش دل داغ دیدگان، حسین جناتی (ترجمه کتاب مسکن الفواد شهید ثانی).
سنتهای الهی، صدر اسلام، اهلبیت، بیماریهای فراگیر، طاعون
۱۳۹۸/۱۰/۲۰ ۲۰:۱۲ شناسه مطلب: 97996
در يکي از جنگهاي زمان پيامبر (ص)، پيامبر و يارانش که بر چاهها مسلّط بودند مانع از آب خوردن دشمن شدند. اگر اين درست است چه فرقيست ميان اين کار با آب بستن يزيد ملعون بر روي امام حسين (ع) و يارانش؟
در پاسخ بايد به چند نکته توجه بفرماييد:
1 ـ اهل تحقيق ميدانند که در منابع تاريخ اسلام و به ويژه آنچه مربوط به سيرۀ رسول خدا (ص) است، دروغ پردازيها و خيالپردازيها نيز راه يافته است. انگيزۀ بسياري از اين دروغپردازيها، خراب کردن چهرۀ پيامبر خدا (ص) بوده است؛ يعني کساني که ايمان قلبي به آن حضرت نداشتند، ولي چارهاي نداشتند جز اينکه در ظاهر خود را مسلمان نشان دهند.(1)
2 ـ مطلبي که شما مطرح کرديد، در حوادث جنگ بدر نقل شده است که رسول خدا (ص) به پيشنهاد يکي از اصحاب به نام حباب بن منذر، محل استقرار مسلمانان را به نزديکي چاههاي آب منتقل کرد و بعد از برداشتن آب کافي و انبار کردن آن در يک حوض، چاه را پر کردند تا مانع دسترسي مشرکان به آب شوند. اين مطلب را ابن اسحاق، سيرهنگار مشهور، به صورت مرسل نقل ميکند؛(2) يعني مشخّص نکرده که راوي کيست و از اين رو، نقل مذکور از جهت سندي، مخدوش و غيرقابل اعتماد است. با اين حال، شهرت ابن اسحاق باعث شده اين نکته در منابع ديگري مانند تاريخ طبري نيز نقل شود و متأسّفانه در فيلم مشهور محمّد رسول الله (ص) ساختۀ کارگردان فقيد مصطفي عقاد نيز بازتاب يافته و شهرت بيشتري يافته است.
3 ـ بستن آب بر روي دشمن، با «خلق عظيم» (3) رسول خدا (ص) سازگار نيست و نميتوان به چنين گزارشهايي اعتماد کرد. به علاوه، اين مطلب با برخي گزارشهاي معتبر تاريخي در تضاد است؛ مانند:
يکم: تلاش حضرت علي (ع) براي آوردن آب، شب قبل از جنگ بدر.(4) روشن است که اگر مسلمانان بر چاه آب تسلط داشتند، نيازي به اين نبود که آن حضرت جان خود را در اين راه به خطر بندازد.
دو: خداوند در آيات قرآن در بارۀ جنگ بدر، انزال باران را امداد الهي ميداند.(5) در حالي که اگر مسلمانان به آب دسترس داشتند، اين سخن وجهي نداشت.
سه: موقعيتي که مسلمانان در آن مستقر شدند، و اينکه مشرکان قبل از مسلمانان به منطقه بدر و چاه آب رسيدند، با گزارش مذکور سازگار نيست.(6)
4 ـ حتي بر فرض که بپذيريم مسلمانان به دستور رسول خدا (ص) چاه آبي را پر کرده باشند، باز هم اين مطلب دلالتي بر منع آب نميکند؛ بلکه اين کار يک تاکتيک جنگي بوده و با اهداف نظامي انجام شده و از سوي ديگر، گزارشهاي تاريخي تصريح دارند بر اين که مشرکان ميتوانستند از حوضي که مسلمانان ساخته بودند و در آن آب ريخته بودند، به سادگي بنوشند. (7)
5 ـ اين احتمال نيز دور از نظر نيست که اين گزارش، از سوي هواداران اموي ساخته شده باشد تا از اين طريق، جنايت لشکر يزيد در بستن آب به روي امام حسين (عليه السلام) و اهل بيت ايشان را توجيه يا تلطيف کنند؛ کما اينکه به دروغ ادعا کردند که امير المؤمنين (ع) در بستن آب به روي عثمان (هنگام محاصره توسط شورشيان) نقش داشته و به تلافي آن، فرزندانش حق نوشيدن آب ندارند! (8)
خلاصه اينکه بستن آب به روي مشرکان در جنگ بدر، گزارشي است غير قابل قبول، که با اخلاق حسنۀ پيامبر و نيز با آيات قرآن و گزارشهاي معتبر تاريخي سازگار نيست و به هيچ وجه، نميتوان بدان اعتماد کرد.
پينوشتها:
1. در اين باره، ر.ک: محمدهادي يوسفي غروي، آشنايي با منابع تاريخ اسلام و تشيع و روش نقد اخبار، نشر معارف، ص 22 ـ 26. نيز بنگريد به: جعفر مرتضى عاملي، الصحيح من سيرة النبي الأعظم، جاي جاي جلد نخست.
