دانش تاريخ

در منتهي الآمال از كامل بهائي نقل كرده است: از بچه هاي كوچك شهادت پدرشان را مخفي مي كردند و به آن ها مي گفتند پدرتان به مسافرت رفته.

پرسش: حضرت رقيه بنت الحسين(ع) كه بود و چه كرد؟ آيا در خصوص وي نظرات مختلفي وجود دارد؟

پاسخ: در مدارك معتبر ميان فرزندان امام حسين(ع)نامي از حضرت رقيه برده نشده است. محدث قمي در فرزندان حسين بن علي ذكري از حضرت رقيه به ميان نياورده است.
در منتهي الآمال(1) از كامل بهائي نقل كرده است: از بچه هاي كوچك شهادت پدرشان را مخفي مي كردند و به آن ها مي گفتند پدرتان به مسافرت رفته. بر همين وضع بود تا يزيد آن ها را به خانه شخصي خود منتقل نمود. امام دختري چهارساله داشت. شبي از خواب بيدار شد. گفت: پدرم كو. اكنون او را در خواب ديدم. ناراحت و پريشان بود. زنان كه نواي اين كودك را شنيدند. همه صدا به گريه بلند كردند. ساير بچه ها نيز گريه مي كردند. يزيد از خواب بيدار شد. پرسيد: چه خبر است؟ جريان را به او گفتند. دستور داد سر پدرش را برايش ببرند. سر را آوردند. در دامن آن كودك گذاردند. پرسيد: چيست؟ گفتند: اين سر پدر توست. چنان ناراحت شد كه فريادي زد. از همان ناراحتي مريض گرديد و پس از چند روز فوت شد.
اين واقعه بنابر قول وقايع الشهور و الايام آيت ا... بيرجندي در پنجم ماه صفر اتفاق افتاده است. در كتاب رياض القدس مي‌نويسد كه روز پنجم صفر بنا به قولي حضرت رقيه خاتون از دنيا رفته و آن طفل كوچك كه مرحوم آيت ا... بيرجندي در كتاب وقايع فرموده. به احتمال قوي رقيه بوده است. (2)
روايت فوق نام اين دختر را بيان نكرده و از او فقط با تعبير دخترك چهارساله ياد كرده است.
براي وجود چنين دختري دو شاهد مي‌توان آورد:
شاهد اول: هنگامي كه زينب(س) در كوفه با سر بريده امام حسين(ع) مواجه شد. اشعاري سرود كه در ضمن آن آمده است: ""اي برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزديك است قلبش تهي گردد"". (3) كه نشان از وجود چنين دختر خردسالي كه در فراق پدر بي‌تاب بوده. دارد.
شاهد دوم: امام حسين(ع) در آخرين لحظات حيات خويش. هنگام مواجهه با شمر فرمود: الا يا زينب يا سكينه! يا ولدي! من ذايكون لكم بعدي؛ الا يا رقيه! يا ام‌كلثوم! انتم وديعه ربي. اليوم قد قرب الوعد. (4)
اگر چه اين جا نيز تنها يك نقل تاريخي است.
ابن فندق(م 565ق)نيز در لباب الانساب از رقيه به عنوان دختر امام حسين(ع) ياد كرده است. (5)
آقاي محمد باقر مدرس مي گويد: درباره اين دختر امام حسين(ع)از مرحوم آيت ا... نجفي كتباً و شفاهاً سؤالاتي نمودم. فرمود: اگر چه مدارك معتبر از وجود چنين دختري ساكت است لكن با وجود اين شهرت نمي شود انكار كرد. (6) البته ديدگاه شهيد مطهري بر اساس منابع معتبر كهن است كه فرزندي به نام حضرت رقيه براي امام حسين(ع) در آن ها ذكر نشده است.
پي نوشت ها:
1. منتهي الآمال. محدث قمي، ج4، ص204.
2. حضرت رقيه دختر امام حسين، شيخ علي فلسفي خراساني.
3. "" ...يا اخي فاطمه الصغيره كلمّها فقد كاد قلبها ان يذوبا ""بحارالانوار. ج 45، ص 115؛ القندوزي، ينابيع الموده، ج 2، ص 421، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول 1371 ش.
4. مـوسوعه كلمات الامـام الحسين، معهد تحقيقات بـاقرالعلوم، ص511، دارالمعروف، قم، 1415 هـ. چاپ اول؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 416.
5. لباب الانساب، ابن فندق، ج 1، ص 355، تحقيق سيد مهدي رجايي، كتابخانه آيت الله نجفي.
6. شخصيت حسين، محمد باقر مدرس، ص458."
 

ممكن است در ابتداي امر و قبل از يافتن مرضعه يك مورد يا موارد معدودي و به طريق غير طبيعي و اعجاز از انگشتان پيامبر(ص) مكيده و سير شده باشد.

