پرسش 1:
1- بيوگرافي زنان پيامبر را بنويسيد.

پاسخ:
1-خديجه دختر خويلد
وى نخستين همسرى بود كه رسول خدا(ص) با او ازدواج كرد، در آن زمان بيست‏و پنج بهار از عمر شريف پيامبر مى‏گذشت و حضرت خديجه بيوه زنى چهل ساله بود، تا خديجه زنده‏بود، پيامبر همسر ديگرى انتخاب نكرد تا آن كه قبل از هجرت در حالى كه بيش از شصت سال از عمر وى مى‏گذشت، رحلت كرد . در آن زمان رسول اكرم(ص) نزديك به پنجاه سال داشت . بدين ترتيب پيامبر مدت 25سال با همسرش خديجه زندگى كرد . با اين‏كه تعدد زوجات در جزيرةالعرب مرسوم بود، اما رسول خدا حاضر نشد با وجود حضرت خديجه‏ همسر ديگرى برگزيند و با اين عمل، الگويى ارائه داد كه لزوماً در حالات عادى، قاعده تنها، داشتن يك همسر است. حضرت خديجه‏ با اين‏كه سنّى از او گذشته بود، محبوب‏ترين همسران حضرت به شمار مى‏رفت . پيوسته رسول خدا(ص) بين همسرانى كه پس از او با آنان ازدواج نمود، از خديجه به نيكى ياد مى‏كرد و اين كار خوشايند ديگر همسرانش نبود.
2-سوده دختر زمعه
رسول اكرم پس ازوفات حضرت خديجه، سوده را كه زنى بيوه بود به ازدواج خويش در آورد. همسر سوده ازكسانى بود كه به حبشه مهاجرت كرده و در آن جا به آيين مسيحيت در آمد و از دنيا رفت و اين زن تنها و بى‏سرپرست ماند .اگر به نزد خاندان و بستگان خويش باز مى‏گشت، او را مجبور به كفر مى‏كردند و يا مورد آزار و اذيت آن ها قرار مى‏گرفت، از اين رو پيامبر سرپرستى او را به عهده گرفت و با وى ازدواج نمود تا در ازاى صدق ايمانش، وى را مورد تكريم و احترام قرار دهد.
3-عايشه دختر ابوبكر
پيامبر او را در نه سالگى به همسرى گرفت و در آن زمان نزديك پنجاه‏ وپنج سال از عمر شريف حضرت سپرى مى‏شد. او تنها دوشيزه‏اى بود كه به همسرى پيامبر در آمد.خويشاوندى سببى رسول اكرم با پدر وى برترين افتخار و سعادت در زندگى براى ابوبكر بود، همان گونه كه براى انتشار سنّت پيامبر و احكام شرع ثمربخش بود، به‏ويژه آنچه مربوط به زنان بود. عايشه زيرك‏ترين همسران پيامبر بود و احكام اسلام را زود مى‏آموخت، به همين دليل بسيارى از بزرگان صحابه، برخى از احكام اسلام را كه فهم آن ها برايشان دشوار بود، از عايشه مى‏پرسيدند.
4-حفصه دختر عمر
رسول خدا با حفصه كه زنى بيوه بود، ازدواج كرد. همسر وى (خنيس بن حذافه سهمى) در غزوه بدر پس از كارزارى جانانه به شهادت رسيد و آن‏گاه كه عده وفات او به‏پايان رسيد، پدرش او را به ابوبكر عرضه كرد و او سكوت اختيار نمود و زمانى كه رقيه دختر پيامبر، همسر عثمان از دنيا رفته بود، حفصه را به او عرضه داشت. عثمان گفت: فعلاً قصد ازدواج ندارم. عمر اين مطلب را به رسول خدا گفت، حضرت فرمود:«حفصه به ازدواج مردى بهتر از عثمان در خواهد آمد و عثمان با زنى بهتر از حفصه ازدواج مى‏كند». سپس پيامبر حفصه را از عمر خواستگارى كرده و به ازدواج خويش در آورد .دختر خود ام‏كلثوم را به عثمان داد. بدين ترتيب پيامبر افتخار خويشاوندى با او را كه نصيب عمر شده بود، از او سلب نكرد، چنان كه با ابوبكر نيز چنين نمود. اين ازدواج در حقيقت براى تحكيم پيوند و ارتباط بين خود و يارانش بود، كه پاداشى براى جهاد آن ها در راه اسلام به شمار آيد.
