نحوه برخورد حضرت رسول اعظم را با اقشار جامعه به خصوص با مخالفان چگونه بوده است ؟
پیامبر اسلام از رحمت ورأفت عام و عطوفت تام بهره مند بودتا جایی که خداوند او را رحمة للعالمین یاد نمود .آن حضرت در برخورد انسانی و محبت به دیگران گوی سبقت را از همگان ربوده است. اینک نمونه ای از برخورد کریمانه پیامبر بامخالفان:
حسن سلوک و رفتارپیامبر اسلام با کفار مورد ازعان و اعتراف دشمنان آن می باشد. اما برخی از مورخان اروپایی مدعی اند این سلوک و رفتار انسانی پیامبر اسلام مربوط به زمانی است که اسلام ضعیف بود و چاره ای جز مدارا و ملاطفت نبود. این سخن نادرست است چرا که پیامبر در هنگامی که پیروز بود با دشمنانش بسیار مدارا نمود ، به عنوان نمونه به برخی از وقایعی را یاد می کنم که متعلق به زمانی است که قدرت و شوکت دشمنان و مخالفان در هم شکسته و رسول اکرم (ص) با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط بود:
1. برخورد با کفار و مشرکان:
1. 1. هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از غزوه ذات الرقاء بر می گشتند در مسیر برای اتراق زیر درختی مشغول استراحت شدند. جابر انصاری می گوید:
در این هنگام بود که حضرت پیامبر (ص) ما را فرا خواندند وقتی که خدمت آن حضرت (ص) حاضر شدیم فرد بادیه نشینی را مشاهده کردیم که در کنار پیامبر (ص) نشسته است آن حضرت (ص) فرمودند این شخص شمشیرم را بیرون کشیده که ناگهان بیدار شدم و خطاب به من گفت چه کسی تو را از دست من نجات می دهد. فرمودم خداوند و شمشیر از دستش افتاد.» جابر انصاری می گوید: «با این وجود حضرت پیامبر هیچ گونه عتاب و سرزنشی نکردند و او را آزاد کردند. (1)
1. 2. فتح مکه در سال هشتم هجری به وقوع پیوست، وقتی امر پروردگار عالم نسبت به تحکیم دین اسلام و تربیت مسلمین تحقق یافت و خداوند منان دل هایشان را برای تقوا آزمایش نمود و از طرفی دیگر کاسه ظلم و تجاوز قریش لبریز شد و در انکار آیات حقانی اسلام از هیچ کوششی دریغ نورزیدند که آنگاه اراده الهی بر این تعلق گرفت که کام پیامبر (ص) و اصحابش را با فتح مکه شیرین کند و کعبه را از لوث وجود بت و شرک، پاک نماید و مکه را به حالت اصلی آن برگرداند.
بهترین فرصت گرفتن انتقام از دشمنان روز فتح مکه بود. زمانی که آن حضرت (ص) و یارانش انواع واقسام کینه توزی را از سوی دشمنان خون آشام متحمل شدند.