پرسش: 
آيا امام حسين(ع) در شيرخواره گي از انگشتان پيامبر تغذيه مي کرده است؟
 

پاسخ: 
درباره شير خوردن امام حسين(ع) به دو دسته از روايات برخورد مي‌كنيم:
الف) برخي روايات دلالت دارند، كه حضرت از سر انگشت پيامبر(ص) ارتزاق مي‌كرد!
امام صادق(ع) فرمود: ""حسين(ع) از فاطمه زهرا(س) و هيچ يك زنان ديگر شير نخورد. هرگاه حسين(ع) را شير مي‌دادند، او را به حضور پيامبر(ص) مي‌آوردند و حضرت انگشت ابهام خود را به دهان حسين(ع) مي‌گذاشت و او مي‌مكيد و اين براي دو يا سه روز از شير دادن كفايت مي‌كرد"". (1)
ابن شهرآشوب نيز از طريق اهل سنت گزارش كرده است، كه چون حسين(ع) به دنيا آمد، مادرش فاطمه(س) بيمار گرديد و شيرش خشك شد، از اين رو حسين را نزد رسول خدا(ص) مي‌آوردند و حضرت انگشت ابهام خود را در دهان او مي‌گذارد و او مي‌مكيد و خداوند در ابهام حضرت، روزي آن كودك را قرار داده بود، كه از آن غذا مي‌خورد!(2)
ب) برخي روايات ديگر دلالت دارند، كه امام حسين(ع) از مادرش فاطمه زهرا(س) و از دايه‌هايي چون امّ الفضل (همسر عباس بن عبدالمطلب) و ام هاني شير خورده است. (3)
ام‌الفضل مي‌گويد: رسول خدا(ص) بر من وارد شد و من حسين بن علي(ع) را از شير پسرم ""قثم"" شير مي‌دادم. پس حضرت خواست آن كودك را در بغل گيرد""(4)
همان طور كه ملاحظ شد، اين دو دسته روايات ـ به حسب ظاهر ـ با هم تعارض دارند. برخي در جمع اين گروه روايات گفته‌اند: گروه اوّل روايات از نظر سند ضعيف بوده و قابل استناد نيست. (5) افزون بر آن اين روايات مخالف روايات صحيح مي‌باشد، كه صريحاً دلالت دارند، امام حسين(ع) از فاطمه زهرا(س) و ديگران شير خورده است.
مهم‌تر از همه آنكه گروه اوّل روايات ظاهراً با حكم عقل مخالف است، زيرا كودك نياز به شير مادر دارد و اين امر طبيعي و منطقي است. اما اين مسئله نيز ممكن است، كه امام حسين(ع) علاوه بر شير مادر، در ابتداي امر و قبل از يافتن مرضعه يك مورد يا موارد معدودي و به طريق غير طبيعي و اعجاز از انگشتان پيامبر(ص) مكيده و سير شده باشد.
پي نوشت ها:
1. كليني، الكافي، تهران، اسلاميه، چ دوم، 1362ش، ج1، ص465. (نرم افزار سيره معصومان)
2. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، مؤسسه العلامه للنشر، 1379ق، ج4، ص 50. (نرم افزار سيره معصومان)
3. رسولي محلاتي، زندگاني امام حسين(ع)، تهران، دفترفرهنگ اسلامي، چ اول، 1372 ش، ص 22.
4. علي‌محمد علي‌دخيل، سيره الائمه الاثني عشر، قم، موسسه دار الكتاب الاسلامي، چ سوم، 1386ش، ج 2، ص 10.
5. رسولي محلاتي، پيشين، ص 22."
 

يكي از دسيسه هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوه ساختن پيامبر و خاندان ايشان و يا كتمان فضايل آنان است. در زمان بني اميه حكومت به شدت باورهاي نژادپرستانه داشت.

پرسش:

برخي معتقدند كه امام حسين(ع) مانند ساير اعراب داراي رويكرد نژاد پرستانه بوده و در فتح ايران حضور داشته و به كشتار ايرانيان اقدام نموده است. بر اين اساس آنها شهربانو را كنيز امام حسين(ع) توصيف نموده اند نه همسر ايشان؟

پاسخ:

