كلام

اگه كسی بین شیعه و سنی بخواهد یكی رو انتخاب كنه بایدبرچه اساسی عمل كنه
قوی ترین ابزار ادراكی و شناختی كه خداوند در وجود هر انسانی قرار داده است، عقل می باشد كه بدون اتكا به آن نه تنها مذهب حق روشن نمی شود ...

چگونه می توان فهمید کدام مذهب حق است؟ شرح با سلام خاستم بدونم اگه كسی بین شیعه و سنی بخواهد یكی رو انتخاب كنه باید بر چه اساسی عمل كنه؟ اخه توجیهات هر كدوم از شیعه و سنی رو كه میخونم هركدومشون احادیثی كه مذهب دیگه به اونها استناد كرده و صحیح میدونه رد می كنن و گاها میگن این حدیث ضعیف است. از طرفی امثال من از علم حدیث هیچ اطلاعی ندارند و نمی دونم باید كدوم رو قبول كنم؟ هیچ کتاب حدیثی هو در دسترس ندارم. خاستم بدون اینكه تعصبی داشته باشید لطفا منو راهنمایی كنید كه من باید از كجا شروع كنم و چه جوری شروع كنم؟ آیا اگر در چند مورد یكی از مذاهب رو حق دیدم میتونم دیگه همونو قبول كنم و در سایر موارد هم از همون پیروی كنم یا اینكه باید در هر مسئله ای دلایل هر كدوم رو بررسی كنم؟ واقعا اگه كسی بخواهد خودش دینشو انتخاب كنه باید چیكار كنه آخه به نظر من دینی كه مادرزادی باشه بدون اینكه خودت حقیقتشو درك كنی حتی اگه درست باشه ارزشی نداره

خرسندیم از اینكه شما به دنبال كشف حقیقت در مورد اعتقادات دینی خود هستید و آرزو می نمائیم كه در این مسیر روز به روز بر معرفت و شناخت شما افزوده گردد؛ در پاسخ شما به چند نكته اشاره می نمائیم:

1. قوی ترین ابزار ادراكی و شناختی كه خداوند در وجود هر انسانی قرار داده است، عقل  می باشد كه  بدون اتكا به آن نه تنها مذهب حق روشن نمی شود. بلكه اصل دین و اصل وجود خداوند هم به اثبات نمی رسد. لذا همانطور كه اشاره فرمودید اگر كسی بخواهد در شناخت حقیقت و راه درست صرفا به دلائل نقلی یا همان احادیث و روایات اكتفا كند؛ بدون داشتن مهارت كافی در شناخت احادیث درست  و صحیح از احادیث جعلی و نادرست، قطعا در این مسیر دچار سختی و ابهام و حیرت  می گردد، لذا حتی كسانی هم كه در علم حدیث و شناخت روایات مهارت دارند در گامهای اولیه ابتدا به عقل و دلائل عقلی و یقینی تكیه می كنند  و سپس در تكمیل راه از آیات قرآن و روایات صحیح بهره می برند.

2. خداوند متعال برای هدایت انسانها  به مسیر درست، دو راهنما و حجت و دلیل قرار داده است؛ عقل و وحی: كه «عقل»، همان دلیل و راهنما و حجت باطنی محسوب می گردد، و وحی كه  از طریق انبیاء الهی بیان می شود همان حجت ظاهری و بیرونی خداوند می باشد(1)، لذا در روز قیامت هم خداوند با تكیه بر راهنمائی های همین دو راهنما حجت را بر انسان تمام می كند.(2) در این بین برای اثبات حقانیت وحی نیز از عقل كمك گرفته می شود و لذا به لحاظ رتبه اثبات، عقل بر وحی هم مقدم می گردد ،ولی پس از اثبات حقانیت یك پیامبر و باور نمودن صداقت او در ادامه مسیر لازم است بر معارفی كه از طریق وحی خداوند ارسال می نماید تكیه شود تا دیگر باور ها و حقایق درست كشف شوند.

3.بر این اساس پس از به كار گیری دلائل عقلانی و  از طریق عقل و براهین عقلانی و منطقی  زمانی كه  وجود خداوند  اثبات شد و حقانیت پیامبر اسلام  و دین اسلام و كتاب آسمانی او نیز ثابت گردید، دیگر تشخیص مذهب حقیقی در دین، كار دشواری نیست. زیرا همان براهین عقلانی كه ضرورت وجود پیامبر الهی از سوی خدا را اثبات می كند ضرورت وجود امام معصوم  و هادیان الهی پس از پیامبر را نیز اثبات می نماید. (3)

 لذا حتی بدون نیاز به ادله و روایات، نیز حقانیت اهل بیت پیامبر و امامان معصوم و جانشینان بر حق ایشان و درستی مذهب شیعه بدون تعصب بر روی روایات  مورد اختلاف اثبات می گردد؛ و در گام بعدی آیات متعدد قرآن  كه به آیات ولایت در قرآن معروفند نیز بر این باور عقلانی تاكید  نموده و آن را تكمیل می نمایند (4) و در نهایت نكته آخر كه در خاتمه بحث به شما در شناخت حقیقت كمك می كند این است كه روایاتی را كه شیعیان برای اثبات حقانیت اهل بیت و مذهب شیعه به آن استناد می كنند، غالبا ناقلشان و راوی آنها  متعصب ترین افراد سنی هستند كه در دشمنی با اهل بیت كوتاهی نداشته اند. ولی به قدری روایات فضائل و مناقب اهل بیت در بین جامعه اسلامی زیاد بوده است كه نتوانسته اند با همه سانسورهای تاریخی خود از نقل بخشی از آنها در  كتب روائی خود  خود داری نمایند،  كه اكنون از معتبر ترین كتابهای روائي و تاريخي اهل سنت محسوب می گردد.(5)   

اگر هم دوست داريد  حقيقت را در مورد مطالب مورد منازعه بين شيعه و سني بدانيد، مطالعه مناظراتي كه بين عالمان ديني شيعه و سني در طول تاريخ رخ داده است منبع خوبي براي كشف حقيقت مي باشد مثل كتاب  المراجعات علامه شرف الدين، و كتاب شبهاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي.

پي نوشت ها:

1. ثقه الاسلام كلینی، اصول كافی، نشر دارالكتب الاسلامیه، تهران 1388 ق، ج1، كتاب العقل، ص 16.

2. انعام (6) آيه 148 و 149.

3. رك :علي رياني گلپايگاني، امامت در بينش اسلامي، نشر بوستان كتاب، 1389ش.

4. رك :ايت الله مكارم شيرازي، آيات ولايت در قرآن، نشر اميرالمؤمنين، چاپ مكرر.

5. رك:علي رياني گلپايگاني، براهين و نصوص امامت، نشر رائد،1390ش.

