امامت خاصه

پرسش:

چرا پيامبر در ابتداي دعوت علني خويش (ميهماني خويشاوندان) به دنبال جانشين است؟ اگر در مقابل پرسش پيامبر كه «کدام‌یک از شما مرا ياري مي كند تا وزير و جانشين من باشد» چند نفر لبيك می‌گفتند، پيامبر چگونه مي خواست يكي از آنان را برگزيند كه به اختلاف در همان ابتداي امر منجر نشود (با توجه به اينكه امام علي (ع) در آن زمان سن كمي داشت)؟

پاسخ:
 اولاً در آن ماجرا حضرت تنها مسئله جانشيني را مطرح نفرمودند. بلكه ايشان در آن درخواست به دنبال كسي بودند كه در تمام مراحل وظيفه خطير رسالت همراهي و همياري با آن بزرگوار داشته باشند؛ درواقع حضرت در آن موقعيت به دنبال يك وزير و همراه بودند و سؤال خود را نيز به اين شكل آغاز نمودند كه:
«ِ مَنْ يُؤَازِرُنِي عَلَي هَذَا الْأَمْرِ يَكُنْ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي‏(1) چه كسي حاضر به همراهي و همكاري با من در اين امر رسالت است تا برادر و وصي و وارث و جانشين بعد از من باشد؟» به عبارت روشن‌تر رسيدن به موقعيت ممتاز وصايت و جانشيني نتيجه پذيرش وزارت و همكاري در مشكلات رسالت در همان ابتداي مسير بود نه هدف اصلي حضرت در آغاز دعوت علني به اسلام.
ثانیاً: موقعيت سخت و دشوار حضرت در آن زمان به‌گونه‌ای بود كه به‌وضوح می‌شد دريافت از آن جمع خاص كه متشكل از بزرگان بنی‌هاشم بود و همه در همان ساختار جاهلي جزيره العرب داراي موقعیت‌های ممتاز اجتماعي بودند كسي دعوت به همراهي در يك ساختارشکنی جدي را نپذيرد و حاضر به مقابله با همه قريش و سنن و فرهنگ جاهلي نگردد.
به‌علاوه موقعيت خاص و دور از امتيازات اجتماعي حضرت رسول و ادعاي اعجاب‌برانگیز نبوت آن بزرگوار و نداشتن مال و اموال و فرزندان بسيار و همراهان قابل‌توجه چيزي بود كه به‌حسب محاسبات بشري شكست اين تلاش را به ذهن هر انسان عادي متبادر می‌ساخت، درنتیجه احتمال قبول اين درخواست پيامبر، بلكه تعدد و كثرت در علاقه‌مندان به اين امر بسیار بعيد بود چنان‌که واقعيت امر نيز همين را ثابت نمود.
ثالثاً: ازآنجاکه اصل دستور انذار بستگان و تشكيل دادن اين جلسه به امر الهي و نه به تشخيص و خواست خود حضرت رسول ص بود. چنان‌که در قرآن به‌صراحت آمده: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ (2) خويشاوندان نزديكت را بترسان» پس جزييات اين مسئله و طلب درخواست همراه و وزير و جانشين نيز از جانب خداوند بوده و آن حضرت مأمور به انجام اين امر و ابلاغ اين مسئله بودند؛ به‌علاوه كه اصولاً در اعتقاد شيعه انتخاب جانشين براي پيامبر و برگزيدن امام تنها از جانب خداوند صورت می‌پذیرد نه از جانب شخص پيامبر؛ پس بديهي است كه اين طرح سؤال از جانب پيامبر بر اساس دستور الهي و به دليل آگاهي از اين امر بوده كه تنها كسي كه با اين درخواست همراهي می‌نماید شخص علي بن ابيطالب است و مخالفت و نزاعي در اين مسئله رخ نخواهد داد.
پی‌نوشت‌ها:
1. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1413 ق‏، ج 1، ص 7.
2. شعراء (26)، آيه 204.
 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

امام حسين(ع) شهادت ثلاثه نداشت، مهر نمي گذاشت، بدا و رجعت نداشت ...
پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس ...

حقانيت و مظلوميت سردار شهيدان کربلا ابا عبدالله پيشواي اهل سنّت چه ربطي به آخوندهاي شيعه دارد؟ اين آخوندهاي ايراني شهادت امام حسين را يک ابزار براي اهداف سياسي خودشون قرار داده اند؟ قيامي که اين آخوندها کردند مانند سوپر مسيحي هاي امريکايي که انجام دادند و انقلابي براي مسيحي ايجاد کردند الگو گرفته اند... دراين برنامه شيعيان را دست نشانده امريکا مي دانند و امام حسين را از اهل سنت مي دانند. زيرا سؤال مطرح مي کنند که امام حسين، شهادت ثلاثه نداشت؛ امام حسين مهر نمي گذاشت؛ امام حسين بدا و رجعت و ... نداشت ..... لذا امام حسين از ما اهل سنت مي باشد و ربطي به اين شيعيان ايراني ندارد و عزاداري را آنان مصادره کرده اند.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