قریش ایشان را ناسزا گفتند، تهدید کردند، برسر راه ایشان خار افکندند، بر بدن مبارک نجاست انداختند، ، به القاب بد نسبت می دادند، گاهی جادوگر می گفتند، گاهی دیوانه و گاهی شاعر، اما پیامبر رحمت در این هنگامه پیروزی رو به قریش کرد و فرمود :
یا معشر قریش ترون انی فاعل بکم ای گروه قریش نظر شما چیست من با شما چگونه رفتار خواهم کرد. قریش در حالی که بهت زده ، حیران و بیمناک بودند، گفتند: «خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم» ما از شما انتظار خیر و نیکی داریم چون شما را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می دانیم. حضرت فرمودند: انی اقول لکم کما قال یوسف لاخوته لا تثریب علیکم الیوم اذهبوا فانتم الطلقاء من همان جمله ای را که یوسف به برادرانش گفت به شما می گویم امروز بر شما هیچ ملامت و مواخذه ای نیست بروید شما آزاد هستید.(2)
2. دربرخورد و رفتار با یهود و نصاری:
2. 1. در حیطه اخلاق گرامی آن حضرت (ص) فرق و تفاوتی میان کافر و مسلمان، دوست و دشمن و خویش و بیگانه وجود نداشت و آن ابر رحمت بر دشت و چمن به طور یکنواخت می بارید. یهود بغض شدید با آن حضرت (ص) داشت و تک تک وقایع تا زمان وقوع غزوه خیبر شاهد بر این امراست . مثلا یک بار یکی از یهود در بازار اظهار داشت«سوگند به آن ذاتی که موسی را بر تمام پیامبران برتری داده است» یکی از پرورش یافته گان مکتب نور و پروانه شمع نبوت آن را شنید و نتوانست آن را تحمل کند . از وی پرسید: آیا بر محمد (ص) نیز برتری داشت؟ او گفت آری: صحابی از شدت خشم سیلی محکم به سوی او روانه کرد. از آن جا که دشمن نیز به عدل و اخلاق منجی بشریت اعتماد داشت آن یهودی مستقیما به محضر ایشان رفت و از آن صحابی شکایت کرد. آن حضرت بر صحابی خشم گرفت و او را مورد سرزنش قرار داد (3)
2. 2. پسر یکی از یهودیان بیمار شد. پیامبر اکرم (ص) به عیادت وی رفت و او را به اسلام دعوت نمود او به سوی پدرش نگاه کرد گویا هدفش جلب موافقت پدر بود. پدرش گفت: آنچه ایشان به شما می گویند بپذیر چنانچه او مشرّف به اسلام شد و با ایمان از دنیا رفت (4)
3. مدارای آ ن ضرت (ص) نسبت به منافقین
وجود منافقان در مدینه به مراتب برای مسلمانان سنگین تر نسبت به حضور مشرکان مکه و یهود بود. اما اخلاق کریمه پیامبر اسلام با آنان نیز چون دیگران همراه با مدارا بود. به عنوان نمونه برخورد پیامبر با کارشکنی ها و اهانت های عبدالله بن ابی بن سلول سر دسته منافقان . یکی از اهانت های او به پیامبر اهانتش در غزوه بنی مصطلق بود. بدین شرح:
در ماه رجب سال ششم هجری به رسول خدا(ص) گزارش رسید که افراد قبیله «بنی مصطلق» از تیره «خزاعه» در تدارک جنگ با مسلمانان برآمدهاند. پیامبر فردی به نام «بریده» را برای کسب خبر به منطقه دشمن روانه کرد و او این گزارش را تایید نمود.
حضرت در نیمه شعبان ابوذر غفاری را جانشین خود در مدینه قرار داد و با سپاهی رهسپار «مریسیع» شد، پس از درگیری با «بنی مصطلق»، آنان با دادن ده کشته تسلیم مسلمانان شدند.در این نبرد عبدالله بن اُبی و دیگر منافقان شرکت داشتند. گروه نفاق در این نبرد به فکر تفرقه افکنی در سپاه پیامبر(ص) افتاد. در هنگام کشیدن آب از چاه دو نفر از یاران پیامبر(ص) یکی از مهاجران به نام «جهجاه به سعید» غلام عمر بن خطاب و دیگری از انصار به نام «سنان جهنی» مشغول گفتگو بودند به ناگاه فرد مهاجر کنترل خود را از دست داد و به روی فرد انصاری سیلی محکمی زد. در این موقع هر کدام به رسم جاهلی، اقوام و بستگان خود را فراخواندند، ناگهان دعوای دواین نفر به دعوای بین دو گروه از مهاجران و انصار تبدیل شد، هر گروه با شمشیرهای عریان، خود را برای خونریزی و برادر کشی آماده میکردند، در این هنگام پیامبر بزرگوار اسلام(ص) دخالت کرد و دعوا را پایان داد.
سردسته منافقان از فرصت به دست آمده بهرهبرداری کرد و در حضور جمع انصار بر ضد مهاجران و پیامبر سخنرانی کرد و گفت: «مهاجران بر ما غلبه کردند، ما از یاران محمد شدیم تا سیلی بخوریم، گویی سزای نیکی بدی است. اگر به مدینه برگردیم عزیز را ذیل میکنیم و...»