شايد منشا اين برداشت جمله اي باشد كه از ابي عبد الله(ع) نقل شده كه عجم را دشمن داشته است.
حضرت درضمن نامه اي كه به حاكم ري مي نويسد، به اين مطلب اشاره مي كند، اين مطلب با آب و تاب فراوان در سايت هاي مخالف شيعه و اسلام نقل مي شود، در حالي كه از چندين جهت اين روايت مخدوش است.
اولين منبعي كه اين روايت را آورده، كتاب معاني الاخبار شيخ صدوق است: عن الحسن بن يوسف عن عثمان بن جبله عن ضريس بن عبد الملك قال سمعت ابا عبد الله(ع) يقول: نحن قريش، وشيعتنا العرب، و عدونا العجم. (1)علامه مجلسي در ذيل روايت آورده: بيان: وشيعتنا العرب اي العرب الممدوح من كان من شيعتنا و ان كان عجما و العجم المذموم من كان عدونا، و ان كان عربا. يعني عرب خوب شيعيان مايند، گر چه عجم باشند. عجم بد دشمنان مايند، گر چه عرب باشند. (2)
نكته ديگر اينكه منظور از ابي عبدالله در اين روايت، امام صادق(ع) است، نه امام حسين(ع)! كه برخي دچار يك اشتباه بزرگ شده اند. زيرا يكي از كنيه هاي امام صادق ابي عبدالله است. در كتب روايي هرگاه ابي عبدالله آمده، منظور امام صادق است. سند روايت ضعيف است: در سند روايت عثمان بن جبله به چشم مي خورد كه از نظر متخصصان علم رجال مجهول است. همچنين سلمه بن الخطاب كه نجاشي متخصص فن رجال مي گويد: او در حديث ضعيف است. پس مي بينيد كه اين حديث ضعيف است و قابل استناد نمي باشد.
نتيجه آنكه اگر هم حديث را بپذيريم، با همان مفهومي كه از علامه مجلسي نقل كرديم، پذيرفته شده است، يعني: عرب خوب اگر هست، از شيعيان ما است، گر چه عجم باشد و عجم بد اگر هست، از دشمنان ما است، گر چه عرب باشد.
افزون بر اين ها روايت را به امام حسين(ع)نسبت داده اند كه به حاكم ري نوشت... در حالي كه امام حسين(ع)در سال 4 هجري متولد شد و ري در سال 19 يا 22 هجري فتح شد. يعني امام حسين(ع)در آن زمان 15 يا 18 ساله بوده! آيا امام حسين(ع)كه در آن زمان جواني حد اكثر 22 ساله بوده، در حالي كه پدرش خانه نشين و مورد قهر حكومت بود، از چه جايگاهي و به چه دليلي بود و چطور به فرماندار ري نامه نوشت؟
نتيجه آنكه روايت سندا ضعيف و دلالتا نيز در مقام عجم ستيزي نيست.
حضور امام حسين(ع)در جنگ با ايران:
از منابع معتبر استفاده مي‌شود كه امام حسن و امام حسين(ع) در فتح ايران شركت نكرده‌اند. برخي از مورخيني كه بر عدم حضور ايشان در فتح ايران تاكيد دارند عبارتند از: ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين باقر شريف قرشي، آنها معتقدند كه امام حسن و امام حسين(ع) بعد از پيامبر در هيچ فتحي شركت نداشتند... (3) اگر برخي مورخان، مانند طبري اين مطلب را آورده است صحت ندارد، زيرا طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي‌كند. كه برخي دروغگو و غير موثق بوده‌اند، از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به جنگ‌هاي ايران و عرب‌ها و مطالبي را كه از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است. جواد علي(از مورخان) معتبر مي‌گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره‌هاي ضعيف هم روايت كرده است او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي‌كند. (4)
نقش بني اميه در تخريب چهره اهل بيت(ع):
دشمني بني اميه با خاندان پيامبر بر كسي پوشيده نيست. پس از رحلت رسول خدا در همه حوادث تلخي كه بر خاندان پيامبر گذشت، رد پاي بني اميه به ويژه معاويه به روشني ديده مي شود. يكي از دسيسه هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوه ساختن پيامبر و خاندان ايشان و يا كتمان فضايل آنان است. اين را بسياري از محدثان و مورخان شيعه و سني گوشزد كرده اند. در زمان بني اميه حكومت به شدت باورهاي نژادپرستانه داشت. عجم را موالي مي خواندند. آن ها را از عرب پست تر مي شمردند. جايگاه ايرانيان نزد اهل بيت:
رفتار و موضع ائمه شيعه با اين باور نژادپرستانه عرب مقابله مي كرد و جايگاه ويژه اي براي آنان قائل بودند. مرحوم شيخ عباس قمي، در سفينه البحار اين روايت و چند روايت ديگر را در كنار هم براي بيان فضيلت هاي عجم و خدمات آن ها به اسلام آورده است، در كتاب مذكور مي خوانيم: زماني كه اسيران دربار فارس به مدينه وارد گرديدند، عمر بن خطاب خواست كه زنان آنان را به فروش رساند و مردان آن ها را برده قرار دهد تا آن ها افراد پير و فرتوت و ضعيف را بر دوش خود قرار دهند و طواف كعبه دهند. امير مومنان علي(ع) فرمود كه پيامبر دستور داده است"" گرامي داريد بزرگان قوم را اگر چه مخالف شما باشند ""و اين قوم فارس حكيمان كريم هستند و با ما صلح پيشه كردند و رغبت در دين اسلام نمودند. پس آن ها را آزاد مي نماييم در راه خدا، اين حق من و حق بني هاشم است. (5)
نيز منصور خليفه عباسي گروهي را از مردمان عجم را براي قتل امام جعفر صادق خواست. اما آن ها امام(ع) را احترام نمودند و در مقابل او به رسم ادب به خاك افتادند. امام رضا(ع) فرمود: خداوند منت گذارد به پذيرش اين دين بر اولاد عجم اما از برخي از نزديكان پيامبر اين منت سلب شد. امام علي(ع) نيز در حديثي فرموده اند: مي بينم عجم را كه در خيمه هايي كه در مسجد كوفه برافراشته اند، قرآن را به مردم همان گونه كه نازل گرديده، تعليم مي نمايند. (6)
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص 404، سال چاپ 1379 - 1338 ناشر مؤسسه النشر الإسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه.
2. علامه مجلسي، بحار الأنوار،  ج 64، ص 176، سال چاپ 1403 - 1983 م، ناشر دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان.
3. احمد زماني، حقايق پنهان، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، مركز انتشارات، 1380، ص 117.
4. جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا(ص)، سال انتشار: 1373ش، سازمان چاپ و انتشارات، ص 124.
5. كتاب الغيبه نويسنده محمد بن إبراهيم النعماني، ص 333، سال چاپ 1422 چاپخانه مهر - قم ناشر أنوار الهدي.
6.  شيخ عباس قمي،  سفينته البحار، جلد دوم، چاپ قديم، ص164."
 

حر را اگر چه تا قبل از روز عاشورا نتوان به عنوان يك شيعه قلمداد نمود اما نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) ارادت داشت هم اينكه در روز عاشورا در وي انقلابي رخ داد.