2. محمد بن اسحاق، السيرة النبوية، ج 2، ص 272.
3. خداوند در قرآن خطاب به پيامبر ميفرمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم؛ به راستي که تو از اخلاقي والا برخورداري». سورۀ قلم، آيۀ 4.
4. ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج 2، ص 445؛ واقدي، المغازي، ج1، ص 57؛ تفسير عياشي، ج2، ص65 حديث 7 (نقل در: دانشنامۀ اميرالمؤمنين (ع)، ريشهري و همکاران، ج 1، ص 260 شمارۀ 3).
5. در آيۀ 11 سورۀ انفال ميفرمايد: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِه؛ و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند». در بارۀ تنافي گزارش مورد بحث با اين آيه، ر.ک: رسول جعفريان، سيرۀ رسول خدا (ص)، ص 493.
6. در اين باره و توضيحاتي بيشتر در ردّ گزارش مذکور، ر.ک: جعفر مرتضى عاملي، الصحيح من سيرة النبي الأعظم، دار الهادي، بيروت، 1415 ه. ق، چاپ چهارم، ج 5، ص 29 ـ 30. براي اطلاع بيشتر، در بارۀ اين مطلب و آشنايي با برخي نکات تاريخي ديگر، به لينک زير مراجعه بفرماييد:
http://www.soalcity.ir/node/2418
7. در اين باره به لينک زير بنگريد: ttp://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa35743
8. در بارۀ استناد قاتلان کربلا به ماجراي عثمان، ر.ک: محمدرضا هدايت پناه، بازتاب تفکر عثماني در واقعۀ کربلا.
۱۳۹۸/۱۰/۲۰ ۲۰:۰۹ شناسه مطلب: 97995
سلام عليکم.
چرا پيامبر اکرم (ص) و حضرت علي (ع) و امام حسن تا امام سجاد (ع) خمس را جمع نمي کردند؟
با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
در ابتدا لازم است يادآوري کنيم که خمس، يک دستور اسلامي است که حکم آن، در آيۀ 41 سورۀ انفال بيان شده است. از اين رو، هرچند در مذاهب فقهي در بارۀ جزئيات آن اختلاف است، در اصل آن هيچ ترديدي نيست. امّا در پاسخ به سؤال شما، به بيان چند مطلب بسنده ميکنيم:
1 ـ بر خلاف ذهنيتي که شما داريد، قانون خمس در زمان رسول خدا (ص) اجرا ميشده است. تنها چيزي که برخي ادّعا کردهاند، اين است که ايشان فقط خمس غنايم جنگي را مطالبه ميکرده و نه مطلق غنايم را تا شامل مازاد درآمد و طلا و نقره و معدن و… نيز بشود. اين ادّعا، با واقعيات تاريخي و مدارک روايي در کتابهاي شيعه و سنّي سازگار نيست. به استناد رواياتي که در منابع معتبر اهل سنت نيز آمده، آن حضرت نه قط خمس غنايم جنگي را جدا ميکرده، که براي موارد ديگري مانند معدن و دفينه (گنج) نيز خمس قرار داد(1) و در عهدنامهها و دستورهايي که براي قبايل مختلف مينوشت، بر لزوم پرداخت خمس نيز تأکيد ميفرمود.(2) و حتي بنا بر ديدگاه درست، مأموريت امام علي (ع) در واپسين سفرش به يمن نيز دريافت خمس بوده است.(3) در حالیکه مردم آنجا پیش از این مسلمان شده بودند، پس سخن کساني که خمس را مختص به غنايم جنگي ميشمارند، با سنّت رسول خدا (ص) سازگار نيست.