5-ام حبيبه رمله دختر ابوسفيان
پيامبر وى را كه بيوه زن بود تزويج نمود. همسر او از جمله كسانى بود كه به اتفاق وى به حبشه مهاجرت كرده بود. شوهرش به آيين مسيحيت گرويد و سعى كرد همسرش را نيز به آيين جديد خود در آورد، ولى او خوددارى كرده و بر آيين اسلام باقى ماند و همسرش به دين نصرانيّت از دنيا رفت. وقتى اين موضوع به سمع رسول خدا رسيد، فرستاده‏اى را نزد نجاشى اعزام داشت تا او را از نجاشى براى وى خواستگارى كند .نجاشى او را براى ازدواج با پيامبر به نزد او فرستاد. از اين ازدواج به خوبى روشن است كه هدف پيامبر خشنود كردن اين زن مؤمنه و اكرام و احترام او نسبت به پايدارى و استقامت و پايبندى به دين اسلام بوده است، چنان كه اين عمل سبب خشنودى ابوسفيان و علاقه‏مندى او به اسلام شده و از شدت دشمنى او با پيامبر مى‏كاست.
6-ام سَلَمه هند دختر أبى أميه
وى از جنبه ايمان و جهاد در راه خدا برترين زنان به شمار مى‏آمد، ام سلمه براى حفظ دين خود و آزار و اذيت قريش به اتفاق همسرش به حبشه مهاجرت نمود و پس از آن به مدينه هجرت كرد. شوهرش «ابوسلمة بن عبد الأسد» در جنگ اُحد زخمى كارى برداشت كه در اثر آن به شهادت رسيد. رسول خدا از او خواستگارى به عمل آورد، وى به حضرت عرض كرد: «سنّ من زياد است و عيالمندم و در اين سن عار دارم ازدواج نمايم». حضرت در پاسخ او فرمود: «سن من بيش تر از توست و روزى عيال را خداوند مى‏دهد و از خدا مى‏خواهم كه حالت عارداشتن را از تو دور گرداند».
7-زينب دختر جَحش
رسول خدا او را بدين سبب به ازدواج خويش در آورد كه تا بر آداب و رسوم جاهليت خط بطلان بكشد. زينب از قبيله قريش و از خاندانى شرافتمند به شمار مى‏رفت، وى دختر عمه رسول خدا و مادرش دختر عبدالمطلب بود. زينب همسر زيدبن حارثه بود كه وى را طلاق داده بود. زيد بن حارثه برده‏اى بود كه رسول خدا او را به فرزندى پذيرفت و از آن به بعد اعراب به او «زيد بن محمد» مى‏گفتند . خداوند خواست زينب را به وسيله ازدواج با زيد مورد آزمون قرار دهد، تا حسّ تعصب قبيله‏اى و افتخارات نسبى را كه در جزيرةالعرب رايج بود درهم بشكند. وقتى كه پيامبر به زينب ازدواج با زيد را عنوان كرد، زينب به جهت فخر به نسب و شرافت خاندان خود سر باز زد و به اين ازدواج تن در نداد، و اين آيه شريفه نازل شد:«وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضى‏ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً».
