اخلاق

حج به عنوان یکی از دستورات مهم الهی دارای اسرار و رموزی هست که توجه به آن اسرار در اعمال حج باعث می‌گردد که زائر خانه خدا، حج را با معرفت بیشتری انجام دهد.
اسرار حج

پرسش:

لطفاً درباره اسرار عرفانی حج توضیحات بفرمایید؟

پاسخ:

مقدمه:
«حج» در اسلام یکی از عباداتی است که مملو از اسرار و حکمت‌هایی هست که انسان را به تفکّر واداشته و او را به سوی فطرتش رهنمون می‌کند، از این‌رو می‌توان با نگاه به باطن حج تا اندازه‌ای به اعمال پر از رمز و راز حج پی برد.
با توجه به این مقدمه، به بخشی از اسرار اعمال حج می‌پردازیم.
الف: احرام
یکی از اسرار «احرام»، دوری از جمیع معاصی و نفسانیات هست. کسی که در میقات احرام می‌بندد و اموری بر وی حرام می‌گردد، در واقع متعهد می‌شود که همه محرمات الهی را بر خود تحریم کند و برای همیشه آن‌ها را ترک کند و هرگز دست به سوی آن‌ها دراز نکند. (1)
«احرام» که خود سه جزء دارد، هر یک از اجزاء آن نیز دارای اسرار باطنی هست.
1- نیت
سرّ «نیت» اخلاص است. حقیقت اخلاص تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا. خلوص در نیت خشکانیدن آلودگی‌ها و ناپاکی‌های عمل از ریشه است؛ یعنی باید نفسانیت و خودیت را از میان برداشت و دین را برای خدا خالص کرد. «أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ (2) آگاه باشید که برای خداست دین خالص».
2- پوشیدن لباس احرام
زائر خانه خدا به هنگام کنار گذاشتن لباس‌های معمولی، از گناهان خود خارج می‌شود و با پوشیدن لباس احرام، به پوشیدن لباس تقوی روی می‌آورد (3) که «لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ (4) لباس تقوا نیکوترین جامه است».
3- تلبیه
آن گاه که زائرین خانه خدا لباس احرام می‌پوشند و قصد حضور در درگاه حضرت حق را دارند، باید در میقات «لبیک» بگویند؛ یعنی این ذکر را بر زبان خود جاری سازند: «لَبَّیْکَ‏ اللَّهُمَ‏ لَبَّیْکَ‏ لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَا شَرِیکَ لَک‏» (5) و این خداوند است که آن‌ها را فرامی‌خواند و برای آن‌ها دعوت نامه‌ای ارسال می‌کند و لبیک، پاسخ مثبتی است که مهمانان حضرت حق به دعوت خدا می‌دهند. امام رضا علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند:
«انَّ النَّاسَ إِذَا أَحْرَمُوا نَادَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ عِبَادِی‏ وَ إِمَائِی‏ لَأُحَرِّمَنَّکُمْ عَلَى النَّارِ کَمَا أَحْرَمْتُمْ لِی فَقَوْلُهُمْ لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ إِجَابَهٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نِدَائِهِ لَهُمْ (6) وقتی مردم احرام ببندند، خداوند متعال ندایشان می‌دهد و می‌گوید: ای بندگان و کنیزان من! بدن شما را بر آتش حرام خواهم کرد، آن گونه که شما به خاطر من احرام بستید. آن گاه مردم به عنوان اجابت خداوند متعال که آنان را نداد داد، می‌گویند: لبیک، خدایا لبیک».
ب: طواف
در «طواف» باید هفت دور (شوط) گرد کعبه چرخید. برای هفت دور طواف وجوهی از لطایف عرفانی بیان شده است. به عنوان نمونه برخی از اهل معرفت بیان می‌کنند که آدمی دارای هفت اخلاق رذیله است که گاهی از آن تعبیر به «هفت شوط حجاب» می‌شود. اخلاق رذیله عبارت‌اند از: عجب، کبر، حسد، حرص، بخل، غضب و شهوت و زائر خانه خدا باید آن‌ها را زایل و به جای آن هفت اخلاق حمیده را جایگزین کند که عبارت‌اند از: علم، حکمت، عفت، شجاعت، عدالت، کرم و تواضع. (7)
در واقع وی با هر دوری که به گرد کعبه می‌زند، در صدد است که یکی از آن رذائل را از بین ببرد.
ج: نماز طواف
بعد از اتمام طواف، دو رکعت نماز طواف پشت مقام ابراهیم علیه‌السلام خوانده می‌شود و بیانگر این است که رسیدن به قرب حق و وصال او، نیازمند راهنما و ارائه کننده صراط مستقیم است و بدون آن، آدمی به بیراهه می‌رود و سعی‌اش تباه می‌شود. (8)
د: سعی
«مسعی» محبوب‌ترین محدوده‌ای است که در حج وجود دارد و این محبوبیت راز و رمزی دارد که امام صادق علیه‌السلام به آن اشاره می‌فرمایند: «مَا مِنْ بُقْعَهٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْمَسْعَى لِأَنَّهُ یُذِلُ‏ فِیهَا کُلَ‏ جَبَّارٍ (9) نزد خداوند، هیچ بقعه‌ای محبوب‌تر از محل سعی نیست، زیرا هر گردنکشی را در آن خوار می‌یابد».
«جبار» و «متکبر» دو اسم از اسامی الهی است که مختص به ذات حق‌اند و احدی از انسان‌ها نباید بر این دو اسم خود را شریک خدا کند. خدای سبحان با خلق و خوی فرعونی نظر عنایت ندارد و با فرعون و فرعونیان تاریخ، مبارزه‌ای سرسخت داشته است. از این‌رو سعی بین صفا و مروه، گردن گردنکشان را می‌شکند و خلق و خوی عصیان گری را می سوزاند. (10)
ه: حلق و تقصیر
یکی از اسرار تراشیدن سر (حلق)، یا کوتاه کردن مقداری موی یا ناخن (تقصیر)، قطع علایق و رهایی از تعلقات مادی و دنیوی است. مو یا ناخن که سبب زینت است، ممکن است انسان را به خود وابسته کند! حج‌گزار با تراشیدن سر، یا کوتاه کردن می یا ناخن، خود را از این وابستگی رها می‌سازد و از این علاقه و علقه آزاد می‌شود. بر این اساس «حلق» و «تقصیر» تمرین و آمادگی برای قطع تعلق به دنیا و امتیازات و شئون آن است. (11)
ز: وقوف در عرفات
اسرار وقوف در «عرفات» فراوان است. به عنوان نمونه حج‌گزار باید در آن جا بر این نکته عارف شود که خدای سبحان، به نهان و آشکار و صحیفه قلب او و رازهای آن و حتی آنچه برای خود او روشن نیست و به طور ناخود آگاه در زوایای روح او می‌گذرد، آگاه است؛ یعنی، سرزمین عرفات محل ادراک و شهود مضمون آیه «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی (12) و اگر به آواز بلند یا آهسته سخن‌گویی (یکسان است که) همانا خدا بر نهان و مخفی‌ترین امور جهان کاملاً آگاه است». است و انسان اگر بداند که قلبش در مشهد و محضر حق است؛ همان‌ طور که خود را به گناهان جوارحی (ظاهری) نمی‌آلاید؛ گناه جوانحی (درونی) نیز نمی‌کند و قلبش را از خاطرات آلوده تنزیه (پاک) می‌سازد. (13)
ح: مشعر
از اسرار وقوف در «مشعر»، کسب تقوی و پرهیزگاری است. استاد جوادی آملی در این زمینه می‌فرمایند: «راز وقوف و بیتوته در مشعرالحرام، این است که حج‌گزار قلب خود را با شعار تقوا آگاه کرده، پرهیزگاری و خوف از خداوند را شعار دل خود قرار دهد. تا قلب او با تقوا شناخته شود که شعار هر قومی، معرف آن قوم است؛ بنابراین اگرچه تقوا در همه مناسک حج مطرح است، لیکن تجلی ویژه آن هنگام وقوف در مشعرالحرام، مشهود واقفان بر اسرار است». (14)
ط: منی
با توجه به این که انسان دو دشمن دارد: 1- شیطان به عنوان دشمن بیرونی 2- نفس اماره به عنوان دشمن درونی، زائر خانه خدا در سرزمین «منی» با هر دو دشمن یک مبارزه نمادین دارد. با «سنگ زدن» و «رمی جمرات» مبارزه با شیطان را نشان می‌دهد. چنانچه مرحوم فیض کاشانی در این زمینه می‌فرمایند: «تو باید با جدیت و کوشش در رمى او را از پیش خود برانى و دماغش را به خاک بمالى و بدانى که تو در ظاهر سنگ به سوى‏ عقبه‏ مى‏اندازى، امّا در واقع سنگ را بر چهره شیطان مى‏زنى و پشت او را مى‏شکنى، زیرا خوارى و مقهوریّت شیطان جز با تعظیم و امتثال امر الهى و به مجرّد فرمان او بى ‏آن که عقل و نفس در آن دخالتى کنند حاصل نمى‏شود». (15)
با «قربانی» کردن نیز به مبارزه با نفس اماره می‌رود و هوای نفس خویش را ذبح می‌کند. همچنین «قربانی» رمز ایثار و از خود گذشتگی در ابعاد مختلف، دادن داشته‌ها در راه معبود و فداکاری مالی، جانی، روحی و در راه او است. ابراهیم وار بودن در پیشگاه الهی و گذشتن از فرزند، مقام، موقعیت، شغل، آبرو، پول و روح و حکمت قربانی است. قربانی انسان، نشانه این است که تا سر حد گذشت و ایثار از همه چیز، در راه خدا آماده و حاضر است و اگر به این مرحله برسد، چیزهایی که سخت مورد علاقه او است، مانع خدا پرستی او می‌گردد. پس در دل می‌گوید: ای خدای من! همچنان که این قربانی را درراه تو می‌دهم؛ حاضرم بدون هرگونه سستی و تعلّل، از همه چیز خود بگذرم و حتّی خون خود را برای دفاع از دین تقدیم کنم. (16)
نتیجه:
حج به عنوان یکی از دستورات مهم الهی دارای اسرار و رموزی هست که توجه به آن اسرار در احرام، طواف، نماز طواف، سعی، حلق، وقوف در عرفات، مشعر و منی، رمی و قربانی، باعث می‌گردد که زائر خانه خدا، حج را با معرفت بیشتری انجام دهد.
کلمات کلیدی:
حج، اسرار، ظاهر، باطن.
منابع جهت مطالعه:
1. جرعه‌ای از صهبای حج، عبدالله جوادی آملی.
2. اسرار عرفانی عمره، محمدتقی فعالی.
3. پیش درآمدی بر فرهنگ‌نامه اسرار و معارف حج، حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در امور حج و زیارت.
پی‌نوشت‌ها:
1. ر. ک: سید حیدر آملى‏، أنوارالحقیقه و أطوار الطریقه و أسرارالشریعه، نورعلی نور، قم، 1382، ص 687.
2. زمر، آیه 3.
3. ر.ک: فعالی، محمدتقی، اسرارعرفانی عمره، موسسه فرهنگی هنری مشعر، تهران، 1387، ص 108.
4. اعراف، سوره 26.
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، (ط- الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران‏،1407 ق‏، ج 4، ص 250.
6. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه‏، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم‏،1413 ق، ج 2، ص 196.
7. ر. ک: سید حیدر آملى‏، انوارالحقیقه و اطوارالطریقه و اسرارالشریعه، نورعلی نور، قم، 1382، ص 688.
8. حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در امور حج و زیارت، پیش درآمدی بر فرهنگ‌نامه اسرار و معارف حج، تهران، مشعر، 1387، ج 1، ص 217.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، (ط- الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران‏،1407 ق‏، ج 4، ص 434.
10. ر.ک: فعالی، محمدتقی، اسرارعرفانی عمره، موسسه فرهنگی هنری مشعر، تهران، 1387، ص 174.
11. حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در امور حج و زیارت، پیش درآمدی بر فرهنگ‌نامه اسرار و معارف حج، تهران، مشعر، 1387، ج 1، ص 280.
12. طه، سوره 7.
13. جوادی آملی، عبدالله، جرعه‌ای از صهبای حج، مشعر، تهران، 1389، ص 204.
14. همان، 215.
15. فیض کاشانى، محسن / سید محمدصادق عارف‏، راه روشن، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى‏، مشهد،1372، چاپ اول، ج 2، ص 280.
16. حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در امور حج و زیارت، پیش درآمدی بر فرهنگ‌نامه اسرار و معارف حج، تهران، مشعر، 1387، ج 1، ص 266.
 