  1. پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس که تنها کشوری که حقیقتا در مقابل استکبار جهانی ایستاده است، ایران است؛ و به همین جهت، از جانب آمریکایی ها محور شرارت در منطقه معرفی شده است که منافع آمریکا را تهدید می کند. اما در عوض، کشورهای منطقه، همچون عربستان و امارات، شریک استراتژیک آمریکا معرفی می شوند و از این جهت، به خود می بالند. آیا شیعیان و ایران اسلامی دست نشانده آمریکا هستند یا برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان وهابی که تابع اوامر آمریکا است و اخیرا به دستور رهبران آمریکایی درصدد به رسمیت شناختن اسرائیل است؟! بنابراین، آمریکایی دانستن شیعه و انقلاب شیعی، همچون روز دانستن شب و شور دانستن شکر است!! از سوی دیگر، ما هیچ گاه مدّعی نیستیم که اهل سنت زائیده روش و منش آمریکایی ها هستند بلکه بر این باوریم که اهل سنت نیز مستند به قرآن و سنت و سیره نبوی ص، در کنار شیعیان و ایران اسلامی، به این امر معتقدند که آمریکا، مصداق بارز استکبار جهانی است و وظیفه هر مسلمانی مقاومت در برابر زیاده خواهی های او است. شیعیان و حکومت اسلامی ایران، میان مردم مؤمن سُنّی مذهب از یک سو، و حکومت های فاسد و مرتجع منطقه از سوی دیگر، فرق می گذارند و حساب یکی را به پای دیگری نمی نویسند.
  2. اما درباره شیعه یا سنی بودن امام حسین ع نیز گفتنی است که به باور شیعیان، شیعه واقعی همانا اهل سنت است و اهل سنت واقعی همانا شیعه است چرا که شیعیان مستند به سنت نبوی به حقانیت ولایت علی ع معتقد شدند و به همین جهت، از دیگران انتظار دارند که به این سنت احترام گذاشته و به آن پایبند باشند. از این رو، شیعه دانستن شیعه به معنای اهل سنت نبودن نیست. شیعیان مستند به سیره نبوی، به مشروعیت ولایت علی ع و مرجعیت دینی امامان ع معتقدند؛ چنانچه که علمای سنی مذهب در کتاب های خود از رسول الله ص نقل کرده اند که: «إنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ. وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ»(1)؛ یعنی: «من بین شما چیزی را به جای می نهم که اگر به آن تمسّک بجویید، بعد از من هرگز گمراه نمی شوید. یکی از این دو بزرگ تر از دیگری است: کتاب الله که ریسمان الهی از آسمان به زمین است و عترت من که همان اهل خانه من هستند. این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا آن که در بهشت بر من وارد شوند». از این رو، مستند به سنت نبوی ص، شیعیان بر این باورند که تمامی امامان کلمه واحدی هستند که هیچ یک از آنها قرآن را نقض نمی کنند بلکه همگان بیانگر حقیقت دین هستند و بر مسلمین واجب است که از آنها پیروی کنند و به مرجعیت سیاسی و دینی امامان ع اذعان نموده و به آن متعهد گردند.
  3. اما اگر منظور از اهل سنت بودن امام حسین ع، این باشد که ایشان برخلاف شیعیان به رجعت و بداء و غیره اعتقاد نداشتند و اساسا با عقاید شیعی مخالف بودند، گفتنی است که آنچه از امام حسین ع بدست ما رسیده است، برخلاف این مدعا گواهی می دهد. بدین منظور، در ادامه، به عنوان نمونه، اندکی درباره رجعت سخن می گوییم تا ضعف سخن مدعی در سایر مباحث نیز روشن گردد.
  4. سید مرتضی دیدگاه شیعه درباره معنای رجعت را چنین توضیح می دهد: «به باور شیعیان امامیه، خداوند هنگام ظهور مهدی عج، گروهی از شیعیانی که پیش تر مرده اند را مجددا به دنیا باز می گرداند تا از ثواب یاری کردن به مهدی عج برخوردار گردند؛ و همچنین خداوند گروهی از دشمنان را مجددا زنده می کند تا حضرت مهدی عج از ایشان انتقام بگیرند»(2). مستفاد از روایات این است که رجعت مختص به گروهی خاص از مؤمنان و کافران است که در کفر و ایمان به اوج رسیده اند. اینان به دنیا باز می گردند تا مؤمنان بر کافران غلبه یافته و انتقام ظلم سابق را از آنها بگیرند: «و إن الرجعة ليست بعامة ، و هي خاصة لا يرجع إلا من محض الايمان محضا أو محض الشرك محضا»(3).
  5. تا به این جا دیدگاه شیعیان درباره رجعت مشخص شد. اما آیا امام حسین ع مخالف رجعت بودند؟  برای پاسخ به این پرسش، توجه به این حدیث که از امام حسین ع نقل شده است، راهگشا است. قطب راوندی و دیگران از جابر و او نیز از امام محمد باقر ع، روایت کرده است که حضرت نیز از امام حسین ع نقل کرده اند که امام حسین ع در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند: «اول کسی که زمین شکافته می شود و از زمین بیرون می آید من خواهم بود و بیرون آمدن من موافق می افتد با بیرون آمدن امیرالمؤمنین و قیام قائم ما». این روایت که علامه مجلسی آن را در حق الیقین آورده است بر این نکته تصریح می فرماید که به باور امام حسین ع، اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت، ایشان می باشند.(4) بنابراین، امام حسین ع برخلاف اهل تسنن، با رجعت موافق بودند. آری، امام حسین ع دارای تفکر شیعی هستند و اینطور نیست که شیعیان نظری برخلاف ایشان داشته باشند.
  6. اما این که گفته شده است شیعیان عزاداری امام حسین ع را مصادره کردند، سخن ناروایی است. شیعیان، حسین ع را کشتی نجات برای کل بشریت می دانند و بر این باورند که امام حسین ع هادی برای عموم بشر می باشند و محدود به گروه خاصی نیستند. بنابراین، شیعیان از این که اهل تسنن نیز بر مصیبت حسین ع عزدارای کنند، استقبال کرده و با آغوش باز پذیرای برادران دینی خود می باشند.

 

پی نوشت ها:

  1. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، انتشارات حلبی مصر، ج5، ص663.
  2. شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، ج1، ص125.
  3. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص39.
  4. علامه مجلسی، حق الیقین، ج2، ص7.

غدیر؛ مصادیق دوستان و دشمنان امیرالمومنین علیه السلام
اهل سنت عمدتاً دشمن امام علی (علیه‌السلام) نیستند بلکه معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) اولین خلیفه نیست و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) ایشان را به این سمت نصب

سلام سؤال بنده اين هست که مگر نه روز عيد غدير خم، پيامبر (ص) به مسلمانان گفتن که «با دوستان علي (ع)، دوستي کنيد و با دشمنان علي (ع)، دشمن باشيد» خب اگر من درست گفتم؛ ما شيعيان وظیفه‌داریم با اهل سنت که امام علي (ع) را قبول ندارند‌، دشمني کنيم؟ ممنون

دوست عزیز، اهل سنت عمدتاً دشمن امام علی (علیه‌السلام) نیستند بلکه آن‌ها عمدتاً جاهل قاصرند و به پیروی از علمایی که به آن‌ها اعتماد کرده‌اند، معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) اولین خلیفه نیست و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) ایشان را به این سمت نصب نکرده است بلکه پیامبر امر خلافت و سیاست و مرجعیت دینی بعد از خود را به امت اسلامی واگذار کرده است. بسیاری از اهل سنت معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) عالم‌ترین فرد بعد از رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) بودند و نزدیک‌ترین فرد به ایشان بودند اما چون نصی برای تعیین امام بعد از پیامبر وجود ندارد، پس باید ازنظر امت اسلامی تبعیت کرد و خلافت حضرت را در مرتبه چهارم پذیرفت.

