خدا شناسي

منشأ ايجاد اين پرسش در ذهن شما اينجاست كه علم خداوند متعال را منحصر در يك نوع علم دانسته ايد 
درحاليكه وقتي از علم الهي سخن به ميان مي آيد خداوند متعال چند نوع علم مي تواند داشته باشد كه حكما و متكلمان اسلامي مباحث مبسوطي دراين باره دارند كه به صورت إجمالي بايد بگوييم كه در يك تقسيم، علم الهي به علم ذاتي و فعلي تقسيم مي گردد.

براي روشن تر شدن مسأله بايد توضيحي درباره صفات ذاتي و فعلي خداوند و تفاوت آنها داشته باشيم.

صفات خداوند متعال در يك تقسيم به دو دسته تقسيم مي شود: صفات ذاتي و صفات فعلي

صفاتي كه به خداي متعال نسبت داده مي‏شود يا مفاهيمي است كه از ذات الهي با توجه به نوعي از كمال وجودي انتزاع مي‏شود مانند قدرت و حيات و... و يا مفاهيمي است كه عقل از مقايسه بين ذات الهي و مخلوقاتش با توجه به نوعي رابطه انتزاع مي‏كند مانند خالقيت و ربوبيت و رازقيت و ...

 دسته اول را صفات ذاتيه و دسته دوم را صفات فعليه مي‏نامند.

ويژگي صفات ذاتيه اين است كه براي انتزاع اين صفات، نيازي به مقايسه نمودن چيزي با ذات خداوند متعال نيست و صرف توجه به ذات خداوند متعال وجود اين صفات را اقتضاء مي كند و از آنجا كه از ذات الهي انتزاع مي شوند همانند ذات خدا نامحدود هستند.

ويژگي صفات فعليه اين است كه قوام اين صفات به لحاظ نمودن رابطه و نسبت بين خدا و خلق است؛ نسبتي كه قائم به دو طرف مي‏باشد و با نفي يكي از طرفين موردي نخواهد داشت. چنانكه مثلا خالقيت خدا بدون وجود هيچ مخلوقي معنا ندارد.

نكته شايان توجه اين است كه مخلوقات  مادي داراي حدود و قيود زماني و مكاني هستند و اين حدود و قيود در اضافه و رابطه‏اي كه بين آنها و خداي متعال در نظر گرفته مي‏شود تاثير مي‏گذارد و در نتيجه افعال متعلق به آنها هم يك معناي مقيد و محدود به زمان و مكان مي‏گردد مثلا گفته مي‏شود كه خداي متعال فلان موجودي را در فلان زمان و فلان مكان آفريد اما اين حدود و قيود در واقع به مخلوقات باز مي‏گردد و ظرف تحقق مخلوق و شؤون آن به شمار مي‏رود نه اينكه مستلزم نسبت زمان و مكان و محدوديت به خداي متعال باشد.

با توجه به توضيحات مذكور بايد بگوييم كه علم الهي اقسام مختلفي دارد كه برخي از آنها به علم ذاتي  و برخي ديگر جزء علم فعلي الهي محسوب مي شود.

علم ذاتي خداوند متعال همان علم ازلي خداوند به همه مخلوقات است كه اين نوع علم زمانمند و مكان دار نيست و علم فعلي خداوند متعال همان علم به مخلوقات در هنگام خلقت مخلوق و پديد آمدن آثار و أعمالي از مخلوق است كه اگر اين مخلوق و اعمال و رفتار او زمان مند باشند علم الهي نيز به تبع آن متصف به زمان مي گردد.(1)

با توجه به توضيح مذكور بايد بگوييم كه ظهور حس نيت عبد امري زمان مند است و علم مذكور در روايت نيز علم فعلي خداوند است و لذا اين علم مشروط به ظهور حسن نيت عبد شده است.

پي نوشت ها:

1. براي آشنايي بيشتر با صفات ذات و فعل ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1366ش، ج‏2، ص 371.

 

خداوند منزه است از اينكه صفات ناپسند و صفات بندگان را داشته باشد، بلكه به همه صفات كمال متصف است

:« له الاسماء الحسني»(1) نيكوترين نام ها از آن اوست. همه متكلمين و فيلسوفان معتقدند كه عقل بشر به ذات خدا راه ندارد و خدا را بايد از طريق صفاتش شناخت و مخلوقات و بندگان هم نمي توانند خداوند را توصيف كنند جز پيامبر و امامان كه ايشان هم علمشان را از خدا دارند. بنابراين خداوند در قرآن صفاتش را بيان كرده و اينگونه قرآن را كه كلامش است براي هدايت مردم نازل كرده است تا او را بهتر بشناسند و هر سوره را با بسم الله آغاز كرده تا به ما ياد بدهد هر كاري را با نام او آغاز كنيم و اينها تعريف از خود نيست. انسان ضعيف است كه به خاطر نقص و كمبودي كه دارد نياز به تعريف از خود دارد خداوند كه رب و مالك همه چيز است نياز به شناخت ما ندارد. بلكه ما هستيم كه محتاج به شناخت صاحب و خالق و مالك خود هستيم و راهي جز از طريق شناخت صفات او نداريم.