«اربعین کلیمی» ماه «ذی‌القعده» و ده روز ابتدایی «ذی‌الحجه» هست که حضرت موسی علیه‌السلام در این مدت در کوه طور به مناجات خداوند پرداخت و تورات را دریافت نمود.
چله کلیمی

پرسش:

چله کلیمی چیست و آیا از نظر اسلامی و اخلاقی، اعتبار دارد یا نه؟ چه آدابی دارد و چه اعمالی باید انجام داد؟

پاسخ:

مقدمه:

در میان اوقات سال، زمان‌های خاصی وجود دارد که دارای ارزش و شرافت ویژه‌ای می‌باشند و این ارزش و اعتبار به جهت اتفاقات خاصی است که در این ایام رخ داده است و چنین اوقاتی هدیه‌ای است از جانب حضرت حق به انسان‌ها تا بتوانند با بهره‌گیری از این ایام، از جهت معنوی رشد کنند. چنانچه پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ‏ دَهْرِکُمْ‏ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَه (1) در ایام زندگی شما، اوقات و فرصت‌های مناسبی را خداوند در اختیارتان قرار می‌دهد، بکوشید از آن فرصت‌ها استفاده کنید» یکی از این ایام، «اربعین کلیمی» هست.

بعد از این مقدمه پاسخ را در قالب چند نکته بیان می‌کنیم:

الف: «اربعین کلیمی» یا «اربعین موسوی» در اصطلاح به سی روز ماه «ذی‌القعده» به علاوه ده روز اوّل «ذی‌الحجه» گفته می‌شود که طبق آموزه‌های دینی این چهل روز دوره عبادت حضرت موسی کلیم‌الله در خلوت و مناجات خود با خداوند در کوه طور بوده و پس از این چهل روز، خداوند تورات را بر آن حضرت نازل نمود (2) و چون حضرت موسی علیه‌السلام در این چهل روز به مناجات با حق‌تعالی مشغول بود، این ایام را «اربعین موسوی» می‌نامند، (3) و چون لقب حضرت موسی علیه‌السلام، «کلیم‌الله» هست، از این ایام به «اربعین کلیمی» نیز یاد می‌شود. (4)

ب: خداوند متعال در کتاب کریم خود گاه اجمالاً به این اربعین اشاره می‌فرماید: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَه (5) و (یاد آورید) موقعی که با موسی چهل شب وعده نهادیم» و گاه تفصیلاً آن را مطرح می‌کند: «وَ واعَدْنا مُوسى‌ ثَلاثینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَهً وَ قالَ مُوسى‌ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‌ فی‌ قَوْمی‌ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ (6) و ما با موسی سی شب وعده قرار دادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا آن‌که زمان وعده پروردگارش به چهل شب تکمیل شد».

ج: اصل چله گرفتن –نه کیفیت و گونه‌های آن- یکی از روش‌هایی است که ریشه در شریعت و آموزه‌های دینی دارد و بر اساس روایات و تجربه اهل معنی تأثیری خاص بر وصول انسان به کمالات معنوی می‌گذارد، چنانچه امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکْمَهَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه (7) هیچ بنده‌ای ایمان خود به خدا را در چهل روز خالص نگرداند، مگر آن که پروردگار، او را به دنیا کم توجه کرده و دردها و درمان‌ها را نشانش خواهد داد. سپس، حکمت در قلب او استوار شده و زبان خود را نیز به حکمت خواهد گشود».

بنابراین انسان طبق چنین توصیه‌هایی که در شریعت آمده مجاز است در هر دوره‌ای از زمان که حال او اقتضاء کند اربعینی را شروع نماید و چه بهتر که آن را در دوره‌ای قرار دهد که هم در روایات به فضیلت و خصوصیت آن اشاره شده و هم اهل معنی بر عظمت آن متفق می‌باشند و یکی از این دوره‌های خاص، ماه «ذی‌القعده» و ده روز اول «ذی الحجّه» هست.

ج: نسبت به آداب و اعمال این اربعین باید دانست که «اربعین کلیمی» در ماه‌های حرام (ذی‌القعده و ذی‌الحجه) واقع شده است و ماه‌های حرام از زمان اعراب جاهلیت دارای قداست خاصی بودند و قاعده بر آن بود که در ماه‌های حرام جنگ را کنار می‌گذاشتند و حرمت ماه را نگه می‌داشتند و به مسائل داخلی خودشان رسیدگی می‌کردند. بر همین اساس مرحوم سید بن طاوس (رحمه‌الله علیه) با دقتی که در نگاه به قرآن و روایات دارد، در این باره می‌فرماید: «چه خوب است که انسان نیز در ایام ماه‌های حرام، حرمت حدود الهی را حفظ کند و با ورود به محدوده محرمات، به خداوند اعلان جنگ ندهد»، (8) و لذا اصلی‌ترین آداب در این ایام، مراقبه بر ترک محرمات و امتثال فرامین الهی در همه لحظات است تا همان طوری که حضرت موسی علیه‌السلام در این مدت به عبادت خدا پرداخت و شایسته دریافت «تورات» از حضرت حق گردید؛ انسان نیز از اول ماه «ذی‌القعده» تا پایان دهه اول «ذی‌الحجه» مراقبه نسبت به اعمال و رفتار خود داشته باشد تا شایسته درک فیوضات الهی گردد.

مرحوم حسن‌زاده آملی (رحمه‌الله علیه) نیز در این زمینه می‌فرمودند: «اى عزیز، بعد از آن‌که فرعون هلاک شد حق (تعالى) با کلیمش علیه‌السلام بناى مواعده گذاشت، قوله (سبحانه): وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ...تا فرعون نفس را نکشتى از اربعین‏ کلیمى‏ لوحى بر موسى روح لائح نخواهد شد». (9)

همچنین می‌توان برنامه‌هایی چون انجام اعمال مستحبی مثل «نماز شب»، «نوافل روزانه» و ذکر «استغفار»، «صلوات» و... را در برنامه اربعینی خویش داشت.

البته در آموزه‌های دینی اعمال دیگری در روزهای خاصی از این ایام توصیه شده که به برخی از آنان اشاره می‌شود:

1- نماز توبه در روز یکشنبه «ذی‌القعده» که برای خواندن این نماز لازم است انسان در یکی از یکشنبه‌های ماه «ذی‌القعده» غسل کرده و برای نماز وضو بگیرد و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده به‌ جا آورد که در هر رکعت، یک ‌بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک ‌بار سوره ناس و یک‌بار سوره فلق خوانده می‌شود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند استغفرالله و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یک‌بار ذکر «لاحول و لا قوه الا بالله» را بگوید و در پایان این دعا را بخواند:

«یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ».

 پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِی فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِیَ مِنَ السَّمَاءِ یَا عَبْدَ اللَّههِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّکَ مَقْبُولُ التَّوْبَهِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ وَ یُنَادِی مَلَکٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَیُّهَا الْعَببْدُ بُورِکَ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِکَ وَ ذُرِّیَّتِکَ ... وَ یُنَادِی مَلَکٌ آخَرُ أَیُّهَا الْعَبْدُ تَمُوتُ عَلَى الْإِیمَانِ وَ لَا أَسْللِبُ مِنْکَ الدِّینَ وَ یُفْسَحُ فِی قَبْرِکَ وَ یُنَوَّرُ فِیهِ وَ یُنَادِی مُنَادٍ آخَرُ أَیُّهَا الْعَبْدُ یَرْضَى أَبَوَاکَ وَ إِنْ کَانَا سَاخِطَیْنِ ... وَ أَنْتَ فِی سَعَهٍ مِنَ الرِّزْقِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ یُنَادِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام أَنَا الَّذِی آتِیکَ مَعَ مَلَکِ الْمَوْتِ (علیه السلام) أَنْ یَرْفُقَ بِکَ وَ لَا یَخْدِشَکَ أَثَرُ الْمَوْتِ إِنَّمَا تَخْرُجُ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِکَ سَلًّا [سَلَاماً] (10) هر کس از امت من این اعمال را انجام دهد، از آسمان ندا می‌رسد، ای بنده خدا توبه‌ات قبول شده و گناهانت بخشیده شده است، اعمالت را دوباره آغاز کن. فرشته‌ای از عرش ندا می‌کند: ای بنده خدا این بشارت بر تو و بر اهل و عیالت و بر ذریه ات مبارک باد... و فرشته‌ای دیگر ندا می‌کند: ای بنده خدا، بشارتت باد که با ایمان از دنیا خواهی رفت و دینت از تو گرفته نخواهد شد و قبرت وسیع و نورانی خواهد شد و فرشته‌ای دیگر می‌گوید: ای بنده خدا، پدر و مادرت از تو راضی خواهند شد، حتی اگر تا حال از تو راضی نبوده‌اند ... و تو در دنیا و آخرت وسعت در رزق و روزی خواهی یافت و جبرئیل علیه‌السلام ندا می‌کند:

من به همراه ملک‌الموت علیه‌السلام خواهم آمد تا وقت جان گرفتن با تو مدارا کند و سختی جان کندن را حس نکنی و روح از بدنت به آسانی جدا شود.