البته روشن است که عقاید مذکور قابل‌قبول نیستند چراکه نصوص دینی دلالت دارند بر این‌که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در زمان حیاتشان، امر خلافت و امامت و مرجعیت دینی بعد از خود را مشخص نمودند و در موقعیت‌های مختلف، به آن تصریح نمودند که بعد از من، علی و اولادش (علیهم‌السلام) جانشین و وارث من هستند و بر همگان لازم است از آن‌ها پیروی کنند (1).

اما این اختلاف میان شیعه و سنی را نباید به‌مثابه دشمنی این دو جریان اسلامی باهم به‌حساب آورد. نباید چنین تصور کرد که اهل سنت دشمن شیعیان هستند و یا شیعیان دشمن اهل سنت هستند بلکه هر یک از آن‌ها با اعتقاد به توحید و نبوت، از زمره مسلمانان و برادران دینی و پیرو رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) هستند که بنا بر آنچه خدا پسندیده، باید بر کفار شدید و سرسخت باشند اما در میان خود، مهربان و بخشنده: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُ»(2).

بله موافقیم که در زمان صدر اسلام و یا حتی در حال حاضر، بودند و هستند کسانی که حقانیت شیعه و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را قبول داشته اما به خاطر منافعشان آن را نادیده گرفته و با امام علی (علیه‌السلام) و سایر امامان (علیهم‌السلام) دشمنی کردند و می‌کنند؛ اما باید به این حقیقت مهم نیز متذکر شد که در حال حاضر و یا حتی در صدر اسلام، اکثر مردم در غبار فتنه‌ها حق را گم‌کرده و در زمره جاهلان قاصر قرار می‌گیرند؛ یعنی نسبت به حقانیت امامان (علیهم‌السلام) دچار شک و شبهه شده و به همین جهت، با آن‌ها همراهی نکردند و حق خلافت و امامت و مرجعیت دینی بعد از رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) را مخصوص آن حضرات ندانستند. این جهل غیرعمدی را نباید به معنای مقابله و دشمنی با حق تلقی کرد.

دشمن پنداری شیعه و سنی نسبت به یکدیگر، از توطئه‌های استعمارگران و مستکبرانی است که از دمیدن بر اختلاف شیعه و سنی بیشترین سود را برده و حاشیه امنی برای رژیم غاصب اسرائیل فراهم می‌کنند. ازاین‌رو، باید هوشیار و بصیر بود و در غبار فتنه‌ها، از مکر و نیرنگ دشمن حقیقی غافل نشد؛ ان‌شاءالله الرحمن.

 

پی‌نوشت:

1. پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله و سلم) می‌فرماید: «انا سيد النبيين و علي سيد الوصيين و إنّ اوصيائي بعدي اثني عشر اولهم علي و آخرهم القائم المهدي؛ اوصیاء بعد از من دوازده نفرند كه اول آن‌ها علي (علیه‌السلام) و آخر آن‌ها مهدي (عج) است». (سليمان بن ابراهيم حنفي قندوزي، ينابيع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، 1416 ق، ج 3، ص 291.) در بعضي از روايات كلمه «نُقبا» دوازده خليفه و دوازده امير آمده است كه همگي اشاره به مسئله ولايت امر دارد و نيز در اين احاديث بیان‌شده كه اين دوازده جانشين پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) از قریش‌اند. تفسير شيعه از اين حديث بسيار روشن و منظور از آن‌ها دوازده امام معصوم (علیهم‌السلام) است ولي اين حديث براي ساير مذاهب به‌صورت يك مسئله پيچيده درآمده است و تفسير روشني نتوانسته‌اند ارائه كنند؛ زيرا بر هیچ‌یک از خلفا نخستين و بني اميه و بنی‌عباس تطبيق نمی‌کند.

2. فتح: 29

با اين عمل وجود حضرت صاحب (عج)نفي نمي شود؟
در دوران عسكريين(ع) ( امام هادي و امام عسكري ع) در ميان حاكمان بني عباس نگراني عميقي به وجود آمده بود. اين نگراني مربوط به اخبار و احاديث فراواني بود كه توسط...

چرا وجود مقدس امام يازدهم در حين وفات و در وصيت خود مادر گرامي خود را وصي و تنها وارث خود معرفي نمودند؟ مگر نه اينكه هر امام وصي امام قبل خود است؟ با اين عمل وجود حضرت صاحب (عج)نفي نمي شود؟

در دوران عسكريين(ع) ( امام هادي و امام عسكري ع) در ميان حاكمان بني عباس نگراني عميقي به وجود آمده بود. اين نگراني مربوط به اخبار و احاديث فراواني بود كه توسط پيامبر(ص) و ائمه(ع) بشارت به تولد فرزندي از امام حسن عسكري(ع) مي داد كه بر هم زننده اساس حكومت هاي باطل و واژگون كننده تاج و تخت ها است و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد. از اين رو، آن دو بزرگوار به ويژه امام حسن عسگري (ع) سخت تحت نظر بوده و دستگاه خلافت تلاش مي كرد از تولد چنين فرزندي جلوگيري كند.