گفته میشود برخی مثل آیت الله مرعشی نجفی با امام زمان(عج)در ارتباط بوده
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است...

گفته می شود برخی من جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج) در ارتباط بوده و ایشان در زندگینامه خودشان این موضوع را ذكر فرموده اند. از طرفی گفته می شود در زمان غیبت و بعد از نواب اربعه هر گونه ادعای ارتباط با امام زمان كذب گویی می باشد. لطفا تناقض حاصل شده را توضیح فرمایید

در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است. برخی عقیده دارند كه ملاقات حضوری، امكان دارد و انسان با رعایت تقوا و ایجاد شایستگی، میتواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصیتهایی مانند مقدس اردبیلی، علامه حلی و علامه بحرالعلوم به حضور حضرت رسیدند. عالمانی چند همانند سید مرتضی و شیخ طوسی، از طرفداران این نگرش هستند. (1)

برخی دیگر عقیده دارند كه ملاقات حضوری با امام زمان(ع)، امكان ندارد. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی، فیض كاشانی، و كاشف الغطا، از طرفداران این نگرش هستند. (2) اینان به برخی از روایات تمسك نمودهاند كه هر گونه ارتباط حضوری با امام زمان(ع) را در این دوره (غیبت كبری) منع میكند. (3) مهم ترین دلیل و تمسك این ها این است كه امام زمان(ع) در آخرین توقیع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمود: «به زودی، از شیعیان من كسانی خواهند آمد كه ادعای دیدن مرا میكنند. آگاه باشید، هر كس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده، دروغگوی افترا زننده است».

به نظر میرسد كه سخن درست این است كه بگوییم: با تقوا و معنویت و قابلیت میتوان به حضور آن امام همام رسید؛ چنان كه برخی از بزرگان به حضورش رسیدهاند. روایاتی كه دلالت بر منع ملاقات دارند، ناظر بر این است كه جلوی هر گونه سوء استفاده از ادعای دیدن امام زمان گرفته شود و هر كس ادعای رؤیت امام زمان (ع) را نكند. با توجه به این كه این توقیع شریف هنگام فوت آخرین نایب امام زمان صادر شده و قرینهای كه در خود توقیع است، مراد از دروغ‏گو بودن مدعی مشاهده بعد از صدور توقیع، ادعای ارتباط و نیابت از جانب حضرت است؛ به عبارت دیگر، امام در این توقیع می‏فرماید با ازدنیا رفتن تو ای علی بن محمد سمری، نیابت خاصه تمام شد و غیبت كبری آغاز شد و دیگر بعد از این، اگر كسی بگوید من حضرت را می‏بینم و با او مرتبط هستم و نیابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.

به متن توقیع و قرائن آن دقت كنید: «بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری! خداوند به برادران دینی تو در مصیبت به تو اجر دهد. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. به كارهایت رسیدگی كن و به كسی بعد از خودت [جهت نیابت] وصیت نكن؛ چرا كه غیبت طولانی آغاز شد و ظهور نخواهد بود، مگر بعد از اذن خداوند... و به زودی خواهد آمد كسی كه مدعی مشاهده من باشد؛ ولی آگاه باش كسی كه مدعی مشاهده باشد، قبل از خروج سفیانی و صیحه، دروغ‏گو خواهد بود». (4)

گویا حضرت با دادن این توقیع، راه را بر مدعیان دروغین ادعای نیابت بسته‏اند. این جمله كه مدعی مشاهده دروغ‏گو است، به این معنا نیست كه در غیبت كبری دیگر كسی حضرت را نخواهد دید. بسیاری از صالحان و بزرگان شیعه در طول تاریخ غیبت، حضرت را دیده‏اند و قطعا بیش تر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند و حداقل یك مورد آن هم كه راست باشد، باید حدیث به گونه‏ای دقیق معنا شود. امام(ع) در این حدیث به دو نكته اشاره می‏كنند؛ یكی، خبر دادن از آینده كه پس از من عده‏ای پیدا می‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا می‏كنند و دوم، مسئله دروغ‏گو بودن مدعی است. امام(ع) در حدیث دو تعبیر دارد: یكی "ادعا" و دیگری "مشاهده"؛ یعنی كسی را كه ادعای مشاهده نماید، كاذب معرفی كرده است.

مشاهده، به معنای دیدن امام(ع) و ارتباط با او است و ادعا، به معنای اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسئله است. ممكن است كسی با امام(ع) ملاقات داشته باشد، همان‏گونه كه برای برخی علما و غیرآنان نقل می‏كنند، ولی آن را میان مردم بازگو نكرده و در سینه خود پنهان كرده باشد و اطرافیان از قراین و یا در زمان‏های بعد متوجه ارتباط او با امام زمان(عج) شوند. چنین كسانی مشمول حدیث نخواهند بود؛ چون او مدعی نیست. بنابراین، بین مضمون حدیث با داستان ملاقات برخی صالحان با امام زمان(عج) هیچ تعارض و ناسازگاری وجود ندارد.

توجه به دو نكته لازم است:

1. دیدن حضرت بدون شناخت:

شكی نیست كه حضرت در مجامع مختلف حضور پیدا میكند و بین مردم احیاناً رفت و آمد دارد و در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ایام حج در مكه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده میكند و مردم نیز ایشان را میبینند؛ امّا او را نمیشناسند. در كتابهای روایی و در شرح حال برخی از اولیای خدا نقل شده كه بسیار اتفاق افتاده كه حضرت را دیدهاند، ولی نشناختهاند؛ اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدی(عج) بود.

2. دیدن حضرت با شناخت:

دیدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از این كه ایشان حضرت مهدی(عج) هستند، گرچه امكان دارد و شاید برای برخی از اولیای خدا اتفاق افتاده باشد، ولی به نظر میرسد كه این نوع دیدار، كم اتفاق افتاده است.

ـ دیدار حضرت بدون ادعای دیدار:

در دو فرض یك و دو، مخصوصاً در فرض دوم كسی كه موفق به دیدار حضرت شده، هیچ گونه ادعایی ندارد و خود را به عنوان این كه من كسی هستم كه با حضرت مهدی(عج) ملاقات كردهام، مطرح نمیكند. اگر مدعی باشد و خود را ملاقات كننده معرفی كند، باید تكذیب شود.

در روایت یاد شده از ادعای رؤیت و مشاهده و ارتباط با حضرت مهدی(ع) به شدت جلوگیری شده و مدعی دیدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.