2 ـ متأسفانه بعد از رحلت رسول خدا (ص)، عمل به سيرۀ ايشان در بارۀ خمس، از دو جهت دچار آسيب شد: هم از جهت متعلق خمس و اينکه از چه مواردي بايد خمس گرفته شود، و هم از جهت مصرف آن و اينکه به چه افراد يا گروههايي بايد پرداخت شود.(4)
3 ـ امير مؤمنان (ع) از همان آغاز خلافت، با يک سلسله دشواريها و موانع رو بهرو بود که برخي از آنها تا پايان عمر آن حضرت ادامه داشت. اين دشواريها هم در صحنۀ سياسي و نظامي و اجتماعي بود و هم در عرصۀ فرهنگ و دينمداري؛ امّا همۀ اينها بي گمان، در سياست نادرست خلفاي پيشين ريشه داشت.(5) اين موانع، به علاوۀ درگير شدن آن حضرت با سه جنگ مهمّ داخلي (جمل، صفين و نهروان) باعث شد که آن حضرت عملاً نتواند بسياري از اصلاحات مورد نظر خود را انجام دهد. قداست يافتن سنت شيخين در ميان عموم مسلمانان نيز مانع بزرگي بود.(6) که باعث شد برخي از انحرافات گذشته، عملي مانند نماز تراويح نيز (که از دوران خليفۀ دوم آغاز شده بود و از نگاه اميرالمؤمنين بدعت بود)، در دوران خلافت ايشان نيز همچنان رواج داشته باشد.(7)
4 ـ مسئلۀ خمس نيز از مواردي بود که امام علي (ع) نتوانست سنت رسول خدا را در بارۀ آن، احيا کند. طبق روايتي از امام باقر (ع)، امير المؤمنين (ع) به اين دليل نتوانست اين روال را تغيير دهد که نميخواست متّهم به تخلّف از سنت شيخين (ابوبکر و عمر) گردد.(8)
5 ـ اين روال در دوران امام حسن (ع) نيز ادامه داشت و به ويژه بعد از ماجراي صلح با معاويه، اهل بيت ديگر قدرت اجتماعي لازم را براي اجراي احکامي مانند خمس نداشتند و اگر ميخواستند که حکم صحيح چنين مسائلي را بيان کنند، زمينهاي براي اين کار وجود نداشت. امّا در دروههاي بعد، هرچند ائمه همچنان در رأس هرم قدرت و دست اندر کار حکومت نبودند، ولي اقتدار بالايي به دست آورده بودند و تطورات تاريخي در گفتمان امامت، باعث شده بود که زمينه و ظرفيت لازم براي اجراي احکامي مانند خمس فراهم گردد. مطرح شدن احکام و گزاره هايي چون وجوب پرداخت خمس، حرمت تحاکم نزد حاکمان جور ( يعني لزوم پرهيز از بردن داوري نزد آنان، حتي در مسائل جزئي زندگي)، نصب وکيل و پيدايش شبکۀ منظّمي براي ارتباطات فکري و مالي ميان امام و پيروان آنان، همگي حاکي از اقتدار فراواني است که امامانِ متأخّر داشته اند.(9)
خلاصه اينکه: خمس به عنوان يک دستور ديني، در زمان رسول خدا (ص) مطرح بود و به آن عمل ميشد؛ ولي در دوران خلفا دچار انحرافاتي شد که امام علي(ع) و امامان بعدي نيز نتوانستند آن را به مجراي اصلياش بازگردانند؛ تا اينکه در دروۀ امامان بعدی (از زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام) به تدریج زمينه براي اعلام و اجراي آن فراهم گشت.
پينوشتها:
1. براي نمونه، در صحيح مسلم (کتاب الحدود، ج 5، ص 127) حديثي از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (ص) فرموده: «رکاز خمس دارد» و رکاز به معناي معدن طلا و نقره است. نيز: روايت شعبي از جابر بن عبدالله در مسند احمد، ج3، ص 335 و 336.
2. مانند عهدنامۀ آن حضرت براي دو قبيلۀ سعد هذيم و جذام. (ابن سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص270). در هيچ يک از اين گونه موارد، منظور خمس غنايم جنگي نيست؛ زيرا آنان اجازۀ جنگ با ديگران را نداشتند. برخي از آنان نيز اساساً در موقعيت جنگيدن نبودند تا پيامبر از آنان توقع داشته باشد خمس غنيمت جنگي را به آن حضرت بدهند. اگر هم در جنگي شرکت ميکردند، تصميمگيري در بارۀ غنايم جنگي با آنان نبود؛ بلکه با خود رسول خدا و يا فرماندهان منصوب ايشان بود.
3. علامه سيد مرتضي عسکري، بازشناسي دو مکتب (ترجمۀ کتاب معالم المدرستين)، ج2، ص253.
4. ر.ک: علامه سيد مرتضي عسکري، همان، ص 155 ـ 266 (به ويژه ص 162 که فشردۀ اين مطلب را آورده است).
5. مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام (جلد دوم؛ از سقيفه تا کربلا)، ص 236.
6. دربارۀ جايگاه سنّت شيخين و تأکيد تودۀ مردم بر آن، ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (سيرۀ خلفا)، 240 ـ 243 و نيز 245 ـ 247.
7. مجلسي، بحار الأنوار، ج 31، ص 8. نيز نک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 283، به نقل از سيدمرتضي ،همراه با پاسخ به حرمت چنين بدعتي.
8. ابوعبيد، الاموال، ص 332؛ جصاص، احکام القرآن، ج3 ، ص63 (نقل در: بازشناسي دو مکتب، ج2، ص 229 و 230). اميرالمؤمنين (ع) خود نيز در خطبهاي، به صراحت، خمس را از مواردي شمرده که به دليل وقوع انحراف در بارۀ آن، نتوانسته آن گونه که بايد به آن جامۀ عمل بپوشد. براي اطلاعات بيشتر در اين باره، به لينک زير بنگريد:
http://www.soalcity.ir/node/2022
- مرتضي بهرامي خشنودي، «تطور تاريخي گفتمان امامت تا نيمۀ سدۀ سوم هجري»، پاياننامۀ کارشناسي ارشد تاريخ تشيع، دانشگاه امام صادق (ع)، 1386، ص 151.