به همين علت تمام غرض امام حسن عسكری (ع) آن بود كه ولادت امام مخفی مانده و مردم خصوصاً خلفاء عباسی از این موضوع مطلع نشوند و طبیعی است در چنین شرائطی اظهار نام فرزند و وصیت مستقیم به ایشان، با هدف مذكور منافات داشته و به نوعی نقض غرض محسوب می شد

بنابراين با توجه به اين امر، امام ولادت حضرت را مخفی نگه داشت كه البته این شیوه  در زمان برخی ائمه قبلی نیز رائج بوده است. آن چنانكه در برخي از روايات امام حسن عسكري (ع) به امام حسين(ع) تشبيه شده است كه در آن زمان امام براي حفظ جان حضرت سجاد (ع)، خواهرش زینب(س)را به عنوان «وصیّ» انتخاب كردند(1) و يا امام صادق (ع) براي حفظ جان امام موسي (ع) كاظم ، پنج نفر  از جمله امام موسي كاظم (ع) و خليفه وقت و...را وصي خود قرار داده و براي آنها وصيت نوشت و برای مصلحت مهمتر از وصیت انحصاری به امام كاظم (ع) كه به نوعی حاكی از امامت بعد از ایشان باشد، خودداری كردند (2)

به علاوه آنكه فارغ از آنچه بیان شد احادیث فراوانی در مورد اصل یا كیفیت ولادت آن حضرت بیان شده است مثلاً از ابی هاشم جعفری نقل شده است كه گفت من به امام حسن عسكری (ع) عرض كردم: جلالت شما مانع سؤال من می شود پس اجازه بفرمایید از شما سؤال بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض كردم: آقای من آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: بلی...(3) كه البته احادیث فراوانی در این زمینه وجود دارد (3) يا در روايات بسياري از اصحاب ائمه نقل شده است كه ولادت امام را گزارش داده اند از محمد بن حسن كرخي نقل شده كه از ابو هارون كه مردي از ياران ما بود شنيدم ميگفت من صاحب الزمان را ديدم روز ولادتش جمعه بود در سال دويست و پنجاه و شش.‏ (4)

كه البته روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد كه برای رعایت اختصار از ذكر آنها خودداری می كنیم.

بر اين اساس ولادت امام از مواردي است كه در بسياري از كتب روائي و تاريخي نقل شده است و وصيت امام عسكري (ع) به مادر خويش، به دليل حفظ امام زمان و مصلحت مهم تري صورت گرفت و توجه به اين نكته ضروري است كه در همه اين موارد وصي واقعي و اصلي ائمه همان امام معصوم بعدي است كه به جهت مصالح بيان شده، اين امر مخفي مانده به ظاهر، امام شخص ديگري را براي وصيت انتخاب كردند.(5)

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق‏،كمال الدين،ترجمه كمره اي،محمد باقر، چ داراكتب الاسلاميه، تهران 1377 ه ش، ج 2، ص 178.

2. ر.ك شيخ طوسي‏،كتاب الغيبة، چ مؤسسة المعارف الإسلامية، بي جا، بي تا، ص 108.

3. مرحوم كليني، الكافي، چ داراكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 1، ص 328، باب الاشاره و النص الی صاحب الدار(ع) .

4. شيخ صدوق‏،كمال الدين و تمام النعمة،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران 1395 ه ق، ج 2، ص 432.

5. ر.ك شفيعي مازندراني، سيد محمد،عاشورا، حماسه‏ی جاوید،چ مشعر،بي تا،ص 291.  

آیا خداوند به نماز و به اين شكل كه دررساله ها آمده دستور داده است؟
خداوند در قرآن تاكيد كرده كه:« فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ ...

از كجا بدانم كه خداوند به نماز و به اين شكل كه در كتب ورساله ها آمده دستور داده است؟ _از كجا بدانم كه حضرت محمد پيامبر خداست؟ _امامان كه هستند؟

پيش از هر چيز بايد عرض كنيم بر ما روشن است كه ماهيت اين گونه پرسش ها چيزي جز حقيقت جويي و رسيدن به ايماني عميق تر و اطمينان بخش تر نيست به همين جهت با كمال ميل از اين گونه پرسش ها استقبال مي كنيم.

در عين حال بايد بدانيد كه اين گونه سوالات يكي از بديهي ترين و مهمترين سوالاتي است كه ممكن است به ذهن هر فرد جوياي حقيقت كه مي خواهد دين و باور خود را با انديشه و تعقل خود حاصل كند، برسد و طرح اين گونه سوالات و ابهامات نبايد به دغدغه و نگراني ما بيانجامد. بلكه بايد از اين سوالات و ترديدها پلي ساخت براي رسيدن به سر منزل ايمان و يقين و باور عميق قلبي كه اميدواريم براي شما به زودي حاصل گردد.

اما اين كه از كجا بدانيم كه آنچه امروزه به عنوان باورهاي ديني پذيرفته ايم و خود را ملزم به عمل به ان مي دانيم واقعا همان چيزي باشد كه خداوند از ما خواسته و براي ما قرار داده است؟ پاسخ اين پرسش روشن است و آن اين كه رسيدن به اين دانش راهي جز تعقل و مدد گرفتن از انديشه بشري كه بالاترين موهبت الهي ندارد.

در واقع اگر خداوند در قرآن تاكيد كرده كه:«  فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب(1) پس بندگان مرا بشارت ده! / همان كساني كه سخنان را مي‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروي مي‏كنند آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

به اين جهت است كه به ما بفهماند آنچه از بندگان توقع مي رود كمك گرفتن از عقل و انديشه براي يافتن حقيقت است و تقليد و تبعيت كوركورانه در اين امر معقول نيست، بلكه بايد از راه صحيح پيش رفت و سخنان گوناگون و ديدگاه هاي مختلف را مورد بررسي قرار داد و بهرتين راه و سخن را برگزيد و از آن تبعيت نمود.

البته به حكم عقل راه كار درك حقيقت در هر مساله اي مي تواند متفاوت از ساير امور باشد و مثلا راه كشف حقيقت تكاليف ديني و دستورات عبادي با راه شناخت پيامبران يا امامان تفاوت هايي دارد.

مثلا شناخت صحت و سقم ادعاي يك پيامبر نيازمند تاملات عقلي و استدلال هاي كاملا برون ديني است مگر آن كه پيامبري يك پيامبر ديگر در قبل ثابت شده باشد و او به پيامبر پيامبر بعدي گواهي و بشارت بدهد و الا در حالت عادي اثبات نبوت يك مدعي نبوت تنها از راه تلاش هاي عقلي و شكل گيري برهان معجزه و مانند آن قابل درك است.