براي آشنايي بيشتر با اين بحث خوب است كتاب هايي كه درباره خداشناسي نوشته شده را مطالعه كنيد.(2)

پي نوشت ها:

1.حشر(59)آيه 24 .

2. سبحاني،جعفر،منشور جاويد، انتشارات توحيد،ج2  و مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد،انتشارات موسسه امام خميني.

كلمه متكبر با كاربرد "المتكبر" يك بار در قرآن و در سوره حشر آمده است:

هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛(1) 

او خدايي است كه معبودي جز او نيست. حاكم و مالك اصلي اوست. از هر عيب منزّه است. به كسي ستم نمي‏كند. امنيّت بخش است. مراقب همه چيز است. قدرتمندي شكست‏ ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند. شايسته عظمت است .خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار ‏دهند!

پي نوشت:

1.  حشر(59) آيه 23 .

 

قرآن صفات زيادي براي خدا بر شمرده ...

قرآن صفات زيادي براي خدا بر شمرده كه اين صفات در دعاي جوشن كبير احصاء و شمرده شده است و براي ملاحظه آيات آن كه بسيار است مي توانيد به كتاب هاي "تفصيل الآيات" بخش صفات خدا مراجعه كنيد.

از جمله آيات صفات خدا:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (1)

هُوَ الْقادِر(2)

هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم(3)

هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزيزُ (4)

إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم(5)

وَ هُوَ الْعَزيزُ الْعَليم(6)

الْعَزيزُ الْغَفَّار(7)

اَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم(8)

هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْني‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ(9)

هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُور (10)

و ...

پي نوشت ها:

1. حمد(1) آيه 1-4.

2. انعام(6) آيه 65.

3. آل عمران(3) آيه 6.

4. هود(11) آيه66.

5. شعراء(26) آيه9.

6. نمل(27) آيه76.

7. ص(38) آيه66.

8. دخان(44) آيه49.

9. حشر(59) آيه23-24.

10. ملك(67) آيه2. 

."فعال" يكي از صفات خداي متعال است

واژه :"فعال" در قرآن با پسوند "مريد" و شايد براي بهتر فهميدن ما و يا كامل تر شدن مقصود، دو بار در قرآن آمده و در آيات ذيل آمده  است."فعال" يكي از از صفات بزرگ خداي متعال است.

الف:"خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ"(1)

يعني: تا آسمان ها و زمين برپا است در آن مي ‏مانند مگر آنچه پروردگارت اراده كند كه پروردگار تو هر كاري را اراده كند، انجام مي‏دهد.

ب:"فَعَّالٌ لِما يُريدُ"(2) يعني: آنچه اراده مي‏كند، به اجرا درمي‏آورد.

قبل از مراجعه به تفاسير در مورد  معنا شناسي اين لغت، ابتدا به يكي از پژوهش هاي قرآني اشاره مي كنيم.

نوشته اند:

فعّال يعني هر آنچه او بخواهد انجام دهد، هيچ مانعي در سر راه او نيست. از شيخ مفيد نقل شده است اراده خداي متعال نفس فعل مي باشد.يكي از اهل لغت نوشته است طلب كردن چيزي او را عاجز نمي كند (3)

در تفاسير نيز معاني مشابهي در مورد اين كلمه نوشته اند:

1."فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" (يعني) بدون مانع و بدون عجز و ناتواني آنچه را كه مي‏خواهد انجام مي‏دهد.(4)

2."فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" لا يعجزه شي‏ء طلبه و لا يمتنع منه شي‏ء(5) يعني از طلب چيزي عاجز نيست و هم چنين، هيچ مانعي نمي تواند او را از طلبش  منع كند.(5)

3. او هر كاري را اراده كند، انجام مي‏دهد" (فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ).(6)

در سوال مورد نظر، صفت "فعال" با ياء ندا آمده است كه به همان معاني كه ذكر شد، مي باشد.يعني اي كسي كه بسيار انجام دهنده هستي كه با پسوند "مريد" معناي اين واژه بهتر در فهم مي نشيند. 

 پي نوشت ها:

1.سوره هود،آيه 107 .

2.سوره بروج، آيه 16 .

3.ر ك خرمشاهي بهاء الدين، دانشنامه قرآن،تهران، انتشارات دوستان، چاپ اول، سال 1377 ه.ش ، جلد دوم، صفحه 1592 واژه فعال .

4.خاني رضا و رياضي حشمت الله، ترجمه بيان السعادة في مقام العباده،تهران، انتشارات دانشگاه پيام نور،چاپ اول، سال 1372 ه. ش،  ج‏14، ص 495.

5.طبرسي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن،تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، سال 1372ه.ش ، ج‏10، ص 711.

6. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر، سال 1375 ه.ش ،چاپ اول،  ج‏6، ص 388.