پرسش: 
چرا حر بن يزيد رياحي كه نخستين دشمن امام حسين(ع) بود، به لشكر امام پيوست؟
 

پاسخ:
 تعبير دشمن امام حسين(ع) و اهل بيت، درباره حرّبن يزيد رياحي صحيح نيست. چرا كه نمي توان گفت: وي قلباً با اباعبدالله الحسين(ع) و خاندانش عداوت و دشمني داشته، بلكه بر عكس مي توان او را از جمله كساني دانست، كه قلباً علاقمند به خاندان پيغمبر بود و براي اباعبدالله(ع) احترام فوق العاده اي قائل بود، چنانكه در اولين برخورد او با امام ضمن احترام به آن حضرت در وقت نماز پشت سر آن حضرت به نماز ايستاد. (1)
منتهي چون از طرف عبيدالله بن زياد، فرمانده سواره نظام بود و مأموريت داشت، در بين راه به عنوان اداي وظيفه و مجري فرمان جلو حضرت و كاروانش را گرفت و مانع حركت آن حضرت شد. هر چند از ناداني وي است، كه به عنوان مجري فرمان عبيدالله زيادِ قسيّ القلب جلو حضرت را گرفت. اما كسي نقل نكرده است، در اين مدّتي كه حر با حضرت امام حسين(ع) بود، كوچك ترين توهيني به ساحت قدسي آن بزرگوار و اهل بيت گرامي اش روا داشته باشد. بر عكس فوق العاده به حضرت احترام مي كرد. چنانكه وقتي امام از بعضي حركات حر ناراحت شد و فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! حر گفت: اگر عرب ديگري چنين مي گفت و مانند تو گرفتار بود، از جوابش نمي گذشتم، ولي چه كنم، كه نمي توانم، از مادرت جز نيكي ياد كنم. (2) به نظر همين ارادت وي زمينه ساز بازگشت وي شد، بنابراين نمي توان گفت حر از اول دشمن اباعبدالله (ع) بود.
حر را اگر چه تا قبل از روز عاشورا نتوان به عنوان يك شيعه قلمداد نمود اما هم پيش از آن نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) ارادت داشت هم اينكه در روز عاشورا در وي انقلابي رخ داد كه او را لايق شهادت در ركاب سيدالشهداء نمود. اين كه مي بينيم در ابتدا جزء امراي لشكر عبيدالله و تا روز عاشورا همراه عمر بن سعد بود، شايد علتش اين باشد، كه يقين نداشت، مي خواهند با حسين(ع) بجنگند و او و يارانش را شهيد كنند و اهل بيتش را به اسارت ببرند. مؤيدش اين كه روز عاشورا پيش عمر بن سعد آمد و گفت: يا امير! راستي مي خواهيد، با اين مرد بجنگيد؟! وقتي شنيد: آري با او مي جنگيم، آن هم چه جنگي! از همان جا تصميم جدّي گرفت، به لشكر پست و نابكار پشت كرده و به اباعبدالله(ع) نزديك شده و جان خود را در راه او فدا كند. (3)
پي نوشت ها:
1. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص79. (نرم افزار سيره معصومان)
2.  قمي، شيخ عباس، در كربلا چه گذشت(ترجمه نفس المهموم)، ‏ مترجم آيت الله كمره‏اي، قم‏‏، مسجد جمكران، چ چهاردهم، ‏1381ش، ص234. (نرم افزار سيره معصومان)
3. مفيد، پيشين، ج2، ص99."
 

بر اساس دادههاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت.

"پرسش:

آيا درست است كه گفته مي شود: كربلا صحرا نبوده بلكه جلگه بوده و دسترسي به آب آسان بوده است؟