به همين صورت اثبات امامت يك فرد نيز يا از راه ادله قطعي و مستند كه به نقل از پيامبر به ما رسيده باشد و يا از طريق راه كارهاي عقلي مانند معجزات صادر شده از فرد مدعي امامت قابل ادراك و اثبات است. اما راه درك تكاليف ديني مراجعه به منابع معتبر و ثابت شده ديني است كه آن هم از طريق رسيدن به تخصص در زمينه كشف دستورات الهي از منابع معتبر ديني و يا مراجعه به متخصصان اين رشته حاصل مي شود.

در نتيجه گام نخست شما در مسير يافتن پاسخ پرسشتان مراجعه به ادله اثبات نبوت حضرت محمد(ص) از راه صحيح و با رويكرد مناسب و بررسي ادله مطرح شده در اين زمينه است؛ بعد از اين امر و با اثبات پيامبري آن حضرت بايد به دنبال ادله معتبري گشت كه امامان بعد از ايشان را معرفي مي كند و بعد از اين دو مساله و با استناد كارشناسانه به منابع مورد قبول و معتبر كه از اين دو مجرا يعني از مجراي وحي نبوي و كلمات امامان به ما رسيده مي توان به دستورات ديني كه خداوند از ما توقع انجام آن ها را دارد رسيد.

البته ممكن است در اين فرايند اشتباه و عدم دسترسي به برخي حايق ايجاد شود، اما اگر كسي مسير كشف حقيقت را به شكل صحيح بپيمايد و مثلا در راه كشف دستورات ديني به متخصص مربوطه مراجعه كند. اما در يافتن يك حكم خاص به حقيقت رهنمون نشود، در نزد خداوند معذور است و خيالش از بابت انجام وظيفه راحت خواهد بود.

اگر در مورد اين موضوعات خاص پرسشي داريد با كمال ميل آماده پاسخگويي خاص و جزئي در اين باره هستيم.

پي نوشت ها:

1. زمر (39) آيات 17-18.

در صورت وجود با ذكر منبع اعلام فرماييد؟
اميرمؤمنان(ع) در اين باره مي‏فرمايد: وقتي رسول خدا(ص) در مريضي آخر خود در بستر بيماري افتاده بود ...

آيا پيامبر در زمان بيماري خود در اواخر عمر پربركتشان از حضرت علي بعنوان جانشين نام برد يا خير؟ پيامبر اكرم ص در زمانهاي مختلف اعلام كرده است، ولي مدنظر اينجانب فقط در اين دوره است و جریان قلم و دوات هم منظورم نیست. در صورت وجود با ذكر منبع اعلام فرماييد؟

در اين باره  مطلب فراوان نقل شده كه به چند نمونه از آن اشاره مي شود: اميرمؤمنان(ع) در اين باره مي‏فرمايد: وقتي رسول خدا(ص) در مريضي آخر خود در بستر بيماري افتاده بود، من سر مبارك وي را بر روي سينه خود نهاده بودم و سراي حضرت(ص) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموي پيامبر(ص) روبروي او نشسته بود و رسول خدا(ص) زماني به هوش مي‏آمد و زماني از هوش مي‏رفت. اندكي كه حال آن جناب بهتر شد، خطاب به عباس فرمود:« اي عباس، اي عموي پيامبر(ص)! وصيت مرا در مورد فرزندانم و همسرانم قبول كن و قرض هاي مرا ادا نما و وعده‏هايي كه به مردم داده‏ام به جاي آور و چنان كن كه بر ذمه من چيزي نماند.»

عباس عرض كرد:«اي رسول خدا(ص) من پيرمردي هستم كه فرزندان و عيال بسيار دارم و دارايي و اموال من اندك است [چگونه وصيت تو را بپذيرم و به وعده‏هايت عمل كنم] در حالي كه تو از ابر پر باران و نسيم رها شده بخشنده ‏تر بودي [و وعده‏هاي بسيار داده‏اي] خوب است از من درگذري و اين وظيفه بر دوش كسي نهي كه توانايي بيشتري دارد!» رسول خدا(ص) فرمود:« آگاه باش كه اينك وصيت‏ خود را به كسي خواهم گفت كه آن را مي‏پذيرد و حق آن را ادا مي‏نمايد و او كسي است كه اين سخنان را كه تو گفتي نخواهد گفت! يا علي(ع) بدان كه اين حق توست و احدي نبايد در اين امر با تو ستيزه كند، اكنون وصيت مرا بپذير و آنچه به مردمان وعده داده‏ام به جاي ‏آر و قرض مرا ادا كن. يا علي(ع) پس از من امر خاندانم به دست توست و پيام مرا به كساني كه پس از من مي‏آيند برسان.»

اميرمؤمنان(ع) گويد:« من وقتي ديدم كه رسول خدا(ص) از مرگ خود سخن مي‏گويد، قلبم لرزيد و به خاطر آن به گريه درآمدم و نتوانستم كه درخواست پيامبر(ص) را با سخني پاسخ گويم.»

پيامبر اكرم(ص) دوباره فرمود:« يا علي آيا وصيت من را قبول مي‏كني!؟» و من در حالتي كه گريه گلويم را مي‏فشرد و كلمات را نمي‏توانستم به درستي ادا نمايم، گفتم:

آري اي رسول خدا(ص)! آن گاه رو به بلال كرد و گفت: اي بلال! كلاهخُود و زره و پرچم مرا كه «عقاب‏» نام دارد و شمشيرم ذوالفقار و عمامه‏ام را كه «سحاب‏» نام دارد برايم بياور...[ سپس رسول خدا(ص) آنچه كه مختص خود وي بود از جمله لباسي كه در شب معراج پوشيده بود و لباسي كه در جنگ احد بر تن داشت و كلاه هايي كه مربوط به سفر، روزهاي عيد و مجالس دوستانه بود و حيواناتي كه در خدمت آن حضرت بود را طلب كرد] و بلال همه را آورد مگر زره پيامبر(ص) كه در گرو بود. آن گاه رو به من كرد و فرمود: « يا علي(ع) برخيز و اينها را در حالي كه من زنده‏ام، در حضور اين جمع بگير تا كسي پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجويد.»

