با سلام من پسری 15ساله هستم.میخواستم درباره ی سوء ظن و بدبینی(مثل عواملی که باعث میشن بوجود بیان،عوارض و عواقب اونا و...)رو بطور مفصل و کامل توضیح بدین.من نسبت به اکثر چیزهایی که به نفع منه شک میکنم.مثلا وقتی دوستم بعد از چند ماه به خاطر قهرمون،بصورت پیامکی پیام میده و خیلی زیاد معذرت خواهی میکنه و میخواد ببخشمش،من شک میکنم که شاید اون با بقیه بچه ها جمع شدن و دارن به جوابهام میخندن در حالیکه اینطور نیس و این شک ها باعث میشه از اونا بیشتر ناراحت بشم در حالیکه هیچ اتفاقی هم نیفتاده.با توجه به مثالی که مربوط به خودمه میخواستم بپرسم آیا باید به این شک ها توجه کنم؟آیا اذکاری وجود دارن که سوءظن و شک و بدبینی رو از خودمون دور کنیم؟تو رو خدا بطور کامل جواب تمام علامت سوالامو بدین.مرسی

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: "معرفه النّفس أنفع المعارف...؛ خويشتن شناسي،‌ مفيد ترين دانش ها است.(1) خدا رحمت كند كسي را كه نفس خويش را شناخته است (2) و در مقام درمان دردهاي آن باشد.
پرسشگر گرامي ! خوشا به حالت كه در آغاز بلوغ و جواني بلكه نوجواني، به فكر سازندگي روح و اصلاح نفس خويش افتادي. ان شاء الله اگر اين راه پر بركت و سعادت آفرين را- كه به قرب خدا منتهي مي شود- پيوسته پيگير باشيد و دنبال كنيد، اميد است از اولياي الهي گرديد.
بدگماني و سوء ظن نسبت به مسلمان از گناهاني است كه در آيات و روايات از عواقب و عوارض جانبي آن سخن به ميان آمده است.
در سوره حجرات مي فرمايد: "اي كساني كه ايمان آورده ايد! از بسياري از گمان ها بپرهيزيد. چرا كه بعضي از گمان ها گناه است".(3)
شروع فرمان اجتناب از بسياري گمان هاي بد با "يا ايها الّذين آمنوا" اين پيام را دارد كه ايمان مشروط است به رعايت اموري، كه يكي از آن ها، دوري كردن از سوء ظن به افراد است. به بيان ديگر ايمان راستين كسي دارد كه از گمان بد به مسلمانان بپرهيزد.
ممكن است سؤال شود كه گمان بد و خوب اختياري نيست،‌بلكه گاهي همانند برق، جرقه اي در ذهن انسان مي زند، و خيال و گمان بدي نسبت به افراد مي كند. پاسخ اين است : بله درست است، بد گماني يا سوء ظن گاهي همين جوري است كه گفتيد، اما بد گماني و سوء ظن چند گونه است؛ يك قسمت آن از اختيار انسان بيرون است.
اين گونه گمان ها نه گناه است و نه حرام و نه علامت بي ايماني مي باشد، مثل خيالات ذهني و خطورات قلبي كه گاهي بي اختيار توسط شيطان در مورد اشخاص حتي انبيا و اولياي الهي و بلكه درباره ‌خدا در دل ايجاد مي شود. انسان از بابت چنين حالتي ناراحت مي گردد و در تشويش و ترس قرار مي گيرد ، كه نكند اين گونه افكار و تخيّلات مرا از دايره دين بيرون ببرد. اين گونه بدبيني هاي لحظه اي كه بدون اختيار وارد ذهن مي شود، ولي فورا از بين مي رود، اشكال ندارد. ولي گاهي اين گونه تخيلات و بد بيني ها بر اثر يك سلسله مقدمات و تخيلاتي در ذهن انسان منعكس مي شود، درست است كه آن تخيلات و بد بيني ها در اختيار نيست، ليكن اگر مراقب باشد مي تواند آن مقدمات و سلسله تخيلاتي را كه باعث اين بدبيني و سوءظن مي شود، كنترل كند. براي از بين رفتن اين گونه بد گماني ها - كه گاهي از آن به حديث نفس تعبير مي شود-، از ائمه عليهم السلام ،ادعيه و ذكرهايي وارد شده است، كه در پايان به چند نمونه اشاره مي شود.