اين جا بود كه زينب دستور پيامبر خدا را پذيرا شده و با بى ميلى به ازدواج زيد در آمد .مدتى با زيد زندگى كرد و سپس بين آنان ناسازگارى به وجود آمد. زينب با زيد به درشتى سخن مى‏گفت و به برترى نسب خود بر او فخر مى‏كرد، تا كار به جايى رسيد كه زيد مجبور شد زينب را طلاق دهد. خداوند به پيامبرش دستور فرمود زينب را به ازدواج خود در آورد تا بر آيين «عدم جواز ازدواج با زن پسر خوانده» خط بطلان بكشد و پايه و اساس اسلام را آن گونه كه خدا مى‏خواهد بنا نمايد، ولى رسول خدا از بيم اين كه مبادا منافقين بگويند پيامبر با زن پسرش ازدواج كرده، در امر ازدواج خود با زينب تعلل مى‏كرد تا اين كه از ناحيه خداوند متعال مورد عتاب قرار گرفت:«وَتَخْشى‏ النّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لايَكُونَ عَلى‏ المُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً»پس از نزول اين آيه بود كه رسول خدا زينب را به ازدواج خويش در آورد. رسول‏اكرم زينب دختر عمه خود را از كودكى مى‏شناخت،
8-جُويريه دختر حارث بن أبى ضرار
رسول گرامى‏اسلام جويريه را به خاطر علاقه‏مند ساختن دل قبيله او به اسلام و اعطاى آزادىِ از دست رفته آنان، به ازدواج خويش در آورد. جويريه از قبيله بنى مصطلق بود كه به رهبرى رئيس شان حارث بن أبى ضرار به نبرد با پيامبر برخاستند، رسول خدا سرعت عمل به خرج داد و آن ها را در خانه‏هاي شان به شكست واداشت . بسيارى از مردان و زنان و فرزندان آن ها را اسير ساخت و اموال فراوانى را به غنيمت گرفت. از جمله زنانى كه به اسارت در آمدند، جويريه دختر حارث بود كه در سهم غنيمتى يكى از مسلمانان قرار گرفت. جويريه خود را به صورت مُكاتَب از وى خريدارى كرد و سپس نزد پيامبر آمد و عرض كرد:
جويريه دختر حارث بن أبى ضرار هستم كه رئيس قبيله خود بود. دشوارى‏هايى كه در اين مسير ديدم بر شما پوشيده نيست. در سهم ثابت بن قيس قرار گرفتم . خود را به نحو مُكاتَب از او خريدارى كردم [يعنى با او به توافق رسيد كه در برابر آزادى خود مبلغى پول به او بپردازد] و اينك نزد شما آمده‏ام تا در زمينه مكاتبه مرا يارى نمايى.
اين جاست كه دور انديشى رسول خدا درباره بنى مصطلق آشكار مى‏گردد، چه اين كه آن ها از خاندان‏هاى اشراف و مورد احترام عرب بودند . اسارت انبوه مردان و زنان آن ها براي شان دشوار تلقى مى‏شد . اين قضيه مشكلات اجتماعى غير قابل حلّى را در پى داشت. پيامبر
با انجام عملى حكيمانه، به گونه‏اى برخورد كرد كه به آزادى تمام اسيران منتهى گشت. به جويريه فرمود: آيا مى‏خواهى كارى برتر از اين براى تو انجام دهم؟ عرض كرد: چه كارى؟ حضرت فرمود: من مبلغ پولى را كه براى آزادى خود نياز دارى بپردازم و تو را به ازدواج خويش در آورم. عرض كرد: آرى، اين كار را مى‏توانيد انجام دهيد. خبر به مسلمان‏ها رسيد كه پيامبر با جويريه دختر حارث ازدواج كرده است با خود گفتند: خويشاوندى سببى رسول خدا با آن ها، باعث خواهد شد كه همه اسراى آن ها آزاد شوند. طولى نكشيد كه مسلمان‏ها، كليه اسرايى را كه در اختيار داشتند آزاد ساختند.
عايشه مى‏گويد: رسول خدا به وسيله ازدواج با جويريه، تعداد صد خانواده از بنى‏مصطلق را آزاد ساخت و من زنى با بركت‏تر از جويريه نسبت به قوم خود نديدم.