من برخواستم و با اين كه توانايي راه رفتن نداشتم، آنها را گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روي پيامبر(ص) ايستادم، به من نگريست و بعد انگشتري خود را از دست ‏بيرون آورد و به من داد و گفت:«بگير يا علي اين مال توست در دنيا و آخرت!» بعد رسول خدا(ص) فرمود:« يا علي(ع) مرا بنشان.» من او را نشاندم و بر سينه من تكيه داد و هر آينه مي‏ديدم كه رسول خدا(ص) از بسياري ضعف سر مبارك را به سختي نگاه مي‏دارد و با وجود اين، با صداي بلند كه همه اهل خانه مي‏شنيدند فرمود:« همانا برادر و وصي من و جانشينم در خاندانم علي بن ابي‏طالب است. اوست كه قرض مرا ادا مي‏كند و وعده‏هايم را وفا مي‏نمايد. اي بني‏هاشم، اي بني‏عبدالمطلب، كينه علي(ع) را به دل نداشته باشيد و از فرمان هايش سرپيچي نكنيد كه گمراه مي‏شويد و با او حسد نورزيد و از وي برائت نجوييد كه كافر خواهيد شد.» (۱)

در روايتي  ديگر آمده  كه امير مومنان(ع) فرمود در هنگام مرگ رسول خدا مرا خواست و به من فرمود:(يا علي  انت وصيتي و خلفتي علي اهلي و امتي  في حياتي و بعد  موتي وليك وليي و وليي ولي الله.) (2) اي علي، تو وصي و خليفه من بر اهل و بر امت من در زمان حيات و بعد از مرگ من هستي تو  دوست من  و دوست من دوست خدا است.

پي نوشت ها:

۱. شيخ طوسي، الامالي، نشر دارالثقافه قم 1414 ق،  ص‏۶۰۰. 

2. علامه مجلسي، بحار  الانوار، نشر دار الاحياء التراث العربي، بيروت 1403 ق، ج 22، ص463.

در نهج البلاغه نامه71 امام علی(ع) می فرمایند كه من دچار اشتباه شدم.
براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد: 1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است 2- هر عبارتی كه ظاهر آن موهم این باشد كه ...

 آیا پیامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) ممكن است دچار خطا یا اشتباه شوند؟ در نهج البلاغه نامه71 امام علی(ع) می فرمایند كه من دچار اشتباه شدم.

براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد:

1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است كه طبق آن برهان هر پیامبری ( اعم از رسول و غیر رسول ) و هر وصی پیامبری باید معصوم از گناه و خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد.

مبنای این مساله اعتمادی است كه باید وجود داشته باشد تا مردم بر اساس آن اعتماد بتوانند هدایت الهی را از آنان دریافت كنند. اگر خللی در  اعتماد به واسطه گناه یا خطا یا اشتباه یا سهو و نسیان، وارد شود، مردم از آنان تبعیت نمی كنند. اگر هم تبعیت كنند، با شك و تردید خواهد بود. بنابراین در عمل به راهنمائی ها  و هدایت های آن ها دچار سستی می شوند، و این به معنی از بین رفتن هدف برانگیخته شدن انبیا و تعیین ائمه علیهم السلام می باشد. در باره مصونیت  وعصمت پیامبر وائمه ع از هر گونه خطا و اشتباه وتفصیل دلایل مربوطه به منبع ذیل مراجعه شود  (1)

2- هر عبارتی كه ظاهر آن موهم این باشد كه گناه یا خطا یا اشتباهی متوجه یكی از انبیا و اوصیا گردیده است، توان مقابله با آن دلیل عقلی كه در نكته اول بیان شد ندارد و باید به معنای صحیحی تاویل شود.

 بنابر آن دلیل عقلی یقین پیدا می كنیم كه پیامبران و اوصیای آن ها معصوم می باشند. پس هر آیه یا روایتی كه معنای ظاهرش خلاف این مطلب را برساند ، در مقابل دلیل عقلی و یقینی تاب مقاومت ندارد و باید به معنای غیر ظاهری خود تاویل و تفسیر شود.

این مطلب در موارد دیگر نیز جریان دارد.

با دلیل و برهان عقلی و یقینی ثابت می كنیم كه خدای متعال جسم نیست و دست و چشم و پا ندارد ، اما در آیه ای  از دست خدا سخن گفته است: « ید الله فوق ایدیهم » .(2)

 نمی توانیم « یدالله» را به معنای دست ظاهری همان گونه كه انسان ها دارند معنا كنیم چرا كه معنای ظاهری خلاف  دلیل و برهان عقلی و یقینی است كه خدا مجرد است و جسم ندارد؛ بنابراین به معنای غیر ظاهری آن تاویل و تفسیر می كنیم و می گوئیم كه منظور و مراد از دست، قدرت و سیطره خدای متعال است. همان گونه كه در موارد دیگر هم ما دست را به این معنا به كار می بریم، مثل اینكه می گوئیم « كشور در دست فلانی است » و ما یقین داریم كه این جا دست به معنای ظاهری آن نیست، چرا كه هیچ دستی به آن بزرگی نیست تا بتواند كشوری را در خود جای دهد. این جا دست به معنای قدرت است و معنای صحیح چنین است كه كشور تحت قدرت و سیطره فلانی است و او كشور را اداره می كند.

3- پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام در زمان حیات خود، اعم از زندگی شخصی و اجتماعی، مامور به ظاهر بوده اند.

یعنی ایشان در رفتار  و حكومت بر مردم مامور بودند كه به ظاهر حال افراد توجه كنند.

 اگر كسی را پیش پیامبر و یا امامی می آورند و  اتهام خلافی را می دهند، پیامبر یا امام وظیفه دارد كه برای اثبات یا نفی  اتهام از شخص از امور ظاهری كه در شرع مقدس اعلام شده، استفاده نماید، نه از علم غیب خود.