همه انسان ها به فطرت خود دنبال خداي زيبا و زيبا پسندهستند

 همه انسان ها به فطرت خود دنبال خداي زيبا و زيبا پسند، خداي رؤوف و مهربان و با گذشت و پوشاننده عيب بندگان، خداي هدايتگر به خوبيها و باز دارنده از زشتي ها و...، هستند و خدايي كه به كوچكترين بهانه بر بندگان خشم بگيرد و پيامبرش را با شمشير براي واداشتن آنها به پذيرش وي بفرستد و به پيامبرش دستور دهد كه گروندگان به اديان ديگر را بدون اين كه دعوت كرده باشد و بدون اينكه از آنان ستم و هجومي صورت گرفته باشد، بكشد و برايشان حرمتي قائل نباشد و...، چنين خدايي سزاوار پرستش نيست.

بنا بر اين مسلمان ها هم به فطرت خود خدايي مهربان، با گذشت، بخشنده، پوشاننده و...، را مي جويند و خداي خود را واجد اين صفات زيبا مي دانند.

كسي نمي تواند فطرت انساني همه مسلمان ها را انكار كند لذا  توجه دوباره به آياتي كه از نگاه پرسشگر خدا را به گونه اي ديگر تصوير مي كند، فرامي خواند.

 او به جاي اين كه سؤال كند آيا برداشت او از قرآن درست است يا نه ؟ برداشت خود را قطعي گرفته و خداي مسلمان ها را قهار و جبار و خونريز و... معرفي كرده است در حالي كه صحيح اين بود كه بپرسد آيا فهم او درست است يا نه ؟ و اگر درست نيست فهم درست كدام است ؟

  اتفاق هايي كه براي انسان پيش مي آيد و خارج از اراده اويند، ممكن است خير و خوشايند يا شر و ناخوشايند براي او باشند. اين اتفاق ها و پيش آمدها، خوب يا بد، تقديرهاي خداوند هستند و گناه و ثواب نيستند زيرا گناه و ثواب مربوط به اعمال و دستاوردهاي انسان است نه تقديرهايي كه خارج از اراده او پيش مي آيد.

آيه فوق در مقام آگاهي دادن به انسان است كه:

ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسير (1)

هيچ مصيبت و اتفاقي (خوشايند يا ناخوشايند) در زمين و نه در وجود شما روي نمي‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براي خدا آسان است!

يعني بدانيد همه اتفاق هاي خوب و بدي كه براي شما پيش مي آيد،، بعضي از آنها خارج از اراده شما بوده و بدون اين كه اقدام مثبت يا تقصيري از شما سر زده باشد، پيش آمده اند و بعضي هم دستاورد اعمال خوب يا بد خود شما هستند (2)، در هر حال همه اعم از خوب و بد، تقدير خدا و به اراده اوست. اين قانون كلي است كه هيچ خداباوري منكر آن نيست گر چه در وجودش به آن باور حقيقي نيافته باشد. همه مسيحيان هم قبول دارند كه هر چه اتفاق مي افتد به اذن خدا و در محضر اوست و خدا بر همه از قبل، آگاهي دارد و هيچ چيز از خدا پنهان نيست. حالا اين آگاهي چه فايده اي دارد؟ اگر ما به اين باور برسيم كه همه اتفاق هاي خوب يا بدي كه برايمان پيش مي آيد به اذن و علم و اراده خداست، چه فايده اي دارد؟ آيه بعد نتيجه اين آگاهي و باور را بيان مي كند:

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور (3)

اين بخاطر آن است كه براي آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشي را دوست ندارد!

اگر انسان باور داشته باشد كه همه اتفاق هاي خوش و ناخوشي كه برايش مي افتد به اذن و اراده خدا و براي امتحان و ابتلا و رشد اوست، ديگر با مواجه شدن با اتفاق ناگوار به ياس نمي رسد زيرا مي داند كه خدا براي آزمودن صبر و تحمل و مقاومت او اين اتفاق ناگوار را مقدر كرده است پس با اميد و تحمل و توكل با آن واقعه ناگوار مواجه مي شود و از آن با سربلندي مي گذرد.

و اگر با واقعه خوشايندي مواجه شد، باز هم مي داند كه اين نه به جهت علم و تدبير و توانايي خودش بلكه به تقدير و فضل و اعطاي خداست و دچار غرور و طغيان و منيت نمي شود و قارون وار نمي گويد:

َ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي‏ عِلْمٍ عِنْدي (4)

اين ثروت را بوسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‏ام!

و به خود نمايي و فخر فروشي و... دست نمي يازد.

1. حديد (57) آيه 22.

2. مكارم شيرازي، پيام قرآن، تهران، اسلاميه، 1383 ش، ج 4، ص 456.

3. حديد (57) آيه 23.

4. قصص(28) ايه 78.

اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نمي‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمي‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مي‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداي‏] آگاه...