2- ده روز اول ماه ذی الحجّه از شریف‌ترین اوقات سال است، چنانچه پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: «مَا مِنْ‏ أَیَّامٍ‏ الْعَمَلُ‏ الصَّالِحُ‏ فِیهَا أَحَبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَیَّامِ الْعَشْرِ- یَعْنِی عَشْرَ ذِی الْحِجَّه؛ (11) هیچ روزی نیست که به ‌جا آوردن عمل صالح در آن نزد خداوند محبوب‌تر از روزهای ده‌گانه (دهه ذی‌الحجه) باشد». بر همین اساس یکی از نمازهایی که در این ایام توصیه شده نماز دهه اول «ذی‌الحجه» است که در ده شب اول این ماه بین نماز مغرب و عشاء خوانده می‌شود. این نماز دو رکعت است. در هر رکعت بعد از سوره حمد و سوره اخلاص، آیه 142 اعراف خوانده می‌شود که بر پایه روایتی، امام باقر علیه‌السلام به فرزندش امام صادق علیه‌السلام سفارش کرده که این نماز را در دهه اول ذی‌الحجه ترک نکند، چرا که اگر آن را در این دهه بخواند در ثواب حاجیان شریک خواهد بود، هرچند که به حج نرفته باشد. (12)

 این روایت به روشنی نشان می‌دهد این ایام که اتمام اربعین حضرت موسی علیه‌السلام است مخصوص به آن حضرت نبوده است، بلکه ایامی است برای کسب فیض برای همه مؤمنین.

نتیجه:

«اربعین کلیمی» ماه «ذی‌القعده» و ده روز ابتدایی «ذی‌الحجه» هست که حضرت موسی علیه‌السلام در این مدت در کوه طور به مناجات خداوند پرداخت و تورات را دریافت نمود، از این‌رو اهل معرفت نیز در این ایام به مراقبه نسبت به اعمال و رفتار خویش می‌پردازند تا شایسته درک فیوضات الهی گردند البته روایت خاصی درباره این موضوع وارد نشده است.

کلید­واژه:

اربعین کلیمی، اربعین موسوی، چهل، مراقبه

منابع جهت مطالعه:

1. اسرار اربعین موسوی علیه‌السلام؛ ادب حضور (دفتر چهارم)، محمدتقی فیاض بخش.

2. تذکره المتقین، محمد بهاری.

3. دانشنامه علامه طهرانی، محمدحسین طهرانی.

پی‌نوشت‌ها:

1. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط- بیروت)، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏،1403 ق‏، ج 68، ص 221.

2. قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، دارالکتاب‏، قم‏،1404 ق‏، ج 1، ص 47.

3. سمنانی، علاءالدوله، مصنفات فارسى سمنانى‏، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران‏،1383، ص 256.

4. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه‏، بوستان کتاب‏، قم‏،1381، ج 1، ص 243.

5. سوره بقره، آیه 51.

6. سوره اعراف، آیه 142.

7. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، (ط- الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران‏،1407 ق‏، ج 2، ص 16.

8. ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (ط- القدیمه)، دارالکتب الإسلامیه‏، تهران‏،1409 ق‏، ج 2، ص 627.

9. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه‏، بوستان کتاب‏، قم‏،1381، ج 5، ص 266.

10. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم‏،1408 ق، ج 1، ص 396.

11. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام،1409 ق، ج 11، ص 273.

12. ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (ط- القدیمه)، دارالکتب الإسلامیه‏، تهران، ‏1409 ق‏، ج 1، ص 317.

نخستين وظيفه­اي كه بايد معلم در رابطه با شاگردان، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد، اين است كه شاگردان را به آداب و آئين­هاي پسنديده، شيوه­هاي ستوده آشنا سازد

پرسش:

استاد نسبت به شاگرد خود چه حقي دارد؟

پاسخ:

با توجه به اينكه در سوال شما احتمال حق شاگرد بر استاد و حق استاد بر شاگرد داده مي شود ، در هر دو زمينه مطالبي مي آوريم.

 حق شاگرد بر گردن استاد و وظايف استاد در قبال او:

اين مسأله به سه چيز مربوط مي‏شود:

1- استاد،

2- رابطه با شاگردان،

3- چگونگي تدريس.

  • درباره شخص استاد رعايت مسائل زير ضروري است:

ا) وقار و متانت،

ب ) آراستگي ظاهر،

ج ) عشق ورزيدن به كار خويش،

د ) حسن خلق و داشتن فضايل اخلاقي از قبيل اخلاص، شجاعت، همت، ايثار و فداكاري.

  • در باره شاگردان مسائل زير رعايت شود:

ا) علاقه‏مندي در تربيت و بالندگي شاگردان،

ب ) ترغيب در علم و دانش،

ج ) محبت و عواطف،

د ) احتراز از عصبيت،

ه ) مديريت در كلاس.

 توجه به ابعاد ذيل لازم است: استقلال فكري، اتكاي به نفس، قضاوت درست، ابتكار و خلاقيت،جامعيت فكري، پيش‏بيني احتمالات، داشتن نظم، منصف بودن، قاطعيت، رعايت اصول اخلاقي.

  • درباره تدريس نيز توجه به مطالب زير پرفايده است:

ا) تخصص لازم،

ب ) حضور دائم و منظم،

ج ) تنظيم و كلاسه كردن مطالب درسي،

د ) ابتكار در عمل،

ه ) تدريس در حال اعتدال،

ز ) رعايت تدريج در تدريس.

مهم ترين وظائف ويژه معلم عبارتند از:

1- ايجاد خلوص نيت در شاگردان :

نخستين وظيفه­اي كه بايد معلم در رابطه با شاگردان، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد، اين است كه شاگردان

را  گام به گام به آداب و آئين­هاي پسنديده، شيوه­هاي ستوده و تمرين روحي نسبت به آداب ديني و حقايق و اسرار دقيق آئين مقدس اسلام، آشنا نموده، انس و عادت به صيانت نفس را در تمام شئون آشكار و نهان زندگي آن­ها بارور سازد، به ويژه اگر احساس كرد كه شاگردان وي از رشد عقلي متناسبي برخوردار هستند، بايد سعي كند كه چنين عادات مهم و پرارزش را در آ­ن ها به ثمر رساند.

 2-ايجاد شوق به علم در شاگردان:

 معلم  شاگردان خود را به علم و دانش تشويق نمايد. فضائل و ارزش­ها و مزاياي علم و علما را به آنان تذكر دهد. يادآور گردد كه علما و دانشمندان، وارثان انبياء و پيغمبرانند. بر كرسي­ها و پايگاه هائي بلند و فرازنده و درخشاني از نور، جاي دارند. كرسي ها و پايگاه هائي كه مورد رشك انبياء و شهدا و جانبازان راه خدا بوده، اين موجودات مقدس به حال آن ها غبطه مي خورند.

3- دلسوزي نسبت به شاگردان:

بايد معلم درباره شاگردان، خواهان اموري باشد كه  نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگي مي­نمايد. هرگونه شر و بدي را كه براي خويش نمي­پسندد، براي شاگردان نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابر انديشي نسبت به شاگردان، حاكي از كمال ايمان معلم و حسن رفتار و برادري است و نمايانگر روح  همبستگي و دلسوزي معلم نسبت به شاگردان مي باشد.

4- استفاده از روش هاي مختلف تنبيه شاگردان :

براي پيشگيري از سوء رفتار شاگردان و جلوگيري از ارتكاب خلاف آنان، لازم است معلم با اشاره و كنايه، راهگشاي تربيت اخلاقي شاگردان بوده و از تخلف آن ها جلوگيري كند. در صورتي كه ضرورت ايجاب نكند و نيازي در كار نباشد، بايد از آشكارگوئي و تصريح به تخلف شاگرد، خودداري نمايد. همواره از عامل لطف و محبت و مهر و مودت - براي ارشاد شاگردان - استفاده كند. آن ها را به خاطر تخلف و سوء رفتار، توبيخ نكرده و تا مي تواند از اين روش استفاده ننمايد؛ چون اولا تصريح و آشكارگوئي، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده ؛موجب شدت و فزوني جرات و جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلف هاي اخلاقي مي­گردد.

 ثانيا باعث مي­شود كه آنان - بيش از پيش - با حرص و ولع زيادتري در تخلف هاي اخلاقي اصرار ورزند.

5- فروتني و نرمش معلم نسبت به شاگردان:

نبايد معلم نسبت به شاگردان خويش، رفتاري تكبرآميز را در پيش گيرد و نسبت به آن ها بزرگي ورزد؛ بلكه بايد فروتني و نرمش را - در برخورد با شاگردانش ‍- به كار برد. ميان معلم و شاگردان، حقوق متقابل ديگري از قبيل :

حق مصاحبت و همنشيني،

 احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها،

شرافت محبت و دوستي راستين و عاري از هر نوع شائبه  وجود دارد .

 اين حقوق و معيارها مي تواند رابطه معلم شاگردانش را به طرز جالب و دلنشيني سازمان بخشيده و آن ها را با هم پيوند دهد.

6-تفقد از احوال شاگردان:

وظيفه مذكور از حس شفقت و دلسوزي معلم، ريشه مي گيرد .  اگر يكي از شاگردان و يا حاضران حلقه درس استاد، در جلسه درس حضور نيافت، و غيبت او غيرعادي به نظر رسيد و طولاني گشت، بايد از او و احوالش و علت غيبتش پرس و جو كند. اگر از پرس و جوي خود، نتيجه اي كافي نگرفت و نتوانست راجع به او خبري به دست آورد، بايد كسي را براي اطلاع از احوال او به خانه و محل سكونت وي بفرستد، يا شخصا به منزل او برود - كه اين كار داراي فضيلت بيش تري است. رسول گرامي اسلام با اصحاب و ياران خود همين گونه عمل مي كرد، يعني اگر ملاحظه مي فرمود كه يكي از ملازمان او در ميان جمع حاضران، حضور به هم نرسانده است، شخصا به منظور احوال پرسي به خانه او مي رفت و از او تفقد به عمل مي­آورد.

7-اطلاع از نام و مشخصات شاگرد :

بايد معلم، راجع به نام و نسب و فاميلي و شهر و احوال و مشخصات دانشجويان و يا حاضران جلسه درس،

اطلاعاتي را كسب كرده و ترتيباتي در اين زمينه فراهم آورد و بدان توجه نمايد.

8-القاي مطالب علمي بايد در خور استعداد شاگردان باشد. بايد معلم در بذل و توزيع محصولات و فراورده هاي علمي و معارف خود، با سخاوت باشد. در طرز القاي درس بر دانش پژوهان، ناهموار نباشد؛ بلكه بايد كيفيت تدريس او هموار و دلنشين بوده، با آميزه لطف، و توام با رفق و مدارا و نصيحت و اندرز باشد. به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم، به آنان سود رسانده و بهره مندشان سازد. معلم بايد شاگردان خود را به صيانت و نگاهباني اندوخته­هاي نفيس و گرانبهاي علمي - كه در اختيار آن ها قرار داده است - تشويق كند.

 

 شاگرد هم  وظايفي در قبال استاد خود دارد كه به صورت فهرست وار به آن ها اشاره مي كنيم:

1-بزرگداشت مقام استاد.

2-ضرورت كاوش و جستجو از استاد لايق و شايسته.

3-استاد را بايد به عنوان پزشك معالج جان و روان بداند.

4-تواضع و فروتني نسبت به استاد.

5-بايد از استاد با احترام ياد كرد.