پاسخ: 
چون پرسش ها زياد بود، ضمن دو مقاله، به برخي پاسخ داده مي شود. در اين دو گفتار به مطالب ديگري كه ارتباط با اهل بيت و ايرانيان دارد نيز وجود دارد.
1 -ما به دين داري شما ارج مي نهيم، انتظار مي رود اين روحيه حفظ نماييد، اما از آنچه كه دربرخي سايت ها آمده است، ناراحت نباشيد، زيرا اين سايت ها به منظورزيرسوال بردن قيام امام حسين(ع)، اين گونه مطالب را نوشته، و دليل علمي و عقلي برآن ندارند، درست برعكس، در منابع متعدد و معتبر ابعاد قيام امام حسين(ع) مطرح ودهها كتاب درباره آن سامان يافته اند، و اين در حالي است كه آنچه در سايت هاي دشمن آمده در منابع معتبر و كهن نيامده است، اين نشان از عدم واقعيت اين دسته مطالب دارد، مثلا در اين سايت ها ادعا شده است كه كربلا صحرا نبود بلكه جلگه بود، لذا دركربلا آب وجود داشت. در جواب اين شبهه بايد گفت صرف ادعا نمودن كه كربلا بيابان نبوده است، كافي نيست. بايد اين مطلب مستند به منبع و مدرك باشد، و حال اين كه دادههاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت، از اين رو بيابان بود. بعضي جغرافي دانان نيز همين عقيده را دارند. ياقوت حموي در ذيل واژه كربلا مي‌نويسد: اما مبدأ اشتقاق اين كلمه(كربلا) يا كربله به معناي سستي پاهاست، بدين جهت كه سرزمين كربلاست و شن‌زار است يا از ""كربلت الحنطه"" يعني گندم از كاه و كثافات پاك كردم، مي باشد؛ بدين مناسبت كه آن زمين از ريگ‌هاي درشت و درخت پاك بوده است. (1)
در فرهنگ معين مي‌خوانيم: كربلا يكي از شهرهايي است كه در كنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجري بيابان بود. (2) لغت شناسان تصريح مي‌كنند كه كربلا در سال 61 بيابان بوده است. اين كه گفته مي‌شود كربلا سرزمين بدون علف و بياباني بوده، معنايش اين است كه در سال 61 در آن جا كسي زندگي نمي‌كرد و اين سرزمين خالي از سكنه بود، نه اين كه در آن سرزمين آب وجود نداشته است. معناي عدم وجود آب در كربلا آن است كه آب را به روي اهل بيت و ياران امام بستند و تهيه آب براي امام مشكل بود. از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسين(ع) و يارانش با مشكل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاريخي و روايي به روشني اثبات مي كند كه نيروهاي عمر بن سعد مأموريت يافتند كه حسين بن علي و يارانش را در مضيقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خيمه ها بشوند و نيروهايي را در اطراف فرات مستقر كردند تا اصحاب امام حسين(ع) نتوانند از فرات آب بياورند. در غير روز عاشورا امام و يارانش به سختي آب تهيه مي كردند. ولي روز عاشورا مشكل آب بسيار جدي شد و حتي امام حسين(ع) وقتي كه خود را به آب رسانيد و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصين بن نمير به سوي آن حضرت تير پرتاب كرد و در نتيجه نتوانست آب بخورد و امام حسين(ع) و يارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسيدند. (3) البته در اين هم ترديدي نيست كه امام و ياران و خاندانش در آن روزها آب تهيه مي كردند. چنين نبود كه در آن سه روز كسي آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوايي گرم كسي سه روز اصلا آب نخورده بود، نمي توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسين(ع)و ابوالفضل با هم براي آوردن آب سوي فرات رفتند. ولي نيروهاي عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بياورند. (4) در برخي گزارش ها آمده است: امام حسين(ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتي گزارش آن به ابن زياد رسيد، او دستور شدت عمل بيش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند. (5) همچنين در اين سايت ها آمده است. كه حادثه كربلا در مهر ماه اتفاق افتاده است و در اين ماه هوا گرم نيست. در كدام منبع معتبر تاريخي اين مطلب آمده است؟ آنچه در متون تاريخي معتبر آمده، اين است كه حادثه كربلا در ماه محرم اتفاق افتاد و هوا گرم بود. اگر چه طبق محاسبه، مقارن با مهر ماه باشد؛ وضعيت اقليمي و جغرافيايي كربلا به گونه اي است كه در مهر ماه نيز هوا گرم است.  همچنين درباره ابعادقيام امام حسين(ع) به منابع زيرمراجعه فرماييد:
- حماسه حسيني، مطهري
-تاملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان
- قيام جاودانه، محمدرضا حكيمي
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثي
- زندگاني امام حسين(ع)، هاشم محلاتي
- قيام حسين بن علي(ع)، جعفر شهيدي
- انقلاب عاشورا، عطاءالله مهاجراني
- تاريخ واقعه كربلا...، عبد الرحمن انصاري و... .
- سيري درسيره ائمه اطهار(ع)، مطهري
پي نوشت ها:
1. ياقوت حموي، معجم البلدان، ج4، ص445، بيروت، دار صادر، ط الثانيه، 1995.
2. فرهنگ معين، واژه كربلا.
3. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 46، ص 50، 1403 - 1983 م، دار إحياء التراث العربي - بيروت.
4. همان.
5.  أبن اعثم الكوفي، أبو محمد أحمد، كتاب الفتوح، ج5، ص91، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، ط الأولي، 1411/1991؛ أبن اعثم الكوفي، أبو محمد أحمد، همان، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372ش."
 

و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد؟

پاسخ: دلايل اينكه امام حسين(ع) در مقابل معاويه قيام نكرد، ريشه در اموري دارد، كه به برخي اشاره مي شود:
اول: وجود صلحنامه؛‏
از آنجا كه امام حسن(ع) با معاويه صلح كرده بود، امام حسين(ع) هم به احترام برادر هم به دليل تغيير نكردن شرائط به اين صلح وفادار بود، چنانكه در يكي از جواب‏هاي خود به نامه‏هاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است: ""و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(ع)"". (1)
دوم: موقعيت اجتماعي معاويه؛‏
شخصيت معاويه نزد مردم آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‏اي مثبت تلقي مي‏شد، كه همين امر قيام عليه او را مشكل مي‏ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر (خال المؤمنين) مي‏شناختند. به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشت.
همچنين تجربه حكومت‏داري او و افزوني سنّش بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، دو عامل ديگري بود، كه خود در نامه‏هايش به امام حسن(ع) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگي‏اش مطرح مي‏كرد. (2) فلذا با توسل به اين موارد و امكانات حكومتي مي‏توانست در مقابله با امام حسين(ع)، در اذهان مردم مانور بيشتري داده و شبهه ايجاد نمايد.
سوم: سياست‏مداري معاويه؛‏
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم -به ويژه خاندان علوي- استفاده مي‏كرد و در اين راه حتي تا به شهادت رساندن امام حسن(ع) پيش رفت، (3) اما در ظاهر چنين وانمود مي‏كرد، كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان -به ويژه شخص امام حسين(ع) - مدارا مي‏كند و حرمت آنان را پاس مي‏دارد. در اين راستا مي‏توانيم، ارسال هدايايي از سوي معاويه براي شخصيت‏هايي چون امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. (4)
اين مدارا تا آن جا بود، كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام را نمود و ضمن پيش‏بيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند. (5)
امام حسين(ع) هم كه شناخت خوبي از معاويه و دسيسه هاي او داشت، مي‏دانست، كه در صورت قيام عليه معاويه - به ويژه با توجه به سياست‏هاي معاويه - افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهارم: شرايط زمانه؛‏
هر چند عدّه‏اي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(ع)، به امام حسين(ع) نامه نگاشته و خود را منتظر فرمان امام معرفي كردند، (6) اما آن حضرت به خوبي مي‏دانست، كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(ع) و امام حسن(ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و... در صورت قيام احتمال موفقيت بسيار كم خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت. در حالي‏كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.
پي نوشت ها:
1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، قم، دارالمعروف، چ اول، 1373ش، ص 239.
2. اصفهاني، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه، بي تا، ص67.
3. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص67.
4. موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، پيشين، ص 209 و 210.
5. دينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي، 1368ش، ص226.
6. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بي تا، ج2، ص228."
 

