نسیان

در بسياري از مواقع انسان ها عالم به گناه هستند؛ ولي هنگام ارتكاب گناه خود را به غفلت زده و گناه را مرتكب مي شوند

در حالي كه در اصل شيطان وسيله غفلت و اضلال را فراهم كرده است؛ ولي اين كار مطابق با ظاهر آيات الهي كه شيطان عامل گناه شده و آن ها را به فراموشي افكنده تا موجب تبرئه انسان ها  شود نمي شود، زيرا اگر فراموشي واقعي به انسان دست دهد به گونه اي كه هنگام ارتكاب گناه هيچ توجهي به زشتي آن نداشته باشد، مثل آدمي مي ماند كه در خواب كاري را انجام مي دهد، در آن صورت اصلا گناهي را مرتكب نشده است.

خداي متعال فرمود:

"اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ"؛(1)

شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده، آنان حزب شيطان اند! بدانيد حزب شيطان زيانكاران اند!

 در اين صورت مقصر به فراموشي انداختن و غفلت انسان ها، اگر چه  شيطان است، ولي اين خود انسان است كه با آمادگي قبلي كه براي خودش فراهم كرده موجب غرور و فراموشي از حقايق و انحراف از مسير هدايت شده است و بايد عذاب شود.

و اما در مورد القاي فراموشي از طرف شيطان به انسان،آيات بسياري در قرآن نقل شده است كه پرداختن به همه آن از حوصله پاسخ خارج است با اين حال به نقل مختصري در اين باره بسنده مي كنيم:

آن چه در ميان آيات الهي در مورد انتساب فراموشي به شيطان آن هم نه براي افراد عادي بلكه براي انبياي الهي شده است ( البته بنا به اعتقاد بعضي از مفسرين كه سهو و فراموشي را براي پيامبران الهي مادامي كه منجر به تعارض با رسالت آنان نشود جايز مي دانند) اين فراموشي موجب ارتكاب گناه از طرف ايشان نشده است بلكه به مصلحت و تقدير الهي چنين فراموشي هايي در دل ايشان ايجاد و تنبه به آن؛ موجب هوشياري بيشتر آنان شده،در نتيجه گناهي صورت نگرفته بلكه حداكثر  به ترك اولي انجاميده است. (2)

اما اين مطلب ارتباطي با عمل شيطان مبني بر اين كه با القاء غفلت و فراموشي در دل بندگان خدا آنان را به طرف گناه بكشد، ندارد. مثلا فرد گناهكاري بخواهد گناهي را كه مرتكب مي شود به فراموشي خود نسبت دهد نمي تواند بر اين گمان باشد كه هنگام ارتكاب گناه، شيطان عامل اصلي بوده و او را از ياد خداي متعال غافل كرده در نتيجه هنگام مواخذه نزد پروردگارش، عذر تقصير آورد و شيطان را عامل خطاي خويش معرفي كند!

هيچ گناهكاري نمي تواند هنگام گناه فراموش كار باشد ( وگرنه به او گنه كار نمي گويند ) زيرا اگر قبل از انجام هر كاري فراموشي به او دست دهد،گناه هم نبايد بكند. انسان خطا كار با عنايت و قصد قبلي اسباب گناه را براي خود فراهم مي كند و از همان ابتدا به مقصد شيطاني اش با علم قبلي توجه مي كند و آن گاه عزم جزم كرده به طرف گناه مي رود.البته آخرين لحظه قبل از وقوع عمل چون هيچ اميدي به بازگشتش نيست، شيطان ماموريت اصلي خود را آغاز مي كند و پرده اي به وسعت غفلت، ميان ديدگان فرد گناه كار و حقايق مي كشد تا فرد فريب خورده به مقصد نهايي اش برسد و گناه را مرتكب شود.

قرآن در مورد امت هاي سابق بر زمان پيامبر فرمود:

"فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ"؛ (3) 

پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آنها رسيد زاري نكردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

 توضيح حديث چنين  است كه:

 شيطان مسايل دنيوي را نزد افرادي كه اين آمادگي را داشتند و دارند از قبل تا آخرين روز حيات دنيا به زينت و زيبايي آراسته مي كند. نتيجه زيبايي امور دنيوي، مجذوب شدن و دل بستگي انسان هاي ضعيف به آن است  و نتيجه دلبستگي به چنين اموري؛ غفلت و فراموشي ياد خدا و باقي ماندن در كفر و ظلم و شرك است. 

امام صادق سلام الله عليه فرمود:

شيطان به لشكريانش گفت: اگر در سه كار بر آدمي‏زاده مسلط شويد، ديگر باكي ندارم و هر عملي بكند مورد قبول درگاه خدا نيست: بزرگ شمردن كار خير، فراموشي گناه، و خودپسندي. (4)

به گفته معصوم سلام الله عليه، فراموشي و غفلت انسان از خدا  نتيجه تسلط شيطان بر انسان است.