6-سپاسگزاري از ارشاد و هشدارهاي استاد.

7-آمادگي ذهني و روحي براي درس.

8-بايد در انتظار استاد و شرفيابي از محضر او به سر برد.

9-آراستن و پيراستن برون ، و آمادگي درون به هنگام ورود بر استاد.

10-شاگرد بايد مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استاد  باشد.

11-تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد.

12-رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد.

13-پيشدستي نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد.

14-لزوم تمركز حواس و شنيدن دقيق به سخنان استاد.

15-عدم تكرار سؤ ال هاي فرساينده و تلف كننده فرصت.

 

 ر. ك: آداب تعليم وتربيت اسلامي، محمد جواد حجتي (ترجمه منية المريد).

بي‌حوصلگي براثر فشار کاري و مالي طبيعي است و تا زماني که به کم‌کاري يا ضرر رساندن به بيمار نشود حق‌الناس نيست، بلکه کار در فشار کاري و مالي جهادي بالاتر است.

پرسش: 
چه  پرستار تا چه حدي در برابر بيمار وظيفه دارد؟ بعضي بيماران واقعا پرتوقع هستند. توي اين وضعيت کار مي کنيم و با تاخير حقوق مي گيريم! با اين وضعيت اقتصادي، نمي توانيم مخارجمان را تامين کنيم! گاهي واقعا انگيزه و حوصله کار نداريم. چه بايد کرد؟ آيا مديون مي شويم و حق الناسي به عهده ماست؟ ممنون که کامل توضيح ميدهيد.

 

پاسخ: 
مقدمه:
پزشکي و پرستاري يکي از حرفه‌هاي محبوب و ارزشمند در معارف اسلامي است که با خاطر حفظ جان انسان‌ها ارزش بالايي دارد. اين حرفه نيز مانند ساير شغل‌ها اصول و قوانين اخلاقي دارد که اگر رعايت شود مي‌تواند ارزش و تقدس آن را بالاتر ببرد که در ادامه به بخشي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم:
1. بر اساس آموزه‌هاي ديني دلسوزي و محبت به بيماران که خود را در پرستاري و مراقبت و انواع رسيدگي‌ها نشان مي‌دهد، بسيار ارزشمند است و ثواب‌هاي زيادي دارد. پيامبر خدا صلي‌الله ‏عليه و ‏آله و سلّم: «هر کس يک شبانه‌روز بيمارى را پرستارى کند، خداوند، او را همراه با ابراهيم خليل، برمى‏انگيزد و به‌سان برقى پُر درخشش، از صراط مى‏گذرد.»(1) هم‌چنين از امام على عليه‏السلام نقل است که پيامبر خدا فرمود: «هر کس در برآوردن نياز بيمارى بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنياورد، از زير بار گناه خويش بيرون مى‏رود، به‌سان آن روز که از مادر، زاده شده است، در اين هنگام، مردى از انصار گفت: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت! اگر بيمار از خانواده شخص باشد، آيا درصورتي‌که در برآوردن نياز خانواده خويش بکوشد، اين کار، پاداش بيشترى ندارد؟ فرمود: چرا دارد.»(2) بنابراين پرستاري يکي از باارزش‌ترين کارهاي اخلاقي است که براي سلامتي ديگران تلاش مي‌شود و حفظ جان يک انسان و زنده کردن او مساوي با زنده کرده همه عالم در قرآن دانسته شده است (3).
2. در بعد اصول اخلاقي پزشکي بسيار زياد مي‌توان نوشت و در اين زمينه کتب و مجله‌هاي اختصاصي براي اخلاق پزشکي تدوين‌شده است. مهم‌ترين اصول اخلاق پزشکي را مي‌توان در اين اصول خلاصه کرد:
الف: اصل تخصص در کار: پزشک و پرستار کارآزموده و کاردان مي‌تواند بيماري مراجعه‌کنندگان را به نيکي تشخيص بدهد و از شيوه درمان آن‌ها نيز آگاه باشد. در غير اين صورت، پي آمدهايي چون به خطر افتادن سلامتي و جان بيمار، اتلاف وقت و بازماندن فرد بيمار از کار و زندگي، پرداخت هزينه‌هاي سنگين و مصرف داروهاي بي‌اثر، در انتظار بيمار است.
ب: اصل تعهد و فداکاري: پزشکان و پرستاران همواره در معرض بيماري هستند و فداکاري و حفظ جان ديگران است که ارزش و تقدس به کار آنان مي‌بخشد؛ بنابراين اگر فداکاري و ايثار نباشد و خداي‌نکرده سود و منافع مالي در اولويت باشد از اصول اخلاقي دور شده‌ايم.
ج: اصل رازداري: پزشک و پرستار به‌نوعي محرم راز بيماران هستند و اين رازداري باعث ايجاد آرامش و حتي تلقين مثبت در بيمار مي‌شود. به همين دليل سزاوار است، پزشک و پرستار با بيمار خود، رفيق و نگه‌دار اسرار وي باشند؛ زيرا رفتار دوستانه، مايه آرامش و راحتي روان بيمار مي‌شود.
د: اصل عدالت: يعني مسائل مربوط به توزيع منابع بهداشتي درماني کمياب و تصميم‌گيري در مورد اينکه چه کسي چه درماني را دريافت مي‌کند، در اين مورد عدالت و انصاف و برابري رعايت گردد. به همه بيماران به‌صورت مساوي و بر اساس کرامت انسان امکانات و سرويس داده شود و فرقي بين فقير و غني و پولدار و تهي‌دست در خدمت‌رساني نباشد.
و: اصل سودرساني و عدم ضرر رساني: يعني فرد شاغل در اين حوزه بايد به نفع بيمار و سود او عمل کند؛ و تلاش کند که به فرد آسيبي وارد نشود.
اصول ديگري نيز مي‌توان بيان کرد مانند اصل احترام به بيمار، اصل صداقت در مورد بيماري با بيمار و...
3. در مورد سختي و فشار کار که نوشتيد حق با شماست. گاهي انسان حوصله وتوانش محدود مي‌شود، ولي لزوماً اين به معناي کم‌کاري نيست. اين طبيعي است که هر انساني در سختي‌ها و فشارها توانش محدود مي‌شود و کم مي‌آورد، ولي تا زماني که اصول را زير پا نگذاشته‌ايد و کاري عمداً خلاف سلامت بيمار انجام نداده باشيد مديوني ندارد و حق‌الناسي نيست. هرکسي ازجمله پرستار در حد توانش مسئوليت دارد. بلکه برعکس؛ کسي که در اوج سختي و فشار مالي و کاري، دست از خدمت و پرستاري و تلاش برنمي‌دارد اجر و ثواب بيشتري براي او منظور مي‌شود؛ بنابراين قدر کار و خدمت خود را بدانيد و سعي کنيد درهرحال از اصول و وظايف مقررشده براي خودتان کم نگذاريد. در اين صورت اصلاً مديون نيستيد، بلکه مأجور هستيد.
نتيجه:
پرستاري و پزشکي يکي از ارزشمندترين شغل‌هاي دنياست چراکه حفظ جان يک انسان برابر بازنده کردن تمام انسان‌هاست. در اين راستا اصولي براي اين حرفه وجود دارد مانند اصل تخصص، تعهد و فداکاري، رازداري، عدالت، سودرساني، عدم ضرر رساني، احترام و صداقت و ... که با رعايت انسان ارزش اين حرفه بالاتر مي‌رود. بي‌حوصلگي براثر فشار کاري و مالي طبيعي است و تا زماني که به کم‌کاري يا ضرر رساندن به بيمار نشود حق‌الناس نيست، بلکه کار در فشار کاري و مالي جهادي بالاتر است و ارزشي بيشتر دارد.
کليدواژه‌ها:
پزشکي، پرستاري، اصول پزشکي، حق‌الناس.
منابع بيشتر براي مطالعه:
-ده مورد در اخلاق پزشکي، اطهر معين.
-درآمدي بر اخلاق پزشکي در اسلام، محمود متوسل.
-اخلاق پزشکي، نعمت‌الله يوسفيان.
-درس‌نامه اخلاق پزشکي، مهرداد نقي زاده و همکاران.
پي‌نوشت‌ها:
1. شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دار الشريف الرضي، چاپ دوم، 1406 ق، ص 289.
2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج 4، ص 16.
3. سوره مائده، آيه 32.

 

مبهم سخن گفتن، بيان داستان و تطبيق نکات آن، روش به در بگو تا ديوار بشنود و عملگرايي مربي نمونه هايي از روش غير مستقيم براي تربيت است.

پرسش:

 شيوه هاي تربيتي غير مستقيم يعني چه؟وچطور مي توان از روش شيوه هاي تربيتي غير مستقيم استفاده کرد؟

