پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
آیا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امكان دیكتاتوری را برای ...؟
در قانون اساسی ایران، ولایت فقیه منجر به دیكتاتوری نمی شود، زیرا در نظام ولایی شرایط و راهكارهایی تعریف شده است كه از دیكتاتوری جلوگیری می كند.

آیا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امكان دیكتاتوری را برای مقام رهبری جامعه فراهم نمیكند؟

با توجه به جایگاه ولایت فقیه در قانون اساسی ایران، ولایت فقیه منجر به دیكتاتوری نمی شود، زیرا در نظام ولایی شرایط و راهكارهایی تعریف شده است كه از دیكتاتوری جلوگیری می كند. در این جا لازم است- جهت آگاهی بیشتر - در ابتدا ویژگي‏هاي حكومت استبداي را مطرح و آنها را با ویژگي‏هاي حكومت ولایي فقیه در قانون اساسي، مقایسه ‏كنیم این مقایسه نشان خواهد داد كه نظام  ولایت فقیه نظام مبتنی بر آرای مردم وعدالت می باشد:

حكومت‏هاي استبدادي با همه تنوعي كه دارند، در ویژگي‏هاي زیر مشترك‏اند:

1. شخص یا طبقه‏اي خاص، بدون رضایت مردم بر آنان حكومت مي‏كند.

2. دامنه قدرتِ حكومت، فوق قانون است و هیچ قانوني آن را محدود نمي‏كند.

3. ساز و كاري براي كنترل حكومت نه از سوي مردم و نه از سوي دستگاه‏هاي خاص نظارتي وجود ندارد.

در نظام ولایي فقیه هیچ یك از این ویژگي‏ها وجود ندارد. كه با مراجعه به قانون اساسي جمهوري اسلامي ایران، مي‏توان آن را تبیین كرد:

یكم. طبق قانون اساسي، مردم در تعیین ولي فقیه، از طریق انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان دخالت دارند. همچنین آنان در مجاري قانون‏گذاري و اجرایي حكومت، از طریق انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات ریاست جمهوري نقش دارند. این سه نحوه دخالت مردم در حكومت، در هیچ یك از حكومت‏هاي استبدادي وجود ندارد.

دوم. دامنه قدرت ولي فقیه در قانون اساسي، به دو شكل محدود است كه به كلي با قدرت در حكومت‏هاي استبدادي متفاوت مي‏شود:

1. در اصل چهارم قانون اساسي آمده است: «كلیه قوانین و مقررات مدني، جزایي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سیاسي و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامي باشد»؛ یعني، قوانین اسلام اولین محدود كننده قدرت ولي فقیه و یا به تعبیر دقیق‏تر تعیین كننده اختیارات او است.

2. ولي فقیه در برابر قانون اساسي تعهد داده است. و علاوه بر تعهد الهي خود به اجراي احكام اسلام، با پذیرش منصب ولایت در مجراي قانون اساسي، تعهدي نسبت به قانون اساسي دارد. آنجایي كه این تعهد، لازم (نه جایز) و بدون حق فسخ است، تعهدي مضاعف براي او محسوب مي‏شود و تخلف او از قانون اساسي، باعث خروج او از عدالت و در نتیجه سلب او از ولایت مي‏گردد. پس اختیارات ولي فقیه در قانون اساسي از ناحیه قوانین اسلام و قانون اساسي مقید و محدود است. این محدودیت در نظام‏هاي استبدادي وجود ندارد.

سوم. حكومت ولایي فقیه از سه ناحیه نظارت مي‏شود؛ سه ناحیه‏اي كه در نظام‏هاي استبدادي وجود ندارد: نظارت دروني؛ولي فقیه باید داراي سه شرط باشد: فقاهت، عدالت و درایت. هر یك از این سه شرط، او را از درون نظارت مي‏كند. «فقاهت» او را از اتكا به غیر قانون الهي باز مي‏دارد؛ «عدالت» او را از اعمال خواسته‏هاي شخصي و نفساني باز مي‏دارد و «درایت» او را از خودرأیي و ترك مشورت با اندیشمندان و متخصصان حفظ مي‏كند. این سه شرط از شرایط ثبوتي ولایت فقیه است؛ یعني، اگر شخصي یكي از این سه شرط را نداشته باشد، ولایت ندارد و مرجع تشخیص این شرایط در جمهوري اسلامي ایران -چه در حدوث ولایت و چه در بقاي آن مجلس خبرگان است. نظارت مستمر نمایندگان مجلس خبرگان؛ مجلس خبرگان، علاوه بر وظیفه انتخاب رهبري -كه داراي شرایط سه‏گانه مذكور است وظیفه نظارت بر استمرار این شرایط و نظارت بر چگونگي اعمال قدرت و رعایت شرایط اسلامي و قانوني در آن را نیز بر عهده دارد. نظارت مردم بر رهبري؛ در جمهوري اسلامي مردم از دو طریق اعمال نظارت مي‏كنند:

الف. با انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان، به صورت غیرمستقیم، از طریق مجلس خبرگان بر رهبر نظارت دارند.

ب. آزادي بیان -كه در قانون اساسي فضاي سالمي براي مطبوعات فراهم مي‏كند نظارت افكار عمومي را بر حكومت تشكیل مي‏دهد. هر گاه مطبوعات، به راستي برخاسته از افكار عمومي مردم باشد؛ مي‏تواند این وظیفه را به صورت مستقیم در توجه دادن ولي فقیه به خواست مردم و به صورت غیرمستقیم در جهت دهي عمومي مردم در انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان، به خوبي انجام دهد.

این سه نوع نظارت در حكومت‏هاي استبدادي وجود ندارد.

از آنچه گذشت روشن می‏شود كه ولایت فقیه، پیوندی با «دیكتاتوری و استبداد» ندارد. آنچه موجب توهم دیكتاتوری شده، تشابه لفظی «ولایت مطلقه» با «رژیمهای مطلقه» (Absolutisic) است.