گاهي نيز تخيلاتي وارد ذهن مي شود و در آن جا توقف مي كند و شخص آن را در ذهن خويش مي گرداند، و شيطان هم آن را توجيه و تأييد مي كند، امّا انسان در هنگام عمل و برخورد و معاشرت ها، به آن سوء ظن ها ميدان نمي دهد و اثري بر آن بار نمي كند. اين حالت نيز اگر چه گناهي بر آن بار نمي شود ، ولي علماي اخلاق ،چنين حالتي را تشبيه مي كنند به يك اتاق سفيد و گچ كاري شده اي كه كسي بخواهد در وسط اتاق هيزم يا چيزي را آتش بزند ويا از مواد دودزا ديگري، درآن اتاق، دود پخش شود. اگر چه آن آتش مختصر يا مواد دود زا، خانه را نمي سوزاند، ولي اتاق را دود آلود، سياه و غير قابل استفاده مي سازد.
حالت سوم: مطلب و سخن ناروايي را در مورد كسي مي شنود، بدون تحقيق ، و صرفا با گفته يك دوست يا غير دوستي آن را باور مي كند و به دل مي گيرد، در حالي كه در چنين مواقعي حتي نمي توان به قسم خوردن گوينده خبري كه باعث بد بيني و بد گماني مي شود ، اعتماد كرد، زيرا فردي كه به راحتي غيبت مي كند و«سخن چين» است، حرف او از نظر ديني اعتبار ندارد، به اين دليل كه چنين فردي با اين كار خود، حد اقل دو گناه كبيره غيبت و سخن چيني را در پرونده اعمال خود دارد.
سوء ظن و گمان بدي كه در آيات و روايات نهي شده، سوء ظني است كه انسان بدون داشتن دليل شرعي قطعي، به آن ترتيب اثر بدهد و به دل گيرد و باورش شود، و در برخورد و رفتارها به آن ترتيب اثر بدهد. اين گونه گمان هاي بد است كه ظلمت و سياهي را درون انسان پديد مي آورد و باعث مي شود كه خداوند لطف و عنايت خويش را از بنده بر دارد.
اين گونه بدگماني، گاهي شخص را به سوي ناراحتي رواني و افسردگي روحي، سوق مي دهد، و باعث تحيّر و سرگرداني، اضطراب و دلهره، استرس و وسواس فكري و ذهني مي گردد، و او را به خيالبافي هاي بي اساس، و بحران تصميم گيري و بلاتكليفي گرفتار مي سازد، سامان زندگي اش به هم مي خورد، غيبت و دروغ و تهمت، بازار داغي پيدا مي كند. دشمني ها و كينه ها زياد مي شود. اين مشكل اگر به موقع درمان نشود و شخص در صدد اصلاح خود بر نيايد، ممكن است سرانجام راه گوشه گيري، انزوا طلبي و تنهايي را برگزيند. اين ها برخي از آثار بد بيني و سوءظن نسبت به مؤمنان در دنيا است ، عواقب و آثارش در آخرت بسيار سنگين تر است.
ريشه بدبيني:
بدبيني مثل حرص و ولع نيست كه ريشه در وجود انسان داشته و جزو، غرايز دروني باشد تا بحث كنيم كه آيا از غرايز اصلي است يا فرعي، بلكه عارضه و مرضي است كه در نتيجة يك سري عوامل مانند ضعف اراده، نداشتن منطق در كارها، گناه و اعراض از ذكر و ياد خدا، عادات بد، حسادت، احساس شكست و نااميدي و دست نيافتن به برخي آرزوها و خواسته ها، بر آورده نشدن بعضي توقعات و انتظارات به جا يا بي جا، حضور در جلسات غيبت و تهمت، تجسس و متمركز كردن ذهن در كارها و زندگي و احوال مردم است.
درمان بدبيني:
اولين گام براي درمان،‌ تقويت قدرت اراده و تصميم گيري است. به بيان ديگر، اعتقاد به اين كه مي توانم با تقويت و ارتباط با خدا و استمداد از او، خودم را از هر گناهي دور نگه دارم، عادت بد را ترك كنم، شكست ها را پلي براي پيروزي و كار و تلاش بيشتر مبدل سازم، با افراد اهل غيبت و تهمت و دروغ هم نشيني نداشته باشم، در كار و زندگي ديگران دقت نكنم و تجسس نداشته باشم.
اعتماد به قدرت و توانايي نفس، به انسان اميد و حيات مي بخشد، و غبار غليظ شكست و يأس و افسردگي و دل مردگي را مي شويد.
گام دوم: برخورد منطقي و خردورزانه با مسايل است:
پيامبر اكرم(ص) فرمود: "خداوند سه چيز از مسلمانان را بر شما حرام كرده است. جان و مال و بدگماني درباره آن ها".(4)
همان طور كه نمي توانيم بدون دليل قطعي عقلي و شرعي ، حكم كنيم كه مال مسلماني از او گرفته شود و به خود يا فرد ديگري منتقل گردد، حق نداريم درباره اش گمان بد داشته باشيم.