پاسخ: 
مقدمه:
خداي متعال تمام هستي را آفريد تا انسان به کمال، رشد اخلاقي و معنويت دست يابد؛ از اين رو، در آيات و روايات، يکي از اهداف فرستادن و تبليغ پيامبران را تربيت و تزکيه‌ي انسان معرفي کرده است.(1) بخش مهم سعادت و يا شقاوتِ دوران نوجواني، جواني و بزرگسالي هر انساني در گروي شيوه‌ هاي تربيتي است. يکي از اثرگذارترين شيوه ها، شيوه هاي غير مستقيم است که در اداه درمورد آن براي تان مي نويسيم:
پاسخ اصلي:
1.    تعارف تربيت در کتب تربيتي بسيار متنوع است ولي از نظر ما مي توان تربيت را اينگونه معنا کرد که تربيت به معناي رشد و حرکت از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب است. تربيت غير مستقيم، خود از روشهاي تربيتي است که شخص مربي، پيام خويش را نه با صراحت بلکه به صورتي آن را به فرد يا گروه مورد تربيت خود منتقل مي کند که در عين حالي که آن شخص يا گروه خطاب را متوجه خود احساس مي کند از تحريک احتمالي احساسات و عواطف آنها و احيانا مقاومت در پذيرش آن نيز جلوگيري کرده است. يعني پيام تربيتي اش را از طريق گفتار مستقيم به او نمي گويد بلکه از روش هاي ديگري استفاده مي کند که علاوه بر اينکه مخاطب پيام را دريافت مي کند، غالبا و بويژه در جهان امروز و نسبت به نسل جوان اثر بيشتري دارد. 
2.    پيام رساني و تربيت به شکل غير مستقيم به چند صورت است که بدان مي پردازيم.
الف:  ابهام: گاهي لازم است مربي، براي انتقال پيام تربيتي و اصلاحي خود، صاحبان يک صفت يا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامي از کسي به ميان نياورد مثل اينکه بگويد: «برخي از مردم داراي فلان صفت زشت اند و آنان چه بدمردمي اند ...» و سپس در تقبيح آن صفت و يا کار ناشايسته با آنها سخن بگويد. و يا اينکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آنها را تحسين و تمجيد کند مثلاً بگويد: «... بعضي افراد يا گروهها داراي چنين ويژگي هستند و خوشا به حال آنان ...». از خصوصيات اين صورت اين است که شنونده برکنار از تأثيرات و نفوذ شخصيتها و جمعيتهاي خاص در قضاوت خود، آزادانه در باره زشتي و يا خوبي يک رفتار خاص به داوري مي نشيند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف مي دارد و نسبت به وجود يا عدم آن در خود، به درستي مي انديشد. 
ب: تطبيق: نقل يک داستان و يا نمونه تاريخي گاهي به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص، وضعيت روحي و اخلاقي خود را با آن مورد معرفي شده، تطبيق داده و همسو کند. گاهي هم به منظور انتقال پيام و رساندن يک حقيقت اخلاقي و انساني به ديگري انجام مي پذيرد. در صورت نخست، کار تطبيق به عهده فرد و يا گروه واگذار مي شود و کار مربي صرفا نشان دادن نمونه مناسب است، ولي در صورت دوم، نقل داستان و يا نمونه تاريخي، ابزاري براي انتقال پيام است و شخص مربي وضعيت رفتاري و منش شخص مورد تربيت خود را، بر موضوع و محتواي آن تطبيق کرده و از اين طريق به او مي فهماند که او نيز به آنچه در قصه آمده گرفتار است و بايد در وضع خود تجديدنظر کند.
ج: شيوه به در بگو تا ديوار بشنود: از صورتهاي رايج اين نوع از خطاب اين است که مربي براي رساندن آراء و افکار تربيتي خود به شخص يا گروه مورد نظر خويش، روي سخن خود را متوجه شخص سومي مي کند و با اينکه در حقيقت مخاطب اصلي ديگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب برمي گزيند. قرآن کريم نيز، گاهي در خطابهاي خود از اين روش سود جسته است، براي نمونه مي فرمايد: «و لقد أوحي اليک و الي الذين من قبلک لئن أشرکت ليحبطنّ عملک و لتکونّن من الخاسرين» به سوي تو و پيشينيان تو وحي کرديم که اگر شرک بورزي عملت را تباه خواهيم ساخت و از زيانکاران خواهي بود.(2) ممکن است اين آيه شريفه از همين باب باشد زيرا وقتي خداوند متعال پيامبر گرامي(ص) و دُردانه آفرينش را بر فرض کمترين شرکي اين چنين وعده زيانکاري و مجازات مي دهد پس اين عاقبت خسارت بار براي ديگران به طريق اولي ثابت است. برخي مفسران بابي براي اين شيوه قرآني باز کرده و رواياتي که اين مفهوم رو مي رساند جمع آوري کرده است.(3)
د: عمل مربي: از مؤثرترين روشهاي غير مستقيم تربيت، عمل است. دعوت عملي به سوي خوبيها از دعوت زباني، بسيار مؤثرتر و نتيجه بخش تر است و در روايات معصومان(ع) به طور مکرر بدان توصيه و بر اهميت آن تأکيد شده است. در حديثي امام صادق(ع) فرمودند: «به وسيله عمل و رفتار پسنديده خود، مردم را دعوت به سوي خوبيها کنيد و دعوت گر زباني نباشيد.»(4) براي مثال، کسي براي درست کردن و اصلاح رفتار ديگري در قبال والدين خود که به آنان ستم مي کند و حق آنها را محترم نمي شمارد، دست پدر يا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آنها اظهار ادب کند يا براي توجه دادن به اشتباه کسي که حق همسر خويش را رعايت نکرده و به او به ديده خدمتگزار مي نگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نمايد. در اين موارد و مانند آن، بيان عمل بسيار گوياتر و بليغ تر از بيان زبان است و در انتقال پيام، بسيار سريعتر و مطمئن تر نقش خود را ايفا مي کند.
و: هنر: از مصداقهاي واضح روش غير مستقيم، زبان هنر است. البته مقصود از هنر در اينجا، جلوه هايي از آن است که به گونه غير مستقيم با مخاطبان خود سخن مي گويد، از قبيل فيلم، نمايش، نقاشي و طراحي و ... که تأثير تعيين کننده و وسيع آن در گروههاي مختلف مردم قابل انکار نيست.
نتيجه:
تربيت به معناي حرکت از وضعيت موجود به سوي وضعيت مطلوب روش هاي مختلفي دارد که شايد روش غير مستقيم در بسياري اوقات اثرات عميق تري دارد. مبهم سخن گفتن، بيان داستان و تطبيق نکات آن، روش به در بگو تا ديوار بشنود و عملگرايي مربي نمونه هايي از روش غير مستقيم براي تربيت است. 
کليدواژه ها:
تربيت، روش هاي تربيت، تربيت غير مستقيم
پي نوشت ها:
1.    سوره بقره، آيه 129
2.    سوره زمر، آيه 65
3.    بحرانى، البرهان في تفسير القرآن،موسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1415ق، ج 1، ص 50
4.    مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 5، ص 198
منابع بيشتر براي مطالعه:
1.    اهداف تربيت از ديدگاه اسلام - دفتر همكاري حوزه و دانشگاه- زير نظرعليرضا اعرافي
2.    تربيت برتر ، رضا فرهاديان 
3.    كودك از نظر وراثت و تربيت، محمد تقي فلسفي 
4.    تربيت كودك در جهان امروز، بهشتي  ، 
5.     مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث ، فرهاديان  
6.     والدين و مربيان مسئول؛ فرهاديان
7.    تربيت كودك در مكتب اهل بيت ، مرحوم محمد تقي فلسفي .
8.    تعليم‌و تربيت ‌در اسلام ، شهيد مطهري‌
9.     روش تربيت ديني نسل جوان و نوجوان ، محمد مهدي
 

اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد تا به اهداف کمالي خود دست يابد.

پرسش: 
پاداش کم خوابي کم خوري کم گويي در توصیه های دینی و اخلاقی چگونه آمده است؟
 

پاسخ: 
مقدمه
هر کسي دوست دارد تا در دنيا در صحت و سلامتي جسم و روح زندگي کند و از بيماري در امان باشد. از نظر آموزه هاي ديني صحت و سلامت تن و روح و روان شرط عبادت و دستيابي به کمالات والاي انساني است؛ زيرا تن رنجور ناتوان از انجام واجبات و عباداتي است که انسان را به کمال مي رساند. 
 پاسخ تفصيلي:
انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. روان که به زبان عربي به نفس تعبير مي شود، همان روح و جان مجردي است که در ماده دميده مي شود.
نفس و روان آدمي چنانکه خداوند در آيه  ی ی سوره مومنون مي فرمايد در پيدايش خود نيازمند بدن است؛ و انسان اگر بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد. بر اساس قاعده معروف «من فقد حسا فقد فقد علما؛ هر کسي حسي را از دست دهد، به تحقيق علمي را از دست داده است» هر عضوي از اعضاي بدن آدمي نقشي در کمال يابي دارد که ديگر اعضا نمي توانند جايگزين واقعي و کامل آن عضو مفقود و ناقص باشند.
از آيات قرآن به دست مي آيد که هر گاه به دلايل و عوامل عارضي و تغيير شرايط بدني مانند نقص و بيماري، انسان ناتوان از درک و فهم حقايق باشد و نتواند به معرفت صحيح دست يابد.(1) 
البته اين عذر شرعي از سوي خداوند پذيرفته مي شود، اما بايد دانست به همان ميزان از رسيدن به کمالات باز مي ماند. انسان بيمار نمي تواند روزه بگيرد و نماز بخواند يا به تمام و کمال اين اعمال عبادي را انجام دهد؛ و عذرش هم پذيرفته است اما در عين حال انجام صحيح و تمام هر عمل عبادي نقش بر روان و جان آدمي مي زند که هويت او را براي آخرت مي سازد. در حقيقت صقحه وجود هر فردي با هر فکر و عملي نقش برجسته اي مي گيرد و اندک اندک ماهيت و هويت او را تغيير مي دهد. اين گونه است که در مسير سقوط يا صعود قرار مي گيرد.  
اسلام به بهداشت جسم و روح بسيار اهميت مي دهد؛ زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثير گذاشته و به همان منوال بيماري و ناخوشي هر يک در ديگري تاثيرگذار است.
لذا در اسلام براي سلامتي جسم مراعات اعتدال (يعني اندازه خوابي و اندازه خوري ) صحيح است. و کم خوري و کم خوابي و اينها صحيح نمي باشد. همانطور که پرخوري و خواب زياد نيز  صحيح نيست. 
 اعتدال يعنى ميانه روى صحيح، و حد وسط در امور که نه در آن زياده روى باشد و نه کاستى، به تعبير امروز استاندارد هر چيزى همان حد اعتدال آن چيز است، مثلاً يک انسان بر اساس موازين پزشکى بايد شبانه روزى يک کيلو غذا بخورد، حال اگر بيشتر بخورد به راه افراط و اسراف رفته، و اگر کمتر بخورد، راه تفريط و کمبود را پيموده است، حد اعتدال و استاندارد او همان يک کيلو است. از اين رو اعتدال، خصلتى هماهنگ با مزاج و ساختار وجودى انسان سالم است، و در مقابل آن راه افراط و تفريط، راهى انحرافى از صراط مستقيم و ناهماهنگ با شاکله و ساختار انسان است. در قرآن مى‏خوانيم: «و کَذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً؛ همان گونه (که قبله شما يک قبله ميانه بين شرق و غرب است) شما را نيز امّت ميانه‏اى قرار داديم.»(2) 
همچنين حضرت علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «لاتَرَى الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرَّطاً؛(3)هميشه انسان نادان، يا افراط گر و يا تفريط کننده است.» 
نه چندان بخور کز دهانت برآيد
نه چندان که از ضعف جانت بر آيد
اما در باره کم گويي بر اساس آيات و روايات آفت بسياري از مشکلات به ويژه براي روان آدمي دانسته اند. انسان پرگو دچار بيهوده گويي و ياوه گويي و دروغ و غيبت و تهمت و ديگر گناهان زباني مي شود.
البته لازم به ذکر است اگر سخن زياد در مسير حق و براي بيان حق و حقيقت باشد ارزشمند مي باشد  لذا هيچ عبادتي نزد خداوند برتر از سخن حق نيست ، چنانکه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله ) دراين باره مي فرمايند:
« رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أفضَلُ الجِهادُ كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ ، أفضَلُ الجِهادِ كَلِمَةُ حُكمٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ؛ (4)  پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : برترين جهاد، سخن عادلانه در برابر پيشوايى ستمگر است. برترين جهاد سخن حق در برابر پيشواى ستمگر است. »
همچنين سخن اگر چه اندک ودر مسير باطل باشد مذموم مي باشد لذا هيچ گناهي بالاتر از سخن باطل نمي باشد. اين را هم بايد توجه داشت ، همان طور که بيشتر گناهان با زبان انجام مي شود قسمت مهمي از عبادات و اعمال نيک از قبيل ذکر خدا، ارشاد مردم ، تعليم و تربيت ، امر به معروف و نهي از منکر و جهاد نيز، با سخن گفتن و زبان انجام مي شود. از همين رو امام صادق(ع) مي فرمايد: «کلام في حق خير من سکوت علي باطل؛ سخن گفتن درباره حق، از سکوتي بر باطل بهتر است» (5)
البته کم گويي زماني فضيلت و خوي نيکوست که انسان با سکوت خويش به تفکر و تدبر در آيات آفاق و انفس بپردازد که اين تفکر شکوفايي و کمال انسان خواهد شد و نتيجه اش رضايت الهي و بهشت ابدي است. از همين رو امام علي (ع) مي فرمايد: إن المومن... إذا سکت فکر... و المنافق إذا سکت سها؛ سکوت مومن تفکر و سکوت منافق غفلت است.(6)
نتيجه:
اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد.  زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثيرگذار است. و جسم سالم هم در گرو اعتدال و ميانه روي در خوردن و خوابيدن است و کم خوري و کم خوابي همانند پر خوري و خواب زياد نهي شده است. همچنين کم گويي به خودي خود داراي ارزش نمي باشد چون سخن زياد اگر در مسير حق باشد ارزشمند است و همچنين اگر سخني در مسير باطل باشد اگر چه اندک و کم هم باشد باطل مي باشد و موجب پيدايش بسياري از گناهان مانند دروغ و غيبت و تهمت و ... است. 
کليدواژه: کم خوابي، کم خوري، کم گويي، قساوت قلب، سلامتي جسم، سلامت روح
پي نوشت ها:
1.    نساء، آيه  ی ی؛ انعام، آيه  ی ی؛ نحل، آيه  ی ی ی. 
2.سوره بقره، آيه 143.
3.شيخ رضي، نهج البلاغه، حکمت 70
4. متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، محقق: بكري حياني - صفوة السقا، چاپ پنجم، مؤسسة، 1401هـ/1981م ، ج3، ص78، ح 5576؛ محمدي ري شهري، محمد، مترجم: شيخي، حميد رضا، قم، موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، 1389، ج7، ص330، ح12840؛ 
5. صدوق، محمد بن علي، کتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح: علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،  ی ی ی یق، ج  ی، ص  ی ی ی.
6.حراني، ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلي‌اللّه عليهم، چاپ علي‌اکبر غفاري، قم،  ی ی ی یش. ص ی ی ی.
براي مطالعه در خصوص مباحث اخلاقي مي توانيد از کتاب هاي ذيل استفاده کنيد:
کتاب معراج السعاده تأليف ملا احمد نراقي
جامع السعادات، ملا محمدمهدي نراقي،
 