9-صفيه دختر حى بن اخطب
پدر صفيه رئيس قبيله بنى نضير از بنى اسرائيل بود كه پس از كشته شدن شوهرش كنانة بن ربيع بن ابى الحقيق در غزوه خبير به اسارت مسلمان‏ها در آمد. رسول خدا او را خواست و بدو فرمود: اگر بخواهى بر آيين خود باقى بمانى تو را مجبور به پذيرش اسلام نخواهيم كرد . اگر خدا و رسول او را پذيرا گردى، تو را براى خويشتن انتخاب مى‏كنم. وى گفت: من خدا ورسول او را اختيار مى‏كنم. از اين رو پيامبر او را آزاد كرد و به نكاح خويش در آورد و آزادى او را مهريه‏اش قرار داد.
پيامبر اسلام را بر او عرضه كرد و او پذيرفت . ازدواج حضرت با وى به پاس پذيرا شدن اسلام او بود. صفيه بانوى بزرگ قوم خود بود كه بيش ترين دشمنى را با پيامبر داشتند. آن حضرت با اين ازدواج خواست قوم او را به اسلام متمايل ساخته و در همزيستى مسالمت‏آميز و دور افكندن دشمنى و كينه‏توزى درسى آموزنده بدانان بدهد.
10-ميمونه دختر حارث هلاليه
وى نيز زنى بيوه و آخرين همسر پيامبر بود، شوهر قبلى او «ابارهم بن عبدالعزى» نام داشت. پيامبر جهت ارج و احترام به قبيله او، كه از آن حضرت حمايت و پشتيبانى كردند، وى را به ازدواج خويش در آورد.(1)
پي نوشت:
1- همراه با پيامبران در قرآن، طباره عبدالفتاح ،مترجمان حسين خاكساران و عباس جلالي.

پرسش 2:
2- بيوگرافي مختصري از نواب امام زمان و محل مزار شريف آن ها بنويسيد.
پاسخ:
نواب خاص حضرت مهدي(ع) چهار نفر بودند. بدين شرح :
1ـ ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري:
وي اولين نايب خاص امام مهدي(ع) بود كه از زمان امام هادي(ع) و بلكه به نوشته برخي از بزرگان از زمان امام جواد(ع) در بيت عصمت و رسالت خدمتگذار بود . در نهايت استتار و در قالب روغن فروشي نامه هاي شيعيان را نزد امام عسكري (ع) مي برد و پاسخش را دريافت و به شيعيان مي رساند.
عمري از زمان امام هادي رهبري سازمان مخفي وكالت را بر عهده داشت .بعد از شهادت امام عسكري (ع) از سال 260 تا 265 نيابت خاص را نيز بر عهده داشت.
ابو نصر هبه الله بن محمد مي گويد: قبر عثمان بن سعيد از طرف غربي بغداد در خيابان «ميدان »در اول محله كه به «درب جبله» معروف است ،در داخل مسجد درب راست كه داخل مي شوند و قبر در خود قبله مسجد قرار دارد(1)
2ـ محمد بن عثمان بن سعيد عمري:
بعد ازدرگذشت عثمان بن سعيد، به امر امام مهدي فرزندش محمد اين مقام را عهده دار بود. عثمان بن سعيد تا سال 305 عهده دار اين مقام بود.وي پيش از آن از سوي امام عسكري به نيابت امام غايب معرفي شده بود .