پرسش:
باسلام
    خداوند درآيه 13و14سوره فاطرميفرمايد : و كساني را كه بجز او مي‏خوانيد، مالك پوست هسته خرمايي [هم‏] نيستند. (13)

اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نمي‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمي‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مي‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداي‏] آگاه، تو را خبردار نمي‏كند. (14 سوال اينست كه باتوجه به اين آيه وآيات مشابه بسيار تكليف ما درخواستن از ائمه چه خواهد شد ضمنا دراين  آيه خدا صراحتا اين عمل راشرك مي داند.

پاسخ:

 خداي متعال در كتابش فرمود:

"... وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير""إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ" (1)

و كساني را كه جز او مي‏خوانيد (و مي‏پرستيد) حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند!

اگر آن ها را بخوانيد، صداي شما را نمي‏شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمي‏گويند و روز قيامت، شرك (و پرستش) شما را منكر مي‏شوند، و هيچ كسي مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمي‏سازد

سوال شما داراي دو بخش است، بخش اول آن مربوط به معنا و تفسير آيات شريفه اي است كه به آن اشاره كرده ايد و بخش دوم سوال شما در باره اين مطلب است كه آيا توسل به اولياء دين  به طور كلي يا با توجه به فهمي كه از آيات بالا داشته ايد، صحيح است؟

در باره معنا و تفسير آيات مورد اشاره ابتدا به شما توصيه مي كنيم كه در قضاوت فهم تان از آيات الهي، عجله نكنيد و براي دست يابي به معاني و مقاصد آيه هاي قرآن، هم در ترجمه آن دقت و هم براي دست يابي به تفسير و نيز شان نزول آيات به تفاسيري كه در اين باره فراوان وجود دارد و بعضي از آن ها در حد فهم عموم افراد جامعه نوشته شده است مراجعه كنيد تا خداي ناكرده دچار سوء برداشت و يا بد فهمي از آيات الهي نشويد كه خود مسئوليتي بزرگ در پي دارد.

و اما مقصود از خوانده شدگاني كه در اين  دو آيه شريفه به طور غير صريح نام شان آمده است چيزي جز آلهه مشركين و بت ها نيست.

در اين دو آيه شريفه، خداي متعال مي فرمايد ملك و فرماندهي عالم هستي از آن اوست و غير از او  كساني (خدايان و طاغوت ها) يا  چيزهايي(بت ها) را مي خوانيد و به آن ها توسل مي كنيد، حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما مالكيتي ندارند و...

در تفاسير آمده است:

1.منظور از" الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ..." همان خداياني است كه مي‏خوانند، چه بت ها و چه ارباب بت ها.(2)

2. آري اين بت ها نه مبدأ سودي هستند، و نه منشأ زياني ...چرا كه قطعاتي از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بي‏شعور!" و به فرض كه ناله و اصرار شما را بشنوند هرگز توانايي پاسخ گويي به نيازهاي شما ندارند" وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ".

چرا كه روشن شد حتي به اندازه پوست نازك هسته خرمايي مالك سود و زياني در جهان هستي نيستند، با اين حال چگونه انتظار داريد كه براي شما كاري صورت دهند يا گرهي را بگشايند؟(3)

با اين حساب جواب بخش اول داده شد و اين بيان از دو  تفسير فقط نمونه اي از صدها تفسيري است كه در باره آيه شريفه ارائه شده است.

و اما در مورد بخش دوم با توجه به آن چه از بخش اول مشخص شد.

متوجه شده باشيم اين دو آيه شريفه در مقام نفي توسل به موجوداتي است كه نزد خداي متعال هيچ جايگاهي ندارند و علاوه، به طور مستقل معبود افراد جاهل يا منحرف قرار مي گيرند كه به آنان هشدار داده مي شود اين كساني( يا چيزهايي) كه شما به آنان متوسل شده ايد و آنان را معبود خود قرار داده ايد، از خود هيچ مالكيتي ندارند و حتي صداي شما را نمي شنوند و اگر بشنوند، قدرت پاسخ ندارند.

در توسل به اولياي دين، كسي معتقد نيست كه انسان مي تواند در عرض خداي متعال و به طور مستقل حاجت خود را از آنان طلب كند.

 توسل به امامان و اولياء خاص الهي، يعني وساطت قرار دادن آبروي آنان نزد خداي متعال كه نمونه هاي پايين تر آن دراين دنيا فراوان ديده مي شود كه انسان آبروي شخص بزرگي را واسطه  رسيدن به حاجتي يا حتي بخشش از خطاهاي خود مي كند و اين موضوع كاملا مورد قبول دين مي باشد.

توضيح بيشتر اين كه:

منافات بين توسل يا نذر با توحيد، زماني قابل طرح است كه توجه به اولياء الهي در عرض توجه به خدا قرار گيرد و حال آن كه اين توجه در طول توجه به خداست، و ما در روي آوردن و توجه به خدا دريچه هايي به روي خودمان باز مي كنيم كه اولياء الهي هستند و يا اين كه مي دانيم ايشان از طرف خداي متعال داراي معجزاتي اند كه مي توانند مثلا بيمار صعب العلاجي را نجات دهند كه در اين باره هم توسل اشكالي ندارد.