با رعايت تقوا و درستکاري و انجام کارهاي زيبا، مي توان جوانان را به اهل بيت و امام زمان دعوت کرد. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و رفت و آمد به مجالس اهل بيت و..

پرسش: 
با کسي که به امام زمان اهميت نميدهد چگونه رفتار کنيم که باعث بشه به امام زمان اهميت دهد
 

پاسخ:

مقدمه:

علاقه و محبت و اهميتي که شما به امام زمان عج مي دهيد بسيار ارزشمند است و دعوت به سوي اهل بيت عليهم السلام نيز يکي از کارهاي بسيار مهمي است که در روايات و منابع ديني به آن توصيه شده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «خدارحمت کند کسي را که محبت مردم را به سوي ما جلب کند»(1) نيت شما در راستاي اين هدف ارزشمند است و در ادامه راه هايي براي به نتيجه رسيدن اين هدف عرض مي کنيم:

متن اصلي:

1. امام عسکري(ع) در کلامي ارزشمند اوصافي از شيعيان حقيقي بيان مي کنند که در حقيقت کليدواژه جذب ديگران به اهل بيت هم مي باشد. «سعي کنيد مايه‏ زينت‏ و آبروي ما باشيد نه مايه عيب ما، محبت‌ها را به‌ سوي ما جلب کنيد، زشتي‌ ها را از ما دفع نماييد، که هر گونه خوبي به ما نسبت دهند ما اهلش هستيم، و هر عيبي به ما اسناد دهند ما از آن به دوريم.‏ »(2) در اين بيان عواملي مانند: تقوا، درستي در علم وعمل براي زينت بودن دوري از رذالت و دنائت براي پرهيز از ننگ و عار بودن براي اهل بيت اشاره شده است. يعني با رعايت تقوا و خوش رفتاري است که مردم به اهل بيت دعوت ميشوند. کارهايي از سوي ما که زيباست و باعث زيبا نشان دادن دين و اهل بيت مي شود، اولين قدم براي جذب ديگران به اهل بيت است. اولين قدم از خود ما شروع مي شود.

2. بيان فضايل اهل بيت و افزايش معرفت خود وديگران نسبت به اهل بيت (ع)، در جذب ديگران اثر دارد. گفتن و مطرح کردن مؤثر است. به عنوان يک دستور کار، بايد فضيلت، آثار و برکات محبت اهل بيت را به صورت پيوسته طرح کرد. مردم، آرمانگرا و قهرمان دوستند. اگرشخصيت، فضليت، فکر و فرهنگ امامان اهل بيت (عليهم السلام) را بشناسند به آنان علاقه پيدا مي کنند و اين علاقه به تبعيت و همسويي مي کشد. امام رضا (ع) در حديثي فرموده است: «مردم اگر خوبيهاي حرفها و تعاليم ما را بشناسند، از ما پيروي مي کنند.»(3) اينکه چگونه مردم، جوانان و بشريت را با فرهنگ اهل بيت بايد آشنا کرد، نکته ظريفي است و بايد از تکنيک «هنر» استفاده کرد و در عرضه محتواي کلامي ائمه (عليهم السلام) به نسل امروز، کار رسانه ها در اين جهت، مهم است. فضايل در دو محور است 1- جهات آرماني، خلقت، طينت و... 2- جهات عملي و قابل اسوه گيري و تبعيت عيني و ملموس از رفتار اهل بيت. طرح هر دو جهت، عامل ايجاد علاقه است، ولي محور دوم موثرتر است.

3. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و شرکت در توسلات و هيئات: برنامه هاي خودجوش نوجوانان که کار گروهي انجام دهند، مثل فعاليت هايي که در نيمه شعبان و برگزاري جشن دارند، يا تشکيل هيئت و راه انداختن دسته عزاداري يا آراستن مسجد، حسينيه و تکيه و برنامه هاي ايستگاههاي صلواتي آب، شربت، اطعام، احسان و... همه گره زننده قلب نوجوانان با تشکيلات اهل بيت است. بچه ها زمينه هاي روحي دارند. اينها را بايد به کار گرفت، در محله هاي مختلف از خود آنان «هيئت » درست کرد و خودشان مسؤوليت به عهده بگيرند تا فعال شوند. ايام ماه مبارک رمضان يکي از مناسبترين فرصتهاي ايجاد اينگونه تشکلهاي هيئتي از دانش آموزان بخصوص در مقطع راهنمايي و اوائل دبيرستان است. براي استفاده از اين حس خود جوش بچه ها و جهت دادن آن براي ايام ديگر بايد سرمايه گذاري کرد. وقتي بچه ها براي خودشان در ارتباط با ائمه، صاحب علم، پرچم، دسته و هيئت مي شوند، احساس تشخص مي کنند.

4. پاسخ به شبهات و پرسش هاي بنيادين جوان. به طور کلي جوانان، ذهن خلاق و جست جوگري دارند و همواره به دنبال کشف حقيقت و حل مسائل و پاسخ گويي به شبهات خويش اند. اگر به شبهات او پاسخ مناسبي داده شود در اين مسير مصمم تر خواهد بود. روبه رو است که براي اين سؤال ها بايد جواب قانع کننده اي ارائه داد. اين يکي از راه هاي افزايش ميل و استقامت در مسير اهل بيت است.

5. در نهايت يک سري مهارت هاي رفتاري نيز لازم است تا بتوان به اهل بيت يا امام زمان عليهم السلام دعوت کرد:

الف: همدلي با جوان: اگر با جوان با همدلي و احترام برخورد شود به سهولت مي توان در قلب او نفوذ کرد يعني نبايد آموزه هاي ديني و تکاليف شرعي را بر جوانان تحميل کرد که اين امر عکس العمل منفي دارد، بلکه کافي است آن ها را به صورت جذاب، عرضه نمود و در کنار هدايت، بر همدلي تأکيد ورزيد.

ب: انعطاف پذيري: همدلي بدون انعطاف پذيري، ممکن نيست. جوان به حکم جوان بودن در معرض خطا و لغزش است . هر کسي به دنبال جذب جوانان است، بايد بزرگوارانه برخورد کند و چون پدري دل سوز دست نوازش بر سر آنان بکشد و «ارتباط عاطفي» را بر ارتباط دستوري و خشک، مقدّم دارد، زيرا هرگز نمي توان با خشم و خشونت، با جوان مواجه شد و به او آموزه هاي ديني را آموزش داد، چون روح جوان بسيار آسيب پذير است و در برابر برخورد قهرآميز واکنش نشان مي دهد.

ج: ميانه روي: در هدايت نسل جوان همان گونه که بايد به سليقه ها و علاقه هاي آنان توجه کرد و امر رشد و تربيت آنان را با مقتضيات ذات و جوهرشان هم آهنگ ساخت، بايد از ايجاد شخصيت کاذب و توقع بي جا نيز پرهيز نمود. هم چنين دين را نبايد به صورت خشک و خشن معرفي نمود، زيرا اسلام دين سمحه و سهله است. متأسفانه گاهي دين به صورتي معرفي مي شود که برخي جوانان آنان را خشک و سخت و حتي غير مفيد مي دانند.

د: مطابقت گفتار و کردار: جوانان اگر با ناهم خواني و تضاد در گفتار و عمل مذهبي روبه رو شوند، يا در اعتقاد خود سست مي شوند و يا صداي خود را به اعتراض بلند مي کنند. بايد به شدت مواظب بود در عمل زشتکاري نکنيم.

و: جلب اعتماد و احترام به عقايد جوان: آموزش مسائل ديني در صورتي مفيد است که اعتماد جوان جلب شود. بدون جلب اعتماد نمي توان در جوان نفوذ کرد. هم چنين يکي از خواهش هاي طبيعي نوجوانان و جوانان اين است که مانند بزرگ سالان به عقايدشان احترام گداشته شود. گاهي جوان بر عقيده خود پافشاري مي کند، چون آن را حق مي داند. گرچه از ديد مربيان و معلّمان، آن نظريه باطل است. اما بايد توجه داشت که توهين کردن به عقيده و نظر او توهين به همه وجودشان خواهد بود. از اين رو اسلام به مسلمانان دستور مي دهد که به عقايد همگان احترام بگذارند و حتي از توهين کردن به بت پرست ها خودداري کنند.

نتيجه:

با رعايت تقوا و درستکاري و انجام کارهاي زيبا، مي توان جوانان را به اهل بيت و امام زمان دعوت کرد. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و رفت و آمد به مجالس اهل بيت و دادن مسئوليت هاي فرهنگي، و پاسخگويي به شبهات جوان و استفاده از راهکارهاي مهارتي مانند همدلي با جوانان، انعطاف پذيري، ميانه روي، مطابقت گفتار و عمل و جلب اعتماد جوانان از راه هاي تاثيرگذاري و جذب آنها به اهل بيت عليهم السلام است.