به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت و از مكّه در آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟

پاسخ:

قيام امام حسين براي احياي دين و احكام شريعت اسلام و سنت پيامبر بود؛ بنابراين نه تنها عملي بر خلاف شريعت و احكام الهي اسلام انجام نمي داد، بلكه حتي مانند ظهر عاشورا تا به خطر افتادن جان نيز بر آن مراقبت داشت؛ بنابراين چگونه مي توانست نسبت به مسئله حج و احكام آن در انظار مسلماناني كه از تمام سرزمين هاي اسلامي به مكه آمده بودند، بي تفاوت باشد، يا حتي برخلاف آن عمل نمايد؟! به خصوص آنكه حضرت را متهم به خروج بر خليفه و پيشواي مسلمانان نمودند و انبوهي از مردم را بر ضد حضرت تجهيز كردند.
بنابراين قبل از اين كه به تحليل تاريخي مسئله بپردازيم، بايد ابتدا نقل صحيح مسئله را ياد آور شويم و آن اين كه امام حسين (ع) به احرام حج، محرم نشده بود و اين سخن مشهور كه امام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستي است؛ زيرا امام(ع) در روز هشتم ذي الحجه ""يوم الترويه"" از مكّه خارج شد. در حالي‏كه اعمال حجّ - كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مي‏شود - از شب نهم ذي الحجه آغاز مي‏شود. البته در برخي كتاب ها آمده كه حضرت حج خود را تبديل به عمره كرد و طواف و سعي انجام داد و از احرام بيرون آمد چون نمي توانست حج خود را تكميل كند. (1) و اين سخن نيز مشهور شده است، ولي بعيد به نظر مي‌آيد كه حضرت به احرام حج، محرم شده باشد چون كسي كه مي خواهد اعمال حج را انجام دهد، روز هشتم يا نهم ذي الحجه محرم مي شود و جهتي براي محرم شدن زودتر از موعد مقرر نيست.
براي تاييد اين مطلب رواياتي در كافي نقل شده كه به برخي اشاره مي كنيم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع).. .. فَإِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِيَه بِيَوْمٍ إِلَي الْعِرَاقِ وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً. (2)
امام صادق فرمود: امام حسين(ع) قبل از روز هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد در حالي كه با احرام عمره، به قصد انجام عمره وارد مكه شده و عمره انجام داده بود.
نيز فرمود:
""قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ( ع) فِي ذِي الْحِجَّه ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَه إِلَي الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَي مِنًي وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَه فِي ذِي الْحِجَّه لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ ؛ امام حسين در ماه ذي الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترويه (هشتم) به سوي عراق حركت كرد كسي كه نمي خواهد حج انجام دهد مي تواند عمره انجام دهد"". (3)
اين روايات تنها به انجام عمره از طرف امام حسين (ع) اشاره دارد، نه تبديل حج به عمره، و دليل ديگري غير از روايات نداريم بر اين كه حضرت اعمال حج را شروع كرده بود. بنابراين كلام برخي كه فرموده‌اند حضرت حج خود را به عمره تبديل كرد و از مكه خارج شد دليلي ندارد.
بله، مسلّماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده، چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاي مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناي ورود در اعمال حجّ نيست. شايد وقتي خبردار شد كه نيروهاي مخفي يزيد قصد ترور ايشان را در حرم دارند و تصميم گرفت به سوي عراق حركت كند، براي انجام عمره ديگر محرم شد و آن را تكميل كرد و از احرام خارج شد و در روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد ؛ چون اعمال عمره را در چند ساعت مي توان انجام داد وتمام كرد.
از نظر تاريخي بالاخره اين پرسش باقي است كه با وجود آن كه يكي از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براي تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زماني ويژه - كه اوج حضور حاجيان و بهترين فرصت تبليغي است - ناگهان مكّه را ترك كرد؟
در پاسخ مي‌توان اموري را ذكر كرد:
أ) اظهار نارضايتي شديد از حكومت يزيد
با توجه به اهميت حج، و شخصيت امام حسين و بهره‌مندي ايشان از پايگاه‌ وسيع اجتماعي، حركت امام از اين كه غير منتظره و برخلاف معمول بود، باعث جلب توجه همگان شد. براي همين پرسش پديد آمد كه چرا در حالي كه همگان خود را آماده مي‌كردند به عرفات و منا روند و اعمال حج را به جا آورند، فرزند پيامبر و بهترين راهنماي حاجيان و شايسته‌ترين افراد براي انجام مناسك حج، مكه را ترك مي‌كند؟! همو كه عاشق و دلباخته معشوق، عبادت و راز و نياز با خداست. امام بيش از هر فردي ديگري دوست دارد در سرزمين عرفات همراه حاجيان به دعا و مناجات با خدا بپردازد و روز عيد قربان اعمال مني را انجام دهد اما چرا اين سرزمين دوست داشتني را ترك مي‌كند؟! حتماً به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد! حركت امام، بزرگ‌ترين گام تبليغاتي و فرهنگي در اعتراض به حكومت ستم‌پيشه و فاسد يزيد به شمار مي‌آمد.
ب) توطئه قتل امام:
حركت امام از مكه به كوفه در روز ترويه براي بسياري ايجاد سؤال كرد و آنان از حضرت علت اين كار را پرسيدند، از جمله ابن عباس، كه حضرت فرمود: ""كشته شدن در مكاني ديگر براي من دوست داشتني‏تر از كشته شدن در مكّه است"". (4)
نيز به عبداللَّه بن زبير فرمود: ""به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براي من دوست داشتني‏تر است تا آن كه داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اي پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آن چه را از من مي‏خواهند، به دست آورند"". (5)
نيز به برادرش محمد حنفيه، به صراحت از ترور خويش توسط يزيد در محدوده حرم امن الهي سخن به ميان آورد. (6) در بعضي از متون به صراحت آمده كه يزيد، عده‏اي را با سلاح‏هاي فراوان براي ترور امام به مكّه فرستاد. (7)
ج) هتك حرمت حرم:
اگر امام در حرم الهي (مكه) كشته مي‌شد، حرمت حرم شكسته مي‌شد، گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموي باشد.
حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير به صراحت بيان مي‏دارد. (8)
پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 68.
2و3. كافي ج 4، ص 536.
4. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 159.
5. وقعه الطف، ص 152.
6. سيد بن طاووس، لهوف، ص 82..
7. همان، ص82.
8 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 546."
 