در این مجلس جوان مسلمانی به نام «زید بن ارقم» از این اهانت سخت ناراحت شد و با عبدالله به نزاع پرداخت و گفت: «ذلیل و بیچاره تو هستی، نه محمد(ص)! او عزیز است و...» عبدالله بر سرش فریاد کشید و «زید» نزد رسول خدا(ص) رفت و فتنه عبدالله را برای حضرت بیان داشت.
پیامبر به سبب مصالحی سخن زید را تأیید نکرد. خلیفه دوم، عمر، به پیامبر پیشنهاد کرد که شر عبدالله را از سر مسلمانان به وسیله یک مسلمان انصاری بر طرف کند، اما پیامبر نپذیرفت و فرمود:
«در این موقع شایعهپردازان میگویند: محمد یاران خود را میکشد.»
پیامبر(ص) از عبدالله جریان را پرسید، وی گزارش زید را تکذیب نمود.
پیامبر(ص) فرمان حرکت صادر کرد «اسید بن حضیر» بزرگ خزرجیان خدمت ایشان رسید و عرض کرد: «هرگز شما در چنین اوضاعی که هوا به شدت گرم است، فرمان حرکت صادر نمیکردید»
پیامبر(ص) فرمود: «مگر سخن «عبدالله» را نشنیدید که چه گفت...»
هنوز سپاه اسلام به مدینه نرسیده و یا به نقلی، تازه به مدینه رسیده بود که وحی ناز شد و سخن زید بن ارقم «را تصدیق نمود و عبدالله رسوا شد. سوره منافقین نازل شد و با شدت تمام حزب نفاق را کوبید و نقاب را از چهره عبدالله برداشت.
اینک برخی از آیات سوره منافقان که در این باره نازل شد:
«إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد إنّک لرسول الله والله یعلم إنّک لرسوله والله یشهد إنّ المنافقین لکاذبون؛ آن گاه که منافقان نزد تو آمدند و گفتند: گواهی میدهیم که تو پیامبر خدا هستی و خدا میداند که تو پیامبر هستی، خدا گواهی میدهد که آنان دروغ میگویند».
«اتخذوا أیمانهم جُنّةً فصَدّوا عن سبیل الله إنّهم ساء ما کانوا یعملون؛ سوگندهیا خود را سپر جان خود قرار دادهاند. خود و دیگران را از پیروی راه خدا باز داشتهاند، آنان چه کار بدی انجام دادهاند».
«هم الذین یقولون لا تُنْفقوا على مَن عند رسول الله حتى یَنْفَضّوا ولِلّه خزائن السماوات والأرض ولکِنّ المنافقین لا یفقهون؛ آنان کسانی هستند که میگویند: به یاران پیامبر انفاق نکنید تا از اطراف او پراکنده شوند (ولی آنان کور خواندهاند) برای خدا است گنجینههای آسمانها و زمین، منافقان نمیفهمند».
«یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیُخْرجَنّ الأعزّ منها الأذلّ وللّه العزّة ولرسوله وللمؤمنین ولکنّ المنافقین لا یعلمون؛ میگویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیز ما ذلیل را بیرون میکند، عزت برای خدا و رسول اوست ولی منافقان نمیدانند».
با نزول این آیات، منافقان به ویژه رهبر آنان «عبدالله بن ابی» رسوا شدند. عدهای به عبدالله گفتند که برو نزد پیامبر(ص) و عذرخواهی کن تا برای تو دعا و استغفار نماید.
عبدالله در پاسخ برآشفت و گفت: به من گفتید، که مسلمان بشو، مسلمان شدم، گفتید که زکات بده، زکات دادم، اکنون میگویید بر او سجده کنم، من این کار را نمیکنم.