از آن جا كه بزرگان دين به خصوص امامان سلام الله عليهم اجمعين را از مقربان درگاه حق مي دانيم، دعاي آن ها را در حق خود داراي تاثير بيشتري دانسته، در نتيجه از آن ها مي خواهيم نزد خدا بر اي مان وساطت كنند، حال در اين نوع طلب هيچ منع عقلي و شرعي  وجود ندارد. آن چنان كه خود رسول خدا (ص) در جريان مباهله به اهل بيت خود فرمود: هر گاه من دعايي كردم شما آمين بگوييد. (4)  و يا خداي متعال در قرآن خطاب به پيامبرش(ص)فرمود:"وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً" (5) اگر هنگام ستم برخويش نزد تو آيند "اي پيامبر" و استغفار كرده و تو نيز براي آنان استغفار كني خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.

اما اگر به طور مستقيم و با اين اعتقاد كه آن ها بدون اذن و اراده خدا و مستقلاً قادر به برآوردن درخواست ما مي باشند؛ حاجت بطلبيم اين كار مورد نهي اكيد شارع قرار گرفته است و شرك در برابر خداي متعال محسوب مي شود، حال آن كه كسي، از اولياي الهي با اين نيت طلب كمك نمي كند.

پي نوشت ها:

1. سوره فاطر،آيات 13 و 14.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 40.

3. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1374 ه ش،چاپ اول، ج‏18، ص 215.

4. ر،ك علامه حلي، الفين،ترجمه وجداني‏،جعفر، تهران، انتشارات سعدي، بي تا، ص 748.

5. سوره نساء، آيه 64. 

سوال : در بعضي سايت هاي اينترنيتي راجع به آب و هوا (وضع جوي) پيشگويي هاي صورت مي گيرد از نظر دين مبين اسلام عقيده داشتن به آن چه مكافات و مجازات دارد آيا د

پرسش:
سلام
    آرزو ميكنم كه صحت و سلامت باشيد

    از بارگاه ايزد منان توفيقات مزيد براي شما خواسته و خواهان هستم

    سوال :  در بعضي سايت هاي اينترنيتي راجع به آب و هوا (وضع جوي) پيشگويي هاي صورت مي گيرد از نظر دين مبين اسلام عقيده داشتن به آن چه مكافات و مجازات دارد آيا درست است يا نه؟

    در اين زمينه لطف نموده مفصلا با استناد آيات قرآن كريم وآحاديث پيامبر گرامي اسلام جواب بدهيد

    بااحترام

پاسخ:

 اولين اصل از اصول ديني ما خداپرستان، توحيد است و توحيد مراتب مختلفي از جمله توحيد ذاتي، توحيد در صفات، توحيد افعالي، توحيد در ربوبيت و ...دارد. شناخت اين مراتب و اعتقاد و ايمان نسبت به همه آنها بر همه خداپرستان لازم و ضروري است.

در اينجا متناسب با سؤال شما به بحث توحيد در ربوبيت خداوند متعال مي پردازيم.

از جمله روابطي كه بين خدا و خلق، لحاظ مي شود اينست كه مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پيدايششان نيازمند به خدا هستند. بلكه همه شئونِ وجودي آنها وابسته به خداي متعال است و هيچ گونه استقلالي ندارد و او به هر نحوي كه بخواهد در آنها تصرف مي كند و امورشان را تدبير مي نمايد.

هنگامي كه اين رابطه را به صورت كلي در نظر بگيريم مفهوم ربوبيّت، انتزاع مي شود كه لازمه آن تدابير امور است و مصاديق فراواني، مانند حفظ و نگهداري كردن، حيات بخشيدن و ميراندن، روزي دادن، به رشد و كمال رساندن، راهنمايي كردن و مورد امر و نهي قرار دادن و... دارد.

شئون مختلف ربوبيّت را مي توان به دو دسته كلي تقسيم كرد: ربوبيّت تكويني كه شامل اداره امور همه موجودات و تأمين نيازمندي هاي آنها و در يك كلمه «كارگرداني جهان» مي شود، و ربوبيّت تشريعي كه اختصاص به موجودات ذي شعور و مختار دارد و شامل مسائلي از قبيل فرستادن انبياء و نازل كردن كتب آسماني و تعيين وظايف و تكاليف و جعل احكام و قوانين مي گردد.