- ارتباط معنوی:

بی تردید، میتوان با امام زمان(ع) ارتباط معنوی برقرار كرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان(ع) امكانپذیر است. شاید بر همین اساس باشد كه یكی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا برای امام زمان(ع) و توسلات بیان شده است. (5) ارتباط معنوی بدان معنا نیست كه انسان امام زمان(ع) را ملاقات حضوری كند؛ بلكه باید با آن امام ارتباط برقرار كند و همیشه به یاد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگیای حاصل شد، حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشكلات انسان میپردازد. از این رو، امام زمان(ع) در توقیعی كه برای شیخ مفید صادر نمود، فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمیماند». (6)

باز حضرت درهمان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما كوتاهی نكرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم. اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشهكن میكردند». (7)

ارتباط معنوی انسان با امام زمان(ع) سبب میشود كه حضرت میان مردم حضور پیدا كند؛ هر چند مردم او را نشناسند. امام علی(ع) فرمود: «سوگند به خدا، حجت خدا میان آنان هست و در كوچه و بازار گام بر میدارد و بر خانههای آنان وارد میشود و در شرق و غرب جهان به سیاحت میپردازد و گفتار مردمان را میشنود و بر اجتماعات آنان وارد شده، سلام میدهد. او مردمان را میبیند». (8)

 

پینوشتها:

1. مجله حوزه، شماره 71-70، ص 97.

2. همان، ص 75.

3. بحار الانوار، ج 51، ص360.

4. همان.

5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 863، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1378ش؛ مهدی موعود، ص 934.

6. سید محمد كاظم قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 441، ترجمه:علی كرمی و ...، قم، انتشارات الهادی، چاپ ششم، 1384 ش.

7. همان.

8. مجله حوزه، همان، ص 88؛ جباری، عاشوری و حكیم، تاریخ عصر غیبت، ص 426، به نقل از الغیبه نعمانی، ص 72.

چرا خداوند از تولد انسان ها بعضي را نابينا و بعضي را بينا مي آفريند؟
هيچ حقي بر خداوند نداريم تا حق مطالبه آن را داشته باشيم و در نحوه اعطاي نعمت ها به خداوند گله كرده ، از او ناراضي باشيم و عدالت او را زير سوال ببريم .

اگر خداوند عدالت را براي همه يكسان مي داند چرا از همان ابتدا تولد انسان ها بعضي را نابينا و بعضي را بينا مي آفريند؟

در پاسخ به اين پرسش ابتدا تذكر اين امرلازم است كه عدالت در مشهورترين معناي كلامي خود عطا كردن حق هر صاحب حقي به اوست(1) بر اين اساس گفته مي شود كه صدق واژه عدالت فرع وجود "حق" است ، يعني اگر چيزي مستحق قرار گرفتن در مكان و جايگاهي باشد ، لازم است كه در همان جايگاه قرار بگيرد و گرنه اگر حقي در ميان نباشد ، عنوان عدالت و ظلم معنا ندارد .

 فرض كنيد شما تصميم گرفتيد به چند نيازمند كمك كنيد و اتفاقا به يك فقير 2000 تومان و به ديگري 1000 تومان داديد ؛ آيا فقير دومي مي تواند اعتراض كند كه چرا به او 2000 تومان دادي و به من هزار تومان ؟ مسلما خير ، زيرا او و فرد اول هيچ حقي به گردن شما نداشتند و شما از روي ميل دروني و به اختيار خود خواستيد كمكي به آن ها بكنيد ، حال با دليل يا بي دليل در كمك تفاوتي قايل شديد ، اين امر هيچ ربطي به عدالت و يا ظلم بر نمي گردد . نه تنها در حق فرد دوم بلكه در حق كسي هم كه هيچ به او نداديد، ظلمي نكرديد ، چون حقي در ميان نبود .

رابطه ما و همه موجودات با خداوند از همين قبيل است. هيچ حقي بر خداوند نداريم تا حق مطالبه آن را داشته باشيم و در نحوه اعطاي نعمت ها به خداوند گله كرده ، از او ناراضي باشيم و عدالت او را زير سوال ببريم .

 البته نحوه توزيع نعمت ها در بين بندگان هرچند با عدالت ارتباطي ندارد ، اما با حكمت خداوند در ارتباط است ، همان طور كه كمك شما به فقير از همين قبيل است ؛ در واقع اگر دليل معقولي براي تفاوتي كه بين دو فقير قايل شديد  نحوه رفتار شما حكيمانه خواهد بود. اگر بي هيچ دليلي چنين تفاوتي را مرتكب شديد ، كار نيك شما دچار صفت منفي بي تدبيري و بي حكمتي خواهد بود.مي شود گفت كه در نحوه انجام كار نيك تان حكيمانه برخورد نكرديد .

در مورد خداوند  هرچند عدالت و ظلم در مورد اعطاي نعمت ها به بندگان بي معناست ، اما  تفاوت ها كه به شكل هاي گوناگون مانند نعمت سلامت جسم يا رنج بيماري و معلوليت وجود دارد ، تنها در صورتي قابل قبول و منطقي و منطبق بر حكمت الهي هستند كه دليل قانع كننده اي داشته باشند و گرنه مي توان گفت خداوند در نعمت دادن به بندگان حكيمانه برخورد ننموده و نوعي تبعيض بي دليل را در عالم محقق كرده است ؛ اما در حالت كلي ابتدا بايد ديد كه اختلافات ناشي از چيست و اختلاف بين مردم از نظر نعمت‏هاي ظاهري به چه تناسب و معياري است ؟

البته بخش مهم اين تفاوت ها معلول علل خاص دنيايي خود است ؛ مثلا در مورد كودكان معلول اين امر نتيجه اموري همچون اشتباه يا كوتاهي يا ناآگاهي والدين است كه منجر به نقص عضو و معلوليت فرزند مي شود و لزوما خداوند بيماري يا نقص عضو كودك را اراده نكرده بود بلكه ساختار علّي و معلولي عالم به اين نتيجه منتهي شد . اما آيا همين ساختار قابل قبول حكيمانه يا به تعبيري عادلانه تلقي مي شود كه يك فرد بر اثر اشتباه ديگران به رنج و سختي بيفتد ؟

در پاسخ بايد گفت اراده‏ حكيمانه‏ خداوند بر آن است كه تحقق هر پديده‏اي را معلول علت خاصي قرار داده كه اين امر موجب قوام زندگي موجودات و از جمله انسان است. زيرا اگر اصل علّيت بر جهان هستي حكمفرما نبود، هيچ كاري نمي‏توانستيم انجام دهيم . هيچ تصميمي براي انجام كاري نمي‏ توانستيم بگيريم. در آن صورت، پديد آمدن هر چيزي از هر امر نامربوطي ممكن و محتمل بود.