 باید از اتهام زننده برای ادعای خود دلیل و مدرك بخواهد. از او بخواهد برای ادعای خود شاهد بیاورد. اگر توانست شاهد بیاورد ،به نفع او حكم می كند و اگر نه، به نفع متهم حكم خواهد كرد.

در این جا امام اگر چه بداند كه در واقع حق با كیست، ولی تا ضرورت اقتضا نكند، به علم خود استناد نمی كند و به  ظاهر عمل می كند.

در این مورد امام علیه السلام به ظاهر حال منذر و نیز پیشینه خوب خانوادگی او نگاه كرده ، طبق ظاهر شایسته گرفتن این مقام دیده است، ولی وقتی خلافی از او سر زد، بلافاصله عكس العمل نشان داد و او را بازخواست نمود.

اگر امام به خود اشتباهی نسبت می دهد، به خاطر همین ظاهر است كه ممكن است با واقع مطابق باشد و ممكن است نباشد. ائمه هم مامورند به ظاهر عمل كنند، نه علم خود به واقع. برای همین در ادامه این ماجرا در تاریخ نقل شده است كه وقتی امام او را بازخواست كرد و صعصعه یكی از یاران خاص امام خواست شفاعت او را بكند، امام فرمود: اگر سوگند بخورد كه من این كار را نكرده ام ، او را آزاد خواهم كرد.

این همان عمل به ظاهر است كه باید پیامبران و ائمه علیهم السلام از آن تبعیت می كردند.(3)

 

پی نوشت ها:

1. صادقی، پاسخ به پرسشهای در باره عصمت، نشر مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم 1388 ش، ص83.

2.  فتح (48) ، آیه 10.

3.  ناصر مكارم شیرازی، پیام امیرالمومنین علیه السلام، نشرتهران: دارالكتبالاسلامیه، -۱۳۷۵، ج 11، نامه 71.

گفته میشود برخی مثل آیت الله مرعشی نجفی با امام زمان(عج)در ارتباط بوده
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است...

گفته می شود برخی من جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج) در ارتباط بوده و ایشان در زندگینامه خودشان این موضوع را ذكر فرموده اند. از طرفی گفته می شود در زمان غیبت و بعد از نواب اربعه هر گونه ادعای ارتباط با امام زمان كذب گویی می باشد. لطفا تناقض حاصل شده را توضیح فرمایید

در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است. برخی عقیده دارند كه ملاقات حضوری، امكان دارد و انسان با رعایت تقوا و ایجاد شایستگی، میتواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصیتهایی مانند مقدس اردبیلی، علامه حلی و علامه بحرالعلوم به حضور حضرت رسیدند. عالمانی چند همانند سید مرتضی و شیخ طوسی، از طرفداران این نگرش هستند. (1)

برخی دیگر عقیده دارند كه ملاقات حضوری با امام زمان(ع)، امكان ندارد. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی، فیض كاشانی، و كاشف الغطا، از طرفداران این نگرش هستند. (2) اینان به برخی از روایات تمسك نمودهاند كه هر گونه ارتباط حضوری با امام زمان(ع) را در این دوره (غیبت كبری) منع میكند. (3) مهم ترین دلیل و تمسك این ها این است كه امام زمان(ع) در آخرین توقیع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمود: «به زودی، از شیعیان من كسانی خواهند آمد كه ادعای دیدن مرا میكنند. آگاه باشید، هر كس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده، دروغگوی افترا زننده است».

به نظر میرسد كه سخن درست این است كه بگوییم: با تقوا و معنویت و قابلیت میتوان به حضور آن امام همام رسید؛ چنان كه برخی از بزرگان به حضورش رسیدهاند. روایاتی كه دلالت بر منع ملاقات دارند، ناظر بر این است كه جلوی هر گونه سوء استفاده از ادعای دیدن امام زمان گرفته شود و هر كس ادعای رؤیت امام زمان (ع) را نكند. با توجه به این كه این توقیع شریف هنگام فوت آخرین نایب امام زمان صادر شده و قرینهای كه در خود توقیع است، مراد از دروغ‏گو بودن مدعی مشاهده بعد از صدور توقیع، ادعای ارتباط و نیابت از جانب حضرت است؛ به عبارت دیگر، امام در این توقیع می‏فرماید با ازدنیا رفتن تو ای علی بن محمد سمری، نیابت خاصه تمام شد و غیبت كبری آغاز شد و دیگر بعد از این، اگر كسی بگوید من حضرت را می‏بینم و با او مرتبط هستم و نیابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.

به متن توقیع و قرائن آن دقت كنید: «بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری! خداوند به برادران دینی تو در مصیبت به تو اجر دهد. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. به كارهایت رسیدگی كن و به كسی بعد از خودت [جهت نیابت] وصیت نكن؛ چرا كه غیبت طولانی آغاز شد و ظهور نخواهد بود، مگر بعد از اذن خداوند... و به زودی خواهد آمد كسی كه مدعی مشاهده من باشد؛ ولی آگاه باش كسی كه مدعی مشاهده باشد، قبل از خروج سفیانی و صیحه، دروغ‏گو خواهد بود». (4)

گویا حضرت با دادن این توقیع، راه را بر مدعیان دروغین ادعای نیابت بسته‏اند. این جمله كه مدعی مشاهده دروغ‏گو است، به این معنا نیست كه در غیبت كبری دیگر كسی حضرت را نخواهد دید. بسیاری از صالحان و بزرگان شیعه در طول تاریخ غیبت، حضرت را دیده‏اند و قطعا بیش تر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند و حداقل یك مورد آن هم كه راست باشد، باید حدیث به گونه‏ای دقیق معنا شود. امام(ع) در این حدیث به دو نكته اشاره می‏كنند؛ یكی، خبر دادن از آینده كه پس از من عده‏ای پیدا می‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا می‏كنند و دوم، مسئله دروغ‏گو بودن مدعی است. امام(ع) در حدیث دو تعبیر دارد: یكی "ادعا" و دیگری "مشاهده"؛ یعنی كسی را كه ادعای مشاهده نماید، كاذب معرفی كرده است.