حاصل آنكه: ربوبيّت مطلقه الهي بدين معني است كه مخلوقات در همه شئون وجودي، وابسته به خداي متعال هستند وابستگي هايي كه به يكديگر دارند سرانجام، به وابستگي همه آنها به آفريننده، منتهي مي شود و اوست كه بعضي از آفريدگان را بوسيله بعضي ديگر اداره مي كند و روزي خواران را بوسيله روزي هايي كه مي آفريند روزي مي دهد، و موجودات ذي شعور را با وسايل دروني (مانند عقل و ساير قواي ادراكي) و با وسايل بيروني (مانند پيامبران و كتب آسماني) هدايت مي كند و براي مكلفين، احكام و قوانيني وضع، و وظايف و تكاليفي تعيين مي كند.(1)

بعد از توضيح درباره ربوبيت خداوند متعال، در خصوص نزول باران هم بايد بگوييم كه خداوند متعال در آيات متعددي نزول باران و فراهم سازي مقدمات آنرا به خود نسبت مي دهد چنانكه مي فرمايد:«وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلي‏ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور» (2)«خداوند كسي است كه بادها را فرستاد تا ابرهايي را به حركت درآورند سپس ما اين ابرها را به سوي زمين مرده‏اي رانديم و به وسيله آن، زمين را پس از مردنش زنده مي‏كنيم رستاخيز نيز همين گونه است.»

 در اين آيه به چرخه‏ توليد بادهاي باران ‏زا اشاره شده است؛ بادها قطعات ابر را از درياها به سوي زمين‏هاي خشك و تشنه مي‏رانند و آنها را بر صحنه‏ي آسمان مي‏گسترانند، سپس آن را متراكم و باران زا مي‏سازند.

در اين آيه و آيات مشابه انجام اينگونه امور مادي نيز به خداوند متعال نسبت داده شده تا مؤمنان را متوجه توحيد در ربوبيت نمايد. اما نكته اي كه در اينجا لازم به ذكر است اين است كه مقتضاي توحيد در ربوبيت اين است كه همه تدبيرها در نهايت به خداوند متعال ختم مي شوند و هيچ مؤثري در اين عالم به صورت مستقل وجود ندارد. اما به صورت غير مستقل و وابسته اسباب و عوامل مختلفي در اين عالم وجود دارند كه تاثيرگذار و تدبير كننده هستند. اما به اذن الهي و وابسته به خداوند متعال نه مستقل.

بنابراين، توحيد در تدبير و تأثير، به معناي بي تأثير دانستن موجودات وتأثير گذاري مستقيم و بي واسطه خداوند نيست. بلكه به معناي آن است كه علل و اسباب طبيعي در عين آنكه داراي تأثير واقعي هستند، اما تأثير آنها با جعل واراده خداوند صورت مي‏گيرد. خورشيد و ماه واقعاً نور افشاني مي‏كنند و آتش حقيقتاً مي‏سوزاند، اما همگي مظهر و آيينه اراده و امر خداوند هستند.

بعد از مقدمات مذكور در خصوص پيش بيني هايي كه در خصوص آب و هوا صورت مي گيرد بايد بگوييم كه كيفيت پيش بيني هاي متداول اينگونه است كه محققان امور هواشناسي جديدترين اطلاعات واصله  درباره فشار هوا، وزش باد و دماي هوا را در ارتباط با يكديگر در نظر گرفته و محاسبه مي كنند و در پايان به عنوان نتايج كار خود مي توانند هواي چند ساعت و حتي چند روز آينده را پيشگويي كنند. اينگونه پيشگويي هوا كه از طريق محاسبه ارقام و اعداد مختلف با يكديگر به دست مي آيد، در سراسر جهان شيوه اي بسيار متداول است. روشن است كه اينگونه محاسبات كه بر اساس امور تجربي انجام مي پذيرد و به صورت ظني و غير قطعي است منافاتي با توحيد خداوند متعال ندارد. زيرا اين محاسبات بوسيله همان علل و اسبابي انجام مي گيرد كه خود خداوند متعال اين اسباب و علل را وضع كرده و گرچه در نهايت تدبير آسمان و زمين به خداوند متعال بر مي گردد. اما در اين ميان خداوند متعال علل و اسبابي را براي اجراي امور قرار داده است.

البته اگر كسي معقتد باشد كه تاثير اين علل و عوامل مستقل از خداوند متعال است و صرفا به طبيعت مستند است اين شخص در توحيد ربوبيت دچار مشكل است. شخص موحد در عين اعتقاد به علل و عوامل طبيعي اين علل را مستقل از خداوند متعال نمي داند و لذا آنگاه كه عوامل طبيعي بارش باران را پيش بيني نمي كنند شخص موحد با دعا و مناجات و خواندن نماز باران رحمت الهي را بر زمين جاري مي سازد و اين امر بيانگر اين است كه تأثير عوامل طبيعي در سايه اراده و خواست الهي و در طول تدبير و ربوبيت الهي قرار دارند نه اينكه در عرض خداوند متعال و به صورت مستقل نقشي داشته باشند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 83.

2. فاطر(35) آيه 9.

چرا خدا در مقوله عبادت در آيه 186 بقره واذا سالك عبادي....چرا خدا نگفت قل و خودش مستقيم گفت :فاني قريب آيا كمك از غير خدا با اياك نعبد واياك نستعين مخالف نيست؟

پرسش:

چرا خدا در مقوله عبادت در آيه 186 بقره واذا سالك عبادي....چرا خدا نگفت قل و خودش مستقيم گفت :فاني قريب آيا كمك از غير خدا با اياك نعبد واياك نستعين مخالف نيست؟

پاسخ:

« وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»(1)؛ و چون بندگان من از تو سراغ مرا مي گيرند بدانند كه من نزديكم و دعوت دعاكنندگان را اجابت مي كنم. البته در صورتي كه مرا بخوانند. پس بايد كه آنان نيز دعوت مرا اجابت نموده و بايد به من ايمان آورند تا شايد رشد يابند.