قرآن در این باره میگوید:
«و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسولُ الله لَوَّوْا رؤسَهم ورأیتَهم یصدّون وهم مستکبرون؛ وقتی به آنان گفته شد که بیایید پیش رسول خدا تا برای شما از خداوند آمرزش بطلبد، سرهای خود را به عنوان اعتراض بر میگردانند و متکبرانه خود را از پیروی راه خدا باز میدارند».(5)
4. شفقت بر غلامان
اما اخلاق و رفتار آنحضرت (ص) با بردگان مقهور مانند دیگر انسان ها احرار یکسان بود. پیامبر اکرم (ص) بر غلامان شفقت خاصی داشتند غلامانی که آن حضرت (ص) می گرفتند آنان را آزاد می کرد، لیکن آنان نمی خواستند از سفره احسان و کرم ایشان دور شوند و پدر و مادر قبیله و تمام وابستگان خود را رها نمایند و تمام عمر در خدمت آن حضرت می ماندند. به عنوان مثال زید بن حارثه غلام آن حضرت (ص) که آزاد شد پدرش آمد تا او را با خود ببرد ولی او آستانه رحمت منجی عالم بشریت را بر بودن در سایه عطوفت پدر ترجیح داد.
همیشه پیامبر (ص) در رابطه با غلامان توصیه خیر می کرد. جابربن عبد الله انصاری روایت می کند که رسول اکرم (ص) در رابطه با غلامان و کنیزان توصیه به نیکی می کرد و می فرمود: اطعموهم کما تاکلون و البسوهم من لبوسکم و لاتغذبوا خلق الله عز و جل از آن چه می خورید به آنان بخورانید و از آن چه می پوشید آنان را نیزبپوشانید و خلق خدا را شکنجه ندهید. .(6)
5. رحم و مهربانی سرور کائنات بر حیوانات
رسول اکرم با وجود دلیری و شجاعت بی مثالش بر حیوانات بی نهایت ترحّم داشت. رقیق القلب و مهربان بود. زود اشکشان جاری می شد. جور و ستمی را که مدت ها میان عرب نسبت به حیوانات رائج بود از بین برد و رسم شوم تعلق گردن بند بر گردن شتر را زائل کرد. رسم جاهلیت خوردن گوشت حیوانات زنده بدون ذبح را از بین برد. (7)
شداد بن اوس می گوید: که آن حضرت (ص) فرمود: ان الله کتب الاحسان علی کل شیء فاذا قتلتم فاحسنوا القتلة و اذا ذبحتم فاحسنوا الذبحتة و لیحد احدکم شفرته و لیرح ذبیحته همانا خداوند در هر مورد احسان ونیکی را لازم قرار داده است پس هر وقت حیوانی را ذبح می کنید با روش اسلامی آن را ذبح کنید و با تیز کردن کارد به ذبیحه راحتی برسانید. (8)
از آن چه گذشت جلوه های حلم و عفو تسامح و گذشت آن حضرت بیان شد و معلوم گردید که آن حضرت (ص) گنجینه رحمتی برای دوست و دشمن کافر و مسلمان مرد و زن آقا و غلام و انسان و حیوان... به طور یکسان بودند.
شخصی از محضر ایشان برای کسی درخواست دعای بدکردند که این تقاضا مورد طبع آن حضرت (ص) نبود و فرمود : من در جهان برای نفرین نیامده ام بلکه رحمتی برای عالمیان قرار داده شدم و مبعوث گردیده ام.(9)
آن حضرت به جهانیان این پیام را اعلان نمود: لا تباغضوا و لا تحاسدوا و لا تدبوا و کونواعباد الله اخوانا با یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید نسبت به یکدیگر حسد نورزید و به یکدیگر پشت نکنیدو همه بندگان خدا و با یک دیگر برادری کنید. (10)
پی نوشت ==
1- السیرة النبویة ، الصلابی، جزء الثانی ، ص 25 .
2- زاد المعاد، ج 1، ص 424.
3- صحیح بخاری.
4- فروغ جاویدان ج 2.
5- تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 293؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 471؛ سیره حلبی، ج 2، ص 302، به نقل از منشور جاوید، ج 4، ص 82 تا 84.
6- البخاری فی الادب المفرد ص 3.
7- صحیح مسلم، باب الزینة.
8- همان، باب الامر احسان الذبح.
9- زرقانی 9/289
10- بخاری باب الهجرة ص 897.