پي نوشت ها:

1. سوره مجادله آيه 19.

2. براي دريافت اطلاعات بيشتر به آيات 68 سوره انعام كه  خطاب به پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه  و آيه 42 سوره يوسف كه در مورد يوسف پيامبر و  آيه 63 سوره كهف كه در مورد موساي پيامبر و هم سفرش يوشع نبي  (به گفته روايات) مي باشد، به همراه تفاسير مربوط مراجعه كنيد.

3. سوره انعام آيه 43 .

4. جنتي احمد، نصايح، انتشارات الهادي،  ص 148 .

عصمت از گناه نتيجه ايمان قوي و متعالي فرد است

عصمت از گناه نتيجه ايمان قوي و متعالي فرد است که عنايات خدا را شامل او مي سازد. دستگيري خاص خدا را نصيبش مي کند. عصمت از خطا نتيجه دستگيري خدا و افاضه علم ناب به فرد مي باشد. پيامبران انسان هايي هستند که در درجات فوق العاده بالاي ايماني هستند، به طوري که ايمان و تقواي فوق العاده شان آنان را از ارتکاب گناه باز مي دارد . خطا و اشتباه هم در علم اکتسابي ممکن است، زيرا فرد بدون اين که قصد داشته و متوجه باشد، مقدمات غلط به کار مي گيرد يا درست نتيجه گيري نمي کند و  به خطا مي افتد . پيامبران علم شان را از خدا مي گيرند . خداوند علم ناب را به آنان افاضه مي کند . در اين مسير امکان خطا و اشتباه هم وجود ندارد.

آيه مورد نظر شما "وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً اِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيت" نيز با عصمت منافاتي ندارد. اين آيه در مقام تربيت پيامبر و مؤمنان به ايشان است که : اي پيامبر !خود را مستقل در کارها نمي داني و معتقدي هر کار خوبي که انجام

 مي دهي ، به توفيق خداست . از هر کار بدي که خود را نگه داري ، به عصمت خداست، همچنان که علي بن ابي طالب تربيت شده خاص پيامبر در بيان تأويل "لا حول و لا قوه الا بالله " فرمود:

لا حول عن معاصي الله إلا بعصمة الله ولا قوة لنا على طاعة الله إلا بعون الله؛ (1)

هيچ کس ار معصيتي رو بر نمي گرداند مگر به عصمت خدايي و طاعتي به جا نمي آورد ، مگر به قدرت خدايي.

پس با اين که وقتي به انجام کاري وعده مي دهي، مد نظرت اين است که به توفيق و ياري و عنايت خدا آن کار را انجام مي دهي و به عصمت و نگهداري خدا از ظلم و بدي رو بر مي گرداني، با اين وجود ادب عبوديت و بندگي را در بالاترين درجه رعايت کن و به هنگام وعده دادن آن را به مشيت خدا معلق بگردان.

مشرکان مکه به تعليم يهود مدينه از پيامبر سؤال هايي پرسيدند تا به خيال خودشان پيامبر نتواند جواب بدهد و رسوا گردد. پيامبر هم مطابق معمول که جواب ها را از خدا مي گرفت و به آنان ابلاغ مي کرد، به آنان وعده داد که فردا جواب خواهم داد. معلوم بود که ايشان با تکيه بر عنايت خدا و وحي ، چنين وعده اي داده و به هيچ وجه به توان خود اعتماد نکرده، ولي در کلام، وعده را معلق بر مشيت خدا نکرد،چون هنوز چنين دستور و تعليمي به او داده نشده بود . خداوند براي تعليم و تاديب او و ياران مؤمنش ابتدا براي چند روزي وحي را  قطع کرد و بعد وحي فرستاد . او را تعليم داد که هر گاه وعده اي مي دهي حتي در لفظ آن را به مشيت خدا معلق گردان. پيامبر بلافاصله بعد از نزول اين آيه در مورد وعده اي که داده بود، تعليق به مشيت را ياد کرد  (2) . از آن به بعد رسول خدا مطابق اين تعليم و دستور خدا عمل نمود.

اما قسمت دوم آيه که مي فرمايد: «و اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت»معنايش اين است که اگر فراموش کردي يا مؤمنان فراموش کردند ، بعد از يادآوري ،خدا را ياد کنيد و تعليق به مشيت را بگوييد.

اين که پيامبر چون مخاطب اصلي وحي است، به چنين خطاب هايي مخاطب مي شود، به معناي اين نيست که در مورد ايشان اين اتفاق ها مي افتد، بلکه او آينه امت است . امت در آينه او مخاطب مي شوند،و گرنه در سوره اعلي آمده كه به كمك و مدد ما هرگز فراموش نمي كني ( سنقرئك فلا تنسي ).