بيشتر مفسران درباره اين آيه شريفه نظرشان اين است كه خداوند در اين آيه در افاده مضمونش بهترين اسلوب و لطيف ترين و زيباترين معنا را بيان كرده است و در آن نشانه هاي مهرباني خداوند نسبت به بندگانش وجود دارد كه مفسران آنها را بيان كرده اند. از جمله اين نكات لطيف همين حذف لفظ «قل» و واسطه است كه خداوند خواسته خودش اين حقيقت را به بندگان بگويد كه من به شما نزديكم. مرحوم علامه طباطبايي و آيت الله جوادي آملي اين مطلب را در ضمن نكات ظريفي كه براي اين آيه بيان كرده اند، آورده اند. علامه طباطبايي مي نويسد: «ثم حذف الواسطة في الجواب حيث قال: فَإِنِّي قَرِيبٌ و لم يقل فقل إنه قريب...»(2) سپس واسطه را در جواب انداخته آنجا كه فرموده (پس همانا من نزديكم) و نفرموده: پس بگو او نزديك است.

آيت الله جوادي هم مي نويسند: سومين نكته: حذف واسطه در جواب كه فرمود « پس تحقيقا من نزديكم» و نفرمود «بگو او نزديك است.»(3)

اما درباره كمك خواستن از غير خدا: اگر كمك خواستن ما از ديگران با توجه به اين نكته باشد كه آنان فقط واسطه و سبب هستند و همه كاره خداست، با « اياك نستعين» تنافي ندارد زيرا خداوند خودش خواسته است كارها از طريق واسطه ها و اسباب انجام بگيرد. در روايتي امام صادق (ع) فرمودند: « أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحا...»(4)؛ خدا از آن ابا دارد كه چيزها را جز به اسباب آنها روان  گرداند، اين است كه براي هر چيز سببي قرار داد، و براي هر سبب شرحي...

خداوند در قرآن هم مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ ...»(5)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خداوند پروا كنيد و به سوي او وسيله بجوييد.

بنابراين سبب ها و وسيله ها را هم خداوند قرار داده تا به كمك آنها به او برسيم و بتوانيم زندگي فردي و اجتماعي مان را اداره كنيم. اگر غير خدا و انسان هاي ديگر را كه از آنها كمك مي گيريم، مستقل و همه كاره بدانيم، اين با « اياك نستعين» تنافي دارد.

اگر هر كمك خواستني از غير خدا شرك باشد يك موحد روز زمين يافت نمي شود چرا كه همه انسانها از همديگر كمك مي گيرند. آيا معصومين (ع) در هنگام مريضي از پزشك كمك نمي گرفتند.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه186.

2. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات جامعه مدرسين، ج2، ص30.

3. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج9، ص396.

4. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي،انتشارات اسلاميه، ج1، ص183.

5. مائده(5)آيه35.

ما خدا را عبادت مي كنيم چون او را توانا بر انجام حاجت هايمان و شنواي درخواست هايمان و بيناي بر وضعمان و ... مي دانيم. مشركان بت ها يا موجوداتي ...

 قرآن . سوره صافات . آيات 91- 96 : (حضرت ابراهيم وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهي به معبودان آنها كرد و از روي تمسخر گفت: چرا از اين غذاها نمي خوريد؟  (اصلا) چرا سخن نمي گوئيد؟! سپس ضربه اي محكم با دست راست و با توجه بر پيكر آنها فرود آورد (و همه را جز بت بزرگ در هم شكست)  آنها با سرعت به سراغ او (ابراهيم) آمدند.  او (ابراهيم) گفت: آيا چيزي را مي پرستيد كه با دست خود مي تراشيد؟ با اينكه الله هم شما را آفريده و هم بتهائي را كه مي سازيد!  به اين ترتيب، ابراهيم تنها در شهر ماند و بت پرستان، شهر را خالي كرده بيرون رفتند، ابراهيم نگاهي به اطراف خود كرد، برق شوق در چشمانش نمايان گشت ! لحظاتي را كه از مدتها قبل انتظارش را مي كشيد فرا رسيد ! بايد يك تنه برخيزد و به جنگ بت ها برود!! و ضربه سختي بر پيكر آنها وارد سازد!!! ضربه اي كه مغزهاي خفته بت پرستان را تكان دهد و بيدار كند! - بدون شك بت پرستان به خوبي مي دانستند كه نه بت ها غذا مي خورند، و نه سخن مي گويند و نه توانايي دفاع از خود را دارند ، بلكه سمبل هايي هستند از خدايانشان ، مانند كعبه در نزد مسلمانان !! - در اينجا به اوج داستان قرآني ابراهيم مي رسيم كه حضرت ابراهيم مچ بت هاي بيچاره را گرفته !! - و با شلاق عقل گرايي ! به جان بت ها افتاده كه : - چرا از اين غذاها نميخوريد؟! - چرا سخن نميگوئيد؟! - چرا از خود دفاع نمي كنيد؟! و حال آنكه الله ميداند كه بت پرستان تنها براي نزديكي به او يا شفاعت است كه رو به بتها ميكنند . آيه 18 سوره يونس و بت هايي را به جاي خدا پرستش مي كنند كه آن بتان به آنها هيچ ضرر و نفعي نمي رسانند ، و مي گويند كه اين بتان شفيع ما نزد خدا هستند - گويا قرآن فراموش كرده كه : - مگر كعبه غذا مي خورد ؟!! - مگر كعبه سخن مي گويد؟!! - مگر كعبه در مقابل ضربات از خود دفاع مي كند؟!! - اين چگونه آئيني است كه همه پليدي ها و ناداني ها را براي خود مجاز مي شمارد ولي براي دگرانديشان زشت و حماقت مي داند؟!!