 لازمه‏ نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي، تحقق پديده‏ها به دنبال علت آن هاست، يعني همان گونه كه بر اساس نظام علت و معلولي، استفاده‏ بيمار عفوني از آنتي‏بيوتيك موجب سلامت يافتن و بهبود بيمار است، استفاده از اين دارو در هنگام بارداري  روي جنين اثر مي‏گذارد. موجب اخلال در آن و ناقص ‏الخلقه شدن نوزاد خواهد شد. همان گونه كه قانون جاذبه زمين موجب آسايش انسان ها و ساختن بناهاي  بلند و زندگي و حركت  روي كره زمين است، قانون جاذبه باعث مي‏شود كه اگر كسي از ارتفاع بپرد، با زمين برخورد كند و بميرد .

اما انتظار اينكه خداوند نتيجه علت هايي را كه به تولد يك نوزاد معلول منجر مي شود، به تولد نوزادي سالم دگرگون كند، انتظاري نامعقول است. زيرا اين كار و تغيير در عموميت قانون عليت به معني مانع شدن از امكان رشد و بالندگي در يك انسان، همچنين مانع شدن از تلاش براي رسيدن به نتايج علل مطلوب و مورد نياز بشر است .

به يقين اين كودك معلول به خاطر ناآگاهي يا سهل انگاري والدين خود گرفتار مشكلي سخت شده و بدون گناه به رنج و مشقتي افتاده است ، اما اين امر نيز نتيجه ناگزير ساختار عالم ماده و تاثير و تاثر انسان ها و بلكه همه موجودات از يكديگر است . چه ما بخواهيم و چه نخواهيم در عالم ماده موجودات مختلف از يكديگر تاثير و تاثر مي پذيرند و بخصوص انسان ها كه موجودات مختاري هستند از تصميمات و رفتارهاي يكديگر منتفع يا متضرر مي شوند .

مثلا همان گونه كه بسياري ازفرزندان از تمكن و توانايي مالي والدين خود يا موقعيت اجتماعي آنان يا كمالات جسمي و روحي ژنتيكي كه از آنان به ارث مي برند بهره مند مي شوند بدون آنكه خود هيچ نقشي در اين مساله داشته باشند ، برخي كودكان نيز از نقائص و صدمات ژنتيكي والدين خود متاثر مي شوند و معلول به دنيا مي آيند و اين امر ذوي ديگر سكه سلامت جسم و روح اكثريت نوزادان است و منطقي نيست كه نتايج مثبت اين فرايند را ببنيم و بپذيريم اما از نتايج منفي آن را نپذيرفته نادرست تلقي كنيم .

اما نكته مهم در اين ميان آن است كه در هر حال اين اختلاف وضعيت افراد در نعمت ها و توانايي ها و بهره مندي هاي دنيايي، از منظر خداوند مورد دقت و محاسبه بوده و اختلاف افراد در مسئوليت ها و تكاليف الهي از ايشان را هم رقم مي زند و خداوند وضعيت اين افراد معلول را متفاوت از ديگر افراد سالم در نظر مي گيرد تا اين تفاوت ها به نوعي تبعيض منتهي نگردد .

 در برخي روايات نقل شده: كساني كه به حكم  عوامل گوناگون اختياري يا غير اختياري، رنج و بلاي بيش تري را در دنيا متحمل مي شوند ، فارغ از تاثيرات مستقيم  بلايا و مصيبت ها در دوري از غفلت و دنيا طلبي و انحرافاتي از اين دست و زمينه هاي تربيتي كه  مشكلات به دنبال دارد، در برابر سختي ها اجر و پاداشي بي حساب را دريافت مي كنند كه در قيامت مورد حسرت ديگران خواهد بود .

در روايات متعددي آمده :«  در روز قيامت كسانى كه در دنيا با صحّت و عافيت به سر بردند، دوست دارند كه گوشت بدن آن ها را با قيچي در دنيا چيده بودند براى ثواب هايي كه  مى‏بينند به اهل بلا مى‏دهند. » (2)

پس افراد معلول اگر از  افراد معلول جسمي باشند بسته به ميزان توانايي هايشان تكاليف ومسئوليت هاي خود را دارند كه معين است و خداوند بر همان اساس آن ها را مورد محاسبه قرار مي دهد و در اين امر هيچ بي عدالتي در حق آنان روا داشته نمي شود بلكه اين تفاوت در نعمت ها و بهره مندي ها به طوري كاملا دقيق در زندگي ابدي و حيات اصلي جاودانه آخرتي افراد مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.

پينوشتها:

1.  سيد محسن خرازى‏، بداية المعارف الإلهية في شرح عقائد الإمامية، مؤسسة النشر الإسلامي، قم ‏1417 ق‏، ج 1، ص 97.

2. شيخ حسن ديلمى‏، إرشاد القلوب إلى الصواب‏، شريف رضى‏ ،  قم‏، 1412 ق‏، ج 1، ص 42.

چرا انسان می میرد؟
پاسخ در سه محور بیان می شود: 1-زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است 2-روح انسان با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد

چرا انسان می میرد؟

پاسخ در سه محور بیان می شود:

الف) انسان برای زندگی ابدی و كامل و بدون نقص آفریده شده و زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است، تا در قالب این جسم به كمال و لیاقت زندگی در آن جهان برسد و با عبادت استحقاق آن درجات را پیدا كند. وقتی به كمال رسید، چون زندگی جاوید و بدون محدودیت و نقص در این جهان مادی و محدود و در این بدن مادی ممكن نیست، با مرگ ،روح به جانی دیگر منتقل میشود كه ظرفیت روح را داشته باشد و همه نعمت‏هایش ابدی و جاودان باشد . مرگ، فانی و نابود شدن نیست، بلكه انتقال از جایی به جای دیگر است. مرگ نسبت به دنیا مرگ است، اما نسبت به عالم برزخ و قیامت، حیات و زنده شدن است.

یك مثال، مطلب را ساده می‏كند. وقتی نطفه انسان در رحم مادر شكل گرفت، زمان لازم برای كمال این نطفه و طفل نه ماه است و بعد از نه ماه باید به مكانی و زمانی مناسب با مرحله نهایی كمال؛ یعنی، دنیا منتقل شود .دیگر نگه داشتن او در مكان اول به مصلحت و نفع او نیست.پس او اگرچه از شكم مادر بیرون رفته ودیگر اجازه حضور در آن مكان را ندارد، اما در دنیا تولد یافته است. با این نگاه مرگ خود نعمتی الهی و مطابق حكمت است.  از دیگاه قرآن مرگ نیستی و نابودی نیست وخداوند كسی را از بین نمیبرد . قرآن كریم از مرگ با عنوان "توفّی" یاد كرده است(1).

این واژه در لغت، به معنای گرفتن چیزی به طور تمام و كمال است. در زبان عربی، هر گاه كسی چیزی را به كمال و تمام و بدون هیچ كم و كاستی دریافت كند، از این كلمه استفاده می‏شود (2).