مشاهده، به معنای دیدن امام(ع) و ارتباط با او است و ادعا، به معنای اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسئله است. ممكن است كسی با امام(ع) ملاقات داشته باشد، همان‏گونه كه برای برخی علما و غیرآنان نقل می‏كنند، ولی آن را میان مردم بازگو نكرده و در سینه خود پنهان كرده باشد و اطرافیان از قراین و یا در زمان‏های بعد متوجه ارتباط او با امام زمان(عج) شوند. چنین كسانی مشمول حدیث نخواهند بود؛ چون او مدعی نیست. بنابراین، بین مضمون حدیث با داستان ملاقات برخی صالحان با امام زمان(عج) هیچ تعارض و ناسازگاری وجود ندارد.

توجه به دو نكته لازم است:

1. دیدن حضرت بدون شناخت:

شكی نیست كه حضرت در مجامع مختلف حضور پیدا میكند و بین مردم احیاناً رفت و آمد دارد و در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ایام حج در مكه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده میكند و مردم نیز ایشان را میبینند؛ امّا او را نمیشناسند. در كتابهای روایی و در شرح حال برخی از اولیای خدا نقل شده كه بسیار اتفاق افتاده كه حضرت را دیدهاند، ولی نشناختهاند؛ اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدی(عج) بود.

2. دیدن حضرت با شناخت:

دیدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از این كه ایشان حضرت مهدی(عج) هستند، گرچه امكان دارد و شاید برای برخی از اولیای خدا اتفاق افتاده باشد، ولی به نظر میرسد كه این نوع دیدار، كم اتفاق افتاده است.

ـ دیدار حضرت بدون ادعای دیدار:

در دو فرض یك و دو، مخصوصاً در فرض دوم كسی كه موفق به دیدار حضرت شده، هیچ گونه ادعایی ندارد و خود را به عنوان این كه من كسی هستم كه با حضرت مهدی(عج) ملاقات كردهام، مطرح نمیكند. اگر مدعی باشد و خود را ملاقات كننده معرفی كند، باید تكذیب شود.

در روایت یاد شده از ادعای رؤیت و مشاهده و ارتباط با حضرت مهدی(ع) به شدت جلوگیری شده و مدعی دیدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.

- ارتباط معنوی:

بی تردید، میتوان با امام زمان(ع) ارتباط معنوی برقرار كرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان(ع) امكانپذیر است. شاید بر همین اساس باشد كه یكی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا برای امام زمان(ع) و توسلات بیان شده است. (5) ارتباط معنوی بدان معنا نیست كه انسان امام زمان(ع) را ملاقات حضوری كند؛ بلكه باید با آن امام ارتباط برقرار كند و همیشه به یاد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگیای حاصل شد، حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشكلات انسان میپردازد. از این رو، امام زمان(ع) در توقیعی كه برای شیخ مفید صادر نمود، فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمیماند». (6)

باز حضرت درهمان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما كوتاهی نكرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم. اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشهكن میكردند». (7)

ارتباط معنوی انسان با امام زمان(ع) سبب میشود كه حضرت میان مردم حضور پیدا كند؛ هر چند مردم او را نشناسند. امام علی(ع) فرمود: «سوگند به خدا، حجت خدا میان آنان هست و در كوچه و بازار گام بر میدارد و بر خانههای آنان وارد میشود و در شرق و غرب جهان به سیاحت میپردازد و گفتار مردمان را میشنود و بر اجتماعات آنان وارد شده، سلام میدهد. او مردمان را میبیند». (8)

 

پینوشتها:

1. مجله حوزه، شماره 71-70، ص 97.

2. همان، ص 75.

3. بحار الانوار، ج 51، ص360.

4. همان.

5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 863، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1378ش؛ مهدی موعود، ص 934.

6. سید محمد كاظم قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 441، ترجمه:علی كرمی و ...، قم، انتشارات الهادی، چاپ ششم، 1384 ش.

7. همان.

8. مجله حوزه، همان، ص 88؛ جباری، عاشوری و حكیم، تاریخ عصر غیبت، ص 426، به نقل از الغیبه نعمانی، ص 72.

پس چرا پیغمبر ام المومنین عایشه را این همه تعریف و تمجید می كردند؟
بین بهترین زن عالم بودن فاطمه زهرا (س)، و مدح عایشه توسط حضرت رسول (ص) منافات نیست ...

اهل سنت می گویند كه شما شیعیان كه اعتقاد دارید حضرت فاطمه محبوب ترین زن نزد پیغمبر بود ,پس چرا پیغمبر ام المومنین عایشه را این همه تعریف و تمجید می كردند مثلا می گفتند كلمینی یا حمیرا , یا اینكه هر وقت او را می دیدند سكینه قلبی می گرفتند و او را باهوش و دانشمند می دانستند و...

بین بهترین زن عالم بودن فاطمه زهرا (س)، و مدح عایشه توسط حضرت رسول (ص) منافات نیست، زیرا حضرت زهرا (س) به دلایل فضایل و جایگاه بلند می تواند بهترین زنان عالم باشد، اما عایشه به خاطر برخی از خصوصیات مورد ستایش قرار گرفته باشد. در برخی روایات آمده است كه پیامبر (ص) فاطمه زهرا (س) را به عنوان "سیدة النساء العالمین" برگزید:

 إِنَّ النَّبِيَّ ص فَضَّلَهَا عَلَي سَائِرِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». (1)

«أَمَا تَرْضَيْنَ أَنَّكِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ». (2)

در برخی روایات آمده كه پیامبر (ص) فرمود:" فرشته ای نزد من آمد و گفت: فاطمه، سرور زنان بهشت یا امت من است".(3)

 این در حالی است كه مدح عایشه توسط پیامبر محدود و در محدوده زن وشوهری است. پیامبر (ص) از عایشه به عنوان حمیرا یاد نمود. در این مورد بهتر است به كتاب نقش عایشه در احادیث اسلام، نوشته علامه عسكری مراجعه نمایید.

پی نوشت ها:

1محمد باقرمجلسی، بحار الأنوار، ج 43، ص 36 .

2. همان، ص 37.

3. همان، ص 36.

صفحه‌ها