مدت نيابت وي حدود چهل سال به طول انجاميد .آرامگاه وي كنار قبر مادرش بر سر راه كوفه در محلي كه خانه اش آن جا بود ،واقع است . اين محل در سمت غربي بغداد است.(2)
3ـ ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي:
ايشان از سال 305 تا 326 عهده دار اين مقام بود.وي ميان شيعيان بغداد شهرت ويژه اي داشت .يكي از افراد مورد اعتماد محمد بن عثمان عثمان عمري به شمار مي رفت. وي در زمان حيات نايب دوم در دربار عباسي نفوذ چشمگيري داشت .از ناحيه برخي مقامات دولتي كمك هاي مالي به او مي رسيد. مدت نيابت وي نزديك به بيست ويك سال بود . در وفات وي كه كه در سال 326 ق بوده ،هيچ اختلافي نيست ، محدثان و مورخان در اين مساله اتفاق نظر دارند ليكن در محل قبر او اختلاف وشبهاتي وجود دارد . مسلم است كه قبر او در بغداد است، ولي اين كه قبر در سمت غربي بغداد است يا قسمت شرقي ، مورد اختلاف است .(3)
4ـ ابوالحسن علي بن محمد سمري:
چهارمين و آخرين نايب خاص حضرت مهدي(ع) بود . از سال 326 تا 329 متصدي اين مقام بود . وي مدت سه سال عهده دار اين جايگاه بود .شش روز پيش از رحلت او توقيعي از سوي امام دوازدهم به دستش رسيد كه مرگ وي را پيشگويي و زمان مرگ را نيزتعيين كرده بود .متن اين توقيع شريف نمايانگر پايان غيبت صغرا و نيابت خاص و آغاز غيبت كبرا و نيابت عام است .
علي بن محمد سمري در سال 329 درگذشت و در بغداد به خاك سپرده شد .(4)
پس از رحلت وي ، دورة غيبت كبري فرا رسيد . حضرت مهدي(ع) نايب خاص ندارند، بلكه در اين دوره فقهاي جامع الشرايط به عنوان نوّاب عام آن حضرت فعاليت مي كنند.(5)

پي نوشت ها:
1.پ‍ژوهشي پيرامون زندگاني نواب خاص امام زمان(ع) ، ص 144.
2.فرهنگنامه مهدويت، ص381.
3.همان ، ص179.
4.همان ص311.
5.براي توضيح بيش تر به كتاب هاي تاريخ عصر غيبت و پ‍ژوهشي پيرامون زندگاني نواب خاص امام زمان(ع) مراجعه شود.

پرسش 3:
اركان كعبه و فلسفه آن ها چيست؟
پاسخ:
خانه خدا، بنا به روايتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنايش، به «كعبه» شهرت يافت(1) . هر يك از گوشه هاى آن «ركن» خوانده شد . از درون، زاويه هايش «كنج» نام گرفت.(2)
نام هاى اركان، به اعتبار جهات چهارگانه:
از آن جا كه ركن هاى چهارگانه كعبه، با اختلاف ناچيزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى قرار دارد، هر ركن به اعتبار جهت جغرافيايى، نامى خاص گرفته است; يعنى ركن اسود كه در سمت شرق واقع است، «ركن شرقى» ناميده شده و ركن هاى بعدى، به ترتيبى كه در طواف پيموده مى شوند، ركن هاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفته اند.
نام هاى اركان به اعتبار كشورها:
اركان كعبه به جهت سرزمين و كشورهايى كه در امتدادشان قرار دارند، به نام ركن هاى «يمانى»، «شامى» و «عراقى» خوانده شده اند.
ركن يمانى; در طواف، آخرين ركن هر شوط است . پيش از ركن اسود قرار دارد .هيچ اختلافى در مصداقش ديده نمى شود. اين ركن را چون در جهت كشور يمن واقع شده و يا چون به دست ابىّ بن سالم يمنى ساخته شده، به اين نام خوانده اند.
ركن عراقى و شامى; اين دو ركن براساس جهات جغرافيايى مناطق متناظر، در طواف به همين ترتيب قرار دارند.(3)
پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، کتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح مرحوم علي اکبر غفاري، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامي، ج2، ص 190.
2.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تصحيح علي اکبر غفاري، هشت جلد، چاپ سوم، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1367ش. ج4، ص529.
3.بر گرفته از سايت <http://www.hadj.ir> اماکن و آثار اسلامي ، نام هاى اركان كعبه ، نويسنده سيد جواد مظلومى