قرآن می‏فرماید: (اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِك الَّتِی قَضَی عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی؛ (3)"خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می‏ستاند،  [ نیز] روحی را كه در [ موقع ]خوابش نمرده است می‏گیرد. پس آن [ نفسی‏] كه مرگ را بر او واجب كرده، نگه می‏دارد و آن دیگر [ نفس‏ها] را تا هنگامی معین [ به سوی زندگی دنیا ]باز پس می‏فرستد".

در این آیه، هم از مرگ و هم از خواب - كه شباهتی به مرگ دارد - به "توفی" و سپس به "امساك" نگهداشتن، تعبیر شده ؛  علاوه بر آنكه مرگ را وصفی برای روح شمرده ؛ یعنی، روح به وسیله مرگ، بدن مادی را ترك كرده و وفات می‏كند.

 از این آیه و مشابه آن استفاده می‏شود مرگ، تحویل گرفتن است؛ یعنی، آدمی هنگام مرگ با تمام شخصیتش - كه روح او است - در اختیار مأموران الهی قرار می‏گیرد و آنان انسان را دریافت می‏كنند.

بنا بر این: اوَلاً، مرگ از دیدگاه اسلام، نیستی و نابودی نیست؛ بلكه انتقال از عالمی به عالم دیگر بوده ؛ روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی او است. (4)

ثانیاً، از آن جایی كه روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلی خود، به نظام مادی و دنیای خاكی آمده است، با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد. به دنیا آمدن جنبه موقتی از حیات انسان است تا در این عرصه ،گوهر وجود خود را نمایان سازد كه آیا گوهری نیك از خود به نمایش میگذارد یا گوهری زشت و ناپسند.

انسان آمیخته  از یك اصل و یك فرع است. اصل، "روح" و فرع، "بدن" آدمی است. روح كه حقیقت اصلی انسان است، از عالم مجردات بوده وبه عالم مادی هبوط كرده است؛ اما بدن خاكی از عالم طبیعت و ماده بوده و با حقیقت روح - كه از عالم مجردات است - بیگانه می‏باشد. از آن جایی كه انسان از ابتدای خلقتش روی زمین به سوی خداوند در حركت است،(یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه)؛ "ای انسان! حقا كه تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی كرد." (5)، با "مرگ" سرفصل خاصی از این حركت را در سیر به سوی خداوند، شروع می‏كند و بر اساس آن، جدایی میان روح مجرد و بدن خاكی می‏افتد و با مرگ، روح به منزلی از منزل‏هایی كه در مسیر حركتش به سوی وطن اصلی و اولی خود وجود دارد، بر می‏گردد.

امام صادق(ع) این حقیقت را چنین توضیح می‏دهد:

"... و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده است. هنگامی كه خداوند این دو شأن را باهم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر می‏شود؛ زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول كرده است. هنگامی كه خداوند میان آن دو شأن مفارقت ایجاد كند، آن مفارقت، "مرگ" است. در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت. بنابراین حیات در زمین و مرگ در آسمان است. این بدین جهت است كه در هنگام مرگ، میان روح و جسد [ مادی‏]، جدایی ایجاد می‏شود؛ روح به قدس اولی بازگردانده می‏شود و جسد در همان زمین باقی می‏ماند؛ زیرا كه از شأن دنیا است". (6)

بنا بر این، مرگ "بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودی و نیستی".

 

پینوشتها:

1. نساء (4)، آیه 97؛ انفال (8)، آیه 50؛ سجده (32)، آیه 11؛ اعراف (7)، آیه 37؛ غافر (40)، آیه 77؛ مائده (5)، آیه 117؛ نحل (16)، آیه 28، 23 و 70؛ یونس (10)، آیه 46 و 104؛ رعد (13)، آیه 40؛ زمر (39)، آیه 42؛ محمد(47)، آیه 27

2. فرهنگ بزرگ جامع نوین، نشر مركز فرهنگ جامع  تهران  مجلد 2 (3 - 4) ص 1723.

3. زمر (39)، آیه 42

4. قیامت (75)، آیات 26 و 30

5. انشقاق (84)، آیه 6

6. محمد باقر مجلسی ، بحارالانوار، نشر دار الا حیا  التراث العربی، بیروت 1403 ق ، ج 6، ص 117، ح 4.

7. همان، ج 79، ص 171.

8. همان.

9. امالی الشیخ الطوسی، منشورات مكتبةالداوری، قم ص 184؛ صدوق معانی‏الأخبار، نشر ، مؤسسة اعلمی، بیروت، ص 143.

10. بحارالأنوار، همان، ص 174، ح 8.

11. معانی‏الأخبار، همان، ص 287.

12. علامه طباطبایی،شیعه در اسلام نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش.، ص 101.

13. نقل از :  امام خمینی چهل حدیث نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1378ش.، ص 461.

پس چرا پیغمبر ام المومنین عایشه را این همه تعریف و تمجید می كردند؟
بین بهترین زن عالم بودن فاطمه زهرا (س)، و مدح عایشه توسط حضرت رسول (ص) منافات نیست ...

اهل سنت می گویند كه شما شیعیان كه اعتقاد دارید حضرت فاطمه محبوب ترین زن نزد پیغمبر بود ,پس چرا پیغمبر ام المومنین عایشه را این همه تعریف و تمجید می كردند مثلا می گفتند كلمینی یا حمیرا , یا اینكه هر وقت او را می دیدند سكینه قلبی می گرفتند و او را باهوش و دانشمند می دانستند و...

بین بهترین زن عالم بودن فاطمه زهرا (س)، و مدح عایشه توسط حضرت رسول (ص) منافات نیست، زیرا حضرت زهرا (س) به دلایل فضایل و جایگاه بلند می تواند بهترین زنان عالم باشد، اما عایشه به خاطر برخی از خصوصیات مورد ستایش قرار گرفته باشد. در برخی روایات آمده است كه پیامبر (ص) فاطمه زهرا (س) را به عنوان "سیدة النساء العالمین" برگزید:

 إِنَّ النَّبِيَّ ص فَضَّلَهَا عَلَي سَائِرِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». (1)

«أَمَا تَرْضَيْنَ أَنَّكِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ». (2)

در برخی روایات آمده كه پیامبر (ص) فرمود:" فرشته ای نزد من آمد و گفت: فاطمه، سرور زنان بهشت یا امت من است".(3)

 این در حالی است كه مدح عایشه توسط پیامبر محدود و در محدوده زن وشوهری است. پیامبر (ص) از عایشه به عنوان حمیرا یاد نمود. در این مورد بهتر است به كتاب نقش عایشه در احادیث اسلام، نوشته علامه عسكری مراجعه نمایید.