کليد واژه ها:

امام زمان، محبت، علاقه به اهل بيت، جذب جوانان

پي نوشت ها:

1. «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَيْنَا» شيخ صدوق، محمد بن على، أمالي، اعلمى، بيروت، چاپ پنجم، 1400ق، ص99

2. «اتّقوا الله وَ کونوا زَيناً وَ لا تَکونوا شَيناً جُرُّوا اِلَينا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادفَعوا عَنّا کُلَّ قَبيحٍ فَاِنَّهُ ما قيلَ فينَا مِن حُسنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِن سوءٍ فَما نَحنُ کَذَلِکَ» مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 372

3. «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»، شيخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 1، ص 307

منابع براي مطالعه بيشتر:

ترجمه کتاب منتخب الاثر: ايت الله صافي گلپايگاني براي شناخت امام زمان

آفاق محبت به اهل بيت: علامه اميني

محبت نجات بخش: عبدالرضا جمالي

چنانچه دوستي‌ها منجربه فراهم نمودن زمينه رشد انسان گردد و مانع کج‌روي او شود بايد استمرار يابد؛اما اگر دوستي‌ها زمينه ی انحراف انسان را ايجاد کرد بايد محدود شود

پرسش:

سوال بنده اين است ما در مکتب اهل بيت و البته اسلام و کلام شهدا، اين را داريم که انسان فقط با کساني که مثل خودش و يا هم کيش خودش است دوست نشود بلکه بتواند با همه ارتباط برقرار کند و بتواند آنان را جذب کند. اما از طرفي هم مجدد در کلام اهل بيت و همجنين ادبيات فارسي و شعراي کهن، اين را داريم که با افراد يا همنشين هاي بد نزديکي نکنيم.اين دو منافات دارند؟ چگونه مي‌توان تناقض قائل نبود

پاسخ: 
مقدمه
انسان موجودي اجتماعي است و به همين دليل براي استمرار زندگي اجتماعي خود به برقراري روابط دوستانه با ديگران نيازمند است. منتها به دليل تأثيرپذيري‌اش از ديگران، در آموزه‌هاي اسلام ويژگي‌هاي متعددي براي دوستي‌ها ذکر شده است تا انسان با دقت در آنها دچار انحراف نگردد.
توصيه در بکارگيري شيوه ی صحيح در انتخاب دوست و تاکيد بر شيوه‌هاي درست دوست گزيني و ارائه ی روش‌هاي آزمودن دوست قبل از انتخاب آن، همه و همه نشان از اهميت اين موضوع دارد.
 متن پاسخ
از آنجايي که روح انسان بسيار حساس است به همين دليل تحت تأثير امور مختلف قرار مي‌گيرد، دوستي‌ها نيز تأثير شگرفي در شکل گيري شخصيت و رفتار و گفتار انسان دارند تا جايي که حتي برخي از مواقع سعادت و شقاوت انسان به امر دوستي گره مي‌خورد. به همين دليل در روايات اسلامي توصيه شده است که از دوستي با هر کسي بپرهيزيد و افرادي را به عنوان دوست برگزينيد که شرايط لازم را براي دوستي داشته باشند.
 به‌عنوان‌مثال امام باقر عليه‌السلام در حديثي مي‌فرمايند: به چهار گروه نزديک نشو و با آن‌ها برادري و دوستي نکن، نادان، بخيل، ترسو و دروغ‌گو...(1)
 آن دسته از رواياتي که ما را از هم‌نشيني با دوستان بد بر حذر داشته‌اند به دليل همين اثرپذيري انسان است. بنابراين انسان بايد از طريق تقويت ايمان و اراده ی خويش، روح خود را از تأثير بد گرفتن از ديگران در امان بدارد. وقتي انسان به اين حجم از ايمان و باور رسيد و توان حفظ ايمان خويش را داشت موظف است که ديگران را نيز بدين مسير دعوت نمايد. بنابراين آن توصيه‌هايي که انسان را به برقراري رابطه با ديگران و هدايت آن‌ها سوق مي‌دهد و انسان را براي جذب و اثرگذاري مثبت در ديگران تشويق مي‌کند منوط به اين است که انسان توان اثرگذاري داشته باشد. يعني از حيث ايمان پيش‌زمينه‌هاي لازم براي اثر مثبت گذاشتن و اثر منفي نگرفتن را دارا باشد. درواقع شخص بايد به درجه‌اي از هدايت ولو اندک رسيده باشد تا بتواند در همان حد ديگران را هدايت کند. پس اين سفارش‌ها مربوط به کساني است که خيالشان از بابت تأثير بد نپذيرفتن راحت است. درواقع مربوط به کساني است که از حيث ايمان اين‌قدر قدرت دارند که تحت تأثير دوستي‌هاي ناباب قرار نگيرند و خود را از معصيت محفوظ نمايند و الا اگر انسان سست اراده باشد و معاشرتش با ديگران سبب معصيت و فراموشي خدا شود در اين صورت تنها بودن، بهتر از همراهي با دوستان است.
در فرهنگ اهل‌البيت عليهم‌السلام معيار و ميزان دوستي کردن با ديگران، به ميزان و کميت و کيفيت تقواي آن‌ها بازمي‌گردد. اگر کسي اهل تقوا بود و نسبت به گناه نيز خوددار بود، بايد با او دوستي کرد تا از او اثر نيک گرفت و اگر کسي بويي از تقوا نبرده بود بايد از او فاصله گرفت تا مبادا دچار انحراف شويم.
امام علي عليه‌السلام دراين‌باره مي‌فرمايد: «برادران ديني‌ات را به‌اندازه پرهيزکاري‌شان دوست بدار». (2)
نتيجه
اسلام يک قاعده ی کلي براي ارتباط با دوستان بيان کرده است و آن اينکه چنانچه دوستي‌ها منجر به فراهم نمودن زمينه رشد انسان گردد و مانع کج‌روي او شود بايد استمرار يابد؛ اما اگر دوستي‌ها زمينه ی انحراف انسان را ايجاد کرد بايد محدود شود.
همان‌گونه که پيامبر اکرم (ص) مي‌فرمايند: «آدمي بر دين (روش) دوست خود است. پس هر يک از شما بايد بنگرد که چه کسي را به دوستي مي‌گزيند». (3)
يکي از علل موفقيت انسان‌هاي موفق و هدايت يافته، دوستان خوب و مناسب بوده است همان‌طور که انحرافات، اعتيادها، و ناهنجاري‌هاي اجتماعي، غالباً در اثر رفاقت‌هاي ناباب و دوستان منحرف تحقق‌يافته است.
کلمات کليدي:
دوست، دوست‌يابي، هد ايت دوستان، انحراف در دوستي

براي کسب اطلاعات دقيق‌تر در اين موضوع مي‌توانيد کتاب‌هاي «نقش دوستان در سرنوشت انسان از علي‌اکبر صمدي»، «دوست کيست؟ دوستي چيست؟ از مهدي دانشمند» و کتاب «دوست گزيني و آداب دوستي از حبيب‌الله فرحزاد» را مطالعه نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. «لَا تُقَارِنْ وَ لَا تُؤَاخِ أَرْبَعَةً الْأَحْمَقَ وَ الْبَخِيلَ وَ الْجَبَانَ وَ الْکذَّابَ ...» حر عاملي، ابوجعفر، وسائل الشيعه، ط-آل البيت، ج 12، ص 34
2. «أَحْبِبِ الاِْخْوانَ علي قَدْرِ التَّقْوي» علامه مجلسي، بحار الأنوار، ط مؤسسةالوفاء، الطبعة  ی،  ی ی ی ی هـ. ق، ج 78، ص 252
3. «الْمَرْءُ عَلَي دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْينْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ يخَالِلُ» طوسي، محمد بن حسن، چاپ اول، دار الثقافة، قم، 1414 ق، ج 1، ص 518‌
 

بر اساس آموزه‏هاي ديني، کساني که ايمان بالاتري دارند، در عرصه تلاش براي کسب فضيلت‏هاي اخلاقي و محو رذيلت‏هاي اخلاقي، با انگيزه‏تر و جدي ‏تر هستند.

پرسش:

رفتار اخلاقي باايمان چگونه است؟

پاسخ: 
ايمان  تنها يک واژه و يا کلمه نيست، بلکه يک باور قلبي است.(1) باوري که به زندگي انسان  جهت  مي‌دهد و در  چگونه زيستن او نقشي مهمّ دارد و محور ارزش‌گذاري براي انديشه‌ها و عملکردهاي مردم است.
خداوند متعال نيز در قرآن کريم هرگاه ايمان را مطرح مي‌‌سازد،به دنبال آن عمل  را نيز بيان مي‌‌دارد(2)  تا نمود عيني ايمان را در عمل گوشزد کند . بنابراين ايمان زباني و يا اعتقاد صرف، ايمان نيست مگر آن‌که به لوازم آن چيزي که بدان معتقد شده‌ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم .
لذا درک فوائد ايمان، زماني معنا پيدا که انسان علاوه بر آنچه که به زبان مي آورد و باور قلبي دارد، به آنچه که خداوند دستور داده نيز عمل نمايد نه اينکه تنها به ايمان زباني و يا باور قلبي اکتفا نموده و از طرفي نيز در انتظار چشيدن فوائد ايمان باشد .
 علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد: «وقتي روح ايمان در دل کسي جايگير شد عقايد و اعمال او هم عوض شده، بصورتي که مناسب با ايمان باشد، در مي‏آيد؛عينا مانند ملکات نفساني از فضايل و رذايل که وقتي در نفس پيدا شد رنگ اعمال را هم مناسب با خود مي‏سازد.»(3)
همچنين در خصوص رابطه ايمان و اخلاق مي فرمايد: «ايمان به خدا همچون درختي است که توحيد ريشه آن است و داراي ميوه‏هايي است که در هر آن به اذن پروردگار ببار مي‏نشيند و ثمر مي‏دهد، که همان اعمال صالح مي‏باشند.و نيز داراي شاخه‏هايي است که همان اخلاق نيکو(ملکات نفساني مثبت)از قبيل تقوي، عفت و معرفت و شجاعت و عدالت و رحمت و نظاير آنها مي‏باشد.» (4)بر اساس اين ديدگاه مي‏توان گفت که اخلاق جزو ايمان است و درخت ايمان با اخلاق استوار مي‏ماند و يا به تعبير علامه ايمان بوسيله اخلاق حفظ مي‏شود. 
  البته در خصوص ايمان بايد به اين نکته نيز توجه شود که: ايمان داراي مراتبي مي باشد که هر کسي بنا به اعتقاد و عملي که انجام مي دهد به اين مراتب دست پيدا مي کند . و در اخلاقياتش نيز تاثير خواهد گذاشت. بنابراين ملاک شناختن فوائد ايمان به خدا ويکتا پرستي ؛ افراد و اشخاص نمي باشند چراکه چه بسا افرادي داعيه ايمان داشته باشند اما عملا در پائين ترين مراتب ايمان و اخلاق قرار گرفته و از ثمرات و فوائد ايمان  کمترين بهره را در زندگي خود نبرده باشند 
روزي حضرت امام علي (ع) صفات مؤمن را از پيامبر(ص) سؤال کرد؛ حضرت در جواب به يکصدو سه صفت براي مؤمن اشاره کرد که اکثر اين صفات به اخلاق مومن اشاره دارد.   به جهت اختصار به برخي از آن اشاره مي شود: مؤمن حليم و صبور، خوش گفتار و گشاده دل است، شادي او در صورتش نمايان و حزنش در سينه پنهان. خنده اش تبسم و اجتماعش تعلٌم است، غافل را تذکر مي دهد و جاهل را تعليم. در امري که به او مربوط نيست وارد نمي شود. غيبت هيچ شخصي را نمي کند و در شبهات احتياط مي کند. بسيار بخشنده است. از عسل شيرين تر و از کوه سخت تر است. سرٌ کسي را آشکار نکرده و زياد عبادت مي کند، در امانات مردم بسيار امين و راستگو و عفيف است. به وعده هايش وفا مي کند، به دنبال امور متعالي و برتر است، خرج زندگي اش کم و عبادتش زياد است، باطل را از دوستش قبول نمي کند و حق را حتي از دشمنش نيز قبول مي کند، در کَسب اش شبهه (چه رسد به حرام) وارد نمي کند. اگر با کسي دشمن باشد؛ اين دشمني او را از انصاف خارج نمي کند، و اگر کسي را دوست داشته باشد؛ به خاطر او به گناه نمي افتد. قطع رحم نمي کند (با پدر و مادر و فاميل، قطع ارتباط نمي کند و به آنها خصوصاً پدر ومادر احترام مي گذارد.) و با ايتام مهربان است(5)
 