پس‌ازآنکه دانستند نابود می‌شوند از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند.

پرسش:

در جريان مباهله آيا مسيحيان، مسلمان شدند؟

پاسخ:

بنا بر شواهد تاريخي مسيحيان پس‌ازآنکه دانستند اگر به مباهله با رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) اقدام کنند، نابود می‌شوند (و به تعبيري به حقانيت دين اسلام پي بردند) از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند. (1)

 

پی‌نوشت:

1. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، پيشين، ترجمه دکتر محمد آيتي، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي 1374، ج 2، ص 82.

در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.

پرسش:

ابوبكر را ابوبكر صديق می‌نامیدند، حتي درزمانی كه حضرت محمد از دست كفار به غار فرار كرد ابوبكر بود كه ايشان را درون کوله‌بار مخفي كرد و وقتي نگهبانان از او پرسيدند درون كيسه چه داري گفت محمد است و آن‌ها فكر كردند شوخي كرده است. چرا واقعه غدير را انكار كرد. اين با راست‌گویی منافات ندارد؟

پاسخ:
جرياني كه در رابطه با ابوبكر و این‌که ايشان حضرت محمد را درون کوله‌بار مخفي كرد، صحت ندارد و در منبع معتبر نيامده است اما در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.
 بیش‌تر انديشمندان اهل سنت حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه» را قبول دارند. (1) علامه اميني اسامي تعداد زيادي از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.(2)

برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» بادآورد شده‌اند كه شأن نزول آن امام بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیان‌شده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حسكاني، (5) شهاب‌الدین آلوسي، (6) ابن صباغ مالكي (7)، قاضي شوكاني (8) و ... تصريح کرده‌اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي است. ازاین‌جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور می‌کند.
برخي از اهل سنت باور دارند: سخنان پيامبر در غدير صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي است و دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد.
دليل آن اين است كه ولايت چندمعنا دارد و يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل‌حمل است، نمی‌توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي است. قراين و شواهد به‌گونه‌ای است كه هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلایل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کرده‌اند كه به برخي اشاره می‌شود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهده‌داری امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني می‌نویسد: ولايت يعني یاری‌کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (9)
ابن اثير می‌نویسد: «وليّ يعني ياور و هر كس امري را بر عهده گيرد» سپس می‌افزاید: «از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعليٌ مولاه» و سخن عمر كه به علي (ع) گفت: «تو مولاي هر مؤمن شدي» يعني ولی مؤمنان گشتي. (10)
صاحب صحاح اللغه (11) و مقايس اللغه نيز «وليّ» را به معناي سرپرستي دانسته‌اند.(12) بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (كه ولايت را تنها به معناي دوستي معنا کرده‌اند) قابل‌قبول نيست.
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر بيش از یک‌صد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابان‌های خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهی‌ترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر مردم را به دوستي امام فراخوانده بود. (13)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آن‌قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبر ص وحي می‌کند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‌ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبر دلداري می‌دهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه می‌دارد». (14) آيا اين مسئله نشان نمی‌دهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
آنچه موجب خطر براي پيامبر به‌حساب می‌آمد، طرح ولايت و رهبري امام علي بود، نه دوستي حضرت، مضافاً بر این‌که بارها پيامبر از محبت امام سخن گفته بود و بيان آن، چالش‌های جدي را در پي نداشت.
5 ـ بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان رهبر تعيين كرد، مردم با علي بيعت كردند. ابوبكر و عمر نيز به علي تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي.(15)
 همه حاضران، از خطابه پيامبر «امامت» علي (ع) را فهميدند، ازاین‌رو با او بيعت كرده و برخي از آنان در ستايش علي شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر اجازه گرفت و اشعار زيبا سرود:
قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً
؛ اي علي، برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من باشي. (16)
6) بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد:
«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (17) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم». بعد از نزول آيه پيامبر فرمود:«خداوند بزرگ است؛ همان خدايي كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت». (18)