پی نوشت ها:

1محمد باقرمجلسی، بحار الأنوار، ج 43، ص 36 .

2. همان، ص 37.

3. همان، ص 36.

آيا در مرثیه خوانی اشاره كردن به آن مشكلي ندارد؟
بر اساس نقل مورخان و محدثان‌، سر مبارك امام حسین‌آیاتی از سوره كهف و بعض آیات دیگر را بعد از شهادت و بر بالای نیزه و در جاهای دیگر تلاوت كرده اند.

آيا سر مبارك امام حسين (ع) روي نيزه قرآن تلاوت نموده يا نه؟ اگر تلاوت نموده روايت مربوطه چقدر معتبر مي باشد و آيا در مرثیه خوانی اشاره كردن به آن مشكلي ندارد ؟

بر اساس نقل مورخان و محدثان، سر مبارك امام حسینآیاتی از سوره كهف و بعض آیات دیگر را بعد از شهادت و بر بالای نیزه  و در جاهای دیگر تلاوت كرده اند.

در روایتی از زید بن ارقم آمده است: سر مبارك حضرت امام حسینرا بر نیزه در كوفه در حال خواندن آیات  قرآن دیدم: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـَبَ الكَهفِ و الرَّقیمِ كانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا (1) آیا گمان كردی اصحاب كهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ » موی بر تنم راست شد و گفتم. این ماجرا عجیبتر از جریان اصحاب كهف است. (2)

در نقل دیگری آمده: وقتی راس و سر مبارك را در جایگاهی كه در صیارفه برایش معین كرده بودند، نهادند، چون آن جا در اثر ازدحام جمعیت و عبور و مرور شلوغ بود، سر مبارك برای متوجه ساختن مردم ابتدا به صدای بلند گلو صاف كرد به گونه ای كه همه به تعجب به نظاره سر نشستند و سر مبارك به تلاوت آیات سوره كهف پرداخت و تا : "انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا" تلاوت كرد. (3)

سر مبارك را بر چوبی نصب كرده و مردم به نوری كه از سر به آسمان ساطع بود، نگاه می كردند كه این آیه را تلاوت فرمود: "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" (4) (5)

سلمه بن كهیل از سر مبارك شنید كه بر نیزه می خواند: "فسیكفیكهم الله و هو السمیع العلیم" (6) (7)

ابن وكیده گوید : از سر مبارك شنیدم كه سوره كهف را می خواند. شك كردم كه صدا از سر هست یا از جای دیگر كه ناگاه سر مبارك تلاوت را ترك كرد و متوجه من شد و فرمود: ای فرزند وكیده ! مگر نمی دانی كه ما امامان زنده و نزد پروردگارمان روزی خوریم. با شنیدن این كلام او تصمیم می گیرد سر را دزدیده و دفن كند كه سر مبارك به او می فرماید:

ای فرزند وكیده! تو را به این تصمیم راهی نیست و اقدام آنان در ریختن خون من نزد خدا عظیم تر از بردن سرم بر نیزه در شهرها می باشد. پس آن ها را واگذار "اذ الاغلال في أعناقهم و السلاسل يسحبون  (8) در آن هنگام كه غل و زنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آن ها را مي‏كشند" . (9)

منهال ابن عمرو گوید: سر مبارك را در دمشق بر نیزه دیدم كه آیات سوره كهف تا : "ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقیم كانوا من آیاتنا عجبا" تلاوت می كرد و در این جا به آشكاری تمام فرمود: عجیب تر از اصحاب كهف قتل من و بر نیزه كردن سرم می باشد. (10)

و وقتی یزید در پی اعتراض سفیر روم به ظلم رفته بر اباعبدالله، دستور به كشتن او داد، سر مبارك با صدای بلند فرمود: "لا حول و لا قوه الا بالله" . (11)

غالب این روایات معتبرند و نقل آن ها بلامانع است. تلاوت قرآن هم توسط سر بریده شده، عجیب و محال نیست؛ زیرا امام بنده خاص خدا بود كه مظلومانه به شهادت رسید و خدا برای نشان دادن آیت  بودن او و ظالم بودن دشمنانش این كرامت را به او عطا فرمود. 

پی نوشت ها:

1. كهف (18) ، آیه 9.

2. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 116، كنگره شیخ مفید.

3. مقتل الحسین ، مقرم، ص 332.

4. شعراء (26) ، آیه 227.

5. مناقب، ابن ‏شهراشوب ، ج 2 ، ص 188.

6. بقره(2) ، آیه 137.

7. اسرار الشهادة ، ص 488.

8. غافر (40) ، آیه 71.

9. شرح قصيدة ابي‏فراس ،ص 148.

10. خصائص سيوطي ، ج 2 ، ص 127.

11. مقتل العوالم ، ص 151.

آيا اين كارتحريف در اذان محسوب نمي شود؟
آنچه مهم است اين است كه بدانيم هيچ يك از مراجع تقليد آن را جزء اذان نمي دانند...

چگونه وازچه زماني شهادت به امامت مولاي متقيان حضرت علي(ع) در اذان قرارگرفت وآيا اين كارتحريف در اذان محسوب نمي شود؟

به طور كلي در خصوص اين كه شهادت سوم يعني"اشهد ان عليا ولي الله" جزء اذان نبوده و بعدها اضافه شده، ترديدي وجود ندارد ، اما نمي توان به طور دقيق گفت كه در چه زماني گفتن اين عبارت در بين شيعيان متداول شد؛  در هر حال آنچه مهم است اين است كه بدانيم هيچ يك از مراجع تقليد آن را جزء اذان نمي دانند. گرچه گفتن آن را به قصد قربت و استحباب عام بي اشكال مي دانند. (1) به همين جهت اين اضافه نمودن تحريف اذان هم محسوب نمي گردد زيرا اين عبارت به قصد ذكر خاص اذان گفته نمي شود آن چنان كه  لفظ "جَلّ جلالُه " بعد اسم الله و "صَلّي الله عَليه و آلِه " بعد از نام مبارك پيامبر(ص) معمولا در اذان و اقامه گفته مي شود و كسي ان را تحريف اذان نمي داند .

در هر حال ما معتقديم كه ذكراستحبابي اين شهادت در اذان مانعي نداشته و بدعت محسوب نمي گردد زيرا در زمان پيامبر اسلام نيز به نوعي در بين خواص اضافه نمودن اين بخش خاص اتفاق افتاده و حضرت مانع آن نشدند و اين امر حتي حتي از برخي علماء اهل سنت نيز نقل شده است.