دليل قطعي كه مورد پسند و پذيرش شرع باشد، امري آسان نيست. انسان يا بايد خود با چشم خويش ببيند، يا با گوش خود بشنود. استناد به گفته و شهادت ديگران شرايطي دارد ، كه در جاي خود بايد از آن بحث شود.
گام سوم: حمل به صحت:
در روايات دستور داده شده كه اعمال برادر (يا خواهر) مسلمانت را بر نيكوترين وجه ممكن حمل كنيد، مگر آن كه دليلي بر خلاف آن اقامه شود و هرگز نسبت به سخني كه راجع به برادر (يا خواهر) مسلمانت مي شنويد، گمان بد مبريد.(5)
بنابراين چون ما از درون و قصد و نيت افراد بي اطلاع هستيم، تنها آن چه را كه با چشم خويش ديده يا مطلبي را با گوش خويش شنيده ايد يا به فرض از راه دليل قطعي ثابت شده است، مي توانيد به آن اعتماد كنيد، اگر كارش يا حرفش قابل تأويل و توجيه است، بايد توجيه نيك و پسنديده اي براي آن ارائه دهيم، در بسياري از موارد انسان مي تواند راه هاي حمل بر صحت را مورد بررسي قرار دهد واحتمالات صحيحي را كه در مورد آن عمل يا سخن وجود دارد،‌ در ذهن خود مجسم سازد و به تدريج بر حالات بد گماني خويش غلبه نمايد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود:‌ "سه چيز است كه وجود آن در مؤمن پسنديده نيست و راه فرار دارد. از جمله سوء ظن است كه راه فرار آن فراموشي و بي اعتنايي به آن و شنيده ها است".(6)
تذكر دو نكته مهم:
نكتة مهمي كه بايد پيوسته مد نظرمان باشد، اين است كه منظور ما از اين كه درباره اشخاص گمان بد نداشته باشيم، اين نيست كه آن ها را خوب بدانيم و يك باره با كمال سادگي دين و دنياي خود را به آن ها تسليم كنيم. اين كار خلاف عقل و دين است كه آدمي به اشخاصي كه شناخت درست و كاملي ندارد و آنان را هنگام عمل نيازموده، اعتماد كند و تسليم آنان شود.
مقصود اين است كه آنان را بد ندانيد ولي تا خوبي آنان ثابت نشود، نبايد آنان را خوب دانست و به صلاحيت و شايستگي آنان حكم كرد، بلكه تا زماني كه از راه تحقيق و داشتن مدارك صحيح مورد پسند عقل و شرع، حقيقت كشف نگرديد و خوبي و بدي افراد نزد شما ثابت نشد، نه عقيده به خوبي آنان داشته باشيد و نه عقيده به بدي شان.
نكته دوم: اين كه حتي اگر افراد ظاهر الصلاح درباره كسي به بدي ياد نمودند، فوراً آن را نپذيريم و در مقام قضاوت و حكم درباره ‌شخص برنياييم، براي آن كه نمي دانيم آيا اين شخص حرف هاي او را درست فهميده يا نه؛ثانياً: آيا ميان اين شخص و آن فرد،‌ دشمني، كينه و حسادت يا غرض و مرضي هست يا نه!
براي رهاي از شك و ترديد در اعتقادات، و رفع وسواس فكري و سوءظن و بد گماني نسبت به مقدسات و افراد مؤمن ،ذكرهاي زير را مكرر بخوانيد.
1- «توكّلت علي الحيّ الذي لا يموتُ و الحمد للّه الذي لم يتّخذ ولداً و لم يكن له شريكٌ في المُلك و لم يكن له وليُّ من الذلّ و كبّره تكبيراً»
2- «هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكلّ شيءٍ عليم».(7)
پي‌نوشت‌ها:
1. غرر الحكم و دررالكلم، عبد الواحدبن محمد تميمي آمدي ، مكتب الاعلام الاسلامي، قم ، 1366 ش، ج 3، ص 232.
2. تصنيف غرر الحكم و دررالكلم، عبد الواحدبن محمد تميمي آمدي، ناشر دفتر تبليغات اسلامي – قم، ص 233.
3. حجرات ( 49)، آيه 12.
4. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي ، ناشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1371، ج 22، ص 183.
5. شيخ كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش، ج 2، ص 362.
6. تفسير نمونه، ‌ج 22، ص 182.
7. حاج شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، حديث نفس.
موفق باشید.