 مشابه اين خطاب ها در قرآن فراوان است، از جمله:

َلَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ؛ (3)

اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود!

ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَريعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ؛ (4)

سپس تو را بر شريعت و آيين حقّى قرار داديم. از آن پيروى كن. از هوس هاى كسانى كه آگاهى ندارند، پيروى مكن.

وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ ؛(5)

 كسانى را كه صبح و شام خدا را مى‏خوانند، و جز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن! نه چيزى از حساب آن ها بر توست، و نه چيزى از حساب تو بر آنان! اگر آن ها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود!

َلا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ (6)

 هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آن ها برمگير!  از كسانى كه قلب شان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن! همان ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهاي شان افراطى است.

بنا بر اين آيه 23 و 24 سوره کهف در مقام تعليم و تربيت رسول خدا و ياران مؤمن به ايشان است . پيامبر بعد از اين دستور هيچ گاه تعليق وعده اش به مشيت خدا را فراموش  نکرد تا بگوييد با عصمت منافات دارد. اگر فراموش هم کند ، فراموشي در امر فردي با عصمت منافات ندارد ،زيرا گناه نبوده و به امر نبوت ايشان هم خللي وارد نمي کرد.

در اين گونه آيات مخاطب پيامبر است اما مراد امت هستند، مانند آيه: و لا تقل لهما اف ....(7)به پدر و مادر اف نگو... در حالي كه همه مي دانيم زمان نزول قرآن، والدين رسول خدا در قيد حيات نبودند، پس مراد در آيه امت هستند.

 

پي نوشت ها:

1. ابن شعبه حراني ، تحف العقول ،چ دوم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1404 ق ، ص 468.

2.الميزان ، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني ،چ پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش ، ج 13 ، ص 381 به نقل از درالمنثور سيوطي ، ج 4، ص 217.

3. زمر (39) آيه 65.

4. جاثيه (45) آيه 18.

5. انعام (6) آيه 52.

6. کهف (18) آيه 28.

7.اسراء( 17 ) 23.

در سوره اعلي خداوند خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي‏ إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفي‏»(1)

در سوره اعلي خداوند خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي‏ إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفي‏»(1)؛ و ما به زودي قرآن را بر تو قرائت مي كنيم و هرگز فراموش نخواهي كرد، مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مي داند.

اين آيه شريفه در مورد نزول قرآن و وحي است و به پيامبر اكرم(ص) دلداري مي دهد كه نگران فراموش كردن آيات الهي مباش و هنگام نزول وحي عجله نكن آنكس كه اين آيات را براي هدايت انسان ها بر تو فرستاده هم او حافظ و نگهبان آنها است. او نقش اين آيات را در سينه تو ثابت مي دارد به طوري كه هرگز آنها را فراموش نكني.(2)

بنابراين اين آيه شريفه عصمت پيامبر اكرم(ص) در زمينه دريافت و تبليغ وحي را اثبات مي كند و تمام علماي شيعه و بيشتر اهل سنت پيامبر اكرم(ص) را در اين زمينه معصوم مي دانند. زيرا اگر در زمينه دريافت و تبليغ وحي ايشان معصوم نباشند، اصل نزول قرآن و وحي الهي خدشه دار مي شود و اين مطلب با حكمت و غرض الهي از نزول قرآن نمي سازد.

اما درباره اينكه قلمرو عصمت پيامبران الهي و به خصوص پيامبر اسلام(ص) تا چه اندازه است بين طوايف مسلمين اختلاف است، شيعه اثناعشري معتقدند كه پيامبران از آغاز تولد تا پايان عمر از همه گناهان اعم از كبيره و صغيره معصومند و حتي از روي سهو و نسيان هم گناهي از ايشان سر نمي زند، ولي بعضي طوايف ديگر عصمت انبيا را تنها از كبائر مي دانند و بعضي ديگر از هنگام بلوغ و برخي از هنگام نبوت و از بعضي طوايف اهل سنت نقل شده كه اساسا منكر عصمت انبيا شده اند و صدور هر گناهي را از ايشان حتي در زمان نبوت هم ممكن پنداشته اند.(3)

بنابراين متاسفانه برخي از اهل سنت سهو و نسيان رسول خدا(ص) را قبول دارند، چه در زمينه وحي و چه در زمينه هاي ديگر غير از دريافت و حي و تبليغ  وحي همانطور كه بعضي ديگر قائلند كه حتي گناه هم از ايشان سر مي زند.

پي نوشت ها:

1. اعلي(84) آيات6و7.

2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج26، ص393.

3. مصباح، محمد تقي، آموزش عقائد، چاپ و نشر بين الملل، ص197.