آنچنانكه از  عبدالله مراغي مصري ،يكي از علماي اهل سنت، در كتابي به نام «السلافْ في امر الخلافْ» نقل شده است كه: مردي خدمت پيامبر اكرم(ص) رسيد و گفت: يا رسول الله چيزي شنيدم كه قبلاً نشنيده بودم، پيامبر فرمود: چه چيزي شنيدي؟ گفت: سلمان در اذان بعد از شهادت به رسالت، به ولايت علي(ع) شهادت مي‏داد - مي‏گفت اشهد ان علياً ولي الله -، پيامبر فرمود: «سَمِعتُم خَيراً» چيز خوبي شنيده‏ايد. از كتاب مذكور روايت ديگري به همين مضمون نيز درباره اباذر نقل شده است.(2)

به علاوه آنكه نفس اقرار و شهادت به ولايت امام علي (ع) به طور كلي امري ممدوح بوده و اين امر در زمان ائمه (ع) نيز رائج بوده و آنها حداقل مخالفتي با اين امر نداشته اند. آنچنان كه از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود"...فَإِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْيَقُلْ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين"(3)‏ هر وقت كسي از شما جمله «لااِلهَ‏اِلّاالله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله» را بگويد حتماً پس از آن «عليٌ اَميرُ المُؤمِنينَ وَلِيَّ الله» را بگويد" لذا اين روايت و امثال آن به طور عام دلالت بر استحباب گفتن نام حضرت علي (ع) بعد نام پيغمبر(ص) از جمله در اذان و اقامه دارند.

 پي نوشت ها:

1. ر. ك.بني هاشمي، سيد محمد حسن، توضيح المسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامي، قم 1386 ه ش، ج 1، ص 519.

2. ر.ك.مرعشي،اسماعيل،تحقيقي پيرامون اهميت اذان و اقامه و سومين شهادت، چ مسجد مقدس جمكران، بهمن، 1386.

3 . طبرسى‏، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج‏، چ مرتضى‏، مشهد، 1403 ه ق، ج 1، ص 158. 

به چه اعمالی بدعت اطلاق می شود؟
بدعت يعني كم و زياد كردن دين، با نام دين و هر كاري كه با قصد دينداري انجام شود، در حالي كه دين آن را نگفته است.

بدعت چیست و به چه اعمالی بدعت اطلاق می شود؟

بدعت چيزي است كه بدون پيشينه و الگوي قبلي ايجاد می گردد، يا گفتاري كه بدون پيشينه بر زبان جاري می گردد، از اين رو خداوند بديع آسمان ها و زمين است (بديع السماوات و الارض) (1) بديع از ماده "بدع" است، به معناي نوآور . اما از لحاظ اصطلاحي :

بدعت يعني چيز تازه اي كه در قرآن و سنت ريشه ندارد؛ (2) يعني كم و زياد كردن دين، با نام دين و هر كاري كه با قصد دينداري انجام شود، در حالي كه دين آن را نگفته است. بدعت گذار كسي است كه فرمان خدا را ناديده گيرد و به دلخواه خود و با نام دين آن را پديد آورد. (3)

لذا هر عملي كه انسان انجام مي دهد مادامي كه  به قصد ورود در دين نباشد، و نيت انجام آن هم اضافه كردن در احكام دين نباشد ،و مادامي كه اصل عمل نيز مورد نهي خداوند نباشد بدعت تلقي نمي گردد.

براي آگاهي بيشتر به كتاب آيين وهابيت نوشته جعفر سبحاني مراجعه نماييد .

 

پي نوشت ها :

1 . بقره (2) آيه 117.

2 . طريحي، مجمع البحرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1408ه ق،ج1، ص 164.

3 . محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، دار الحدیث، تهران، 1416 ق. ج1، ص 107.

این تعداد كدامند وعلت آن در چیست؟
در نگاه همه شعیان واجبات به طور كلی به دو دسته تقسيم مي شود: ...

از نظر تعداد فروع در مذهب شیعه اختلاف است، این تعداد كدامند وعلت آن در چیست؟

در نگاه همه شعیان واجبات به طور كلی به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) واجب هايي كه مربوط به امور اعتقادي مي باشند.

1- اعتقاد به وجود خداوند، هم چنين اعتقاد به يگانگي و وحدانيت واجب است.

2- اعتقاد به صفات جمال و جلال خداوند و اين كه ذات خدا داراي كمال مطلق مي باشد . از هر عيب و نقص پاك و منزّه مي باشد . نيز اعتقاد به اين كه خداوند عادل است .عالم را بر اساس عدل پايه گذاري نموده است، واجب مي باشد.

3- اعتقاد به نبوّت و رسالت عامه، يعني اعتقاد به اين كه خداوند پيامبراني را براي هدايت عموم مردم فرستاده است . به وسيله آن ها كتابي از آسمان فرو فرستاده است، واجب مي باشد.

4- اعتقاد به نبوّت و رسالت پيامبر اسلام (ص) و اين كه خاتم انبيا و پيامبران است كه خداوند او را به عنوان آخرين پيامبر و سفير خودش براي هدايت مردم فرستاده است . او نيز احكام خدا را به مردم ابلاغ نموده است.

5- اعتقاد به حيات پس از مرگ و عالم آخرت و اعتقاد به معاد جسماني واجب است و اين كه همه مردم در قيامت در برابر دادگاه عدل الهي براي حضور مي يابند. هر كس در برابر اعمال و رفتار خود مورد سؤال و جواب قرار مي گيرد و مستحق كيفر يا پاداش مي شود.

اعتقاد به وجود بهشت و دوزخ واجب است و اين كه گناهكاران مستحق عذاب جهنم و نيكوكاران در نعمت هاي بهشتي زندگي مي كنند.

6- اعتقاد به اين كه امامان دوازده گانه با امر خداوند توسط پيامبر اسلام به عنوان جانشين بر حق پيامبر اسلام و پيشوايان برحق امت پيامبر بعد از آن حضرت تعيين شده اند ؛ هم چنين اعتقاد به عصمت و پاكي پيامبر اسلام و حضرت زهرا (س) و امامان دوازدگانه، واجب مي باشد.

اولين امام و جانشين برحق پيامبر، امام علي عليه السلام است . امامان بعدي به ترتيب عبارت اند از: امام حسن مجتبي، امام حسين (فرزندان امام علي ) و امام علي بن حسن ؛ محمد بن علي ؛ جعفر بن محمد ؛ موسي بن جعفر ؛ علي بن موسي ؛ محمد بن علي ؛ علي بن محمد ؛ حسن بن علي ؛ محمد بن حسن حجت المنتظَر امام مهدي، قائم ال محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف .

هم چنين اعتقاد به اين كه امام دوازدهم، درحال حاضر به اذن خداوند در پرده غيبت قرار دارد . هر زمان خداوند بخواهد ظهور مي كند و دنيا را پر از عدل و داد مي كند.

