شنیده ام پیامبر بعد از فتح مکه والی برای آنجا انتخاب کردند و اختیار تام به او دادند. این والی که بود و چه نوع اختیاراتی داشت؟

در سال هشتم هجری، مکه بدون خونریزی توسط سپاهیان اسلام سقوط کرد. پس از فتح مکّه زمانی نگذشت که جنگ حُنین پیش آمد. رسول خدا(ص)و یارانش ناچار بودند که مکه را ترک کنند و به جبهه نبرد بروند. سوی دیگر می‏بایست برای اداره کردن شهر مکه که به تازگی از دست کفار و مشرکان خارج شده بود، فرمانداری لایق و شایسته، و مدیر باکفایتی برگزیده شود، تا بتواند به کارهای مردم رسیدگی کند و اگر از سوی دشمنان حرکاتی انجام شد، مانع شود. از پیامبر اسلام‏(ص) از میان تمام مسلمانان، جوان بیست و یک ساله‏ای به نام عتاب ابن اسید را برای این کار مهم برگزید و به نام وی فرمانی صادر کرد و دستور داد با مردم نماز گزارد. وی نخستین امیری بود که پس از فتح مکه، در آن مکان نماز جماعت برپا کرد. رسول خدا(ص) به عتاب فرماندار برگزیده خود فرمود: آیا می‏دانی تو را به چه مقامی برگزیده‏ام و بر چه قومی فرمانروا کرده‏ام؟ تو را به امیری اهل حرم خدا و ساکنان مکه معظمه برگزیدم. اگر میان مسلمانان کسی را از تو شایسته‏تر می‏دانستم، حتماً این مقام را به وی واگذار می‏کردم. انتخاب آن جوان از سوی پیامبر(ص) به چنین مقام بزرگی باعث رنجش خاطر و آزردگی شدید بزرگان عرب و سران مکه شد. در نتیجه زبان به اعتراض و شکایت گشودند و گفتند: رسول خدا(ص) دوست دارد که ما همواره حقیر و پست باشیم. بدین جهت جوان نورسی را بر ما پیران عرب و بزرگان مکه، امیر و فرمانروا کرده است این سخنان به گوش رسول خدا(ص) رسید. از این‏رو نامه مفصلی خطاب به مردم مکه نوشت و در آن مراتب شایستگی و لیاقت عتاب را یادآور شد و تأکید کرد مردم موظفند از دستورات وی پیروی کنند و فرمان او را به کار برند. در بخش پایانی نامه، با جمله کوتاهی اعتراض نابجای مردم را چنین پاسخ داد: هیچ یک از شما نباید جوانی عتاب را اساس اعتراض خود قرار دهد زیرا ملاک برتری و ارزش انسان، بزرگی سنّ نیست، بلکه برعکس، میزان ارزش انسان، فضیلت و کمال معنوی او می‏باشد. عتاب پس از پیامبر(ص) از سوی ابوبکر نیز فرماندار مکه بود تا این که در آغاز سال 23 هجری درگذشت.(1)
پی نوشت ها :
1. http://www.rasekhoon.net/library/content-54598-1.aspxTرک: ابن اثیر، اسد الغابه، تهران، الاسلامیه، ج3،ص 358، جعفر سبحانی، فروغ ابد یت، قم ، دفتر تبلغات اسلامی، 1370، چاپ ششم، ص351-352، ابن اثیر، الکامل، بیروت،دار صادرللطباعه والنشر، 11385، ج 2 ٌ ،ص 262.