 نتيجه اينکه، استحکام بنيان زندگي فردي ، خانوادگي و اجتماعي در گرو پايبندي به اخلاق مي باشد اما همين اخلاق نيز در گرو ايمان به خدا مي باشد و بر اساس آموزه‏هاي ديني، کساني که ايمان بالاتري دارند، در عرصه تلاش براي کسب فضيلت‏هاي اخلاقي و محو رذيلت‏هاي اخلاقي، با انگيزه‏تر و جدي ‏تر هستند. و مهم‏ترين واساسي‏ترين ضامن دوام اخلاق ، ايمان است. در جوامع فاقد ايمان به مبدأ ومعاد، مفاسد اخلاقي فراوان است؛ چون غرايز انساني در آنجا رهاست و انسان‏ها تسليم خواست‏هاي نفساني خود مي‏شوند. 
چنانکه قرآن کريم به اين نکته اشاره دارد«أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکيلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً» (6) آيا آن کس که هواىِ [نفس‏] خود را معبود خويش گرفته است ديدى؟ آيا [مى‏توانى‏] ضامنِ او باشى؟ يا گمان دارى که بيشترشان مى‏شنوند يا مى‏انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلکه گمراه‏ترند.

پي نوشت ها:
1.    سيد محمد حسين‏،  طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن‏،مترجم، سيد محمد باقر، موسوي همداني ، چاپ پنجم،: قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417 ق‏، ج ‏1، ص7 .
2.    « وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...» عنکبوت، آيه 9و مائده، آيه 93؛ عصر، آيه 3 و...
3.    سيد محمد حسين‏،  طباطبايى، پيشين، ج 7، ص 517.
4.    همان ، ج 11، ص 244.
5.    مجلسي ،محمد باقر،بحارالانوار، انتشارات وفاء، بيروت، بي تا، ج64،ص310.
6.     سوره فرقان، آيه  43ـ44.
 

معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست.

پرسش:

از کجا متوجه شويم کاري خير است و کاري شر؟ با توجه به فرموده خدا کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس؟

پاسخ:

با سلام و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملي پاسخگويي به سوالات ديني

مقدمه:

در مورد خير و شر مباحث فلسفي و عقلي بسياري وجود دارد که ماهيت و حقيقت آنها چيست و آيا آنها وجودي هستند يا عدمي  و... که در اين گفتگو نمي گنجد ولي همواره بين مردم درستکار و مومن اين سوال وجود داشته است که چه کاري خوب است و چه کاري بد است و نکته مهم آن است که ملاک خير وشر بودن افعال و گفتار وکارها را بدانيم تا بتوانيم تشخيص دهيم. که در ادامه مطالب به اين مسائل مي پردازيم.

جواب اصلي:

1.       اولين ملاک براي اين که خير و شر را بشناسيم، اين است که ببينيم خداوند چه چيزي را براي ما خير و شر معرفي کرده است چون او خالق همه چيزاست و از طرفي نسبت به انسان مهربان و رئوف است. بنابراين در احکامش چيزي ندارد که بخواهد بشر را اذيت کند. خداوند در تعيين برنامه ها و دستوراتش، سعادت و تکامل و بخش اصلي و جاودانه ما را در نظر گرفته است. چون ما آفريده شده ايم تا به آن مقام والاي انساني برسيم. راهش هم اين است که از خدايي که خالق ماست، راهنمائي بگيريم تا شبيه او شويم. چون اين هدف خلقت است و انسان با عمل به دستورات به سعادت و کمال مي رسد. بنابراين يکي از منابعي که بايد خير و شر را بشناسيم، قرآن کريم است. چون کتاب تخصصي است و خدا تمام فرمول هاي خلقت و قوانينش را به صورت واضح در اين کتاب بيان کرده است. اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد: «خداوند متعال كتابى هدايتگر فرو فرستاده كه خير و شر را در آن بيان مى كند. پس روش حق را پيش بگيريد تا هدايت شويد و از راه بدى، روى گردان شويد تا به راه آييد».(1) در قرآن کريم تمام احکام و برنامه هاي زندگي در جنبه هاي مختلف فردي، اجتماعي، خانوادگي، سياسي و... بيان شده است. امروزه تفاسير روان بسياري نوشته شده که با مراجعه و مطالعه آنها مي توان به بسياري از مفاهيم خوب و بالاي قرآني و امور خير و شر از نظر قرآن پي برد. تفسير نمونه آيت الله مکارم يکي ازين کتب مفيد و سودمند است.

2.       دومين ملاک، فرمايشات معصومان عليهم السلام است. به شرطي که آنچه که از معصوم مي گيريم واقعاً معتبر باشد. فرمايش معتبر براي ما براي تشخيص خير و شر، اصل و پايه است. مطابق روايات معتبر و اصيل که در زيارت نامه امامان آمده، اهل بيت عليهم السلام اصل  و منبع خير معرفي شده اند «اگر سخن از خير و خوبي به ميان آيد شما اصل و فرع و معدن و پناهگاه و منتهاي خير و خوبي هستيد»(2) يکي از ملاک هاي بسيار آسان و خوب براي دستيابي به امور و ملاک هاي خيرو شر مراجعه به فرمايشات ايشان است. با جستجوي کليد واژه هايي مانند «خير الناس» «خيرالامور» «خيرکم» که به معناي بهترين مردم، بهترين کار، بهترين شماست مي توان با خيل عظيمي از کلمات گهربار اهل بيت مواجه شد. به عنوان نمونه ايشان يکي از بهترين ملاک هاي خير و شر بودن امور را به صورت کلي اين مي دانند که آن کار انسان را به بهشت برساند و از دوزخ دور کند. امام على عليه السلام مي فرمايد: «آن خوبى كه در پى آن آتش دوزخ باشد ، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد ، بد نيست.»(3) يعني آنچه باعث ساختن معاد مي شود خير است و آنچه آخرت انسان را به باد مي دهد شر است. نتيجه اين بيان لزوم مراعات معاد و دستورات شريعت اسلام براي دستيابي به خير وشر است.

3.       سومين ملاک اساسي براي دستيابي به ملاک خير و شر، اموري است که عقلا خير يا شر محسوب مي شود و هر انساني خير وشر بودن آن را تاييد مي کند مانند خوبي عدالت يا بدي ظلم. همچنين سيره و روش عاقلان در همه جا در بسياري اوقات گره گشاست. بسياري امور است که خوبي يا زشتي شان با جوهره انسانيت کشف مي شود و نياز به وحي و بيانات الهي و اهل بيت (ع) ندارد. مثلا فتوت و جوانمردي يا احسان و خدمت به بشريت و ... را همه خوب مي دانند و نامردي  و يا آسيب زدن به نعمت ها و دستاوردها و محيط زيست و ... را همه عقلا بد مي دانند و همين کافي است.

4.       اما در مورد اين که گفتيد کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس بايد بگوييم بله گاهي صورت کار قشنگ نيست؛ ولي به نفع ماست مثل داروي تلخي که پزشک تجويز مي کند. ولي به نفع مريض است. چون درمانگر است. پس داروي تلخ خير است. اما وقتي ملاک هاي اصلي و اساسي يعني شناخت قرآن و کلام معصومان و استفاده از عقل و عقلا را داشته باشيم ديگر در اين موارد نيز به مشکل برخورد نمي کنيم. مثلا قرآن صبر در برابر بد اخلاقي همسري که رفتاري ناخوشايند دارد داراي ظاهري ناراحت کننده ولي در اصل خير دانسته است.(4) چون اين صبر باعث رشد و تکامل دنيوي و اخروي مي شود.جهاد در راه خدا را خير دانسته در حالي برخي او را ناخوشايند مي داند(5) چون باعث حفظ کشور و ناموس و.. مي شود. يا برعکس اعلام مي کند که آسايش و افزايش نعمت براي کافران و گنهکاران ظاهرا خوشايند است ولي در واقع برايشان شر است(6) چون در واقع انسان را به سقوط و بدبختي نزديک مي کند. با دقت در اين آيات مي توانيم همان ملاک اساسي که در بيانات معصومان اشاره کرديم را پيدا کنيم. يعني ملاک خير و شر بودن آن است که انسان را به تکامل و عاقبت به خيري و بهشت برساند يا از سقوط انساني و آتش دوزخ نجات دهد. اگر کسي ملاک هاي خير و شر را خوب بشناسد در اين مرحله دچار خطا نخواهد شد.

نتيجه:

اگرچه مفهوم شناسي خير وشر مباحث طولاني معرفت شناختي و فلسفي مي طلبد ولي مي توان با بررسي و مراعات ملاک هاي خير وشر تا حد زيادي در اين مسير حرکت کرد. معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست و با علم به اين ملاک ها ديگر انسان دچار خطاي در تشخيص که قرآن به آن اشاره کرده نخواهد شد.

کلمات کليدي:

خير، شر، خوبي، بدي ، ملاک خير، ملاک شر، معيار خيرو شر

پي نوشت ها:

1.       «إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ اَلْخَيْرَ وَ اَلشَّرَّ فَخُذوا نَهجَ الخير تَهتَدوا وَ اصْدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ تَقصِدوا»  سيد رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص 242

2.       «إن ذكر الخير كنتم أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.» شبخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 2، ص 277

3.       «ما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النارُ ، و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ..» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، ص 24

4.       «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» سوره نساء، آيه 19

5.       «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» سوره بقره، ايه 216

6.       «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» سوره آل عمران، آيه 178

منبع جهت مطالعه در بيماري و شفا :

کتاب معناشناسي خير و شر: احمدرضا اخوت

صفحه‌ها