اگر مسئله فقط محبت بود، دراین‌باره قبلاً آيه نازل‌شده و ازاین‌جهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه «قل لا أسئلكم عليه اجراً إلاّ المودة في القربي»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اكمال دين پيام ديگري دارد.
با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است و عدم قبولي ولايت امام به‌عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیان‌گذاران سقيفه می‌دانستند كه علي (ع) لایق‌ترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت‌های عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند.
شکل‌گیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر امر امامت را به مردم وا‌گذار كرده و كسي را بعد از خود به‌عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیان‌گذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند.
البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کرده‌اند. عده‌ای نيز باانگیزه‌های ديگر، ولايت امام را قبول نكردند كه بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
جهت آگاهي بیش‌تر به فروغ ولايت از آيت الله جعفر سبحاني، مراجعه فرماييد.
جهت آگاهي بیش‌تر از منابع اهل سنت در اين مورد می‌توانید به منابع زير مراجعه فرمایید:
- حافظ ابو نعیم اصفهاني در كتاب ما نزل من القرآن في علي (به نقل از خصائص، ص 29).
- ابوالحسن واحدي نيشابوري در اسباب النزول، صفحه 150.
-حافظ ابوسعيد سجستاني در كتاب الولايه (به نقل از كتاب طرائف).
- ابن عساكر شافعي (بنا به نقل درالمنثور، ج 2، ص 298).
- فخر رازي در تفسير كبير خود، ج 3، ص 636.
-ابواسحاق حمويني در فرائد السمطين.
- ابن صباغ مالكي در فصول المهمة، صفحه 27.
- جلال‌الدین سيوطي در درالمنثور، جلد 2، صفحه 298.
- قاضي شوكاني در فتح القدير، ج سوم، ص 57.
- شهاب‌الدین آلوسي شافعي در روح المعاني، ج 6، ص 172.
- شيخ سليمان قندوزي حنفي در ينابيع المودة، ص 120.
- بدر الدين حنفي در عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 584.
- شيخ محمد عبده مصري در تفسير المنار، ج 6، ص 463.

پی‌نوشت‌ها:

1. تفسير نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.

2. علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209.

3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.

4. اسباب النزول، ص 150.

5. شواهد التنزيل، ج 1، ص 188.

6. روح المعاني، ج 6، ص 172.

7. فصول المهمه، ص 27.

8. فتح الغدير، ج 3، ص 57.

9. المفردات، ص 570.

10. النهايه، ج 5، ص 227.

11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص 2528.

12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141.

13. تفسير نمونه، ج 5، ص 16.

14. فروغ ولايت، ص 135.

15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.

16. همان.

17. مائده (5) آيه 70.

18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.

19. شوري (42) آية 23.
 

طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند

پرسش:

گفته می‌شود بعد از رحلت حضرت پيامبر (ص) فاطمه زهرا (س) چهل شبانه‌روز در خانه اصحاب را می‌زد و از آن‌ها درباره غدير سؤال می‌کرد و طلب استمداد می‌کرد. منبع اين سخن را بيان فرماييد.

پاسخ:
در برخي کتاب‌ها چنين آمده است.
بعد از رحلت نبي گرامي اسلام (ص) و غصب خلافت و كنار گذاشتن حضرت علي (ع) از صحنه سياسي و تصمیم‌گیری در امور جامعه اسلامي، آن بزرگوار لحظه‌ای درنگ نكرد و براي بازپس‌گیری حق مسلّم خويش تلاش بسيار نمود.
امام علي - طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند، آنان در پاسخ مي‌گفتند:
اي دختر رسول خدا! بيعت ما با ابوبكر انجام‌شده و كار از كار گذشته است. نمي‌توانيم نقض بيعت كنيم. اگر شوهر تو قبل از ابوبكر به‌سوی ما می‌آمد، به او مراجعه كرده و رهبري او را می‌پذیرفتیم. (1)
پي‌نوشت‌:

1. الامامة والسياسة، ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج 1، ص 29، چاپ: اول، سال چاپ: 1413 - 1371 ش، ناشر: انتشارات شريف الرضي.  ابو محمدعبداللّه بن مسلم قتيبة دينوري، الامامة و السياسة، تحقيق: طه محمد الزيني، مؤسسه الحلبي و شركاه للنشر و التوزيع، ص 16.
 

صفحه‌ها