 ما خدا را عبادت مي كنيم چون او را توانا بر انجام حاجت هايمان و شنواي درخواست هايمان و بيناي بر وضعمان و ... مي دانيم. مشركان بت ها يا موجوداتي كه بت ها را مظهر آنها مي دانند را در اين بينايي و شنوايي و برآوردن حاجت شريك خدا مي پندارند از اين رو به پيشگاه بت سجده و نياز مي برند تا حاجتشان را برآورده كند يا بت ها را مقربان درگاه خدا مي دانند و به پيشگاه بت ها سجده و نياز مي برند تا نزد خدا شفيع او شود.
خداوند در آيات بيشماري اين دو معنا را نفي مي كند و مي فرمايد بتان شما نه بينايي و شنوايي دارند تا حاجت و نياز شما را ببينند و بشنوند و نه توانايي بر انجام آن دارند و شما بدون دليل آنان را مقربان درگاه خدا شمرده ايد و خدا نه بر شراكت آنها با خودش و نه بر تقرب آنها به نزد خودش به شما دليلي نسپرده است و شما بر خدا افترا مي بنديد و اين افترا بستن به خدا و ديگري را شريك او يا مقرب درگاه او دانستن، از بزرگترين گناهان است.
اما ما كعبه، پيامبر، امام و ديگر مقدسات را شريك خدا نمي دانيم و آنها را نمي پرستيم زيرا خداوند از شريك مبرا و منزه است و يكتاي بي انباز است. اما اينان را محبوبان درگاه خدا مي دانيم كه خداوند احترام، توجه و اطاعت ما از آنها را خواسته است و خدا حق دارد كسي يا چيزي را مقرب درگاه خود كرده و از ما احترام و اطاعت از او را بخواهد.
وقتي براي ما نبوت رسول خدا و وحيانيت قرآن با ادله محكم از جمله با معجزات قطعي ثابت شد، و در اين قرآن ما به به حرمت گذاري نسبت به كعبه كه خانه اي سنگي است، دعوت شديم، يا به محبت و اطاعت از پيامبر و امام مأمور گرديديم، ديگر توجه و احترام ما به كعبه و اطاعت و محبت ما نسبت به پيامبر و اهل بيت امر و فرمان خداست و با عبادت و اطاعت مشركان از بت هايشان كه هيچ امري بر آن از طرف خدا وارد نشده است، تفاوت اصولي دارد.
خداوند فعال مطلق است و مي تواند به دلايلي كه خودش مي داند ما را به حرمت گذاري نسبت به خانه اي سنگي فرا بخواند و به پيامبر و خليلش دستور دهد خانه اي سنگي در حجاز بساز و مردم را به طواف آن فرابخوان. اگر مشركان هم به فرض محال دليلي خدايي بر عبادت و اطاعت از بتانشان داشتند، كارشان جايز بود و ما نمي توانستيم بر آنان خرده بگيريم كه چرا به بتان سنگي كه نه مي شنوند و نه مي بينند، احترام مي گذاريد. اما وقتي دليلي ندارند و از سر خود آنان را محبوبان و مقربان خدا شمرده اند، دخالت بيجا كرده  و كار او گناه عظيم مي باشد.
خلاصه آن كه تفاوت اساسي در همين است كه بت پرستان سنگ ها را مي پرستيدند و خدايان خود مي انگاشتند و از طرف خدا هيچ اذني نسبت به تقدس آنها نداشتند. اما ما كعبه را خدا نمي دانيم و آن را نمي پرستيم و احترام ما به كعبه به خاطر دستور خود خداست. البته كعبه و اعمال آن پر است از اسرار كه براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتاب صهباي حج تاليف آيت الله جوادي مراجعه بفرماييد.
البته بايد دقت داشته باشيم كه در بحث هاي علمي حلم را با علم عجين كرده و از قضاوت و نتيجه گيري هاي عجولانه بپرهيزيم.
 

صفحه‌ها