7- واجب است اعتقاد به اين كه قرآن كتاب آسماني است كه از جانب خداوند براي پيامبر ارسال شده است تا بشر را از گمراهي نجات دهد.

 نيز واجب است اعتقاد به اين كه خداوند در اديان پيشين، نيز كتاب هاي آسماني مانند انجيل و تورات و ساير كتاب هاي آسماني را براي هدايت بشر فرستاده،بعد از پيامبران صاحب كتاب، عده ای از منحرفان و دنيا پرستان در كتاب الهي دست برده اند . بعضي از مطالب آن را به نفع خودشان تحريف نموده اند. اما قرآن با بودن جانشينان پيامبر از دستبرد و تحريف، محفوظ مانده است.

8- واجب است اعتقاد به اين كه پيامبران الهي همه معصوم بوده اند.

 ب) واجب هايي كه مربوط به عمل و كردار انسان است، اعم از واجب هاي عبادي و غير عبادي:

1- بعد از اعتقاد به اصول دين (توحيد، نبوت، عدل، امامت و معاد) اعتقاد و عمل به فروع دين، واجب است.

فروع دين گرچه بسیار است و بر شمردن آن ها نیاز به نگارش یك مقاله دارد ،ولی به طور كلی در ده شاخه عنوان شده كه بسیاری از فروع دیگر در واقع مقدمه و لازمه این ده فرع محسوب می شود . برای مراعات اختصار به ذكر ده فرعی اكتفا می شود :

 1-1. نماز؛

 2-1. روزه؛

 3-1. حج؛

 4-1. جهاد؛

 5-1. زكات؛

 6-1. خمس؛

 7-1. امر به معروف؛

 8-1. نهي از منكر؛

 9-1. تولّي؛

10-1. تبرّي.

معناي تولّي دوست داشتن دوستان خدا و تبرّي دشمني با دشمنان خداوند است.

عمل به فروع دين براي كساني كه مكلف به هر يك از اين تكاليف باشند، واجب است.

 هر يك از فروع دين احكام مفصلی دارند كه بايد به رساله هاي عمليه (توضيح المسائل) رجوع نمائيد. هم چنين مواردی كه زكات واجب است ، بايد در رساله هاي عمليه مطالعه كنيد.

 در واجباتی كه در مسئله حج وجود دارد و چيزهايي كه براي حاجي واجب است ،به كتاب مناسك حج كه مراجع نوشته اند، مراجعه نمائيد.

هم چنين واجب است انسان شرايط امر به معروف و نهي از منكر را بشناسد و مراتب آن را رعايت نمايد.

آیا فقط باید به نبوت رسول اكرم (ص) ایمان داشت؟
ايمان به نبوت يكي از اركان ديني اسلام است و مراد از اين نبوت هم تنها نبوت خاصه نيست.

حدود اصل نبوت در اسلام چگونه است؟ آیا فقط باید به نبوت رسول اكرم (ص) ایمان داشت؟ آیا می توان باقی پیامبران را انكار كرد؟

ايمان به نبوت يكي از اركان ديني اسلام است و مراد از اين نبوت هم تنها نبوت  خاصه نيست. بلكه ايمان به نبوت همه انبيا را شامل مي شود(1)؛ شهيد مطهري مي نويسد:

« آنچه جزء اصول دين است و ايمان به آن لازم است، نبوّت همه انبياء است.» (2)

در تاريخ نقل شده يكي از دانشمندان يهودي كه به حقانيت اسلام پي برده و به آن ايمان آورده بود روزي با گروهي از يهوديان تازه مسلمان نزد پيامبر آمد. آنان دوباره اظهار ايمان كردند و به پيامبر(ص) دست بيعت دادند و گفتند: «ما از اديان گذشته، تنها آيين يهود را مي پذيريم و از ميان كتاب هاي آسماني گذشته نيز تنها به تورات ايمان داريم و ديگر پيامبران و كتاب هاي آسماني آنها را قبول نداريم و همه را تكذيب مي كنيم.»

آنان مي پنداشتند با اين رفتار، جايگاه بهتري نزد پيامبر اسلام(ص) خواهند يافت، ولي پيامبر زبان قرآن به آنان توصيه كرد كه بايد همه پيامبران و كتاب هاي آسماني را به رسميت بشناسند؛ زيرا همه با يك هدف، يك حقيقت را مي جويند و تفاوتي ميان آنان وجود ندارد. آن گروه پس از شنيدن پاسخ پيامبر، دوباره به ايشان دست بيعت دادند و از نزد آن حضرت رفتند.(3)

باور به حقانيت نبوت همه فرستادگان  الهي از آيات  قرآن كريم  به صراحت بدست مي آيد مثلا قرآن كريم  در باره ضرورت ايمان به انبيا ي پيشين مي فرمايد:

وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ (4) مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگان وي همگي ايمان آورده‏اند و (مي‏گويند) ما در ميان پيامبران او هيچ گونه فرقي نمي‏گذاريم و به همگي ايمان داريم.

 در آيات ديگر هم به همين حقيت اشاره شده است (5) بر اساس اين آيه معلوم مي شود كه مومن در نگاه قران كسي است كه نه تنها به  نبوت پيامبر خاتم بلكه به انبياء وحقانيت همه انبياء باور داشته باشد. 

البته نكته مهم آن است كه بدانيم در اين اعتقاد اصل ايمان به همه انبياء الهي لازم است نه شناخت مصداقي تك تك آن ها و مومن واقعي كسي است كه فارغ از تعيين مصداقي اين افراد، به طور كلي به نبوت و رسالت و حقانيت همه پيامبران الهي اعتقاد داشته باشد و هيچ يك از آن ها را انكار ننمايد.

البته ممكن است در مورد فردي خاص از انبياء كه پيامبر بودن يا نبودن او در منابع ديني به طور صريح نقل نشده ترديد داشته باشد و نبوت او را انكار نمايد، اين امر به معني انكار اصل نبوت و يا نبوت پيامبر اسلام نيست و منافاتي هم با ايمان به همه انبياء الهي ندارد، مگر آنكه انكار يك فرد خاص از انبياء به انكار نبوت پيامبر اسلام برگردد مثلا در روايت صحيح پيامبر اسلام آن فرد را به عنوان رسولي الهي معرفي كرده باشد، كه در اين صورت اين انكار موجب خروج از ايمان خواهد بود.

پي نوشت ها:

1. شيخ حسين وحيد خراساني، توضيح المسايل، نشر مدرسه امام باقر، قم، 1419 ق، ص21.

2. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374ش، ج 3، ص 97.

3. طبرسي، مجمع البيان، نشر اسماعليان، قم، ج 6، ص 94.

4. بقره (2) آيه 285. 

5. آل عمران (3) آيه 84.

صفحه‌ها